«طبيعت» از منظر فيلسوفان يوناني و حکيمان مسلمان
محورهای موضوعی : مطالعات تطبیقی تاریخ فلسفه
داود محمدیانی
1
(استاديار دانشگاه پيام نور، تهران، ايران)
کلید واژه: طبيعت, فوزيس, تخنه, آرخه, پيشسقراطيان, رواقيان, ارسطو, افلاطون, حكماي مسلمان,
چکیده مقاله :
تردیدی نیست که «طبیعت» بعنوان محل پیدایش و رشد موجودات طبیعی و قوانین جاری در آن، همواره مورد توجه دانشمندان و فیلسوفان بوده است. دانشمندان علوم تجربی بیش از هر چیز، در پی شناخت موجودات طبیعی و قوانین موجود در طبيعت بوده و فیلسوفان بیشتر به شناخت خود طبیعت و ساختار آن پرداخته و درصدد پاسخ به این پرسش بودهاند که طبیعت به چه معناست؟ ساختار آن چیست؟ چه ارتباطی بین موجودات و طبیعت میتواند وجود داشته باشد؟ آیا طبیعت منشأ اولیه پیدایش موجودات در جهان است؟ یا اینکه طبیعت بعنوان ماده و صورت، بستری برای پیدایش گونههای مختلف موجودات است؟ فیلسوفان یونانی و پس از آنها حکیمان مسلمان، پاسخهايي متفاوت به این پرسشها دادهاند. در اندیشة یونانیان باستان، «فوزیس» یا طبیعت بمعنای روییدن و زندگی کردن و حیات بود. اين معنا که محور اصلی اندیشة پیشسقراطیان را شکل داده بود، در فلسفة رواقی به معنای «محتوای جهان» و «موجد اشیاء» تغییر یافت و نزد افلاطون بعنوان منشأ پیدایش همه چیز بکار رفت. او واژة تخنه (هنر) و آرخه (اصل) را برای توضیح پیدایش جهان بکار برده و خلقت جهان را ابداع هنری دانسته است. ارسطو نیز که جهان را مترادف با کل طبیعت میدانست، معتقد بود طبیعت مبدأ حرکت و دگرگونی در اشیاء است. اما اندیشمندان مسلمان آرائي متفاوت دربارة طبیعت ارائه کردهاند. اخوان الصفا طبیعت را پنجمین مرتبه از مراتب هستی و جنبة «فعال» جهان، و ماده را جنبة «منفعل» آن، تلقي كردهاند. ابنسینا طبیعت و همه فعل و انفعالات آن را فعل خداوند دانسته و معتقد بود طبیعت با ترکیب ماده و صورت، موجب پیدایش جوهر جسمانی میشود. سهروردی بر خلاف مشائین که صورت نوعیه را طبیعت اشیاء میدانستند، با نفی صورت نوعیه، طبیعت نوری را جایگزین آن کرد و ملاصدرا عالم طبیعت را عین تجدد و دگرگونی دانسته و طبیعت جوهر را دارای حرکت و سیلان دائمی معرفی نمود.
Undoubtedly, nature has always attracted the attention of scientists and philosophers as the loci of the genesis and growth of natural existents and its current. Scientists working in the field of empirical sciences mainly seek the knowledge of natural existents and laws of nature, while philosophers basically deal with the knowledge of nature itself and its structure and try to provide an answer to the questions of what the meaning of nature is, what its structure is, what relationship exists between existents and nature, whether nature is the primary source of the appearance of existents in the world, and whether nature, as matter and form, is a cradle for the appearance of various forms of existents. Greek philosophers and, later, Muslim philosophers have provided various responses to these questions. In ancient Greek philosophy, physis or nature means growth, living, and life. This meaning, which had provided the basis for pre-Socratic philosophy, changed into the “content of the world” and “maker of things” in Stoic philosophy. Plato also defined physis as the origin of the appearance of all things. He used the words technē (art) and archē (origin) to explain the emergence of the world and considered the creation of the world as an artistic innovation. Aristotle, who viewed the world synonymous with the whole nature, believed that nature is the source of motion and change in things; however, Muslim thinkers have provided various ideas about nature. Ikhwān al-Ṣafā maintained that nature is the fifth level of the levels of being and the “active” aspect of the world, with matter as its passive aspect. Ibn Sīnā considered nature and the interactions therein as God’s act and believed that nature is the cause of the appearance of corporeal substance by synthesizing matter and form. Unlike the Peripatetics, who believed that archetypes are the same as the nature of things, Suhrawardī rejected archetypes and replaced them with luminary nature. Finally, Mullā Ṣadrā viewed the world of nature identical with renewal and change and maintained that the nature of substance enjoys permanent motion and flow.
