فهرست مقالات
-
دسترسی آزاد مقاله
1 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریواژههاي «عقل» و «عقلانيت» امروزه در سطوح وسيعي بكار ميرود: از عرصه گفتگوهاي روزانه و عادي مردمان گرفته تا عرصه دانشهاي تجربي و انساني. كاربرد و استعمال اين واژگان با همه اختلاف در اطلاق و بويژه بلحاظ مرتبه و سطح كاربردشان، گويا معنا يا معاني مشتركي را به ذهن القاء ميكن چکیده کاملواژههاي «عقل» و «عقلانيت» امروزه در سطوح وسيعي بكار ميرود: از عرصه گفتگوهاي روزانه و عادي مردمان گرفته تا عرصه دانشهاي تجربي و انساني. كاربرد و استعمال اين واژگان با همه اختلاف در اطلاق و بويژه بلحاظ مرتبه و سطح كاربردشان، گويا معنا يا معاني مشتركي را به ذهن القاء ميكنند كه عبارتند از: نظم و سامان و دورانديشي و برنامهريزي و جهتدهي و مانند اينها. همه اين معاني به اعتباري درستند و گوينده و شنونده به خطا نميروند، ليكن وقتي از «عقل» در سنت يا سنتهاي فلسفي و حكمي سخن بميان ميآيد، اطلاق يا اطلاقات آن دقيق و حساس ميشود و اي بسا كاربرد آن در غير سياق و زمينه تاريخي، موجب اشتباه و سوءفهم گردد. از زمره خطاهايي كه در برخي نوشتهها يا محاورات ديده ميشود، كاربرد بالسويه عقل و عقلانيت در دو سنت فلسفي غرب و عالم اسلام است؛ براي نمونه، معناي عقل و مقام و آثار آن مثلاً نزد و دكارت و اسپينوزا از يكسو و ملاصدرا و حكيم سبزواري از سوي ديگر به يكسان اخذ شود و آنگاه وجوه اشتراك و تمايز آنها تقرير گردد. ممكن است كسي توفيق يابد و تمايزات تلقي اين فيلسوفان از عقل و آثار آن را معرفي كند، اما اغلب اين مقايسهها در سطح بنايي است نه مبنايي. براي روشنتر شدن مطلب، اجازه دهيد از خود اين فيلسوفان مدد بگيريم: وقتي راجر هربيكن و دكارت از «ارغنون جديد» و «عقل رياضي» سخن گفتند، در پي تعريف و تأسيس خرد و شعوري بودند كه راه بشر را براي تصرف در طبيعت هموار سازد و البته لازمه اين كار، تولد انساني بود كه عقل را براي گسترش تواناييها و تحقق ارادهها، البته مستقل از منابع ديگر، طلب كند. در اين راه بيكن از بُتهايي كه بزغم او دست و پاي بشر را بستهاند، سخن گفت و اميد داشت با گسست از شيوهها و دريافتهاي اسلاف خويش، عالم و آدم جديدي متولد شود. از وجوه اهميت دكارت، مسلماً تقرير شك دستوري و شيوه دستيابي به يقيين است، اما مهمتر از اينها معرفي آن «من» شناسندهيي است كه همه چيز قيام بر آن دارد و بمنزله كانوني است كه هويت و ارزش و اعتبار همه چيز را معين ميسازد. اين «من»، آنگونه كه در رساله گفتار در روش انعكاس يافته، همان عقلي است كه در علم فيزيك و رياضي، اشياء را طبقهبندي كرده و با مقياسهاي كمّي ميسنجد. بعداً در طرح دكارتي و كاملتر از آن در فلسفه اسپينوزا، حتي عواطف و اميال و احساسات نيز بايد به طرح رياضي و هندسي نزديك شوند. بدين ترتيب، فلسفه و مابعدالطبيعه آنان، متكّفل تبيين كاركرد چنين عقلي است؛ عقلي كه مسلماً در زمينه عقل كّل و نفس عالم افلاطوني جاي ندارد. قهراً چنين عقلي، اخلاق و سياست و معيشت متناسب با خود را توجيه و حمايت ميكند و