با آنکه فيلسوفان بسياري از تقسيم علوم سخن گفتهاند اما همة آنها از تقسيم واحدي سخن بميان نياوردهاند. در اين بين هم مقسم و هم اقسام متفاوت است. اخوان الصفا در تقسيم علوم مطلق دانش را در نظر ميگيرند و در ابتدا علوم را به دو دسته صنايع علمي و صنايع عملي تقسيم ميکنند؛ اما چکیده کامل
با آنکه فيلسوفان بسياري از تقسيم علوم سخن گفتهاند اما همة آنها از تقسيم واحدي سخن بميان نياوردهاند. در اين بين هم مقسم و هم اقسام متفاوت است. اخوان الصفا در تقسيم علوم مطلق دانش را در نظر ميگيرند و در ابتدا علوم را به دو دسته صنايع علمي و صنايع عملي تقسيم ميکنند؛ اما فارابي رشته هاي علمي ـ و نه مطلق دانش ـ را تقسيم ميکند و اين علوم را براساس سودمندي، به دو بخش علوم ابزاري و غيرابزاري تقسيم ميکند. در تقسيمبندي اخوان الصفا که رويکردي نوافلاطوني دارند، جايگاه نفس، سياست، منطق و اخلاق متفاوت از جايگاه اين مسائل نزد مشائياني مانند فارابي است. مهمترين مبناي تقسيم علوم از ديدگاه اخوان-الصفا، تقسيمبندي از حيث غايت است. اما فارابي همانند ارسطو، بر دو ملاک اصلي تقسيم علوم، يعني غايت و موضوع تکيه ميکند. در نوشتار حاضر، علاوه بر آنکه به بررسي تفاوت تقسيم علوم از ديدگاه اخوان الصفا و فارابي پرداخته ميشود، جايگاه خاص برخي علوم نيز نزد آنها مشخص ميشود.
پرونده مقاله
تشبيه و تنزيه به چگونگي فهم انسان از اسماء و صفات حقتعالي مربوط ميشود و ريشههاي اين بحث را ميتوان در وحي الهي و کتب مقدس يافت. در عالم اسلام، آيات تشبيهي و تنزيهي قرآن، زمينه بحثهاي فراواني را ميان متکلمان مسلمان فراهم آورد. در قرون وسطاي مسيحي نيز کتاب مقدس و همچن چکیده کامل
تشبيه و تنزيه به چگونگي فهم انسان از اسماء و صفات حقتعالي مربوط ميشود و ريشههاي اين بحث را ميتوان در وحي الهي و کتب مقدس يافت. در عالم اسلام، آيات تشبيهي و تنزيهي قرآن، زمينه بحثهاي فراواني را ميان متکلمان مسلمان فراهم آورد. در قرون وسطاي مسيحي نيز کتاب مقدس و همچنين انديشههاي فيلسوفان آن دوره دربارة روشهاي ايجابي و سلبي در شناخت خداوند، مباحثاتي را بر سر صفات الهي برانگيخت. ابنعربي و اسپينوزا، هرچند انديشمنداني از دو سنت فکري متفاوتند؛ چنانکه يکي عارفي شهودي و ديگري فيلسوفي عقلگراست، اما هر دو با مبنايي يگانهانگارانه به شناخت خداوند، اسماء و صفاتش ميپردازند و درخصوص تشبيه و تنزيه، رويکردي مشابه دارند و هر دو قائل به تشبيه و تنزيه هستند. در نوشتار حاضر، ابتدا نظر ابنعربي و اسپينوزا در باب تشبيه و تنزيه آمده و سپس نظر آن دو تحليل و مقايسه شده است.
پرونده مقاله
نگاه فيلسوفانه حکمت متعاليه و نگاه عارفانه مکتب ابنعربي به مسئله چگونگي ارتباط نفس و بدن، تشابهات بسياري دارد. هر دو سنت، با در نظر گرفتن اعتبار و لحاظي خاص، به يگانگي نفس و بدن باور داشته و در عين حال، از لحاظي ديگر، ضمن پذيرش وجود فاصله فراوان ميان نفس ناطقه عقلي و ب چکیده کامل
نگاه فيلسوفانه حکمت متعاليه و نگاه عارفانه مکتب ابنعربي به مسئله چگونگي ارتباط نفس و بدن، تشابهات بسياري دارد. هر دو سنت، با در نظر گرفتن اعتبار و لحاظي خاص، به يگانگي نفس و بدن باور داشته و در عين حال، از لحاظي ديگر، ضمن پذيرش وجود فاصله فراوان ميان نفس ناطقه عقلي و بدن جسماني، بر ناکافي بودن روح بخاري براي برقراري ارتباط ميان نفس و بدن تأکيد داشته و وجود مرتبه و بدن مثالي را نيز که ميان روح بخاري و نفس ناطقه قرار ميگيرد، ضروري ميدانند. به اين ترتيب، نفس ناطقه عقلي براساس نظر هر دو طايفه، داراي سه بدن در طول هم ميباشد؛ يعني ابتدا به بدن مثالي تعلق گرفته و سپس به روح بخاري و در مرتبه سوم به بدن جسماني تعلق ميگيرد. بعبارت ديگر، نفس ناطقه با دو واسطه بدن مثالي و روح بخاري به تدبير بدن جسماني ميپردازد.