ابنسینا (1376) الهیات من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسنزاده آملی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
ابنسینا (1383) طبیعیات دانشنامه علایی، همدان: دانشگاه بوعلی سینا.
ابنسینا (1385) الهیات نجات، ترجمه و شرح یحیی یثربی، تهران: بوستان کتاب.
ابنسینا (1387) الاشارات و التنبیهات، قم: بوستان کتاب.
ابنسینا (1404ق) الشفاء، ج۱، الطبیعیات، قم: كتابخانة آیتالله مرعشی نجفی.
ابنسینا (بیتا) الهیات شفا، تحقیق ابراهیم مدکور، (بیجا).
اخوان الصفا (1928م) رسائل، قاهره: مطبعة العربیة.
اخوان الصفا (1949م) رسالة الجامعة، ج ۱، تصحیح جمیل صلیبا، دمشق: مطبعة الترقی.
ارسطو (1377) متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ترجمة شرفالدین خراسانی، تهران: حکمت.
افلاطون (1380) دوره آثار، ترجمة محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران: خوارزمی.
برن، ژان (1362) فلسفه رواقی، ترجمة سید ابوالقاسم پورحسینی، تهران: امیرکبیر.
دورانت، ویل (1371) تاریخ فلسفه، ترجمة عباس زریاب، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی.
دیباجی، سیدمحمدعلی؛ ناسخیان، علیاکبر (1399) «بازشناسی مفهوم طبیعت در فلسفة سهروردی در پرتو نقد صورت نوعیه»، آموزههای فلسفۀ اسلامی، سال 15، شمارة ۲۶، ص132ـ111.
سهروردی، شهابالدین (1393) حکمة الاشراق، تصحیح محمد ملکی، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي و دانشگاه اديان و مذاهب.
عبدالرحیمزاده، سید نعمتالله (1396) «نظر و عمل در آغاز فلسفه»، غربشناسی بنیادی، سال 8، شمارة 2، ص28ـ1.
فلاطوری، عبدالجواد (1363) «تحول بنیادی فلسفة یونان در پرتو اندیشه اسلامی»، دومین یادنامه علامه طباطبایی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
قوام صفری، مهدی (1387) نظریۀ صورت در فلسفۀ ارسطو، تهران: حکمت.
کاپلستون، فردریک (1375) تاریخ فلسفه، ج1: یونان و روم، ترجمة سیدجلالالدین مجتبوی، تهران: علمی و فرهنگی و سروش.
مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۸۳) شرح الهیات شفا، ج۱، قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
ملاصدرا (1380) الحكمة المتعالية فی الأسفار الأربعة، ج2، تصحيح و تحقيق مقصود محمدي، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا.
ملاصدرا (1381) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الاربعة، ج5، تصحيح و تحقيق رضا محمدزاده، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا.
ملاصدرا (1383) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الاربعة، ج3، تصحيح و تحقيق مقصود محمدي، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا.
ملاصدرا (1391) الشواهد الربوبية فی مناهج السلوكية، تصحيح و تحقيق سيد مصطفي محقق داماد، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا.
موسوی مهر، سیدمهدی (1392) «وساطت علیت به معنای یونانی در درک هایدگر از تکنولوژی»، دوفصلنامه فلسفی شناخت، شمارة 68، ص151ـ133.
نصر، سیدحسین (1342) نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت، تهران: دانشگاه تهران.
هایدگر، مارتین (1375) پرسشی در باب تکنولوژی، ترجمة محمدرضا اسدی، تهران: مؤسسة فرهنگی اندیشه.
هایدگر، مارتین (1389) عمارت، سکونت، فکرت در شعر، زبان و اندیشۀ رهایی، ترجمة عباس منوچهری، تهران: مولی.
هایدگر، مارتین (1394) سرآغاز کار هنری، ترجمه پرویز ضیاء شهابی، تهران: هرمس.