قواعد و نظامات ويژه خويش را شكل ميدهد. در قرن هيجدهم و نوزدهم ميلادي، طرح اين عقل به كمال خود رسيد و در ادبيات هگلي، جلوگاه ايدة مطلق گرديد. همين عقل است كه حتي دين و خدا را برمبناي سوژه تفسير ميكند و مدعي است واقعيت آن چيزي است كه سوژه خود بنياد تصديق ميكند. اما در سنت ديني و حكمي عالم اسلام، عقل جلوهيي از وجود است و در مبدأ و غايت به هستي بحت و بسيط قيام دارد. اين نگاه وجودي به مشرب اصالة الوجود و حكمت متعاليه صدرايي اختصاص ندارد؛ شيخالرئيس هم وقتي در نمط سوم الاشارات و التنبيهات از مراتب نفس سخن ميگويد، غايت عقل را اتصال به عقل فعال ميداند و ارتقا و تصعيد از عقل هيولاني تا عقل بالمستفاد را به مراتب نور و تمثيل قرآني مندرج در «آيه نور» مرتبط ميسازد. فارابي نيز عقل و علم و وجود را از يك سنخ ميخواند و بر بساطت و مراتب وجودي آنها تأكيد دارد. اين نگاه كه عقل را در آيينه وجود ميبيند، كثرت آن را نيز عرضي و نه ذاتي ميخواند و تمامي مراتب و شئونات آن را به مبدأ واحدي منتسب ميسازد؛ در ساحت عملي نيز چنين عقلي از احكام و لوازم خاص خود برخوردار است. فيلسوفان هيچگاه از نتايج عملي احكام نظري غافل نبودهاند و شايد كمال نظامهاي فلسفي در اين بوده است كه در دو ساحت نظر و عمل توأمان توقف كنند. هنگامي كه در دوره جديد و معاصر، عقل و عقلانيت جديد عهدهدار تمشيت امور شد، پرسش از اخلاق و مبادي افعال جدّيتر شد. سؤال اين بود كه سوژه (عقل خودبنياد) چگونه ميتواند دست به تأسيس احكام و قواعد تنجيزي و مطلق بزند و چگونه ميتواند عهدهدار تعريف و تنظيم قواعد نامشروط اخلاقي شود؟ در برخي نوشتههاي معمولي تاريخ فلسفه آمده است كه كانت پس از فراغت از تصنيف نقد عقل محض (نقد اول)، در انديشه تصنيف نقد عقل عملي (نقد دوم) برآمد. قبول اين سخن متضمن آن است كه فيلسوف را متهم به تكلّف و تصنع كنيم و پرسش او را ناديده بگيريم. هنگامي كه كانت به بنيادهاي فلسفي علم جديد ميانديشيد، همزمان به تمايز احكام اخلاقي از ضرورت عملي و جبري پديدههاي طبيعي وقوف داشت و درگير بيان نسبت موجبيت و اراده آزاد بود. اهميت مؤسس فلسفه نقادي در هرچه كه باشد، در اين مطلب نيز نهفته است كه به استنطاق عقلي اهتمام ورزيد كه به هيچ مبدأ و منبعي جز خودش اميدوار نبود. بنظر ميرسيد كه حاصل كار او براي تماميت بناي شكوهمند مدرنيته كارآمد باشد، اما فيلسوف كونيگسبرگ هنوز در قيد حيات بود كه اقران و معاصران او به كاستي اين سامانه اخلاقي لب گشودند و آن را به صوري بودن متهم ساختند. شايد هيچيك از فيلسوفان عصر روشنگري و پس از آن انتظار نداشتند كه فردريك نيچه، در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم، سرنوشت و تقدير تمامي نظامات فلسفي پس از افلاطون و ارسطو را به متافيزيك و ويژگيهاي خودبنياد آن مرتبط سازد و آنها را به نسبيتانگاري متهم كند. اكنون بايد تأمل كرد كه چگونه ميتوان سرشت و تاريخ عقل جديد را با عقل مورد نظر حكماي مسلمان مقايسه نمود، بدون آنكه مباني و مبادي ايندو را در نظرآورد؟ اين سخن بمعناي همدلي مطلق با انظار حكماي مسلمان و نفي و طرد مطلق امتيازات فيلسوفان غربي در تبيين ماهيت عقل و كاركردهاي آن نيست، بلكه به اين معناست كه تمايز گفتمان وجودي از غير آن، در تمامي عرصههاي آگاهي و عمل، تأثير خود را آشكار ميسازد و در هر تبيين و تقريري خود را مستقر ميگرداند. بدينترتيب، برغم پيشينه بس دراز پرسش از ماهيت عقل، اكنون نيز جا دارد در آنجا كه از عقل و عقلانيت سخن بميان ميآيد ـ بويژه در آنجا كه از نهادها و سازوكارهاي اجتماعي سخن ميرود ـ از خود بپرسيم كه سخن از كدام عقل است و مهمتر اينكه بپرسيم آيا همچنان به تجويز عقل گسسته از مساحت وجود و خودبنياد و نسبيتانگار قائليم؟ و آيا وقت آن نيست به بازخواني و اقبال آن خردي كه در فطرت آدمي بمثابه حجت باطن تعبيه شده است، اهتمام ورزيم؟ پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - رابطه نفس و بدن از ديدگاه حكمت متعاليه و مكتب ابنعربي
محمد ميرينگاه فيلسوفانه حکمت متعاليه و نگاه عارفانه مکتب ابنعربي به مسئله چگونگي ارتباط نفس و بدن، تشابهات بسياري دارد. هر دو سنت، با در نظر گرفتن اعتبار و لحاظي خاص، به يگانگي نفس و بدن باور داشته و در عين حال، از لحاظي ديگر، ضمن پذيرش وجود فاصله فراوان ميان نفس ناطقه عقلي و ب چکیده کاملنگاه فيلسوفانه حکمت متعاليه و نگاه عارفانه مکتب ابنعربي به مسئله چگونگي ارتباط نفس و بدن، تشابهات بسياري دارد. هر دو سنت، با در نظر گرفتن اعتبار و لحاظي خاص، به يگانگي نفس و بدن باور داشته و در عين حال، از لحاظي ديگر، ضمن پذيرش وجود فاصله فراوان ميان نفس ناطقه عقلي و بدن جسماني، بر ناکافي بودن روح بخاري براي برقراري ارتباط ميان نفس و بدن تأکيد داشته و وجود مرتبه و بدن مثالي را نيز که ميان روح بخاري و نفس ناطقه قرار ميگيرد، ضروري ميدانند. به اين ترتيب، نفس ناطقه عقلي براساس نظر هر دو طايفه، داراي سه بدن در طول هم ميباشد؛ يعني ابتدا به بدن مثالي تعلق گرفته و سپس به روح بخاري و در مرتبه سوم به بدن جسماني تعلق ميگيرد. بعبارت ديگر، نفس ناطقه با دو واسطه بدن مثالي و روح بخاري به تدبير بدن جسماني ميپردازد. همچنين حکمت متعاليه و مکتب ابنعربي، هر دو، با عنايت به قاعده «تطابق عالم کبير و عالم صغير» به تبيين جايگاه نفس ناطقه و بدن مثالي و روح بخاري و بدن جسماني، بعنوان مراتب عالم صغير و تطبيق هرکدام از آنها بر مراتب عالم کبير پرداختهاند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - مبدأ در مكتب شنكره
سيدضياءالدين حسيني محمدرضا اسدينوشتار حاضر به بحث از تلقي شَنکَرَه در باب مبدأ ميپردازد که باعتقاد بسياري از متفکران هندو و بسياري از هندشناسان، بزرگترين حکيم سنت هندوست. باعتقاد شنکره برخي از متون اوپَه¬نيشَدي بر اين دلالت دارند که برَهمَن، نيرگونَه (نامتعين و نامتکيف) است و برخي ديگر بر اين دلالت د چکیده کاملنوشتار حاضر به بحث از تلقي شَنکَرَه در باب مبدأ ميپردازد که باعتقاد بسياري از متفکران هندو و بسياري از هندشناسان، بزرگترين حکيم سنت هندوست. باعتقاد شنکره برخي از متون اوپَه¬نيشَدي بر اين دلالت دارند