همچنين حکمت متعاليه و مکتب ابنعربي، هر دو، با عنايت به قاعده «تطابق عالم کبير و عالم صغير» به تبيين جايگاه نفس ناطقه و بدن مثالي و روح بخاري و بدن جسماني، بعنوان مراتب عالم صغير و تطبيق هرکدام از آنها بر مراتب عالم کبير پرداختهاند.
پرونده مقاله
بررسي و مطالعه گزاره هاي اخلاقي و ماهيت آنها از ديرباز مورد توجه فيلسوفان بوده است. اينکه مفاد اين گزاره ها از انعطاف پذيري کافي برخوردارند يا نه، از مسائل فلسفه اخلاق بشمار مي آيد. در مغرب زمين کانت، فيلسوف مدرنيته، معتقد است که گزاره هاي اخلاقي از ويژگي اطلاق و تنجّز چکیده کامل
بررسي و مطالعه گزاره هاي اخلاقي و ماهيت آنها از ديرباز مورد توجه فيلسوفان بوده است. اينکه مفاد اين گزاره ها از انعطاف پذيري کافي برخوردارند يا نه، از مسائل فلسفه اخلاق بشمار مي آيد. در مغرب زمين کانت، فيلسوف مدرنيته، معتقد است که گزاره هاي اخلاقي از ويژگي اطلاق و تنجّز برخوردارند. بنظر او تعليق افعال اخلاقي به هر عاملي جز «قانون اخلاق» باعث ميگردد تا آنها را تابع اراده هاي شخصي گرداند. ادعاي او در اصرار بر اعتبار امر تنجيزي از آنجا ناشي ميشود که عقل عملي را از تمام عوامل تجربي مانند «لذت گرايي»، «احساس اخلاقي»، «اراده خدا» و «کمال عقلي» مبرّا ميداند؛ علاوه بر اينکه «غايت» و «خير» را در ذات انسان ميجويد. با اين نگرش است که قانون اخلاق و اصل عيني فعل، اساس امر تنجيزي معرفي ميشود و در نتيجه تمام اوامر تعليقي فاقد اعتبار ميگردند.
در حوزه هاي ديگر فلسفي بخصوص فلسفه ملاصدرا تأکيد بر مطلق و تنجيزي بودن حکم اخلاقي مورد نقد جدّي قرار ميگيرد. ملاصدرا هم تفسير پيشيني کانت از عقل عملي و هم تفسير او از خير و غايت را مردود ميداند. او در کنار حقايق اخلاقي از تفاوتهاي فردي و اجتماعي سخن ميگويد و بر اين اساس کثرات زيادي را در ساحات نازله انسان ميپذيرد. اين کثرات همگي بر اعتباربخشي احکام جزئي و غيرضروري اثر ميگذارد و آراء مطلقانگارانة کانت را به چالش ميکشد.
نوشتار حاضر درصدد است تا ديدگاه کانت را دربارة امر تنجيزي مورد تحليل قرار داده و سپس آن را از طريق آراء فلسفي ملاصدرا و بعضي از شارحان کانت مورد نقد قرار دهد.