Burnet, John (1920). Early Greek Philosophy. 3rd edition. London: A & C Black.
Fawcett, Nicholas (2011). Aristotle's Concept of Nature: Three Tensions. Electronic Thesis and Dissertation Repository. The University of Western Ontario, Ontario, Canada.
Guthrie, W. K. C. (1981). A History of Greek philosophy. Vol. VI: Aristotle: an Encounter. Cambridge University Press.
Naddaf, Gerard (2005). The Greek Concept of Nature. Albany: State University of New York press.
Plato (1921). The Laws. translated by Benjamin Jowett Longmans. London: Green and Co.
«طبيعت» از منظر فيلسوفان يوناني و حکيمان مسلمان
چکیده
تردیدی نیست که «طبیعت» بعنوان محل پیدایش و رشد موجودات طبیعی و قوانین جاری در آن، همواره مورد توجه دانشمندان و فیلسوفان بوده است. دانشمندان علوم تجربی بیش از هر چیز، در پی شناخت موجودات طبیعی و قوانین موجود در طبيعت بوده و فیلسوفان بیشتر به شناخت خود طبیعت و ساختار آن پرداخته و درصدد پاسخ به این پرسش بودهاند که طبیعت به چه معناست؟ ساختار آن چیست؟ چه ارتباطی بین موجودات و طبیعت میتواند وجود داشته باشد؟ آیا طبیعت منشأ اولیه پیدایش موجودات در جهان است؟ یا اینکه طبیعت بعنوان ماده و صورت، بستری برای پیدایش گونههای مختلف موجودات است؟ فیلسوفان یونانی و پس از آنها حکیمان مسلمان، پاسخهايي متفاوت به این پرسشها دادهاند. در اندیشة یونانیان باستان، «فوزیس» یا طبیعت بمعنای روییدن و زندگی کردن و حیات بود. اين معنا که محور اصلی اندیشة پیشسقراطیان را شکل داده بود، در فلسفة رواقی به معنای «محتوای جهان» و «موجد اشیاء» تغییر یافت و نزد افلاطون بعنوان منشأ پیدایش همه چیز بکار رفت. او واژة تخنه (هنر) و آرخه (اصل) را برای توضیح پیدایش جهان بکار برده و خلقت جهان را ابداع هنری دانسته است. ارسطو نیز که جهان را مترادف با کل طبیعت میدانست، معتقد بود طبیعت مبدأ حرکت و دگرگونی در اشیاء است. اما اندیشمندان مسلمان آرائي متفاوت دربارة طبیعت ارائه کردهاند. اخوان الصفا طبیعت را پنجمین مرتبه از مراتب هستی و جنبة «فعال» جهان، و ماده را جنبة «منفعل» آن، تلقي كردهاند. ابنسینا طبیعت و همه فعل و انفعالات آن را فعل خداوند دانسته و معتقد بود طبیعت با ترکیب ماده و صورت، موجب پیدایش جوهر جسمانی میشود. سهروردی بر خلاف مشائین که صورت نوعیه را طبیعت اشیاء میدانستند، با نفی صورت نوعیه، طبیعت نوری را جایگزین آن کرد و ملاصدرا عالم طبیعت را عین تجدد و دگرگونی دانسته و طبیعت جوهر را دارای حرکت و سیلان دائمی معرفی نمود.
كليدواژگان: طبيعت، فوزيس، تخنه، آرخه، پيشسقراطيان، رواقيان، ارسطو، افلاطون، حكماي مسلمان.
* * *
مقدمه
در تاریخ اندیشة فلسفی طبیعت به معانی مختلفی بكار رفته و هر فیلسوفی بر اساس مبانی فلسفة خود معنايی خاص از طبیعت را مراد کرده است که متناسب با سایر آراء اوست. برخی از فیلسوفان که در تاریخ فلسفه به فیلسوفان مادی مشهورند، تفسیری مادی از طبیعت ارائه کردهاند و از آنجا که بدنبال علت نخستین اشیاء بودند، طبیعت را تنها در عرصة موجودات طبیعی جستجو نموده و آن را جوهر اولیه اشیاء دانستند که ازلی و ابدی بوده و پیدایش همة جهان و رشد تمام موجودات را به آن نسبت دادند. بعضي دیگر نیز که مشربی الهی داشتند، طبیعت را امری معنوی و الهی دانسته و معتقد بودند طبیعت مصنوع و فعل صانع و خالق جهان هستی است. آنها طبیعت بمعنای عناصر چهارگانة مادی را نه تنها خالق جهان مادی نمیدانستند بلکه آن را نازلترین مراتب جهان هستی و آفرینش هنرمندانه خداوند بشمار ميآوردند. عدهيي دیگر نیز طبیعت را بعنوان کل اشیاء مادی دانستهاند که منشأ حرکت و تغییر در خود آنهاست.
