فيلسوفان نوافلاطوني علاوه بر آنکه به نظام فلسفي و الهياتي افلاطون علاقمند بودند و آثار او را شرح ميكردند، ارسطو را نيز مدنظر داشته و فلسفه و الهيات او را در کنار منطق و اخلاق مورد بررسي قرار ميدادند. اين امر سبب شد سنتي در ميان برخي از آنها در جهت هماهنگي و تطبيق آراء ا چکیده کامل
فيلسوفان نوافلاطوني علاوه بر آنکه به نظام فلسفي و الهياتي افلاطون علاقمند بودند و آثار او را شرح ميكردند، ارسطو را نيز مدنظر داشته و فلسفه و الهيات او را در کنار منطق و اخلاق مورد بررسي قرار ميدادند. اين امر سبب شد سنتي در ميان برخي از آنها در جهت هماهنگي و تطبيق آراء ارسطو بر افلاطون و نشان دادن عدم وجود ناسازگاري دروني و بيروني در اين دو فيلسوف شکل گيرد. يکي از افراد شاخص در اين حوزه، آمونيوس فرزند هرمياس بود که با وجود ناشناخته بودن، توانست تأثير فراواني در مکاتب فلسفي بعد از خود بگذارد. اين تأثير ابتدا در بين فلاسفه اسلامي بخصوص فارابي و پس از آن در بين الهيدانان مسيحي کاملاً مشهود است. در نوشتار حاضر تلاش ميشود تا اين شخصيت و برخي آراء او باجمال معرفي گردد.
پرونده مقاله
هايدگر در رساله آموزه افلاطون در باب حقيقت، با رجوع به «تمثيل غار» افلاطون بر آن ميشود که معناي حقيقت در انديشه افلاطون نسبت به آنچه يونانيان پيشاسقراطي از حقيقت مراد ميکردند، دستخوش دگرديسي ميگردد؛ تا آنجا که حقيقت بمثابه «نامستوري»، به حقيقت بعنوان «صدق» و «مطابقت» تق چکیده کامل
هايدگر در رساله آموزه افلاطون در باب حقيقت، با رجوع به «تمثيل غار» افلاطون بر آن ميشود که معناي حقيقت در انديشه افلاطون نسبت به آنچه يونانيان پيشاسقراطي از حقيقت مراد ميکردند، دستخوش دگرديسي ميگردد؛ تا آنجا که حقيقت بمثابه «نامستوري»، به حقيقت بعنوان «صدق» و «مطابقت» تقليل مييابد. هدف نوشتار حاضر تبيين اين نکته است که تفسير هايدگر از حقيقت نزد افلاطون، تماميت انديشه افلاطون دربارة معناي حقيقت را شامل نميشود. ازاينرو، کوشش ميشود، با رجوع به برخي آراء افلاطون در باب مثال «خير»، مثال «زيبايي»، «وجود» و «حقيقت» (الثيا)، برخي موارد ناقض تفسير هايدگر از معناي حقيقت در نظام فکري افلاطون نشان داده شود. همچنين ميکوشيم، نشان دهيم كه مواجهه هايدگر با افلاطون، تقليلگراست و فروکاستن معناي حقيقت به صرف صدق و مطابقت، پيش از آنکه دربارة مستندات آراء افلاطون باشد، ناشي از اراده خود هايدگر براي نامگذاري تماميت تاريخ فکري غربي با عنوان متافيزيک غربي بوده است.
پرونده مقاله
يكي از مسائلي كه نقطه اتحاد وجوه هستيشناسي، معرفتشناسي و انسانشناسي تفكر فلسفي در طول تاريخ و تأثير گذار و تعيينكننده جهت و جريان كلي سياست و اجتماع است، موضوع و ايده نظم است. بعبارتي، نظم هم وجه هستيشناسي و معرفتشناسي و هم وجه انسانشناسي در ارتباط با زندگي سياسي چکیده کامل
يكي از مسائلي كه نقطه اتحاد وجوه هستيشناسي، معرفتشناسي و انسانشناسي تفكر فلسفي در طول تاريخ و تأثير گذار و تعيينكننده جهت و جريان كلي سياست و اجتماع است، موضوع و ايده نظم است. بعبارتي، نظم هم وجه هستيشناسي و معرفتشناسي و هم وجه انسانشناسي در ارتباط با زندگي سياسي در شهر و جامعه دارد بطوري كه تاريخ فلسفه را ميتوان بر محوريت اين ايده نظم تفسير و صورتبندي كرد.
نظم در تفكر فلسفي يونان يكي از انديشه هاي فلسفي است كه بسبب تأثير و جهتدهندگي به ساير انديشه ها و متفكران در طول تاريخ تفكر فلسفي، نقش و جايگاه مهم و يگانهيي دارد و در اين ميان انديشه افلاطون يكي از نقاط عطف آن بشمار ميرود. بر اين اساس، در نوشتار حاضر تلاش گرديده مفهوم فلسفي نظم از جهات معرفتي، هستي شناسي و انسان شناسي در تاريخ تفكر فلسفي يونان و بصورت خاص افلاطون مورد بررسي قرار گيرد و تأثير و جهتدهندگي آن در فلسفه سياسي افلاطون نشان داده شود. از اين جهت در اين نوشتار با روشي تحليلي توصيفي در گام اول نگاهي تاريخي به مفهوم نظم در انديشمندان قبل از افلاطون انداخته شده است و سپس فلسفه افلاطون بطور عام از جهات هستي شناسي و معرفت شناسي و بطور خاص فلسفه سياسي افلاطون با تأكيد بر نظام سياسي مطلوب، نظام تربيتي و ... بر اساس اين ايده نظم، مورد بررسي قرار گرفته است.
بطور كلي بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد تفكر فلسفي معطوف به نظم، اگرچه با نوعي نگاه افسانهيي و طبيعت گرايي آغاز ميگردد ولي با تحول تفكر انسان از جهان افسانهيي و نگرش نظم طبيعي، به نظم با سويه رياضي، جهانشناسانه و متافيزيكي متحول ميشود. در ادامه اين جريان در تفكر افلاطون، نگرش طبيعي و رياضي به نظم با نگرش الهي و فضيلت مندانه پيوند مييابد و نظم بعنوان هم زمينه و اساس ديگر فضيلتها و هم هدف نهايي فلسفه، صورتي سياسي ـ اجتماعي در ارتباط با قانون مييابد.
پرونده مقاله
شايد امروزه کسي در تأثير فکر و فرهنگ ايراني بر انديشه يوناني ترديد نداشته باشد؛ چرا که در اين زمينه بغير از شواهد و قراين تاريخي متعددي که وجود دارد، پژوهشهاي گستردهيي نيز در خلال دو قرن اخير صورت پذيرفته است. از سنگنبشتهها و اشياء بدست آمده در کاوشهاي باستانشناسان چکیده کامل
شايد امروزه کسي در تأثير فکر و فرهنگ ايراني بر انديشه يوناني ترديد نداشته باشد؛ چرا که در اين زمينه بغير از شواهد و قراين تاريخي متعددي که وجود دارد، پژوهشهاي گستردهيي نيز در خلال دو قرن اخير صورت پذيرفته است. از سنگنبشتهها و اشياء بدست آمده در کاوشهاي باستانشناسان گرفته تا گزارشها و تأليفات کهن يونانيان و ايرانيان، همگي بر اين تأثير و تبادل فرهنگي صحّه ميگذارند؛ اما در عين حال باسخ به پرسشهايي نظير نحوه تأثير يا اقتباس ـ و بويژه واسطه يا واسطههاي دخيل در اين فرايند ـ همچنان باقي مانده است. روشن است که در پژوهشهاي تاريخي، دسترسي به تمامي جزئيات ناممکن يا بسيار دشوار است و مثلاً اظهارنظر در خصوص نسبت فلسفه فيثاغوري با حکمت خسرواني و نحوه تعامل حکماي فُرس با فيلسوفان متقدم يونان ـ بويژه در مفردات و زمينههاي خاص ـ چندان آسان نمينمايد. اما با اينحال، اندک قراين موجود نيز راهگشاست، بويژه آنکه اين قراين از صحت و اعتبار لازم نيز برخوردار باشند. «ائودوکسوس اهل کنيدوس» از معدود چهرههاي ممتاز قرن چهارم قبل از ميلاد است که از يکسو با سنت حکمت پيشاسقراطي آشنايي کافي داشته و از سوي ديگر بلحاظ حضور در آکادمي افلاطون و معاصرت و معاشرت با ارسطو، با خطوط تفکر کلاسيک پس از سقراط و افلاطون نيز تلاقي پيدا کرده است. اگرچه شهرت ائودوکسوس ـ شايد بدليل تحصيل در مکتب فيثاغوري ـ بيشتر در دانش رياضي و نجوم نمود يافته است، اما در نوشتار حاضر نشان داده خواهد شد که نه تنها علايق فلسفي و جهانشناسانه وي اندک نبوده، بلکه وي در مقام گزارشگر اصلي عناصر فکر و فرهنگ ايراني براي اصحاب آکادمي و بمثابه پل ارتباطي ميان اين دو حوزه تمدني عمل کرده است.
پرونده مقاله
«فرفوريوس» بمعناي «ارغواني» نام يکي از برجستهترين نمايندگان فلسفة نوافلاطوني است که هم خودش و هم مکتبش تأثير انکارناپذيري بر فلسفة اسلامي داشتهاند. آموزة کلّيهاي پنجگانة او بصورت موشکافانهتر و گسترشيافتهتر در مدخل همة منطقنوشتههاي دورۀ اسلامي نشست. نظرية او در ب چکیده کامل
«فرفوريوس» بمعناي «ارغواني» نام يکي از برجستهترين نمايندگان فلسفة نوافلاطوني است که هم خودش و هم مکتبش تأثير انکارناپذيري بر فلسفة اسلامي داشتهاند. آموزة کلّيهاي پنجگانة او بصورت موشکافانهتر و گسترشيافتهتر در مدخل همة منطقنوشتههاي دورۀ اسلامي نشست. نظرية او در باب اتحاد عاقل و معقول، نخست از سوي ابنسينا فرو نهاده شد و سپس ملاصدرا آن را پذيرفت و برکشيد. خداگون شدن بمثابه غايت اخلاق آموزهيي است که فرفوريوس از استادش فلوطين برگرفته بود و از سوي انديشمندان مسلمان قبول عام يافت. رنگ و بويي از تناسخباوري فرفوريوس را در پارهيي از سخنان فارابي و ابنسينا ميتوان رصد کرد؛ گرچه آن دو منکر تناسخباوري يوناني بودند. فرفوريوس منطق را در صدر نظام آموزشي مکتب نوافلاطوني نشاند که اين نيز در اهتمام نوافلاطونيان مسلمان به منطق بياثر نبوده است. او معتقد به همرايي بنيادين افلاطون و ارسطو و جاودانخرد بود که هر دو تأثير آشکاري بويژه بر فارابي داشتهاند.