پرونده مقاله
نوشتار حاضر به بررسي نحوة تحقق مکاتب فلسفي اسلامي در حوزه فرهنگي ايران از قرن هشتم تا سيزدهم هجري ميپردازد. در اين راستا سير تحول مکاتب مزبور از «مکتب فلسفي شيراز» (به نمايندگي قطبالدين شيرازي و صدرالدين دشتکي) به «مکتب اصفهان صفوي» (به نمايندگي ميرداماد و ملاصدرا) و ا چکیده کامل
نوشتار حاضر به بررسي نحوة تحقق مکاتب فلسفي اسلامي در حوزه فرهنگي ايران از قرن هشتم تا سيزدهم هجري ميپردازد. در اين راستا سير تحول مکاتب مزبور از «مکتب فلسفي شيراز» (به نمايندگي قطبالدين شيرازي و صدرالدين دشتکي) به «مکتب اصفهان صفوي» (به نمايندگي ميرداماد و ملاصدرا) و از آن به «مکتب اصفهان قاجار» (به نمايندگي ملاعلي نوري و ملااسماعيل خواجوي) و در نهايت وصول آن به «مکتب تهران» (به نمايندگي ملاعلي مدرس زنوزي و ملامحمد رضا قمشهاي و حکيم جلوه) مطرح ميشود و در ادامه به نقش کليدي حکيم سبزواري در تحول مکتب سوم به مکتب تهران پرداخته ميشود. بديهي است بلحاظ دوره زماني انتخاب شده مجال پرداختن به مکاتب پيش از مکتب فلسفي شيراز مانند «مکتب مراغه» (به نمايندگي خواجه نصيرالدين طوسي) و يا پس از مکتب تهران يعني «مکتب نوصدرايي» (به نمايندگي علامه طباطبايي) نبوده است. در اين راستا تلاش شده به ويژگيهاي چهار مکتب مورد نظر و شرايط اجتماعي حاکم بر جامعه و علل رويکرد مردم به حکما و دانشمندان شاخص هر مکتب اشاره گردد. اين پژوهش به شيوه كتابخانهيي و تلاشي تطبيقي نشان ميدهد كه استبداد و ظلم ناشي از رفتار حاکمان و مشروعيتبخشي و همراهي اهل علم، علت عمده تشکيل حلقهها و کانونهاي شبهحزبي به دور قدرتهاي معنوي در لباس حکيم و صوفي بدليل تأثير سخن عارفان و فيلسوفان بوده است.
پرونده مقاله
هر چند ابنسینا را فیلسوفی مشائی و «رئیس فلاسفه مشائی» در عالم اسلامی شناسانده اند ولی آیا چنین خوانشی از تفکر وی مقرون به صواب تام است؟ صحیح است که آثار مفصل وی بر طریقه مشائی نگاشته شده است، ولی آیا نمیتوان در همان آثار نشانه هایی از عبور و گذار شیخ از تفکر مشائی محض چکیده کامل
هر چند ابنسینا را فیلسوفی مشائی و «رئیس فلاسفه مشائی» در عالم اسلامی شناسانده اند ولی آیا چنین خوانشی از تفکر وی مقرون به صواب تام است؟ صحیح است که آثار مفصل وی بر طریقه مشائی نگاشته شده است، ولی آیا نمیتوان در همان آثار نشانه هایی از عبور و گذار شیخ از تفکر مشائی محض نمایان ساخت؟ ابنسینا نه فیلسوفی مشائی باقی مانده و نه بر سیره مشائین تا به آخر حیات خویش مشی نموده است. وی با بیان اصطلاح «حکمت متعالیه» و ارجاع طالبان درک حقایق برای فهم دقیق حقایق به آن، هویت خویش را سامانی تام بخشید که این حکمت در تفکر صدرایی به اوج خود رسید. نگارنده در پی تبیین دیدگاه «تعالی تفکر سینوی» است که در آن به ردیابی و ریشهیابی مبانی حکمت متعالیه ملاصدرا در تفکر ابن سینا پرداخته ميشود و این اصول را در آثار و عبارات شیخ نمایان میسازد؛ هرچند مشغلة سیاسی و عمر کوتاه شيخ، مجال برهم نهشتی نو از این اصول را به وی نداد، ولی زمینه را برای تحقق چنین نظامی در تفکر پسینیان خود هموار ساخت.
