معرفي نشريه
علمی
انجمن علمي تاريخ فلسفه وابسته به بنياد حکمت اسلامي صدرا و يکي از ابتکارات اين بنياد بوده است و با هدف ترويج و گسترش پژوهش درحوزههاي مختلف تاريخ فلسفه و مطالعات تطبيقي مکاتب فلسفي، اقدام به تاسيس اولين فصلنامه تخصصي در حوزه تاريخ فلسفه با شاخصههاي نشريات علمي پژوهشي نمود. مجله تاريخ فلسفه بطور اختصاصي در زمينه تاريخ فلسفه، مکاتب فلسفي، پژوهشهاي تطبيقي، ريشهشناسي مکاتب و آراء فلسفي، پيوندهاي آراء فلسفي و شرايط محيطي و ... فعاليت خود را از تيرماه 1389 آغاز نمود. اکنون که تنها چند سال از آغاز بکار اين مجله ميگذرد، مجله اين افتخار را داشته که ناشر و مروج مطالعات و پژوهشهاي صاحبنظران و محققان با محوريت بازخواني تاريخ فلسفه باشد. گستره مقالات، فراواني استقبال اساتيد و محققان صاحبنام از يکسو و پژوهشگران جوان و دانشجويان، از سوي ديگر، ضريب تاثير قابل توجه و ... همه و همه دلالت بر موفقيت اين مجله و نائل آمدن به جايگاه شايسته خود دارد و نشان ميدهد که جاي اين مجله در سالها و دهه هاي گذشته خالي بوده است.
فصلنامه تاريخ فلسفه در تاريخ 90/12/24 موفق به اخذ درجه علميپژوهشي از وزرات علوم، تحقيقات و فناوري گرديد و از شماره 8 مجله تاکنون با اين رتبه منتشر شده است.
نمايهها
فصلنامه تاريخ فلسفه از نخستين شماره در فهرست نشريات تخصصي فلسفي جهان (Philosopher’s Index) نمايه ميشود.
از ديگر پايگاههايي که مقالات اين فصلنامه را نمايه ميکنند ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
پايگاه استنادي علوم جهان اسلام؛ ISC
پايگاه اطلاعات علمي جهاد دانشگاهي؛ SID
بانک اطلاعات نشريات کشور؛ magiran
مديران و دستاندرکاران:
(براي مشاهده کارنامه علمي هريک از اعضا بر روي نام آنها کليک کنيد)
صاحب امتياز: انجمن علمي تاريخ فلسفه
مدير مسئول: آيتالله سيدمحمد خامنهاي
سردبير: دکتر حسين کلباسي اشتری، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي
اعضاي هيئت تحريريه:
دکتر قاسم پورحسن درزی، دانشیار فلسفه دانشگاه علامه طباطبائي
دکتر عبدالرزاق حساميفر، استاد فلسفه دانشگاه بينالمللي امام خميني
دکتر نصرالله حکمت، استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي
دکتر رضا داوري اردکاني، استاد فلسفه دانشگاه تهران
دکتر محمد تقي راشد محصل، استاد فرهنگ و زبانهاي باستاني پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکتر احد فرامرز قراملکي، استاد فلسفه دانشگاه تهران
دکتر حسين کلباسي، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي
دکتر سيدمصطفي محقق داماد، استاد حقوق دانشگاه شهيد بهشتي
دکتر فتح الله مجتبايي، استاد اديان و عرفان دانشگاه تهران
دکتر کريم مجتهدي، استاد فلسفه دانشگاه تهران
مترجم انگليسي: دکتر رويا خويي
ويراستار انگليسي: دکتر علي نقي باقرشاهي
مدیر بخش انگلیسی: ژاله شمس الهی
ويراستار فارسي: مهدی ابوطالبی یزدی
مدير اجرايي: مهدي سلطاني گازار
تلفن تماس:
واحد پيگيري مقالات: 88153221 (021) واحد اشتراک و فروش: 88153594 (021
-
دسترسی آزاد مقاله
1 - يادداشت سردبير
حسین کلباسی اشتریشماره 2 , دوره 13 , پاییز 1401بخش موسوم به «طبیعیات» در فلسفۀ کلاسیک، همواره جزء لاینفک و پیوسته هرگونه پژوهش فلسفی بشمار آمده و مشتمل بر بحثهایی است در زمینۀ جسم و جواهر جسمانی و خواص حیاتی نباتات و حیوانات و انسان، امکان جزء بسیط، ماهیت حرکت و اقسام و خواص آن، حقیقت نفس فلکی و نفس انسانی، فنا یا ب چکیده کاملبخش موسوم به «طبیعیات» در فلسفۀ کلاسیک، همواره جزء لاینفک و پیوسته هرگونه پژوهش فلسفی بشمار آمده و مشتمل بر بحثهایی است در زمینۀ جسم و جواهر جسمانی و خواص حیاتی نباتات و حیوانات و انسان، امکان جزء بسیط، ماهیت حرکت و اقسام و خواص آن، حقیقت نفس فلکی و نفس انسانی، فنا یا بقای نفوس و فروعات و شقوق مختلف این مباحث و نیز طب و موضوعات مختلف مربوط به شناخت و ادراک آدمی ذیل عنوان علمالنفس و برخی عناوین دیگر مرتبط با این مباحث. با آغاز عصر جدید و دستاوردهای نو در عرصۀ مکانیک و طب و نجوم و جغرافیا و جانورشناسی و حتی ریاضیات، بتدریج اعتبار این شاخه از تحقیقات فلسفی مورد چند و چون قرار گرفت و در اواخر قرن هجدهم، از صحنۀ تعلیمات و تحقیقات فلسفی عملاً کنار گذارده شد. این روشن است که مفروضات و اصول موضوعۀ طبیعیات قدیم نمیتوانست در برابر دستاوردهای علم جدید تاب آورد و شواهد تاریخی نیز گواه است که انسان دورۀ جدید به اتکای قدرت و اعتماد بنفس خویش، از انگارههای سنتی و جزمی گذشته بکلی روی برتافته بود، از آنرو که حتی بدون مواجهه با اصول و مفروضات علم جدید، مفروضات و نتایج علم کهن بهیچ وجه نمیتوانست با مشاهدات عینی و قطعی تجربی سازگار شود. اما با اینهمه، نکتۀ تاریخی ـو البته تأملبرانگیزـ اینست که در این جابجایی و تغییر موقعیت در عرصۀ دانش بشری، آیا هیچ نکته یا عنصری در پیکر طبیعیات قدیم وجود نداشت که بتواند برای انسان عصر جدید بمثابه راهنما و آغازگر جستجویی دوباره تلقی شود؟ گویی کنارگذاردن یکباره و بیاعتباری احکام و قضایای علم کهن، تقدیر محتوم و اجتنابناپذیری بود که بایست جای خود را بسرعت به علم جدید میسپرد و صحنه را برای همیشه ترک میکرد. این رخداد معرفتی البته که ثمراتی شگرف داشته و دارد و محل تردید و چند و چون نیست، ولی پرسش مذکور دستکم از حیث تاریخ علم ـو حتی جامعهشناسی علمـ مورد توجه خواهد بود؛ اینکه چرا پیکرهیی از دانش با آن طول و عرض، بکلی از اعتبار ساقط شد و نه تنها عالمان و دانشمندان علوم تجربی، بلکه فیلسوفان و حتی متخصصان تاریخ علم نیز نسبت بدان اقبالی نشان نمیدهند؟ این پرسش بمعنای رجوع و مهمتر از آن، تصدیق علم ماقبل مدرن و دعوت به فراگیری مجدد آن نیست، بلکه دعوت به تأمل در یک فراشد و دگرگونی تاریخی است که مستقیماً با درک و دریافت بشر از عالم درون و برون او داشته و بیتردید محدود و مقید به تبیینهای میدانی و آماری نمیشود. از یکسو، اتصال و پیوند طبیعیات با دو قلمرو ریاضیات و الهیات در فلسفۀ کلاسیک نیز میتواند محل پرسش واقع شود، از آنرو که برای نمونه، نوع دریافت هندسی و عددی قدما از نظم عالم، مستقیماً بر تبیینها و انگارههای طبیعتشناسانۀ آنان اثر گذارده و از سوی دیگر، برداشت الهیاتی و کلامی آنان را نیز متأثر میساخت. مسلم است که توجه اخیر برخی دانشمندان و فیلسوفان به ریاضیات و طبیعیات کهن نه از سر تفنن و فضلفروشی، بلکه از سر نوعی تعمق و حتی نیاز بوده و هست؛ صرفنظر از اینکه با انگارهها و دعاوی آنان موافقت یا مخالفت شود. با این وصف، اعتبارسنجی قضایای مربوط به طبیعیات قدیم، محدود به ملاکها و قضایای تجربی نیست و باز شدن پرونده این بخش از تلاشهای علمی بشر، احتمالاً امکان بازخوانی و بازشناسی برخی عرصههای مربوط به مبادی فلسفی و نظری در این زمینه را فراهم خواهد ساخت و میتوان انتظار داشت که ظرفیتهایی جدید از دل این بازخوانی برای اهل فلسفه سربرآورد. سردبير پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - روایت «فلسفی-تاریخی» هوسرل از خاستگاه «اصالت روانشناسی» و ضرورت «چرخش استعلایی»
علی فتحیشماره 2 , دوره 13 , پاییز 1401هوسرل در کتاب بحران علوم اروپایی کوشیده تا خاستگاه «اصالت روانشناسی» را در تاریخ فلسفة جدید نمايان سازد. «روانشناسی پدیدارشناسانه» نهتنها بنیادی برای «روانشناسی تجربی» فراهم میآورد، بلكه میتواند بمثابه مقدمه¬یی برای «پدیدارشناسی استعلایی» قرار گیرد. او در روایت فلسف چکیده کاملهوسرل در کتاب بحران علوم اروپایی کوشیده تا خاستگاه «اصالت روانشناسی» را در تاریخ فلسفة جدید نمايان سازد. «روانشناسی پدیدارشناسانه» نهتنها بنیادی برای «روانشناسی تجربی» فراهم میآورد، بلكه میتواند بمثابه مقدمه¬یی برای «پدیدارشناسی استعلایی» قرار گیرد. او در روایت فلسفی خود از سير تاريخي مفهوم اصالت روانشناسي، ما را به جان لاک ارجاع میدهد و بيان ميكند كه ديدگاههاي لاك را بارکلی و هیوم ادامه دادند. پژوهشهای روانشناختی لاك در خدمت مفهوم استعلایی درآمد که نخستین بار توسط دکارت در کتاب تأملات صورتبندی شده بود. بر اساس دیدگاه او، مابعدالطبیعه میتواند نشان دهد که تمام واقعیت و کل جهان و آنچه برای ما وجود دارد، چیزی جز اعمال شناختی ما نیست؛ اینجاست که توجه به «امر استعلایی» ضرورت مييابد. شک روشی دکارت، نخستین روش برای طرح «سوژة استعلایی» بود و توصیف او از «إگو کوگیتو» (منِ انديشنده) نخستین صورتبندی مفهومی از آن را فراهم ساخت. جانلاک «ذهن استعلایی محض» دکارت را با «ذهن بشر» جایگزین كرد، با این حال پژوهش خود را در زمينة ذهن بشری از طریق تجربة درونی بدليل یک دغدغة ناخودآگاهِ استعلایی ـ فلسفی ادامه داد، اما خواسته یا ناخواسته در دام جریان اصالت روانشناسی افتاد. هوسرل با نگاهي تاریخی و بنحوي كاملاً فلسفي نشان داد که چگونه بارقههای توجه به امر استعلایی برای نخستینبار در فلسفة دکارت و پس از آن در تقابل میان «مکتب اصالت عقل» و «مکتب اصالت تجربه» ظهور مييابد و در ادامه با نشو و نمای آن در فلسفة استعلایی کانت، امکانات نهایی آن در فلسفة پدیدارشناسانة هوسرل به ثمر مینشیند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - پیشینه تاریخی نظریه «ثبات تغیر» در مسئله ربط متغیر به ثابت