پرونده مقاله
مهمترين مبناي فلسفه اخلاق ابنمسکويه را نفسشناسي او تشکيل ميدهد. ابنمسکويه در بحثهاي خود در ارتباط با اخلاق، درصدد شناساندن ويژگي منحصر بفرد انسان است. او اثبات ميکند که در انسان چيزي وجود دارد برتر از بدن جسماني و آن نفس است. انسان بکمک نفس ناطقة خود ميتواند به حيات چکیده کامل
مهمترين مبناي فلسفه اخلاق ابنمسکويه را نفسشناسي او تشکيل ميدهد. ابنمسکويه در بحثهاي خود در ارتباط با اخلاق، درصدد شناساندن ويژگي منحصر بفرد انسان است. او اثبات ميکند که در انسان چيزي وجود دارد برتر از بدن جسماني و آن نفس است. انسان بکمک نفس ناطقة خود ميتواند به حيات متعالي ـ آنگونه که شايستة مقام انسانيت است ـ دست يابد. ابنمسکويه براي ارائه ديدگاه خود مبني بر چگونگي دستيابي انسان به سعادت، نخست نفس مجرد انساني را اثبات ميکند و سپس به بيان ويژگيهاي منحصر بفرد نفس انساني ميپردازد. اما از آنجا که تطبيق و مقايسه به شناخت بهتر نظريات فلسفي کمک ميکند، براي شناخت هرچه بهتر نظريات ابنمسکويه، انديشههاي او را در مقايسه با نفسشناسي ابنسينا قرار دادهايم. در نوشتار حاضر نفس از نظر ابنمسکويه و ابنسينا بررسي ميشود و در ذيل آن به چيستي نفس، وجود، حدوث، ارتباط آن با بدن، قواي نفس و بقاي آن اشاره ميگردد.
پرونده مقاله
«عدالت» آن مفهوم کليدي است که فارابي توانسته است بوسيلة آن مبناي نظام تکويني عالم را تشريح نمايد. در ضمن با همين مفهوم و به تأسي از افلاطون آن را در ساختار مدينه آرماني وارد ساخته و نظام اخلاق فردي را براساس آن، توجيه نموده است. تنها در انطباق نظام تشريع با تکوين و الگ چکیده کامل
«عدالت» آن مفهوم کليدي است که فارابي توانسته است بوسيلة آن مبناي نظام تکويني عالم را تشريح نمايد. در ضمن با همين مفهوم و به تأسي از افلاطون آن را در ساختار مدينه آرماني وارد ساخته و نظام اخلاق فردي را براساس آن، توجيه نموده است. تنها در انطباق نظام تشريع با تکوين و الگوسازي آن در روابط فردي و اجتماعي است که انسان ميتواند به سعادت که غايت قصواي افلاطون و فارابي است، دست يابد.
پرونده مقاله
اصطلاح ديالکتيک داراي ريشة يوناني است و از قدمتي تقريباً به اندازة خود فلسفه برخوردار است. اين واژه در طول تاريخ نزد اکثر فلاسفه مطرح بوده و بموازات تفاوت ديدگاههاي آنها، از لحاظ معنايي دچار تحول گرديده است. نوشتار حاضر درصدد است تفسير هايدگر از معناي آن نزد افلاطون را چکیده کامل
اصطلاح ديالکتيک داراي ريشة يوناني است و از قدمتي تقريباً به اندازة خود فلسفه برخوردار است. اين واژه در طول تاريخ نزد اکثر فلاسفه مطرح بوده و بموازات تفاوت ديدگاههاي آنها، از لحاظ معنايي دچار تحول گرديده است. نوشتار حاضر درصدد است تفسير هايدگر از معناي آن نزد افلاطون را گزارش نمايد و به بررسي و ارزيابي تفسير او بپردازد.
نوع تفسير هايدگر از ديالکتيک افلاطون متفاوت از تفسيرهاي متداولي است که نزد اکثر مفسران بچشم ميخورد. وي در ضمن تفسير فلاسفه پيش از خود، از درِ گفتگو با آنها درمي آيد و بر اين عقيده است که در اين گفتگو جانب انصاف را نگه داشته و در عين اينکه از طريق شيوة نگارش و چيدمان بخصوص مطالب به آنها تازگي و جذابيت ميبخشد، در عين حال به متن مورد تفسير نيز وفادار است. در حقيقت هايدگر در ضمن تفسير و گفتگو با فلاسفه (بخصوص افلاطون و ارسطو) درصدد است از آنها آشنايي زدايي کرده و تصويري نو و بي بديل ترسيم نمايد. در نوشتار حاضر ميزان وفاداري هايدگر به انديشة فيلسوف مورد تفسيرش (در اينجا افلاطون) ارزيابي شده و ضمن تماشاي ديالکتيک افلاطون در پرتو انديشة هايدگر به بررسي و بازبيني اين نگرش خاص هايدگر پرداخته ميشود.
پرونده مقاله
پيشتر در مقالهيي تحت عنوان «انديشه ايران در انديشه سقراط (کنفرانس بزرگداشت فيلسوف يوناني سقراط، تهران/1380» استدلال نموديم که در مکالمات افلاطوني، تصريحي بر حق ملت ايران و نيز حق دولت ايراني ديده نميشود. سقراط که انتظار داشت ايرانيان حکومت آتن را برسميت بشناسند، در تأي چکیده کامل
پيشتر در مقالهيي تحت عنوان «انديشه ايران در انديشه سقراط (کنفرانس بزرگداشت فيلسوف يوناني سقراط، تهران/1380» استدلال نموديم که در مکالمات افلاطوني، تصريحي بر حق ملت ايران و نيز حق دولت ايراني ديده نميشود. سقراط که انتظار داشت ايرانيان حکومت آتن را برسميت بشناسند، در تأييد رسمي و باصطلاح دوژوري حکومت هخامنشي سخني بصراحت نميگويد. برغم اينکه افلاطون بيش از ديگر يونانيان با آزادمنشي از شاعران و نمايشنامهنويسان و مورخان ديگر ملتها و در اين ميان بيشتر از ملت ايران ياد ميکند، اما وي حقوق دموکراتيک آتنيها را مشروط به حفظ حقوق ملتهاي ديگر از جمله ايرانيها و مصريها و مشروعيت دولتهاي آنان نميداند. در نوشتار حاضر قصد ما اين است که ويژگيهاي خودشناسي آتني را در نسبت با خودشناسي ايراني تعريف و بازشناسي کنيم؛ افلاطون در اشعار خود گفته است: «سلام مرا به ساحلي که همسايه ماست برسانيد.» بتعبير فيلسوفانه آتن بايد به مرزها کشيده شود تا خود را دريابد، زيرا مرزهاي انديشه آتني و يوناني براي خودشناسي و مطالعه تاريخ ايراني اهميت دارد و همانگونه که سقراط خود به بيگانه اجازه داده بود، بيگانه ميتواند درباره ماهيت «حد»، از جمله حد و رسم انسانِ يوناني و غيرآن سخن بگويد.
به ياد بياوريم زماني که فايدروس به سقراط گفته بود: «سقراط! چه آسان ميتواني راجع به مصر و هر کشور ديگر که بخواهي داستان بسازي». قصد ما در نوشتار حاضر، پيروي متقابل از سقراط در اين فقره نيست و نميخواهيم وارد انشاء اسطورهيي و داستاني و يا تاريخي درباره يونان سقراط بشويم، بلکه مقصود تفسير و تفصيل نظر سياسي سقراط درباره ايران بخصوص با رجوع به رساله آلکيبيادس و رساله قوانين است.
پرونده مقاله
مفاهیم بنیادی مُثُل و فَرَوَهر در فلسفه افلاطون و دیانت زرتشتی از جایگاه ویژه و ارزشمندی برخوردارند. در فلسفه افلاطون نظریة مُثُل با تبیین هستی به بیان اصل و منشأ صور عالم مادی پرداخته است؛ چنانکه در جهان بینی زرتشتی نيز، آفرینش صورتهای این عالم، تابع صور روحانی(فَرَوَه چکیده کامل
مفاهیم بنیادی مُثُل و فَرَوَهر در فلسفه افلاطون و دیانت زرتشتی از جایگاه ویژه و ارزشمندی برخوردارند. در فلسفه افلاطون نظریة مُثُل با تبیین هستی به بیان اصل و منشأ صور عالم مادی پرداخته است؛ چنانکه در جهان بینی زرتشتی نيز، آفرینش صورتهای این عالم، تابع صور روحانی(فَرَوَهر) آنها دانسته شده است. بسبب وجود برخی شباهتها میان این دو مفهوم کلیدی، برخی قائل به الگوبرداری افلاطون از تعالیم زرتشت بوده و آموزه مُثُل را آموزه يي زرتشتی دانسته اند. نوشتار پیش رو با هدف راستیآزمایی این ادعا به مقایسه اين دو مفهوم پرداخته و وجوه افتراق و اشتراک هريک را در خصوص ویژگیها و کارکردها مورد بررسی قرار داده است. چنین بنظر میرسد که تفاوتهای این دو جدی تر از آن است که نظریة الگوبرداری بآسانی قابل پذیرش باشد.
