سیر تطور تئودیسه در اندیشۀ نقادی متقدم و متأخر کانت
محورهای موضوعی : ریشهشناسی مکاتب و آراء فلسفی در ادوار قدیم و جدید
فرح رامین
1
(استاد گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه قم، قم، ایران )
زهرا فرزانگان
2
(دانش آموختۀ دکتری فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه قم، قم، ایران)
کلید واژه: مسئلۀ شر, شر بنیادی, شر رادیکال, نظام احسن, تئودیسه, دورۀ نقادی متقدم, دورۀ نقادی متأخر, کانت,
چکیده مقاله :
حیات علمی کانت، با یک نگاه کلی، به دو دورۀ پیشانقدی و نقادی تقسیم میشود. برخی محققان با دقت نظر بیشتری به بررسی سیر تاریخی تحول و تکامل اندیشه¬های کانت پرداخته و دورۀ نقادی را نیز به دو بخش تقسیم کرده¬اند. تبیین دیدگاه کانت در مسئلۀ شر ـ با توجه به تفاوت نگاه ظریفی که در آثار منتشر شده از وی در اوایل دورۀ نقادی و اواخر آن بچشم میخوردـ سیر شکلگیری ساختار فکری وی در اینباره را بتصویر میکشد. مطالعات صورتگرفته در این زمینه، فاصلهگرفتن تدریجی کانت از معرفت نظری نسبت به خدا و بالتبع، پاسخ کلامی به مسئلۀ شر را نشان میدهد، که در اواخر دورۀ نقادی به اوج میرسد. اصل «آزادی» که از اصول موضوعۀ اخلاق در اندیشههای نقادی کانت است، محور اصلی توجیه شرّ اخلاقی در آثار او، بویژه در دورۀ نقادی متأخر است. نوشتار پیشرو با شیوۀ توصیفیـتحلیلی، به بررسی دیدگاه کانت در مورد مسئلۀ شر در دو دورۀ نقادی میپردازد. کانت در اوایل دورۀ نقد، نظریۀ «بهترین جهان ممکن» را تأیید کرده، اگرچه در این نظریه، مفهوم «کمال» با مفهوم «واقعیت» یکسان پنداشته شده است، اما او در اواخر دورۀ نقد، از تعریف رایج «خیر و شر» فاصله گرفته و با انکار شایستگی تئودیسه¬های فلسفی، پاسخی جدید برای معضل شرور ارائه میدهد. کانت در دورۀ نقادی، شر را ذاتی بشر دانسته و تفسیر سنتی و رواقی از منشأ زمانی و عقلی شر در طبیعت انسان را نفی مینماید.
Some researchers have examined the historical evolution of Kant's ideas and have divided the critical period into two periods. The explanation of Kant's point of view on the problem of evil, considering the difference in the perspective that can be seen in his published works in the early and late critical period, depicts the course of the formation of his intellectual structure in this field. The studies conducted in this field show Kant's distance from the theoretical knowledge of God and the verbal response to the problem of evil in a gradual process that reaches its peak at the end of the critical period. The principle of "freedom", which is one of the principles of morality in Kant's critical thoughts, occupies the main axis in the justification of moral evil in his works, especially in the late critical period. With a descriptive-analytical approach, this article deals with an investigation of Kant's view on the problem of evil in two critical periods. At the beginning of the critical period, Kant confirms the theory of the best possible world; Although the concept of perfection is the same as the concept of reality. But at the end of the criticism period, he distanced himself from the common definition of good and evil, and by denying the merit of philosophical theodicies, he gave a new answer to the problem of evil. In the critical period, Kant rejects the traditional and stoic interpretation of the temporal and intellectual origin of evil in human nature.
زوپانچیچ، آلنکا (1396) اخلاقیات امر واقعی: کانت، لاکان، ترجمه علی حسن¬زاده، تهران: آگاه.
کاپلستون، فردریک چارلز (1400) تاریخ فلسفه، ج1، ترجمه جلالالدین مجتبوی، تهران: علمی و فرهنگی.
کانت، ایمانوئل (1397) «درباب ناکامی تمام آزمونهای فلسفی در تئودیسه»، ترجمۀ سیدمحمدحسین صالحی، در دربارۀ شر، ج1، تهران: طه.
کانت، ایمانوئل (1399) درسهای فلسفه اخلاق، ترجمۀ منوچهر صانعی درهبیدی، تهران: نقش و نگار.
کانت، ایمانوئل (1394) دین در محدوده عقل تنها، ترجمۀ منوچهر صانعی درهبیدی، تهران: نقش و نگار.
کانت، ایمانوئل (1395) نقد عقل عملی، ترجمۀ انشاءالله رحمتی، تهران: سوفیا.