مهدی اسدیشماره 2 , دوره 13 , پاییز 1401همانطورکه میدانیم معمولاً در فلسفة صدرایی تغیر حرکت عین ثبات آن است و همین ربط متغيّر به ثابت را نیز توجیه میکند. مسئله مهمی که در اینجا پیشمیآید اینست که آیا پیش از ملاصدرا نیز ثبات تغیر پیروانی داشته است؟ هدف اصلی این نوشتار بررسی همین موضوع است. آنچه مسلم است نقد ث چکیده کاملهمانطورکه میدانیم معمولاً در فلسفة صدرایی تغیر حرکت عین ثبات آن است و همین ربط متغيّر به ثابت را نیز توجیه میکند. مسئله مهمی که در اینجا پیشمیآید اینست که آیا پیش از ملاصدرا نیز ثبات تغیر پیروانی داشته است؟ هدف اصلی این نوشتار بررسی همین موضوع است. آنچه مسلم است نقد ثبات تغیر دارای پیشینه¬یی دیرین نزد اندیشمندان مسلمان بوده است و بهمین دلیل ما نیز این نقدهای تاریخی را در این پژوهش بطور مستند نشان خواهیم داد. ولی اینکه در حل دشوارة ربط متغيّر به ثابت بسیاری ثبات تغیر را به حکمای گذشته نسبت دادهاند، ادعای چندان محکمی بنظر نمیرسید؛ گرچه پیش از ملاصدرا نیز برخی در مورد ربط متغيّر به ثابت گفتهاند که فلک در حرکت دوری خود دوام و ثبات دارد، آنها این پاسخ را پاسخ نهایی ربط متغيّر به ثابت ندانستهاند. در پایان اشاره خواهیم کرد که ثبات تغیر صدرایی، به این دلیل قابلنقد است که با پذیرش آن دیدگاه اب و ابنای رجل همدانی پیرامون کلی لازم میآید. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - مطالعة انتقادی نظریه¬های قانون طبیعیِ عقلگرایان دوره جدید با تأکید بر دیدگاههای منتسكيو، روسو و كانت
محمدحسین طالبیشماره 2 , دوره 13 , پاییز 1401از میان تفاسیر متنوع قانون طبیعی، پرطرفدارترین آنها عبارتست از اينكه «قانون طبیعی، فرمانهای عقل عملی دربارة رفتارهای اختیاری بشر در همة زمینها و زمانهاست که بشر با اطاعت از آنها به خوشبختی همیشگی دست می¬یابد». آموزة قانون طبیعی در دورة جدید دستخوش دو خوانش متضاد تجربه¬گ چکیده کاملاز میان تفاسیر متنوع قانون طبیعی، پرطرفدارترین آنها عبارتست از اينكه «قانون طبیعی، فرمانهای عقل عملی دربارة رفتارهای اختیاری بشر در همة زمینها و زمانهاست که بشر با اطاعت از آنها به خوشبختی همیشگی دست می¬یابد». آموزة قانون طبیعی در دورة جدید دستخوش دو خوانش متضاد تجربه¬گرا و عقلگرا قرار گرفت. مراد از «عقل» در اندیشة عقلگرایی دورة جدید، عقل حسابگر بود که عقلگرایان آن را ابزاری برای رسیدن به آرزوهای مادی و غیرمادی (اخلاقی) خویش میدانستند. سه فیلسوف عقلگرای عصر روشنگری که در آن زمان بیش از دیگران دربارة آموزة قانون طبیعی بحث و نظر داشتهاند، عبارتند از: منتسکیو، روسو و کانت. در این مقاله پس از بیان گزارشی مختصر از مباحث و نظريات آنها در مورد قانون طبیعی، به ارزیابی اين ديدگاهها بترتيب ذيل پرداخته شده است. در گفتار نخست، منتسکیو با طرح يك افسانة¬ خودساخته معتقد است كه پیروی از میل طبیعی، بشر را به خوشبختی میرساند. این پیروی در نگاه او، مفاد قانون طبیعی است. مهمترین نقد بر نظریة قانون طبیعی منتسکیو آنست که او قانون طبیعی را با «قانون طبیعت» خلط کرده است. در گفتار دوم، روسو برخلاف منتسکیو، اعتقاد دارد كه قانون طبیعی مبتنی بر عقل نیست، بلکه در غرایز و احساسات بشر ریشه دارد. اشكال اساسي اين ديدگاه، نگرش مادی روسو به طبیعت بشر است و همين باعث شده که انسان در نظر او، در سطح یک حیوان فروكاسته شود. سرانجام، در گفتار سوم به بررسي انتقادی قانون طبیعی در اندیشة کانت پرداخته شده است. بنظر وي، قانون طبیعی با قانون طبیعت تفاوت دارد. كانت بر این باور است که ماهیت قانون طبیعی دو ویژگی دارد: جهانشمولی (کلیت) و درونی (باطنی) بودن. با اینهمه، او هیچیک از مصادیق قانون طبیعی را بیان نکرده و در ارائة تبييني كامل براي این آموزه موفق نبوده است. این ناکامی ريشه در نظام معرفتیِ فلسفة کانت دارد که بر مبناي آن، عقل عملی و فرامين آن (يا همان قانون طبيعي) را بايد غیرمستدل و غیرقابل اعتماد دانست. كانت معتقد است مباحث مربوط به امور غیرمادی و حتی جواهر مادی، مباحثی جدلی هستند، و نه برهانی. روش تحقیق در این نوشتار، همانند هر مطالعة انتقادی دیگر، روش ترکیبی نقلی ـ عقلی است. در این روش، ابتدا ديدگاههاي اين سه فیلسوف عقلگرای دورة جدید دربارة قانون طبیعی نقل شده و سپس بکمک برهان و استدلال عقلی، بررسي و ارزيابي شده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - شخصيت و جايگاه علمي حکیم میرزا حسن کرمانشاهی در فلسفة معاصر ايران