که برَهمَن، نيرگونَه (نامتعين و نامتکيف) است و برخي ديگر بر اين دلالت دارند که او سَگونَه (متعين و متکيف) است. او در برخورد با اين مطلب، جانب نيرگونه بودن برهمن را ميگيرد و آن را مقصود و منظورِ نظرِ اصلي متونِ اوپهنيشدي ميداند. برهمن در سنت اَدوَيتَه سَت¬چيت¬آنَندَه، وجود و علم و لذت مطلق است، اما در عين اين رويکرد ايجابي ميتوان شاهد دغدغه¬هايي سلبي نيز بود که در آن همين عبارات نيز قادر نيستند [آنگونه که بايد] برهمن را معنا کنند و برهمن [به اين معنا] وراي ذهن و سخن است. همچنين در نظام شنکره از برهمن بعنوان آتمَن و خودِ اعلي ياد ميشود که هماهنگ با آموزة مايا، در واقع جز او نيز وجود و خودي نيست. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - گرايش از فلسفه عقلي به حکمت باطني در آراء اخوانالصفا (تحليل نخستين رويارويي انديشمندان مسلمان با فلسفه)
حسن بُلخاري قهيدر اين پژوهش، نخستين کاربردهاي اصطلاحات حکمت و فلسفه و مفاهيم آنها در فرهنگ اسلامي مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد و همچنين به تبيين رويکرد غالب در ميان متفکران مسلمان که تلاش در جهت تأليف شريعت و فلسفه و اظهار و آشکارگي مفهوم مورد قبول دين از آن، با استناد به واژه حکمت اس چکیده کاملدر اين پژوهش، نخستين کاربردهاي اصطلاحات حکمت و فلسفه و مفاهيم آنها در فرهنگ اسلامي مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد و همچنين به تبيين رويکرد غالب در ميان متفکران مسلمان که تلاش در جهت تأليف شريعت و فلسفه و اظهار و آشکارگي مفهوم مورد قبول دين از آن، با استناد به واژه حکمت است (که اصطلاحي کاملاً قرآني است)، پرداخته ميشود؛ رويکردي که با استناد به مفاهيمي چون تأويل در قرآن و نيز گرايش به زهد و عرفان در سدههاي دوم تا چهارم هجري ميتوانست به ظهور نوعي حکمت باطني منجر شود. اخوانالصفا که تأثيري عظيم بر سير حکمت و انديشه در فرهنگ اسلامي داشتند، از پيشگامان رويکرد فوق محسوب ميشوند. ايشان با تأليف مجموعه پنجاه و چهار رسالهيي رسائل، گامي بلند در جهت تأليف شريعت و فلسفه و تبيين مفهوم حکمت و بويژه حکمت باطني برداشتند. نوشتار حاضر با رويکردي تحليلي ـ تاريخي به بررسي مفهومشناختي دو اصطلاح فلسفه و حکمت در دوره آغازين ظهور انديشه فلسفي در تمدن اسلامي پرداخته و تلاش اخوانالصفا براي رسيدن به نوعي حکمت باطني که تأليفي از رويکردي کاملاً فلسفي و در عين حال قرآني (و روايي) است را مورد تأمل قرار ميدهد؛ رويکردي که براي اثبات اين تأليف، ناگزير از متحد دانستن مفهوم دين و فلسفه بود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - علمالنفس از منظر ابنسينا و ابنمسكويه
