فهرست مقالات برحسب موضوع ریشهشناسی مکاتب و آراء فلسفی در ادوار قدیم و جدید
-
دسترسی آزاد مقاله
1 - ارزيابي انتقادات فخررازي بر تعريف زمان نزد ابنسينا
محمود صيدي سيدمحمد موسويابنسينا با پيروي از ارسطو، زمان را مقدار حرکت دانسته که با پيمودن پيوسته مسافت توسط متحرک بوجود ميآيد. او دو برهان در اثبات اين مطلب اقامه نموده است؛ يکي با استفاده از تفاوت حرکت متحرکات در آهستگي و سرعت و ديگري تقسيمپذيري مسافت حرکت. در مقابل، فخررازي با مطرح نمودن چکیده کاملابنسينا با پيروي از ارسطو، زمان را مقدار حرکت دانسته که با پيمودن پيوسته مسافت توسط متحرک بوجود ميآيد. او دو برهان در اثبات اين مطلب اقامه نموده است؛ يکي با استفاده از تفاوت حرکت متحرکات در آهستگي و سرعت و ديگري تقسيمپذيري مسافت حرکت. در مقابل، فخررازي با مطرح نمودن انتقادات متعدد، اين نظريه را به چالش کشانده است. انتقادات وي در اين زمينه ناظر به دو قسم براهين و اساس نظريه مقدار حرکت بودن زمان است. نوشتار حاضر در پي اثبات اشکالات فخر رازي ناشي از عدم تدبر کافي در مباني ابنسينا بخصوص در مورد تقابل عدم و ملکه ميان حرکت و سکون، واجب بالغير و نه بالذات بودن زمان، تفاوت زمان عام و خاص هر حرکتي و وجود مغالطه منطقي در برخي از استدلالهاست. هر چند پاسخ نهايي پارهيي از اينگونه انتقادات، طبق مباني حکمت متعاليه در مورد تفاوت تحليلي حرکت و زمان و بُعد چهارم بودن زمان داده ميشود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - تطور تاريخي و پيش¬انگاره¬هاي نظريه اصالت وجود در تحليل خواجه نصيرالدين طوسي
هاشم قربانينظريه اصالت وجود يا ماهيت در انديشه هاي پيشاصدرايي هرچند داراي طرحي نظام مند نيست، اما استوار بر پيشانگاره هايي است که کشف آنها رويکرد انديشمندان مسلمان را در ترسيم مسئله روشن ميسازد. خواجه نصيرالدين طوسي، مواضع معرفتي خود را در برابر آن پيش انگاره ها تبيين کرده است. د چکیده کاملنظريه اصالت وجود يا ماهيت در انديشه هاي پيشاصدرايي هرچند داراي طرحي نظام مند نيست، اما استوار بر پيشانگاره هايي است که کشف آنها رويکرد انديشمندان مسلمان را در ترسيم مسئله روشن ميسازد. خواجه نصيرالدين طوسي، مواضع معرفتي خود را در برابر آن پيش انگاره ها تبيين کرده است. در اين جستار، به برخي از پيش انگاره هاي اصالت وجود يا ماهيت در تصويرسازي طوسي پرداخته شده است. براين اساس: 1) مسئله زيادت وجود و ماهيت و چگونگي آن، 2) شناساندن ارتباط وجود و ماهيت، 3) جايگاه تحقق اين ارتباط: خارج يا ذهن؟ و 4) مصداق سنجي تحليل ياد شده و تحقق داشت ماهيت و وجود در خارج يا تأکيد بر تحقق انحصاري يکي از آن دو، از اين پيشفرضها محسوب ميشود. طوسي با تحليلهاي خود در هريک از مواضع يادشده رويکردي اخذ ميکند که ميتوان همسويي يا عدم واگرايي او را با اصالت بخشي به وجود نشان داد. ازاينرو، هرچند نظريه اصالت وجود بعنوان يک مسئله براي طوسي مطرح نبود، اما پيشانگاره هاي معرفتي او درباب وجود و ماهيت سازگار با اين نظريه است. خط سير ارتباطي طوسي ـ صدرايي را ميتوان با تبيين مواضع طوسي درباب آن پيشانگاره ها و تأثير او بر ملاصدرا تحليل کرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - ناتماميت تفسير هايدگر از حقيقت افلاطوني (خوانشي انتقادي از آموزه افلاطون درباب حقيقت)
سعيد بيناي مطلق سيدمجيد کماليهايدگر در رساله آموزه افلاطون در باب حقيقت، با رجوع به «تمثيل غار» افلاطون بر آن ميشود که معناي حقيقت در انديشه افلاطون نسبت به آنچه يونانيان پيشاسقراطي از حقيقت مراد ميکردند، دستخوش دگرديسي ميگردد؛ تا آنجا که حقيقت بمثابه «نامستوري»، به حقيقت بعنوان «صدق» و «مطابقت» تق چکیده کاملهايدگر در رساله آموزه افلاطون در باب حقيقت، با رجوع به «تمثيل غار» افلاطون بر آن ميشود که معناي حقيقت در انديشه افلاطون نسبت به آنچه يونانيان پيشاسقراطي از حقيقت مراد ميکردند، دستخوش دگرديسي ميگردد؛ تا آنجا که حقيقت بمثابه «نامستوري»، به حقيقت بعنوان «صدق» و «مطابقت» تقليل مييابد. هدف نوشتار حاضر تبيين اين نکته است که تفسير هايدگر از حقيقت نزد افلاطون، تماميت انديشه افلاطون دربارة معناي حقيقت را شامل نميشود. ازاينرو، کوشش ميشود، با رجوع به برخي آراء افلاطون در باب مثال «خير»، مثال «زيبايي»، «وجود» و «حقيقت» (الثيا)، برخي موارد ناقض تفسير هايدگر از معناي حقيقت در نظام فکري افلاطون نشان داده شود. همچنين ميکوشيم، نشان دهيم كه مواجهه هايدگر با افلاطون، تقليلگراست و فروکاستن معناي حقيقت به صرف صدق و مطابقت، پيش از آنکه دربارة مستندات آراء افلاطون باشد، ناشي از اراده خود هايدگر براي نامگذاري تماميت تاريخ فکري غربي با عنوان متافيزيک غربي بوده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - فلسفه و شريعت در رساله الهياتيـسياسي اسپينوزا در ميانه ابن رشدگرايي و نص¬گرايي
رضا نجف¬زادهبا در نظر گرفتن سرشت چندفرهنگي تکوين سيستمهاي فکري، ميتوان گفت باروخ بنديکت اسپينوزا نگاه خود به مسئلة امکان يا امتناع توفيق بين فلسفه و شريعت را در امتداد سنتِ ابنرشدگرايان لاتين و يهود صورتبندي کرده است. بخش عمدهيي از رسالة الهياتي ـ سياسي مصروف پاسخ دادن به اين مس چکیده کاملبا در نظر گرفتن سرشت چندفرهنگي تکوين سيستمهاي فکري، ميتوان گفت باروخ بنديکت اسپينوزا نگاه خود به مسئلة امکان يا امتناع توفيق بين فلسفه و شريعت را در امتداد سنتِ ابنرشدگرايان لاتين و يهود صورتبندي کرده است. بخش عمدهيي از رسالة الهياتي ـ سياسي مصروف پاسخ دادن به اين مسئله شده است. فکر فلسفي اسپينوزا از چندين سنت فلسفي و سياسي تأثير گرفته است. وي که از متفکران طبيعي-مسلک دوران رنسانس الهام گرفته است، به سنت جمهوري خواهي راديکال تعلق دارد و در تکوين ميراث روشنگري راديکال سهمي عمده داشته است. در پيوند با اين جريانها، وي در عين حال از سنت اصلاحات ديني پروتستان نيز متأثر بوده و سابقة تربيت يهودي دارد. اسپينوزا با مسئلة بزرگ امکان يا امتناع جمع بين الهيات و فلسفه، يا ديانت و عقلانيت درگير است. مواجهه فيلسوف روشنگري راديکال با نص مقدس، در پرتو امکانهاي ميراث فکر عقلاني يهودي و اسلامي صورت گرفته است. وي براي پاسخ به آن مسئلة بزرگ، آشکارا با جريانهاي عقلگرا و نصگراي تاريخ ديانت يهود رويارو ميشود. به اعتبار سهم عظيم تفکر عقلي اسلامي در برآمدنِ فلسفة يهودي قرون ميانه، تأملات اسپينوزا او را به ميدانِ فکر عقلي اسلامي نيز ميکشاند. در مقايسه با نصگرايان و عقلگرايانِ مسلمان و يهودي قرون ميانه، وي راه ميانه را برگزيده و در بخشهاي الهياتي رسالة الهياتي ـ سياسي در دفاع از اين حکم احتجاج ميکند كه: نه فلسفه خادم شريعت و نه شريعت خادم فلسفه است. برپاية اين رأي اسپينوزايي، ميتوان اين دو فرضية مکمل را مطرح کرد: 1) امتناع جمع بين فلسفه و شريعت در رسالة الهياتي ـ سياسي لزوماً به معني تمهيد مباني عُرفي براي حوزة عمومي نيست. 2) رسالة الهياتي ـ سياسي از رهگذرِ هرمنوتيکِ تاريخي نص، نظريه يي ايمان گرايانه تمهيد ميکند که حوزة فراخِ زندگي در وضعيت مدرن را از ستروني و سردي بي معنايي رهايي ميبخشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - بازخواني حکمت اشراق سهروردي در پرتو الگوي فلسفي پي يرآدو ؛ فلسفه بمثابه روش زندگي
اميرعباس عليزماني زهرا رستاخيز قصرالدشتيپي يرآدو (2010ـ1922.م) فيلسوف فرانسوي معاصر، با عرضه الگوي فلسفي ـ فلسفه بمثابة روش زندگي ـ که حاصل سالها پژوهش او در زمينة فلسفة باستان است، پويايي و حيات حقيقي فلسفه را در زندگي روزمرة فيلسوف نشان ميدهد. در اين پژوهش سعي بر آن است که با بکارگيري اين الگو به تحليل و با چکیده کاملپي يرآدو (2010ـ1922.م) فيلسوف فرانسوي معاصر، با عرضه الگوي فلسفي ـ فلسفه بمثابة روش زندگي ـ که حاصل سالها پژوهش او در زمينة فلسفة باستان است، پويايي و حيات حقيقي فلسفه را در زندگي روزمرة فيلسوف نشان ميدهد. در اين پژوهش سعي بر آن است که با بکارگيري اين الگو به تحليل و بازخواني مکتب اشراق سهروردي بپردازيم. به اين منظور، علاوه بر معرفي الگوي فلسفي ـ فلسفه بمثابة روش زندگي ـ به توضيح مؤلفههاي مهم آن از جمله: گفتار فلسفي تمرينات معنوي و جايگاه آن در بررسي مکاتب فلسفي ارشاد معنوي ميپردازيم. پس از آشنايي با الگوي فلسفه بمثابة روش زندگي در بخش دوم نوشتار حاضر به تحليل و بازخواني حکمت اشراق در قالب اين الگوي فلسفي ميپردازيم. به اين منظور، ابتدا به طرح مسائل اساسي مکتب اشراق همچون نور و سلسله مراتب انوار، نفس و اهميت آن در مکتب اشراق، عالم مثال و ضرورت آن، معرفتشناسي و هستيشناسي در مکتب اشراق، خواهيم پرداخت. بيان مسائل و موضوعات بنيادين در مکتب اشراق سبب ميشود تا با توجه به اين الگوي فلسفي بتوانيم روش زندگي مکتب اشراق را مشخص کنيم و سپس عناصر و ويژگيهاي اين روش زندگي را با توجه به الگوي فلسفه بمثابة روش زندگي نشان ميدهيم. از آنجا که مکتب اشراق سهروردي پيوندي عميق با عرفان و سير و سلوک معنوي دارد، شناخت و درک آن فلسفي و نشان دادن انسجام ساختاري آن در بيان مسائل مختلف فلسفي با دشواري همراه است. الگوي فلسفه بمثابة روش زندگي با ارائة راهکارهايي محقق را قادر ميسازد تا درک يکپارچه و جامع خويش از مسائل و موضوعات مطرح شده در اين مکتب فلسفي ـ عرفاني را بخوبي و در ساية يافتن روش زندگي منتخب از سوي اين مکتب نشان دهد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - بررسي نگره بحران در نظر هوسرل و زمينههاي آن در فلسفه قرن نوزدهم اروپا
سيدمسعود سيف افشين مؤذندر اوايل قرن بيستم ميلادي جريان گستردهيي پديدار گشت که نويسندگان آن در اشاره به بحران علم و فرهنگ اروپايي با يکديگر همصدا بودند. ادموند هوسرل نيز بعنوان يکي از متفکرين برجستة اروپايي در اوايل قرن بيستم، همگام با اين جريان، پديدارشناسي را بعنوان راهکار غلبه بر اين بحرا چکیده کاملدر اوايل قرن بيستم ميلادي جريان گستردهيي پديدار گشت که نويسندگان آن در اشاره به بحران علم و فرهنگ اروپايي با يکديگر همصدا بودند. ادموند هوسرل نيز بعنوان يکي از متفکرين برجستة اروپايي در اوايل قرن بيستم، همگام با اين جريان، پديدارشناسي را بعنوان راهکار غلبه بر اين بحران همهجانبه ارائه ميکند که از نظر وي نيمة دوم قرن نوزدهم اروپا را دربرگرفته است. از نظر او اين بحران بصورت فقدان وحدت و انسجام در فلسفه و علوم، اعم از علوم طبيعي و انساني و همچنين بيگانگي علوم از زندگي روزمرة انسان ظهور و بروز يافته است و ريشهها و علل اين بحران بايد در رويکردهاي علمي و فلسفي قرن نوزدهم اروپا جستجو شود. در اين قرن پس از مرگ هگل، با تأثر از مکاتب هگلي و نسبيتانگاري تاريخي برآمده از آنها، جريانهايي چون مارکسيسم، بيولوژيسم و هرمنوتيک تاريخگرا پديد آمد که وجه اشتراک همه آنها تمايل به سمت نسبيتگرايي بود. اين جريانها هرکدام از منظر خود با نفي امکان نيل به يک حقيقت واحد و يقيني و همچنين نسبيسازي اين حقيقت، موجبات بحران مذکور را فراهم آوردند. هوسرل پس از آشکار ساختن ماهيت بحران در مباني تفکر غرب، از طريق خوانشي انتقادي از ريشهگرايي دکارتي و در جهت دستيابي به يک بنيان متقن و وحدتبخش براي علوم، روشي را با نام «تأويل پديدارشناسانه» پيشنهاد نمود که برغم اينکه پس از وي انتقادات فراواني را برانگيخت، اما به يکي از اصليترين عناصر پديدارشناسي تبديل شد که تقريباً در تمامي انديشههاي پس از هوسرل تأثيرگذار بوده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
7 - عينيت و واقع¬نمايي گزاره¬ها در فلسفه عملي کانت و ملاصدرا
حسين قاسميکانت فيلسوف مدرنيته بر اين باور است که ساماندهي زندگي اخلاقي انسان منوط بر آن است که نظام اخلاقي طراحي گردد که دستورات آن بر خرد عام و همگاني مبتني باشد تا از هرگونه شائبه غرايز و اميال شخصي که گريبانگير نظامهاي اخلاقي زمانه اوست، بدور باشد. تنها گزارهيي که از اين ويژگ چکیده کاملکانت فيلسوف مدرنيته بر اين باور است که ساماندهي زندگي اخلاقي انسان منوط بر آن است که نظام اخلاقي طراحي گردد که دستورات آن بر خرد عام و همگاني مبتني باشد تا از هرگونه شائبه غرايز و اميال شخصي که گريبانگير نظامهاي اخلاقي زمانه اوست، بدور باشد. تنها گزارهيي که از اين ويژگي برخوردار است، گزاره تنجيزي است. حال مسئله اين است که او عينيت و واقعنمايي اين گزاره را چگونه توجيه ميكند؟ در فلسفه اسلامي ملاصدرا چگونه به اين مسئله پاسخ داده شده است؟ کانت در نقد خرد عملي امر تنجيزي را برگرفته از قانون اخلاق ميداند و تلاش ميكند آن را با تکيه بر عقل عملي و فرضيه آزادي توجيه نمايد. گرچه مباحث کانت در فلسفه اخلاق بگونهيي پيش ميرود که نومنها و بخصوص آزادي اثبات ميگردد، اما او آنها را اصول موضوعه ميداند. اين بدانمعناست که واقعيت عقل عملي و آزادي فقط امکان عمليبودن تجربه اخلاقي و ديگر حوزه هاي عملي را توجيه ميكند. بعبارت ديگر، اذعان به واقعيت عقل و آزادي تنها براساس باور و ايمان است؛ در نتيجه گزاره هاي اخلاقي عقلاني هستند اما شناختني نيستند. در فلسفه متعاليه ملاصدرا گزاره هاي عملي در حوزه فردي و اجتماعي براساس عقل عملي و با توجه به ارتباط آن با عقل نظري شکل ميگيرند. بعلاوه، هر دو ساحت نظر و عمل از صُقع و باطن نفس نشئت يافته و با علم حضوري شناخته ميشوند. در نتيجه، تمام دريافتهاي نفساني و عقلاني با حقيقت خير و مراتب آن بعنوان امر وجودي مرتبطتند. بدين ترتيب عينيت و واقعيت اين گزاره ها نه براساس اصول موضوعه بلکه با تکيه به امکان شناخت حضوري از عالم نفس الامر توجيه ميگردند. در نوشتار حاضر تلاش ميگردد با روش تطبيقي و از طريق تحليل مباني فلسفي کانت و ملاصدرا واقعيت و عينيت گزاره ها در فلسفه عملي به بحث گذاشته شود تا از اين طريق، برجستگي مباني فلسفه متعاليه آشکار گردد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
8 - بررسي و تحليل زمينههاي رشد فلسفه در دوره آل بويه
علياکبر کجباف سعيد مؤکديهر دانشي شرايط خاص خود را براي رشد و نمو ميطلبد و فلسفه نيز دانشي است که بذر آن در هر خاکي به بار نمينشيند. فراز و فرود رشد فلسفه در تاريخ ايران نيز گواهي بر اين موضوع است. در دورة آلبويه اين دانش رشدي را در تحرير و ترجمة کتب و توجه به فلاسفه و تربيت دانشآموخته در تج چکیده کاملهر دانشي شرايط خاص خود را براي رشد و نمو ميطلبد و فلسفه نيز دانشي است که بذر آن در هر خاکي به بار نمينشيند. فراز و فرود رشد فلسفه در تاريخ ايران نيز گواهي بر اين موضوع است. در دورة آلبويه اين دانش رشدي را در تحرير و ترجمة کتب و توجه به فلاسفه و تربيت دانشآموخته در تجربه دارد که متعاقباً اين سؤال را به ذهن متبادر ميکند که چه عواملي سبب شد تا فلسفه اين پيشرفت را از خود نشان دهد؟ پژوهش حاضر بدنبال چرايي اين موضوع، به بررسي و تحليل زمينههاي رشد فلسفه در اين دوره از تاريخ ايران پرداخته است. نگارش دادههاي يافت شده با روشي توصيفي ـ تحليلي نشان ميدهد که زمينههاي علمي ـ فرهنگي و سياسي ـ مذهبي متفاوتي بصورت مستقيم و غيرمستقيم بر جريان اين رشد تأثيرگذار بودهاند که در نوشتار حاضر به واکاوي آنها پرداختهايم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
9 - بررسي تاريخي سرآغازهاي ظهور مسئله روش در فلسفه غرب و انعکاس آن در روششناسي دکارت و اسپينوزا
حسين صابري ورزنهنوشتار حاضر به علل و پيشينة ظهور مسئلة روش و اهميت يافتن آن در قرن هفدهم و بخصوص نزد دکارت و اسپينوزا پرداخته شده است. هجمههايي که در قرون وسطي از جهات مختلف بر تفکر ارسطويي وارد آمد (از جمله بواسطة بحث کليات، ظهور دوبارة شکاکيت پوروني، کاربردگرايي در علوم و پيشرفت علو چکیده کاملنوشتار حاضر به علل و پيشينة ظهور مسئلة روش و اهميت يافتن آن در قرن هفدهم و بخصوص نزد دکارت و اسپينوزا پرداخته شده است. هجمههايي که در قرون وسطي از جهات مختلف بر تفکر ارسطويي وارد آمد (از جمله بواسطة بحث کليات، ظهور دوبارة شکاکيت پوروني، کاربردگرايي در علوم و پيشرفت علوم دقيقه)، باعث شد تا مرجعيتهاي فکري پيشين متزلزل شوند و صحبت از معيار حقيقت و روش تفکر صحيح مطرح گردد. کساني چون ککلنيوس، زابارلّا و اوستاکيوس درصدد اصلاح منطق ارسطويي برآمدند و صحبت از روشهاي تحليل و ترکيب، فرايندهاي تعريفي و انسجام و پيوستگي مطالب به ميان آوردند. دکارت و اسپينوزا در ادامة همين سنت و البته با تأثير از ارسطو ستيزان، روش هندسي را در اشکال تحليلي و ترکيبي آن در پيش گرفتند و سعي نمودند از اين طريق، ضامن صدقي براي گفتههاي خود تأمين کنند و عقيم بودن قياس اقتراني ارسطويي را به تفکر روشمند زاينده مبدّل سازند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
10 - جوهر در سنت تجربهگرايي جديد
عليرضا جوانمردي اديب محمد اکوانرويکرد معرفتي تجربه گرايي در عصر جديد در برابر رويکرد عقلگرايي دکارت و پيروان وي ـ که قائل به وجود تصورات و اصول نهادي پيش از تجربه در نهاد انسان بودند ـ قرار گرفته است. متفکران اين رويکرد با انکار تصورات و اصول نهادي و نيز سرچشمه قراردادن تجربه حسي به بررسي مسائل متاف چکیده کاملرويکرد معرفتي تجربه گرايي در عصر جديد در برابر رويکرد عقلگرايي دکارت و پيروان وي ـ که قائل به وجود تصورات و اصول نهادي پيش از تجربه در نهاد انسان بودند ـ قرار گرفته است. متفکران اين رويکرد با انکار تصورات و اصول نهادي و نيز سرچشمه قراردادن تجربه حسي به بررسي مسائل متافيزيکي که نزد عقلگرايان مطرح بود پرداختهاند. حاصل اين بررسيها در اوج خود درباره جوهر چيزي جز انکار آن را بارمغان نداشته است. ازاينرو با توجه به سير تحول تجربه گرايي نزد پيشروان اين رويکرد و پيامدهاي منتهي به آن، در پاسخ به پرسش بنيادين اين مقاله که آيا با پذيرش قرائت خاص تجربه گراياني همچون لاک، برکلي و هيوم از روند کسب معرفت، امکاني براي پذيرش جوهر باقي ميماند يا خير؟ بايد گفت همانطوري که در سير بررسي جوهر در نزد اين متفکران مشاهده شد پذيرش جوهر با اتخاذ رويکرد تجربه گرايي سازگار نيست چرا که جوهر يک امر فرا تجربي است که تجربه حسي صرف نميتواند بدان دست يابد. آنچه از تجربه حسي در نهايت امر برمي آيد چيزي جز مجموعهيي از تأثرات نيست که آنهم نميتواند حکايت از هستي جوهر داشته باشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
11 - آموزه¬هاي علم اخلاق از منظر ارسطو و ابنمسکويه رازي
عليمحمد ساجدي هاجر داراييتبارمکاتب مختلف اخلاقي، آموزه هاي متفاوتي براي علم اخلاق معرفي کرده اند. آموزه هاي علم اخلاق شامل مقدمات، معيارها و مصاديق فعل اخلاقي ميشود. نوعاً، اختلافات ميان مکاتب اخلاقي در زمينه آموزه ها، ريشه در مباني فکري و فلسفي فيلسوفان اخلاق دارد. مکاتب اخلاقي ارسطو و ابنمسکويه چکیده کاملمکاتب مختلف اخلاقي، آموزه هاي متفاوتي براي علم اخلاق معرفي کرده اند. آموزه هاي علم اخلاق شامل مقدمات، معيارها و مصاديق فعل اخلاقي ميشود. نوعاً، اختلافات ميان مکاتب اخلاقي در زمينه آموزه ها، ريشه در مباني فکري و فلسفي فيلسوفان اخلاق دارد. مکاتب اخلاقي ارسطو و ابنمسکويه هردو فضيلت گراست. ابنمسکويه مهمترين مقدمات عمل اخلاقي را خودشناسي و تعليم و تربيت ميداند. هر دو متفکر، با مباني اراده، عقل، اعتدال و شرع به تبيين معيار هاي فعل اخلاقي و با مؤلفه هاي فضيلت، لذت، دوستي و... به تحليل مصاديق عمل اخلاقي ميپردازند. ليکن، نظر به جهانبيني متفاوت اين دو فيلسوف، نگرش آنان در خصوص هريک از عناصر و مصاديق اخلاقي نيز متفاوت خواهد شد. زيرا ابنمسکويه برخلاف ارسطو، براي شريعت اسلام در آراء اخلاقي خود جايگاه مهمي قائل است و نيز با انديشه جهانبيني توحيدي قادر است که مدل موفقتري از آموزه هاي علم اخلاق ارائه دهد. وي تحتتأثير آموزه هاي ديني، نقش تعليم و تربيت ديني را در رشد و پرورش اخلاقي، مؤثر و کارآمد ميداند. نوشتار حاضر با مقايسه آراء اين دو فيلسوف در پي واكاوي آموزه هاي علم اخلاق ميباشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
12 - مارسيليوس اهل پادوا و ريشههاي سکولاريسم قانوني در قرون ميانه
ياشار جيراني مصطفي يونسيدر نوشتار حاضر تلاش بر اين است كه به بررسي امکان طرح مفهوم «سکولاريسم قانوني» در آراء مارسيليوس اهل پادوا بپردازيم. عموم شارحان مارسيليوس صورت اوليهيي از سکولاريسم يعني «سکولاريسم نهادي» را در آثار او و معاصرانش شناسايي كردهاند؛ يعني سکولاريسمي که مخالف دخالت نهاد کلي چکیده کاملدر نوشتار حاضر تلاش بر اين است كه به بررسي امکان طرح مفهوم «سکولاريسم قانوني» در آراء مارسيليوس اهل پادوا بپردازيم. عموم شارحان مارسيليوس صورت اوليهيي از سکولاريسم يعني «سکولاريسم نهادي» را در آثار او و معاصرانش شناسايي كردهاند؛ يعني سکولاريسمي که مخالف دخالت نهاد کليسا بمثابه نهاد کليسا در عرصه سياسي است. اما همين شارحان از تأييد شکل پيشرفتهتري از سکولاريسم در آثار او که ميتوان آن را سکولاريسم قانوني ناميد، امتناع ورزيدهاند؛ يعني سکولاريسمي که مخالف دخالت باورهاي الهياتي بعنوان يک منبع رسمي در قوانين است. عموم شارحان معتقدند که اين نوع سکولاريسم متعلق به فلسفه سياسي دوران مدرن و بخصوص جان لاک است و نسبت دادن آن به مارسيليوس را نوعي آناکرونيسم تفسيري قلمداد ميکنند. برخلاف نظريات رايج، اين نوشتار تلاش ميكند در تقابل با اين تفسير تاريخگرايانه از انديشه سياسي مارسيليوس و از طريق تحليل متون مارسيليوس نشان بدهد که تفسير وي از ايمان بمثابه امري دروني و سپس خصوصي ميتواند ما را بسمت يافتن صورتي اوليه، اما آشکار از سکولاريسم قانوني در آثار او هدايت نمايد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
13 - قاعده «الحق ماهيته إنيته» در سنت اسلامي و فلسفه يوناني
هدي حبيبيمنش شمسالله سراجمسئله عينيت وجود و ماهيت در واجب تعالي که در آثار فلاسفه مسلمان با تعبير «الحق ماهيته إنيته» بيان شده و بعنوان يک قاعده فلسفي به آن پرداخته ميشود، مسئلهيي است که بزرگان حکمت اسلامي تفاسير و نتايج متفاوتي از آن ارائه دادهاند. بيشک آراء فلاسفه يونان و تعاليم دين اسلام چکیده کاملمسئله عينيت وجود و ماهيت در واجب تعالي که در آثار فلاسفه مسلمان با تعبير «الحق ماهيته إنيته» بيان شده و بعنوان يک قاعده فلسفي به آن پرداخته ميشود، مسئلهيي است که بزرگان حکمت اسلامي تفاسير و نتايج متفاوتي از آن ارائه دادهاند. بيشک آراء فلاسفه يونان و تعاليم دين اسلام در شکلگيري اين قاعده نزد حکماي مسلمان نقش بسزايي داشته است. نوشتار حاضر در پي ريشهيابي تحليلي اين قاعده است و بنظر ميرسد تحليل مفهومي هريک از اصطلاحات بکار رفته در اين قاعده، ياريرسان محقق در نتيجهگيري بهتر و عميقتر باشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
14 - ارزيابي انتقادي خوانش هگل از بنياد آموزههاي هراكليتوس
داريوش درويشيفلسفه آلماني در آغاز دوران نو، نگاه خود را بيش از تمام ديگر سنتهاي فلسفي، بسمت يونانيان گرداند و نخستين بنيادها و جانمايههاي خود را از فلسفه يوناني به وام گرفت؛ اين سنت يونانيگرايي در فلسفه آلماني، از سويي ژرفاي تازهيي به اين آموزهها بخشيد و از سوي ديگر، به پاره چکیده کاملفلسفه آلماني در آغاز دوران نو، نگاه خود را بيش از تمام ديگر سنتهاي فلسفي، بسمت يونانيان گرداند و نخستين بنيادها و جانمايههاي خود را از فلسفه يوناني به وام گرفت؛ اين سنت يونانيگرايي در فلسفه آلماني، از سويي ژرفاي تازهيي به اين آموزهها بخشيد و از سوي ديگر، به پارهيي بدفهميها دربارة فلسفه يونان انجاميد. نوشتار حاضر، ميكوشد يكي از پرآوازهترين اينگونه بدفهميها را صورتبندي نمايد. اين بدفهمي، به بنياد آموزههاي هراكليتوس بازميگردد؛ فيلسوفان کهني همچون افلاطون و ارسطو كه كتاب هراكليتوس را در دست داشتند، آموزه جنبش را بنياد آموزههاي هراكليتوس ميدانستند. اين در حالي بود كه هگل، در اوج فلسفه نوين آلماني، كوشيد فلسفه خود را با آموزههاي هراكليتوس هماهنگ سازد، اما از آنجا كه اين کار شدني نبود، آموزههاي هراكليتوس را با مباني فلسفه خويش همساز نمود. براي نمونه، وي بنياد فلسفه هراكليتوس را، نه آموزه «جنبش»، بلكه آموزه «يگانگي هميستاران [= اضداد]» پنداشت. اين خوانش هگل، بزودي از سوي برخي پژوهشگران فلسفه يونان پذيرفته شد و نوشتار حاضر ميكوشد نشان دهد كه بازگشتن به خوانش کهن از بنياد فلسفه هراكليتوس، بسيار شايستهتر از پذيرفتن خوانش هگلي از چيستي اين بنياد است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
15 - مقايسه نظريات منطقي – زبانشناختي فارابي با اصول و نظريات زبانشناسي معاصر
محمود رضا مراديانهدف اصلي نوشتار حاضر، مقايسه نظريات منطقي ـ زبانشناختي فارابي با اصول و نظريات زبانشناسي معاصر است. بدينمنظور، ابتدا ضمن مروري بر نحوة پيدايش زبانشناسي و استقلال آن از علوم ديگر، به معرفي رايجترين حوزه ها و نظريات زبانشناسي معاصر و سپس به مقايسه و تطبيق نسبي نظريات منط چکیده کاملهدف اصلي نوشتار حاضر، مقايسه نظريات منطقي ـ زبانشناختي فارابي با اصول و نظريات زبانشناسي معاصر است. بدينمنظور، ابتدا ضمن مروري بر نحوة پيدايش زبانشناسي و استقلال آن از علوم ديگر، به معرفي رايجترين حوزه ها و نظريات زبانشناسي معاصر و سپس به مقايسه و تطبيق نسبي نظريات منطقي ـ زبانشناختي فارابي با حوزهها، مفاهيم و نظريات يادشده ميپردازيم. ده قرن پيش از اين، فارابي علم زبان را در ميان علوم زمانه خويش مطرح كرد و حوزه ها، اصول و نظريات خاصي براي آن معرفي نمود که از جهات بسياري هم پوشاني اعجابانگيزي با نظريات زبانشناسي معاصر دارند. او همچنين در علم قوانين الفاظ مفرد ـ که سومين بخش از بخشهاي هفتگانه علم زبان از نظر اوست ـ به بررسي حروف، اصوات و واژگان به صورتي که در آواشناسي و مورفولوژي امروز آمده است، پرداخته و در علم قوانين الفاظ مرکب (چهارمين بخش علم زبان) نيز به بررسي نحوي جملات و عناصر موجود در آنها ميپردازد. نظريات وي در اين زمينه، انطباق عجيبي با دستور گروهساختي چامسکي دارد. فارابي با ايجاد تمايز ميان علم نحو و علم منطق، بين آنها نسبتي برقرار نمود که ميتوانست براي فلاسفه، منطقيون و نحويان بعد از خود درخصوص نظريات زبانشناسي معاصر همچون دستور جهاني و اصول و پارامترهاي آن، نظريه اسباب فراگيري زبان و فطري بودن آن و توسعه نظريه روساخت ـ زيرساخت زبان راهگشا باشد. نظريات او دربارة علم نحو و علم منطق و نسبت آن دو نيز ـ بشدت ـ مبتکرانه و راهگشاست و ميتوان رگه هاي روشني از برخي نظريات نوين، مانند مفهوم روساخت آوايي و زيرساخت معنايي جملات و نظريه فطري بودن زبان را در آنها يافت. در نوشتار حاضر به شرح اين نظريات و نسبت آنها با نظريات نوين زبانشناسي خواهيم پرداخت تا بتوانيم بر گوشه يي از نبوغ، وسعت نظر، دقت علمي و همت بلند اين دانشمند، فيلسوف و زبانشناس ايراني و اسلامي به روش علمي کورسويي افکنيم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