عباسعلی منصوریشماره 2 , دوره 13 , پاییز 1401حکیم میرزا حسن کرمانشاهی (ف. 1336ق) يكي از حکمای بزرگ مکتب تهران است که با وجود نقش و مقام والايي که در تاریخ فلسفة معاصر ایران دارد، گمنام بوده و جايگاهش در مجامع علمی مغفول مانده است. این پژوهش تلاش نموده كه با دقت و بكارگيري منابع مستند و موثق، این حکیم فاضل را به عل چکیده کاملحکیم میرزا حسن کرمانشاهی (ف. 1336ق) يكي از حکمای بزرگ مکتب تهران است که با وجود نقش و مقام والايي که در تاریخ فلسفة معاصر ایران دارد، گمنام بوده و جايگاهش در مجامع علمی مغفول مانده است. این پژوهش تلاش نموده كه با دقت و بكارگيري منابع مستند و موثق، این حکیم فاضل را به علاقمندان تاريخ حكمت معاصر ايران، مجامع علمی فلسفه و علاقمندان به فلسفة اسلامی معرفی نمايد. از ويژگيها و اهداف اين نوشتار ميتوان به اين موارد اشاره كرد: 1) در عین حال که سعی وافري شده تا از ورود به مباحث حاشیهيي پرهیز شود، اما ميتوان اين مقاله را مفصلترين تحقيق دربارة شخصيت علمي حكيم ميرزا حسن كرمانشاهي دانست 2) شناخت و بررسی اساتید میرزا حسن كرمانشاهي و نوع ارتباط او با ايشان 3) فرضیة یادگیری فلسفه از طریق آموزش خودخوان فلسفه 4) اشاره به برخي شاگردان ميرزا حسن كرمانشاهي كه از ايشان در منابع، كمتر نامي به ميان آمده است 5) بحثي مفصل و تحلیلی دربارة مقام علمی میرزا حسن كرمانشاهي در پنج بخش: گسترة مهارتی و دانشی، عمق اندیشه و قدرت تحلیل، مشرب فلسفی، جایگاه عرفان در اندیشة و او، توانایی و مهارت در تدریس 6) جمعآوری حکایت نقل شده دربارة میرزا حسن کرمانشاهی. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - جریان¬شناسی تاریخی مباحث معرفت¬شناسی در سنت فلسفة پیشاصدرایی
علیاصغر جعفری ولنی دنیا اسدی فخرنژادشماره 2 , دوره 13 , پاییز 1401بررسی تحولات معرفتشناسی در فلسفة اسلامی، بیانگر اینست که گرچه مباحث معرفتشناختی بطور مستقل مطرح نشده و عموماً بنحو تلویحی ذیل هستیشناسی قرار میگیرد؛ درعین¬حال، مباحثی وجود دارد که میتواند بشرط تنظیم و تنسیق، راهگشای رویکرد فلاسفه در مباحث معرفتشناسی باشد؛ شاید بتوا چکیده کاملبررسی تحولات معرفتشناسی در فلسفة اسلامی، بیانگر اینست که گرچه مباحث معرفتشناختی بطور مستقل مطرح نشده و عموماً بنحو تلویحی ذیل هستیشناسی قرار میگیرد؛ درعین¬حال، مباحثی وجود دارد که میتواند بشرط تنظیم و تنسیق، راهگشای رویکرد فلاسفه در مباحث معرفتشناسی باشد؛ شاید بتوان بر اساس دستاوردهای این مباحث، شبهات بنیادین معرفتشناسی را پاسخ داد. بعنوان¬ نمونه، دیدگاههای هستیشناختی ابن¬سینا و سهروردی بر معرفتشناسی آنها تأثیرگذار بوده است. حال مسئلة پژوهش اینست¬که چگونه میتوان با بررسی و استخراج یکسری مسائل و بررسی تحلیلیشان، رویکرد معرفتشناختی آنها را در مواضع و آراء فلاسفه اسلامی نشان داد. در راستای تحقق این هدف، باید گفت که مبانی معرفتشناسی مبتنی بر سه پایة حس، عقل و شهود، میتواند به نظام معرفتشناسی فلاسفه اسلامی منجر شود. البته حکمت مشاء عمدتاً بر عقل و استدلال مبتنی است و حکمت اشراق اگرچه در تبیین و اثبات، متکی بر استدلال بوده، اما بنيان اصلی در تحلیل معرفت-شناختی را بر کشف و شهود بنا نهاده است. البته منطق بعنوان مدخل معرفتشناسی سرآغاز بحث قرار میگیرد؛ چراکه عموم فلاسفة اسلامی با محوریت علم حصولی و مبتنی بر کلیات خمس، نظریة تعریف را وسیلة کشف مجهول (کشف ماهیت کلی امور) میدانند؛ درحالی ¬که سهروردی و پیروان او با محوریت علم حضوری، معتقدند تعریف حدی قابل توجیه نبوده و با انتقاد از نظریة تعریف، سعی بر کشف مجهول جزئی از طریق مشاهده و اشراق دارند. در همین راستا، مسئله ابصار، خیال در نظام معرفت¬شناسی، اغلب بعنوان ضلعی از اضلاع علم حصولی تلقی میشود؛ بر خلاف معرفتشناسی حکمت اشراق، که همگی ذیل علم حضوری قابل تبیین است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
7 - نقد دیدگاه اليور لیمن درباره تعارض وحی و فلسفه
علیرضا اسعدیشماره 2 , دوره 13 , پاییز 1401مسئلة رابطة وحی و فلسفه یا نزاع عقل و دین از مشهورترین مباحث چالشبرانگیز در تاریخ اندیشة اسلامی است که از صدر اسلام تاکنون در میان دانشمندان بزرگ اسلامی، اعم از شیعه و اهل سنت مطرح بوده و بتبع آن به حوزة مطالعات اسلامی خاورشناسان نیز راه یافته است. اليور لیمن (1950م) خ چکیده کاملمسئلة رابطة وحی و فلسفه یا نزاع عقل و دین از مشهورترین مباحث چالشبرانگیز در تاریخ اندیشة اسلامی است که از صدر اسلام تاکنون در میان دانشمندان بزرگ اسلامی، اعم از شیعه و اهل سنت مطرح بوده و بتبع آن به حوزة مطالعات اسلامی خاورشناسان نیز راه یافته است. اليور لیمن (1950م) خاورشناس، قرآن¬پژوه و مفسر غربی فلسفة اسلامی در برخی آثار خود رابطة قرآن و فلسفه را بررسی کرده است. او با اتخاذ موضعی معتدلتر نسبت به بسیاری از خاورشناسان، ضمن اذعان به سازگاری وحی و فلسفه با یکدیگر، نقش تعالیم قرآنکریم را در شکلگیری فلسفة اسلامی پذیرفته است اما در تحليل اصل تاریخی تعارض و ارزیابی راهحل فلاسفة اسلامی، نکاتي تأملبرانگیز مطرح کرده است. این مقاله با روش توصیفی ـ انتقادی، به تبیین و نقد دیدگاه او پرداخته و نشان میدهد: که اولاً، تعارض تنها بین فهم عقلی فلسفی و فهم قرآنی بشری واقع میشود و انگارة تعارض وحی و فلسفه در میان بسیاری از خاورشناسان ناشی از قیاس اسلام و قرآن با مسیحیت و کتاب مقدس است. ثانیاً، برخلاف گفتة اليور لیمن راهحل فلاسفة اسلامی و ازجمله ابنرشد، مستلزم فرودست انگاری قرآن و وحی نیست و متهم ساختن فلاسفة مسلمان به اموری همچون انکار علم الهی به جزئیات و یا معاد جسمانی و پیروی از ارسطو در باب نفس، بدلیل برداشت نادرست از بیان آنها توسط مخالفان فلسفه در جهان اسلام یا خاورشناسان است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