سيداحمد حسيني مريم گماريمهمترين مبناي فلسفه اخلاق ابنمسکويه را نفسشناسي او تشکيل ميدهد. ابنمسکويه در بحثهاي خود در ارتباط با اخلاق، درصدد شناساندن ويژگي منحصر بفرد انسان است. او اثبات ميکند که در انسان چيزي وجود دارد برتر از بدن جسماني و آن نفس است. انسان بکمک نفس ناطقة خود ميتواند به حيات چکیده کاملمهمترين مبناي فلسفه اخلاق ابنمسکويه را نفسشناسي او تشکيل ميدهد. ابنمسکويه در بحثهاي خود در ارتباط با اخلاق، درصدد شناساندن ويژگي منحصر بفرد انسان است. او اثبات ميکند که در انسان چيزي وجود دارد برتر از بدن جسماني و آن نفس است. انسان بکمک نفس ناطقة خود ميتواند به حيات متعالي ـ آنگونه که شايستة مقام انسانيت است ـ دست يابد. ابنمسکويه براي ارائه ديدگاه خود مبني بر چگونگي دستيابي انسان به سعادت، نخست نفس مجرد انساني را اثبات ميکند و سپس به بيان ويژگيهاي منحصر بفرد نفس انساني ميپردازد. اما از آنجا که تطبيق و مقايسه به شناخت بهتر نظريات فلسفي کمک ميکند، براي شناخت هرچه بهتر نظريات ابنمسکويه، انديشههاي او را در مقايسه با نفسشناسي ابنسينا قرار دادهايم. در نوشتار حاضر نفس از نظر ابنمسکويه و ابنسينا بررسي ميشود و در ذيل آن به چيستي نفس، وجود، حدوث، ارتباط آن با بدن، قواي نفس و بقاي آن اشاره ميگردد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - بررسي و تحليل انتقادي آراء كانت در باب اعتبار امر تنجيزي براساس ديدگاه صدرالمتالهين
حسين قاسميبررسي و مطالعه گزاره¬هاي اخلاقي و ماهيت آنها از ديرباز مورد توجه فيلسوفان بوده است. اينکه مفاد اين گزاره¬ها از انعطاف¬پذيري کافي برخوردارند يا نه، از مسائل فلسفه اخلاق بشمار مي¬آيد. در مغرب¬زمين کانت، فيلسوف مدرنيته، معتقد است که گزاره¬هاي اخلاقي از ويژگي اطلاق و تنجّز چکیده کاملبررسي و مطالعه گزاره¬هاي اخلاقي و ماهيت آنها از ديرباز مورد توجه فيلسوفان بوده است. اينکه مفاد اين گزاره¬ها از انعطاف¬پذيري کافي برخوردارند يا نه، از مسائل فلسفه اخلاق بشمار مي¬آيد. در مغرب¬زمين کانت، فيلسوف مدرنيته، معتقد است که گزاره¬هاي اخلاقي از ويژگي اطلاق و تنجّز برخوردارند. بنظر او تعليق افعال اخلاقي به هر عاملي جز «قانون اخلاق» باعث ميگردد تا آنها را تابع اراده¬هاي شخصي گرداند. ادعاي او در اصرار بر اعتبار امر تنجيزي از آنجا ناشي ميشود که عقل عملي را از تمام عوامل تجربي مانند «لذت¬گرايي»، «احساس اخلاقي»، «اراده خدا» و «کمال عقلي» مبرّا ميداند؛ علاوه بر اينکه «غايت» و «خير» را در ذات انسان ميجويد. با اين نگرش است که قانون اخلاق و اصل عيني فعل، اساس امر تنجيزي معرفي ميشود و در نتيجه تمام اوامر تعليقي فاقد اعتبار ميگردند. در حوزه¬هاي ديگر فلسفي بخصوص فلسفه ملاصدرا تأکيد بر مطلق و تنجيزي بودن حکم اخلاقي مورد نقد جدّي قرار ميگيرد. ملاصدرا هم تفسير پيشيني کانت از عقل عملي و هم تفسير او از خير و غايت را مردود ميداند. او در کنار حقايق اخلاقي از تفاوتهاي فردي و اجتماعي سخن ميگويد و بر اين اساس کثرات زيادي را در ساحات نازله انسان ميپذيرد. اين کثرات همگي بر اعتباربخشي احکام جزئي و غيرضروري اثر ميگذارد و آراء مطلقانگارانة کانت را به چالش ميکشد. نوشتار حاضر درصدد است تا ديدگاه کانت را دربارة امر تنجيزي مورد تحليل قرار داده و سپس آن را از طريق آراء فلسفي ملاصدرا و بعضي از شارحان کانت مورد نقد قرار دهد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