پرونده مقاله
پيش از افلاطون مسئلة زبان براي متفکراني که با آن روبرو بودند همچون پديدهيي دوگانه متجلي ميشد؛ پديدهيي که از منظر اسطورهيي يک امر مرموز و رازگونه بود که رابط ميان خدايان و انسان بود و از منظري ديگر گونهيي قانون براي آشکارگي حقيقت. براي هراکليتوس زبان جنبهيي را چکیده کامل
پيش از افلاطون مسئلة زبان براي متفکراني که با آن روبرو بودند همچون پديدهيي دوگانه متجلي ميشد؛ پديدهيي که از منظر اسطورهيي يک امر مرموز و رازگونه بود که رابط ميان خدايان و انسان بود و از منظري ديگر گونهيي قانون براي آشکارگي حقيقت. براي هراکليتوس زبان جنبهيي رازورزانه همچون لوگوس داشت که بيشتر پديداري براي اشاره به حقيقت بود تا ابزاري براي توضيح و تشريح آن. از سويي ديگر، زبان براي پارمنيدس زبان پديداري فريبنده بود که حاصل گونهيي قرارداد اجتماعي بود و مسئلهيي از جهان محسوس که بخوديخود داراي ارزش چنداني نيست. سوفسطائيان نيز زبان را پديدهيي قراردادي و نسبي ميدانستند که جز ابزاري براي سخنوري نبود و درخود هيچ حقيقت مطلقي دربرنداشت. افلاطون با توجه به اين پيشزمينة تاريخي، کار خود را آغاز كرد و در اين آبشخور به بررسي مسئلة زبان پرداخت و در کراتولوس ديدگاهي را پروراند که جامع و مکمل اين پيشينة تاريخي بود. زبان، براي افلاطون، پديدهيي فريبنده و ناقص است؛ پديدهيي که وي در کراتولوس آن را، با توجه به ذات زبان و نسبت آن با واقعيت مورد بررسي قرار ميدهد. از آنجايي که زبان، براي افلاطون، امري مصنوع است، ذاتاً ناقص است و به همين دليل نميتواند شناختي از واقعيت بدست بدهد؛ تنها کاري که زبان ميتواند و بايد بکند اين است که هرچه صحيحتر واقعيت را بازنمايي کند و تا حد ممکن در اين کارکرد صحيح و نزديک به واقعيت باشد. زبان تابع واقعيت است و از نظر هستيشناختي متأخر از آن است و تنها از نظر تعليمي است که بطور موقتي بر آن تقدم زماني دارد. بعبارت ديگر، از زبان به شناخت نميتوان دست يافت، چون زبان پديداري مصنوع است که در بهترين حالت تنها ميتواند بطور ناقص واقعيت را بازنمايي کند.
پرونده مقاله
تأثير حيات فكري و جسمي و درنهايت مرگ سقراط در تاريخ تفكر، همواره نقطه عطف و محل تأمل بسياري از انديشمندان بوده و هست بطوري كه سقراط را جزو معدود انديشمندان ميدانند كه تلازم و همپيوندي نظر و عمل را بخوبي نشان داده است. گزارههاي اخلاقي سقراطي در وجه عملي در زندگي او ظهو چکیده کامل
تأثير حيات فكري و جسمي و درنهايت مرگ سقراط در تاريخ تفكر، همواره نقطه عطف و محل تأمل بسياري از انديشمندان بوده و هست بطوري كه سقراط را جزو معدود انديشمندان ميدانند كه تلازم و همپيوندي نظر و عمل را بخوبي نشان داده است. گزارههاي اخلاقي سقراطي در وجه عملي در زندگي او ظهور يافته و چالشهايي را برانگيخته كه امروزه مهترين مسائل سياسي ـ اجتماعي جهان و جامعه ما هستند.
تبعيت از قوانين و حکم حکومت و نسبت آن با عدالت از جمله چالشهاي بنيادين و مسئلهيي زنده در انديشه سياسي است كه سقراط در «همپرسه كريتو» آن را در وجهي دراماتيك مورد سنجش و آزمون قرار داده است. نوشتار حاضر با تمركز بر اين اثر، تلاش مينمايد با تحليل سويههاي مختلف آن، جدال دراماتيك قانون و عدالت را مورد بررسي قرار دهد و با روشي (تحليلي) به بررسي اين مسئله ميپردازد كه قرباني شدن در پاي قانون، حتي اگر غيرعادلانه و به ارزش جان انسان باشد، با عدالت چه نسبتي دارد.
پرونده مقاله
موضوع نوشتار حاضر نقش مسيحيت در انتقال علوم يوناني بخصوص فلسفه به ايران عصر ساساني است. دين مسيحي در ابتدا شکلي برادرانه و تعاونگونه داشت و بعدها بود که معلمين و قدسين مسيحي جهت تثبت و تعلم خداشناسي ناچار به استفاده از يک دستگاه فلسفي شدند که آن را از آراء فيلسوفان يون چکیده کامل
موضوع نوشتار حاضر نقش مسيحيت در انتقال علوم يوناني بخصوص فلسفه به ايران عصر ساساني است. دين مسيحي در ابتدا شکلي برادرانه و تعاونگونه داشت و بعدها بود که معلمين و قدسين مسيحي جهت تثبت و تعلم خداشناسي ناچار به استفاده از يک دستگاه فلسفي شدند که آن را از آراء فيلسوفان يوناني يعني افلاطون، ارسطو و پيروان آنها نظير نوافلاطونيان اقتباس کردند. بدعتهايي نظير نستوري، منوفيزيست و... نيز که در مسيحيت پديد آمدند با تکيه بر آراء فلسفي، خداشناسي نظري خود را تعليم دادند. همچنين مسيحيان سرياني زبان حوزه بينالنهرين که اغلب نستوري بودند، در مدارس خود آثار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونيان را به سرياني ترجمه ميکردند تا ضمن آموزش فلسفه در حوزه ديني از آن استفاده کنند. مهاجرت اين جمعيتها به ايران بر اثر پناهندگي يا اسارت باعث انتقال علوم يوناني به ايران شد. نوشتار حاضر به استناد منابع کتابخانهيي و به روش توصيفي ـ تحليلي اين مباحث را مورد بررسي قرار داده است.
پرونده مقاله
پيش از افلاطون مسئلة زبان براي متفکراني که با آن روبرو بودند همچون پديدهيي دوگانه متجلي ميشد؛ پديدهيي که از منظر اسطورهيي يک امر مرموز و رازگونه بود که رابط ميان خدايان و انسان بود و از منظري ديگر گونهيي قانون براي آشکارگي حقيقت. براي هراکليتوس زبان جنبهيي را چکیده کامل
پيش از افلاطون مسئلة زبان براي متفکراني که با آن روبرو بودند همچون پديدهيي دوگانه متجلي ميشد؛ پديدهيي که از منظر اسطورهيي يک امر مرموز و رازگونه بود که رابط ميان خدايان و انسان بود و از منظري ديگر گونهيي قانون براي آشکارگي حقيقت. براي هراکليتوس زبان جنبهيي رازورزانه همچون لوگوس داشت که بيشتر پديداري براي اشاره به حقيقت بود تا ابزاري براي توضيح و تشريح آن. از سويي ديگر، زبان براي پارمنيدس زبان پديداري فريبنده بود که حاصل گونهيي قرارداد اجتماعي بود و مسئلهيي از جهان محسوس که بخوديخود داراي ارزش چنداني نيست. سوفسطائيان نيز زبان را پديدهيي قراردادي و نسبي ميدانستند که جز ابزاري براي سخنوري نبود و درخود هيچ حقيقت مطلقي دربرنداشت. افلاطون با توجه به اين پيشزمينة تاريخي، کار خود را آغاز كرد و در اين آبشخور به بررسي مسئلة زبان پرداخت و در کراتولوس ديدگاهي را پروراند که جامع و مکمل اين پيشينة تاريخي بود. زبان، براي افلاطون، پديدهيي فريبنده و ناقص است؛ پديدهيي که وي در کراتولوس آن را، با توجه به ذات زبان و نسبت آن با واقعيت مورد بررسي قرار ميدهد. از آنجايي که زبان، براي افلاطون، امري مصنوع است، ذاتاً ناقص است و به همين دليل نميتواند شناختي از واقعيت بدست بدهد؛ تنها کاري که زبان ميتواند و بايد بکند اين است که هرچه صحيحتر واقعيت را بازنمايي کند و تا حد ممکن در اين کارکرد صحيح و نزديک به واقعيت باشد. زبان تابع واقعيت است و از نظر هستيشناختي متأخر از آن است و تنها از نظر تعليمي است که بطور موقتي بر آن تقدم زماني دارد. بعبارت ديگر، از زبان به شناخت نميتوان دست يافت، چون زبان پديداري مصنوع است که در بهترين حالت تنها ميتواند بطور ناقص واقعيت را بازنمايي کند.
پرونده مقاله
وجودشناسي و مسئله هستي اصيل و غيراصيل از يونان باستان تاکنون همواره مورد بحث و بررسي فلاسفه بوده است. در ميان فلاسفه يونان، هراکليتوس، پارمنيدس و افلاطون بجهت نظريات خاصشان از اهميت خاصي برخوردارند. هراکليتوس معتقد به سيلان و تغيير دائم اشياء بود و منکر ثبات در هستي، ام چکیده کامل
وجودشناسي و مسئله هستي اصيل و غيراصيل از يونان باستان تاکنون همواره مورد بحث و بررسي فلاسفه بوده است. در ميان فلاسفه يونان، هراکليتوس، پارمنيدس و افلاطون بجهت نظريات خاصشان از اهميت خاصي برخوردارند. هراکليتوس معتقد به سيلان و تغيير دائم اشياء بود و منکر ثبات در هستي، اما پارمنيدس برخلاف او، منکر تغيير و معتقد به ثبات و تغييرناپذيري هستي بود. اين دو نظريه متضاد در نظريه مُثُل افلاطون تبلور و ظهور پيدا کرد و او با بهره مندي از آن دو نظريه و بکارگيري سيلان دائم هراکليتوس در جهان محسوسات و ثبات هستي پارمنيدس در عالم مُثُل، نظريه اختصاصي خود را سامان داد. نوشتار حاضر مسئله وجود را از منظر اين سه فيلسوف، مورد بررسي تطبيقي قرار داده تا هم سويي افلاطون با دو فيلسوف سلف خود را روشن و تبيين سازد. با تطبيق وجودشناسي اين سه فيلسوف يوناني، روشن شد که ميتوان نظريه ثبات پارمنيدس (راه حقيقت) و نظريه وحدت هراکليتوس را با عالم مُثُل افلاطون تطبيق داد و نظريه سيلان هراکليتوس و راه گمان پارمنيدس با جهان محسوسات افلاطون، هم سويي و قرابت دارند.