8 - هراس از مرگ در فلسفه اپیکوروس
احمد عسگری سیدنیما صالحیشماره 2 , دوره 13 , پاییز 1401مسئلۀ اصلی مقالۀ حاضر بررسی مبادی و دلایل دیدگاه اپیکوروس مبنی بر ناموجه دانستن هراس از مرگ است و اینکه آیا استدلال او بر این مدعا موجه است؟ در اندیشه و فلسفۀ اپیکوروس، روح فانی است و لذا مرگ بمعنای فناست. برغم آنکه بعقیدۀ او این امر نافی سعادت نیست، لکن هراس از مرگ را چکیده کاملمسئلۀ اصلی مقالۀ حاضر بررسی مبادی و دلایل دیدگاه اپیکوروس مبنی بر ناموجه دانستن هراس از مرگ است و اینکه آیا استدلال او بر این مدعا موجه است؟ در اندیشه و فلسفۀ اپیکوروس، روح فانی است و لذا مرگ بمعنای فناست. برغم آنکه بعقیدۀ او این امر نافی سعادت نیست، لکن هراس از مرگ را مانع از رسیدن به سعادت میداند و لذا بر ناموجه بودن آن استدلال میکند و نحوۀ مواجهۀ صحیح با مرگ را نیز تبیین میکند. در این نوشتار، ضمن ارائۀ تقریری نوین از دیدگاه اپیکوروس تلاش شده تا اولاً، آراء و ادلۀ وی در سیاق و سابقۀ فرهنگی و فلسفی مربوط، طرح و ارزیابی شود و ثانیاً، بیان شده که باید «هراس از فرایند مردن» را از «هراس از مرده بودن» متمایز دانست تا بدینوسیله معنا و مفهوم نظریۀ اپیکوروس معلوم گردد و مقصود او واضح شود. پرونده مقاله
-
دسترسی آزاد مقاله
1 - عناصر و جايگاه مفهوم تخنه در فلسفه يونان باستان و بررسي ديدگاه هايدگر درباره آن
حسن مهرنیا حسین لطیفی مهدی ذاکریشماره 3 , دوره 8 , زمستان 1396يکي از جنبههاي مهم و تأثيرگذار در فلسفة فناوري، سابقة تاريخي مفاهيم مرتبط با اين موضوع در سخنان نويسندگان و متفکران دنياي باستان است. از ميان اين مفاهيم، مفهوم «تخنه» بمعناي فن، صنعت يا هنر و جايگاه آن در آثار بجا مانده از يونان باستان، از اهميت بيشتري برخوردار است. ما چکیده کامليکي از جنبههاي مهم و تأثيرگذار در فلسفة فناوري، سابقة تاريخي مفاهيم مرتبط با اين موضوع در سخنان نويسندگان و متفکران دنياي باستان است. از ميان اين مفاهيم، مفهوم «تخنه» بمعناي فن، صنعت يا هنر و جايگاه آن در آثار بجا مانده از يونان باستان، از اهميت بيشتري برخوردار است. مارتين هايدگر از نخستين کساني بود که بررسي مفهوم تخنه در يونان باستان را مقدمة درک متمايز از تکنولوژي مدرن تلقي کرد و در اين زمينه ديدگاهي خاص داشت. پژوهش حاضر با بررسي سه گروه از متون يوناني در پي آن است كه ابتدا عناصر اصلي مفهوم تخنه در نگاه نويسندگان و متفکرين يونان باستان را رديابي نمايد و همچنين با بررسي ديدگاه هايدگر، نقطة ثقل تحليل او در اين مسئله را بازيابي کند. درنهايت روشن ميگردد که اولاً، مفهوم تخنه، مفهومي غني است که با توجه به داشتن عناصر مختلف، براي کاربست در مباحث فلسفي براي متفکران يوناني جذاب بوده است و عناصر اصلي آن در طول دوران باستان تکرار شدهاند؛ گرچه در برخي دورهها، به تناسب شرايط زمانه و ديدگاه هر متفکر، برخي عناصر در آن پررنگتر شده است و نيز فروکاست اين مفهوم پيچيده و چندبعدي به يک عنصر کلي، درست و دقيق بنظر نميرسد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - مقايسه تطبيقي مفهوم کون وفساد نزد ارسطو و ابنسينا
اصغر سليمينوهشماره 4 , دوره 5 , بهار 1394رساله کون و فساد از گروه رسالههاي مربوط به طبيعت است که ارسطو آن را در حدود سالهاي 347 تا 335 قبل از ميلاد تأليف کرده است. اين رساله مشتمل بر دو کتاب ميباشد: در کتاب اول ارسطو کون و فساد را خصوصيت اساسي اجسام تحتالقمر معرفي کرده است. استحاله، نمو و ذبول، مماسه، فعل و چکیده کاملرساله کون و فساد از گروه رسالههاي مربوط به طبيعت است که ارسطو آن را در حدود سالهاي 347 تا 335 قبل از ميلاد تأليف کرده است. اين رساله مشتمل بر دو کتاب ميباشد: در کتاب اول ارسطو کون و فساد را خصوصيت اساسي اجسام تحتالقمر معرفي کرده است. استحاله، نمو و ذبول، مماسه، فعل و انفعال و اختلاط، از ديگر خصوصيات اجسام تحتالقمر هستند که کاملاً از نگاه ارسطو از يکديگر متمايز ميباشند. ارسطو کون و فساد مطلق را رد ميکند و نظريه امپدوکلس که کون و فساد را با استحاله يکي گرفته است نيز مورد انتقاد قرار ميدهد. کتاب دوم عمدتاً به بررسي عميق چهار عنصر اوليه (آب، خاک، هوا و آتش)، ماهيت آنها و نحوه تبدل متقابل آنها اختصاص دارد. ارسطو معتقد است که عناصر نخستين بصورت مستدير از يکديگر بوجود ميآيند و هيچکدام بر ديگري مقدم نيست. ابنسينا موجودات عالم را به چهار دسته عقول يا ملائکه، نفوس ملکي و اجرام فلکي، و اجسام عالم کون و فساد تقسيم کرده است. او امتياز وجودي بين مجردات و موجوداتي که توأم با مادهاند و در حال کون و فسادند را با امتياز نجومي بين افلاک و عالم تحتالقمر منطبق ساخته که در اين موضوع از ارسطو پيروي کرده است. در نوشتار حاضر موضوع کون و فساد در اجسام از نگاه ارسطو و ابنسينا مورد تحليل قرار ميگيرد و ميزان تأثيرپذيري ابنسينا از ارسطو و نيز ابداعت شيخالرئيس در اين زمينه مورد بررسي قرار ميگيرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - سرآغاز پيدايش فلسفه ايراني