16 - بررسي و تحليل انتقادي آراء كانت در باب اعتبار امر تنجيزي براساس ديدگاه صدرالمتالهين
حسين قاسميبررسي و مطالعه گزاره هاي اخلاقي و ماهيت آنها از ديرباز مورد توجه فيلسوفان بوده است. اينکه مفاد اين گزاره ها از انعطاف پذيري کافي برخوردارند يا نه، از مسائل فلسفه اخلاق بشمار مي آيد. در مغرب زمين کانت، فيلسوف مدرنيته، معتقد است که گزاره هاي اخلاقي از ويژگي اطلاق و تنجّز چکیده کاملبررسي و مطالعه گزاره هاي اخلاقي و ماهيت آنها از ديرباز مورد توجه فيلسوفان بوده است. اينکه مفاد اين گزاره ها از انعطاف پذيري کافي برخوردارند يا نه، از مسائل فلسفه اخلاق بشمار مي آيد. در مغرب زمين کانت، فيلسوف مدرنيته، معتقد است که گزاره هاي اخلاقي از ويژگي اطلاق و تنجّز برخوردارند. بنظر او تعليق افعال اخلاقي به هر عاملي جز «قانون اخلاق» باعث ميگردد تا آنها را تابع اراده هاي شخصي گرداند. ادعاي او در اصرار بر اعتبار امر تنجيزي از آنجا ناشي ميشود که عقل عملي را از تمام عوامل تجربي مانند «لذت گرايي»، «احساس اخلاقي»، «اراده خدا» و «کمال عقلي» مبرّا ميداند؛ علاوه بر اينکه «غايت» و «خير» را در ذات انسان ميجويد. با اين نگرش است که قانون اخلاق و اصل عيني فعل، اساس امر تنجيزي معرفي ميشود و در نتيجه تمام اوامر تعليقي فاقد اعتبار ميگردند. در حوزه هاي ديگر فلسفي بخصوص فلسفه ملاصدرا تأکيد بر مطلق و تنجيزي بودن حکم اخلاقي مورد نقد جدّي قرار ميگيرد. ملاصدرا هم تفسير پيشيني کانت از عقل عملي و هم تفسير او از خير و غايت را مردود ميداند. او در کنار حقايق اخلاقي از تفاوتهاي فردي و اجتماعي سخن ميگويد و بر اين اساس کثرات زيادي را در ساحات نازله انسان ميپذيرد. اين کثرات همگي بر اعتباربخشي احکام جزئي و غيرضروري اثر ميگذارد و آراء مطلقانگارانة کانت را به چالش ميکشد. نوشتار حاضر درصدد است تا ديدگاه کانت را دربارة امر تنجيزي مورد تحليل قرار داده و سپس آن را از طريق آراء فلسفي ملاصدرا و بعضي از شارحان کانت مورد نقد قرار دهد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
17 - اعتدال طلايي ارسطو در تحليل ابونصر فارابي
زهره توازيانياز مجموع نظرياتي که در علم اخلاق مطرح شدهاند، نظريه اعتدال ارسطويي بيشترين اقبال را در ميان متفکران مسلمان و از جمله فارابي که مؤسس فلسفه اسلامي محسوب ميشود، داشته است. مسئله اين است که آيا فارابي در طراحي نظام اخلاقي خويش به صرف تقليد و بيان و شرح و بسط نظر ارسطو بسن چکیده کاملاز مجموع نظرياتي که در علم اخلاق مطرح شدهاند، نظريه اعتدال ارسطويي بيشترين اقبال را در ميان متفکران مسلمان و از جمله فارابي که مؤسس فلسفه اسلامي محسوب ميشود، داشته است. مسئله اين است که آيا فارابي در طراحي نظام اخلاقي خويش به صرف تقليد و بيان و شرح و بسط نظر ارسطو بسنده کرده يا اينکه او نيز خود در زمينه اخلاق صاحب رأي و نظر مستقل بوده است؟ نوشتار حاضر پي آن است تا با ارائه گزارشي مستند از آراء فارابي در حوزه اخلاق نشان دهد که با وجود تأثير انکارناپذير ارسطو بر انديشه او در شکلگيري بعضي از عناصر فکري فارابي در حوزه اخلاق از جمله غايت نهايي دانستن سعادت و تمسک به نظريه حدوسط در فضايل و طرح فضايل چهارگانه مورد عنايت ارسطو، اما او در همة اين مسائل نيز به شرح و بسط اکتفا ننموده و نظريات خاص خود را ارائه نموده است. فارابي بطور مشخص سعادت را از حد يک مفهوم صرف اخلاقي با کاربردي فردي، به حوزه اجتماع و مدينه کشانده و آن را اساس نظامهاي سياسي مبتني بر فضيلت قلمداد نموده است و شاخصهاي کاملاً ديني را در اين حوزه وارد نموده و بخوبي از تبيين آن برآمده است؛ هر چند که انديشه وي در اين زمينه نيز خالي از نقد نميباشد. اما آنچه فارابي را در حوزه اخلاق در جرگه ارسطوئيان قرار ميدهد، مسئله طرح حدوسط در تعيين فضايل اخلاقي و بعنوان يک ضابطه در اين تعيين است که نوشتار حاضر با تکيه بر اين مسئله ميخواهد نشان دهد که چگونه فارابي نظام اخلاقي خويش را با عناصر برگرفته از سنت ارسطويي سامان داده است و نتايج اين تلاشها در حد مقدور در اين مقاله به تصوير کشيده شده است که حاصل آن اثبات ادعاي مذکور ميباشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
18 - آموزه بازگشت جاودانه در فلسفه سهروردي و فيزيك پوانكاره
مهدي عظيمي«بازگشت جاودانه» آموزهيي ديرينه در تاريخ فلسفه است که ميگويد هر رخدادي در جهانْ درست به همان شيوهيي که در گذشته بينهايت بار به وقوع پيوسته، در آينده نيز با همة جزئياتش بينهايت بار تکرار خواهد شد. سهروردي اين آموزه را در حکمةالاشراق و نيز در المشارع و المطارحات بميان چکیده کامل«بازگشت جاودانه» آموزهيي ديرينه در تاريخ فلسفه است که ميگويد هر رخدادي در جهانْ درست به همان شيوهيي که در گذشته بينهايت بار به وقوع پيوسته، در آينده نيز با همة جزئياتش بينهايت بار تکرار خواهد شد. سهروردي اين آموزه را در حکمةالاشراق و نيز در المشارع و المطارحات بميان ميآورد و براي اثبات آن برهانهايي را پيش مينهد. ملاصدرا در تعليقات خود بر شرح حکمةالاشراق قطبالدين شيرازي به سنجش برهانهاي سهروردي پرداخته و آنها را نافرجام ميشمارد، ولي بطلان دليل، دليل بطلانِ مدّعا نيست؛ بويژه که ما «قضيه تکرارِ» پوانکاره را در دست داريم که اثبات ميکند در هر نظام (مجموعه يا سيستم)ي، موقعيت نخستين همه اجزاء پس از گذشت زماني به اندازة کافي طولاني تکرار خواهد شد و اين مستلزم اثبات آموزة «بازگشت جاودانه» است. با اينهمه، بايد پرسيد که اين «زمان به اندازة کافي طولاني» چقدر است؟ برپايه محاسبات چاندراسِکار، اين زمان براي يک حجم کروي از هوا با شعاع يک سانتيمتر که دما و فشار استاندارد و يک درصد نوسانْ حول مقدار ميانگين چگالي داشته باشد، چيزي نزديک به سه تريليون هزاره است! بنابرين، زمان تکرار براي کل کيهان چندان طولاني است که عمر اجزاء آن، بسي پيش از فرارسيدن آن زمان، به پايان خواهد رسيد و اين امر تکرار کيهاني را وقوعاً محال ميسازد. بدينسان، برآيند جستار فرارو اين است که آموزة «بازگشت جاودانه» که سهروردي نيز بدان باور دارد، ممکن ذاتي و محال وقوعي است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
19 - پيشينه تمايز دكارتي در فلسفه و كلام اسلامي
مهدي اسدياين نوشتار درصدد است نشان دهد رگههاي ملاک بسيار مهم معرفتشناختي تمايز دکارتي پيشتر در فلسفه و کلام اسلامي وجود داشته است. به اين منظور نخست به ديدگاههاي دکارت اشاره ميشود تا نزد انديشمندان مسلمان پيشينهيي بر آنها بيابيم. سپس به متفکراني چون فخر رازي، علامه حلي، تفت چکیده کاملاين نوشتار درصدد است نشان دهد رگههاي ملاک بسيار مهم معرفتشناختي تمايز دکارتي پيشتر در فلسفه و کلام اسلامي وجود داشته است. به اين منظور نخست به ديدگاههاي دکارت اشاره ميشود تا نزد انديشمندان مسلمان پيشينهيي بر آنها بيابيم. سپس به متفکراني چون فخر رازي، علامه حلي، تفتازاني، ملاصدرا و ... اشاره ميگردد که بيشتر درگير اين بحث بودهاند و نسخههاي قويتر و قابلدفاعتري پيشکشيدهاند و گاه، پيشتر از برخي نقادان دکارت، به همين تقريرهاي قوي نيز نقادانه نگريستهاند. بدينسان نشان خواهيم داد در واقع تقرير آنها به تقرير قويتر هيوم که ميگويد وضوح و تمايز وجود امکاني را نتيجه ميدهد نه وجود محقق را، نزديکتر است تا خود دکارت. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
20 - جايگاه عدالت در اتوپياي افلاطون و مدينه فاضله فارابي
دکتر حسین کلباسی اشتری پرويز حاجيزاده«عدالت» آن مفهوم کليدي است که فارابي توانسته است بوسيلة آن مبناي نظام تکويني عالم را تشريح نمايد. در ضمن با همين مفهوم و به تأسي از افلاطون آن را در ساختار مدينه آرماني وارد ساخته و نظام اخلاق فردي را براساس آن، توجيه نموده است. تنها در انطباق نظام تشريع با تکوين و الگ چکیده کامل«عدالت» آن مفهوم کليدي است که فارابي توانسته است بوسيلة آن مبناي نظام تکويني عالم را تشريح نمايد. در ضمن با همين مفهوم و به تأسي از افلاطون آن را در ساختار مدينه آرماني وارد ساخته و نظام اخلاق فردي را براساس آن، توجيه نموده است. تنها در انطباق نظام تشريع با تکوين و الگوسازي آن در روابط فردي و اجتماعي است که انسان ميتواند به سعادت که غايت قصواي افلاطون و فارابي است، دست يابد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
21 - خداوند از منظر الهيات پويشي و ملاصدرا
حامد ناجي اصفهانيگفتار حاضر از آنرو كه به بررسي تطبيقي دو جريان فکري نظر دارد، در دو بخش سامان يافته است: الف) الهيات پويشي: اين جريان فکري که در قرن بيستم ظهور يافت، يکي از فرايندهاي تکاملي انديشة خردورزان حوزۀ دين است. اينان با توجه به تمام مناقشات موجود در قرون وسطي و دينگريزي مدرن چکیده کاملگفتار حاضر از آنرو كه به بررسي تطبيقي دو جريان فکري نظر دارد، در دو بخش سامان يافته است: الف) الهيات پويشي: اين جريان فکري که در قرن بيستم ظهور يافت، يکي از فرايندهاي تکاملي انديشة خردورزان حوزۀ دين است. اينان با توجه به تمام مناقشات موجود در قرون وسطي و دينگريزي مدرنيته، در پي عرضه نويني از الهيات دينيند که در طي آن مفاهيم گوناگوني ـ همچون خداوند، سرمديت خداوند، قدرت وي، چگونگي شرور در عالم، جهان هستي، چگونگي ارتباط خداوند با جهان هستي، تعامل تغيير در جهان با خداوند ـ را مورد بازکاوي قرار ميدهند. اين طرح نو که توسط آلفرد نورث وايتهد بنا نهاده شد و بوسيلة چارلز هارت شورن و ديويد راي گريفين تفصيل يافت، اکنون بعنوان يکي از مکاتب رايج الهياتي و ديني در محافل غربي مورد گفتگوست. اين ديدگاه از دو سو قابل توجه است: 1. قرائتي نو از الهيات ديني که همگامي آن با متون مقدس مورد بحث است. 2. ارائة طرحي نو از هستي شناسي و چگونگي تعامل خداوند با جهان. ب) حکمت متعاليه صدرايي: حکمت متعاليه که نخستين بار بنيانهاي فلسفي آن توسط صدرالدين محمد شيرازي پي نهاده شد، در سه مرحله تکامل يافت: 1) مرحله سينوي در فهم وجود؛ 2) تشکيک وجود؛ 3) وحدت شخصي وجود. اگرچه ملاصدرا در طي کتاب بزرگ خود يعني الاسفارالاربعة به تمايز اين سه مرحله اشارتي نکرده است، ولي تحول آراء وي در طي رساله هاي گوناگونش بيانگر اين سير تکاملي ميباشد. وي با کشف اصالت وجود، در پي آن برآمد که فهم وجود را از مرحله مفهوم به مصداق تعميم دهد و سرانجام مجبور گرديد طرح وارۀ نويني را در نسبت خداوند با جهان هستي عرضه دارد که همين مهم عملاً در سه مرحله براساس سير فکري وي، قابل بازشناسي است. اين نگرشِ نوين به مفهومِ وجود، عملاً بيشتر مفاهيم الهيات ديني را درنورديد و وي را بر آن داشت که قرائتي نو از الهيات ديني عرضه دارد. نگارندۀ بر اين باور است که نظام تشکيکي وي برخلاف نظام وحدت شخصي او كه در حال تطور بوده، نظامي نسبتاً کامل است و نکتة درخور توجه در اين مقام، همگامي نسبي بنيان وحدت تشکيکي وجود با الهيات پويشي مسيحي است و البته چنانکه بيان خواهد گرديد، نظام صدرايي در فهم آموزه هاي ديني و تطبيقي از الهيات پويشي کارآمدتر بوده و بسيار دقيقتر ميباشد. از اينرو نوشتار حاضر، افزون بر طرح بحث الهيات پويشي و دستاوردهاي جديد آن در مفاهيم ديني، به مقايسه آن با دستگاه حکمت تشکيکي ملاصدرا پرداخته و وجوه قوّت و ضعف آن را مورد بررسي قرار خواهد داد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
22 - نگاه اصالت ماهوي و مسئله شناخت (با تکيه بر فلسفه ملاصدرا و هايدگر)
محمدرضا بلانيانزبان گزارهيي منطق ارسطويي، در مورد موجودات جهان متکي بر مقولات عشر است. عادت به کاربست اين نوع زبان در زندگي روزمره و در حوزه فلسفه باعث بوجود آمدن مشکلات خاصي در ارتباط با مسائل مختلف فلسفي شده است. از جمله اين مشکلات، مسائلي در مورد ماهيت و کيفيت حصول علم نسبت به موج چکیده کاملزبان گزارهيي منطق ارسطويي، در مورد موجودات جهان متکي بر مقولات عشر است. عادت به کاربست اين نوع زبان در زندگي روزمره و در حوزه فلسفه باعث بوجود آمدن مشکلات خاصي در ارتباط با مسائل مختلف فلسفي شده است. از جمله اين مشکلات، مسائلي در مورد ماهيت و کيفيت حصول علم نسبت به موجودات جهان خارج است . هدف نوشتار حاضر نشان دادن کيفيت تأثير اين نوع زبان و بالتبع، تفکر اصالت ماهيتي در قلمرو معرفتشناسي با تکيه بر تأملات ويژه دو فيلسوف اصالت وجودي، در غرب و شرق، يعني ملاصدراي شيرازي و مارتين هايدگر آلماني دربارة واژه ذات و ماهيت ميباشد. نتيجه حاصل از اين نوشتار آن است که بنا بر فلسفه هايدگر و نظام حکمت متعاليه بخصوص چنانکه در انديشه برخي از شارحان اين نظام منعکس شده است، منطق اصالت ماهيتي و ابزارهاي ماهوي از پس حل معضل انطباق صور ذهني بر واقعيت خارجي و ارائه معياري موجه براي دفاع از اين انطباق برنميآيد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
23 - نظريه فرايند و ساختار شناخت دكارت در بررسي و نقد استاد مصباح
حسامالدين مؤمنيهرگاه سخن از فرايند و ساختار کسب شناخت بميان مي آيد، اعتقاد به امکان حصول آن در تقدير موجود است. بواقع اگر فردي در شکاکيت مطلق يا شبهه در امکان کسب شناخت باشد، هرگز نميتواند فرايند و ساختار کسب آن را ترسيم نمايد. با توجه به اينکه دکارت امکان معرفت را پذيرفته، حال پرسش چکیده کاملهرگاه سخن از فرايند و ساختار کسب شناخت بميان مي آيد، اعتقاد به امکان حصول آن در تقدير موجود است. بواقع اگر فردي در شکاکيت مطلق يا شبهه در امکان کسب شناخت باشد، هرگز نميتواند فرايند و ساختار کسب آن را ترسيم نمايد. با توجه به اينکه دکارت امکان معرفت را پذيرفته، حال پرسش اين است که وي چه سازوکار، فرايند و مراحلي را در مورد بدست آوردن علم براي عالم ترسيم کرده است؟ دکارت در اين مرحله از طريق شهود و استنتاج و تمسک به عدم فريبندگي خداوند به استخراج معرفت پرداخته است. استاد مصباح در بررسي و نقد خويش از نظريه فرايند شناخت دکارت معتقد است اينکه وجود هيچ چيزي باندازه شک روشن و يقييني نيست و حتي وجودِ شاک هم بايد از راه وجود شك معلوم شود، صحيح نميباشد و تصورات فطري مدنظر دکارت را قابل قبول ندانسته است. نگارنده در نوشتار حاضر بر آن است تا به تبيين نظريه فرايند و ساختار شناخت دکارت و بررسي و نقد آن از منظر استاد مصباح بپردازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
24 - جستاري در پيرنگهاي تاريخي تحويلگرايي
مهدي غياثوندتحويلگرايي در فضاي فلسفه معاصر و در زمينههايي چون فلسفه دين، فلسفه علم، فلسفه ذهن و... چنان جاري و ساري بوده و هست که برخي زمانة ما را زمانة تحويلگرايي خواندهاند. صورت خام ايده تحويل که همان «الف چيزي نيست جز ب»، از نيمة دوم قرن بيستم به اينسو، چنان شاهد صورتبنديها چکیده کاملتحويلگرايي در فضاي فلسفه معاصر و در زمينههايي چون فلسفه دين، فلسفه علم، فلسفه ذهن و... چنان جاري و ساري بوده و هست که برخي زمانة ما را زمانة تحويلگرايي خواندهاند. صورت خام ايده تحويل که همان «الف چيزي نيست جز ب»، از نيمة دوم قرن بيستم به اينسو، چنان شاهد صورتبنديها و مدلسازيهاي گوناگون بوده است که ديگر نشان اندکي از آن صورت خام اوليه درش قابل تشخيص است. در نوشتار حاضر، هدف ما جستجوي پيرنگهاي تاريخي تحويلگرايي در مقام يک ايده است. براي اين منظور بحث را از ترسيم تاريخي ـ منطقي و البته اجمالي تصوير اين ايده از نيمة دوم قرن بيستم به اينسو آغاز خواهيم کرد و سپس در بخش دوم مقاله، بحث را از فلسفه يونان باستان آغاز کرده و با اشاره به تحليل اعضاي حلقة وين و اتصال اين مسير به نقطهيي که بحث را در بخش نخست مقاله از آن آغاز کردهايم، يعني نيمة دوم قرن بيستم، به پايان خواهيم برد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
25 - بررسي انتقادات فخررازي به براهين ابنسينا در مورد بعد مجرد بودن مکان با تأکيد بر وجه تاريخي آن
احسان کردی اردکانی محمود صيديمکان يکي از چالشبرانگيزترين مباحث فلسفي در طول تاريخ فلسفهاسلامي بوده است. ارسطو آغازگر اين بحث بوده و با تبيين امارات مکان، به تبيين ديدگاه سطح در اين مورد همراه با نقادي نظريات ديگر بخصوص نظريه بُعد مجرد يا فضاء خالي پرداخته است. فهم اشتباه ارسطو از عبارات افلاطون د چکیده کاملمکان يکي از چالشبرانگيزترين مباحث فلسفي در طول تاريخ فلسفهاسلامي بوده است. ارسطو آغازگر اين بحث بوده و با تبيين امارات مکان، به تبيين ديدگاه سطح در اين مورد همراه با نقادي نظريات ديگر بخصوص نظريه بُعد مجرد يا فضاء خالي پرداخته است. فهم اشتباه ارسطو از عبارات افلاطون در رساله تيمائوس سبب پديد آمدن نظريه فضاء خالي در مباحث مربوط به مکان گشته است. فيلسوفان مسلمان بويژه ابنسينا با در نظرنگرفتن اين اشتباه تاريخي، به نقادي اين نظريه پرداختهاند که مهمترين استدلالها در اين زمينه تداخل ابعاد و تحقق ابعاد بدون ماده ميباشد. فخررازي با نقادي استدلالهاي ابنسينا به نظريه فضاء خالي گرايش يافته است. در پژوهش حاضر اثبات گرديده که انتقادات فخررازي به استدلالهاي ابنسينا ناشي از غفلت از مباني فلسفه مشائي بخصوص امتناع تحقق ابعاد بدون ماده ميباشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
26 - ریشه تاریخی مفهوم و مصداق مادة¬المواد و صادر اول در فلسفه یونان
علی حقی عباس جوارشکیان حسین بلخاری قهیتردیدی نیست تاریخ اندیشه در حیات بشر، خصوصیتی تداوم یافته و سیری تسلسلی دارد. البته ابداعات و خلق مسائل و موضوعات جدید در این تاریخ حضوری مداوم و مبارک داشته است، اما هرگز این ابداعات سیر تسلسلی کمال اندیشه در حوزه فلسفه را منقطع نساخته است. فلسفه که تابناکترین وجه تع چکیده کاملتردیدی نیست تاریخ اندیشه در حیات بشر، خصوصیتی تداوم یافته و سیری تسلسلی دارد. البته ابداعات و خلق مسائل و موضوعات جدید در این تاریخ حضوری مداوم و مبارک داشته است، اما هرگز این ابداعات سیر تسلسلی کمال اندیشه در حوزه فلسفه را منقطع نساخته است. فلسفه که تابناکترین وجه تعقّل بشری در سرگذشت اندیشه هاست، عهده دار تبیین عقلی مهمترین موضوعات حیات بشر بوده که بی شک از جمله بارزترین آنها تبیین نسبت میان خالق و فاطر عالم با موجودات و مخلوقات است. حال اگر ظهور فلسفه در یونان را وجه برجسته تاریخ فلسفه بدانیم چگونگی رویکرد این فلسفه به مادةالمواد و سپس صادر اول از جمله جذابترین و مهمترین وجوهات این تاریخ است. نوشتار حاضر با روش تحلیلی کوشیده است سابقه تاریخی صادر اول در تاریخ فلسفه اسلامی (عقل: اول ما خلقالله العقل) را با رجوع به اندیشه یونانیان در اینباب مورد تأمل و تحقیق قرار دهد. فرض بر این است که سرگذشت اندیشه در تمدن اسلامی با تأمل بر روی برخی اندیشههای یونانی همراه است و با بازخوانی عمیق مصادر فکری خود (چون قرآن و روایات) به پی ریزی ساختار فلسفی خویش همّت گمارده است؛ با این تأکید و تنبیه این نکته که قرآن و روایات محور مطلق این پیریزیند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
27 - «سوفسطائیون» و شکاکان مسلمان
عبدالله فرهیشکّ یکی از مهمترین محصولات دورة گذار بود که در قلمرو مسلمانان بشکل جنبشی فکری با عنوان سوفسطائیان ظهور یافت. «سوفسطائیون» یا بعبارت دیگر، شکّاکان مسلمان با پیشگامی فردی بنام صالح بن عبدالقدّوس، گروهی بودند بزعم شماری از متکلّمان مسلمان متشکّل از «عنادیه»، «عندیه» و «لاا چکیده کاملشکّ یکی از مهمترین محصولات دورة گذار بود که در قلمرو مسلمانان بشکل جنبشی فکری با عنوان سوفسطائیان ظهور یافت. «سوفسطائیون» یا بعبارت دیگر، شکّاکان مسلمان با پیشگامی فردی بنام صالح بن عبدالقدّوس، گروهی بودند بزعم شماری از متکلّمان مسلمان متشکّل از «عنادیه»، «عندیه» و «لاادریه» که همچون سوفیستها و شکاکان یونان و هند، نه بعنوان یک مکتب که بیشتر بعنوان یک جنبش یا یک جریان فکری در درون تمدن مسلمانان ظهور یافتند. آنها نه تنها برای «ذهن» که برای «عین» هم حقیقت و اصالتی قائل نبودند و چیزها در نظر ایشان تنها از وجودی خیالی، وهمی و حدسی برخوردار بود. برخورد قاطعانه متکلمان، بویژه معتزلیها ، فلاسفة طبیعی و منطقی و متفکران صوفی مسلک برجستهیی همچون غزالی با این جریان موجب شد که این گروه بسرعت از بین برود و نام چندانی از آثار و پیروان این جریان فکری در تاریخ باقی نماند. البته شکاکان مسلمان هم با ایجاد تردید نسبت به معارف مأخوذ از «حسیات» و «عقلیات» در جلب توجه اندیشمندان مسلمان به معرفت حضوری بجای حصولی و گرایش آنها به عرفان و تصوف بجای علم و فلسفه بیتأثیر نبودند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
28 - ملارجبعلی و ملاصدرا در مواجهه با اثولوجیا
علی کرباسیزاده اصفهانی فریده کوهرنگ بهشتیاثولوجیا اثر فلوطین که سالها به اشتباه به ارسطو نسبت داده میشد، همة فیلسوفان جهان اسلام از جمله ملارجبعلی تبریزی و صدرالمتألهین شیرازی را تحتتأثیر قرار داده است؛ هرچند این دو حکیم در یک زمان میزیستهاند و متعلق به مکتب اصفهان بوده و مسائل یکسانی برای آنها مطرح بوده و ه چکیده کاملاثولوجیا اثر فلوطین که سالها به اشتباه به ارسطو نسبت داده میشد، همة فیلسوفان جهان اسلام از جمله ملارجبعلی تبریزی و صدرالمتألهین شیرازی را تحتتأثیر قرار داده است؛ هرچند این دو حکیم در یک زمان میزیستهاند و متعلق به مکتب اصفهان بوده و مسائل یکسانی برای آنها مطرح بوده و هر دو در تأیید برخی از اقوال خود به اثولوجیا استناد کردهاند، اما در تاریخ فلسفه دو جریان کاملاً متفاوت را هدایت کرده و در مقابل هم قرار گرفتهاند؛ چرا که ملارجبعلی بشدت دغدغههای کلامی داشته و پذیرش اشتراک معنوی وجود بین واجب و ممکن و انتساب صفات به ذات باریتعالی را به دور از تنزیه و منافی آیات و روایات میدانسته، برخلاف ملاصدرا که او نیز با دغدغههای کلامی و عرفانی، با طرح تشکیک وجود، این مسائل را حل شده میپنداشته است. اما نكتة قابل توجه این است که چگونه دو فیلسوفی که در مسائل مختلف آراء متضادی دارند از یک کتاب واحد بهره برده و از آن نقلقول کردهاند! اگرچه تأثیر اثولوجیا در مبانی فکری و عقیدتی این دو حکیم انکارناپذیر است، اما در اینجا بنظر میرسد چون این کتاب را از آنِ ارسطو و ارسطو را حکیمی الهی میدانستهاند، سعی داشتند عبارات این کتاب را در تأیید آراء خود بیان کنند تا اعتبار اقوالشان را فزونی بخشند و بنابرین هریک از منظر خود به این کتاب نگریسته و مضامین آن را درک کرده است و هر کجا آن را سازگار با مبانی خود دیده، پذیرفته و در تأیید عقایدش آورده است و هر کجا آن را ناسازگار با مبانی خود یافته، بیاعتنا از آن گذشته و یا سعی در توجیه آن داشته است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
29 - پيشينه¬هاي سهروردي در قول به اعتباريت وجود
محمود هدايت افزا زينب بوستانيسهروردي در آثار برجسته خويش، با صراحت تام، به «اعتباريت وجود» رأي داده است. او که بدرستي از آثار فارابي و ابن سينا، «عروض خارجي وجود بر ماهيت» را نتيجه گرفته بود، ضمن نقد برخي عبارات سينوي، دلايل متعددي بر ديدگاه خويش اقامه کرده است؛ اما برخي اساتيد معاصر در مقام تحليل چکیده کاملسهروردي در آثار برجسته خويش، با صراحت تام، به «اعتباريت وجود» رأي داده است. او که بدرستي از آثار فارابي و ابن سينا، «عروض خارجي وجود بر ماهيت» را نتيجه گرفته بود، ضمن نقد برخي عبارات سينوي، دلايل متعددي بر ديدگاه خويش اقامه کرده است؛ اما برخي اساتيد معاصر در مقام تحليل عملکرد سهروردي، از پيشينه هاي وي در قول به «اعتباريت وجود» غفلت ورزيده و او را نخستين قائل به «اعتباريت وجود» دانسته اند. در پژوهش پيشرو، پس از گزارش اجمالي از دعاوي فارابي و ابن سينا در باب رابطة وجود و ماهيت در اشياء امکاني، موضع نقادانه سهروردي در قبال آنان تشريح گرديده و آنگاه سه پيشينه براي باور وي به «اعتباريت وجود» بيان شده است. پيشينه هاي پنهان سهروردي در اين مسئله، برخي مطالب بهمنيار و عمر خيام است که بدون ذکر نامي از آن دو، در ضمن دلايل اعتباريت وجود گنجانده شده و پيشينة آشکار او، متني به نقل از ابن سهلان ساوي در المشارع و المطارحات است. از آنجا که بخش فلسفة کتاب حکيم ساوي در دسترس نيست، بنحو دقيق نميتوان در باب کم و کيف تأثرات سهروردي از متفکران مذکور قضاوت نمود؛ اما بنابر مستندات موجود، اقتباسهاي متعدد سهروردي از آثار بهمنيار در ابطال «عينيت خارجي وجود»، امري ترديدناپذير است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
30 - تأملات تاريخي در باب قاعده امکان اشرف
حوریه شجاعی باغینی عین الله خادمیدر نوشتار حاضر اصالت قاعده امکان اشرف بمثابه قاعدهيي اشراقي بررسي ميگردد. برغم قول مشهور دربارة اين قاعده مبني بر ريشهيي يوناني داشتن، مدعاي اين نوشتار آن است که قاعده از لوازم مکتب اشراق است و مشائي دانستن آن با اصول مشائيان سازگاري ندارد. اين مدعا از دو جهت به اثبات چکیده کاملدر نوشتار حاضر اصالت قاعده امکان اشرف بمثابه قاعدهيي اشراقي بررسي ميگردد. برغم قول مشهور دربارة اين قاعده مبني بر ريشهيي يوناني داشتن، مدعاي اين نوشتار آن است که قاعده از لوازم مکتب اشراق است و مشائي دانستن آن با اصول مشائيان سازگاري ندارد. اين مدعا از دو جهت به اثبات خواهد رسيد؛ جهت اول، بيان شواهدي از آثار خود شيخاشراق و شارحان مکتبش و اينکه چگونه نحوة بيان شارحان موجب چنين تصوري شده که اين قاعده سابقهيي قبل از مکتب اشراق دارد. جهت دوم بررسي لوازم مکتب اشراق است و اينکه شيخاشراق از اين قاعده در اثبات اصول فکري مکتبش بهره برده، حال آنکه اين مسائل از نظر مکتب مشاء مردود است. بنابرين جستجوي پيشينهيي قبل از سهروردي براي اين قاعده خطاست. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
31 - خوانش و تفسير حکماي مسلمان از پيشاسقراطيان ملطي