پرونده مقاله
درميان ادوار تاريخ فلسفه و مکاتب فلسفي، نام «مکتب نوافلاطوني» به جهات چندي ممتاز و شاخص است و درعين حال، برغم شهرت و گستردگي تأثير و نفوذ آن در ساير مکاتب و مسالک نظري و عملي، ابعاد و زوايايي از آن همچنان براي ما پوشيده مانده است. ميدانيم که اصطلاح «مکتب نوافلاطوني» واژ چکیده کامل
درميان ادوار تاريخ فلسفه و مکاتب فلسفي، نام «مکتب نوافلاطوني» به جهات چندي ممتاز و شاخص است و درعين حال، برغم شهرت و گستردگي تأثير و نفوذ آن در ساير مکاتب و مسالک نظري و عملي، ابعاد و زوايايي از آن همچنان براي ما پوشيده مانده است. ميدانيم که اصطلاح «مکتب نوافلاطوني» واژهيي مستحدث و رواج آن به اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم ميلادي بازميگردد و قبل از آن، علاقمندان و شيفتگان افلاطون خود را افلاطوني ميدانستند و تمامي گرايشهاي به انديشه افلاطون ـ به هر ميزان و مرتبهـ عموماً ذيل نام «افلاطونيان» و مشابه آن قرار ميگرفت. در ميان حکماي مسلمان ـ و از جمله ملاصدراـ پيروان افلاطون و اشراقيون در يک طبقه قرار داشتند، درحالي که در منابع غربي ايندو اغلب در دو گروه متمايز گنجانده شدهاند. بررسي دلايل و زمينههاي اين نوع تقسيمبندي به مجالي مستقل نيازمند است و ما در اينجا تنها به ذکر ملاحظاتي چند پيرامون مناط اين نامگذاري بسنده ميکنيم. ...
پرونده مقاله
افلاطون در محاوره جمهوري پس از بخشهايي که به تقبيح شعر و شاعران آتني ميپردازد، در کتاب دهم از همين محاوره به اخراج آنان از اتوپياي خويش حکم ميدهد، اما در عين حال، آثار خود او سرشار از مفاهيم شاعرانه بوده و همچنين آنجا که از شاعران صحبت ميكند کلامش سرشار از احترام و تردي چکیده کامل
افلاطون در محاوره جمهوري پس از بخشهايي که به تقبيح شعر و شاعران آتني ميپردازد، در کتاب دهم از همين محاوره به اخراج آنان از اتوپياي خويش حکم ميدهد، اما در عين حال، آثار خود او سرشار از مفاهيم شاعرانه بوده و همچنين آنجا که از شاعران صحبت ميكند کلامش سرشار از احترام و ترديد است. ازاينرو در اين نوشتار بدنبال آن هستيم تا بيابيم در پس اين سرشت پارادوکسيکال چه حقيقتي نهفته است و چگونه ميتوان تبييني از اين رويکرد افلاطون نسبت به شاعران ارائه داد و اساساً آيا آنچه مورد نکوهش افلاطون است کاربرد شاعران آتني از شعر است يا ذات خود شعر مورد انتقاد اوست و يا اينکه بايد پاسخ را در جاي ديگري جستجو کرد و مشکل را در مخاطبان شعر ديد؟ در نظر نگارندگان نوشتار حاضر، اگر بپذيريم يکي از مؤلفه هاي مهم سنت شعري در آتن، قائل شدن وجهي از معرفت براي شعري است که روح غالب آن سنت اساطيري باقي مانده از پيشينيان و تعاليم سوفسطائيان است و همچنين در نظر بگيريم که فراتر از مباحث هستي شناسانه و معرفتشناسانه، اساساً مسئله اول افلاطون سياست و استقرار يک نظام سياسي بسامان است، به اين نتيجه خواهيم رسيد که در اين اتوپيا، سنّت شعري آتن با خصوصياتي که دارد با آرمان سياسي افلاطون قابل جمع نيست؛ چرا که اگر پايديا يا نظام تعليم و تربيت را براي استقرار اتوپيا ضروري بدانيم، حال اگر اين پايديا بخواهد ديوارهاي خود را بر بنيان اسطوره و تعاليم سوفسطائي بمثابة منبع معرفتي بنا کند، تکليف اين آرمانشهر از ابتدا مشخص است. همچنين از وجه معرفت شناسي فلسفة افلاطون نيز ميتوان به اين مسئله نزديک شد و از تمايز ميان زيبايي زيباييشناسانه آنطور که امروزه ما از آن صحبت ميکنيم و در آثار هنري متجلي است، با زيبايي مثالي مد نظر افلاطون که همان حقيقت است، سخن گفت. در نظر افلاطون زيبايي زيبايي شناختي ذيل زيبايي مثالي است و ازاينرو مقصود وي از واژه «زيبا» فقط شامل ارزشهايي که امروزه آنها را زيباييشناسي ميناميم نيست، بلکه ارزشهاي اخلاقي و معرفتي را هم دربرميگيرد و ذيل اين موضوع زيبايي عام و خاص بايد بحث اخراج شاعران از اتوپيا را بازخواني نمود.
پرونده مقاله
فيلوپونوس، فيلسوف نوافلاطوني ـ اسکندراني دورة متأخر، در اکثر علوم عصر خود به حدي متبحر شده بود که برخي به او لقب علاّمه دادند. ولي اين تنها خصوصيت بارز اين متفکر مدرسة اسکندريه نيست. انديشة فيلوپونوس در طول عمر آکادميک خود، دچار نوسانات شگرفي گرديد که برخي شجاعت او را د چکیده کامل
فيلوپونوس، فيلسوف نوافلاطوني ـ اسکندراني دورة متأخر، در اکثر علوم عصر خود به حدي متبحر شده بود که برخي به او لقب علاّمه دادند. ولي اين تنها خصوصيت بارز اين متفکر مدرسة اسکندريه نيست. انديشة فيلوپونوس در طول عمر آکادميک خود، دچار نوسانات شگرفي گرديد که برخي شجاعت او را در نقد و ردّ آراء پيشينيان در حدّ يک قهرمان ستودهاند و وي را راهگشاي تفکر نقّادانه دانستهاند و برخي هم وي را بزدل و طمّاع دانستهاند که براي نجات جان خويش و اغراض مادي، در مقابل فشار حکومت مسيحي ـ رومي تسليم شد و از دستاوردهاي فلسفي خويش دست شست. در نوشتار حاضر تلاش شده تا حدي، پرده از چهرة رازآلود اين فيلسوف، با استناد به آثار ارزشمند پژوهشگران معاصر، کنار زده شود و در جهت تعميق فهم درست از سير تطور انديشة فلسفي در تاريخ فلسفه گامي، هرچند کوچک، برداشته شود. از جمله مواردي که اين نوشتار مورد توجه قرار ميدهد، چگونگي تعامل مدرسة اسکندريه با حکومت مقتدر مسيحي است، بنحوي که در دورة مورد نظر، زمينة رشد و نموّ فيلسوفان و شارحان مروّج انديشة ارسطويي از جمله فيلسوف مورد نظر ما فراهم گرديد. ولي شايد مهمترين دستاورد اين نوشتار بررسي رويکرد نقّادانة فيلوپونوس نسبت به آراء ارسطو و اسلاف وي و مقايسة تطبيقي مهمترين آراء فلسفي فيلوپونوس در دو دوره از فعاليت آکادميک وي باشد؛ آراء متضاد و گاه متناقضي که در جاي خود محل بروز مناقشات قابلتوجهي گرديد و آثار خاص خود را بر سير تحول انديشة فلسفي جوامع مختلف از جمله فلسفة اسلامي بر جاي گذاشت.
پرونده مقاله
رفتار و کنش انسان در هر دوره بطور مستقيم متأثر از نگاه هستيشناسانه و مباني فکري و اعتقادي آن دوره ميباشد؛ به طوري كه براي فهم رفتار و کنش انسان و چرايي آن در يک دوره، بايد به شناخت مباني هستيشناسي و معرفتي آن دوره پرداخت. يکي از اين مباني هستيشناسانه و معرفتشناسانه چکیده کامل
رفتار و کنش انسان در هر دوره بطور مستقيم متأثر از نگاه هستيشناسانه و مباني فکري و اعتقادي آن دوره ميباشد؛ به طوري كه براي فهم رفتار و کنش انسان و چرايي آن در يک دوره، بايد به شناخت مباني هستيشناسي و معرفتي آن دوره پرداخت. يکي از اين مباني هستيشناسانه و معرفتشناسانه که در فهم رفتار و کنش انسان در هر دوره ضروري مينمايد نوع نگاه به هستي و خداست که بطور مستقيم بر رفتار انسان در جامعه تأثير دارد.
با توجه به ضرورت شناخت بين فرهنگي در دوره معاصر و تأثير و رابطه عميقي که بين يونانيان و ايرانيان وجود داشته است، شناخت مباني فکري و رفتاري يونانيان ميتواند در بررسي اين رابطه فرهنگي نقش کليدي داشته باشد. بر اين اساس، نوشتار حاضر در جهت شناخت مباني فکري و رفتاري يونانيان به بررسي نوع نگاه هستيشناسانه و مباني فکري آنها و بطور خاص نگاه يونانيان به خدا و نفس و تأثير اين نوع نگاه در رفتار و كنش انسان يوناني پرداخته است و بر اين مبنا سه انديشمند دوره يوناني يعني هومر، سقراط و افلاطون با روش تفسيري مورد بررسي قرار گرفته است.
