فهرست مقالات برحسب موضوع مطالعات تطبیقی تاریخ فلسفه
-
دسترسی آزاد مقاله
1 - تصورات فطری در اندیشه دکارت و نقد آن با تکیه بر مبانی صدرایی
مریم صمدیه عبدالرزاق حسامی فردکارت قائل به وجود تصورات فطری در انسان بود. او مهمترین این تصورات را تصور خدا میدانست که خداوند آن را همچون صنعتگری که مهر خود را بر صنعت خود میزند، در فطرت ما منطبع کرده است. مفسران فلسفة دکارت در تفسیر جایگاه این تصورات در اندیشۀ وي، راههای مختلفی را در پیش گرفتهاند چکیده کاملدکارت قائل به وجود تصورات فطری در انسان بود. او مهمترین این تصورات را تصور خدا میدانست که خداوند آن را همچون صنعتگری که مهر خود را بر صنعت خود میزند، در فطرت ما منطبع کرده است. مفسران فلسفة دکارت در تفسیر جایگاه این تصورات در اندیشۀ وي، راههای مختلفی را در پیش گرفتهاند. بر اساس یکی از این تفاسیر، وجود و حضور اینگونه تصورات در نفس، پیش از آنکه تجربه یی برای او حاصل شود، بصورت بالقوه است و ظهور و فعلیت آنها فرع بر حصول شناخت حسی است. اما بر اساس تفسیری دیگر، فطری بودن تصورات به این معنا نیست که آنها همواره نزد ذهن حاضر باشند، چراکه در این صورت هیچ تصوری نمیتواند فطری باشد، بلکه بدین معناست که ما در وجود خویش توانایی ایجاد چنین تصوراتی را داریم و با تأمل لازم و کافی عقلی و بدون نیاز به اطلاعات حاصل از حواس، میتوانیم به حقایق آنها دست پیدا کنیم. بنظر میرسد آنچه با بیان خود دکارت همخوانی دارد، تفسیر اول باشد، یعنی وجود و حضور بالقوه اینگونه تصورات در ذهن. با این تبیین روشن میگردد که وجود تصورات فطری بمعنای دکارتی آن، با مبانی فلسفی ملاصدرا سازگاری ندارد، چراکه وی وجود هرگونه تصور و تصدیق پیش از تجربه را در ذهن انکار نموده است. علاوه بر این، بر اساس مبانی فلسفی ملاصدرا نفس انسانی در ابتدای پیدایش خویش جوهری جسمانی و فاقد هرگونه تصور و تصدیق است و بتدریج بر اثر حرکت جوهری، تکامل مییابد تا درنهایت به مرحلة تجرد عقلی برسد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - «طبيعت» از منظر فيلسوفان يوناني و حکيمان مسلمان
داود محمدیانیتردیدی نیست که «طبیعت» بعنوان محل پیدایش و رشد موجودات طبیعی و قوانین جاری در آن، همواره مورد توجه دانشمندان و فیلسوفان بوده است. دانشمندان علوم تجربی بیش از هر چیز، در پی شناخت موجودات طبیعی و قوانین موجود در طبيعت بوده و فیلسوفان بیشتر به شناخت خود طبیعت و ساختار آن پ چکیده کاملتردیدی نیست که «طبیعت» بعنوان محل پیدایش و رشد موجودات طبیعی و قوانین جاری در آن، همواره مورد توجه دانشمندان و فیلسوفان بوده است. دانشمندان علوم تجربی بیش از هر چیز، در پی شناخت موجودات طبیعی و قوانین موجود در طبيعت بوده و فیلسوفان بیشتر به شناخت خود طبیعت و ساختار آن پرداخته و درصدد پاسخ به این پرسش بودهاند که طبیعت به چه معناست؟ ساختار آن چیست؟ چه ارتباطی بین موجودات و طبیعت میتواند وجود داشته باشد؟ آیا طبیعت منشأ اولیه پیدایش موجودات در جهان است؟ یا اینکه طبیعت بعنوان ماده و صورت، بستری برای پیدایش گونههای مختلف موجودات است؟ فیلسوفان یونانی و پس از آنها حکیمان مسلمان، پاسخهايي متفاوت به این پرسشها دادهاند. در اندیشة یونانیان باستان، «فوزیس» یا طبیعت بمعنای روییدن و زندگی کردن و حیات بود. اين معنا که محور اصلی اندیشة پیشسقراطیان را شکل داده بود، در فلسفة رواقی به معنای «محتوای جهان» و «موجد اشیاء» تغییر یافت و نزد افلاطون بعنوان منشأ پیدایش همه چیز بکار رفت. او واژة تخنه (هنر) و آرخه (اصل) را برای توضیح پیدایش جهان بکار برده و خلقت جهان را ابداع هنری دانسته است. ارسطو نیز که جهان را مترادف با کل طبیعت میدانست، معتقد بود طبیعت مبدأ حرکت و دگرگونی در اشیاء است. اما اندیشمندان مسلمان آرائي متفاوت دربارة طبیعت ارائه کردهاند. اخوان الصفا طبیعت را پنجمین مرتبه از مراتب هستی و جنبة «فعال» جهان، و ماده را جنبة «منفعل» آن، تلقي كردهاند. ابنسینا طبیعت و همه فعل و انفعالات آن را فعل خداوند دانسته و معتقد بود طبیعت با ترکیب ماده و صورت، موجب پیدایش جوهر جسمانی میشود. سهروردی بر خلاف مشائین که صورت نوعیه را طبیعت اشیاء میدانستند، با نفی صورت نوعیه، طبیعت نوری را جایگزین آن کرد و ملاصدرا عالم طبیعت را عین تجدد و دگرگونی دانسته و طبیعت جوهر را دارای حرکت و سیلان دائمی معرفی نمود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - نقدی بر نظریۀ پایان فلسفۀ تطبیقی، با تکیه بر دیدگاه استیون بوریک
مریم پرویزی قاسم پورحسناز زمان پیدایش اصطلاح «فلسفۀ تطبیقی» تا به امروز، دیدگاههای مختلفی در باب چیستی، مبانی و کارکرد آن مطرح شده است. بعضی از اندیشمندان بر پایان فلسفۀ تطبیقی تأکید دارند، برخی دیگر بر اهمیت و ضرورت آن اصرار میورزند و عدهیی نیز به ایجاد تغییرات اساسی در آن ـاز اروپامحوری، چکیده کاملاز زمان پیدایش اصطلاح «فلسفۀ تطبیقی» تا به امروز، دیدگاههای مختلفی در باب چیستی، مبانی و کارکرد آن مطرح شده است. بعضی از اندیشمندان بر پایان فلسفۀ تطبیقی تأکید دارند، برخی دیگر بر اهمیت و ضرورت آن اصرار میورزند و عدهیی نیز به ایجاد تغییرات اساسی در آن ـاز اروپامحوری، به التفات به دیگری و همسخنیـ روی آوردهاند. با اینحال، «پایان» دارای معانی گوناگونی است که با بررسی آنها، میتوانیم سه معنا و مصداق اساسی را برای آن بیان کنیم: 1) بمعنای امتناع ذاتی، حامیان این نظریه معتقدند فلسفۀ تطبیقی بدلیل کاستیها و ناکامیابیهای درونی، با اشکال مهمی تحت عنوان «امتناع در ذات» روبرو بوده و اساساً نباید شکل میگرفت، 2) بمعنای ظهور تمامی امکانها و فعلیت یافتن همۀ استعدادها و تواناییها، که در آن بر اصل پیشرفت و کمال تأکید شده است و 3) بمعنای پایان گذشته و آغازی نو. در پژوهش حاضر با روش تحلیلیـتوصیفی و با تکیه بر دیدگاه استیون بوریک، نظریۀ پایان فلسفۀ تطبیقی بر اساس این معانی سهگانه بررسی و ارزیابی شده است. بنظر میرسد آنچه مخالفان فلسفۀ تطبیقی بر آن