در این میان، فیلسوفان و حکیمان مسلمان نیز آراء مختلفی دربارة طبیعت ارائه کردهاند؛ گروهي از آنان تحت تأثیر آموزههای یونانیان، طبیعت را علت همة تغییرات و تحولات در جهان دانستهاند، برخی دیگر بر اساس تعالیم دینی، در تعریف یونانیان از طبیعت بازنگری کرده و بر اساس مبانی فلسفة دینی خود، تعریفی متناسب با مجموعة آراء فلسفی و دینی خود عرضه كردهاند و بجای طبیعت مادی، نفس کلی را فاعل حرکت در اشیاء دانستهاند. بعضي دیگر نيز با انکار صورت نوعیه در اشیاء مادی، طبیعت نوری را جایگزین طبیعت مادی نمودند.
این مقاله بدنبال پاسخ به این پرسش است که طبیعت در اندیشة فیلسوفان یونانی و حکیمان مسلمان به چه معناست؟ و در طول تاریخ فلسفه چه تغییراتی در تعریف طبیعت رخ داده است؟ بهمين دليل از یکسو، به بررسی اندیشههای فیلسوفان پیش و پس از سقراط همچون افلاطون و ارسطو در یونان باستان پرداخته و از سوی دیگر، اندیشههای فیلسوفان مسلمان مانند اخوان الصفا، ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا را دربارة طبیعت مطرح کرده است.
طبیعت در اندیشة پیشسقراطیان
بنا به قول رايج، سرآغاز فلسفه با اندیشة فیلسوفان پیش از سقراط دربارة طبیعت و تأملات آنها پیرامون منشأ یا مادة اولیه و تجزیهنشدنی موجودات طبیعی بوده است. این نوع نگرش آنها به طبیعت و پیدایش جهان، در نهایت منجر به مادهگرایی ذیمقراطیس (۴۶۰ـ۳۶۰ ق.م) شده است. ذیمقراطیس میگوید: «در حقیقت چیزی جز اجزاء لایتجزا و فضا وجود ندارد» (دورانت، 1371: 6).
واژة فوزیس (phusis) بمعنای طبیعت، مشتق از مصدر فوئین (phuein) یونانی بمعنای نشو و نمو و زندگی کردن است و بهمین دليل طبیعت از نظر یونانیان مترادف با حیات بود. این معنا از طبیعت محور اصلی اندیشة پیشسقراطیان بوده و از آنجا به اندیشة فلاسفة یونانی همچون افلاطون، ارسطو، رواقیون و حکماي مسلمان راه یافته است. از نظر اندیشمندان یونانی طبیعت نوعی وجود است که لذاته و خود بخود متحرک بوده و در زمانهای معین اشیاء را ایجاد میکند. سیسرون میگوید: طبیعت از نظر رواقیون بمثابه آتش فعال یا نفخه آتشین و خلاق بوده است. از ديدگاه رواقیون طبیعت، خدا و آتش، واژگانی با معنايی واحد هستند. بهمین دلیل کلمة فیزیک (طبیعت) در نظر آنها بهیچ وجه بمعنای یک نظام عقلانی درخور شناخت علم و معرفتشناسی نبوده بلکه شناخت طبیعت به معني خداشناسی و در عین حال جهانشناسی بوده است (برن، 1362: 72ـ70).