نتايج تحقيق نشان ميدهد نگاه يونانيان به خدا با تأثير انديشمندان هر دوره متفاوت بوده، بطوري که نگاه هومر، سقراط و افلاطون از جهتي از همديگر قابل تفکيک است. در نگاه اسطوره يي هومري، خدايان بسان قهرمانان بشري داراي صفات انساني و در معامله با انسان هستند، اما در نگاه سقراط، خدا موجودي است که بدنبال هدايت و راهنمايي انسانها بوده و از طريق دايمونها با مردم ارتباط دارد. در تفکر افلاطون که تکثر خدايان بسمت وحدت ميگرايد، خدا بعنوان ايده خير، موجودي متعالي است که سرنوشت و مبناي قانونگذاري در زندگي فردي و اجتماعي انسان قرار ميگيرد.
پرونده مقاله
ياضيات همواره از علوم يقيني شمرده ميشده است، اما اينکه معرفت رياضي دربارة چيست، همواره دغدغه ذهني رياضيدانان و فيلسوفان رياضي بوده است. اين نظريه که متعلقات رياضي، اموري مجرد و مفارق از جهان ذهن و انديشه ما هستند به افلاطون نسبت داده شده و عده زيادي از فيلسوفان واقعباو چکیده کامل
ياضيات همواره از علوم يقيني شمرده ميشده است، اما اينکه معرفت رياضي دربارة چيست، همواره دغدغه ذهني رياضيدانان و فيلسوفان رياضي بوده است. اين نظريه که متعلقات رياضي، اموري مجرد و مفارق از جهان ذهن و انديشه ما هستند به افلاطون نسبت داده شده و عده زيادي از فيلسوفان واقعباور را با تمام اختلافنظرهايشان افلاطونگرا ناميدهاند. مفسران افلاطون، فلسفه رياضي وي را چه از لحاظ هستيشناسي و معناشناسي، چه از لحاظ معرفتشناسي بطور شفاف و سازگار تفسير نکردهاند و اين امر باعث بدفهمي فلسفه رياضي افلاطون و ابهام در کل فلسفه او گرديده است. از جمله، پريچارد، تفسيري از هستيشناسي افلاطون ارائه کرد که بموجب آن، متعلقات رياضي همين محسوسات هستند. بر اساس اين تفسير، تمثيل خط به گونه ديگري تفسير شده و ابهامات موجود در اين تمثيل از ميان ميرود. ما در اين نوشتار اين تفسير را بررسي ميکنيم و آن را با ساير تفاسير هستيشناسي رياضي افلاطون مقايسه كرده و آثار آن را در کل فلسفه رياضي افلاطون ملاحظه مينماييم و نشان ميدهيم فلسفه رياضي افلاطون برخلاف تفسير سنتي آن درگير معماي بناسراف نيست. بعلاوه، بر اساس استدلالهاي صدرالمتألهين نظرية مثل بلحاظ هستيشناسي نظريهيي کاملاً سازگار است؛ نتيجه اينکه فلسفه رياضي افلاطون فلسفهيي سازگار است.
پرونده مقاله
هانری کربن، مفسر غربی فلسفة اشراق سهروردی است. اندیشة او در تفسیر این فلسفه مبتنی بر تأویل، پدیدارشناسی، نظریة فراتاریخ و فلسفة تطبیقی است. نوشتار حاضر نخستین نوشتاری است که به این موضوع پرداخته و هدف آن بررسی انتقادی اندیشههای كربن دربارة تطبیق فلسفة سهروردی با فلسفة چکیده کامل
هانری کربن، مفسر غربی فلسفة اشراق سهروردی است. اندیشة او در تفسیر این فلسفه مبتنی بر تأویل، پدیدارشناسی، نظریة فراتاریخ و فلسفة تطبیقی است. نوشتار حاضر نخستین نوشتاری است که به این موضوع پرداخته و هدف آن بررسی انتقادی اندیشههای كربن دربارة تطبیق فلسفة سهروردی با فلسفة افلاطون، ارسطو و نوافلاطونیان است. این مقاله به نوآوریهای سهروردی پرداخته است تا بدينوسيله وجه تمایز اندیشة او از آن فیلسوفان بيان گردد. در نتیجهگیری نیز پس از جمعبندی مطالب، نقدی کلی به روششناسی کربن و کاستیهای آن مطرح شده است. فلسفة تطبیقی ـ که گاه فلسفة بینافرهنگی نیز نامیده میشودـ رشتهيی از مطالعات فلسفی است که در خلال آن فیلسوفان با نظر به مبانی اندیشة فلاسفه از جریانهای فرهنگی، زبانی و فلسفی متفاوت، به مسائل فلسفی میپردازند و اختلاف و اشتراک آراء آنان را مطالعه میکنند. بعقيدة کربن، فلسفة تطبیقی راهگشای درک صحیح تفکر در تاریخ فلسفه است و او بر این مبنا فلسفة اشراق را با افلاطون و ارسطو تطبیق داده است. بنظر وی این فلسفه برگرفته از دیدگاههای افلاطون است. این وجه نظر مسبوق به اصالت فلسفه در یونان نزد اوست. کربن سهروردی را افلاطون جهان اسلام دانسته است. دیدگاه کربن نوآوریهای سهروردی و تفاوت اندیشة او با افلاطون و نیز انتقاد وی به ارسطو را نادیده میگیرد.
پرونده مقاله
نزد اهالی فلسفه و متعاطیان علوم عقلی، همانگونه که میان «برهان» و «جدل» فاصلهيی بسیار است، به همانسان میان «زبان برهان» و «زبان جدل» نیز تمایزی آشکار وجود دارد. در اینجا زبان بمعنای متعارف واژه یا حتی بمثابه ابزار و وسیله تفهیم و تفاهم نیست، بلکه در حکم آیينه اندیشه و م چکیده کامل
نزد اهالی فلسفه و متعاطیان علوم عقلی، همانگونه که میان «برهان» و «جدل» فاصلهيی بسیار است، به همانسان میان «زبان برهان» و «زبان جدل» نیز تمایزی آشکار وجود دارد. در اینجا زبان بمعنای متعارف واژه یا حتی بمثابه ابزار و وسیله تفهیم و تفاهم نیست، بلکه در حکم آیينه اندیشه و مجلای وجود درونی آدمی است. در تاریخ فلسفه، کمتر فیلسوفی را میتوان سراغ گرفت که به زبان و نسبت آن با هستی التفات نکرده باشد و این معنا تقریباً در میان تمامی مکاتب و طوایف فلسفه مشترک است که نحوة یافت و دریافت آدمی در زبان او جلوهگر میشود. البته این نحوة یافت، بمعنای تصدیق نسبیانگاری و سفسطه نیست، بلکه دلالت بر ظرفیت و استعداد گوناگون بشر در بیان و انعکاس واقعیت برای خود و دیگران دارد. روشن است که این یافت و وجدان در طول تاریخ فلسفه یکسان نبوده است و اگرچنین نبود، اختلاف و مناقشهيی نيز در میان آنان در نمیگرفت و اهالی فلسفه در همه یا اغلب مقولات و ابواب تفکر با یکدیگر توافق داشتند. با این همه، کارکرد زبان در ساحت وجود، بازتاب امر واقع و تصدیق نفسالامر و تمکین به حقیقت است؛ چنانکه تصدیق یا تکذیب لسانی در تمامی مناسبات انسانی به درجاتی حجیت دارد و مبنای افعال و جهتگیریها قرار میگیرد. بیجهت نیست در فلسفه همواره از حقیقت زبان پرسش شده و میشود و اینکه غالباً زبان را به صرف ساختار نحوی و ادبی تقلیل نمیدهند.
افلاطون از زبان سقراط در رساله کراتولوس میگوید زبان چیزی از سنخ اعتبار و قرارداد صرف نیست و واژه و واژگان با هستی و عین حقیقت مناسبت دارد، تا آنجا که حروف و نحوة ترکیب و آرایش آنها نیز مستقل از خواست و قرارداد انسانهاست. شاید این مطلب برای شنونده عادی بسیار نامتعارف و مبالغهآمیز جلوه کند، لیکن توجه کنیم با سخن و دغدغه فیلسوف در دوهزار و چهارصد سال قبل، امروز نیز میتوان نسبتی پررنگ و معنادار برقرار کرد؛ چنانکه بخش مهمی از تأملات متفکران پستمدرن و هرمنوتیک به این عرصه اختصاص دارد. اهمیت موضوع از آنجا ناشی میشود که زبان عصر حاضر ـکه از رسانه و تبلیغات نيز بسیار مدد میگیردـ برغم آنکه از عقل و عقلانیت و لیبرالیسم و ارزشهای انسانی بسیار یاد میکند، اما درنتیجة بسط و غلبه نگاه خودبنیاد، نیستانگار و قدرتمحور در دوره مدرن و ظهور انسان بریده از ماوراء و الوهیت و در واقع از هستی و خرد ناب، عمل و زبان او نیز دگرگون شده و برهان و عقلانیت جای خود را به جدل و سفسطه سپرده است. اگر روزی ماکیاولی و هابز از ظهور انسان منهای اخلاق و فضیلت خبر میدادند، امروزه زبان قدرت و تبلیغات و رسانه، چشم وگوش و تميیز مردمان را نیز در اختیار خود گرفته و به اصطلاح مدیریت میکند. دوری از زبان برهان و عقلانیت بیش از همه امروزه در سیاستمداران غربی و صاحبان قدرت و پول و سلاح ظهور یافته که رفتارهای غیرانسانی و بازیگریهای خود در صحنه بینالمللی را بمدد زبان ناراست و تبلیغات فراگیر توجیه کرده، در قلب واقعیات سنگ تمام گذارده و میگذارند. اکنون در مجامع بینالمللی، زبانها در باب آزادی و احترام به حقوق انسانها و ارزشهای بشری بسیار به گردش میآید، اما در مقابل چشم میلیونها تن از همین انسانها، حقوق ملتهای مظلوم به نام آزادی و لیبرالیسم و حقوق بشر پایمال شده و ثروتهای مادی و معنویشان چپاول میشود. آیا امروزه این همان اروپا و آمریکایی است که منادی الغای بردهداری بود و ادعای آزادی ملتها در تعیین سرنوشت و صیانت از حقوق بشر را داشت؟! کار بدانجا رسیده که رئیس کنونی دولت آمریکا با وقاحت تمام، از دوشیدن ملت یا ملتهایی بمانند چهارپایان سخن میگوید و هیچ صدایی از هیچ جای جهان و حتی از جانب دولت مفلوک مورد نظر ویبلند نمیشود!