تأکید میکنند، پایان بمعنای نخست آن است، چراکه معتقدند فلسفۀ تطبیقی، «اروپامحور» شده و نمیتواند با سایر سنتها و نظامهای علمی گفتگو و تعامل کند؛ از اینرو بلحاظ مفهومی دارای امتناع ذاتی است. اما بوریک برخلاف دیدگاه مخالفان، فلسفۀ تطبیقی را برای خروج از انزواگرایی شرق و اروپامحوری ضروری میداند. او با اتخاذ رویکردی انتقادی نسبت به «فلسفۀ تطبیقی گذشته» بدلیل اروپامحور بودن، به «فلسفۀ تطبیقی آینده» توجه میکند که دو وظیفۀ بر عهده دارد: 1) حفظ شیوههای مختلف تفکر و 2) تسهیل ارتباط میان این شیوهها، بدون تقلیل یکی به دیگری. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - تحلیل نسبت «توخه» یا بخت با «تخنه» در اندیشه ارسطو و مقایسه آن با دیدگاه پلوتارک
مریم صمدیهارسطو در بیان نسبت میان «تخنه» و بخت، موضعی دوگانه دارد؛ از یکسو در اخلاق نیکوماخوسی تخنه و بخت را در یک معنا بکار برده که دارای موضوعی واحدند و در خطابه نیز بخت را سبب بدست آوردن تعداد محدودی از خیرها از طریق تخنه میداند. از سوی دیگر، در متافیزیک میان تخنه و تجربه، و چکیده کاملارسطو در بیان نسبت میان «تخنه» و بخت، موضعی دوگانه دارد؛ از یکسو در اخلاق نیکوماخوسی تخنه و بخت را در یک معنا بکار برده که دارای موضوعی واحدند و در خطابه نیز بخت را سبب بدست آوردن تعداد محدودی از خیرها از طریق تخنه میداند. از سوی دیگر، در متافیزیک میان تخنه و تجربه، و بخت و بیتجربگی ارتباط برقرار نموده و تخنه و بخت را نقطه مقابل هم معرفی میکند؛ زیرا معتقد است تجربه، تخنه را بوجود میآورد و بیتجربگی انسان را در معرض بخت و اتفاق قرار میدهد. این در حالی است که بررسی اندیشه های ارسطو بیانگر این واقعیت است که تخنه نمیتواند ناشی از بخت باشد، زیرا تخنه متضمن شناخت علت است درحالیکه بخت در دیدگاه ارسطو، علتی بالعرض، نامعین و ناپایدار است. همچنین بررسی رابطة تخنه با «آلثیا» یا کشف و گشودگی، نشان میدهد که تخنه نمیتواند حاصل بخت باشد، چراکه از نظر ارسطو، تخنه ازجمله فضایل عقلانی است که سبب انکشاف حقیقت میشود و این انکشاف خود نتیجة دانش و آگاهی هنرمند از نتیجة کار خویش است. پلوتارک نیز همچون ارسطو بخت را بعنوان علت میپذیرد، اما برخلاف ارسطو، تخنه را امری میداند که با وجود آن، بخت معنای خود را از دست میدهد. او معتقد است تخنه حاصل خرد آدمی است و بهمین دلیل نمیتواند نتیجة بخت باشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - ريشههاي افلاطوني و ارسطويي مفهوم زمان در فلسفة اسلامي
سید محمد موسوی بایگی محمد امین افضل زاده«زمان» از مهمترین ویژگیهای عالم ماده است که شناخت حقیقت آن همواره مورد توجه فلاسفه بوده است. سادگی ظاهری فهم زمان و مشکل بودن تبیین آن، موجب اختلاف بين فلاسفه در تعریف آن شده است. فلاسفۀ اسلامی نیز در اینباره اختلافنظر دارند که ریشۀ این اختلاف، به تعاریف متفاوت افلاطون چکیده کامل«زمان» از مهمترین ویژگیهای عالم ماده است که شناخت حقیقت آن همواره