7 - الگوي علم شناسي ارسطويي
مهدي ناظمي اردکاني حامد مصطفويفردتمايز بر اساس موضوع، كهنترين شيوه تمايز علوم بوده، تا آنجا كه برخي آن را تنها شيوه دانستهاند؛ چنانكه تفتازاني و لاهيجي معتقدند كه متکلمان اتفاق دارند براينكه تمايز علوم، بحسب ذات به تمايز موضوعات است. از اينرو مشهور تمايز علوم را به تمايز موضوعات (ولو به حيثيات) ميدان چکیده کاملتمايز بر اساس موضوع، كهنترين شيوه تمايز علوم بوده، تا آنجا كه برخي آن را تنها شيوه دانستهاند؛ چنانكه تفتازاني و لاهيجي معتقدند كه متکلمان اتفاق دارند براينكه تمايز علوم، بحسب ذات به تمايز موضوعات است. از اينرو مشهور تمايز علوم را به تمايز موضوعات (ولو به حيثيات) ميدانند و غرض از اخذ حيثيات نيز، حيثيت استعداد موضوع براي ورود محمول بر آن است. البته حکما با بيان دقيقتري گفته¬اند: در علوم حقيقي و برهاني، آنچه وحدت يک علم را حفظ مينمايد، عبارت است از موضوع و علامه طباطبايي با صراحت اذعان ميكند كه معيار تمايز در علوم حقيقي و برهاني براساس موضوع و در علوم اعتباري براساس هدف و غايت است. در مقابل، بعقيدة منتقدان الگوي «تمايز موضوعي علوم»، سير و تتبع در علوم نشان ميدهد كه علوم عبارتند از: قضايايي اندك كه به مرور زمان تكميل شدهاند و ازاينرو موضوع در نزد مؤسس و مدون علم مشخص نبوده است تا چه رسد كه دربارة احوال آن بحث كند و حتي بر فرض پذيرش الگوي علم¬شناسي ارسطويي، بايد گفت كه بسياري از مشاجرات در باب تمايز علوم از باب خلط بين علوم حقيقي و اعتباري و سرايت احكام علوم حقيقي به علوم اعتباري است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
8 - نوآوريهاي خواجه نصيرالدين طوسي در نظريه اعتدال
حسين اترکنظريه اعتدال يکي از نظريههاي اخلاقي رايج نزد فيلسوفان مسلمان است. براساس اين نظريه، همة فضايل اخلاقي در حد وسط قرار دارند و رذائل اخلاقي از افراط و تفرط پديد ميآيند. با وجود اينکه فيلسوفان و علماي اخلاق اسلامي در طرح نظريه اعتدال متأثر از افلاطون و ارسطو بودهاند، ولي چکیده کاملنظريه اعتدال يکي از نظريههاي اخلاقي رايج نزد فيلسوفان مسلمان است. براساس اين نظريه، همة فضايل اخلاقي در حد وسط قرار دارند و رذائل اخلاقي از افراط و تفرط پديد ميآيند. با وجود اينکه فيلسوفان و علماي اخلاق اسلامي در طرح نظريه اعتدال متأثر از افلاطون و ارسطو بودهاند، ولي خود نيز صاحب ابتکارات و نوآوريهاي متعددي در اين نظريه بودهاند. خواجه نصيرالدين طوسي را ميتوان از جمله مبتکران در نظريه اعتدال دانست. از جمله ابتکارات او در علمالنفس، تقسيمبندي چهارگانه قواي نفس و تعيين «عدالت» بعنوان فضيلت وظيفه عقل عملي است. ابتكار مهم او در نظريه اعتدال، عرضه تقرير جديدي از قاعده اعتدال و اضافه کردن معيار کيفيت به آن و تعريف مفهوم «ردائت» است. ابتكار مهم ديگر او، تعيين سه جنس عالي افراط، تفريط و ردائت براي رذائل است كه با در نظر گرفتن سه قوة نفس، تعداد اجناس عالي رذائل به نُه جنس افزايش خواهد يافت. اين ابتكارات خواجهنصير توسط حکماي پس از او مورد تبعيت قرار گرفت. پرونده مقاله