این زبان نه در خدمت دانایی و کرامت که در خدمت جهل و مذلت است. این زبان بجای انعکاس روشنایی و نقش روشنگری، پوشاننده و دورکننده از واقعیت است و برغم دسترسی کنونی بشر به حجم عظیمی از دادههای علمی و خبری، همواره لایهيی از مقاصد تبلیغاتی و حتی سیاسی بر آنها سایه افکنده است. آنگاه که بشر بجای تسلیم در برابر حق و حقیقت و بندگی خداوند متعال، در سودایخدا بودن و خدایی کردن و فرعونیت بر روی زمین است، زبان او نیز با مقاصد وی همسو و هماهنگ است و هر چیزی را برای ایصال به مقاصد خود توجیه می کند. در کتاب خدا و تعلیمات امامان، منشاء و مبدأ زبان خداوند است؛ همو که بیان و اسماء را به آدمی تعلیم داد و از اینرو مقصد و غایت چنین زبانی نیز آشکار میشود و آن چیزی نیست جز بیان حق و تصدیق حقیقت و عمل به لوازم آن.
پرونده مقاله
سوفيستها را ميتوان از نخستين متفکران باستان دانست که موضوع اصلي انديشه را معطوف به مسئلة انسان ميدانستند. ايشان براي نخستين بار جهت پژوهش فلسفي را از «فوسيس» به «نوموس» تغيير دادند. تقريباً همزمان و اندکي پس از ظهور سوفيستها، سقراط، افلاطون و همچنين ارسطو نيز با وجود مخ چکیده کامل
سوفيستها را ميتوان از نخستين متفکران باستان دانست که موضوع اصلي انديشه را معطوف به مسئلة انسان ميدانستند. ايشان براي نخستين بار جهت پژوهش فلسفي را از «فوسيس» به «نوموس» تغيير دادند. تقريباً همزمان و اندکي پس از ظهور سوفيستها، سقراط، افلاطون و همچنين ارسطو نيز با وجود مخالفتها و تعارضات بنيادين با ايشان، انسان را نخستين خواست نظرية فلسفي برشمردند. اين امر اصليترين وجه اشتراک دو ديدگاه سوفيستي و فلاسفة کهن را نشان ميدهد. از سوي ديگر، ميان سقراط و سوفيستها از لحاظ شيوة ديالکتيک و بحث نيز نوعي قرابت صوري وجود دارد. اما از آنجا که سقراط معرفت را داراي معيار ثابت و فارغ از تأثيرات و متغيرات حسي قلمداد ميکند، ازاينرو «انسان معيار همه چيز است» پروتاگوراس از آنجا که نظر به انسان فردي دارد و حقيقت را نسبي تلقي ميکند، مورد انتقاد و اعتراض سقراط قرار ميگيرد. بدينترتيب مطالعة تطبيقي آراء سوفيستي و اهالي فلسفه نشان ميدهد که موضوع و روش، نزد دو گروه يکسان، اما غايت انديشه متفاوت بوده است. اين غايت نزد سوفيستها آموزش يا «پايديا» بود، در حالي که فلاسفه غايت عمل را در شناخت حقيقت ميجستند. نوشتار حاضر با هدف کشف وجوه اشتراک و افتراق دو ديدگاه، در گام نخست به تدقيق آراء شاخص آن خواهد پرداخت و سپس روشن ميکند که برخي نتايج فکري بدست آمده توسط سوفيستها، با وجود بدنامي تاريخي ايشان، تأثيراتي پاينده تا فلسفة معاصر غربي داشته است. بعبارت ديگر، اينان با تغيير جهت فلسفه به مسئلة انسان بنوعي مباني فلسفة نوين غرب را پي افکندند.
پرونده مقاله
اين مقاله به بررسي مسئله روح (پسوخه) و بدن در آراء هومر، افلاطون و ارسطو ميپردازد. مدعاي اصلي نوشتار حاضر از اين قرار است که نظريات متضاد افلاطون و ارسطو در باب هستيشناسي روح و بدن، درنهايت در تعبير دوگانه از هستيشناسي روح در دوران اسطورهيي بخصوص هومر ـ ريشه دارد. به چکیده کامل
اين مقاله به بررسي مسئله روح (پسوخه) و بدن در آراء هومر، افلاطون و ارسطو ميپردازد. مدعاي اصلي نوشتار حاضر از اين قرار است که نظريات متضاد افلاطون و ارسطو در باب هستيشناسي روح و بدن، درنهايت در تعبير دوگانه از هستيشناسي روح در دوران اسطورهيي بخصوص هومر ـ ريشه دارد. به اين معنا که تضاد دوران فلسفي ميان افلاطون و ارسطو بر سر هستيشناسي روح و بدن، در تعبير دوگانه و متضاد هومر از مفهوم روح ريشه دارد. بعلاوه، اين مقاله سعي دارد با اثبات چنين نظري، قدمي بسيار کوچک در راستاي فهم نسبت ميراث اسطورهيي يونان باستان با دوران فلسفه انساني آن ـ بخصوص افلاطون و ارسطو ـ بردارد.
پرونده مقاله
نظر رایج و تثبیتشده در فلسفة افلاطون آن است که وی به نامیرایی نفس پس از مرگ،بعنوان نامیرایی امری ماندگار و ثابت قائل است. نفس آدمی ـ دستکم بخش مهمی از آن که همان عقل استـ گوهری است از جنسی دیگر و آمده از جهانی دیگر که بعد از مرگ بنحوی باقی میماند. اما محاورةمیهمانی چکیده کامل
نظر رایج و تثبیتشده در فلسفة افلاطون آن است که وی به نامیرایی نفس پس از مرگ،بعنوان نامیرایی امری ماندگار و ثابت قائل است. نفس آدمی ـ دستکم بخش مهمی از آن که همان عقل استـ گوهری است از جنسی دیگر و آمده از جهانی دیگر که بعد از مرگ بنحوی باقی میماند. اما محاورةمیهمانی افلاطون چشماندازی از نامیرایی ترسیم ميكند که با تصویر چهرهييپدیدهشناسانه از نفس و انتساب میل برای نامیرایی به اروس، نفس را دستخوش دگرگونی ميداندو در نتیجه، نامیرایی آن رامتفاوت از نامیرایی در برداشت رایج میشمارد. مدعاي مقالة حاضر اینست که برای فهم و تفسیر افلاطون از نامیرایی در محاورةمیهمانی لازم است به برخی از اشارات وی و در ضمن، به بحث زایش و پرورش و نیز یاد و خاطره دقت شود تا بتوان بر اساس آن به مدلی پویا و آفرینشگرانه از نامیرایی رسید که نه مستلزم ماندگاری نفسی اینهمان پس از مرگ است که به اندرنگری ایستا و ساکنِ مُثل مبتهج است و نه وجود نفسی از جنسی دیگر را پیشفرض ميگيرد. این نوشتار ضمن برشمردن و توصیف مدلهايچهارگانهيي که افلاطون از نامیرایی ترسیم ميكند، به ترسیم ويژگيهای مهم و مشترک و در مواردی متمایز آنها ميپردازد و نشان ميدهد که این نامیرایی پیوندی ناگسستنی با آفرینش گفتارهای دربارة فضیلت حقیقی یا تصویرهای آن، زندگی در یاد و خاطرة نسلهای آینده و نیز تأثیرگذاری غیرمستقیم در جهان دارد.
پرونده مقاله
شباهتهاي بسياري ميان انديشههاي فلسفي حكماي پيش سقراطيان و تعاليم زرتشت كه از تقدم زماني برخوردارند، وجود دارد كه حاكي از آشنايي اين انديشهها با آموزههاي زرتشت بر اثر مراودت يونانيان با ملل شرقي بويژه ايرانيان است. پرسشي كه نوشتار حاضر در پي تبيين صحت و سقم آن است كه چکیده کامل
شباهتهاي بسياري ميان انديشههاي فلسفي حكماي پيش سقراطيان و تعاليم زرتشت كه از تقدم زماني برخوردارند، وجود دارد كه حاكي از آشنايي اين انديشهها با آموزههاي زرتشت بر اثر مراودت يونانيان با ملل شرقي بويژه ايرانيان است. پرسشي كه نوشتار حاضر در پي تبيين صحت و سقم آن است كه با روش تطبيقي مورد كاووش و بررسي قرار دهد، اين است كه آموزههاي زرتشت چه تأثيري بر انديشه پيش سقراطيان داشته است؟ نتيجه پژوهش نشان ميدهد كه انديشمنداني همچون تالس، فيثاغورس، امپدوكلس و بويژه افلاطون ديدگاههاي خود را با تأثيرپذيري از انديشه ايراني تدوين كردهاند؛ از جمله مفاهيمي چون مشاركت، ثنويت، پادشاه ـ فيلسوف نزد افلاطون و نيز انديشههاي فيثاغورس دربارة روح و اعداد.