منصور نصیری مهدی عسگریدر تاريخ فلسفه، فيلسوفان نخستين از اهميت ويژهيي برخوردارند؛ زيرا اولين مراحل شکلگيري مفاهيم و افكار فلسفي را رهبري کردهاند. در اين ميان، سه فيلسوف ملطي از اهميت بسزايي برخوردارند؛ سؤالي که اين سه فيلسوف مطرح کردند باعث شد فيلسوفان بعدي را به اين تکاپو وادارد که به آن چکیده کاملدر تاريخ فلسفه، فيلسوفان نخستين از اهميت ويژهيي برخوردارند؛ زيرا اولين مراحل شکلگيري مفاهيم و افكار فلسفي را رهبري کردهاند. در اين ميان، سه فيلسوف ملطي از اهميت بسزايي برخوردارند؛ سؤالي که اين سه فيلسوف مطرح کردند باعث شد فيلسوفان بعدي را به اين تکاپو وادارد که به آن جوابي درخور بدهند. سؤال اين بود که «اصل نخستين عالم چيست؟» در دوره ترجمه متون فلسفي به زبان عربي، مسلمانان با اين انديشمندان تا حدودي آشنا شدند و آراء آنها را نقل و در برخي از موارد نيز تفسير نمودند. نوشتار حاضر بر آن است تا خوانش و تفسير فيلسوفان مسلمان را از پيشاسقراطيان ملطي نشان دهد و به اين سؤال پاسخ گويد که فيلسوفان مسلمان تا چه اندازه در خوانش و تفسير خود از اين فيلسوفان راه صواب را پيش گرفتهاند. پاسخ اجمالي به اين مسئله آن است که فيلسوفان مسلمان يک تفسير کاملاً غيرتاريخي ارائه کردهاند که قابل نقد تاريخي ميباشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
32 - نقش مسيحيت در بازگشت فلسفه يوناني به ايران عصر ساساني
زهرا عبديموضوع نوشتار حاضر نقش مسيحيت در انتقال علوم يوناني بخصوص فلسفه به ايران عصر ساساني است. دين مسيحي در ابتدا شکلي برادرانه و تعاونگونه داشت و بعدها بود که معلمين و قدسين مسيحي جهت تثبت و تعلم خداشناسي ناچار به استفاده از يک دستگاه فلسفي شدند که آن را از آراء فيلسوفان يون چکیده کاملموضوع نوشتار حاضر نقش مسيحيت در انتقال علوم يوناني بخصوص فلسفه به ايران عصر ساساني است. دين مسيحي در ابتدا شکلي برادرانه و تعاونگونه داشت و بعدها بود که معلمين و قدسين مسيحي جهت تثبت و تعلم خداشناسي ناچار به استفاده از يک دستگاه فلسفي شدند که آن را از آراء فيلسوفان يوناني يعني افلاطون، ارسطو و پيروان آنها نظير نوافلاطونيان اقتباس کردند. بدعتهايي نظير نستوري، منوفيزيست و... نيز که در مسيحيت پديد آمدند با تکيه بر آراء فلسفي، خداشناسي نظري خود را تعليم دادند. همچنين مسيحيان سرياني زبان حوزه بينالنهرين که اغلب نستوري بودند، در مدارس خود آثار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونيان را به سرياني ترجمه ميکردند تا ضمن آموزش فلسفه در حوزه ديني از آن استفاده کنند. مهاجرت اين جمعيتها به ايران بر اثر پناهندگي يا اسارت باعث انتقال علوم يوناني به ايران شد. نوشتار حاضر به استناد منابع کتابخانهيي و به روش توصيفي ـ تحليلي اين مباحث را مورد بررسي قرار داده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
33 - تفسير هايدگر از آرخه، بهرهمندي و زمان نزد آناکسيمندروس
قاسم پورحسن مهرداد احمدیهايدگر باور داشت که مفهومپردازي متافيزيکي از نسبت اينهماني و تفاوت نااصيل است و معتقد بود بنياد اين فراموشي در اين واقعيت است که متافيزيک «تفاوت بماهو»، بمثابة گشودگي ناب را فراموشي کرده است. در نظر وي يونانيان تصوير روشنتري از نسبت تفاوت و اينهماني داشتند. او در تفسير چکیده کاملهايدگر باور داشت که مفهومپردازي متافيزيکي از نسبت اينهماني و تفاوت نااصيل است و معتقد بود بنياد اين فراموشي در اين واقعيت است که متافيزيک «تفاوت بماهو»، بمثابة گشودگي ناب را فراموشي کرده است. در نظر وي يونانيان تصوير روشنتري از نسبت تفاوت و اينهماني داشتند. او در تفسير گفتههاي آناکسيماندروس نشان ميدهد که در عينِ اينکه آناکسيماندروس به هستندگان بمثابة يک کل ميانديشيد اما تفاوتِ هستندگان را از ميان نميبرد. برابر تفسير هايدگر، آناکسيماندروس با شناساندن آپيرون و زمان همچون دو عامل بنيادين توانسته بود تا به مواجهة آغازينتري با نسبت اينهماني و تفاوت دست يابد. هايدگر اين نسبت را «بهرهمندي» مينامد و معتقد است همين مفهوم بهرهمندي ميتواند ما را به تفاوت بنيادي رهنمون سازد، چرا که برخلاف نظريههاي متافيزيکي بسته به عاملي بيروني نيست که همبستگي درگرو آن باشد، بلکه به خود هستي هستندگان بستگي دارد. آپيرون و زمان فضاي نابي را ميگشايند که در گشودگي آن فضا، هستندگان نهادشان را يافته و در عين حال چنان به هم وابسته ميشوند که از اين تعلق دوجانبه، کل برساخته شود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
34 - عناصر و جايگاه مفهوم تخنه در فلسفه يونان باستان و بررسي ديدگاه هايدگر درباره آن
حسن مهرنیا حسین لطیفی مهدی ذاکریيکي از جنبههاي مهم و تأثيرگذار در فلسفة فناوري، سابقة تاريخي مفاهيم مرتبط با اين موضوع در سخنان نويسندگان و متفکران دنياي باستان است. از ميان اين مفاهيم، مفهوم «تخنه» بمعناي فن، صنعت يا هنر و جايگاه آن در آثار بجا مانده از يونان باستان، از اهميت بيشتري برخوردار است. ما چکیده کامليکي از جنبههاي مهم و تأثيرگذار در فلسفة فناوري، سابقة تاريخي مفاهيم مرتبط با اين موضوع در سخنان نويسندگان و متفکران دنياي باستان است. از ميان اين مفاهيم، مفهوم «تخنه» بمعناي فن، صنعت يا هنر و جايگاه آن در آثار بجا مانده از يونان باستان، از اهميت بيشتري برخوردار است. مارتين هايدگر از نخستين کساني بود که بررسي مفهوم تخنه در يونان باستان را مقدمة درک متمايز از تکنولوژي مدرن تلقي کرد و در اين زمينه ديدگاهي خاص داشت. پژوهش حاضر با بررسي سه گروه از متون يوناني در پي آن است كه ابتدا عناصر اصلي مفهوم تخنه در نگاه نويسندگان و متفکرين يونان باستان را رديابي نمايد و همچنين با بررسي ديدگاه هايدگر، نقطة ثقل تحليل او در اين مسئله را بازيابي کند. درنهايت روشن ميگردد که اولاً، مفهوم تخنه، مفهومي غني است که با توجه به داشتن عناصر مختلف، براي کاربست در مباحث فلسفي براي متفکران يوناني جذاب بوده است و عناصر اصلي آن در طول دوران باستان تکرار شدهاند؛ گرچه در برخي دورهها، به تناسب شرايط زمانه و ديدگاه هر متفکر، برخي عناصر در آن پررنگتر شده است و نيز فروکاست اين مفهوم پيچيده و چندبعدي به يک عنصر کلي، درست و دقيق بنظر نميرسد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
35 - بررسي مباني و مؤلفههاي فلسفه تطبيقي در انديشه ايزوتسو
حمیدرضا اسکندری دامنه قاسم پورحسنفلسفه تطبيقي تاکنون بواسطه چيرگي نظريه شباهت و رويکرد پديدارشناسي کربن، بدرستي مورد واکاوي قرار نگرفته است. در ايران عمدتاً نامي از نظريه فراتاريخي و ايزوتسو برده نشده و پژوهشهاي درخوري در اين زمينه صورت نپذيرفته است. ديدگاه فراتاريخي ايزوتسو اگرچه گسست بنيادين از رويکر چکیده کاملفلسفه تطبيقي تاکنون بواسطه چيرگي نظريه شباهت و رويکرد پديدارشناسي کربن، بدرستي مورد واکاوي قرار نگرفته است. در ايران عمدتاً نامي از نظريه فراتاريخي و ايزوتسو برده نشده و پژوهشهاي درخوري در اين زمينه صورت نپذيرفته است. ديدگاه فراتاريخي ايزوتسو اگرچه گسست بنيادين از رويکرد اورسلي و حتي تاريخينگري است، اما نظر بديعي محسوب شده که نيازمند تأمل دقيقتري ميباشد. از اينرو تحقيق حاضر عهدهدار واکاوي مؤلفهها و مباني فلسفه تطبيقي در انديشه ايزوتسو ميباشد. در اين راستا، اهميت و جايگاه ايزوتسو در فلسفه تطبيقي، چيستي فلسفه تطبيقي، ضرورت و امکان فلسفه تطبيقي و همچنين اروپامحوري در انديشه ايزوتسو مورد بررسي قرار گرفته تا روشن گردد طبق مباني وي چگونه ميتوان به ضرورت و امکان فلسفه تطبيقي دست يافت و در عين حال از انتقادهايي که به ساير رويکردهايي فلسفه تطبيقي وارد است، مصون ماند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
36 - گذار از برهان آنسلم و دکارت به تقريري ديگر از برهان مفهومي بر وجود خدا
امير ديوانيبرهان مفهومي که در فلسفة غرب «برهان وجودي» خوانده ميشود، برهاني است که از يک مفهوم در موطن اذهان به مصداق خارجي آن مفهوم گذر ميكند. اين برهان فقط دربارة مفهومي است که به خداوند اختصاص دارد. فلاسفه اتفاقنظر دارند که گذر از مفهوم (صرف) به مصداق مجاز نيست؛ در عين حال مفهو چکیده کاملبرهان مفهومي که در فلسفة غرب «برهان وجودي» خوانده ميشود، برهاني است که از يک مفهوم در موطن اذهان به مصداق خارجي آن مفهوم گذر ميكند. اين برهان فقط دربارة مفهومي است که به خداوند اختصاص دارد. فلاسفه اتفاقنظر دارند که گذر از مفهوم (صرف) به مصداق مجاز نيست؛ در عين حال مفهوم نشاندهندة خداوند، بمانند وجود خدا که با هر موجودي متفاوت است و نظير ندارد، با مفهومهاي ديگر در گذر مذکور متفاوت است و نظير ندارد. آنسلم به يک شکل و دکارت بشکلي ديگر، برهان مفهومي را تقرير کردهاند. صرفنظر از درستي يا نادرستي نقدهاي وارد شده بر اين دو برهان، نوشتار حاضر مفهوم ديگري را براي تقرير اين برهان مطرح كرده است که اگر شرايط لازم و کافي را داشته باشد، سريعتر و آسانتر به مقصد ميرسد. اين مفهوم ويژگيهايي دارد که در ميان آنها ويژگي کاشفيت و حکايت از واقع از اهميت بسزايي برخوردار است. مفهوم ياد شده عبارت است از مفهوم وجود؛ مفهوم معقولي که در طبيعت عقل قرار دارد و از هر مصاحبت با چيستي و نيستي فاصله دارد. پس از تقرير اين برهان، با جستجو در مکتوبات فيلسوفان مسلمان، از جمله ملاصدرا به اين نتيجه رسيديم که عباراتي از ايشان را ميتوان بر اين مقصود شاهد آورد. اگر اين برهان به ثمر نشسته باشد، توانايي عام عقل را در شناخت خداوند و نيز صفات خداوند از يک طرف و امکان تقرير جديدي براي پاره يي از مقاصد عالمان حکمت و عرفان، از طرف ديگر را نشان ميدهد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
37 - عوامل تأثيرگذار بر نگرش حکيم زنوزي درباره معاد جسماني
محمد مهدي مشکاتي علي مستاجران گورتانيتبيين فلسفي معاد جسماني از مهمترين مسائل فلسفه پس از صدرالمتألهين در ميان اهل تحقيق بشمار ميآيد. حکيم آقا علي مدرس زنوزي با توجه به ابهامات و سؤالات باقي مانده در اين موضوع و با توجه به ميراث فيلسوفان قبلي بويژه ملاصدرا در اين زمينه و با استفاده از مباني حکمت متعاليه، چکیده کاملتبيين فلسفي معاد جسماني از مهمترين مسائل فلسفه پس از صدرالمتألهين در ميان اهل تحقيق بشمار ميآيد. حکيم آقا علي مدرس زنوزي با توجه به ابهامات و سؤالات باقي مانده در اين موضوع و با توجه به ميراث فيلسوفان قبلي بويژه ملاصدرا در اين زمينه و با استفاده از مباني حکمت متعاليه، مانند حرکت جوهري و تشکيک در وجود، بررسي دقيق و تحليلي نو نسبت به اين مسئله نموده است. ديدگاه حکيم زنوزي مبتني بر سه مقدمه است: اولاً، نفس پس از مرگ، آثار و صور نفساني را در ذرات و عناصر بدن به وديعه ميگذارد. ثانياً، اين ودايع، سبب حرکت جوهري و تغيير و تحوّل در ذات بدن ميشود. ثالثاً، پس از سپري شدن استکمال بدن به محوريت حرکت جوهري، بدن به نفس خود ملحق ميگردد به صورتي که هيچ نفس ديگري تناسب لازم براي اتحاد با بدن مذکور را نخواهد داشت. حکيم مؤسس به پشتوانة اصول فلسفي و تحليل و بررسي رواياتي از مجامع حديثي معتبر توانسته است تبيين جديد خود را به اثبات برساند. نوشتار حاضر، مباني فلسفي حکيم زنوزي را مانند اتحاد و علاقة نفس و بدن، ترکيب حقيقي و اتحادي و چگونگي باقي ماندن صورت در دو حالت را مورد بررسي قرار داده و در ادامه به چگونگي تثبيت نظريه خاص حکيم زنوزي به پشتوانة روايتي از امام صادق(ع) ميپردازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
38 - شک و يقين در فلسفه معاصر اسلامي و غرب
عبدالرزاق حسامی فرشک و يقين دو حالت نفسانيند که در فرايند شناخت انساني، معرفت ظني و معرفت يقيني را شکل ميدهند. معرفت ظني بيشتر در قلمرو علوم تجربي و معرفت يقيني بيشتر در قلمرو برخي از علوم غيرتجربي همانند فلسفه، منطق، رياضيات و عرفان حاصل ميشود. در تاريخ فلسفه، فيلسوفان اغلب بدنبال معرفت چکیده کاملشک و يقين دو حالت نفسانيند که در فرايند شناخت انساني، معرفت ظني و معرفت يقيني را شکل ميدهند. معرفت ظني بيشتر در قلمرو علوم تجربي و معرفت يقيني بيشتر در قلمرو برخي از علوم غيرتجربي همانند فلسفه، منطق، رياضيات و عرفان حاصل ميشود. در تاريخ فلسفه، فيلسوفان اغلب بدنبال معرفت يقيني بوده و نيل به حقيقت را ممکن ميدانستند. اما در برابر آنها، شکاکان حصول چنين معرفتي را ناممکن ميدانستند و قائل به هيچ حقيقتي نبودند. رويارويي اين دو گروه همواره بخشي از تاريخ فلسفه را تشکيل داده است. اين مواجهه در فلسفه معاصر و در پي بحثهايي که در معرفتشناسي جديد مطرح شده، هم در فلسفه اسلامي و هم در فلسفه غرب، جان تازهيي گرفته است. از يکسو فيلسوفان معاصر مسلمان کوشيدهاند با نفي ديدگاه شکاکان از مباني معرفتشناختي قوي فلسفه اسلامي دفاع کنند. آنها در معرفتشناسي قائل به واقعگرايي شدند و تفسير مبتني بر ايدئاليسم ذهني را از شناخت رد کردند. از سوي ديگر، دستکم برخي از فيلسوفان معاصر غرب كوشيدهاند با در ميان آوردن ديدگاههاي جديد، پاسخهايي به شبهات شکاکان بدهند. در اين پژوهش ميکوشيم در مطالعهيي تطبيقي تلاش گروهي از فيلسوفان دو طرف را ارزيابي کنيم و البته درنهايت نتيجه خواهيم گرفت که پاسخ فيلسوفان اسلامي هم در گذشته و هم در دوره معاصر از پايه و اساس استوارتري برخوردار است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
39 - تأثير منطق رواقي در شکلگيري مفاهيم و اصطلاحات مبحث شرطيات در دوره اسلامي
امين شاهورديافنان و سامي النشار معتقدند متون اصلي انديشمندان رواقي در طي نهضت ترجمه در اختيار متفکران دورة اسلامي قرار گرفته است، در حالي که طبق ديدگاه ثيلت و فان اس، آموزههاي رواقي در طي تعاملات فرهنگي ميان مسلمانان و ساکنان مناطق تازه فتح شده، به انديشمندان مسلمان منتقل شده است. چکیده کاملافنان و سامي النشار معتقدند متون اصلي انديشمندان رواقي در طي نهضت ترجمه در اختيار متفکران دورة اسلامي قرار گرفته است، در حالي که طبق ديدگاه ثيلت و فان اس، آموزههاي رواقي در طي تعاملات فرهنگي ميان مسلمانان و ساکنان مناطق تازه فتح شده، به انديشمندان مسلمان منتقل شده است. در نوشتار حاضر با انتقاد از اين دو نظريه، ديدگاه گوتاس درخصوص تأثير غيرمستقيم آموزههاي منطق رواقي از طريق آثار منطقداناني همچون جالينوس و اسکندر افروديسي مورد تأييد قرار ميگيرد. سپس با بررسي مفاهيم و اصطلاحات بکار گرفته شده توسط منطقدانان رواقي در تحليل گزارهها و استدلالهاي شرطي، چگونگي تأثير اين مفاهيم و اصطلاحات از خلال آثار منطقداناني همچون جالينوس و اسکندر افروديسي در شکلگيري مفاهيمي مانند «عناد»، «لزوم» و «استثناء» مورد بررسي قرار ميگيرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
40 - سنجش مؤلفههاي معرفتشناسي دوره تجدد در ساحت علوم انساني و آسيبشناسي آن
علي کربلائي پازوکي فاطمه نجفي پازوکيعلوم انساني مدرن که امروزه در مراکز علمي جهان تدريس ميشود، زمان شکلگيري آن به دوره تجدد دنياي غرب ميرسد؛ دوراني که به جدايي علم و دين و عقل و ايمان معروف است. مباني نظري اين علوم انساني بلحاظ هستيشناسي به ماده، بلحاظ انسانشناسي به اومانيسم، بلحاظ فرجامشناختي به علمان چکیده کاملعلوم انساني مدرن که امروزه در مراکز علمي جهان تدريس ميشود، زمان شکلگيري آن به دوره تجدد دنياي غرب ميرسد؛ دوراني که به جدايي علم و دين و عقل و ايمان معروف است. مباني نظري اين علوم انساني بلحاظ هستيشناسي به ماده، بلحاظ انسانشناسي به اومانيسم، بلحاظ فرجامشناختي به علمانيت و بلحاظ معرفتي به حس، تجربه، تحقيقپذيري و عقل ابزاري محدود است. بايد پرسيد كه پيشينه و زمينههاي معرفتي شکلگيري علوم انساني مدرن غرب چيست؟ و آسيبهاي معرفتي، ارزشي و رواني و معنوي ناشي از آن کدام است؟ اين تحقيق با روش توصيفي و تحليلي با بررسي تاريخي مسئله معرفت در غرب درصدد بازشناسي عوامل معرفتي تأثيرگذار در شکلگيري علوم انساني دوره تجدد و آسيبهاي آن است. محدود کردن علم به ساينتيسم، انسان به اومانيسم و عالم هستي به پديده هاي طبيعي و راهِ کسب معرفت به حس، تجربه، دليلگرايي و عقلگرايي حداکثري، تفکيک شناختي بين پديدار و شيء فينفسه و ناديده انگاشتن حس باطني و معرفتهاي فطري، عقل شهودي و وحي از جمله عوامل مهمي هستند که در شکلگيري علوم انساني نوين غرب مؤثرند و سبب پيدايش بحرانهاي معرفتي، ارزشي و رواني، فقر معنويت، رشد هيچانگاري و ... در دنياي امروز گرديده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
41 - بازتاب انديشه امشاسپندان در نظريه ارباب انواع شيخ اشراق
ناديا مفتوني مرتضي درودي جواناين پژوهش با بهرهگيري از روش تحليل محتوا ميزان آثار و نشانههاي مستقيم و غيرمستقيم پنج امشاسپند را در مجموعة مصنفات شيخ اشراق بررسي ميکند. پس از استقراء ويژگيهاي عمومي و اختصاصي امشاسپندان با رجوع به منابع و متون مزدايي مانند اوستا، بندهش و ساير متون علمي و تحليلي، به چکیده کاملاين پژوهش با بهرهگيري از روش تحليل محتوا ميزان آثار و نشانههاي مستقيم و غيرمستقيم پنج امشاسپند را در مجموعة مصنفات شيخ اشراق بررسي ميکند. پس از استقراء ويژگيهاي عمومي و اختصاصي امشاسپندان با رجوع به منابع و متون مزدايي مانند اوستا، بندهش و ساير متون علمي و تحليلي، به جستجوي اين ويژگيها در آثار سهروردي پرداخته، همة مواردي را که ضمن آنها بصراحت از اين امشاسپندان نامي بميان آمده و نيز تمامي مواردي که ويژگيهاي عمومي و اختصاصي امشاسپندان را دربردارند استخراج و شمارش کرديم و پس از محاسبة ميزان فراواني و بسامد ويژگيها و نشانههاي هر يک از امشاسپندان به تحليل محتوايي و مفهومي آنها پرداختيم. بر اثر اين پژوهش، نتايج چندي بدست آمد که از آن ميان ميتوان به مشخص شدن تعداد اشارات مستقيم به امشاسپندان، نظم نسبي فراواني نشانهها بر اساس ترتيب امشاسپندان، ذکر امشاسپندان پنجگانه بعنوان عقول عرضيه با نظر به کارکرد ربالنوعي آنها، اجتماع قويترين نشانهها در متون فارسي و در ضمن يادکرد از قهرمانان اساطيري ايراني اشاره کرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
42 - بررسی مواجهه ابنسینا با آراء پیشینیان در باب چیستی لذت
حوریه شجاعی باغینی عین الله خادمی امیرحسین منصوری نوریچيستي لذت موضوعي است که نيازمند بررسي همهجانبه و واکاوي دقيق است. اين بررسي از نظر شيخالرئيس بوعليسينا از اهميت ويژهيي برخوردار بوده است. بخشي از اين واکاوي در موضوع مذکور، به نحوة مواجهه او با آراء پيشينيان بازميگردد. هدف نوشتار حاضر بررسي سير انديشة گذشتگان در مو چکیده کاملچيستي لذت موضوعي است که نيازمند بررسي همهجانبه و واکاوي دقيق است. اين بررسي از نظر شيخالرئيس بوعليسينا از اهميت ويژهيي برخوردار بوده است. بخشي از اين واکاوي در موضوع مذکور، به نحوة مواجهه او با آراء پيشينيان بازميگردد. هدف نوشتار حاضر بررسي سير انديشة گذشتگان در موضوع لذت و همچنين بررسي ميزان بهرهگيري و تأثيرپذيري بوعلي از آراء پيشينيان است که در ضمن آن به چگونگي مواجهه او با آراء گذشتگان پرداخته ميشود. اين پژوهش دربردارندة دو مطلب است: يکي اينکه ابنسينا در مواجهة نقادانه نسبت به تعريف زکرياي رازي، تبيين دقيقي از خطاي تعريف او ارائه مينمايد، اما بيشتر از آنکه ثبت اين نقد به وي نسبت داده شود به نام فخررازي شناخته شده است. مطلب ديگر، اينکه شيخالرئيس در مواجهة بعدي خود از بيان کوتاه معلم ثاني در تعريف لذت بهره گرفته و بدين لحاظ وامدار فارابي است. ابنسينا با توجه به نقدهاي وارد بر تعريف رازي آن را واميگذارد و با استفاده از نگاه وجودشناختي فارابي در بيان چيستي لذت، ديدگاه وي را براي تعريف خود مبنا قرار ميدهد و آنگاه با مباني فلسفه مشاء و کمالمحورانه خود به تكميل تعريف در آثارش همت ميگمارد، تا جايي که تعريف وي بعنوان تعبيري پذيرفتهشده در بيشتر آثار کلامي و فلسفي پس از او مبنا قرار ميگيرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
43 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریبازخواني و بازانديشي مختصات ديني و فرهنگي ايرانيان در ادوار تمدني پيشين، بمنظور نشان دادن ظرفيتهاي ناشناخته فکري و عقلي اين عرصه، امري است که بتدريج ضرورت آن براي پژوهشگران حوزه فرهنگ ـ و در اينجا اهالي فلسفه ـ بيشتر نمود مييابد. قريب به چهار قرن است که شماري از مستشرقا چکیده کاملبازخواني و بازانديشي مختصات ديني و فرهنگي ايرانيان در ادوار تمدني پيشين، بمنظور نشان دادن ظرفيتهاي ناشناخته فکري و عقلي اين عرصه، امري است که بتدريج ضرورت آن براي پژوهشگران حوزه فرهنگ ـ و در اينجا اهالي فلسفه ـ بيشتر نمود مييابد. قريب به چهار قرن است که شماري از مستشرقان اروپايي با صرف وقت فراوان -و اي بسا اشتياقي فوقالعاده ـ به مطالعه تاريخ ايران و فرهنگ آن اهتمام ورزيدهاند و اي بسا آثاري درخور ستايش نيز در معرفي پيشينه درخشان ادب و هنر و تاريخ و علم و اخلاق اين سرزمين پديد آوردهاند. اين کوششها فينفسه ستودني است و چه بسا زوايايي را به خود ما ايرانيان نشان داده و ميدهد که معالأسف قرنها از نظر دور مانده و ارزش آن مغفول واقع شده است. بحث درباره نتايج اين پژوهشها و مقاصد و اهداف آنها مجال مستقلي را ميطلبد؛ البته که امروز به سنجش دقيق اين آثار و مآثر بايد توجهي ويژه داشت. اما همينقدر ميتوان گفت نگاه شرقشناسان در اين چهار يا دستكم دو قرن اخير، مسبوق به پيشفرضهايي بوده و هست که مانع شناخت آنان از حقيقت فرهنگ شرقي و ايراني آنچنان که بوده است گرديده و گويي بمانند حجابي ضخيم بر ديدگان شرقشناسي عمل کرده و برغم دستاوردهايي درخور تقدير، آنان را از تقرب به جوهره فرهنگ ريشهدار و غني ايران و ايراني محروم ساخته است. البته نميتوان انکار کرد که معدودي از ايشان همانند اسلامشناس فقيد فرانسوي، هانري کربن، با خودآگاهي نسبت به اين آفت شرقشناسي تمام همت خود را مصروف رهايي از پيش فرضها ـ و بعضاً قصور در فهم يا سياستبازيهاـ ي شرقشناسان کرده و حتي از اينکه او را مسشرق بنامند تبري جسته و در عوض خود را با افتخار زائر شرق خوانده است. براستي آفت بزرگ شرقشناسي چيست که امثال کربن از آن بيزاري جستهاند و سنت دراز دامن و پيکر احتمالاً پر هيبت آن را به چالش ميکشد؟ در قرن گذشته ميلادي کتاب جنجالي ادوارد سعيد در نشان دادن باطن شرقشناسي و اهداف و مقاصد سياسي و بعضاً استعماري آن، واکنشهاي بسياري را برانگيخت و اين پرسش مهم را مقابل ديدگان نخبگان و دانشپژوهان قرار داد که چگونه غرب ميتواند از عرصهيي بظاهر علمي و آکادميک، اينچنين سوء استفاده کرده و براي تحصيل منافع خود تا اين حد و اندازه، قدرت تکنيکي و سياسي خويش را به ساحت علم تحميل نمايد؟ شرح ماجراي اندوهناک غلبه قدرت بر فضيلت و حقيقت و برآمدن سوفيسم و نيستانگاري متأخر، بويژه در تجربة مدرن ومدرنيته به زبان گروهي از فيلسوفان و متفکران معاصر آمده است که تکرار آن ضرورت ندارد، ليکن لحاظ آن در مطالعه مجدد ميراث مشرق زمين و آگاهي نسبت به تقدير علم مدرن به گشايش افقهايي جديد مدد ميرساند. اکنون شرقشناسي ـ و از جمله آن ايرانشناسي ـ بايد ضمن خودآگاهي به مبادي و مقاصد شرقشناسي کلاسيک، در پي تأسيس دانشي متناسب با روح شرق و فرهنگ مشرقي باشد. در قلمرو تاريخ فلسفه و بمنظور احياي حکمت مشرقي ايراني ـ که طرح آن دستكم هزارسال پيش بدست شيخ الرئيس پي افکنده شده وسپس بدست شيخ اشراق به حکمت خسرواني پيوند زده شد ـ ابتدا لازم است اسطوره يونان و تجربة يگانه و بيهمتاي آن که بر زبان عدهيي از مورخان غربي فلسفه جاري است و ديگران نيز بيتأمل و توقف آن را بمانند مشهورات تکرار ميکنند، مورد نقد جدي قرار گرفته و سهم مشرق زمين در خرد و خردباوري و اقبال به حکمت اصيل، وحياني و آسماني مورد بازخواني قرار گيرد تا روشن شود که پايهگذار حکمت نه يونان و يونانيان، بلکه حاملان وحي الهي و مخاطبان شرقي و مشرقي آن بودهاند. به حکم خرد و سرشت سليم آدميان، اساس عالم تکوين بر انتخاب طريق کمال و ايصال کائنات به غايات مخصوص خودشان قرار گرفته و اين هدفمندي عالم را همة صاحبان خرد درمييابند. از لوازم تصديق اين معنا، تصديق رسولان و سفيراني است که با ابلاغ کلام الهي، راه و طريق درست و نزديکترين آنها به مقصد را به بشر ميآموزند و او را در اين طي طريق مدد ميرسانند. بدين نحو باور نادرست انحصار فلسفه به يونان و اخلاف غربي آن مورد ترديد جدي قرار گرفته، تمهيد و ترغيب به گشايش راه را برميانگيزاند و راه براي بازانديشي دربارة منشاء راستين حکمت و خردمحوري هموار ميسازد. اين آغاز مشرقي با تماميت و پايان فلسفة غربي پيوندي تاريخي و گريزناپذير دارد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
44 - پيشينه ارسطويي و سينوي مبادي الهيات تمثيلي توماس آکويناس
محمدمهدي گرجيان مجتبي افشارپورنظريه الهيات تمثيلي قديس توماس آکويناس بخصوص با تأکيدي که بر متن کتاب مقدس دارد، از تأثيرگذارترين و پردامنهدارترين نظريات در باب شناخت خدا و تحليل اسماء و صفات باريتعالي است. تلاش اصلي آکويناس در اين بخش مشترکِ هر دو اثر سترگ وي، يعني جامع الهيات و جامع در رد گمراهان، چکیده کاملنظريه الهيات تمثيلي قديس توماس آکويناس بخصوص با تأکيدي که بر متن کتاب مقدس دارد، از تأثيرگذارترين و پردامنهدارترين نظريات در باب شناخت خدا و تحليل اسماء و صفات باريتعالي است. تلاش اصلي آکويناس در اين بخش مشترکِ هر دو اثر سترگ وي، يعني جامع الهيات و جامع در رد گمراهان، بر اين است که بتوان صفات کمالي مخلوقات و از جمله انسان بعنوان کاملترين آنها را بر خداوند نيز حمل کرد ـ البته به روش حمل تمثيلي در مقابل حمل اشتراک معني و حمل اشتراک لفظ ـ و بدينصورت به شناختي از اسماء و صفات حق رسيد تا در الهيات سلبي قرون وسطي متوقف نشد و البته در دام تشبيه حق به خلق نيز نيفتاد. عنصر اساسي در الهيات تمثيلي آکويناس «قاعده کمالات علت و معلول» است. کمالات معلول از قبل بنحو برتر و عاليتر در علت محققند. در آثار آکويناس علاوه بر اين عنصر، دو مبدأ ديگر بنام «برهان درجات کمال» و «اصل تقدم علت بر معلول» نيز بچشم ميخورد. وي اصرار دارد که اين هر سه را به ارسطو و ابنرشد اسناد دهد تا بدينوسيله حمل تمثيلي خود را ريشهدار در حکمت ارسطويي معرفي نمايد. اما حقيقت اين است که ارسطو به هيچکدام از اين مواردي که آکويناس ادعا ميکند، تصريحي نداشته است، بلکه فوق تام بودن و خير محض بودن خداوند بدين معني که آن کمالِ محض، مفيد کمالات ساير اشياء است، از دستاوردها و نوآوريهاي ابنسينا در مباحث الهيات است. سخنان ابنرشد نيز در اين زمينه در حقيقت شرح نظريات ابنسيناست هر چند که ابنرشد آنها را در شرح عبارات ارسطو نگاشته است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