اعلي توراني فريبا رخدادشماره 1 , دوره 6 , تابستان 1394شايد هرگز نتوان بطور دقيق و مسلّم معلوم کرد که علم و فلسفه در کدام نقطه از عالم و در نزد کدام مردم شروع شد و چگونه رشد و تکامل يافت؛ ولي قدر مسلّم اين است که علم و فلسفه نميتواند داراي يک زادگاه مشخص باشد. هرگز نبايد تصور کرد که يک عده خاص و معيني يا ملتي مشخص آن را ساخ چکیده کاملشايد هرگز نتوان بطور دقيق و مسلّم معلوم کرد که علم و فلسفه در کدام نقطه از عالم و در نزد کدام مردم شروع شد و چگونه رشد و تکامل يافت؛ ولي قدر مسلّم اين است که علم و فلسفه نميتواند داراي يک زادگاه مشخص باشد. هرگز نبايد تصور کرد که يک عده خاص و معيني يا ملتي مشخص آن را ساخته و پرداخته باشند، ولي اينکه کدام ملت گامهاي اوليه را در بسط و ترقي و تکامل اين معرفت پر ارج برداشتهاند، جاي بحث است .در يکي دو قرن گذشته، پژوهشگران و شرقشناسان، مطالب مختلفي درباره فلسفه و مرکزيت علم و انديشه به تحرير درآوردهاند که اغلب مغرضانه بنظر ميرسد. عمده اين متفکرين تلاش کردهاند که يونان و اروپا را اولين پايگاه و خاستگاه علم و فلسفه نشان دهند که اگر بخواهيم منصفانهتر قضاوت کنيم بايد بگوييم که شايد چون منابع مکتوبي از گذشتههاي درخشان علمي شرق و خاورميانه در دسترس آنها نبوده است، بيشتر دچار اشتباه شدهاند و مدارک و شواهد تاريخي بسياري وجود دارد که علما و بزرگان مشهور يوناني به مصر، هند، بابل و ايران سفر کرده و با کولهباري پر از دانش، فلسفه و عرفان و اشراق به يونان بازگشتهاند و منابع موثقي وجود دارد مبني بر اينکه کساني همچون فيثاغورس و سقراط و... نزد مغان ايراني تعليم ديدهاند. بدين ترتيب، فلسفه مغان مادستان ايران زمين در تاريخ فلسفه، دانش و عرفان قومهاي شرق و غرب جهان نقش ويژهيي داشته است و اين فيلسوفان، از جمله استانس، گبرياس، پازاتاس و استرامپ سيخوس ميباشند که به فيلسوفان خسرواني يا فهلويون شناخته ميشوند که نقش مهمي را در انتقال دانش ايرانيان به سراسر جهان داشتهاند. بنابرين، در اين نوشتار به دو تن از اين فيلسوفان يعني استانس و گبرياس پرداخته ميشود . پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - ماهيت مکان در تاريخ فلسفه اسلامي
عبدالرسول عبوديتشماره 1 , دوره 8 , تابستان 1396مکان ويژگيهاي شناختهشدهيي دارد که همة متفکران پذيرفتهاند؛ مانند اينکه مکان ظرف متمکن است، متمکن مکان را پر ميکند؛ امکان ندارد دو متمکن در يک زمان و در يک مکان وجود يابند، متمکن ميتواند با حرکت مکان را طلب کند يا آن را ترک کند، مکان، قابل انقسام به مکانهاي کوچکتر اس چکیده کاملمکان ويژگيهاي شناختهشدهيي دارد که همة متفکران پذيرفتهاند؛ مانند اينکه مکان ظرف متمکن است، متمکن مکان را پر ميکند؛ امکان ندارد دو متمکن در يک زمان و در يک مکان وجود يابند، متمکن ميتواند با حرکت مکان را طلب کند يا آن را ترک کند، مکان، قابل انقسام به مکانهاي کوچکتر است و... ازاينرو، وجود مکان در خارج امري بديهي تلقي شده است. اگر اختلافنظري وجود دارد، در ماهيت مکان است؛ اينكه آن شيئي که داراي ويژگيهاي پيشگفته است، چيست. در اين ميان، آرائي وجود دارد که بوضوح با برخي از اين ويژگيها سازگاري ندارد و از اينرو مردود شناخته شده است؛ مانند اينکه مکان جسم همان مادة جسم يا همان صورت آن است و... . رأي ارسطو بيش از همه مقبول افتاده و فارابي و ابنسينا آن را پذيرفتهاند. ايشان برآنند که مکان سطح دروني جسم حاوي است که با سطح بيروني جسم محوي مماس است. پس از اين رأي، نظري که مکان را بعد مجرد ميداند در ميان فيلسوفان نامدار طرفداراني دارد. رأي برخي متکلمان مبني بر اينکه مکان همان فراغ متوهم است، چون همان قول به خلأ است، از نظر فيلسوفان مردود است. سرانجام، با ديدگاه فيلسوفان متأخرتر مواجهيم که مکان را به حجم تأويل كردهاند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - دلايل اشراقي بودن فلسفه ابن سينا در ترازوي نقد