پرونده مقاله
از قرن اول قبل از ميلاد مکتب افلاطوني همواره با فلسفه مشاء مواجهه داشته است. در اين ميان، جرياني که ايده تلفيق اين دو مکتب را داشت در آمونيوس ساکاس به اوج رسيد. اين ايده در فرفوريوس محقق شد و از آن پس فلاسفه افلاطوني به جمع ميان افلاطون و ارسطو اهتمام ويژه ورزيدند. لي چکیده کامل
از قرن اول قبل از ميلاد مکتب افلاطوني همواره با فلسفه مشاء مواجهه داشته است. در اين ميان، جرياني که ايده تلفيق اين دو مکتب را داشت در آمونيوس ساکاس به اوج رسيد. اين ايده در فرفوريوس محقق شد و از آن پس فلاسفه افلاطوني به جمع ميان افلاطون و ارسطو اهتمام ويژه ورزيدند. ليكن سوريانوس و برقلس، از اين جريان فاصله گرفتند و در مواضعي مهم ارسطو را نقد کرده و فکر او را در مقابل رأي افلاطون تلقي نمودند. بعقيدة برقلس، ارسطو عالم مثل را انکار کرده و از فهم عليت فاعلي الهي عاجز مانده و از اينرو فاعليت او را در عليت غايي منحصر نموده است. علاوه برآن، عقل را به مقام مبدأ اول و واحد علي الاطلاق ارتقا داده كه اين خود خطايي خطير و انحرافي بزرگ بود. در مقابل بواسطه تلاشهاي آمونيوس هرميايي و شاگردان وي، مکتب فلسفي اسکندريه شکل گرفت که طرح جمع افلاطون و ارسطو را بشکل نظاممند پي گرفت و به اوج خود رساند. سيمپليکيوس بعنوان يکي از برجستهترين فيلسوفان اين حوزه، متأثر از تعاليم آمونيوس هرميايي، آنچه را برقلس موارد اختلاف افلاطون و ارسطو ميدانست، بنحوي تحليل و تفسير نمود که به مواضع اشتراک و اتفاق بدل شود. وي اين کار را نه به اقتضاي ذوق و بموجب تفنن فکري، بلکه بواسطه الزامات فلسفي پيش رو انجام داد.
پرونده مقاله
حکمت و فلسفه در ايران پس از اسلام و همچنين در ديگر نقاط جهان اسلام، از طريق نهضت ترجمه با حکمت يوناني پيوند خورده و به تعامل رسيده است. خواجه نصيرالدين طوسی از جمله انديشمندان برجسته در جهان اسلام است كه از طريق حكمت مشاء و آثار فارابي و ابنسينا، با فلسفة يونانی آشنا ش چکیده کامل
حکمت و فلسفه در ايران پس از اسلام و همچنين در ديگر نقاط جهان اسلام، از طريق نهضت ترجمه با حکمت يوناني پيوند خورده و به تعامل رسيده است. خواجه نصيرالدين طوسی از جمله انديشمندان برجسته در جهان اسلام است كه از طريق حكمت مشاء و آثار فارابي و ابنسينا، با فلسفة يونانی آشنا شده و با ابتكارات خود بر غنای آن افزوده است. حال پرسش اينجاست که کداميک از مؤلفه های فکری حکمت يونانی، بويژه سنت افلاطونی ـ افلوطينی، در انديشههای فلسفی و کلامی خواجه نصيرالدين طوسی حضور دارد؟ در اين پژوهش كه با روش توصيفی ـ تحليلی و با مراجعه به آثار خواجه نصير صورت گرفت، دريافتيم که اين حضور و مشابهت در قالب اشکال مختلفی بروز كرده است كه عبارتند از: 1) پذيرش کامل و بدون تغيير، گرچه همراه با جابجايي، ديدگاههاي يوناني؛ مانند اكثر مسائل منطق، مبحث مقولات دهگانه، علل اربعه و تقسيمات علوم؛ 2) تکميل، تغيير و افزودن براهيني بر اثبات ديدگاههاي پيشين؛ مانند مسئلة امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحيد واجب، امتناع صدور كثير از واحد، اتحاد عاقل و معقول و جوهريت صور نوعيه؛ 3) تغيير محتوا و ماهيت ديدگاههاي يوناني در عين حفظ نام و عنوان قديمي آنها؛ مانند مثل افلاطونی.
پرونده مقاله
تردیدی نیست که «طبیعت» بعنوان محل پیدایش و رشد موجودات طبیعی و قوانین جاری در آن، همواره مورد توجه دانشمندان و فیلسوفان بوده است. دانشمندان علوم تجربی بیش از هر چیز، در پی شناخت موجودات طبیعی و قوانین موجود در طبيعت بوده و فیلسوفان بیشتر به شناخت خود طبیعت و ساختار آن پ چکیده کامل
تردیدی نیست که «طبیعت» بعنوان محل پیدایش و رشد موجودات طبیعی و قوانین جاری در آن، همواره مورد توجه دانشمندان و فیلسوفان بوده است. دانشمندان علوم تجربی بیش از هر چیز، در پی شناخت موجودات طبیعی و قوانین موجود در طبيعت بوده و فیلسوفان بیشتر به شناخت خود طبیعت و ساختار آن پرداخته و درصدد پاسخ به این پرسش بودهاند که طبیعت به چه معناست؟ ساختار آن چیست؟ چه ارتباطی بین موجودات و طبیعت میتواند وجود داشته باشد؟ آیا طبیعت منشأ اولیه پیدایش موجودات در جهان است؟ یا اینکه طبیعت بعنوان ماده و صورت، بستری برای پیدایش گونههای مختلف موجودات است؟ فیلسوفان یونانی و پس از آنها حکیمان مسلمان، پاسخهايي متفاوت به این پرسشها دادهاند. در اندیشة یونانیان باستان، «فوزیس» یا طبیعت بمعنای روییدن و زندگی کردن و حیات بود. اين معنا که محور اصلی اندیشة پیشسقراطیان را شکل داده بود، در فلسفة رواقی به معنای «محتوای جهان» و «موجد اشیاء» تغییر یافت و نزد افلاطون بعنوان منشأ پیدایش همه چیز بکار رفت. او واژة تخنه (هنر) و آرخه (اصل) را برای توضیح پیدایش جهان بکار برده و خلقت جهان را ابداع هنری دانسته است. ارسطو نیز که جهان را مترادف با کل طبیعت میدانست، معتقد بود طبیعت مبدأ حرکت و دگرگونی در اشیاء است. اما اندیشمندان مسلمان آرائي متفاوت دربارة طبیعت ارائه کردهاند. اخوان الصفا طبیعت را پنجمین مرتبه از مراتب هستی و جنبة «فعال» جهان، و ماده را جنبة «منفعل» آن، تلقي كردهاند. ابنسینا طبیعت و همه فعل و انفعالات آن را فعل خداوند دانسته و معتقد بود طبیعت با ترکیب ماده و صورت، موجب پیدایش جوهر جسمانی میشود. سهروردی بر خلاف مشائین که صورت نوعیه را طبیعت اشیاء میدانستند، با نفی صورت نوعیه، طبیعت نوری را جایگزین آن کرد و ملاصدرا عالم طبیعت را عین تجدد و دگرگونی دانسته و طبیعت جوهر را دارای حرکت و سیلان دائمی معرفی نمود.
پرونده مقاله
مکتب افلاطونی میانه (Middle platonism) از مهمترین مکاتب فلسفی ـ دینی در سدۀ اول پیشامسیحی است که با داعیۀ احياي مكتب افلاطوني اصيل، شالودهيي از بنیادیترین آموزههای معرفتی و فلسفی آن روزگار را در نظام فلسفی خود دارد؛ آموزههایي چون ذات باری واحد، خدای خالق، هبوط روح، م چکیده کامل
مکتب افلاطونی میانه (Middle platonism) از مهمترین مکاتب فلسفی ـ دینی در سدۀ اول پیشامسیحی است که با داعیۀ احياي مكتب افلاطوني اصيل، شالودهيي از بنیادیترین آموزههای معرفتی و فلسفی آن روزگار را در نظام فلسفی خود دارد؛ آموزههایي چون ذات باری واحد، خدای خالق، هبوط روح، معرفت عقلانی و نجات و رستگاری. با تأمل در آثار افلاطونیان میانه میتوان دریافت که مبانی فلسفی این مكتب بیش از هر چیز بر تفسير مجدد برخي آموزههاي ديني ـ فلسفي مكاتب افلاطوني، رواقي، فيثاغورثي و گنوسی بنا شده است؛ چنانکه در آثار همة فیلسوفان این مکاتب، ردّپايی پررنگ از دغدغۀ تبیین مسئلة یگانگی و تعالی ذات باریتعالي، چگونگي خلق جهان و تبیین وجود شر در آن، ملاحظه میشود. بهمين دليل مبانی فلسفۀ افلاطونی میانی اساساً دینی است و موضوعاتی چون دوگانگی ذات الوهیت در دو مفهوم، خدای باری و فرازمند و صانع یا خالق جهان، دوگانگی خاستگاه روحانی و مادی انسان و هبوط روح، کیهانشناسی و ساختار مادی جهان و فرجام کار آن، فرجامشناسی با محوریت آموزۀ نجات و رستگاری انسان از طریق معرفت عقلانی، و در نهایت، مبحث اخلاقیات و تعریف چارچوبهای عملی آن برای رسیدن به کمال عقلانی که لازمۀ رستگاری است، شاکلۀ اصلی نظام و اندیشۀ فلسفی مكتب افلاطونی میانه را تشکيل داده است. نوشتار حاضر ميكوشد ضمن تبیین و تشریح آموزههای فلسفی افلاطونی میانه، با جُستاری تطبیقی، به تحلیل مبانی و چگونگی شکلگیری آنها در مقام یک مکتب فلسفی ـ دینی بپردازد.