پرونده مقاله
نقش و تأثیر دیلتای در نظریههای مربوط به علوم انسانی کمنظیر است. دیلتای «هرمنوتیک روشی» را در مقابل «روش پوزیتيویستی» علوم طبیعی قرار داد؛ همانگونه که علوم طبیعی روش واحدی دارند، هرمنوتیک نیز روشی برای «علوم انسانی» است. او با تفکیک میان علوم طبیعی و علوم انسانی، برای چکیده کامل
نقش و تأثیر دیلتای در نظریههای مربوط به علوم انسانی کمنظیر است. دیلتای «هرمنوتیک روشی» را در مقابل «روش پوزیتيویستی» علوم طبیعی قرار داد؛ همانگونه که علوم طبیعی روش واحدی دارند، هرمنوتیک نیز روشی برای «علوم انسانی» است. او با تفکیک میان علوم طبیعی و علوم انسانی، برای اینکه بر هویت مستقل آن در برابر علوم طبیعی تأکید کرده و نشان داده باشد که سنخ کار علوم انسانی با علوم طبیعی متفاوت است، تصريح کرد که علوم انسانی با عالم زندگی، تجربة زیسته یا همان «زیستجهان» سروکار دارد. عالم طبیعت، عالم مکانیکی است ولی عالم زنده و زیستجهان، عالم زنده و پویاست و از اینرو سنخ و روش مواجهه با آن با روش علوم طبيعي متفاوت است. در این جستار با استمداد از روش تطبیقی، از مفهوم زیستجهان در انديشة ديلتاي، به جستجوي فلسفة ملاصدرا و حکمت متعالیه رفتهایم و از رهگذر مبانی فلسفی او همچون اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، تبیین مفهوم اراده، سیر تکاملی نفس، وحدت تشکیکی عالم و معلوم و نظریة تأویل، از مفهوم «حیات متعالیه» در فلسفة ملاصدرا سخن گفتهایم و کوشیدهایم نشان دهیم که با توجه به این مبانی و مفاهیم، چگونه ميتوان بر بنیاد حکمت متعالیه شرایط امکان «علوم انسانی متعالی» را تبیین کرد.
پرونده مقاله
هدف پژوهش حاضر دستيابي به راهحلهای کاربردی برای حل مسئلة هنجارشکنی جامعه با بهرهگیری از غايتشناسي تربیت عقلانی هراکلیت، فیلسوف پیشاسقراطی یونانی است. این پژوهش از نوع کیفی است که از روش استنتاج عملی فرانکنا بهره برده است. در این راستا، ابتدا آثار بجامانده از هراکلیت چکیده کامل
هدف پژوهش حاضر دستيابي به راهحلهای کاربردی برای حل مسئلة هنجارشکنی جامعه با بهرهگیری از غايتشناسي تربیت عقلانی هراکلیت، فیلسوف پیشاسقراطی یونانی است. این پژوهش از نوع کیفی است که از روش استنتاج عملی فرانکنا بهره برده است. در این راستا، ابتدا آثار بجامانده از هراکلیت بررسی شد و مباحث مرتبط با موضوع استخراج گردید. در مرحلة بعد، بمنظور دستيابي به هدف غایی و اهداف واسطهيي تربیت عقلانی، یک باید آغازین بعنوان مقدمة قیاسی اول در نظر گرفته شد و سپس مبتنی بر یک گزارة واقعنگر فلسفی بعنوان مقدمة دوم قیاس عملی، نتيجة قیاس عملی که همان غایت تربیت عقلانی با اندیشة لوگوسمحور هراکلیت است، استخراج گرديد. در انتها بر اساس این هدف غایی و مبناهای فلسفی دیگر، اهداف واسطهيي تربیت عقلانی هراکلیت استنتاج شد و مبتنی بر این یافتهها، راهکارهایی برای ایجاد فرهنگ هنجارپذیری در جامعة ایران مطرح گردید. نتایج پژوهش نشان میدهد که غایت تربیت عقلانی از دیدگاه هراکلیت، اتصال به لوگوس (عقل کلی) و شناخت آن است تا انسان بتواند قواعد و اصول عقل کلی را کشف كند و مطابق با آن حرکت نمايد و به کمال برسد. بر همین اساس میتوان گفت شناخت قوانین، نخستین هدف در راستاي حل مسئلة هنجارشکنی و سوق دادن بسمت جامعة آرمانی بر مبنای قوانین است. همچنین بر پاية اهداف واسطهيي تربیت عقلانی هراکلیت این نتیجه بدست میآید که برای ایجاد شناخت و عمل مطابق با هنجار، باید تربیت عقلانی در سه بُعد شناختی ـ شامل خودشناسی و درک و فهم اجتماعی ـ راهبردی ـ شامل مرجع مداری ـ و اخلاقی ـ شامل مبارزه با امیال و تخلق به اخلاق نیکو ـ حاصل شود تا بتوان بر مسئلة هنجارشکنی فائق آمد.