45 - واکاوی علل کم توجهی به فلسفه در دوره امویان اندلس
موسی الرضا بخشی استاد عبدالحسین لطیفیاندلس تحت سيطرة حکومت اموي توانست در دوراني که اروپا در رکود قرون وسطايي بسر ميبرد، رهبري فکري اروپا را برعهده گيرد و بر سر رهبري جهان اسلام نيز با بغداد رقابت کند که اوج آن در قرن چهارم هجري رخ نمود. اما برغم پيشرفت علمي مسلمانان و فضاي مطلوب فرهنگي در اين دوره، فلسفه چکیده کاملاندلس تحت سيطرة حکومت اموي توانست در دوراني که اروپا در رکود قرون وسطايي بسر ميبرد، رهبري فکري اروپا را برعهده گيرد و بر سر رهبري جهان اسلام نيز با بغداد رقابت کند که اوج آن در قرن چهارم هجري رخ نمود. اما برغم پيشرفت علمي مسلمانان و فضاي مطلوب فرهنگي در اين دوره، فلسفه کمتر مورد توجه قرار گرفت و حتي با تنگناهاي شديدي نيز روبرو شد. از اينرو همين امر، مسئله محوري نوشتار حاضر است تا بر اساس تحليل منابع تاريخي کمتوجهي به فلسفه را که با شکوفايي تمدن اسلامي در آنجا هماهنگي ندارد، مورد واکاوي قرار دهد. در تبيين اين مسئله ميتوان گفت، مسلمانان با فتح اندلس، وارد سرزميني شدند که پيش از آن، کليسا بطور نهادينه خرد گرايي را در آنجا و ممالک پيرامون آن منکوب کرده بود. اما مهمترين عامل عدم اقبال به فلسفه در اندلس، همانا استقرار مذهب مالکي بود که با رويکرد اخباريگري، به خردگرايي مجال بروز نداد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
46 - تأثير حکيم سبزواري بر مکتب تهران (تداوم مکتب فلسفي اصفهان قاجاري)
محمدجواد سامي سعيد رحيمياننوشتار حاضر به بررسي نحوة تحقق مکاتب فلسفي اسلامي در حوزه فرهنگي ايران از قرن هشتم تا سيزدهم هجري ميپردازد. در اين راستا سير تحول مکاتب مزبور از «مکتب فلسفي شيراز» (به نمايندگي قطبالدين شيرازي و صدرالدين دشتکي) به «مکتب اصفهان صفوي» (به نمايندگي ميرداماد و ملاصدرا) و ا چکیده کاملنوشتار حاضر به بررسي نحوة تحقق مکاتب فلسفي اسلامي در حوزه فرهنگي ايران از قرن هشتم تا سيزدهم هجري ميپردازد. در اين راستا سير تحول مکاتب مزبور از «مکتب فلسفي شيراز» (به نمايندگي قطبالدين شيرازي و صدرالدين دشتکي) به «مکتب اصفهان صفوي» (به نمايندگي ميرداماد و ملاصدرا) و از آن به «مکتب اصفهان قاجار» (به نمايندگي ملاعلي نوري و ملااسماعيل خواجوي) و در نهايت وصول آن به «مکتب تهران» (به نمايندگي ملاعلي مدرس زنوزي و ملامحمد رضا قمشهاي و حکيم جلوه) مطرح ميشود و در ادامه به نقش کليدي حکيم سبزواري در تحول مکتب سوم به مکتب تهران پرداخته ميشود. بديهي است بلحاظ دوره زماني انتخاب شده مجال پرداختن به مکاتب پيش از مکتب فلسفي شيراز مانند «مکتب مراغه» (به نمايندگي خواجه نصيرالدين طوسي) و يا پس از مکتب تهران يعني «مکتب نوصدرايي» (به نمايندگي علامه طباطبايي) نبوده است. در اين راستا تلاش شده به ويژگيهاي چهار مکتب مورد نظر و شرايط اجتماعي حاکم بر جامعه و علل رويکرد مردم به حکما و دانشمندان شاخص هر مکتب اشاره گردد. اين پژوهش به شيوه كتابخانهيي و تلاشي تطبيقي نشان ميدهد كه استبداد و ظلم ناشي از رفتار حاکمان و مشروعيتبخشي و همراهي اهل علم، علت عمده تشکيل حلقهها و کانونهاي شبهحزبي به دور قدرتهاي معنوي در لباس حکيم و صوفي بدليل تأثير سخن عارفان و فيلسوفان بوده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
47 - مقايسه تطبيقي مفهوم مدينه آرماني در آراء متفکران اسلامي (نمونه موردي؛ آراء خواجه نصيرالدين طوسي و ابنسينا)
مهدي ترکشوند علي خواجه نايينينفي امور رنجآور دنيوي و تلاش براي ساختن يا به تصوير کشيدن جهاني که در آن کمال محض باشد در انديشه انساني که هبوط از بهشت به زمين را تجربه کرده، ريشه يي تاريخي دارد. اين انديشه سبب شکلگيري مدينه آرماني شده که توسط متفکرين غربي و شرقي به تصوير کشيده شده است. خواجه نصيرالد چکیده کاملنفي امور رنجآور دنيوي و تلاش براي ساختن يا به تصوير کشيدن جهاني که در آن کمال محض باشد در انديشه انساني که هبوط از بهشت به زمين را تجربه کرده، ريشه يي تاريخي دارد. اين انديشه سبب شکلگيري مدينه آرماني شده که توسط متفکرين غربي و شرقي به تصوير کشيده شده است. خواجه نصيرالدين و بوعلي از جمله متفکراني هستند که در اين زمينه نظريه پردازي کرده و به ابعاد مختلف مدينه آرماني خويش پرداختهاند. اما آنچه در اين پژوهش مورد بررسي قرار ميگيرد، مقايسه ديدگاه اين متفکران در باب مدينه آرماني است. روش مورد استفاده در اين پژوهش توصيفي و با استفاده از مطالعه اسناد و مدارک موجود در باب انديشه مدينة آرماني از ديدگاه ايشان (خواجه نصيرالدين و بوعلي) بوده است. نتايج اين پژوهش نشان ميدهد تفاوت در آبشخور نظري در جهت توصيف مدينة آرماني، اشتراک در نوع جهان بيني، ديد سلسه مراتبي و طبقاتي بوعلي، نگاهي تدقيق شده به اجزاء و ساختار مدينه آرماني در انديشه او نسبت به خواجه، تفاوت در نوع رهبري و صفات رئيس مدينه، اشتراک در وضع شروطي براي دستيابي به مقام رياست مدينه، نگاه مصلحانه به وضعيت موجود از جمله شباهتها و اختلافهاي خواجه نصيرالدين طوسي و بوعليسينا در توصيف مدينه آرماني است. بديهي است که با توجه به جهانبيني اسلامي حاکم بر هردو تفکر، نتايج اين پژوهش ميتواند راهگشاي مفيدي براي ترسيم شهر اسلامي باشد که اين مهم دستاوردي براي پژوهشگراني باشد که انديشه ايجاد شهر اسلامي دارند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
48 - موضع سهروردی در باب منطق؛ دگردیسی بنیادین از سنت ارسطویی
مصطفی عابدی جیغه مرتضی شجاریدر اندیشۀ سهروردی منطق برخلاف سنت ارسطویی طریقیت خود را نسبت به شناخت از دست میدهد و جایگاه منطق به بعد از تحقق حکمت موکول میشود. سنت ارسطویی، تمام دانش آدمی را بجز مبادی شناخت به حیطۀ شناخت حصولی وارد ساخته و معرفت را امری نظری تلقی میکند؛ اما شیخاشراق با حضوری دانستن چکیده کاملدر اندیشۀ سهروردی منطق برخلاف سنت ارسطویی طریقیت خود را نسبت به شناخت از دست میدهد و جایگاه منطق به بعد از تحقق حکمت موکول میشود. سنت ارسطویی، تمام دانش آدمی را بجز مبادی شناخت به حیطۀ شناخت حصولی وارد ساخته و معرفت را امری نظری تلقی میکند؛ اما شیخاشراق با حضوری دانستن شناخت، آن را از حیطۀ تفکر مفهومی و حصولی بیرون میکشد و شناخت را در گام نخست پیشانظری تصور مینماید. سهروردی حکمت را نخست از طریق شهود بدست میآورد و سپس برای آن برهان اقامه مینماید. وی با چرخشی بنیادین تفکر مفهومی را بر پایۀ تفکر حضوری استوار میسازد و ساحت حضور را معیار ساحت حصول قرار میدهد و با این تلقی، برخلاف جهت اندیشه ارسطویی قدم برمیدارد و تلقی ارسطویی را مبنی بر اینکه تفکر حصولی معیار هرگونه اندیشه يی است نقض مینماید. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
49 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشترینزد اهالی فلسفه و متعاطیان علوم عقلی، همانگونه که میان «برهان» و «جدل» فاصلهيی بسیار است، به همانسان میان «زبان برهان» و «زبان جدل» نیز تمایزی آشکار وجود دارد. در اینجا زبان بمعنای متعارف واژه یا حتی بمثابه ابزار و وسیله تفهیم و تفاهم نیست، بلکه در حکم آیينه اندیشه و م چکیده کاملنزد اهالی فلسفه و متعاطیان علوم عقلی، همانگونه که میان «برهان» و «جدل» فاصلهيی بسیار است، به همانسان میان «زبان برهان» و «زبان جدل» نیز تمایزی آشکار وجود دارد. در اینجا زبان بمعنای متعارف واژه یا حتی بمثابه ابزار و وسیله تفهیم و تفاهم نیست، بلکه در حکم آیينه اندیشه و مجلای وجود درونی آدمی است. در تاریخ فلسفه، کمتر فیلسوفی را میتوان سراغ گرفت که به زبان و نسبت آن با هستی التفات نکرده باشد و این معنا تقریباً در میان تمامی مکاتب و طوایف فلسفه مشترک است که نحوة یافت و دریافت آدمی در زبان او جلوهگر میشود. البته این نحوة یافت، بمعنای تصدیق نسبیانگاری و سفسطه نیست، بلکه دلالت بر ظرفیت و استعداد گوناگون بشر در بیان و انعکاس واقعیت برای خود و دیگران دارد. روشن است که این یافت و وجدان در طول تاریخ فلسفه یکسان نبوده است و اگرچنین نبود، اختلاف و مناقشهيی نيز در میان آنان در نمیگرفت و اهالی فلسفه در همه یا اغلب مقولات و ابواب تفکر با یکدیگر توافق داشتند. با این همه، کارکرد زبان در ساحت وجود، بازتاب امر واقع و تصدیق نفسالامر و تمکین به حقیقت است؛ چنانکه تصدیق یا تکذیب لسانی در تمامی مناسبات انسانی به درجاتی حجیت دارد و مبنای افعال و جهتگیریها قرار میگیرد. بیجهت نیست در فلسفه همواره از حقیقت زبان پرسش شده و میشود و اینکه غالباً زبان را به صرف ساختار نحوی و ادبی تقلیل نمیدهند. افلاطون از زبان سقراط در رساله کراتولوس میگوید زبان چیزی از سنخ اعتبار و قرارداد صرف نیست و واژه و واژگان با هستی و عین حقیقت مناسبت دارد، تا آنجا که حروف و نحوة ترکیب و آرایش آنها نیز مستقل از خواست و قرارداد انسانهاست. شاید این مطلب برای شنونده عادی بسیار نامتعارف و مبالغهآمیز جلوه کند، لیکن توجه کنیم با سخن و دغدغه فیلسوف در دوهزار و چهارصد سال قبل، امروز نیز میتوان نسبتی پررنگ و معنادار برقرار کرد؛ چنانکه بخش مهمی از تأملات متفکران پستمدرن و هرمنوتیک به این عرصه اختصاص دارد. اهمیت موضوع از آنجا ناشی میشود که زبان عصر حاضر ـکه از رسانه و تبلیغات نيز بسیار مدد میگیردـ برغم آنکه از عقل و عقلانیت و لیبرالیسم و ارزشهای انسانی بسیار یاد میکند، اما درنتیجة بسط و غلبه نگاه خودبنیاد، نیستانگار و قدرتمحور در دوره مدرن و ظهور انسان بریده از ماوراء و الوهیت و در واقع از هستی و خرد ناب، عمل و زبان او نیز دگرگون شده و برهان و عقلانیت جای خود را به جدل و سفسطه سپرده است. اگر روزی ماکیاولی و هابز از ظهور انسان منهای اخلاق و فضیلت خبر میدادند، امروزه زبان قدرت و تبلیغات و رسانه، چشم وگوش و تميیز مردمان را نیز در اختیار خود گرفته و به اصطلاح مدیریت میکند. دوری از زبان برهان و عقلانیت بیش از همه امروزه در سیاستمداران غربی و صاحبان قدرت و پول و سلاح ظهور یافته که رفتارهای غیرانسانی و بازیگریهای خود در صحنه بینالمللی را بمدد زبان ناراست و تبلیغات فراگیر توجیه کرده، در قلب واقعیات سنگ تمام گذارده و میگذارند. اکنون در مجامع بینالمللی، زبانها در باب آزادی و احترام به حقوق انسانها و ارزشهای بشری بسیار به گردش میآید، اما در مقابل چشم میلیونها تن از همین انسانها، حقوق ملتهای مظلوم به نام آزادی و لیبرالیسم و حقوق بشر پایمال شده و ثروتهای مادی و معنویشان چپاول میشود. آیا امروزه این همان اروپا و آمریکایی است که منادی الغای بردهداری بود و ادعای آزادی ملتها در تعیین سرنوشت و صیانت از حقوق بشر را داشت؟! کار بدانجا رسیده که رئیس کنونی دولت آمریکا با وقاحت تمام، از دوشیدن ملت یا ملتهایی بمانند چهارپایان سخن میگوید و هیچ صدایی از هیچ جای جهان و حتی از جانب دولت مفلوک مورد نظر ویبلند نمیشود! این زبان نه در خدمت دانایی و کرامت که در خدمت جهل و مذلت است. این زبان بجای انعکاس روشنایی و نقش روشنگری، پوشاننده و دورکننده از واقعیت است و برغم دسترسی کنونی بشر به حجم عظیمی از دادههای علمی و خبری، همواره لایهيی از مقاصد تبلیغاتی و حتی سیاسی بر آنها سایه افکنده است. آنگاه که بشر بجای تسلیم در برابر حق و حقیقت و بندگی خداوند متعال، در سودایخدا بودن و خدایی کردن و فرعونیت بر روی زمین است، زبان او نیز با مقاصد وی همسو و هماهنگ است و هر چیزی را برای ایصال به مقاصد خود توجیه می کند. در کتاب خدا و تعلیمات امامان، منشاء و مبدأ زبان خداوند است؛ همو که بیان و اسماء را به آدمی تعلیم داد و از اینرو مقصد و غایت چنین زبانی نیز آشکار میشود و آن چیزی نیست جز بیان حق و تصدیق حقیقت و عمل به لوازم آن. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
50 - سرچشمههاي انديشه بهمن يا صادر اول شيخاشراق
ناديا مفتوني مرتضي درودي جوانآراء شيخاشراق را در انديشههاي ايران باستان ميتوان جست. يکي از اين آراء، اعتقاد به بهمن يا صادر اول است. نوشتار حاضر با روش تحليل محتوا، در پي احصاء و تحليل ميزان آثار مستقيم و غيرمستقيم بهمن که در باور مزديسنان برترين فروزة اهورامزدا بشمار ميرود، در آثار شيخاشراق است چکیده کاملآراء شيخاشراق را در انديشههاي ايران باستان ميتوان جست. يکي از اين آراء، اعتقاد به بهمن يا صادر اول است. نوشتار حاضر با روش تحليل محتوا، در پي احصاء و تحليل ميزان آثار مستقيم و غيرمستقيم بهمن که در باور مزديسنان برترين فروزة اهورامزدا بشمار ميرود، در آثار شيخاشراق است. پس از استقراء ويژگيهاي عمومي و اختصاصي بهمن با رجوع به منابع مزدايي همچون اوستا و بندهش، به جستجوي اين ويژگيها در آثار سهروردي پرداختيم. با کاوش در تمامي آثار شيخاشراق، همة مواردي را که ضمن آنها بصراحت از امشاسپند بهمن ياد شده و نيز تمامي مواردي که ويژگيهاي عمومي و اختصاصي آن را دربردارند، استخراج و شمارش کرديم و پس از محاسبة ميزان فراواني و بسامد ويژگيها و نشانههاي موجود، به تحليل محتوايي و مفهومي آنها پرداختيم. در اين پژوهش، نتايجي همچون مشخص شدن تعداد اشارات مستقيم به امشاسپند بهمن، ذکر بهمن بعنوان صادر اول يا عقل اول و سرسلسلة عقول طولي برخلاف ساير امشاسپندان با نظر به کارکرد ربالنوعي آنها، اجتماع قويترين نشانههاي حضور بهمن در متون فارسي و در ضمن يادکرد از قهرمانان اساطيري ايراني و موارد ديگر بدست آمد. در اين ميان، بيشترين بسامد در بين خصوصيات عمومي و اختصاصي بهمن يا صادر اول به ويژگي پيوند با ساير امشاسپندان مربوط است؛ زيرا همة نشانههاي امشاسپند بهمن از اين خصوصيت برخوردارند. نتيجه اين خصوصيت، همراهي همة نشانههاي امشاسپند با يكديگر و نيز سامانمندي در بين آنهاست كه اين يافته خود دليلي بر تأييد مسئله محوري اين تحقيق مبني بر توجه ويژه به معاني و كاركردهاي امشاسپندان بنظر ميرسد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
51 - كييركگور و خاستگاه آموزه¬هاي ديني اگزيستانسياليست
فاطمه محمد محمد اکواننوشتار حاضر در پي تبيين نگرش كييركگور، فيلسوف برجسته آغازگر اگزيستانسياليست، نسبت به آموزههاي ديني است. كييركگور سه ساحت استحساني، اخلاقي و ايماني را براي انسان در نظر ميگيرد که از مرحله استحساني تا مرحله ايمان، فاصله زيادي وجود دارد و از همينروست که وي براي تبيين س چکیده کاملنوشتار حاضر در پي تبيين نگرش كييركگور، فيلسوف برجسته آغازگر اگزيستانسياليست، نسبت به آموزههاي ديني است. كييركگور سه ساحت استحساني، اخلاقي و ايماني را براي انسان در نظر ميگيرد که از مرحله استحساني تا مرحله ايمان، فاصله زيادي وجود دارد و از همينروست که وي براي تبيين سير در اين ساحات، واژههايي همچون «شورمندي» و «جهش» را بکار ميبرد. ديالکتيک ناپيوسته کييرکگور در گذر از مرحلهيي به مرحله ديگر نشان ميدهد که اولاً اين سپهرهاي سه گانه هرگز قابل جمع با يکديگر نيستند؛ حتي اگر براي مدتي در کنار هم باشند، سرانجام زماني فراميرسد که ناگزير يکي را بايد انتخاب نمود. ثانياً نحوه گذر از بين اين مراحل منطقي و چارچوب مند نيست. کي يرکگور وقتي با مسئله ايمان ديني روبرو ميشود، ديگر جايي براي عقل و انديشه باقي نميگذارد. بعبارتي، وي زمان و مکان و راه روشني را مشخص نميکند تا انسان بداند که در چه زمان و مکاني ميتواند به مرحله ديگر برسد، بلکه به اعتقاد وي در اين راه بايد خطر کرد، معجزه آفريد و بدون عقل اين مسير را پيمود. اين خطر کردن، سبب جهش از مرحله اخلاقي به مرحله ايماني ميگردد که بالاترين مرحله زندگي اصيل يا اگزيستانس است؛ جهشي که از چارچوب قواعد عقلي بيرون است و از اينرو فهميدني نيست. تمامي تلاش كييركگور در آثارش بر اين است که نشان دهد دو حوزه ايمان و عقل کاملاً با يکديگر متفاوت و بلکه متقابلند و ازاينرو نبايد مفاهيم حوزه ايمان را با معيار عقل سنجيد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
52 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریترديدي نيست كه مقوله «زبان» نه تنها معرف فرهنگ اقوام و ملتها، بلكه مقوم و ضامن حيات آنهاست. از لوازم آن، توجه به مبادي، ساختار، ظرفيت و استعداد زباني و البته مقدم بر آن، تصحيح برداشت و نگاه نادرست رايج نسبت به اين مقوله است: زبان وسيله و ابزار نيست، آنهم ابزاري كه بتوان چکیده کاملترديدي نيست كه مقوله «زبان» نه تنها معرف فرهنگ اقوام و ملتها، بلكه مقوم و ضامن حيات آنهاست. از لوازم آن، توجه به مبادي، ساختار، ظرفيت و استعداد زباني و البته مقدم بر آن، تصحيح برداشت و نگاه نادرست رايج نسبت به اين مقوله است: زبان وسيله و ابزار نيست، آنهم ابزاري كه بتوان آن را آزادانه در دست گرفت و مقصود خود را برآورده ساخت. زبان، جلوه ملفوظ و كلامي تفكر است و تفكر نيز اگر نه عين وجود، دستكم آيينهيي است از ساحت وجود كه لاجرم با سعة معنوي خود انسانها نسبت تام دارد. در اينجا، بحث درباره عرضه تعريف جامع و مانع «زبان» نيست؛ سخن بر سر تلقي نادرست از مقولهيي است كه غالباً بمثابه وسيله و ابزار و حداكثر بعنوان نوعي واسطه از آن ياد ميشود. دلايل اين تلقي نادرست چند است: نخست آنكه ابزار، شيء يا واسطهيي است بيجان، جامد و درنتيجه فاقد رشد و بالندگي. وسيله را ميتوان همه جا برد و در اختيار هركس قرار داد، در حالي كه زبان، وجهي از حيات روحي انسان است كه همانند صاحبش، زنده، پويا و داراي رشد ـ و برعكس، زوال و انحطاط ـ است. اصلاً مقدمه رشد و زبول تمدنها، نخست در زبان آن تمدن آشكار ميشود، بدينصورت كه از زايش، غنا، معاني و روح جاري در زبان ميتوان به وضعيت صاحبان آن پيبرد. دوم آنكه زبان، جا و مكان معيني ندارد، چه رسد به آنكه آن را قطعهيي در داخل دهان افراد بدانيم. زبان رونوشتي از حيات معنوي انسانهاست كه با تماميت وجودي آدميان نسبت دارد و هرآنچه در آيينه روح و معنا و ضمير انسان منعكس شود، صورت ملفوظ آن در زبان ميآيد. سوم آنكه بدليل ملازمت زبان با ساحت وجودي انسان، زبان نيز همان حرمت و مقامي را دارد كه خلقت انسان از آن برخوردار است، تا جايي كه در كلام وحي، پس از اشاره به خلقت انسان، تعليم بيان و سخن به ساحت ربوبي نسبت داده شده است. «خَلَقَ الانسان * عَلَّمْهُ البيان» (الرحمن/3 و 4). در سنت ديني ما، زبان چنان حرمتي دارد كه كليد ثواب و عقاب اخروي در آن نهاده شده است و از معبر آن است كه هدايت و ضلالت آشكار ميشود. سقراط حكيم در رساله كراتيلوس، به منشأ ازلي و آسماني حروف و اسماء و وجه وجودي آن تأكيد دارد و مخاطب خود را آگاه ميسازد كه اسم با مسمّي مناسبتي حقيقي دارند نه اعتباري و قراردادي. شايد به همين دليل است كه برخي متفكران معاصر معتقدند از معبر فقهاللغة (اتيمولوژي) ميتوان به حقيقت اشياء و اعيان پي برد، زيرا حسب آنچه كه در كتاب خدا مبني بر وحدت امت آدميان آمده است «كانالناس اُمة واحدة»(بقره/213). زبان عطيهيي الوهي و آسماني است و اين منشائيت واحد براي اهل نظر، آفاق جديدي را ميگشايد كه جا دارد تبيين و تقرير شود. بنابرين، با زبان معامله شيء و ابزار نميتوان داشت و اگر هم واسطهيي براي تفهيم و تفاهم آدميان قرار گرفته است، از مبادي و شأن آن نميتوان غفلت كرد. بهمين جهت، علم و آگاهي نيز كه در زبان آشكار ميشود، نسبت ظاهر و مظهر را يادآوري ميكند و اگر علم حرمتي دارد، نشانه و جلوه آن نيز از همان حكم برخوردار است. اگر در فلسفه به زبان توجه و التفات خاصي صورت گرفته است، از قبيل همين وجه وجودي آن است و از همينروست كه فيلسوفان و حكما در بهرهگيري از زبان و واژگان، دقت و وسواس بخرج ميدهند. امروزه شاهد برخي بيدقتيها در ادبيات و واژگان فلسفي در زبان فارسي هستيم و مشخصاً استعمال بيرويه و بعضاً ناآگاهانه از واژگان فرنگي در نوشتههاي فلسفي و شبه فلسفي، آفتي است كه بر پيكر اينگونه نوشتهها نشسته است. برخي نوشتهها در قالب كتاب و مقاله فلسفي آنچنان است كه خواننده ترديد ميكند اين نوشته براي مخاطب فارسي زبان نگاشته شده يا فلان مخاطب اروپايي و فرنگي؟! حجم استعمال كلمات بيگانه در برخي نوشتهها بقدري است كه نه تنها زبان و ادبيات فارسي را تحقير ميكند، بلكه اسباب سوءفهم و خطاي خواننده يا خوانندگان را فراهم ميسازد. بايد پرسيد واقعاً اين چه رويهيي است كه نوشته فارسي براي خواننده فارسي زبان، هيچ تناسبي با قالب و مهمتر از آن، روح حاكم بر اين زبان ندارد؟ شايد نويسندگان اينگونه نوشتهها تعمدي هم نداشته باشند و حسب عادت به اين آفت گرفتار شده باشند، ولي تبعات و زيانهاي ناشي از اين رويه نادرست، دقيقاً در پيكر فرهنگ ظاهر ميشود و بعبارت ديگر، اينگونه نوشتهها، آگاهانه يا ناآگاهانه، فرهنگ ملي و سنت فكري ـ عقلي ما را نشانه رفته است. كسي با كاربرد اصطلاح و واژگان تخصصي در جا و محل خود مخالفتي ندارد و اي بسا برخي كلمات خاص فرنگي، معادل مناسبي در زبان بومي نيافته باشند، در اينصورت نويسنده بخوبي ميداند كه از آن واژه در چه محدوديي استفاده كند، ضمن آنكه دستكم در مورد اصطلاحات فلسفي، اكنون معادلهاي مناسب گوناگوني وضع شده است كه بخوبي افاده معنا كرده و مقصود را ميرساند. كساني كه با اين سخن همداستانند ميدانند كه از وظايف اهل علم، يكي هم افزايش ظرفيتهاي زبان ملي و قومي است و ازاينرو، عالمان خود به وضع معادلهاي مناسب و شايسته براي كلمات بيگانه اهتمام ميورزند، نه اينكه منفعلانه به اقتباس و استعمال صرف دل خوش دارند. آفت مذكور در قلمرو فلسفه، اغلب درباره مكاتب و نحلهها (ايسمها) و گرايشهاي فكري قديم و جديد بچشم ميخورد و در حالي كه براي اين مكاتب، معادلهاي گويا و دقيقي وضعش است، بازهم بعضاً شاهد استفاده از واژگان بيگانه در نوشتههاي فارسي هستيم. اميد اينكه محققان و پژوهشگران و مترجمان گرانقدر ما بيش از پيش به اين معنا التفات و اهتمام داشته و زبان عزيز فارسي را از گزند اينگونه آفتها دور سازند. «ايدون باد» پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
53 - بررسي کتاب ايضاح الخير المحض و تأثير آن در تاريخ فلسفه اسلامي
غلامحسين احمدي آهنگرکتاب الخيرالمحض برگرفته از پايههاي الهيات برقلس برغم حجم کمش بهمراه اثولوجيا بيشترين تأثير را در فلسفه اسلامي برجاي نهاده است. برقلس در اين رساله مسائل را در حوزههاي علت اولي، عقول و نفوس مطرح کرده که نزد فيلسوفان مسلمان پذيرفته شده است. برقلس با طرح چهار بخشي علت ا چکیده کاملکتاب الخيرالمحض برگرفته از پايههاي الهيات برقلس برغم حجم کمش بهمراه اثولوجيا بيشترين تأثير را در فلسفه اسلامي برجاي نهاده است. برقلس در اين رساله مسائل را در حوزههاي علت اولي، عقول و نفوس مطرح کرده که نزد فيلسوفان مسلمان پذيرفته شده است. برقلس با طرح چهار بخشي علت اولي، وجود، عقول و نفوس در نظريه جهانشناختي صدور مبتني بر فيض و تقسيم هريک از عقول و نفوس به اولي و ثانوي و طرح آنها براساس جايگاه وجودي و شرافتشان از نظريه صدور فلوطين فاصله ميگيرد. با ترجمه کتاب الخيرالمحض به عربي بعلت سازگاري بيشتر آن با انديشههاي ديني و وحياني فيلسوفان مسلمان، حضوري پر رنگ نزد آنان يافت؛ بگونهيي که در مواردي عين الفاظ و عبارات الخيرالمحض در آثار آنان آمده است مانند رساله في المعالم الاهيه عامري، اما نزد بقيه، اصول و مبادي و مسائل الخيرالمحض با صورتبندي جديدي آمده است. ما در نوشتار حاضر تلاش ميکنيم تا تأثير آن را نزد فيلسوفان مسلمان اثبات نماييم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
54 - ارتباط بين ارکان حکمت و حکومت آرماني در انديشه سهروردي با تطبيق بر آراء افلاطون
سعيد رحيميانانديشه آرمانشهري بحث مفصلي است که قدمتي باندازه تاريخ بشري دارد. افلاطون نخستين فيلسوفي است که جامعه آرماني را در قالبي فلسفي به تصوير كشيده است. از سوي ديگر، در جهان اسلام فارابي آغازگر اين انديشه و ميراث گذار آن براي انديشمندان بعد از خود تا به امروز ميباشد. شيخ شه چکیده کاملانديشه آرمانشهري بحث مفصلي است که قدمتي باندازه تاريخ بشري دارد. افلاطون نخستين فيلسوفي است که جامعه آرماني را در قالبي فلسفي به تصوير كشيده است. از سوي ديگر، در جهان اسلام فارابي آغازگر اين انديشه و ميراث گذار آن براي انديشمندان بعد از خود تا به امروز ميباشد. شيخ شهاب الدين سهروردي از جمله فيلسوفاني است که در جستجوي جامعه کمال مطلوب به انديشه فلسفي خويش سمت و سو ميدهد؛ حکومت مطلوبي که از دل هستي شناسي و معرفت شناسي اشراقي او بدست مي آيد. نوشتار حاضر بر آن است که به بررسي اين رابطه وثيق پرداخته و با توجه به جايگاه افلاطون در نزد سهروردي مواضع وفاق و خلاف اين دو انديشمند را در اين زمينه تعيين کند. با وجود شباهتهايي بين ديدگاه ايشان، بويژه در مواردي نظير گرايش انسان به جامعه مدني، تطابق و هماهنگي حکومت مطلوب آنها با نظام کائنات و منحصر بودن حاکميت به صاحبان معرفت به حقايق عالم اعلي، از استقلال انديشه سهروردي بخصوص در مبحث رياست حکومت مطلوب و صفات او نميتوان گذشت. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
55 - تطور نظريه مقولات از ارسطو تا ابن سينا
رضا رسولي شربيانينگاه ارسطو به مقولات، صرفاً نگاهي زبان شناختي نيست، تقسيم چهارگانه وي از موجودات و ذکر ويژگيهاي وجود داشتن در موضوع و گفته شدن به موضوع در کنار هم حاکي از نگاه هستي شناسانه وي به مقولات ميباشد. مقولات نزد ارسطو دريچههاي ارتباطي عين و ذهن هستند. وي در همبستگي انديشه با چکیده کاملنگاه ارسطو به مقولات، صرفاً نگاهي زبان شناختي نيست، تقسيم چهارگانه وي از موجودات و ذکر ويژگيهاي وجود داشتن در موضوع و گفته شدن به موضوع در کنار هم حاکي از نگاه هستي شناسانه وي به مقولات ميباشد. مقولات نزد ارسطو دريچههاي ارتباطي عين و ذهن هستند. وي در همبستگي انديشه با واقعيت، مسئله مقولات را مطرح ميکند. بنابرين قواعد منطق ارسطو علاوه بر اينکه تحليل شکلهاي انديشيدن است، هدف آن شناخت واقعيت است؛ آنگونه که در ذهن انسان بازتاب دارد. طرح مقولات در آثار منطقي ارسطو دريچه يي براي ورود ذات گرايي در منطق و تسلط متافيزيک ارسطويي بر منطق وي ميباشد؛ امري که منطق ارسطو را در ارائه و تحليل بسياري از قضايا و قياسات ناتوان و جنبه معنايي اين منطق را در مقايسه با جنبه صوري آن پررنگتر مينمايد. نظريه مقولات تا پيش از ابن سينا همچنان در کتب منطقي حضور داشته است. وي در موارد مختلفي از کتاب مقولات شفا به اين نکته که جاي بحث از مقولات در منطق نيست، اشاره کرده و در منطق اشارات آن را کنار ميگذارد. برخلاف ارسطو، بيتوجهي ابن سينا به مقولات ميتواند بيانگر صوري سازي منطق و عدول از ذاتگرايي و معنا گرايي ارسطو تلقي شود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