فلسفة اولیه یونانی اگرچه محصول کار افراد بود، دستاورد مدینه و تا حدی بازتاب حکومت قانون نیز بود که فیلسوفان پیش از سقراط در جهانشناسیهای خود آن را نسبت به کل جهان بسط دادند. زمانیکه زندگی اجتماعی یونانیان ثبات پيدا كرد، آنها به تفکر عقلی روی آورده و در آغاز اندیشة فلسفی، «طبیعت» را بعنوان یک کل برای اولین بار مورد توجه قرار دادند. در واقع فلسفه یا جهانشناسی ایونی برای تعیین عنصر اولی یا مادةالمواد و خمیرمایة همة اشیاء شکل گرفت و هر فیلسوفی یکی از عناصر چهارگانه را بعنوان مادةالمواد تشکیلدهندة طبیعت معرفی کرد. آنها اگرچه در تشخیص مادةالمواد با يكديگر اختلاف داشتند ولی در ماده بودن آن همنظر بودند (کاپلستون، 1375: 1/ 30ـ21).
در تاریخ فلسفه، فیلسوفان پیشسقراطی معمولاً به فیلسوفان مادی و طبیعتگرا شهرت یافتهاند، زيرا بیش از همه به طبیعت و حوادث طبیعی توجه داشتند. آنها ناظر تغییرات و حوادث گوناگون در عرصة طبیعت و موجودات طبیعی بودند و این پرسش در ذهنشان بوجود آمده بود که علت این تغییرات چیست؟ چگونه یک ماده به مادة دیگر تبدیل میشود؟ علت نخستین پیدایش موجودات طبیعی چیست؟ این فیلسوفان بر خلاف اسطورههای یونانی که علت حوادث طبیعی را به خدایان نسبت میدادند، علت حوادث و تغییرات موجودات طبیعی را در خود طبیعت جستجو میکردند.
در نظر یونانیان باستان موجود بمنزلة پدیدار و نتیجة ظهور وجود بود. آنها فرایند پدید آوردن و ایجاد موجودات را پوئسیس (poiesis) مینامیدند. پوئسیس از نظر آنها به دو شکل پدیدارها را ایجاد میکرد؛ گاهی بمثابه طبیعت و گاهی بمثابه تخنه، یعنی موجودات گاهی در طبیعت همچون شکفتن یک گل و رویش گیاهان پدیدار میشوند و گاهی بواسطة تولیدات هنری و صنایع انسانی پدید میآيند (هایدگر، 1394: 59).
در عباراتی که آناکساگوراس از آناکسیمندر نقل کرده است، از طبیعت بعنوان جوهر اولیه سخن گفته شده که از صفاتی همچون ازلیت و نامیرایی برخوردار است و بمثابه جوهری ازلی و نامیرا تلقی میشده که همة جهان از آن تشكيل شده است. بنابرین پیشسقراطیان بدنبال چیزی ازلی و فناناپذیر بودند تا پیدایش همة اشیاء را به آن نسبت دهند. برخی از این فیلسوفان منشأ همة اشیاء را یک شیء نخستین و یک مادة اولیه میدانستند؛ مانند تالس و آناکسیمندر و هراکلیتوس، بعضي نیز مانند امپدوکلس، طبیعت اولیة اشیاء را چهار چیز و عدهيي مانند اتمیان، معتقد بودند جهان از بینهایت اتم ساخته شده است (Burnet, 1920: p.7).
به اعتقاد برنت اصطلاح آرخه (arche) در فلسفة ارسطو و شاگردان و شارحان او بهمان معنایی بوده که در فلسفة پیشسقراطيان (مانند آناکسیمندر) وجود داشته است، اگرچه افلاطون این اصطلاح را به اين معنا بکار نبرده است (همان: 9).
در واژهشناسی کلمة فوزيس گفته شده کلمهيی است که نزد یونانیان با پسوند sis بکار میرود، اسم مصدر بوده و حاصل مصدر آن بمعنای عینیت داشتن آن چیز است؛ بدين معني که آن شیء خارج از ذهن موجود بوده و عینیت و تحقق عینی دارد. بنابرین فوزيس بمعنای تحقق یافتن و صیرورت شیء است و در نتیجه طبیعت یک چیز بمعنای تحقق یافتن آن چیز با تمام خواص و صفاتش است. ریشة لغویphusis در زبان یونانی واژة phuo-phuomai بوده که از واژة bhu اشتقاق یافته که بمعانی رشد کردن، تولید کردن، توسعه یافتن، ثمر دادن و ایجاد کردن است (Fawcett, 2011: p.16).
در عباراتی که از فلاسفة پیشسقراطي باقی مانده، بدون تردید طبیعت هر چیز همان چیزی است که با تمام خواص و خصوصیاتش از آغاز تا پایان حیاتش