هوفه، اوتفرید (1392) قانون اخلاقی در درون من، ترجمۀ رضا مصیبی، تهران: نی.
Bernstein, R. J. (2007). Radical Evil. Cambridge: Polity press.
Huxford, G. (2020). Kant and theodicy. London: Lexington books.
Kant, I. (1978). Lectures on philosophical theology. New York: Cornell University press.
Kant, I. (1992). An attempt at some reflections on Optimism. Cambridge: Cambridge University Press.
Kant, I. (2001). Lectures on the philosophical doctrine of religion. Cambridge: Cambridge University Press.
Kant, I. (2007a). Conjectural beginning of human history. Cambridge: Cambridge University Press.
Kant, I. (2007b). Idea for a universal history with a cosmopolitan aim. Cambridge: Cambridge University Press.
Krishnan, M. (2021). Kant’s critical theory of the best possible world. Kantian Review, vol. 26, no. 1, pp. 27-51.
Leibniz, G. W. (2005). Theodicy. trans. by E. M. Huggard. Released online by the project Gutenberg [originally published in 1951 by Routledge & Kegan Paul Limited, London].
Louden, R. B. (2011). Kant’s human being. Oxford: Oxford University Press.
سیر تطور تئودیسه در اندیشۀ نقادی متقدم و متأخر کانت
چکیده
حیات علمی کانت، با یک نگاه کلی، به دو دورۀ پیشانقدی و نقادی تقسیم میشود. برخی محققان با دقت نظر بیشتری به بررسی سیر تاریخی تحول و تکامل اندیشههای کانت پرداخته و دورۀ نقادی را نیز به دو بخش تقسیم کردهاند. تبیین دیدگاه کانت در مسئلۀ شر ـ با توجه به تفاوت نگاه ظریفی که در آثار منتشر شده از وی در اوایل دورۀ نقادی و اواخر آن بچشم میخوردـ سیر شکلگیری ساختار فکری وی در اینباره را بتصویر میکشد. مطالعات صورتگرفته در این زمینه، فاصلهگرفتن تدریجی کانت از معرفت نظری نسبت به خدا و بالتبع، پاسخ کلامی به مسئلۀ شر را نشان میدهد، که در اواخر دورۀ نقادی به اوج میرسد. اصل «آزادی» که از اصول موضوعۀ اخلاق در اندیشههای نقادی کانت است، محور اصلی توجیه شرّ اخلاقی در آثار او، بویژه در دورۀ نقادی متأخر است. نوشتار پیشرو با شیوۀ توصیفیـتحلیلی، به بررسی دیدگاه کانت در مورد مسئلۀ شر در دو دورۀ نقادی میپردازد. کانت در اوایل دورۀ نقد، نظریۀ «بهترین جهان ممکن» را تأیید کرده، اگرچه در این نظریه، مفهوم «کمال» با مفهوم «واقعیت» یکسان پنداشته شده است، اما او در اواخر دورۀ نقد، از تعریف رایج «خیر و شر» فاصله گرفته و با انکار شایستگی تئودیسههای فلسفی، پاسخی جدید برای معضل شرور ارائه میدهد. کانت در دورۀ نقادی، شر را ذاتی بشر دانسته و تفسیر سنتی و رواقی از منشأ زمانی و عقلی شر در طبیعت انسان را نفی مینماید.
کلیدواژگان: مسئلۀ شر، شر بنیادی، شر رادیکال، نظام احسن، تئودیسه، دورۀ نقادی متقدم، دورۀ نقادی متأخر، کانت.
* * *
مقدمه
حیات فکری و فلسفی کانت به دو دورۀ مهم پیشانقدی و نقادی تقسیم میشود. سال 1781 که نقد عقل محض منتشر شد، آغاز انقلاب کپرنیکی کانت محسوب میشود. از اینروست که از این تاریخ تا پایان حیات کانت، به دورۀ نقادی شهرت یافته است. در این دوران، وی با نگارش سه اثر مهم در نقادی قوای عقل بشری، کارکرد عقل نظری را در فلسفه و مابعدالطبیعه بطور کلی منکر شد و با نشان دادن تعارضاتی که عقل نظری در اثبات یا انکار مسائل مابعدالطبیعه با آنها روبرو میشود، حیطۀ شناخت را به امور پدیداری ـیعنی مسائل تجربی و ریاضی ـ محدود ساخت.