56 - بررسي هرماس در انديشه هاي سهروردي
سيده بهناز حسينيدر منابع طبري هرمس از نوادگان شيث فرزند حضرت آدم است و پس از آن دو، اولين فردي است که به نبوت رسيده است. در نظر سهروردي نيز تاريخ انديشه و فلسفه را بايد از هرمس آغاز کرد. درست است که از مهمترين وارثان سنت هرمسي در ميان مسلمانان را صوفيه نام بردهاند، همانطور که در بسيار چکیده کاملدر منابع طبري هرمس از نوادگان شيث فرزند حضرت آدم است و پس از آن دو، اولين فردي است که به نبوت رسيده است. در نظر سهروردي نيز تاريخ انديشه و فلسفه را بايد از هرمس آغاز کرد. درست است که از مهمترين وارثان سنت هرمسي در ميان مسلمانان را صوفيه نام بردهاند، همانطور که در بسياري از منابع چهرههايي مانند حلاج و سهروردي را در ميان اين سنت قرار دادهاند، علاوه بر اين، از راه فنون و دانشهايي مانند طب، نجوم، کيميا و مانند اينها نيز عقايد هرمسي به عالم اسلام راه يافته است، در اين ميان گروهي از نويسندگان، مورخان عارفان و حکماي مسلمان، هرمس را باني حکمت و علوم برشمردهاند. شهابالدين سهروردي و صاحب مکتب اشراق در عالم اسلام يکي از بزرگترين نمايندگان اين سنت تأويلي و رمزي اسلام و ايران است که علاوه بر تجليل از شخصيت هرمس تلاش ميکند وي را با اساطير ايراني پيوند زند. وي لقبهايي را برگرفته از اصطلاحات فلسفي خويش به هرمس نسبت ميدهد، از جمله طباع تام و خود را وارث حکمت هرمسي ميداند. نوشتار حاضر ميکوشد تا با بررسي هرمس در اسطوره هاي يوناني و پس از آن، نشان دهد که چگونه هرمس وارد نبوت اسلامي گرديده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
57 - جوهريت نفس از ديدگاه ابنسينا و ملاصدرا
مليحه صابري نجفآبادييكي از موضوعات مهم در فلسفه اسلامي، اثبات جوهريت نفس است. ملاصدرا و ابنسينا با وجود اتفاق نظر در اصل جوهريت نفس در تفسير و تبيين آن اختلاف نظر اساسي دارند. اين اختلاف كه به مباحث مهمي مانند تبيين نفس، تغييرات آن و رابطه آن با قوا نيز کشيده شده است، مسئله اصلي نوشتار حا چکیده کامليكي از موضوعات مهم در فلسفه اسلامي، اثبات جوهريت نفس است. ملاصدرا و ابنسينا با وجود اتفاق نظر در اصل جوهريت نفس در تفسير و تبيين آن اختلاف نظر اساسي دارند. اين اختلاف كه به مباحث مهمي مانند تبيين نفس، تغييرات آن و رابطه آن با قوا نيز کشيده شده است، مسئله اصلي نوشتار حاضر است. براساس نظر ابنسينا موجودات ممکن مركب از دو جزء تحليلي ـ عقلي وجود و ماهيتند و مقسم مقولات نيز كه جوهر و عرض در ذيل آنها قرار ميگيرد، خود ماهيت است و تفاوت جوهر و عرض نيز به اين است كه وجود جوهر فينفسه و وجود عرض لغيره است. بر اين مبنا، نفس جوهر مجردي است كه افعال اختياري تدبيري و ادراك امور كلي را انجام ميدهد و داراي فروع يا قوايي است كه افعال خود را بواسطه آنها به انجام ميرساند. در اين رويكرد، اختلاف نفوس انسانها از عاليترين تا پايينترين مرتبه به اعراض است و در جوهر هيچ تحولي ايجاد نميشود. بعقيده ملاصدرا نيز عرض هيچگونه استقلالي در مقابل جوهر ندارد، از اينجهت، حقيقتي است وابسته كه داراي وجود تبعي و لغيري است، اما بنا به اصل اصالت وجود كه ملاك تشخص، وجود است، وجودي که مشخص معروض است، همان مصداق خود جوهر و مصداق همه اعراض است؛ يعني يک وجود واحد است که مصداق انسان با اعراض مختلف است. نفس جوهري است از سنخ وجود، داراي وجود لنفسه و ذومراتب كه اعراض آن از مراتب اين حقيقت محسوب ميشوند. قواي نفس شئون و مراتب نفسند و کمالاتي که نفس کسب ميکند مرهون اتحاد او با صور ادراکي است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
58 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریبا ديدن يا شنيدن واژه «زبان» چه چيز در ذهن ما تداعي ميشود؟ «يک يا مجموعه يي از قواعد صرف و نحو و ترتيب و چينش الفاظ که گروه يا گروههايي از مردم بدان سخن ميگويند و نوعاً مبّين افکار و احساسات آنهاست» يا «عضو عضلاني و متحرک در دهان انسان و برخي جانوران» يا «مجموعه يي از چکیده کاملبا ديدن يا شنيدن واژه «زبان» چه چيز در ذهن ما تداعي ميشود؟ «يک يا مجموعه يي از قواعد صرف و نحو و ترتيب و چينش الفاظ که گروه يا گروههايي از مردم بدان سخن ميگويند و نوعاً مبّين افکار و احساسات آنهاست» يا «عضو عضلاني و متحرک در دهان انسان و برخي جانوران» يا «مجموعه يي از علائم و نشانه ها که در حوزه خاصي کاربرد دارند، مانند زبان کامپيوتر يا زبان رياضي يا زبان علم» يا «مطلق بيان و سخن گفتن» يا «نوع فهم آدمي، مانند وقتي ميگوييم فلاني زبان ما را نميفهمد» و يا معاني و دلالتهاي ديگر. بدينها پرسشهاي ديگري هم ميتوان افزود: آيا آنهايي که قدرت تکلم ندارند (افراد لال)، واقعاً زبان هم ندارند؟ زبان حيوانات چه نوع زباني است؟ چرا ميگوييم «زبان طبيعت» يا «زبان هنر» يا «زبان کودکي»؟ مگر غير از انسانها، ديگر موجودات هم زبان دارند؟ اصلاً داشتن زبان، ملازم شنيدن صدا يا صوتي از گوينده است؟ در اينجا از منظر زيست شناسي و روانشناسي و حتي دانشهاي خاص مربوط به زبان (يعني زبانشناسي) نميخواهيم سخن بگوييم، پرسش ما پرسش فلسفي است و بيشتر ناظر به مبادي زبان است نه انواع و مراتب آن. اين روشن است که زبان با وضع دروني و روحي ما انسانها ربطي وثيق دارد و اين نيز مسلّم است که وضع الفاظ و واژگان نميتواند سراسر قراردادي و اعتباري باشد، زيرا با قبول و فرض ارتباط و نسبتي که ذکر آن رفت، زبان، گوياي نحوه هستي و «بودن» ما در عالم است و اين نحوه وجود، تصادفي يا گزافي نيست، بلکه ريشه در نسبت ما با وجود دارد. از اين حيث، زبان وجه انکشافي مييابد و حتي بيراه نيست که بگوييم عاليترين جلوه وجود در ساحت زبان است و از قضا بيکرانگي زبان ملفوظ و مکتوب با بيکرانگي وجود تناظر دارد: يک دهان خواهم به پهناي فلک در عين آنکه زبان گنجايش انعکاس وجه لايتناهي را ندارد: کو زباني که تواند رُخ تو وصف کند؟ بدين ترتيب، در آنجا که ميشنويم زبان عبارت است از: «وسيله»يي براي بروز و ظهور مُدرَکات و انفعالات و مافي الضمير آدمي ـ و البته تعريف نادرستي هم نيستـ بايد بپرسيم اگر زبان نوعي «وسيله» است، آيا ميتوان آن را بدلخواه بکار بست و هرگونه که اراده کرديم از آن بهره بگيريم؟ ميدانيم اصل تقابل سقراط يا سوفيستها در همين حيث ابزاري و کاربردي زبان بوده است. نزد سوفيست، زبان ابزاري است در دست سخنور و خطيب که ميتواند با چرخش و دگرگوني و تصرف در آن، اغراض خود را تأمين کند. بيوجه نيست در اغلب نوشته هاي تاريخ فلسفه، اينها را گروهي دوره گرد و سيار توصيف کرده اند که بمَدد قدرت سخنوري و در قبال گرفتن دستمزد، خواست مدعي را در محاکم فراهم ميکردند. کوشش سقراط براي عرضه تعريف يا تعاريف درست از مقولاتي مانند فضيلت، عدالت، شجاعت، هنرمندي، نيکي و زيبايي و مانند آن از سر تفنّن و سخن آوري و نشاندادن قدرت اقناعي خويش نبوده است؛ او ميديد که حيث انکشافي زبان در دست اين سخنوران تبديل به وسيله يي براي پوشاندن و اختفاي حقيقت شده است و اين شيوه سوفيستها، نخستين گام بزرگ در انحطاط اخلاقي و روحي مردمان بشمار ميرود. در رساله کراتيلوس ـ که بيترديد نخستين رساله در زبانشناسي فلسفي است ـ سقراط ميکوشد نشان دهد کلمات، اسامي و حتي حروف رايج در زبان، جلوه هايي از وجودند و ازاينرو تابعي از سليقه و خواست افراد نيستند که هر طور بخواهند آنها را مصرف کنند. قواعد زبان هم سراسر اعتباري و قراردادي نيست، زيرا در غير اينصورت نميتواند راهي بسوي حقيقت بگشايد و اگر زبان نتواند راهگشا و راهنما باشد، لغو و زائد و گمراه-کننده خواهد شد؛ ولي حکيم هيچ چيزي را در عالم گزاف و بيهوده نميداند. اين حيث انکشافي زبان در سنت ديني و الهي نيز انعکاس وسيع دارد و از همين منظر است که در کتاب خدا و کلمات معصومين(ع)، به نقش بازنمايي زبان و مراقبت و تحفّظ نسبت به کاربرد آن و از جمله اينکه زبان را کليد طاعت و معصيت خداوند دانسته اند، تأکيد بسيار شده است. خداوند در قرآنکريم، تعليم «اسماء» و «بيان» را به خود اختصاص داده و شئون قدسي «کلام» و «نطق» و «لسان» و لواحق آن را متذکر شده است. عمق و وسعت معنايي کلام خدا و اولياي او ـ که با اصطلاح «بطن» از آن ياد شده است ـ ناظر به همين حيث حقيقي و وجودي زبان و کلام است. تناظر مراتب زبان وحي با مراتب وجود بديننحو است که آدمي بمدد مجاهدت عقلي و پالايش نفساني، بتدريج عمق معاني آنها را دريافته و با اين دريافت، گويي مراتب وجود را نيز متدرجاً طي ميکند. سخن حکما ـ از جمله صدرالمتألهين ـ در اينباب که علم را از سنخ وجود دانسته اند، با اين معنا مناسبت تام دارد. نزد جمهور فلاسفه نيز زبان به مقامي دست يافته است که دستكم منطق را ـ که تقريري از نسبت زبان و تفکر را عهده دار شده و بر صحّت صورت استدلال تأکيد دارد ـ بمثابه مدخل و مقدمه فلسفه قرار داده است؛ اما ميدانيم که در همين منطق، در باب صناعات پنجگانه، مقام برهان در مقايسه با جدل و سفسطه و خطابه و شعر، منحاز و ممتاز گرديده است. اينکه چرا ارسطو شعر را در عِداد آن سه ديگر قرار داده، هميشه مقوله يي مورد بحث و مناقشه بوده است، اما توجه کنيم که اولاً، تلقي ارسطو نسبت به شعر و شاعري با آنچه که امروز از اين مقوله ميشناسيم تفاوت بسيار دارد و ثانياً، بايد به دلايل اخراج شاعران از مدينه افلاطوني و مختصات تراژدي عصر افلاطون التفات کنيم. افلاطون در تراژدي عصر خود به تأثير از اشعار هومر، نسبتهاي ناروا به خدايان و ساحت الوهيت را ميديد و نگران بود که اشاعه آنها، غايات تربيتي و اخلاقي مدينه را آسيب برساند و از اينجهت بود که در کلام وي، شاعران و سوفيستها بعضاً همرديف يکديگر قرار گرفتهاند. کليد فهم اين معنا که چرا قرن پنجم زمينه مساعدي براي رشد و گسترش سفسطه فراهم ساخت و چرا سقراط و افلاطون و ارسطو، هر سه اهتمام وافري براي تقابل با اين جريان بخرج دادند، در همين مقوله «زبان» و کارکردهاي مختلف آن نهفته است. اکنون رساله هاي سوفيست و ردسوفسطايي افلاطون و ارسطو در دست ماست و ميتواند پرسشهاي فيلسوف را براي ما بازگو کند، اما دريافت دغدغه هاي اصلي اين نوشتهها، مستلزم عبور از نگاه منطق انگارانه و قيودات متدولوژي از نوع تحصلّي و تحليلي آن است، زيرا برهاني که در نقطه مقابل جدل و سفسطه است، خصلتي جز واقع نمايي ندارد. درست است که در نوشته هاي ارسطو و اتباع او، بر حيث مفهومي و تصوري آگاهي تأکيد شده است، اما نزد کساني چون فارابي و ابن سينا ـ که بيقيين بر محاکات وجود بحت و بسيط تأکيد داشته-اند ـ «برهان» از سنخ صناعت محض خارج شده، مبادي و علل و حقيقت اشياء را نمايان ميسازد. زبان اهالي مدينه فارابي، نه جدل، بلکه برهان است و حق و حقيقت محور مناسبات و معاملات و روابط اجتماعي است. اهالي اين مدينه نه اينکه مجهز به اقسام فنون سخنوري و آگاه به انواع و انحاء قياسات منطقيند، بلکه مراد اين است که سواد اعظم از زبان براي نمايش حق و سير در طريق تکويني اجتماعي و فردي بهره ميجويند و از اختفا و غيبت حقيقت بدورند و درنتيجه آراسته به فضايل اخلاقي و معنويند، بنابرين زبان برهان جز با معيار حقيقت يابي و حقيقت نمايي سنجيده نميشود و اگر چنين شود که در دام گزاره محوري و گزاره انگاري گرفتار شود، نسبتش با حقيقت منقطع ميگردد. با اعلام کانت مبني بر غيبت نفس الامر در عرصه شناسايي و درنتيجه محدوديت آگاهي به وجه پديداري عالم و غلبه صورتهاي ماتقدم فاعل شناسا، تقدير دو قرن تلاش معرفت شناسي معاصر نيز رقم خورد و بحث در مبادي زبان به وادي بيکران صدق و مطابقت و يا بازيهاي زباني منصرف شد. اين انصراف، امري تصادفي نبود، بلکه نتيجه قهري وداع با نفسالامر در چهارصد سال اخير و بويژه دو قرن مؤخر در فلسفه غربي بود. مقايسه تلقي حکيم و فيلسوف در دو سنت غربي و اسلامي در باب «نفس الامر»، گوياي مسائل زندهيي از مناسبت زبان و حقيقت است. در اين زمينه، تأملات و تقريرات حکيم و مفسر معاصر، علامه طباطبايي(ره)، بسيار حائز اهميت و راهگشاست و حاوي ابتکارات فلسفي فراواني ميباشد. ايشان با تقسيم قضايا به حقيقي و اعتباري و بازگشت قضاياي نوع دوم به نوع نخست، مبناي «اصالت وجود» را در اين عرصه توسعه داده و مناسبت علم و زبان را با مطلق حقيقت و ثبوت خارجي اشياء نشان داده اند. تفصيل اين مطلب را به مجالي ديگر واميگذاريم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
59 - نقش مشائيان مسلمان در تحول و توسعه منطق ارسطويي
اکبر فايدئيقبل از ارسطو برخي از مباحث علم منطق در سخنان زنون كبير، سوفسطائيان، سقراط و افلاطون بصورت پراكنده آمده است، اما ارسطو نخستين كسي است كه منطق نظري را جمعآوري و با تعيين ابواب و فصول تدوين نموده است. او براساس مباني معرفتشناختي خود، منطق حملي را مطرح ميکند که بحث استدلا چکیده کاملقبل از ارسطو برخي از مباحث علم منطق در سخنان زنون كبير، سوفسطائيان، سقراط و افلاطون بصورت پراكنده آمده است، اما ارسطو نخستين كسي است كه منطق نظري را جمعآوري و با تعيين ابواب و فصول تدوين نموده است. او براساس مباني معرفتشناختي خود، منطق حملي را مطرح ميکند که بحث استدلال حملي و قياس حملي از مهمترين آراء وي بشمار ميرود. پس از ارسطو، مکتب منطقي ديگري توسط منطقياني همچون فيلون، دئودروس مگاري، زنون و خروسيپوس رواقي در يونان تحت عنوان منطق رواقي ـ مگاري بوجود آمد که برخلاف منطق ارسطويي به منطق شرطي ميپرداخت. شناسايي قضاياي مرکب شرطي توسط مگاريان و شناسايي ساير قضاياي مرکب مانند عطفي و فصلي و صور قياس اتصالي و انفصالي توسط رواقيان، منطق شرطي را پديد آورد. بنابرين، ميراث منطقي يونان عبارت از دو مکتب ارسطويي و مکتب رواقي ـ مگاري است. مشائيان مسلمان که بخوبي از ميراث منطقي يونان آگاه بودند؛ از روش فلاسفه يونان در تدوين علم منطق عدول کردند. آنها علاوه بر كاستن برخي مسائل منطقي از قبيل مقولات و بحث تفصيلي شعر و خطابه و جدل و جابجايي برخي ديگر مثل عكس و حد و رسم، با ابتكارات و نوآوريهاي متعدد خود نقش مؤثري در تحول و پيشرفت علم منطق ايفا كردند كه ما در اين نوشتار به تبيين برخي از آنها ميپردازيم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
60 - تصویر دیگر افلاطون از نامیرایی در محاورةمیهمانی
حمیدرضا محبوبی آرانینظر رایج و تثبیتشده در فلسفة افلاطون آن است که وی به نامیرایی نفس پس از مرگ،بعنوان نامیرایی امری ماندگار و ثابت قائل است. نفس آدمی ـ دستکم بخش مهمی از آن که همان عقل استـ گوهری است از جنسی دیگر و آمده از جهانی دیگر که بعد از مرگ بنحوی باقی میماند. اما محاورةمیهمانی چکیده کاملنظر رایج و تثبیتشده در فلسفة افلاطون آن است که وی به نامیرایی نفس پس از مرگ،بعنوان نامیرایی امری ماندگار و ثابت قائل است. نفس آدمی ـ دستکم بخش مهمی از آن که همان عقل استـ گوهری است از جنسی دیگر و آمده از جهانی دیگر که بعد از مرگ بنحوی باقی میماند. اما محاورةمیهمانی افلاطون چشماندازی از نامیرایی ترسیم ميكند که با تصویر چهرهييپدیدهشناسانه از نفس و انتساب میل برای نامیرایی به اروس، نفس را دستخوش دگرگونی ميداندو در نتیجه، نامیرایی آن رامتفاوت از نامیرایی در برداشت رایج میشمارد. مدعاي مقالة حاضر اینست که برای فهم و تفسیر افلاطون از نامیرایی در محاورةمیهمانی لازم است به برخی از اشارات وی و در ضمن، به بحث زایش و پرورش و نیز یاد و خاطره دقت شود تا بتوان بر اساس آن به مدلی پویا و آفرینشگرانه از نامیرایی رسید که نه مستلزم ماندگاری نفسی اینهمان پس از مرگ است که به اندرنگری ایستا و ساکنِ مُثل مبتهج است و نه وجود نفسی از جنسی دیگر را پیشفرض ميگيرد. این نوشتار ضمن برشمردن و توصیف مدلهايچهارگانهيي که افلاطون از نامیرایی ترسیم ميكند، به ترسیم ويژگيهای مهم و مشترک و در مواردی متمایز آنها ميپردازد و نشان ميدهد که این نامیرایی پیوندی ناگسستنی با آفرینش گفتارهای دربارة فضیلت حقیقی یا تصویرهای آن، زندگی در یاد و خاطرة نسلهای آینده و نیز تأثیرگذاری غیرمستقیم در جهان دارد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
61 - تبيين وجودشناختي رابطه خير با تقدير و سرنوشت در فلسفه افلوطين
سيد محمد نقيب محمد اكوان«خير» در فلسفۀ افلوطين نخستين اقنوم از اقنومهاي سه گانه است و از دو جهت خير است: يكي در قوس نزول بعنوان علت فاعلي و ديگري در قوس صعود بعنوان علت غايي همه موجودات. عقل، نخستين جلوۀ خير است که در عين حال هم تعقل است و هم وجود، هم جنبۀ هستيشناختي دارد و هم جنبۀ معرفت شنا چکیده کامل«خير» در فلسفۀ افلوطين نخستين اقنوم از اقنومهاي سه گانه است و از دو جهت خير است: يكي در قوس نزول بعنوان علت فاعلي و ديگري در قوس صعود بعنوان علت غايي همه موجودات. عقل، نخستين جلوۀ خير است که در عين حال هم تعقل است و هم وجود، هم جنبۀ هستيشناختي دارد و هم جنبۀ معرفت شناختي. عقل بر جهان هستي و همۀ مراتب آن نظارت دارد؛ يعني جهان، طبق مقدّرات و اندازهگيري و طرح و برنامه يي که عقل براي ادارۀ آن تنظيم و ترسيم کرده است، تدبير ميشود. سرنوشت انسان نيز از اين قاعده مستثني نيست اما انسان چون طبق مقدّرات عقل، از اختيار برخوردار است در نظام خلقت فقط موجودي انفعال پذير نيست بلکه با اختيار خود ميتواند ضمن ارتباط و اتحاد با خير، به سعادت ابدي نايل گردد. بنابرين، از نظر افلوطين همۀ جهان هستي از خير بعنوان فاعل و غايت آفرينش بهرهمند است. مسئله اصلي ما چگونگي ربط خير با تقدير و هدف نوشتار حاضر تبيين اين امر و نتيجه روشنگر اين است كه خير از مجراي عقل به تدبير عوالم معقول و محسوس ميپردازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
62 - سیر فلسفی ـ تاریخی معادلهاي واژة «هولة» ارسطويي
حجت الله عسکری زاده سید ابراهیم موسوی مالک حسینیدر این مقاله معادلهاي واژة هوله (ὕλη) ارسطويی بلحاظ ریشهشناسی و مفهومی در ترجمههای لاتین، عربی و فارسی مورد بحث و بررسی قرار گرفته و ارتباط این مفهوم با مفهوم «مادر» و جنس مادینه در زبان فارسی قدیم نشان داده شده است. بنظر میرسد مترجمان نخستین حکمت یونان، بدلیل ارتباطا چکیده کاملدر این مقاله معادلهاي واژة هوله (ὕλη) ارسطويی بلحاظ ریشهشناسی و مفهومی در ترجمههای لاتین، عربی و فارسی مورد بحث و بررسی قرار گرفته و ارتباط این مفهوم با مفهوم «مادر» و جنس مادینه در زبان فارسی قدیم نشان داده شده است. بنظر میرسد مترجمان نخستین حکمت یونان، بدلیل ارتباطات مفهومی هوله با مفهوم مادر در نوشتههای افلاطون و ارسطو، واژهیی را معادل هوله قرار دادهاند که مشتق از معنای مادر و جنس مؤنث ميباشد. این موضوع از این جهت اهمیت خاص دارد که مفهوم «مادّۀ» فلسفی که از اندیشۀ ارسطو نشئت گرفته و امروزه رایج است و همچنين در علوم تجربی نقش مهمي دارد، بلحاظ سیر تاریخی و فلسفی ریشه در مفهوم مادر و جنس مؤنث دارد و همين موجب شده كه مترجمان نخستین آثار یونانی که در جستجوی معادلی برای هولة یونانی بودهاند، ویژگی ارتباط هوله با جنس مؤنث و مادر را لحاظ کرده و از آن اصطلاحی ساختهاند که بتواند معنای هوله یونانی را منتقل سازد. این سخن به این معنا نیست که هوله نشاندهندۀ اینست که در فلسفۀ ارسطو، همانند برخی باورهای اسطورهیی، جهان حاصل آمیزش نر و ماده است بلکه از این جهت معنا مییابد که در میان یونانیان قدیم، از جمله ارسطو و افلاطون، جنس مؤنث در تولد انسان و حیوان بعنوان پذیرندة صورت معرفی شده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
63 - تبیين و بررسی سیر تطور و تحول موضوع مابعدالطبیعه نزد سوآرز
اصغر فتحی عمادآبادی علی کرباسیزاده اصفهانیفرانسيسکو سوآرز (1617ـ1548م.) آخرین فیلسوف بزرگ مدرسی در عصر تجدید حیات فرهنگی غرب بشمار میرود که در برخی مباحث فلسفی و مابعدالطبیعی، افقهای نوینی پیش روی معاصران خود گشوده است. او با اینکه پیرو سنت ارسطویی ـ توماسی بود، موضوع مابعدالطبیعه را نیازمند اصلاحاتی بنیادین می چکیده کاملفرانسيسکو سوآرز (1617ـ1548م.) آخرین فیلسوف بزرگ مدرسی در عصر تجدید حیات فرهنگی غرب بشمار میرود که در برخی مباحث فلسفی و مابعدالطبیعی، افقهای نوینی پیش روی معاصران خود گشوده است. او با اینکه پیرو سنت ارسطویی ـ توماسی بود، موضوع مابعدالطبیعه را نیازمند اصلاحاتی بنیادین میدانست. ارسطو از یکسو بر وحدت موضوع علم تأکید داشت و از دیگرسو بگونهیی سخن گفته که گویا چندین موضوع برای مابعدالطبیعه قائل است. تلاش بسياري از سوی فیلسوفان پس از ارسطو ـ از سنتهای یونانی و اسکندرانی گرفته تا فلسفههای اسلامی و مسیحی، بویژه و در رأس آنان، ابنسینا ـ برای رفع این ناسازگاریها انجام شده است. سوآرز در کتاب مباحث مابعدالطبیعی، با بررسی آراء گوناگونی که تا زمان وی در اینباره مطرح شده، دیدگاه جدیدی ارائه کرد و «موجود بما هو موجود واقعی» را موضوع مابعدالطبیعه دانست. او برای تبیین دقیق نظر خویش به توضیح اصطلاحاتی مانند «وجود واقعی» در برابر وجود بالفعل و «وجود ذهنی» در برابر وجود صوری پرداخت و وجود واقعی را «مفهوم ذهنی عام از وجود بمعنای اسمی» دانست. در این مقاله برآنیم تا با بررسی معنای دقیق «وجود واقعی» از منظر سوآرز، جایگاه او را در سنت و تاریخ فلسفه در باب موضوع مابعدالطبیعه بررسی و ارزیابی کنیم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
64 - جايگاه و زمانة ملامحمدکاظم هزارجریبی در تاريخ علوم عقلی؛ با تاکید بر محتویات نسخ خطی پیرامون خداشناسی
علی قنبریان عباس بخشنده بالییکی از اندیشمندان مذهبی شیعه که جایگاه علمیش کمتر مورد بررسی قرار گرفته، ملامحمدکاظم هزارجریبی استرآبادی (متوفای 1236 قمری) است. او از دانشمندان شیعی اواخر دورة زنديه و اوایل قاجار است كه در زمینههای گوناگون الهیات، بویژه اعتقادات، تلاشهای متعدد علمی انجام داده است. آث چکیده کاملیکی از اندیشمندان مذهبی شیعه که جایگاه علمیش کمتر مورد بررسی قرار گرفته، ملامحمدکاظم هزارجریبی استرآبادی (متوفای 1236 قمری) است. او از دانشمندان شیعی اواخر دورة زنديه و اوایل قاجار است كه در زمینههای گوناگون الهیات، بویژه اعتقادات، تلاشهای متعدد علمی انجام داده است. آثار هزارجريبي منتشر نشدهاند اما نسخههای خطی بسیاری به زبان فارسی و عربی از وي باقی مانده است. تألیفات، تصنیفات و ترجمههای هزارجریبی، در نشر و بسط فرهنگ شیعی و تعقلورزی تأثیر بسزایی داشته است. او در آثارش به این نکته توجه ميكرد که نوشتارش باید مورد استفادة عموم طالبان الهیات قرار بگیرد و بهمین دلیل، غالب آثارش به فارسی است. این نوشتار در گردآوری اطلاعات با استفاده از منابع کتابخانهيي بویژه تصحیح انتقادی نسخ خطی و در پردازش اطلاعات با روش توصیفی ـ تحلیلی، به پاسخ این پرسش میپردازد که مهمترين بحثهای هزارجریبی دربارة خداشناسی کدامند؟ بعنوان یافتههای تحقیق میتوان به این نکات اشاره نمود: او فطری بودن خداشناسی را میپذیرد ولی مخالف فطری بودن دین اسلام است. وی برای اثبات وجود خدا از دلايل متنوعی مانند برهان امکان و وجوب، برهان نظم و برهان فطرت استفاده کرده است. همچنين برای حل برخی شبهات در خداشناسی تلاش كرده تا معناشناسی درستي از برخی صفات الهی مانند اراده، عدالت و حکمت ارائه دهد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
65 - چالشهای دو مفهوم ماده و قوة ارسطویی با توجه به مباحث فیلسوفان مسلمان
حجت الله عسکری زاده سید ابراهیم موسوی مالک حسینیدر دورة جدید و میان ارسطوپژوهان معاصر، مفهوم مادۀ اولی مورد توجه بیشتری قرار گرفته و مباحث چالشبرانگیزی پیرامون آن شکل گرفته است. در این مقاله، به مقایسه دو مفهوم ماده و قوه در فلسفة ارسطو که بسیار به یکدیگر نزدیکند، پرداختهایم. پژوهشگران عموماً از دوگانگی و تفکیک این چکیده کاملدر دورة جدید و میان ارسطوپژوهان معاصر، مفهوم مادۀ اولی مورد توجه بیشتری قرار گرفته و مباحث چالشبرانگیزی پیرامون آن شکل گرفته است. در این مقاله، به مقایسه دو مفهوم ماده و قوه در فلسفة ارسطو که بسیار به یکدیگر نزدیکند، پرداختهایم. پژوهشگران عموماً از دوگانگی و تفکیک ایندو مفهوم غفلت کردهاند؛ درحالیکه توجه به تمایزهای آنها تبیین مباحث چالشی ماده اولی ارسطویی را آسانتر میکند. یکی از این تمایزها توجه به هیپوکایمنون (زیرنهاد) بودن مادة ارسطویی است که کمک میکند، از حیث استقلال داشتن آن، با مفهوم قوه خلط نشود. در نوشتههای ارسطو، اصطلاح هوله و دونامیس (ماده و قوه) همواره همراه یکدیگر بکار رفته است و این امر سبب شده تفکیک این دو مفهوم دشوار باشد؛ درصورتيکه باید توجه داشت که تفکیک این دو مفهوم، نقشی اساسی در فهم مادۀ اولی و مباحث چالشی پیرامون آن ـ مانند نحوه ترکیب ماده و صورت و اینهمانی جوهر جدید ـ ایفا میکند. فیلسوفانی همچون ابنسینا به ویژگیهای مختلف ماده التفات داشته و این ویژگیها را از یکدیگر تفکیک نمودهاند. در میان معاصرین نیز مرتضی مطهری مباحثی در اینباره مطرح کرده است که در این نوشتار مورد توجه قرار میگیرد. با تحلیل این دیدگاهها میتوان نتیجه گرفت که مادۀ اولی صرفاً نمیتواند قوه محض باشد بلکه محلی برای پذیرش صورت نیز هست. بنابرین، با توجه به مبانی ارسطویی، بقای مادۀ اولی ضروری است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
66 - انسان کامل خسروانی بروایت سهروردی در مقایسه با آراء ملاصدرا