پرونده مقاله
نوشتار حاضر از طريق بررسي متون برجاي مانده از عصر كلاسيك يونان باستان، به بررسی ارتباط میان فیلانثروپیا (انسان دوستی) و پایدیا (تعلیم و تربیت) در اين دوره ميپردازد. اصطلاح فیلانثروپیا نخستینبار در نمایشنامه پرومتئوس در بند، نوشتة آیسخولوس بکار رفته و بعدها در برخي از آ چکیده کامل
نوشتار حاضر از طريق بررسي متون برجاي مانده از عصر كلاسيك يونان باستان، به بررسی ارتباط میان فیلانثروپیا (انسان دوستی) و پایدیا (تعلیم و تربیت) در اين دوره ميپردازد. اصطلاح فیلانثروپیا نخستینبار در نمایشنامه پرومتئوس در بند، نوشتة آیسخولوس بکار رفته و بعدها در برخي از آثار ادبی و فلسفی دورة کلاسیک یونان باستان استفاده شده است. در این نمایشنامه، انسان دوستی به پرومتئوس نسبت داده شده، چراکه او آتش را از زئوس دزدیده تا به انسان بدهد و آنها را از نابودی رها سازد. در کمدی صلح اریستوفان نیز ايزد هرمس با صفت انسان دوست معرفی شده زيرا دستیابی به صلح را برای انسانها ممكن میسازد. در سخنرانی ایسوکراتس، اصطلاح انسان دوست بر رهبران سیاسی و انسانهایی اطلاق میشود که از بالاترین فضایل برخوردارند و نعمتهایی همچون معرفت را با دیگران به اشتراک میگذارند. افزون بر این، افلاطون نیز در کتاب چهارم قوانین، کرونوس را فردي انسان دوست معرفی میکند، بدين دليل که در شیوة حکومت سعی میکند فرهنگ و تمدن را در میان انسانها برقرار سازد. در رسالة اوتیفرون نیز، سقراط خود را از آن جهت که دانسته های خویش را با انسانهای دیگر بهاشتراک میگذارد، انسان دوست دانسته است. همانگونه كه ارسطو اذعان کرده، فیلانثروپیا امری ذاتی و فطری تلقی میشود، اما با اینحال از طریق پایدیاست که شکل فضیلتمندانه بخود میگیرد. در مقابل، موجوداتی که به فیلانثروپوس متصف شده اند، موجوداتی هستند که در راستاي شکلدادن به پایدیا و توسعة آن در جامعة خویش، تلاش میکنند.
پرونده مقاله
«اروس» بعنوان خدای عشق یونانی، علاوه بر معاني مختلفی که در تاریخ اساطیری و فلسفی پیش از سقراط داشته، در فلسفة افلاطون نیز با تعابیر گوناگوني آمده است. این تنوع معانی سبب شده كه مفسران وی در تفسیر آن مرتكب خطا شوند؛ از جمله در ترجمة اروس به عشق. در مقالة حاضر به بررسی چکیده کامل
«اروس» بعنوان خدای عشق یونانی، علاوه بر معاني مختلفی که در تاریخ اساطیری و فلسفی پیش از سقراط داشته، در فلسفة افلاطون نیز با تعابیر گوناگوني آمده است. این تنوع معانی سبب شده كه مفسران وی در تفسیر آن مرتكب خطا شوند؛ از جمله در ترجمة اروس به عشق. در مقالة حاضر به بررسی معناي اروس در دو محاورة مهمانی و فدروس افلاطون، و ارتباط آن با «فلسفه» و «تخنه» پرداخته شده است. اروس در محاورة مهمانی، پس از بیان چند معنای مختلف، سرانجام بمعناي اشتیاق و آرزو به مشاهدة زیبایی مطلق بکار رفته که در حقیقت همان فلسفه است، چراکه در انديشة افلاطون، تفاوت میان ايدة خیر (که فلسفه انگيزهيي برای مشاهدة آن است) و ايدة زیبایی، تفاوتی اعتباری است؛ بدین معنا که ايدة خیر و زیبایی مطلق یک حقیقتند که از دو دریچه به آن نگریسته شده است. حال از آنجاکه دیالکتیک ـ یعنی فعالیتی که در آن جزئیات کثیر از واحد، و واحد از جزئیات کثیر شناخته ميشود ـ در محاورة فدروس بعنوان ابزار تخنه (Technites) معرفی شده، ميتوان چنین نتیجه گرفت که عاشق افلاطونی ـ بمعنایی كه در این مقاله مطرح شده ـ و فیلسوف جز از طریق تخنه به درک ايدة زیبا (یا خیر) نائل نخواهند شد. تحلیل مباحث مقاله، با تکیه بر نقد آراء دو مفسر افلاطون، پروفسور گرگوری ولاستوس و مارتا نوسباوم، انجام خواهد شد.
پرونده مقاله
«زمان» از مهمترین ویژگیهای عالم ماده است که شناخت حقیقت آن همواره مورد توجه فلاسفه بوده است. سادگی ظاهری فهم زمان و مشکل بودن تبیین آن، موجب اختلاف بين فلاسفه در تعریف آن شده است. فلاسفۀ اسلامی نیز در اینباره اختلافنظر دارند که ریشۀ این اختلاف، به تعاریف متفاوت افلاطون چکیده کامل
«زمان» از مهمترین ویژگیهای عالم ماده است که شناخت حقیقت آن همواره مورد توجه فلاسفه بوده است. سادگی ظاهری فهم زمان و مشکل بودن تبیین آن، موجب اختلاف بين فلاسفه در تعریف آن شده است. فلاسفۀ اسلامی نیز در اینباره اختلافنظر دارند که ریشۀ این اختلاف، به تعاریف متفاوت افلاطون و ارسطو از زمان برمیگردد. افلاطون زمان را جوهری قائم به نفس و ذاتاً مستقل تعریف کرده که صورت تفصیلی عالم مُثل است. از نظر ارسطو نيز زمان، عدد حرکت از جنبه تقدّم و تأخری است که با هم جمع نمیشوند. فلاسفة اسلامی با حکم به تباین این دو تعریف، معمولاً متمایل به یکی از ایندو تعریف بوده و سعی کردهاند به تشکیکهای دیدگاه مختار خود پاسخ دهند و اتقان تعریف مقابل را نفی نمایند. فیلسوفانی مانند ابنرشد، ابنسینا و سهروردی به تعریف ارسطو و در مقابل، زکریای رازی و فخر رازی به تعریف افلاطون از زمان گرایش داشتهاند. اما تلاش برای متقابل نشان دادن تعاریف افلاطونی و ارسطویی از زمان موجّه نیست، زیرا از نظر هر دو فیلسوف، اگرچه زمان متفاوت از حرکت است، اما وجود آنها از هم جداييناپذير است، بطوریکه فهم هر یک وابسته به فهم دیگری است. بر همين اساس، هدف نوشتار حاضر اينست که اولاً، با تبیین نظر افلاطون روشن سازد که نظر وی با نظر ارسطو در تقابل نیست و ثانیاً، تأثیر دیدگاه آنها میان فلاسفۀ مسلمان را نشان دهد.
پرونده مقاله
پرسش محوری جستار حاضر، توصیف و تحلیل تطور تاریخی آموزۀ دوستی (محبت) افلاطونیـارسطویی در آیینۀ اندیشۀ فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی است. روش تحقیق، مطالعۀ تاریخی است که علاوه بر توصیف، به چرایی این تطور نیز میپردازد. بحث دوستی در اندیشۀ ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوسی چکیده کامل
پرسش محوری جستار حاضر، توصیف و تحلیل تطور تاریخی آموزۀ دوستی (محبت) افلاطونیـارسطویی در آیینۀ اندیشۀ فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی است. روش تحقیق، مطالعۀ تاریخی است که علاوه بر توصیف، به چرایی این تطور نیز میپردازد. بحث دوستی در اندیشۀ ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوسی مطرح شده و رگههایی از آموزه¬های افلاطونی در آن قابل مشاهده است. این بحث در فلسفۀ دورۀ اسلامی از جهاتی دچار دگردیسی شد، ازجمله از حیث تنوع محبوب (و بالاترین محبوب)، از حیث دامنه، یعنی فردگرایانه یا جامعهگرایانه بودن، و از حیث خودخواهی یا دیگرخواهی. از حیث تنوع محبوب، از دوستیِ بافضیلت به محبت نسبت به حکیم (خدا) رسیده است، از حیث دامنه، شاهد تغییر گفتمان از دوستی سیاسی ـ اجتماعی، به محبت بمثابه نوعی خصلت درونی هستیم که آثار فردی و اجتماعی دارد، و از خودخواهی و دیگرخواهی گذر کرده و مطابق با قاعدۀ سنخیت، به محبت ازـاویی (خدایی) رسیده است. تأثیرپذیری از آراء متفکرانی همچون فلوطین و همچنین نقش دین، فرهنگ، عرفان و واسطههایی چون آراء ابن¬سینا، آثار ابن¬مسکویه و شیخ اشراق در تبیین این دگردیسی اهمیت دارد. مبانی خاص فلسفی و کلامی فارابی و طوسی و همچنین برخی آراء اخلاقی ایشان، مهمترین عامل برای تفسیر چرایی این دگردیسی است.
پرونده مقاله
در خوانش اشتراوس از محاورۀ قوانین، بار دیگر با رویکرد جامع او مواجه میشویم و برخلاف نگرش تاریخی، شاهد تغییر و تحولی اساسی و مغایر با تفسیر او از دیگر محاورات افلاطون، نیستیم. درواقع، اشتراوس معتقد است برای فهم واقعی محاورۀ قوانین باید بشیوۀ او و از رهگذر خوانش فارابی ـ چکیده کامل
در خوانش اشتراوس از محاورۀ قوانین، بار دیگر با رویکرد جامع او مواجه میشویم و برخلاف نگرش تاریخی، شاهد تغییر و تحولی اساسی و مغایر با تفسیر او از دیگر محاورات افلاطون، نیستیم. درواقع، اشتراوس معتقد است برای فهم واقعی محاورۀ قوانین باید بشیوۀ او و از رهگذر خوانش فارابی ـ در کتاب تلخیص¬النوامیس ـ از آن، پیش برویم و تنها در اینصورت است که میتوانیم به افقی ورای تفسیر تاریخی دست یابیم. در پژوهش پیش¬رو، هدف آنست که ضمن بحثی اجمالی از تفسیر تاریخی محاورۀ قوانین، تفسیر فارابی از آن، و همچنین نقد و نظر اشتراوس در اینباره، را بررسی کرده، و مهمترین شاخصههای تفسیر بدیع او از این اثر را تبیین نماییم.
پرونده مقاله