عبدالحسین خسروپناه حسام الدین مؤمنی شهرکی سید حمید فرقانی دهنویشماره 3 , دوره 8 , زمستان 1396يکي از مسائل مهم موجود در حوزة ابنسيناشناسي، مشائي يا اشراقي بودن فلسفة وي است. برخي بر اين باورند که فلسفة شيخالرئيس اشراقي است و براي اثبات اين مدعا دلايلي را ذکر ميکنند که در يک تقسيمبندي کلي ميتوان گفت دستهيي از اين دلايل مبتني بر آثار خود شيخ و دسته يي ديگر بر پ چکیده کامليکي از مسائل مهم موجود در حوزة ابنسيناشناسي، مشائي يا اشراقي بودن فلسفة وي است. برخي بر اين باورند که فلسفة شيخالرئيس اشراقي است و براي اثبات اين مدعا دلايلي را ذکر ميکنند که در يک تقسيمبندي کلي ميتوان گفت دستهيي از اين دلايل مبتني بر آثار خود شيخ و دسته يي ديگر بر پايه منابع معرفتيي ميباشد که او از آنها بهره برده است. نگارندگان معتقدند نقدهايي بر دلايل و شواهد اشراقي بودن فلسفة ابن¬سينا وارد است، بنابرين در نوشتار حاضر ابتدا به تعريف فلسفة اشراقي و تبيين دقيق و موجز دلايل و شواهد معتقدان اشراقي بودن فلسفه¬ ابنسينا پرداخته شده و در گام بعدي، دلايل مذکور مورد نقد و بررسي قرار گرفته¬ و ضعف آنها مشخص گرديده است. روش محققان در اين پژوهش تحليلي ـ انتقادي است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - عينيت و واقع¬نمايي گزاره¬ها در فلسفه عملي کانت و ملاصدرا
حسين قاسميشماره 4 , دوره 6 , بهار 1395کانت فيلسوف مدرنيته بر اين باور است که ساماندهي زندگي اخلاقي انسان منوط بر آن است که نظام اخلاقي طراحي گردد که دستورات آن بر خرد عام و همگاني مبتني باشد تا از هرگونه شائبه غرايز و اميال شخصي که گريبانگير نظامهاي اخلاقي زمانه اوست، بدور باشد. تنها گزارهيي که از اين ويژگ چکیده کاملکانت فيلسوف مدرنيته بر اين باور است که ساماندهي زندگي اخلاقي انسان منوط بر آن است که نظام اخلاقي طراحي گردد که دستورات آن بر خرد عام و همگاني مبتني باشد تا از هرگونه شائبه غرايز و اميال شخصي که گريبانگير نظامهاي اخلاقي زمانه اوست، بدور باشد. تنها گزارهيي که از اين ويژگي برخوردار است، گزاره تنجيزي است. حال مسئله اين است که او عينيت و واقعنمايي اين گزاره را چگونه توجيه ميكند؟ در فلسفه اسلامي ملاصدرا چگونه به اين مسئله پاسخ داده شده است؟ کانت در نقد خرد عملي امر تنجيزي را برگرفته از قانون اخلاق ميداند و تلاش ميكند آن را با تکيه بر عقل عملي و فرضيه آزادي توجيه نمايد. گرچه مباحث کانت در فلسفه اخلاق بگونهيي پيش ميرود که نومنها و بخصوص آزادي اثبات ميگردد، اما او آنها را اصول موضوعه ميداند. اين بدانمعناست که واقعيت عقل عملي و آزادي فقط امکان عمليبودن تجربه اخلاقي و ديگر حوزه¬هاي عملي را توجيه ميكند. بعبارت ديگر، اذعان به واقعيت عقل و آزادي تنها براساس باور و ايمان است؛ در نتيجه گزاره¬هاي اخلاقي عقلاني هستند اما شناختني نيستند. در فلسفه متعاليه ملاصدرا گزاره¬هاي عملي در حوزه فردي و اجتماعي براساس عقل عملي و با توجه به ارتباط آن با عقل نظري شکل ميگيرند. بعلاوه، هر دو ساحت نظر و عمل از صُقع و باطن نفس نشئت يافته و با علم حضوري شناخته ميشوند. در نتيجه، تمام دريافتهاي نفساني و عقلاني با حقيقت خير و مراتب آن بعنوان امر وجودي مرتبطتند. بدين ترتيب عينيت و واقعيت اين گزاره¬ها نه براساس اصول موضوعه بلکه با تکيه به امکان شناخت حضوري از عالم نفس¬الامر توجيه ميگردند. در نوشتار حاضر تلاش ميگردد با روش تطبيقي و از طريق تحليل مباني فلسفي کانت و ملاصدرا واقعيت و عينيت گزاره¬ها در فلسفه عملي به بحث گذاشته شود تا از اين طريق، برجستگي مباني فلسفه متعاليه آشکار گردد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
7 - مقام موسیقی در رسالۀ صناعیه ابوالقاسم میرفندرسکی
سهند سلطاندوست مهدی کشاورز افشار اصغر فهیمیفرشماره 4 , دوره 12 , بهار 1401ابوالقاسم میرفندرسکی (حدود ۱۰۵۰-970ق)، حکیم و فیلسوف عصر صفوی، در مشهورترین اثر خود با عنوان رسالۀ صناعیه مباحثی در باب موسیقی نظری دارد. از این نظر، او در بین فیلسوفان این دوره کمنظیر است. اما هدف میرفندرسکی، بر خلاف فلاسفۀ اوایل دورۀ اسلامی، نه آموزش فنی موسیقی از طر چکیده کاملابوالقاسم میرفندرسکی (حدود ۱۰۵۰-970ق)، حکیم و فیلسوف عصر صفوی، در مشهورترین اثر خود با عنوان رسالۀ صناعیه مباحثی در باب موسیقی نظری دارد. از این نظر، او در بین فیلسوفان این دوره کمنظیر است. اما هدف میرفندرسکی، بر خلاف فلاسفۀ اوایل دورۀ اسلامی، نه آموزش فنی موسیقی از طریق متن مکتوب، بلکه استفاده از مثال موسیقی نظری برای توضیح اقسام صناعات (پیشهها) است. در مقالۀ حاضر، که با هدف بررسی آراء فلسفی میرفندرسکی در ارتباط با موسیقی ذیل دستهبندی صناعات نوشته شده، با استفاده از روش کیفیِ تحلیل متن و مواد تاریخی و کتابخانهيی، ضمن مرور مختصر تاریخی بر احوال و آثار و اندیشههای میر، مقدمات نظری رساله و اصطلاحات بکاررفته در آن را شرح دادهایم تا از آنجا بتوان به مراد مؤلف از مثال موسیقی نظری پی برد. مهمترین نتیجۀ ضمنیيي که از مباحث موسیقایی اثر میگیریم اینست که در این دوره، علما تمایز روشن و قاطعی میان علم و عمل موسیقی قائل بودهاند، تا آنجا که ممکن بود یک عالم دینی برجسته، برغم وقوف کامل بر موسیقی نظری، داشتن گوش موسیقایی، و حتی تدریس آن، از اشتغال عملی به موسیقی بپرهیزد و طلاب خود را نیز از آن برحذر دارد. این واقعیت را میتوان از نشانههای آشکار جدایی علم و عمل موسیقی در این دوران دانست. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