زهرا لطفي عبدالله صلواتينظام نورمحورِ شیخاشراق، سلوک معنوی را به شهودِ «نورالانوار» در قالب مراتب و ساحات نورانی تفسیر میکند. نورالانوار روشن کنندۀ عالم و صاحب مقام پادشاهی است که در اوستا از آن به «خورنه» و در زبان فارسی به «فرّ» تعبیر شده است؛ فرّ موهبتی الهی است که فرد برخوردار از این مقام چکیده کاملنظام نورمحورِ شیخاشراق، سلوک معنوی را به شهودِ «نورالانوار» در قالب مراتب و ساحات نورانی تفسیر میکند. نورالانوار روشن کنندۀ عالم و صاحب مقام پادشاهی است که در اوستا از آن به «خورنه» و در زبان فارسی به «فرّ» تعبیر شده است؛ فرّ موهبتی الهی است که فرد برخوردار از این مقام را شایستۀ خلافت و پادشاهی میکند. سهروردی تصریح میکند انسان کامل که از آن با نامهایی نظیر نور اسپهبدی، نورهای مینوی، کدخدای عنصریات، فرشتۀ اَوَرمان اسپهر، روانبخش و... یاد شده، صاحب مقام خرّه کیانی، شهریاری و فرهمندی است. سهروردی والاترین مقام را از آن خسروانی میبیند که در ساحت وجودی ایشان انوار جلال و جمال الهی جمع شده و در حقیقت اینان تجلی تام الهی بر زمینند. در مقابل، ملاصدرا با رویکردی وجودمحور بسراغ ویژگیهای انسان کامل میرود؛ او انسان کامل را آيینۀ تمامنمای حق و تجلی اسماء و صفات الهی میداند و معتقد است این جامعیت اسمائی او را شایستۀ خلیفهاللهی کرده است. دغدغۀ نوشتار حاضر پاسخ به این پرسش است که انسان کامل و مصداق آن، با توجه به مبانی متفاوت نور و وجود در این دو مکتب فلسفی چیست؟ ملاصدرا چون وجود را اصیل میداند و هستی و تمامی کون و مکان را با رهیافتی وجودی رصد میکند، مصداق انسان کامل را در رسیدن به مرتبۀ اعلای وجود و تجرد تام عقلی (مقام لایقفی) میداند؛ درحالی که سهروردی بر این باور است که مصداق انسان کامل شامل هر فردی است که به مقام خرّۀ کیانی و مرتبۀ شهود رسیده باشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
67 - جایگاه علت اولی در مابعدالطبیعه فرانسیسکو سوآرز
مستانه کاکائی دکتر حسین کلباسی اشتریدر سیر فلسفه و اندیشة فیلسوفان، از خدا در جایگاههایی مختلف، بعنوان محرک لایتحرک، فکر فکر، علتالعلل و علت نخستین بحث شده است. یکی از فیلسوفان تأثیرگذار بر نهضتهای اصلاحی کلیسا در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی، فرانسیسکو سوآرز است. کتاب مباحثات مابعدالطبیعی او با پنجاهوچها چکیده کاملدر سیر فلسفه و اندیشة فیلسوفان، از خدا در جایگاههایی مختلف، بعنوان محرک لایتحرک، فکر فکر، علتالعلل و علت نخستین بحث شده است. یکی از فیلسوفان تأثیرگذار بر نهضتهای اصلاحی کلیسا در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی، فرانسیسکو سوآرز است. کتاب مباحثات مابعدالطبیعی او با پنجاهوچهار مباحثه و بحث وجودشناسی عام و علل، وجودشناسی خاص و انواع وجود، جایگاهی والا در تاریخ فلسفه دارد. پرسش مقالۀ حاضر اینست که سوآرز چه جایگاهی به بحث خدا داده و با چه رویکردی از او بحث کرده است؟ آیا میتوان اسامی مختلفی که بنا بر مبانی فلسفی خود برای خداوند برشمرده را از حیث مفهومی به یک مفهوم تقلیل داد؟ پژوهش پیشرو نشان میدهد که سه جایگاه برای خدا نزد سوآرز میتوان یافت: خدا بعنوان علت فاعلی؛ خدا بعنوان علت غایی (در جلد نخست مباحثات مابعدالطبیعی) و خدا بعنوان وجود (در جلد دوم کتاب). بر حسب تعریفی که او از هر یک از این عناوین ارائه داده است، میتوان همه را با مفهوم و معنای وجودی تبیین کرد. او در هر سه جایگاه رویکرد فلسفی دارد اما در جایگاه سوم با رویکرد کلامی نیز به مسئله خدا پرداخته و بحث خدا را با متن کتاب مقدس گره میزند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
68 - روششناسی مواجهه حکیمان بزرگ مسلمان با جریان ترجمة دورة عباسی
سيد محمدعلي ديباجي«نهضت ترجمه» عنوانی است که محققان مطالعات اسلامی در غرب، بر جریان ترجمة کتب ملل مختلف به زبان عربی در دورة عباسی، نهادهاند. این جریان که حدود دو قرن بصورتهای مختلف، خودجوش یا هدایتشده، ادامه داشت، واکنشهایی را در جامعة اسلامی بدنبال داشت. یکی از پرسشهای مهمی که در این چکیده کامل«نهضت ترجمه» عنوانی است که محققان مطالعات اسلامی در غرب، بر جریان ترجمة کتب ملل مختلف به زبان عربی در دورة عباسی، نهادهاند. این جریان که حدود دو قرن بصورتهای مختلف، خودجوش یا هدایتشده، ادامه داشت، واکنشهایی را در جامعة اسلامی بدنبال داشت. یکی از پرسشهای مهمی که در اینباره مطرح است اینست که حکمای بزرگ مسلمان آن دوره، بویژه کندی، فارابی و ابنسینا، چه موضعی در اینباره داشتهاند؟ مقاله پیشرو نشان میدهد که برخلاف پاسخ رایج در تاریخنگاری جریان ترجمه، در این برهه بجای نهضت ترجمه با یک نهضت حکمی همپای نهضت علمی در تاریخ اسلام مواجهیم و حکمای مذکور، حکم سه مسئله، یعنی پدیده ترجمه، مترجمان و مفسران، و علوم ترجمه و تفسیرشده را از یکدیگر جدا کردهاند. آنها بر اساس نهضت حکمی خویش که با اصول اندیشه اسلامی مطابقت دارد، سه مواجهه با این موضوع داشتهاند: روششناختی، اصلاحی و انتقادی. آنان بر مبنای حکمتاندیشی خود، علوم ترجمه شده را با آموزههای حکمت در اسلام میسنجیدند و با نوآوریهای خویش، از آن در بنای نظام حکمی خود بهره میبردند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
69 - کارکرد معرفتی محاکات از دیدگاه توماس آکوئینی
افرا خاکزاد هادی ربیعی محمد اکوانتوماس آکوئینی که در بسیاری از دیدگاههای خود از فلسفة ارسطو الهام گرفته است، همچون ارسطو هنر را نوعی محاکات قلمداد میکند، اما مفهوم محاکات نزد او مفهومی صرفاً ارسطویی نیست بلکه تحت تأثیر دیدگاههای متفکرانی همچون آگوستین و دیونوسیوس مجعول نیز بوده است. او محاکات را در با چکیده کاملتوماس آکوئینی که در بسیاری از دیدگاههای خود از فلسفة ارسطو الهام گرفته است، همچون ارسطو هنر را نوعی محاکات قلمداد میکند، اما مفهوم محاکات نزد او مفهومی صرفاً ارسطویی نیست بلکه تحت تأثیر دیدگاههای متفکرانی همچون آگوستین و دیونوسیوس مجعول نیز بوده است. او محاکات را در بافت مباحث الهیات مسیحی و مباحث مربوط به زبان استعاری متون مقدس بکار برده است. بهمین دلیل، مفهوم محاکات نزد آکوئینی، بلحاظ کارکرد معرفتی با یک دوراهی مواجه است. از سویی، محاکات میتواند سبب ایجاد قبض و بسط در مخاطب شود و چه بسا با تأثیرگذاری بر خیال وی، او را از مسیر عقلانیت منحرف سازد. اما از سوی دیگر، بنظر میرسد زبان کتاب مقدس، که برای هدایت مخاطبان به مسیر تعقل و دینداری نگاشته شده، با زبان آثار هنری مشترک است و در متن مقدس نیز انواع مختلف محاکات بکار رفته است؛ حتی فراتر از این، تبیین رابطۀ جهان هستی با خداوند بر پایۀ مفهوم محاکات صورت میگیرد. در مقالۀ حاضر تلاش میشود با تحلیل آراء آکوئینی و اشارات او به فیلسوفانی همچون ارسطو، آگوستین و دیونوسیوس مجعول، تبیین روشنی از مفهوم محاکات و کارکرد معرفتی محاکات هنری نزد وی ارائه شود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
70 - نقد معرفتشناسانه هیوم و کانت بر متافیزیک
حامد احتشامی سید محمد حکاکمتافیزیک یا مابعدالطبیعه واژه يی است که اولین بار بعنوان نام آن بخش از آثار ارسطو که در مجموعه آثار او پس از کتاب فیزیک قرار گرفته بود، بوسیلة گردآورندة آن آثار انتخاب شد، سپس عنوان همان علمی شد که ارسطو در آن بخش بدان پرداخته بود؛ علمی که دربارة، احکام موجود بما هو موج چکیده کاملمتافیزیک یا مابعدالطبیعه واژه يی است که اولین بار بعنوان نام آن بخش از آثار ارسطو که در مجموعه آثار او پس از کتاب فیزیک قرار گرفته بود، بوسیلة گردآورندة آن آثار انتخاب شد، سپس عنوان همان علمی شد که ارسطو در آن بخش بدان پرداخته بود؛ علمی که دربارة، احکام موجود بما هو موجود بحث میکند. از آنجا که این دانش دربارة مسائل اساسی بشری همچون خدا، نفس و اختیار بحث میکند، در تاریخ فلسفه همواره مصداق اصلی فلسفه بوده و فقط در دورة جدید است که معرفتشناسی اهمیتی بیشتر از آن پیدا کرده است؛ بعلاوه فیلسوفانی همچون دیوید هیوم و امانوئل کانت، اعتبار آن را انکار کردهاند. از نظر هیوم متافیزیک دانشی بیمعنی است، چون مفاهیم آن فاقد معنی هستند اما از دیدگاه کانت مفاهیم متافیزیک و بتبع آن، گزارههای آن، معنادار هستند ولی بحث دربارة آنها برای عقل نظری ناممکن است و حل مسائل متافیزیک را باید در حوزة عقل عملی یا اخلاق جست. در این مقاله به گزارش و سنجش نظر این دو فیلسوف پرداخته میشود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
71 - بررسی تطور چیستی و هستی حرکت توسطیه و قطعیه در نظر ابنسینا و ملاصدرا
احمد شکیبایی منصور ايمانپورمبحث حرکت یکی از مباحث پیچیده و همیشگی تاریخ فلسفه است و مباحث مختلفی در باب مفهوم و هستی آن مطرح شده است. پرسش اساسی در باب حرکت، به وجود و تحقق آن مربوط میشود. در تاریخ فلسفه اسلامی در باب هستی و نحوة تحقق حرکت، دو مبحث شکل گرفته است؛ حرکت توسطیه و حرکت قطعیه. تأکید ا چکیده کاملمبحث حرکت یکی از مباحث پیچیده و همیشگی تاریخ فلسفه است و مباحث مختلفی در باب مفهوم و هستی آن مطرح شده است. پرسش اساسی در باب حرکت، به وجود و تحقق آن مربوط میشود. در تاریخ فلسفه اسلامی در باب هستی و نحوة تحقق حرکت، دو مبحث شکل گرفته است؛ حرکت توسطیه و حرکت قطعیه. تأکید ابن سینا بر این بوده که مطابق مبانی علم طبیعی و فلسفی خود، هستی حرکت را بگونه یی تبیین نماید که از اشکالات مخالفان وجودِ حرکت بدور باشد. بهمین منظور، او اتصال و امتدادِ دارای اجزاء را به متن حرکت راه نداده و به حرکت توسطیه بسیط معتقد شده و اتصال دارای اجزاء پیوسته و باقرار (حرکت قطعیه) را به عالم ذهن و خیال مرتبط دانسته است. این دیدگاه ابن سینا بعدها مورد نقد، تحلیل و توجیههای مختلف قرار گرفت و با ورود به قلمرو حکمت متعالیه، رنگ و چهره یی متفاوت بخود گرفت. در حکمت متعالیه حرکت توسطیه و قطعیه، دو اعتبار عقلی از هویتِ تدریجیِ وجود سیلانی قلمداد شدهاند. تحلیل دقیق و موشکافانه نظر ابن سینا و ملاصدرا در اینباره و معانی مختلف حرکت توسطیه و قطعیه، موضوع اصلی مقاله حاضر است. بدون تردید، احصای معانی مختلف این دو اصطلاح و تفکیک بحث فیزیکی و متافیزیکی آن، روشنگر بسیاری از مناقشات و مجادلات در اینباره خواهد بود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
72 - چالشهای دو ژانر تراژدی و کمدی از نظر ابنسینا در مواجهه با بوطیقای ارسطو
فریده دلیری اسماعیل بنی اردلان امیر مازیارنگرة شعری ارسطو با این درونمایه وارد گسترة اندیشة ایرانی شد که ژانرهای تراژدی و کمدی بدنبال تقلید و محاکات فضیلتها و رذیلتها هستند. رسالة فن شعر ارسطو برغم نقشی که در شکلگیری تئاتر غربی داشته، تأثیری در جهان شعر پارسی نداشت. اینکه تئاتر از دل هستیشناسی یونانی برآمده، ی چکیده کاملنگرة شعری ارسطو با این درونمایه وارد گسترة اندیشة ایرانی شد که ژانرهای تراژدی و کمدی بدنبال تقلید و محاکات فضیلتها و رذیلتها هستند. رسالة فن شعر ارسطو برغم نقشی که در شکلگیری تئاتر غربی داشته، تأثیری در جهان شعر پارسی نداشت. اینکه تئاتر از دل هستیشناسی یونانی برآمده، یادآور نیازی است که نمایش ایرانی به بوطیقایی برآمده از فرهنگ ایرانی دارد. این کتاب بعنوان یک رساله مرجع، بارها ترجمه شده یا از آن اقتباس شده است؛ یکی از برجستهترین این اقتباسها، فن شعر ابنسیناست. با اینکه فن شعر ابنسینا گزارشی از بوطیقای ارسطوست ولی نویسنده تنها به تلخیص بوطیقا بسنده نکرده است. شاخصة بنیادی کار ابنسینا پرداختن به گوهر شعر، محاکات یا همان تخیل است. فن شعر او دارای ویژگیها، نکات و دیدگاههایی نوین است. پژوهش حاضر در تلاش است رویکرد ابنسینا به بوطیقای ارسطو را بررسی کند و در این راه، فن شعر او را بر پایة ژانرهای اصلی رسالة بوطیقای ارسطو بازخوانی میکند. گذرگاه رسیدن به این آرمان، با رویکردی تحلیلیـتوصیفی و روش گردآوری دادهها بصورت کتابخانهیی، اینست که با بررسی نظریات این دو متفکر، به قصد ابنسینا در نگارش بوطیقای شعر ایرانی دست یابیم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
73 - گونهشناسی دئیسم در قرن هفدهم و هجدهم با تکیه بر طبقهبندی ساموئل کلارک
محمد محمدینیا محمدعلی عبداللهی حسین صابریدئیسم به دیدگاهی فلسفی و الهیاتی دربارة خداوند، انسان و دین اطلاق ميشود. مقاله حاضر تلاشی است برای تحلیل مفهومی دئیسم در قرن هفدهم و هجدهم، از طریق ریشهشناسی و روش تحلیلی ـ توصیفی و قصد دارد با استفاده از طبقهبندی کلارک، تقسیمبندیيي کلی از دئیسم ارائه کند. تعریف دانش چکیده کاملدئیسم به دیدگاهی فلسفی و الهیاتی دربارة خداوند، انسان و دین اطلاق ميشود. مقاله حاضر تلاشی است برای تحلیل مفهومی دئیسم در قرن هفدهم و هجدهم، از طریق ریشهشناسی و روش تحلیلی ـ توصیفی و قصد دارد با استفاده از طبقهبندی کلارک، تقسیمبندیيي کلی از دئیسم ارائه کند. تعریف دانشنامهيی دئیسم دچار ایهام و ابهام است و رجوع به فرهنگنامههای ریشهشناختی نشان میدهد كه در تبدّل واژة دئوس به دئیسم، ظرائف ریشهشناختی این واژه چندان مورد توجه نبوده است. اما با گونهشناسی کلارک ميتوان تمایز دئیسم زمانة او از تئیسم و گونههای مختلف این تفکر را بهتر شناخت. طبقهبندی چهارگانة کلارکی، بمثابه نخستین گزارش جامع از دئسیم، مدعي است که قرابت و شباهت دئیسم به مسیحیت، از نوع اول تا نوع چهارم، بصورت پلکانی از حداقل به حداکثر میرود. دئیستهای نوعِ اول، منکر مشیت الهی هستند، در حالیکه به وحدت، خالقیت و علم خداوند اعتقاد دارند. دئیستهای نوع دوم، ضمن باور به گزارههای دئیسم نوع اول، قوانین فیزیکی را مشیت الهی میانگارند اما شمول مشیت بر قوانین اخلاقی را نفی میکنند. دئیستهای نوع سوم معتقدند مشیت تدبیری خداوند با کمالات اخلاقی او ارتباط دارد و خداوند با صفات عدالت، خیر و درستی بر این جهان حکم میراند. دئیسمِ نوع چهارم، علاوه بر آموزههای فوق، جاودانگی روح و ثواب و عقاب اخروی را نیز میپذیرد. به ادعای کلارک، تمامی انواع دئیسم مدرن در انکار وحی مسیحی مشتركند و يكي از تفاوتهای اساسی آنها با ادیان وحیانی، مفهومشناسی و اعتقاد به وحی الهی است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
74 - مطالعة تطبیقی فن شعر ارسطو و ابنسینا در باب چگونگی شعر
فریده دلیری اسماعیل بنی اردلان امیر مازیارچیستی و تعریف شعر همواره مورد توجه متفکران ادبی حوزة فلسفه بوده است. فن شعر ارسطو یکی از برجستهترین یادگاران نقد محتوایی و ساختاری شعر است. ارسطو در بستر فرهنگ یونانی، تراژدی را تقلید و گونهیی نمایشی میداند که تماشای آن به کاتارسیس میانجامد. در سنت اسلامی، آشنایی با چکیده کاملچیستی و تعریف شعر همواره مورد توجه متفکران ادبی حوزة فلسفه بوده است. فن شعر ارسطو یکی از برجستهترین یادگاران نقد محتوایی و ساختاری شعر است. ارسطو در بستر فرهنگ یونانی، تراژدی را تقلید و گونهیی نمایشی میداند که تماشای آن به کاتارسیس میانجامد. در سنت اسلامی، آشنایی با بوطیقا (فن شعر ارسطو) از قرن سوم و چهارم هجری و بواسطة ترجمه و تلخیصهایی که از آن صورت گرفت، آغاز شد. در همین قرن، فارابی و سپس ابنسینا در حیطة شعر و بمنظور مطالعه دیدگاههای ارسطو، به تفسیر و تحلیل فن شعر ارسطو پرداختند. مهمترین شرح و تلخیص این رساله توسط ابنسینا و با تأثیرپذیری از فارابی صورت گرفته است. در رسالة ابنسینا مراد از شعر با حوزة شعر متعارف تفاوت دارد. گوهر شعر، محاکات است و در آن حضور کارآمد عنصر خیال دیده میشود. این پژوهش تلاش میکند ضمن مقایسة ماهیت شعر در فن شعر شفای ابنسینا و بوطیقای ارسطو، نشان دهد که ابنسینا چه دیدگاهی دربارة شعر داشته و در این رساله چه تعریفی از شعر و اجزاء آن ارائه داده و تا چه اندازه به نگرة ارسطو در اینباره نزدیک شده است. در این راستا، مقاله حاضر با رویکردی تحلیلیـتوصیفی و تطبیق، سامان یافته است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
75 - زیستجهان دیلتای، حیات متعالیة ملاصدرا و امکان علوم انسانی متعالی
علی فتحینقش و تأثیر دیلتای در نظریههای مربوط به علوم انسانی کمنظیر است. دیلتای «هرمنوتیک روشی» را در مقابل «روش پوزیتيویستی» علوم طبیعی قرار داد؛ همانگونه که علوم طبیعی روش واحدی دارند، هرمنوتیک نیز روشی برای «علوم انسانی» است. او با تفکیک میان علوم طبیعی و علوم انسانی، برای چکیده کاملنقش و تأثیر دیلتای در نظریههای مربوط به علوم انسانی کمنظیر است. دیلتای «هرمنوتیک روشی» را در مقابل «روش پوزیتيویستی» علوم طبیعی قرار داد؛ همانگونه که علوم طبیعی روش واحدی دارند، هرمنوتیک نیز روشی برای «علوم انسانی» است. او با تفکیک میان علوم طبیعی و علوم انسانی، برای اینکه بر هویت مستقل آن در برابر علوم طبیعی تأکید کرده و نشان داده باشد که سنخ کار علوم انسانی با علوم طبیعی متفاوت است، تصريح کرد که علوم انسانی با عالم زندگی، تجربة زیسته یا همان «زیستجهان» سروکار دارد. عالم طبیعت، عالم مکانیکی است ولی عالم زنده و زیستجهان، عالم زنده و پویاست و از اینرو سنخ و روش مواجهه با آن با روش علوم طبيعي متفاوت است. در این جستار با استمداد از روش تطبیقی، از مفهوم زیستجهان در انديشة ديلتاي، به جستجوي فلسفة ملاصدرا و حکمت متعالیه رفتهایم و از رهگذر مبانی فلسفی او همچون اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، تبیین مفهوم اراده، سیر تکاملی نفس، وحدت تشکیکی عالم و معلوم و نظریة تأویل، از مفهوم «حیات متعالیه» در فلسفة ملاصدرا سخن گفتهایم و کوشیدهایم نشان دهیم که با توجه به این مبانی و مفاهیم، چگونه ميتوان بر بنیاد حکمت متعالیه شرایط امکان «علوم انسانی متعالی» را تبیین کرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
76 - بررسی حضور مؤلفههاي فكري سنت افلاطوني ـ افلوطيني در انديشة خواجه نصيرالدين طوسی
سیدمرتضی هنرمندحکمت و فلسفه در ايران پس از اسلام و همچنين در ديگر نقاط جهان اسلام، از طريق نهضت ترجمه با حکمت يوناني پيوند خورده و به تعامل رسيده است. خواجه نصيرالدين طوسی از جمله انديشمندان برجسته در جهان اسلام است كه از طريق حكمت مشاء و آثار فارابي و ابنسينا، با فلسفة يونانی آشنا ش چکیده کاملحکمت و فلسفه در ايران پس از اسلام و همچنين در ديگر نقاط جهان اسلام، از طريق نهضت ترجمه با حکمت يوناني پيوند خورده و به تعامل رسيده است. خواجه نصيرالدين طوسی از جمله انديشمندان برجسته در جهان اسلام است كه از طريق حكمت مشاء و آثار فارابي و ابنسينا، با فلسفة يونانی آشنا شده و با ابتكارات خود بر غنای آن افزوده است. حال پرسش اينجاست که کداميک از مؤلفه های فکری حکمت يونانی، بويژه سنت افلاطونی ـ افلوطينی، در انديشههای فلسفی و کلامی خواجه نصيرالدين طوسی حضور دارد؟ در اين پژوهش كه با روش توصيفی ـ تحليلی و با مراجعه به آثار خواجه نصير صورت گرفت، دريافتيم که اين حضور و مشابهت در قالب اشکال مختلفی بروز كرده است كه عبارتند از: 1) پذيرش کامل و بدون تغيير، گرچه همراه با جابجايي، ديدگاههاي يوناني؛ مانند اكثر مسائل منطق، مبحث مقولات دهگانه، علل اربعه و تقسيمات علوم؛ 2) تکميل، تغيير و افزودن براهيني بر اثبات ديدگاههاي پيشين؛ مانند مسئلة امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحيد واجب، امتناع صدور كثير از واحد، اتحاد عاقل و معقول و جوهريت صور نوعيه؛ 3) تغيير محتوا و ماهيت ديدگاههاي يوناني در عين حفظ نام و عنوان قديمي آنها؛ مانند مثل افلاطونی. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
77 - ارزش فلسفۀ اولی از منظر کانت و علامه طباطبایی
آرمین منصوری عباس ایزدپناهمقالة حاضر درصدد بررسی ارزش علمی فلسفة اولی از دریچة معرفتشناسی کانت و علامه طباطبایی است. کانت بعنوان فیلسوفی که جهتگیریهایش متأثر از علوم دیگر بوده و بسبب شرایط زمانه، تحت تأثیر دو مکتب تجربهگرایی و عقلگرایی قرار داشته است، سعي ميكند اختلاف میان این دو مکتب را حل كن چکیده کاملمقالة حاضر درصدد بررسی ارزش علمی فلسفة اولی از دریچة معرفتشناسی کانت و علامه طباطبایی است. کانت بعنوان فیلسوفی که جهتگیریهایش متأثر از علوم دیگر بوده و بسبب شرایط زمانه، تحت تأثیر دو مکتب تجربهگرایی و عقلگرایی قرار داشته است، سعي ميكند اختلاف میان این دو مکتب را حل كند و با تکیه بر قضایای ترکیبی پیشینی به این اختلافات پاسخ میدهد و در نهایت با این مبنا که معرفت اولاً، از راه تجربة حسی حاصل میشود و ثانیاً، این معرفت فقط مختص پدیدارهاست، به این نتیجه میرسد که در عین اینکه متافیزیک نباید انکار شود، بلحاظ معرفتشناختی، امکان وجود گزارههای علمی فلسفة اولی وجود ندارد. اما علامه طباطبایی با این مبنا که غیر از معرفت حسی، معرفت عقلی محض نیز قابل اثبات است و معرفت علاوه بر پدیدار شامل ذات هم میشود، فلسفة اولی را چه بلحاظ روش برهانی آن و چه بلحاظ موضوع و مسائل آن، دارای ارزش معرفتی میداند و آن را در قلة تمام دانشهای بشری مینشاند و تمام گزارهها و دستاوردهای آن را صددرصد یقینی و علمی قلمداد میکند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
78 - فلسفة تحلیلی و اتهام تاريخهراسي
محمد سعید عبداللهی محمدعلی عبداللهیبنا بر نظر برخی از فیلسوفان، بیاعتنایی به مسائل تاریخی یکی از ویژگیهای فلسفة تحلیلی در مقایسه با دیگر مکاتب فلسفی است. بهمين دليل همواره اتهامِ بیتوجهی به موضوعات تاریخی (تاريخهراسي) را به فیلسوفان تحلیلی نسبت میدهند و آنها را سرزنش میکنند. در طرح و بیان این ادعا، فیل چکیده کاملبنا بر نظر برخی از فیلسوفان، بیاعتنایی به مسائل تاریخی یکی از ویژگیهای فلسفة تحلیلی در مقایسه با دیگر مکاتب فلسفی است. بهمين دليل همواره اتهامِ بیتوجهی به موضوعات تاریخی (تاريخهراسي) را به فیلسوفان تحلیلی نسبت میدهند و آنها را سرزنش میکنند. در طرح و بیان این ادعا، فیلسوفان قارهيی و سنتگرا با یکدیگر همداستانند. اما آیا منتقدان فلسفة تحلیلی براهین کافی و قانعکنندهيي برای اين اتهام دارند؟ یا اینکه بیتوجهی به تاریخ، ادعایی بیپایه است که برخاسته از تلقی نادرست و شناخت ناکافی از این نهضت فلسفی است؟ در این مقاله درصدديم از سویی ادعا، استدلالها و شواهد منتقدان را برای عدم آگاهیِ تاریخی در فلسفة تحلیلی روشن کنیم و از سوي ديگر، توجه و دقت در نحوة نگرش فیلسوفان تحلیلی به تاریخ فلسفه و دلایل آنها را بیان نماييم. تأکید ما بر اینست که اولاً، باید میان تاریخانگاری ذاتی، تاریخانگاری ابزاری و تاریخانگاری ضعیف تمایز قائل شد. فیلسوفان تحلیلی شاید با تاریخانگاری ذاتی مخالف باشند ولی نوعی تاریخانگاری ضعیف را میپذیرند. ثانیاً، تأکید بر تمایز تاریخ مسائل فلسفی از تاریخ فلسفه نباید بمعنای تاريخهراسي یا همسانسازی گذشته و حال تلقی شود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
79 - مبانی انسانشناختي هابز و اسپینوزا دربارة حکومت (ملاحظاتي تاريخي)
بیان کریمی سيدمصطفي شهرآيينيهابز و اسپینوزا از جمله فیلسوفانی هستند که در تاریخ فلسفه پرداختن به اندیشة سیاسی را از ضروریات کار فلسفی دانستهاند. این دو متفکر بنحوی نظاممند اندیشة سیاسی خود را به مابعدالطبیعه و انسانشناسي منتج از آن مرتبط دانستهاند که از این حیث با پیشینیان خود و حتی با دکارت که چکیده کاملهابز و اسپینوزا از جمله فیلسوفانی هستند که در تاریخ فلسفه پرداختن به اندیشة سیاسی را از ضروریات کار فلسفی دانستهاند. این دو متفکر بنحوی نظاممند اندیشة سیاسی خود را به مابعدالطبیعه و انسانشناسي منتج از آن مرتبط دانستهاند که از این حیث با پیشینیان خود و حتی با دکارت که کمابیش همدورة آنهاست، تفاوتي آشکار دارند. اسپینوزا در برخی جهات از هابز تأثیر پذیرفته است، اما بدليل تفاوت در منطق و فلسفة کلی هر یک، تفاوتي چشمگیر در خوانشهای انسانشناختي و ارائة کارکردهای اندیشة سیاسی این دو فیلسوف مشاهده ميشود. هدف راهبر مقالة حاضر برجستهسازی پیشینة تاریخی فلسفة سیاسی در یونان باستان بویژه در سدههای میانه و سپس در تقابل تاریخی با این پیشینه، یافتن مبادی و مفروضات مابعدالطبیعی و انسانشناختي پیدا و پنهان در برتری نوع حکومت مطلوب هابز و اسپینوزا و همچنین برشمردن شباهتها و تفاوتهای میان آنهاست. مدعای اصلی مقاله اینست که فلسفة سیاسی اسپینوزا بر پایة اخلاق و عقل استوار است تاجاییکه ویژگی بارز آن عشق به انسان و اهمیت عقل در سرشت اوست. در سوی دیگر، فلسفة سیاسی هابز حس بنیاد است و ویژگی مشهود آن نگرش بدبینانه به انسان و تفسیری مادی از سرشت وي است. بر همین اساس، اصل صیانت ذات در هابز تنها بمعنای صیانت جسم است و نوع برتر حکومت بزعم او، سلطنت مطلق است که تنها هدف آن حفظ جان شهروندان و تأمین امنیت جامعه است، اما صیانت ذات برای اسپینوزا فراتر از صیانت جسم بوده و صیانت عقل را نیز دربرمیگیرد و چهبسا بر آن تأکید بیشتری دارد، چراکه ذات آدمی بیشتر به عقل اوست تا به جسمش. بنابرين، نوع برتر حکومت از نظر اسپینوزا، دموکراسی بوده و او به نقش حکومت در تعالی فرهنگ بشر و لزوم سیاستگذاری تربیتی و اخلاقی تصريح كرده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
80 - پیوند دوسویه متافیزیک نور با جهان پویا و نفسشناسی اشراقی نزد دیونوسیوس و سهروردی
عبدالرضا صفریفرضیة بنیادی این مقاله برآمیختن فلسفة نوافلاطونی متأخر با سنت مسیحی و یهودی است. بر این اساس زمینة تطبیق اندیشههای دیونوسیوس با فلاسفة اشراقی و عارف مسلک، بويژه سهروردی در عالم اسلامی، فراهم میشود. ايندو در تفكر برغم تفاوت زمینة تفکر دینی و عرفانی، نظام متافیزیکی واحدي چکیده کاملفرضیة بنیادی این مقاله برآمیختن فلسفة نوافلاطونی متأخر با سنت مسیحی و یهودی است. بر این اساس زمینة تطبیق اندیشههای دیونوسیوس با فلاسفة اشراقی و عارف مسلک، بويژه سهروردی در عالم اسلامی، فراهم میشود. ايندو در تفكر برغم تفاوت زمینة تفکر دینی و عرفانی، نظام متافیزیکی واحدي را ترسیم میکنند که بر مفهوم رمزی و نقش خلاق نور استوار است. پژوهش حاضر با تمرکز بر اصول این نظام، تشابه آنها را از سه جهت مورد توجه قرار میدهد: شباهت متافیزیکی، شباهت در نفسشناسی و تشابه ساختارهایی که به تبیین آموزة کیهان بالتجلی میانجامد. نویسنده درصدد است از یکسو محور این تشابه را بر اساس هویت خلاق نور تبیین نماید تا بدین سان هویت تجلي يافتگي جهان و فیضان صدوری نور را نمایان سازد و از سوی دیگر، اساس پیوند دوسویه نظام متافیزیکی و اشراقی آنها با جهانشناسی و مبانی نفسشناسی و شهود را آشکار كند. بر اساس شباهت سهگانه این دو نظام، سه نتیجة مهم حاصل میشود: 1ـ پیدایش نظام جهان بالتجلی از الوهیت، 2ـ تبیین ساختار پویای جهان که بر پاية کنش اشراقی در کل عالم حاکم است، 3ـ مبانی نفسشناسی شهود که بنیاد تأله نفس در عالم انوار را ترسیم میکند. با اینهمه، نویسنده نشان میدهد که در نظام متافیزیکی هر دو متفکر، در شیوة رسیدن نفس به تأله، اختلافي آشکار دیده میشود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
81 - حکمت زرتشتی و آیین مجوس در منابع قدیم یونان و روم