مورد توجه فلاسفه بوده است. سادگی ظاهری فهم زمان و مشکل بودن تبیین آن، موجب اختلاف بين فلاسفه در تعریف آن شده است. فلاسفۀ اسلامی نیز در اینباره اختلافنظر دارند که ریشۀ این اختلاف، به تعاریف متفاوت افلاطون و ارسطو از زمان برمیگردد. افلاطون زمان را جوهری قائم به نفس و ذاتاً مستقل تعریف کرده که صورت تفصیلی عالم مُثل است. از نظر ارسطو نيز زمان، عدد حرکت از جنبه تقدّم و تأخری است که با هم جمع نمیشوند. فلاسفة اسلامی با حکم به تباین این دو تعریف، معمولاً متمایل به یکی از ایندو تعریف بوده و سعی کردهاند به تشکیکهای دیدگاه مختار خود پاسخ دهند و اتقان تعریف مقابل را نفی نمایند. فیلسوفانی مانند ابنرشد، ابنسینا و سهروردی به تعریف ارسطو و در مقابل، زکریای رازی و فخر رازی به تعریف افلاطون از زمان گرایش داشتهاند. اما تلاش برای متقابل نشان دادن تعاریف افلاطونی و ارسطویی از زمان موجّه نیست، زیرا از نظر هر دو فیلسوف، اگرچه زمان متفاوت از حرکت است، اما وجود آنها از هم جداييناپذير است، بطوریکه فهم هر یک وابسته به فهم دیگری است. بر همين اساس، هدف نوشتار حاضر اينست که اولاً، با تبیین نظر افلاطون روشن سازد که نظر وی با نظر ارسطو در تقابل نیست و ثانیاً، تأثیر دیدگاه آنها میان فلاسفۀ مسلمان را نشان دهد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - فوکو در برابر هگل؛ درنگی درباب دیرینهـتبارشناسی و فلسفة¬ تاریخ
حسن احمدی زادهفوکو و هگل دو متفکر تأثیرگذار هستند که بطور بنیادین با مسئله شناخت و تاریخ درگير بوده اند، چنانکه بدون فهمی از جایگاه تاریخ در اندیشة این دو، درک درست اندیشه های آنها بسیار دشوار بنظر ميرسد. گرچه فوکو بطور پراکنده در آثارش به هگل و تقابل خود با او پرداخته، اما این مهم ر چکیده کاملفوکو و هگل دو متفکر تأثیرگذار هستند که بطور بنیادین با مسئله شناخت و تاریخ درگير بوده اند، چنانکه بدون فهمی از جایگاه تاریخ در اندیشة این دو، درک درست اندیشه های آنها بسیار دشوار بنظر ميرسد. گرچه فوکو بطور پراکنده در آثارش به هگل و تقابل خود با او پرداخته، اما این مهم را هرگز بگونهيي مبسوط روشن نساخته است. با اینهمه، با نگاهی به آثار او و بويژه آنچه او بعنوان دیرینهـتبارشناسی مطرح ميكند، ميتوان تقابلی اساسی بین این روش و رویکرد هگل به فلسفة تاریخ مشاهده کرد. این مقاله درصدد آنست كه با خوانش دیدگاه هگل درباب تاریخ بمثابه فلسفة تاریخ، و نیز دیرینهـتبارشناسی، نشان دهد که چگونه این دو دیدگاه در تقابل با یکدیگر قابل فهم ميشوند. دیدگاه فوکو، با تکیه بر آراء نیچه، با هر گونه متافیزیک یا فلسفة تاریخ كاملاً مخالف است؛ یکی مبتنی بر کلیت، عقل و غایت شناسی است، و دیگری مبتنی بر تکثر، گسست، و نبود هرگونه غایت کلی. همچنين تلاش خواهیم کرد تا روشن گردد که این دو متفکر در برخی مسائل، ازجمله مسائل اساسی در نسبت با تاریخ، دارای اشتراکاتی هستند، گرچه به این مسائل پاسخهایی كاملاً متفاوت داده شده است. پرونده مقاله