8 - بازتاب انديشه امشاسپندان در نظريه ارباب انواع شيخ اشراق
ناديا مفتوني مرتضي درودي جوانشماره 4 , دوره 8 , بهار 1397اين پژوهش با بهرهگيري از روش تحليل محتوا ميزان آثار و نشانههاي مستقيم و غيرمستقيم پنج امشاسپند را در مجموعة مصنفات شيخ اشراق بررسي ميکند. پس از استقراء ويژگيهاي عمومي و اختصاصي امشاسپندان با رجوع به منابع و متون مزدايي مانند اوستا، بندهش و ساير متون علمي و تحليلي، به چکیده کاملاين پژوهش با بهرهگيري از روش تحليل محتوا ميزان آثار و نشانههاي مستقيم و غيرمستقيم پنج امشاسپند را در مجموعة مصنفات شيخ اشراق بررسي ميکند. پس از استقراء ويژگيهاي عمومي و اختصاصي امشاسپندان با رجوع به منابع و متون مزدايي مانند اوستا، بندهش و ساير متون علمي و تحليلي، به جستجوي اين ويژگيها در آثار سهروردي پرداخته، همة مواردي را که ضمن آنها بصراحت از اين امشاسپندان نامي بميان آمده و نيز تمامي مواردي که ويژگيهاي عمومي و اختصاصي امشاسپندان را دربردارند استخراج و شمارش کرديم و پس از محاسبة ميزان فراواني و بسامد ويژگيها و نشانههاي هر يک از امشاسپندان به تحليل محتوايي و مفهومي آنها پرداختيم. بر اثر اين پژوهش، نتايج چندي بدست آمد که از آن ميان ميتوان به مشخص شدن تعداد اشارات مستقيم به امشاسپندان، نظم نسبي فراواني نشانهها بر اساس ترتيب امشاسپندان، ذکر امشاسپندان پنجگانه بعنوان عقول عرضيه با نظر به کارکرد ربالنوعي آنها، اجتماع قويترين نشانهها در متون فارسي و در ضمن يادکرد از قهرمانان اساطيري ايراني اشاره کرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
9 - جايگاه عدالت در اتوپياي افلاطون و مدينه فاضله فارابي
دکتر حسین کلباسی اشتری پرويز حاجيزادهشماره 1 , دوره 5 , تابستان 1393«عدالت» آن مفهوم کليدي است که فارابي توانسته است بوسيلة آن مبناي نظام تکويني عالم را تشريح نمايد. در ضمن با همين مفهوم و به تأسي از افلاطون آن را در ساختار مدينه آرماني وارد ساخته و نظام اخلاق فردي را براساس آن، توجيه نموده است. تنها در انطباق نظام تشريع با تکوين و الگ چکیده کامل«عدالت» آن مفهوم کليدي است که فارابي توانسته است بوسيلة آن مبناي نظام تکويني عالم را تشريح نمايد. در ضمن با همين مفهوم و به تأسي از افلاطون آن را در ساختار مدينه آرماني وارد ساخته و نظام اخلاق فردي را براساس آن، توجيه نموده است. تنها در انطباق نظام تشريع با تکوين و الگوسازي آن در روابط فردي و اجتماعي است که انسان ميتواند به سعادت که غايت قصواي افلاطون و فارابي است، دست يابد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
10 - سير تطوّرات اصطلاح هيولاي اولي در آثار انديشمندان مسلمان
محمود هدايت افزا محمدجواد رضايي رهشماره 3 , دوره 8 , زمستان 1396ميدانيم اصطلاح «هيولاي اولي» در فلسفة مشّاء منبعث از آراء ارسطو در باب ماده و صورت يا قوه و فعل است. اگرچه اين عنوان با وصف «امري فاقد فعليت و صرف قابليت» در فلسفة اسلامي شهرت دارد، ليکن با تأمل در آثار انديشمندان مسلمان مشاهده ميشود که بدليل تلفيق برخي آراء فلسفي با اي چکیده کاملميدانيم اصطلاح «هيولاي اولي» در فلسفة مشّاء منبعث از آراء ارسطو در باب ماده و صورت يا قوه و فعل است. اگرچه اين عنوان با وصف «امري فاقد فعليت و صرف قابليت» در فلسفة اسلامي شهرت دارد، ليکن با تأمل در آثار انديشمندان مسلمان مشاهده ميشود که بدليل تلفيق برخي آراء فلسفي با ايدههاي عرفاني و تأثيرپذيري از معارف اسلامي، تطوّرات معنايي گوناگوني در اين اصطلاح رخ داده است؛ بطوري که در بعضي از مکاتب فکري، بنحو آگاهانه، بر امور بالفعل نيز اطلاق شده است. در نوشتار حاضر هشت معنا از «هيولاي اولي» احصاء گرديده که بترتيب زماني بدينقرارند: 1. امري فاقد هر نوع فعليت و صرف قابليت نزد مشّائيان که معادل مفهوم ارسطويي آن است. 2. مرتبه چهارم هستي در نزد اسماعيليه که متأخر از نفس و مقدّم بر طبيعت است. 3. صرف اتصال جوهري در برخي کلمات شيخاشراق که به همراه مقدار عرضي حقيقت جسم را تشکيل ميدهد. 4. ماده جميع عوالم امکاني و عبارت اخراي وجود منبسط در اصطلاح برخي عرفا 5. حيثيتي از حيثيات صورت در راستاي قول به ترکيب اتحادي ماده و صورت نزد ملاصدرا 6. معادل وجود امکاني يا وجهالرّب مخلوقات در اصطلاح شيخ احسائي 7. بسط مفهوم ارسطويي هيولاي اولي تحت عنوان ماهيت ظلمانيالذّات در مکتب تفکيک 8. اطلاق هيولاي عالم بر ماء بسيط به استناد نصوص ديني در مکتب تفکيک پرونده مقاله