حجت الله عسکری زادهپژوهش در مورد تأثیر آیین و جهانبینی زرتشتی بر فلسفة یونان و فیلسوفان باستان و بطورکلی بر تاریخ فلسفه، بعنوان موضوعي بنیادی برای بررسی پیدایش تاریخی فلسفه همواره مطرح بوده است. اندیشمندان باستان پيوسته از حکمت و فلسفة زرتشتی سخن گفتهاند و این حکمت و فلسفه را به آیین مجو چکیده کاملپژوهش در مورد تأثیر آیین و جهانبینی زرتشتی بر فلسفة یونان و فیلسوفان باستان و بطورکلی بر تاریخ فلسفه، بعنوان موضوعي بنیادی برای بررسی پیدایش تاریخی فلسفه همواره مطرح بوده است. اندیشمندان باستان پيوسته از حکمت و فلسفة زرتشتی سخن گفتهاند و این حکمت و فلسفه را به آیین مجوس پیوند دادهاند. این نوشتار حکمت زرتشتی را از طریق منابع قدیم یونان و روم، و منشأ آن را که به آیین مجوس مرتبط است، مورد توجه قرار داده است. در منابع قدیم یونان و روم، مؤسس این حکمت، زرتشتی است که از زرتشت صاحب اوستا که در عهد گشتاسب میزیسته، بسیار کهنتر است. بهمين دليل اگر بخواهيم از نگاه اندیشمندان یونانی و رومی باستان حکمت و فلسفة زرتشتی را بررسي نماييم، باید آن را در آیین مجوس جستجو کنیم؛ آیینی که گویا از قدیمیترین مکاتب فلسفی و حکمت در دوران کهن بوده و از ایران باستان آغاز شده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
82 - مفهوم اتوس در نظریة تراژدی ارسطو و بازتاب تاریخی آن
محمد هاشمی امیر مازیاراز دیدگاه ارسطو شخصیت آرمانی تراژدی باید از نظر اخلاقی خوب باشد؛ یعنی باید طی کنش انتخابگرانة آگاهانه، قاعدة حدوسط اخلاقی را رعایت کرده باشد. این پژوهش، بمنظور تشریح اتوس، به طرح این پرسش پرداخته است که در پیوند میان کنش و شخصیت از نظر ارسطو، انتخاب آگاهانة اخلاقی، خیر چکیده کاملاز دیدگاه ارسطو شخصیت آرمانی تراژدی باید از نظر اخلاقی خوب باشد؛ یعنی باید طی کنش انتخابگرانة آگاهانه، قاعدة حدوسط اخلاقی را رعایت کرده باشد. این پژوهش، بمنظور تشریح اتوس، به طرح این پرسش پرداخته است که در پیوند میان کنش و شخصیت از نظر ارسطو، انتخاب آگاهانة اخلاقی، خیرهای بیرونی و شباهت میان شخصیت و مخاطب چه جایگاهی دارد و بازتاب تاریخی این پیوند، بر چه مبنایی قابل بررسی است؟ هدف مقاله آنست که با تکیه بر نسبت میان کنش و شخصیت اخلاقی در فن شعر و بخشهای مرتبط رساله های دیگر ارسطو، نسبت میان نظریة تراژدی و فلسفة اخلاق وی را بررسي نمايد و بازتاب تاریخی این پیوند را بیابد. این پژوهش نشان میدهد که کنش و شخصیت تراژدی در پیوند با یکدیگر، محاکاتی از ذات و ماهیت اخلاقی جهان ارائه میدهند. بازتاب تاریخی دیدگاه اخلاقی ارسطو دربارة تراژدی در نظریه های مربوط به اصالت اخلاق و نسبت هنر و اخلاق قابل تحقيق است. این پژوهش، کیفی است و با روش توصیفی ـ تحلیلی داده های کتابخانه يی خود را بررسی کرده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
83 - بررسی اصل امتناع ترجیح/ترجّح بلامرجّح در فلسفۀ اپیکوریان و رواقیان
سمانه قنبری حسن فتحی مجيد صدرمجلس مرتضی شجاریاصل امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح از مهمترین اصول در فلسفة اسلامی هستند که بحث و مناقشة بسیاری دربارة آنها وجود دارد و مطالعة آنها میتواند بسیاری از مسائل فلسفة اسلامی را روشنتر کند. هدف اين مقاله بررسی اصول امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح چکیده کاملاصل امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح از مهمترین اصول در فلسفة اسلامی هستند که بحث و مناقشة بسیاری دربارة آنها وجود دارد و مطالعة آنها میتواند بسیاری از مسائل فلسفة اسلامی را روشنتر کند. هدف اين مقاله بررسی اصول امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح در فلسفة اپیکوریان و رواقیان است. این دو اصل کاربردهای بسیار متنوعی در این دو مکتب فلسفی دارند و در مباحث اخلاقی و معرفتشناختی و فیزیکی از آنها استفاده میشود. رواقیان اصل امتناع ترجّح بلامرجّح را بطور کامل پذيرفتهاند و اصل امتناع ترجیح بلامرجّح را نیز قبول كرده و آن را مبتنی بر اصل امتناع ترجّح بلامرجّح میدانند. ترجیح بلامرجّح در نظر رواقیان منجر به وجود حرکت بیعلت میشود. اپیکوریان اصل امتناع ترجّح بلامرجّح را در حوزة بزرگمقیاس (macroscopic) یا اجسام و رویدادها میپذیرند و در حوزة کوچکمقیاس (microscopic) یا اتمها آن را دستكم در یک مورد، یعنی انحراف اتمها، نقض میکنند. اپیکوریان اصل امتناع ترجیح بلامرجّح را پذيرفته و ترجیح بلامرجح را بطورکلی ممکن میدانند؛ اگرچه در برخی موارد آن را قبیح و در برخی موارد آن را جایز میشمارند. آنها ترجیح بلامرجح را نمونة اعلای آزادی اراده و اختیار در انسان در نظر میگیرند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
84 - يادداشت سردبير
حسین کلباسی اشتریسنجش نسبت ميان فلسفه و فيلسوفان اسلامي با فلسفه و فيلسوفان يوناني و تأثير و تأثر ميان آنها، پيشينهيي دراز دارد و احتمالاً تتبّع و گردآوري نگرشها و تحليلها در اين زمينه و طبقهبندي نتايج حاصله از آن، خود بتواند موضوعي مستقل ـ و البته پُر ثمر ـ در اين زمينه بشمار آيد. د چکیده کاملسنجش نسبت ميان فلسفه و فيلسوفان اسلامي با فلسفه و فيلسوفان يوناني و تأثير و تأثر ميان آنها، پيشينهيي دراز دارد و احتمالاً تتبّع و گردآوري نگرشها و تحليلها در اين زمينه و طبقهبندي نتايج حاصله از آن، خود بتواند موضوعي مستقل ـ و البته پُر ثمر ـ در اين زمينه بشمار آيد. در قرون اخير و بويژه در خلال اغلب نوشتههاي مستشرقان، نگاه و تعبير اخذ و اقتباس حكماي اسلامي از سنت يوناني و يونانيمآبي به گرتهبرداري و تقليد و استمرار همهجانبه بَدَل شده و در لابلاي انبوهي از گزارشهاي مربوط به دورة ترجمه و فهرستهاي مربوط به شرح و تفسيرهاي صورت گرفته بر آثار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونيان، ابتكارات و نوآوريهاي حكيمان مسلمان در مداخل و مسائل فلسفي و مابعدطبيعي كمرنگ و ناچيز انگاشته و حتي ناديده گرفته شده است. علاوه بر اين، استفاده از واژگان مبهم و نادرستي چون «فلسفة عربي» و حتي قرار دادن آن در مقابل اصطلاحات دقيق و عميقي همچون «فلسفة ايراني»، «حكمت خسرواني» و «حكمت مشرقي»، اگر نگوييم ناشي از مقاصد سياسي و دلبستگيهاي مليگرايانه است، دستكم ناشي از ناآگاهي نسبت به سير و مسير تطّور فلسفة اسلامي و روح حاكم بر اين سنت عقلي است. اهل نظر و محققان حوزة فلسفة اسلامي بخوبي ميدانند كه نهتنها حكمت متعاليه صدرايي و مشارب فلسفي پس از آن، بلكه حتي نظامهاي فلسفي فارابي و ابنسينا، به رغم مشابهتهايي در قلمرو معرفتشناسي و كيهانشناسي و طبيعيات، در قلمروهايي چون هستيشناسي، علمالنفس و معاد، از اساس با فلسفههاي ارسطو و مشائيان متفاوت است. براي نمونه، چگونه ميتوان دغدغة بنيادين فارابي در هماهنگي و تطابق ميان عقل و شرع را به زمينههاي فلسفي و تأملات نظري سنت يوناني و حتي نوافلاطوني پيوند زد؟ يا چگونه ميتوان تقرير استوار و خلاقانة ابنسينا درباره علّيت و بويژه عليت فاعلي را مربوط و متأثر از فلسفة ارسطو و اتباع او دانست؟ در مورد اخير، مراجعه به نمط چهارم اشارات و تنبيهات شيخالرئيس براي درك و آگاهي از تمايز و فاصلة وي از اسلاف يونانيش كفايت ميكند. «عليت» بعنوان يكي از اركان مباحث مابعدالطبيعه از يكسو و نقص و كاستي تقرير ارسطوئيان از اين مبحث با تأكيد و تمركز آنان بر علّيت غايي از سوي ديگر، ميزان فاصلة صاحب اشارات را از تمامي صُور مشارب فلسفي قبل از خودش روشن ميسازد. بيترديد، اين مبحث مسبوق به نوعي وجودشناسي مستقل از يونانيان و مشخّصاً بر تمايز ميان «وجود و ماهيت» و «امكان و وجوب» استوار است كه زمينهيي در اسلاف يوناني ندارد. نمونههايي از اين دست فراوان است، آنچه از اين جُستار انتظار ميرود، گردآوري و برآورد ابداعات حكماي مسلمان در جميع مداخل و ابواب طبيعيات، مابعدالطبيعه و حكمت عملي است كه هم حيث تاريخي آن مورد نياز است و هم حيث تحليلي و پديدارشناسانة آن. از حيث تاريخي، ملاحظاتي بميان ميآيد كه بر لزوم اِعمال دقّت و تأمل افزونتر ميافزايد؛ مهمترين اين ملاحظات به نگرش و نگارش جديدي از سير تحول و تطّور تاريخي انديشهها و مشارب فلسفي در عالم اسلام بازميگردد. پيش از اين به نقيصة مشترك بسياري از آثار مربوط به تاريخ فلسفة اسلامي اشاره كرديم و آن عبارتست از التزام و تقيد نويسندگان به پيشفرضها و انگارههاي شرقشناسي در اين زمينه. بدينترتيب، در گام اول، سنجش و نقد اين پيشفرضها براي تدوين هرگونه مجموعهيي در باب تاريخ فلسفه و عرفان اسلامي ضرورت دارد و بدون بازنگري در اين انگارهها، نتيجة كار حداكثر تقريري نو از نوشتههاي قبلي خواهد شد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
85 - مطالعۀ انتقادی نظریه¬های قانون طبیعیِ تجربه¬گرایان در دورۀ جدید
محمدحسین طالبیآموزة «قانون طبیعی» یکی از مشهورترین، قدیمیترین و کارآمدترین موضوعات حکمت عملی در اندیشۀ غربی است. این آموزه در شاخه های گوناگون علوم انسانی، همچون فلسفه، انسانشناسی، اخلاق، حقوق، علوم سیاسی، علوم تربیتی، جامعهشناسی و...، بازتاب دارد. برخلاف اندیشمندان مسلمان، تاکنون چکیده کاملآموزة «قانون طبیعی» یکی از مشهورترین، قدیمیترین و کارآمدترین موضوعات حکمت عملی در اندیشۀ غربی است. این آموزه در شاخه های گوناگون علوم انسانی، همچون فلسفه، انسانشناسی، اخلاق، حقوق، علوم سیاسی، علوم تربیتی، جامعهشناسی و...، بازتاب دارد. برخلاف اندیشمندان مسلمان، تاکنون نظریه های بسياري از سوی اندیشمندان غرب دربارة این آموزه ارائه شده است. در مشهورترین تفسیر قانون طبیعی عبارتست از فرمانهای عقل عملی در مورد رفتارهای بشر برای رسیدن به خوشبختی. هدف این پژوهش، مطالعۀ انتقادی اندیشة تجربه گرایان دورۀ جدید در مورد قانون طبیعی و بیان کاستیهای این تفکر بشیوۀ عقلی، با بکارگیری استدلالهای فلسفی است. خوانش تجربه گرایان دورة جدید (قرنهای هفدهم و هجدهم میلادی)، مثل هابز و لاک، از آموزۀ عقلی قانون طبیعی، خوانشی تجربی است. بر اساس این خوانش، بدلیل آنکه روح پوزیتیویسم بر افکار تجربه گرایان حاکم بوده، بطور عام غیرمادی بودن نفس انسانی برای آنها پذيرفتني نبوده است. آنان برای تبیین قانون طبیعی فقط به طبیعت انسان نگریسته و به هدفی فراتر از ارضای امیال طبیعی و مادی او نمیاندیشیده اند. اين دسته از تجربهگرايان به مصالح اجتماعی بشر توجه نمیکردند، درحالیکه قانون طبیعی همیشه فرمان عقل عملی برای تکامل و پیشرفت انسان در همة امور مادی و معنوی، شخصی و گروهی، فردی و اجتماعی و... است این رويكرد به قانون طبیعی، انسانها را فقط بسوی لذتهای مادی و فناپذیر سوق داده و به هرآنچه مربوط به سعادت معنوی و دائمی زندگی در جهان آخرت است، بی اعتنا کرده است. بر این اساس، حق حیات و آزادی که از لوازم قانون طبیعی در مکتب تجربه گرایی دورة جدید تمدن غرب است، حیات و آزادی مادی است. این امر باعث نادیده گرفتن بخش بزرگی از جهان واقعیت، یعنی امور متافیزیک، شده است. این اندیشه زمینة سلطۀ فراگیر پوزیتیویسم بر همة جنبه های زندگی بشر در قرن نوزدهم را فراهم آورده و سبب شد موضوعات علوم یکسره تجربی شوند و مباحثات عقلی، بویژه دربارة قانون طبیعی، بمدت بیش از یک قرن، به محاق بروند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
86 - ریشهیابی بعد چهارم نزد متکلمان مسلمان (ابواسحاق نظّام، ابنراوندی، ابوسهل عبّاد و محقّق طوسي)
مهدی اسدیبُعد چهارم از مسائلی است که مرزهای فلسفه را درنوردیده و امروزه یکی از دغدغههای اصلی فیزیکدانهاست. با این حال، پیشینه و تاریخچة دقیق اين ديدگاه هنوز در هالهيی از ابهام است. در فلسفة غرب، بعد چهارم را با تکلّف در آراء برخی از اندیشمندان غربی سدههای میانه، مانند آنسلم چکیده کاملبُعد چهارم از مسائلی است که مرزهای فلسفه را درنوردیده و امروزه یکی از دغدغههای اصلی فیزیکدانهاست. با این حال، پیشینه و تاریخچة دقیق اين ديدگاه هنوز در هالهيی از ابهام است. در فلسفة غرب، بعد چهارم را با تکلّف در آراء برخی از اندیشمندان غربی سدههای میانه، مانند آنسلم، ریشهیابی کردهاند؛ با آنکه هیچ عبارت صریحی در اینباره در آثار آنها وجود ندارد. در جامعة فلسفی کشور ما نیز بعد چهارم تا ملاصدرا ریشهیابی شده است. هدف اين نوشتار آنست كه نشان دهد در جهان اسلام پیش از ملاصدرا، در آثار خواجه نصيرالدين طوسي عبارتهای کاملاً صریحی در اينباره وجود دارد. پیش از طوسی نیز گرچه عبارت آشكاري در منابع دست اوّل نیافتیم، ولي در منابع دست دوّم به برخی از متکلمان جهان اسلام، ازجمله نظّام، ابنراوندی و عبّاد، سخنانی نسبت داده شده است که محتوای آن چیزی جز چهاربعدگروی نیست. این مقاله بروش تاریخی، دیدگاههای اين اندیشمندان را گردآوری کرده و به تحلیل عقلی آنها خواهد پرداخت. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
87 - سیر تحول مفهوم «اراده» نزد فلاسفۀ مدرن
روح الله کریمیمفهوم «اراده» از مفاهیم بنیادين در سنت مابعدالطبیعه غربی است. اگرچه نشانههای مهمی مبنی بر نضجگرفتن این مفهوم در فلسفة کلاسیک یونان و فلسفة قرون وسطی، در دست است، اما از ابتدای عصر جدید بود كه نقش اراده در تفسير جهان، در انديشة هر فيلسوف نسبت به فيلسوف قبلي، برجستهتر چکیده کاملمفهوم «اراده» از مفاهیم بنیادين در سنت مابعدالطبیعه غربی است. اگرچه نشانههای مهمی مبنی بر نضجگرفتن این مفهوم در فلسفة کلاسیک یونان و فلسفة قرون وسطی، در دست است، اما از ابتدای عصر جدید بود كه نقش اراده در تفسير جهان، در انديشة هر فيلسوف نسبت به فيلسوف قبلي، برجستهتر شد؛ گویی بمرور، نقش شناخت عقلی کمرنگتر و نقش اراده پررنگتر شده است. این مقاله، با الهام از هایدگر و تقویت موضع وی با مستنداتی فراتر از آنچه خودش متذکر شده، سیر مفهوم اراده را از دکارت آغاز نموده و با بررسی دیدگاه اسپینوزا، لایبنیتس، روسو، کانت، فیخته، شلینگ، هگل، شوپنهاور و نیچه، سعي ميكند چگونگی تکوین این مفهوم در عصر جدید، بویژه نسبت اراده با «شناخت» را تحلیل نمايد. غرض آنست که نشان دهيم اهمیت یافتن اراده نزد شوپنهاور و نیچه، اتفاقی نیست و زمینههای ابتدایی چنین تحولی پیشتر و بصورت تدریجی توسط فلاسفۀ عصر جدید فراهم شده بود. همچنین، روشن ميگردد که برخلاف آنچه بیشتر گفته و تفسیر شده، «خواست قدرت» نیچه نه تکمیل پروژۀ شوپنهاوری، بلکه تکمیل ایدئالیسم آلمانی است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
88 - ارزیابی انتقادات فخر رازی به براهین ابنسینا در ابطال خلأ
محمود صیدیيكي از مباحثی که در طول تاریخ فلسفة اسلامی مورد بحث و بررسی بوده، امکان یا امتناع وجود خلأ است. مسئله اینست که آیا میتوان مکان یا فضايی در نظر گرفت که هیچگونه جسمی در آن نباشد؟ ارسطو از نخستین فیلسوفانی است که به نقادی نظریة خلأ پرداخته و استدلالهايی در اينباره ارائه كر چکیده کامليكي از مباحثی که در طول تاریخ فلسفة اسلامی مورد بحث و بررسی بوده، امکان یا امتناع وجود خلأ است. مسئله اینست که آیا میتوان مکان یا فضايی در نظر گرفت که هیچگونه جسمی در آن نباشد؟ ارسطو از نخستین فیلسوفانی است که به نقادی نظریة خلأ پرداخته و استدلالهايی در اينباره ارائه كرده است. ابنسینا نيز بپيروي از ارسطو، به بحث و استدلال در اينباره پرداخته است. این براهین از حيث تساوی یا تفاوت نداشتن ابعاد خلأ، متحرک و ساکن نبودن اجسام در خلأ، حرکت قسری در هوای آزاد و زمانی نبودن حرکت اجسام در خلأ اقامه شدهاند. فخر رازي اشکالات متعددی بر این براهین وارد دانسته که این پژوهش به بررسي نقادانه آنها ميپردازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
89 - حلّ پارادوکسهای زنون با نظریة «جمع تحلیلی خطی» و سنجش تطور پاسخها
رضا شاکری علی عابدی شاهرودیزنون بپیروی از استادش پارمنیدس، مسئلة حرکت را بچالش کشیده و در ضمن چهار استدلال، ايرادات خود را كه در واقع پارادوكسهاي اين نظريه بود، سامان داد. این پارادوکسها که انکار یک مسئلة بدیهی (یعنی حرکت) بشمار میرفت با واکنشهایی مواجه شدند. در این نوشتار نخست به دو مورد از پارا چکیده کاملزنون بپیروی از استادش پارمنیدس، مسئلة حرکت را بچالش کشیده و در ضمن چهار استدلال، ايرادات خود را كه در واقع پارادوكسهاي اين نظريه بود، سامان داد. این پارادوکسها که انکار یک مسئلة بدیهی (یعنی حرکت) بشمار میرفت با واکنشهایی مواجه شدند. در این نوشتار نخست به دو مورد از پارادوکسهای زنون اشاره میشود، سپس پاسخهای برخی اندیشمندان از ادوار مختلف نقل میگردد. این پاسخها عبارتند از: پاسخ ارسطو که موقعیت بالفعل و بالقوة حرکت را از هم تفکیک نمود و پاسخ ریاضی که به مفهوم «اندازههای بینهایت کوچک» متوسل گردید. کانت نیز در آنتینومیها به این مشکل اشاره کرده است. در ادامه نظریة «جمع تحلیلی خطی» تبيين ميشود. این نظریه از دو مؤلفه تشکیل شده است؛ 1) فاصلة بین دو نقطة انتقال، تا بینهایت قابل تقسیم است اما همواره قدر مطلق فاصلة پسین کوچکتر از قدر مطلق فاصلة پیشین است. 2) از آنجا که نامتناهی بودن تقسیم، تحلیلی است نه ترکیبی، حدّ جمع این فاصلهها نیز مساوی با فاصلة آغازین خواهد بود. براساس این نظریه، از آنرو که حرکت، تهی از راستا و حدود پیوسته نیست، در هر لحظه، انتگرال حدی مسافت پیموده میشود و حدود تحلیلی و متوالی و غیرمتناهی مسافت، استیفا میگردند. سنجش اين پاسخها نیز بخش دیگری از این نوشتار است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
90 - ایونها در مکتب گنوسیسم مسیحی (بر اساس گزارشهای قدیس ایرنئوس)
حجت الله عسکری زادهایونها از مفاهیم بنیادین در مکتب گنوسیسم مسیحی هستند. آنها از يكسو ریشه در اسطورههای خدایان یونان باستان دارند و از سوي دیگر، از فلسفه و مکتب افلاطونی برخاسته و با عناصر آیین مسیحی و کتب مقدس تلفیق یافتهاند. بهمين دليل تبیین آنها بلحاظ مفهومی و اصطلاحی، از چند وجه اهم چکیده کاملایونها از مفاهیم بنیادین در مکتب گنوسیسم مسیحی هستند. آنها از يكسو ریشه در اسطورههای خدایان یونان باستان دارند و از سوي دیگر، از فلسفه و مکتب افلاطونی برخاسته و با عناصر آیین مسیحی و کتب مقدس تلفیق یافتهاند. بهمين دليل تبیین آنها بلحاظ مفهومی و اصطلاحی، از چند وجه اهمیت پیدا میکند و نقشي مهم در فهم ریشة مکاتب و آراء فلسفی و حکمی قدیم خواهد داشت. مکتب گنوسیسم و بنیانگذاران آن، همچون والنتینوس، بلحاظ زمانی بر افلوطین، مؤسس مکتب نوافلاطونی، مقدمند؛ بنابرین تبیین مفاهیم مکتب گنوسیسم و بویژه تحلیل نحوة صدور موجودات در این مکتب، اهمیتی بسزا دارد. از طرف دیگر، ریشهیابی ثنویت در مکتب گنوسیسم از ارتباط ریشهيی و بنیادین آن با حکمت زرتشت و آیین مجوس در ایران باستان حکایت دارد؛ از اينرو توجه به این موضوع میتواند تلفیق عناصر حکمی و فلسفی در ایران باستان، فلسفة یونان باستان و کتب مقدس عهد قدیم و عهد جدید را به ما نشان دهد. بر همين اساس نوشتار حاضر تلاش میکند مفهوم ایونها و مراتب صدور آنها در مکتب گنوسیسم مسیحی را بر اساس گزارشهای قدیس ایرنئوس توضیح دهد و با ریشهیابی این اصطلاحات و مفاهیم در میان واژگان یونان باستان و کتب مقدس عهد قدیم و جدید، به تبیین موضوع بپردازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
91 - نسبت اروس، تخنه و فلسفه در دو محاورة¬ مهمانی و فدروس افلاطون (با تأکید بر نقد آراء ولاستوس و نوسباوم)
جاويد كاظمي سید محمد حکاک علينقي باقرشاهي محمد رعايت جهرمي«اروس» بعنوان خدای عشق یونانی، علاوه بر معاني مختلفی که در تاریخ اساطیری و فلسفی پیش از سقراط داشته، در فلسفة افلاطون نیز با تعابیر گوناگوني آمده است. این تنوع معانی سبب شده كه مفسران وی در تفسیر آن مرتكب خطا شوند؛ از جمله در ترجمة اروس به عشق. در مقالة حاضر به بررسی چکیده کامل«اروس» بعنوان خدای عشق یونانی، علاوه بر معاني مختلفی که در تاریخ اساطیری و فلسفی پیش از سقراط داشته، در فلسفة افلاطون نیز با تعابیر گوناگوني آمده است. این تنوع معانی سبب شده كه مفسران وی در تفسیر آن مرتكب خطا شوند؛ از جمله در ترجمة اروس به عشق. در مقالة حاضر به بررسی معناي اروس در دو محاورة مهمانی و فدروس افلاطون، و ارتباط آن با «فلسفه» و «تخنه» پرداخته شده است. اروس در محاورة مهمانی، پس از بیان چند معنای مختلف، سرانجام بمعناي اشتیاق و آرزو به مشاهدة زیبایی مطلق بکار رفته که در حقیقت همان فلسفه است، چراکه در انديشة افلاطون، تفاوت میان ايدة خیر (که فلسفه انگيزهيي برای مشاهدة آن است) و ايدة زیبایی، تفاوتی اعتباری است؛ بدین معنا که ايدة خیر و زیبایی مطلق یک حقیقتند که از دو دریچه به آن نگریسته شده است. حال از آنجاکه دیالکتیک ـ یعنی فعالیتی که در آن جزئیات کثیر از واحد، و واحد از جزئیات کثیر شناخته ميشود ـ در محاورة فدروس بعنوان ابزار تخنه (Technites) معرفی شده، ميتوان چنین نتیجه گرفت که عاشق افلاطونی ـ بمعنایی كه در این مقاله مطرح شده ـ و فیلسوف جز از طریق تخنه به درک ايدة زیبا (یا خیر) نائل نخواهند شد. تحلیل مباحث مقاله، با تکیه بر نقد آراء دو مفسر افلاطون، پروفسور گرگوری ولاستوس و مارتا نوسباوم، انجام خواهد شد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
92 - پیوند میان «سوفیا» و «صوفی» در منابع و متون کهن بر پایۀ روایت ابوریحان بیرونی
حجت الله عسکری زادهدر این نوشتار، روایت ابوریحان بیرونی، دانشمند برجستة جهان اسلام در مورد پیوند میان «سوفیا» و «صوفی» را مقدمه یی برای آغاز بحث از حقیقت حکمت و فلسفه در متون کهن قرار داده ایم. اغلب محققان و پژوهشگران دورة جدید، ارتباطی میان اصطلاح صوفی و سوفیای یونانی لحاظ نمیکنند و منشأ چکیده کاملدر این نوشتار، روایت ابوریحان بیرونی، دانشمند برجستة جهان اسلام در مورد پیوند میان «سوفیا» و «صوفی» را مقدمه یی برای آغاز بحث از حقیقت حکمت و فلسفه در متون کهن قرار داده ایم. اغلب محققان و پژوهشگران دورة جدید، ارتباطی میان اصطلاح صوفی و سوفیای یونانی لحاظ نمیکنند و منشأ اشتقاق لغوی صوفی را پشم، لباس پشمی و مانند آن، دانسته و ارتباط فلسفه و سوفیای یونانی را با تصوف و صوفی انکار میکنند. در این مقاله، در حد امکان منشأ حکمت و فلسفة یونان باستان را بر اساس منابع و متون کهن مورد توجه قرار میدهیم تا از رهگذر آن بتوانیم از دریچهیی دیگر به سوفیای یونانی بنگریم. اگرچه انگیزة آغاز این پژوهش ارتباط سوفیای یونانی و صوفی بنا بر ورایت ابوریحان بیرونی است اما هدف اصلی پژوهش سخن گفتن از حقیقت فلسفه و حکمت و منشأ آن بر اساس متون کهن است که به استناد آنها، میان حکمای بزرگ گذشتۀ اقوام مختلف ایران، یونان و هند، و عرفا و صوفیان پیوندی خاص برقرار میکند. سخن ابوریحان بیرونی در مورد ارتباط میان سوفیا و صوفی، نشانه ها و اشارات محکمی را در اینباره از منابع و متون قدیم بدست میدهد. ریشة پیوند سوفیای یونانی و صوفی در جهان اسلام را باید فراتر از تاریخ تصوف پس از اسلام دانست، بلکه باید آن را در سیر تاریخی حکمتی جستجو کرد که ریشه در اندیشههای حکمی یونان باستان، ایران قدیم، هند، و تفکرات حرانیان و مجوس و زرتشت و صابئین، و نیز ارتباط آنها با پیامبران الهی دارد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
93 - «مرگ» در اندیشۀ ابوالحسن عامری (با نگاهی به جایگاه تاریخی آن)
عینالله خادمی«مرگ» بعنوان یکی از قطعیترین وقایع و یقینیترین امور در زندگی انسان، همواره مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده و بویژه فیلسوفان جدید در بحث معنای زندگی، بدان توجهي خاص نشان دادهاند. ابوالحسن عامری ازجمله اندیشمندان در سنت اسلامی است که دیدگاهش دربارة مرگ از حيث تاریخی اهمی چکیده کامل«مرگ» بعنوان یکی از قطعیترین وقایع و یقینیترین امور در زندگی انسان، همواره مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده و بویژه فیلسوفان جدید در بحث معنای زندگی، بدان توجهي خاص نشان دادهاند. ابوالحسن عامری ازجمله اندیشمندان در سنت اسلامی است که دیدگاهش دربارة مرگ از حيث تاریخی اهمیت بسیار دارد. توجه عمدة عامری دربارة مرگ به «روح حسی» معطوف است و مرگ را به زوال روح حسی از بدن تعریف میکند. او روح حسی را حلقة واسط میان نفس (بعنوان امر مجرد) و بدن (بعنوان امر مادی) میداند که هنگام مرگ بهمراه بدن زائل ميشود، اما نفس ناطقه از بین نميرود. ميتوان گفت او در مجموع رویکردي طبی به مسئلۀ مرگ داشته و در عین حال، از متون دینی نیز تأثیر پذیرفته است. عامری از حیث فلسفی و دینی، با دیدگاه معتزله دربارۀ مرگ مخالفت کرده و برای فهم عمیقتر مرگ، از تنظیر و واژة «نزع» بهره برده است. او دلایلی نیز برای نامیرایی نفس ارائه کرده و در کنار آن، از «رؤیت» و انواعی که برای آن قائل است، برای فهم عميقتر مرگ بهره میگیرد. عامري ترس از مرگ را یکی از موانع فهم عمیق مرگ دانسته و برای مواجهه دقيقتر با این مسئله، توجه به لذایذ در حد ضرورت، عنایت به عالم نورانی و تغییر نگرش نسبت به مرگ را ضروری میشمارد. عدم ورود به بحث انواع مرگ و بویژه مرگ ارادی را میتوان از نقاط ضعف بحث عامری دربارۀ مرگ دانست. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
94 - نسبتِ میان تناهی و نظرِ محض در خوانش هیدگر از ارسطو
مهرداد احمدی محمدرضا اسدیاز دیدگاه ارسطو فعالیت نظری و تئوریک، فعالیتی بیمیل و بیجهان است که از هر امر منفی و مقاومی پیشی میگیرد و درنتیجه بسبب طرد شدن تناهی، خطا به آن راه پیدا نميكند. همین معنا خودآیینی ویژه يي را برای تئوری بهارمغان میآورد، یعنی ناظر در نظر محض درمی یابد که در میانة فعالی چکیده کاملاز دیدگاه ارسطو فعالیت نظری و تئوریک، فعالیتی بیمیل و بیجهان است که از هر امر منفی و مقاومی پیشی میگیرد و درنتیجه بسبب طرد شدن تناهی، خطا به آن راه پیدا نميكند. همین معنا خودآیینی ویژه يي را برای تئوری بهارمغان میآورد، یعنی ناظر در نظر محض درمی یابد که در میانة فعالیت تئوریک، نه تنها هیچ انفعالی بر او اثر نمیگذارد بلکه حتی هیچ امکان خطایی در فعالیت نظری محض وجود ندارد. اما نکتۀ اساسی تمام این نتایج اینست که از نظر هیدگر، ارسطو بدون تحول در فهم وجود و گذار به ساحت پوئزیس (هنرورزی/ شعر)، نميتوانست چنین جایگاهی را برای انسان در مقام تئوری، فراهم نماید. از دیدگاه هیدگر، افق جوهرشناختی (اوسیالوژیک) وجود ناشی از تحولی است که در فهم یونانیان از وجود رخ داده و بتبع این تحول، تناهی ساختاری ظهور وجود و موضعِ متناهی ناظر در میان موجودات، امکان برآیش معرفت مطلق را دستکم برای یک موجود، یعنی ثئوس یا موجود الوهی، فراهم کرده است. بهمين دليل مقاله حاضر میکوشد نشان دهد که چگونه بواسطة جوهرشناسی ارسطو، دانایی بمثابه نظر کردن، به میل شایستة هر انسانی بدل شده و امکانی برای گذار از تناهیِ ذاتی نظر ظهور ميكند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