برخی محققان، دورۀ نقادی را نیز به دو بخش «اوایل دورۀ نقادی» و «اواخر دورۀ نقادی» تقسیم کردهاند (Huxford, 2020: p. xv). از نظر این گروه، مقایسۀ آثار کانت در اوایل دورۀ نقادی ـ مانند بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق ـ و اواخر آن ـمانند دین در محدودۀ عقل تنها ـ و در نظر گرفتن تحولاتی که در اندیشههای فلسفی و اخلاقی او در طول دوران نقادی بمرور رخ داده، این تقسیمبندی را ضروری میسازد. دورۀ نقادی اولیه که با انتشار نقد عقل محض آغاز میشود، همزمان با چرخش کپرنیکی کانت در معرفتشناسی است و دورۀ نقادی متأخر که تقریباً با نگارش نقد عقل عملی همزمان است، اندیشههای تکاملیافتۀ وی را در اخلاق و عقل عملی بتصویر میکشد. پژوهش حاضر به بررسی دیدگاه کانت در مورد مسئلۀ شر، با تفکیک بین اوایل و اواخر دورۀ نقادی، میپردازد تا علاوه بر تبیین موضع او درباب مسئلۀ شر، نمایانگر سیر تکاملی اندیشههای وی در دورۀ نقادی باشد.
1. مسئلۀ شر از دیدگاه کانت در اوایل دورۀ نقد
در این بخش مسئلۀ شر از دیدگاه کانت بر اساس این آثار بررسی خواهد شد: نقد عقل محض (1781)، سخنرانیهای فلسفی (1784ـ1783)، ایدۀ تاریخ عمومی (1784)، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق (1785)، آغاز حدسی تاریخ بشر (1786).
1ـ1. نفی مجازاتانگاری شر طبیعی
یکی از دیدگاههای رایج در توجیه فلسفی شرّ طبیعی در دورۀ کانت، قائل شدن به نقش کیفری برای شر در حیات بشری بود (Leibniz, 2005: p. 137). او حتی پیش از دورۀ نقادی نیز این رویکرد را نقد میکرد، اما در این دوره با پافشاری بر مبانی فیزیک نیوتنی و جبر مکانیکی، دخالت مستقیم خداوند در تدبیر عالم را نفی کرده و راه هرگونه پایهریزی علمی برای طرح نظریۀ مجازاتانگاری شر طبیعی را بست. او در سخنرانییی که با عنوان «علیت خداوند» منتشر شده، خداوند را فقط خالق جواهر عالم دانسته است. کانت خلقت را امری دفعی تلقی کرده و این دیدگاه که خداوند هر لحظه در حال خلق کردن باشد را مردود میشمارد. بر این اساس، خلقت فقط یکبار اتفاق افتاده و تغییراتی که در جواهر عالم رخ میدهد، تعداد آنها را کم یا زیاد نمیکند. بعبارت دیگر، بر اثر این تحولات، هیچ جوهر جدیدی ایجاد نمیشود که نیازمند خلقت مجدد باشد، بلکه تنها صورتهای جدیدی از جواهر شکل میگیرد (Kant, 1978: p. 136) که بر اساس مبانی فیزیکی کانت، مبتنی بر خاصیت ذاتی ماده است. علت دیگری که کانت را به اتخاذ این مبنا کشاند، عدم امکان عقلی هر نوع ارتباطی میان ثابت و متغیر است. وی خداوند را وجودی فرازمانی و بدور از تأثیرپذیری از زمان متعالی میداند:
اساساً فقط یک عمل را میتوان در خدا اندیشید، زیرا در او توالی زمان راه ندارد. (Ibid: p. 136)
1ـ2. حمایت از ایدۀ بهترین جهان ممکن
پیشینۀ نظریۀ نظام احسن، به فلسفۀ رواقی میرسد. رواقیان معتقد بودند عالم سراسر زیبایی و خیر است و زیبایی و خیر در عالم طبیعت، نشانۀ وجود خداست که او جمال و کمال مطلق است و به عنایت و مشیت خود، همه چیز را مطابق خیر و صلاح و برای تکامل انسان مهیا فرموده است (کاپلستون، 1400: 1/ 451). لایبنیتس نخستین کسی بود که از این نظریه برای توجیه مسئلۀ شر استفاده کرد. بر اساس این دیدگاه، خدا جهان ممکنی را محقق میسازد که برای اینکه بهترین جهان ممکن باشد، میزانی از شر در آن ضروری است (Leibniz, 2005: p. 136). کانت در یکی از سخنرانیهای خود از این نظریه دفاع کرده و از سه دلیل برای اثبات بهترین بودن جهان فعلی، بهره میگیرد.
