ابنسينا بعنوان فيلسوف الهي، بحث از سياسيات را در خلال مباحث الهيات آورده و بظاهر در دستگاه فکري خود، اثر مستقل سياسي ننگاشته و آن را يکسره در حكمت عملي داخل نموده است. وي مصداق «حاکم افضل» را نبي و قوانين (نواميس) را وحي و سنت دانسته است و از آنجا که قبل از وي، فارابي چکیده کامل
ابنسينا بعنوان فيلسوف الهي، بحث از سياسيات را در خلال مباحث الهيات آورده و بظاهر در دستگاه فکري خود، اثر مستقل سياسي ننگاشته و آن را يکسره در حكمت عملي داخل نموده است. وي مصداق «حاکم افضل» را نبي و قوانين (نواميس) را وحي و سنت دانسته است و از آنجا که قبل از وي، فارابي در «سياست مدينه» بنايي کامل نهاده، نيازي به ارائه توضيح بيشتر در زمينههاي تأسيس شده نميبيند و باجمال به آن پرداخته و وارد جزئيات نگرديده است، اما در بخش مربوط به چگونگي انتصاب يا انتخاب حاکم و نيز تدوين قوانين (نواميس الهي) براي مدينه فاضله بتفصيل سخن گفته است. در واقع آن سياست نبويي را که فارابي پي افکنده بود، ابنسينا تکميل نمود.
پرونده مقاله
نوشتار حاضر در پي تبيين نگرش كييركگور، فيلسوف برجسته آغازگر اگزيستانسياليست، نسبت به آموزههاي ديني است. كييركگور سه ساحت استحساني، اخلاقي و ايماني را براي انسان در نظر ميگيرد که از مرحله استحساني تا مرحله ايمان، فاصله زيادي وجود دارد و از همينروست که وي براي تبيين س چکیده کامل
نوشتار حاضر در پي تبيين نگرش كييركگور، فيلسوف برجسته آغازگر اگزيستانسياليست، نسبت به آموزههاي ديني است. كييركگور سه ساحت استحساني، اخلاقي و ايماني را براي انسان در نظر ميگيرد که از مرحله استحساني تا مرحله ايمان، فاصله زيادي وجود دارد و از همينروست که وي براي تبيين سير در اين ساحات، واژههايي همچون «شورمندي» و «جهش» را بکار ميبرد. ديالکتيک ناپيوسته کييرکگور در گذر از مرحلهيي به مرحله ديگر نشان ميدهد که اولاً اين سپهرهاي سه گانه هرگز قابل جمع با يکديگر نيستند؛ حتي اگر براي مدتي در کنار هم باشند، سرانجام زماني فراميرسد که ناگزير يکي را بايد انتخاب نمود. ثانياً نحوه گذر از بين اين مراحل منطقي و چارچوب مند نيست. کي يرکگور وقتي با مسئله ايمان ديني روبرو ميشود، ديگر جايي براي عقل و انديشه باقي نميگذارد. بعبارتي، وي زمان و مکان و راه روشني را مشخص نميکند تا انسان بداند که در چه زمان و مکاني ميتواند به مرحله ديگر برسد، بلکه به اعتقاد وي در اين راه بايد خطر کرد، معجزه آفريد و بدون عقل اين مسير را پيمود. اين خطر کردن، سبب جهش از مرحله اخلاقي به مرحله ايماني ميگردد که بالاترين مرحله زندگي اصيل يا اگزيستانس است؛ جهشي که از چارچوب قواعد عقلي بيرون است و از اينرو فهميدني نيست. تمامي تلاش كييركگور در آثارش بر اين است که نشان دهد دو حوزه ايمان و عقل کاملاً با يکديگر متفاوت و بلکه متقابلند و ازاينرو نبايد مفاهيم حوزه ايمان را با معيار عقل سنجيد.
پرونده مقاله