95 - تأثیر آراء ابنسینا و فخر رازی بر نظریه ملاصدرا در مسئله تجرد نفس
داود محمدیانیموضوع تجرد نفس همواره یکی از مباحث مهم علم النفس در فلسفه اسلامی بوده و نظریات مختلفی در اینباره ارائه شده است. در این میان صدرالدین شیرازی بیشترین بحث را در این زمینه داشته و مدعی نوآوری در تجرد خیالی نفس است. نگارنده برآنست تا با بررسی آراء ابنسینا و فخر رازی، به نقد چکیده کاملموضوع تجرد نفس همواره یکی از مباحث مهم علم النفس در فلسفه اسلامی بوده و نظریات مختلفی در اینباره ارائه شده است. در این میان صدرالدین شیرازی بیشترین بحث را در این زمینه داشته و مدعی نوآوری در تجرد خیالی نفس است. نگارنده برآنست تا با بررسی آراء ابنسینا و فخر رازی، به نقد دیدگاه ملاصدرا بپردازد. اگرچه ملاصدرا مدعی است که پیش از او کسی این نظریه را ارائه نکرده، اما با مطالعۀ آثار ابنسینا و فخر رازی میتوان دریافت که این نظریه سابقهدارتر از آن چیزی است که ملاصدرا میگوید. کلام ابنسینا در اثبات تجرد نفس بسیار روشن است، اما در مسئله تجرد خیالی نفس با تردید همراه است. ابنسینا و ملاصدرا دو دلیل متفاوت برای اثبات غیرمادی بودن اقامه کردهاند، اما ملاصدرا افزون بر این، تجرد خیالی و فوق عقلی نفس را نیز اثبات کرده است. او برخی دلایل ابنسینا درباره غیرمادی بودن نفس را رد کرده است. مقاله حاضر به نقد این رویکرد و نگرش ملاصدرا میپردازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
96 - سخن سردبیر
حسین کلباسی اشتریاز زمره مقاطع حساسّ و درخشان تاريخي كه از قضا بطور خاص با تاريخ فلسفه پيوند مستقيم دارد، قرن پنجم پيش از ميلاد با محوريّت و ميدانداري دو تمدّن اصلي ايران و يونان است. البته آگاهي ما از اين دوره شوربختانه يكسويه است و عمدتاً متكّي بر نوشتهها، منابع و گزارشهاي مورخان يون چکیده کاملاز زمره مقاطع حساسّ و درخشان تاريخي كه از قضا بطور خاص با تاريخ فلسفه پيوند مستقيم دارد، قرن پنجم پيش از ميلاد با محوريّت و ميدانداري دو تمدّن اصلي ايران و يونان است. البته آگاهي ما از اين دوره شوربختانه يكسويه است و عمدتاً متكّي بر نوشتهها، منابع و گزارشهاي مورخان يوناني است و از اين سو، يعني جهان ايراني و بطور خاص سرزمين پارس، هيچگونه مدركي در اختيار ما نيست و اگر هست، براي عرصه تاريخنگاري و مستندسازي كارآيي چنداني ندارد. قرن پنجم را عصر طلايي و شكوفايي فرهنگ و تمدن يوناني ناميدهاند و البته كه در اين تعبير و توصيف حقيقتي نهفته است: در آن دوره، بجز شماري از فيلسوفان، مجموعهيي از هنرمندان، شاعران، دانشمندان، نويسندگان و سياستمداران مهم و تأثيرگذار ظهور كردند كه آثار قلمي و معنوي آنان امروز نيز با گذشت بيش از 25 قرن، همچنان در مركز توجّه هر پژوهش علمي و تاريخي و فرهنگي است. هرچند از فيلسوفان آن دوره ـ موسوم به پيشاسقراطيان ـ بلحاظ آثار مكتوب، بغير از پاره نوشتهها، كتاب و دفتر و رساله منظّم و كاملي در اختيار نداريم، اما همين مقدار اندك و پراكنده هم براي تاريخ فلسفه و خود فلسفه، منبعي سرشار از تفكّر و تأمّلات عميق نظري است و دور نيست كه هر يك از آنان بعنوان آموزگار فلسفه براي ادوار بعدي خوانده شوند. دربارة نقش و سهم ساير دانشمندان و هنرمندان بسيار گفتهاند و نوشتهاند و امروزه در نوشتههاي مختصر و مفصّل نويسندگان غربي، بعنوان نياي پرافتخار فرهنگ، از آنان همچون پشتوانه درازدامن تاريخي ياد ميشود. نقد و ارزيابي آثار علمي و فرهنگي آن دوره با عنوان تمدن يوناني از جهات مختلفي قابل تأمل است كه به برخي از آن جهات در قالب ملاحظه مقدماتي اشاره ميشود: 1. در عنوان «سرزمين يونان» و «فرهنگ يوناني» قدري مسامحه و اغماض وجود دارد. چنانكه ميدانيم، سرزميني كه امروزه با نام كشور يونان شناخته ميشود، در قديم مشتمل بر مجموعهيي از جزاير و مناطق مستقل و نيمهمستقلاً بوده است كه عمدتاً در سواحل مديترانه و تركيه امروزي ـ آسياي صغير ـ بصورت كولونيها و مستعمرهنشينها پراكنده شده و بهاعتبار مهاجرت ساكنان يونان مركزي ـ آتيكا ـ به مناطق يونانينشين آن دوره، شهرت يافتند. شايد عامل زباني نيز بيتأثير نبوده است، بطوريكه زبانهاي محلي جزاير و مناطق پراكنده آن عصر، پس از مدتي به زبان ـ و البته فرهنگ ـ عمومي يونان قديم خو گرفتند. گذشته از اين، نزاع و مناقشات سياسي و نظامي ميان آن مناطق، همواره در طول قرن پنجم بر قرار بوده است كه مشهورترين نمونه آن، نزاع و رقابت مستمر ميان آتن و اسپارت، بعنوان سمبل تقابل دو فرهنگ و نظام سياسي عصر باستان تلقي شده است. بدين ترتيب، چيزي بنام «دولت واحد» و حتي «وحدت سياسي» تحت عنوان «امپراتوري يونان»، عاري از واقعيت است و اين سرزمينهاي پراكنده، رقيب و حتي دشمن يكديگر، تنها در نقاطي خاص براي حفظ منافع و در مقابل دشمن مشترك به يكديگر نزديك ميشدهاند و لذا اطلاق مفهومي واحد و يكدست بر اين قطعات متكثّر و عمدتاً ناسازگار، خالي از مسامحه نيست. 2. در مورد فيلسوفان و مكاتب و نحلههاي فلسفي نيز همين ملاحظه جاري است. بغير از كساني چون سقراط و افلاطون، اغلب يا تمامي چهرههاي شاخص فلسفي پيش و پس از سقراط، عمدتاً به خارج از قلمرو يونان مركزي تعلق داشتند و در آتن، بعنوان مهاجر و احياناً شهروند درجه دوم محسوب ميشدند. مشهود است كه ارسطو بعنوان بيگانه و مهاجر، براي تأسيس مدرسه خود به خارج از شهر آتن كوچ كرد و در طول فعاليت علمي خود، همواره تحت نظر حاكميت و رقباي خود قرار داشت. اين موضوع در مورد نويسندگان و دانشمندان و هنرمندان نيز صادق است و كمتر چهرهيي در اين عرصهها را ميشناسيم كه از سرزمين اصلي و مركزي يونان آن عصر، بر آمده باشد. نظير اين موقعيت در دنياي قديم را ميتوان شهر اسكندريه در شمال آفريقا نام بُرد. پس از افول و زوال قدرت سياسي و فرهنگي آتن، جمعيت زيادي از دانشمندان راه اسكندريه را در پيش گرفتند و در آنجا مدارس و حلقههاي علمي، يكي پس از ديگري شكل گرفتند. چنانكه روشن است اطلاق عنواني مانند «تمدن اسكندريه» نيز خالي از اشكال نيست. بهر روي، فارغ از ملّيت و تعّلق افراد به آب و خاك و سرزمين مادري، سخن ما در تحليل و سنجش اصطلاح «تمدن يوناني» با تمركز بر قابلّيت و استعدادهاي ذاتي و جبلّي آنست كه در قياس با تمدنهاي ديگري، نظير هند، چين، مصر و ايران، نياز به بازخواني دارد. براي نمونه، موقعيت و شرايط امپراتوري پارس در همان عصر و برخورداري آن از وحدت سياسي و فرهنگي، دستكم در بازه زماني دويست سال حاكميت هخامنشيان، براي چنين مقصدي ميتواند مَدد رساند. ملاحظات ديگر در اين زمينه را به يادداشت بعدي واميگذاريم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
97 - تبیین دگردیسی تاریخی آموزۀ دوستی و محبتِ افلاطونی ـ ارسطویی در اندیشۀ فارابی و طوسی (در عرصۀ روابط انسانی)
فرشته ابوالحسنی نیارکیپرسش محوری جستار حاضر، توصیف و تحلیل تطور تاریخی آموزۀ دوستی (محبت) افلاطونیـارسطویی در آیینۀ اندیشۀ فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی است. روش تحقیق، مطالعۀ تاریخی است که علاوه بر توصیف، به چرایی این تطور نیز میپردازد. بحث دوستی در اندیشۀ ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوسی چکیده کاملپرسش محوری جستار حاضر، توصیف و تحلیل تطور تاریخی آموزۀ دوستی (محبت) افلاطونیـارسطویی در آیینۀ اندیشۀ فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی است. روش تحقیق، مطالعۀ تاریخی است که علاوه بر توصیف، به چرایی این تطور نیز میپردازد. بحث دوستی در اندیشۀ ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوسی مطرح شده و رگههایی از آموزه¬های افلاطونی در آن قابل مشاهده است. این بحث در فلسفۀ دورۀ اسلامی از جهاتی دچار دگردیسی شد، ازجمله از حیث تنوع محبوب (و بالاترین محبوب)، از حیث دامنه، یعنی فردگرایانه یا جامعهگرایانه بودن، و از حیث خودخواهی یا دیگرخواهی. از حیث تنوع محبوب، از دوستیِ بافضیلت به محبت نسبت به حکیم (خدا) رسیده است، از حیث دامنه، شاهد تغییر گفتمان از دوستی سیاسی ـ اجتماعی، به محبت بمثابه نوعی خصلت درونی هستیم که آثار فردی و اجتماعی دارد، و از خودخواهی و دیگرخواهی گذر کرده و مطابق با قاعدۀ سنخیت، به محبت ازـاویی (خدایی) رسیده است. تأثیرپذیری از آراء متفکرانی همچون فلوطین و همچنین نقش دین، فرهنگ، عرفان و واسطههایی چون آراء ابن¬سینا، آثار ابن¬مسکویه و شیخ اشراق در تبیین این دگردیسی اهمیت دارد. مبانی خاص فلسفی و کلامی فارابی و طوسی و همچنین برخی آراء اخلاقی ایشان، مهمترین عامل برای تفسیر چرایی این دگردیسی است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
98 - معناشناسی زندقه رایج در قریش در دوره پیشااسلام
محمدهادی توکلیدر میان منابع مربوط به تاریخ دورۀ پیشااسلامی، از زندقه بعنوان یکی از ادیان رایج در قبیلۀ قریش یاد شده است. با توجه به اینکه این گزارش اغلب در آثار مربوط به قرن دوم هجری ثبت گرديده و در این دوره، زندقه در معانیيي متعدد استفاده میشده، این پرسش در ذهن تاریخپژوهان دورۀ پی چکیده کاملدر میان منابع مربوط به تاریخ دورۀ پیشااسلامی، از زندقه بعنوان یکی از ادیان رایج در قبیلۀ قریش یاد شده است. با توجه به اینکه این گزارش اغلب در آثار مربوط به قرن دوم هجری ثبت گرديده و در این دوره، زندقه در معانیيي متعدد استفاده میشده، این پرسش در ذهن تاریخپژوهان دورۀ پیشااسلامی اهمیت پیدا کرده است که زندقه رایج در قریش مشمول و مصداق کدام معنا بوده است. در گزارش ابنکلبی در مثالبالعرب، بعنوان قدیمیترین گزارشی که در این زمینه در دست است، نکاتی در مورد زندقه قریشیان مطرح شده که میتواند ما را در شناخت معنای آن یاری رساند؛ اول آنکه طبق این گزارش، ظهور زندقه در قریش، نشئت گرفته از مواجهه تاجران قریش با اهالی حیره بوده است و مسیحیان حیره تعلیمدهندگان زندقه معرفی شدهاند. دوم آنکه، اسامی زنادقه قریش در این گزارش ضبط شده است. لحاظ این دو مؤلفه، نشانگر آنست که زندقه رایج در قریش، نه بمعنای پیروی قریشیان از ادیان گنوسی، همچون آيین مانوی، است، نه بمعناي مزدکگرایی ایشان، و نه بمعنای ارتداد و گرایش آنها به ثنویت مجوس، بلکه ـ با استناد به دیگر قرائن ـ تنها بمعنای عدم باورمندی به مبدأ یا معاد است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
99 - مطالعة انتقادی نظریه¬های قانون طبیعیِ عقلگرایان دوره جدید با تأکید بر دیدگاههای منتسكيو، روسو و كانت
محمدحسین طالبیاز میان تفاسیر متنوع قانون طبیعی، پرطرفدارترین آنها عبارتست از اينكه «قانون طبیعی، فرمانهای عقل عملی دربارة رفتارهای اختیاری بشر در همة زمینها و زمانهاست که بشر با اطاعت از آنها به خوشبختی همیشگی دست می یابد». آموزة قانون طبیعی در دورة جدید دستخوش دو خوانش متضاد تجربه گ چکیده کاملاز میان تفاسیر متنوع قانون طبیعی، پرطرفدارترین آنها عبارتست از اينكه «قانون طبیعی، فرمانهای عقل عملی دربارة رفتارهای اختیاری بشر در همة زمینها و زمانهاست که بشر با اطاعت از آنها به خوشبختی همیشگی دست می یابد». آموزة قانون طبیعی در دورة جدید دستخوش دو خوانش متضاد تجربه گرا و عقلگرا قرار گرفت. مراد از «عقل» در اندیشة عقلگرایی دورة جدید، عقل حسابگر بود که عقلگرایان آن را ابزاری برای رسیدن به آرزوهای مادی و غیرمادی (اخلاقی) خویش میدانستند. سه فیلسوف عقلگرای عصر روشنگری که در آن زمان بیش از دیگران دربارة آموزة قانون طبیعی بحث و نظر داشتهاند، عبارتند از: منتسکیو، روسو و کانت. در این مقاله پس از بیان گزارشی مختصر از مباحث و نظريات آنها در مورد قانون طبیعی، به ارزیابی اين ديدگاهها بترتيب ذيل پرداخته شده است. در گفتار نخست، منتسکیو با طرح يك افسانة خودساخته معتقد است كه پیروی از میل طبیعی، بشر را به خوشبختی میرساند. این پیروی در نگاه او، مفاد قانون طبیعی است. مهمترین نقد بر نظریة قانون طبیعی منتسکیو آنست که او قانون طبیعی را با «قانون طبیعت» خلط کرده است. در گفتار دوم، روسو برخلاف منتسکیو، اعتقاد دارد كه قانون طبیعی مبتنی بر عقل نیست، بلکه در غرایز و احساسات بشر ریشه دارد. اشكال اساسي اين ديدگاه، نگرش مادی روسو به طبیعت بشر است و همين باعث شده که انسان در نظر او، در سطح یک حیوان فروكاسته شود. سرانجام، در گفتار سوم به بررسي انتقادی قانون طبیعی در اندیشة کانت پرداخته شده است. بنظر وي، قانون طبیعی با قانون طبیعت تفاوت دارد. كانت بر این باور است که ماهیت قانون طبیعی دو ویژگی دارد: جهانشمولی (کلیت) و درونی (باطنی) بودن. با اینهمه، او هیچیک از مصادیق قانون طبیعی را بیان نکرده و در ارائة تبييني كامل براي این آموزه موفق نبوده است. این ناکامی ريشه در نظام معرفتیِ فلسفة کانت دارد که بر مبناي آن، عقل عملی و فرامين آن (يا همان قانون طبيعي) را بايد غیرمستدل و غیرقابل اعتماد دانست. كانت معتقد است مباحث مربوط به امور غیرمادی و حتی جواهر مادی، مباحثی جدلی هستند، و نه برهانی. روش تحقیق در این نوشتار، همانند هر مطالعة انتقادی دیگر، روش ترکیبی نقلی ـ عقلی است. در این روش، ابتدا ديدگاههاي اين سه فیلسوف عقلگرای دورة جدید دربارة قانون طبیعی نقل شده و سپس بکمک برهان و استدلال عقلی، بررسي و ارزيابي شده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
100 - روایت «فلسفی-تاریخی» هوسرل از خاستگاه «اصالت روانشناسی» و ضرورت «چرخش استعلایی»
علی فتحیهوسرل در کتاب بحران علوم اروپایی کوشیده تا خاستگاه «اصالت روانشناسی» را در تاریخ فلسفة جدید نمايان سازد. «روانشناسی پدیدارشناسانه» نهتنها بنیادی برای «روانشناسی تجربی» فراهم میآورد، بلكه میتواند بمثابه مقدمه یی برای «پدیدارشناسی استعلایی» قرار گیرد. او در روایت فلسف چکیده کاملهوسرل در کتاب بحران علوم اروپایی کوشیده تا خاستگاه «اصالت روانشناسی» را در تاریخ فلسفة جدید نمايان سازد. «روانشناسی پدیدارشناسانه» نهتنها بنیادی برای «روانشناسی تجربی» فراهم میآورد، بلكه میتواند بمثابه مقدمه یی برای «پدیدارشناسی استعلایی» قرار گیرد. او در روایت فلسفی خود از سير تاريخي مفهوم اصالت روانشناسي، ما را به جان لاک ارجاع میدهد و بيان ميكند كه ديدگاههاي لاك را بارکلی و هیوم ادامه دادند. پژوهشهای روانشناختی لاك در خدمت مفهوم استعلایی درآمد که نخستین بار توسط دکارت در کتاب تأملات صورتبندی شده بود. بر اساس دیدگاه او، مابعدالطبیعه میتواند نشان دهد که تمام واقعیت و کل جهان و آنچه برای ما وجود دارد، چیزی جز اعمال شناختی ما نیست؛ اینجاست که توجه به «امر استعلایی» ضرورت مييابد. شک روشی دکارت، نخستین روش برای طرح «سوژة استعلایی» بود و توصیف او از «إگو کوگیتو» (منِ انديشنده) نخستین صورتبندی مفهومی از آن را فراهم ساخت. جانلاک «ذهن استعلایی محض» دکارت را با «ذهن بشر» جایگزین كرد، با این حال پژوهش خود را در زمينة ذهن بشری از طریق تجربة درونی بدليل یک دغدغة ناخودآگاهِ استعلایی ـ فلسفی ادامه داد، اما خواسته یا ناخواسته در دام جریان اصالت روانشناسی افتاد. هوسرل با نگاهي تاریخی و بنحوي كاملاً فلسفي نشان داد که چگونه بارقههای توجه به امر استعلایی برای نخستینبار در فلسفة دکارت و پس از آن در تقابل میان «مکتب اصالت عقل» و «مکتب اصالت تجربه» ظهور مييابد و در ادامه با نشو و نمای آن در فلسفة استعلایی کانت، امکانات نهایی آن در فلسفة پدیدارشناسانة هوسرل به ثمر مینشیند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
101 - مطالعۀ تطبیقی مسئلۀ شر از دیدگاه فلوطین و ابنسینا (با تأکید بر وجه تاریخی آن)
محمود صیدیپژوهش حاضر به بررسی تطبیقی دیدگاه فلوطین و ابنسینا در مورد مسئلۀ شر میپردازد. برغم تفاوتهای موجود در اندیشۀ ایندو فیلسوف، اشتراکات زیادی نیز بین آنها دیده میشود و میتوان گفت ابنسینا در پاسخ به مسئلۀ شر متأثر از فلوطین است. بدیهیبودن وجود شرور، انحصار تحقق شرور در عا چکیده کاملپژوهش حاضر به بررسی تطبیقی دیدگاه فلوطین و ابنسینا در مورد مسئلۀ شر میپردازد. برغم تفاوتهای موجود در اندیشۀ ایندو فیلسوف، اشتراکات زیادی نیز بین آنها دیده میشود و میتوان گفت ابنسینا در پاسخ به مسئلۀ شر متأثر از فلوطین است. بدیهیبودن وجود شرور، انحصار تحقق شرور در عالم ماده و عدم تحقق آنها در عالم مجردات، عدمی و غیروجودی بودن شرور و خیربودن هستی همۀ موجودات با نگرش کلی به عالم، از اشتراکات دیدگاههای ایندو فیلسوف در این حوزه است. اما اختلافاتی نیز میان دیدگاه ایندو وجود دارد. ابنسینا بر خلاف فلوطین، ماده را شر بالذات و عدمی نمیداند، بلکه ماده از نظر او شر اضافی و قیاسی بوده و امری وجودی است. فلوطین نسبت میان خیر و شر را از نوع تضاد میداند، ولی از نظر ابنسینا ایندو، نسبت عدم و ملکه با یکدیگر دارند. دیگر اینکه، از نظر فلوطین ماده یا همان شر بالذات، از روح جزئی ایجاد میشود اما طبق نظر ابنسینا، امکان ذاتی عقل فعال، سبب صدور ماده و وجوب غیری آن، سبب صدور صورت میگردد که در برخی موارد شر بر آن عارض میگردد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
102 - «گردباد عالم¬ساز»؛ واسازی مفهوم «گردباد/ δίνη» در کیهانپیدایی امپدوکلس
ابراهیم رنجبر مهدی منفردفلسفۀ امپدوکلس همواره کارزار نیروهای متخاصمی تلقی شده که همیشه در حال جدال با یکدیگرند. تصور سنتی چنین بوده که مانند ثنویت¬گرایی باستان روزگاری کین و ایامی هم مهر در جهان امپدوکلسی پیروز میشود. راستکیشها و بازنگران تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا یکدیگر را نقض کنند؛ یک چکیده کاملفلسفۀ امپدوکلس همواره کارزار نیروهای متخاصمی تلقی شده که همیشه در حال جدال با یکدیگرند. تصور سنتی چنین بوده که مانند ثنویت¬گرایی باستان روزگاری کین و ایامی هم مهر در جهان امپدوکلسی پیروز میشود. راستکیشها و بازنگران تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا یکدیگر را نقض کنند؛ یکی به جدایی میان دو نیرو و یکی به آمیختگی آنها باور داشت. در این مقاله سعی شده با پرداختن به مفهومی که هر دو سنت تفسیری از آن غافل بوده¬اند یعنی مفهوم δίνη یا گردباد، بطریقی دیگر منطق درونی شعر امپدوکلس را واسازی کنیم. بهمین دلیل علاوه بر کنکاش در منطق ادبی خود شعر، به سراغ پسزمینه¬ها و پس¬آیندهای فکر امپدوکلس در قبل و بعد از خودش خواهیم رفت و زمینۀ اسطوره¬یی فکر او را نیز در نظر خواهیم داشت. در این میان، به این نکته میپردازیم که برای درک ماهیت حرکت از نگاه امپدوکلس، باید از سنت فکری ارسطویی خارج شویم. سپس به تبیین ماهیت این نوع از حرکت خواهیم پرداخت و در آخر مشاهده خواهیم کرد که δίνη در اصل نوعی کارکرد است که آمیختگی واحد و کثیر را حفظ میکند و این همان چیزی است که ذهن یونانی به انحاء مختلفی بدنبال آن بوده و آن را حرکت ازلی و ابدی عالم میداند و بقای آن عالم در نظر آنها به چنین حرکتی بسته است. امپدوکلس نیز با طرح مفهوم δίνη همان نکته را برجسته ساخته است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
103 - نقش شخصیت اخلاقی در مسئولیت از منظر ارسطو و آکوئیناس
رحیم نوبهار منصوره قنبریان بانوئینظریۀ مسئولیت اخلاقی ارسطو بعنوان پیشگام نظریۀ اخلاق فضیلت، بدلیل توجه ویژه به منشهای اخلاقی، نگاهی نوین به مسئولیت دارد. آکوئیناس که از پیروان ارسطوست، با تأکید بر شخصیت و تمرکز بر اعمال عمدی کامل انسانی و نقش عنصر تأمل پیشینی دربارۀ عمل، خوانشی نو از مسئولیت اخلاقی ار چکیده کاملنظریۀ مسئولیت اخلاقی ارسطو بعنوان پیشگام نظریۀ اخلاق فضیلت، بدلیل توجه ویژه به منشهای اخلاقی، نگاهی نوین به مسئولیت دارد. آکوئیناس که از پیروان ارسطوست، با تأکید بر شخصیت و تمرکز بر اعمال عمدی کامل انسانی و نقش عنصر تأمل پیشینی دربارۀ عمل، خوانشی نو از مسئولیت اخلاقی ارائه داده است. در نگاه ایندو فیلسوف، فاعل اخلاقی، فاعلی است که دارای فضیلت و رذیلت شخصیت و توانایی انجام عمل عمدی کامل باشد؛ از اینرو، کودکان و حیوانات، چون فاقد چنین ظرفیتها و شخصیت اخلاقییی هستند، موضوع ارزیابیهای اخلاقی قرار نمیگیرند. بهاعتقاد ارسطو و آکوئیناس، قلمرو فاعلان اخلاقی افزون بر فاعلان شرور و فضیلتمند، شامل فاعلان خویشتندار و غیرخویشتندار نیز میشود. مقالۀ حاضر با رویکرد توصیفیـتحلیلی، به این مسئله میپردازد که از منظر ارسطو و آکوئیناس، عمل فاعل اخلاقی در چه صورتی موضوع ارزیابیهای اخلاقی قرار میگیرد؟ بر اساس یافتههای این مقاله، اعمالی که موضوع مسئولیت اخلاقی هستند، باید از روی عمد و در بستر شخصیت اخلاقی فاعل بعنوان محرکی غیرتصادفی برای عمل، انجام شوند، حتی اگر ناشی از تأمل و تصمیم نباشند، زیرا اعمال ناگهانی نیز بنوعی ناشی از منشها هستند و مصداق بارز اعمالی هستند که موضوع ارزیابیهای اخلاقی قرار میگیرند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
104 - سیر تطور تئودیسه در اندیشۀ نقادی متقدم و متأخر کانت
فرح رامین زهرا فرزانگانحیات علمی کانت، با یک نگاه کلی، به دو دورۀ پیشانقدی و نقادی تقسیم میشود. برخی محققان با دقت نظر بیشتری به بررسی سیر تاریخی تحول و تکامل اندیشه¬های کانت پرداخته و دورۀ نقادی را نیز به دو بخش تقسیم کرده¬اند. تبیین دیدگاه کانت در مسئلۀ شر ـ با توجه به تفاوت نگاه ظریفی که چکیده کاملحیات علمی کانت، با یک نگاه کلی، به دو دورۀ پیشانقدی و نقادی تقسیم میشود. برخی محققان با دقت نظر بیشتری به بررسی سیر تاریخی تحول و تکامل اندیشه¬های کانت پرداخته و دورۀ نقادی را نیز به دو بخش تقسیم کرده¬اند. تبیین دیدگاه کانت در مسئلۀ شر ـ با توجه به تفاوت نگاه ظریفی که در آثار منتشر شده از وی در اوایل دورۀ نقادی و اواخر آن بچشم میخوردـ سیر شکلگیری ساختار فکری وی در اینباره را بتصویر میکشد. مطالعات صورتگرفته در این زمینه، فاصلهگرفتن تدریجی کانت از معرفت نظری نسبت به خدا و بالتبع، پاسخ کلامی به مسئلۀ شر را نشان میدهد، که در اواخر دورۀ نقادی به اوج میرسد. اصل «آزادی» که از اصول موضوعۀ اخلاق در اندیشههای نقادی کانت است، محور اصلی توجیه شرّ اخلاقی در آثار او، بویژه در دورۀ نقادی متأخر است. نوشتار پیشرو با شیوۀ توصیفیـتحلیلی، به بررسی دیدگاه کانت در مورد مسئلۀ شر در دو دورۀ نقادی میپردازد. کانت در اوایل دورۀ نقد، نظریۀ «بهترین جهان ممکن» را تأیید کرده، اگرچه در این نظریه، مفهوم «کمال» با مفهوم «واقعیت» یکسان پنداشته شده است، اما او در اواخر دورۀ نقد، از تعریف رایج «خیر و شر» فاصله گرفته و با انکار شایستگی تئودیسه¬های فلسفی، پاسخی جدید برای معضل شرور ارائه میدهد. کانت در دورۀ نقادی، شر را ذاتی بشر دانسته و تفسیر سنتی و رواقی از منشأ زمانی و عقلی شر در طبیعت انسان را نفی مینماید. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
105 - ریشههای ارسطویی حدوث جسمانی نفس نزد ملاصدرا
حمیده انصاری حسن فتحی مرتضی شجاریفلاسفه دربارۀ چیستی و حقیقت نفس، آراء متعددی مبتنی بر دوگانهانگاری (تجرد نفس مبتنی بر قدم، حدوث پیش از بدن یا همراه با آن) یا وحدتانگاری (حدوث جسمانی نفس) ارائه کردهاند. ملاصدرا نفس را حادث جسمانی میداند. اصول حکمت متعالیه، همچون حرکت جوهری و اصالت و تشکیک وجود، به چکیده کاملفلاسفه دربارۀ چیستی و حقیقت نفس، آراء متعددی مبتنی بر دوگانهانگاری (تجرد نفس مبتنی بر قدم، حدوث پیش از بدن یا همراه با آن) یا وحدتانگاری (حدوث جسمانی نفس) ارائه کردهاند. ملاصدرا نفس را حادث جسمانی میداند. اصول حکمت متعالیه، همچون حرکت جوهری و اصالت و تشکیک وجود، به انضمام نظریۀ حدوث جسمانی نفس، قدرت و امکان اثبات معاد جسمانی را یافتهاند. ارسطو نیز حدوث نفس را جسمانی دانسته است. اما اینکه ملاصدرا در این بحث تا چه اندازه متأثر از آراء ارسطوست، تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است. هدف این نوشتار آنست که ریشههای ارسطویی بحث حدوث جسمانی نفس نزد ملاصدرا را تبیین کند و برای رسیدن به مقصود از روش تحلیل و مقایسه دیدگاهها بهره میبرد. دستاورد مقالۀ حاضر اینست که ملاصدرا در تعریف نفس به «صورت جسم طبیعی آلی» و بتبع این تعریف، جوهر صوری بودن نفس، کمال اول بودن نفس برای بدن، ترکیب اتحادی نفس و بدن و وحدت قوای نفس که همگی دال بر حدوث جسمانی نفسند، متأثر از ارسطوست. اما دیدگاه ارسطو بدلیل التباس در بعضی از اقوالش و نداشتن موضعی درباب اصالت وجود یا ماهیت و عدم تصریح به حرکت در جوهر و تشکیک وجود، دارای ابهام است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
106 - نقد نظریۀ تناسخ و استدلالهای شهرزوری بر اثبات آن بر اساس مبانی ابنسینا (با تأکید بر وجه تاریخی آن)
محمود صیدینظریۀ تناسخ ارواح یکی از قدیمیترین دیدگاههایی است که در طول تاریخ فکر بشری، برای تبیین کیفیت پاداش یا عقاب انسانها و چگونگی جاودانگی روح انسانی مطرح شده است. شهرزوری از بزرگترین حکمای اشراقی است که نظریهیی منسجم درباب اثبات تناسخ صعودی و نزولی مطرح نموده است. او نخست ب چکیده کاملنظریۀ تناسخ ارواح یکی از قدیمیترین دیدگاههایی است که در طول تاریخ فکر بشری، برای تبیین کیفیت پاداش یا عقاب انسانها و چگونگی جاودانگی روح انسانی مطرح شده است. شهرزوری از بزرگترین حکمای اشراقی است که نظریهیی منسجم درباب اثبات تناسخ صعودی و نزولی مطرح نموده است. او نخست به نقادی استدلالهای ابنسینا در ابطال نظریۀ تناسخ پرداخته و در ادامه، دلایلی بر اثبات این نظریه اقامه میکند. در پژوهش حاضر اثبات میگردید که انتقادات شهرزوری به براهین ابنسینا صحیح نیست، زیرا با قابلیت داشتن بدن، عقل فعال، نفس را به بدن افاضه مینماید و برای معطل نماندن نفس از انجام افعال، باید تقارن زمانی و تساوی در تعداد میان بدن قبلی و جدید نفس موجود باشد. استدلالهای شهرزوری نیز در اثبات نظریۀ تناسخ، دچار کاستیند، زیرا محذور اجتماع دو نفس در یک بدن، و مقارن نبودن و تساوی نداشتن بدن قبلی نفس با بدن بعدی او، همچنان پابرجاست. پرونده مقاله