دلیل نخست دلیلی کلامی است که با توسل به حکمت آفریدگار پیش میرود: جهانی که خدا آفریده، بهترین جهان ممکن است، زیرا اگر جهانی بهتر از جهانی که خداوند اراده کرده، ممکن باشد، ارادهیی بهتر از ارادۀ الهی نیز ممکن خواهد بود. ملازمۀ بین ایندو روشن است، زیرا همواره ارادهیی که بهترین است، بهترینها را انتخاب میکند. اما اگر ارادۀ بهتری ممکن باشد، موجودی که صاحب چنین ارادهیی باشد نیز باید ممکن باشد. این در حالی است که خداوند واقعیت مطلق و کمال صرف است و موجودی برتر از خداوند در اندیشه نمیگنجد.
او سپس اشکالاتی که با تمسک به مسائلی همچون بیماری، درد و... به نظریۀ نظام احسن لایبنیتس وارد شده را رد میکند، زیرا معتقد است برای حکم در مورد بهترین بودن جهان فعلی، تمرکز و توجه به کرۀ زمین بعنوان کل جهان خلقت، امری خطاست و نباید از کل ساختار عالم که زمین تنها بخش کوچکی از آن است، غفلت کرد. حتی اگر برای قضاوت نسبت به خیر یا شرّ بودن جهان فعلی نیز به وقایع کرۀ زمین بسنده شود، باید توجه داشت که مجموعۀ خیرها و رنجهای بشر در این کرۀ خاکی، بخوبی یکدیگر را تعدیل میکنند؛ افزون بر اینکه دردها و رنجها در بسیاری مواقع بخودی خود نیز مفید هستند، مانند مواردی که درد، سرنخی برای کشف بیماری و درمان آن میشود (Kant, 1978: pp. 136-137).
دلیل دوم کانت برای اثبات بهترین بودن جهان فعلی به آن استناد میکند، دلیلی عقلی و بروندینی است. از منظر او، بعنوان یک اصل ضروری عقل، درک میکنیم که در هر حیوان و گیاهی، هیچ چیزی بیفایده و بیهدف نیست، بلکه برعکس هرچیزی حاوی ابزاری است که به بهترین وجه، برای اهدافی معین طراحی شده است. آزمایشهای مکرر تجربی این فرضیه را تأیید میکند. حال که چنین هماهنگی و برنامهریزییی در کل طبیعت سازمانیافته، یعنی در بخش محسوس (غیرمعقول) عالم مشاهده و اثبات میشود، طبیعتاً انتظار همین هماهنگی و برنامهریزی در بخش ممتاز جهان، یعنی عالم معقول نیز میرود. بنابرین، جهان هم در بخش محسوس و هم در بخش معقول، بهترین جهان ممکن است.
وی سپس از نقش اعتقاد به نظام احسن در اخلاق سخن میگوید که میتواند بعنوان سومین دلیل در نظر گرفته شود:
اگر نمیتوانم مطمئن باشم که قوانین حاکم بر طبیعت، بهترین قوانین هستند، پس باید شک کنم که آیا در چنین دنیایی، سرانجام رفاه واقعی با شایستگی من برای خوشبختی، ترکیب میشود یا خیر؟ (Ibid: p. 139)
اگر بین قوانین حاکم بر طبیعت هماهنگی و تناسب برقرار نباشد، انگیزهیی برای عمل اخلاقی باقی نخواهد ماند، چراکه هیچ تضمینی برای دستیابی به رستگاری و فلاح در نتیجۀ اعمال شایسته و اخلاقی، وجود نخواهد داشت و ممکن است خلاف آن رخ دهد؛ پس عدم تناسب در قوانین طبیعت، به عالم اخلاق نیز سرایت خواهد کرد (Ibid).
از نظر برخی این استدلال کارساز نیست، زیرا پیوند دادن ایدۀ بهترین جهان ممکن با اخلاق مستلزم اینست که جهان بهترین شکل ممکن باشد تا زیربنای اخلاق شمرده شود، نه اینکه بتواند واقعاً بهترین جهان ممکن را فینفسه اثبات کند (Huxford, 2020: p. 63). بعبارت دیگر، این استدلال در صورتی مطلوب است که کانت لزوم ثبات اخلاق را پیش از این اثبات کرده باشد.
اشکال دیگری که به این استدلال میتوان گرفت اینست که اگر تناسب اعمال اخلاقی با نتایج آن، انگیزۀ عمل واقع شود، از منظر کانت این عمل اخلاقی نیست، بلکه تنها عملی اخلاقی است که با انگیزۀ احترام به قانون انجام شود، نه انگیزه رسیدن به سعادت و رستگاری.
1ـ3. تحول معنایی «کاملترین» در نظریۀ کاملترین جهان ممکن
باید توجه داشت که در دورۀ پیشانقدی نیز کانت نظریۀ نظام احسن را تأیید میکرد، اما