پرونده مقاله
نظریة مثل معلقه یکی از مهمترین دیدگاههای فلسفی سهروردی است. دربارة این نظريه پرسشهاي مهمی مطرح است، از جمله اینکه هویت این عالم از نظر سلسله مراتب عوالم هستی، چیست؟ این پرسش در لسان اشراقی بدین صورت مطرح شده که آیا هویت این عالم، نوری است یا ظلمانی یا ترکیبی از ایندو؟ د چکیده کامل
نظریة مثل معلقه یکی از مهمترین دیدگاههای فلسفی سهروردی است. دربارة این نظريه پرسشهاي مهمی مطرح است، از جمله اینکه هویت این عالم از نظر سلسله مراتب عوالم هستی، چیست؟ این پرسش در لسان اشراقی بدین صورت مطرح شده که آیا هویت این عالم، نوری است یا ظلمانی یا ترکیبی از ایندو؟ دیگر اینکه، این نظريه با میراث گذشته تفکر اسلامی و حکمت و کلام چه رابطهيي دارد و به اصطلاح تبارشناسی آن، ما را در تاریخ فلسفه، حکمت و کلام به چه دیدگاههايي میرساند؟ یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که مباحث قوة خیال در فلسفة فارابی، قوة متخیله و نفوس فلکی در حکمت سینوی، عقیده به برزخ در کلام اسلامی و نظریۀ تمثل در عرفان، میراثهای فکری و اعتقادییی هستند که در تبیین این نظريه مؤثر بودهاند. از سوی دیگر، توجه به مبانی و ادلّة سهروردی برای تبیین این نظريه و همچنین درباب هویت عالم مثال، نشان میدهد که موجودات عالم مثل وجهی جمعی دارند و هویت نورانی و ظلمانی، هر دو در آنها هست.
پرونده مقاله
در دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشههای فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقاب چکیده کامل
در دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشههای فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقابله با این رویکرد گمراهکننده، به تأسیس نظام فلسفی جدیدی پرداخت تا بتواند تمام تفکرات پیشین را بهنحوی سازگار و در خود جمع نماید. در واقع او در تلاش بود با تأسیس مکتب فلسفی خود، جایگاه علم حقیقی و راه رسیدن به آن را برای جامعه تبیین کند. از آنجا که طبقهبندی علوم از مسائل اولیه هر نظام فلسفی بشمار میرود و هر نظام فلسفی و مجموعه مسائل آن، متأثر از شرایط اجتماعی هستند، طبقهبندی ملاصدرا از علوم متأثر از دغدغههای اجتماعی وی بوده و در جهت پاسخگویی به نیاز جامعه خویش و هدایت آن بسمت علوم حقیقی ترسیم شده است. او در هر یک از سه دورة حیات علمی خود، دستهبندی خاصی از علوم ارائه داده است؛ در دورة نخست، بر اساس رویکرد مشائی، سپس بر اساس رویکرد اشراقی، و در دورة پختگی تفکرش، با رویکرد متعالیه. این مقاله بر آنست تا طبقهبندی صدرالمتألهين از علوم را در هر یک از سه دورة حیات علمی وی بررسی نماید و نشان دهد که در هر یک از ادوار چه تأثیری از دغدغههای جامعه پذیرفته و چگونه پاسخگوی آنها بوده است.
پرونده مقاله
در اقبال و ادبار خواجه نصیر نسبت به فرقة اسماعیلیه، مجموعهيی از عوامل دخیل بوده است. این مقاله به آشکارسازی نقش گرایشهای اعتقادی وی در تعامل با این فرقة مذهبی پرداخته است. دانشاندوزي خواجه نصیرالدین طوسی در فضای انديشة شیعه دوازده امامی بوده اما در جوانی از باورهای ت چکیده کامل
در اقبال و ادبار خواجه نصیر نسبت به فرقة اسماعیلیه، مجموعهيی از عوامل دخیل بوده است. این مقاله به آشکارسازی نقش گرایشهای اعتقادی وی در تعامل با این فرقة مذهبی پرداخته است. دانشاندوزي خواجه نصیرالدین طوسی در فضای انديشة شیعه دوازده امامی بوده اما در جوانی از باورهای تقلیدی موجود و جمود بر ظواهر شریعت رویگردان بود. همین موضوع سبب شد به بعضی آموزههای اسماعیلیان همانند توجه به باطن متون مذهبی، گرایش پیدا کند و در پي دعوتی که از وی بعمل آمد، به این فرقه بپیوندد. البته اوضاع نابسامان موجود در جغرافیای سیاسیـمذهبی شرق جهان اسلام نیز انتخابهای خواجه را محدود کرده بود. اما بر اساس بعضی گزارشهای تاریخی از زمان اقامت او در میان اسماعیلیان، و نيز بعضی آثار مکتوب وی که بر وفق عقاید اسماعیلیان نگاشته شده، میتوان گفت خواجه پس از پیوستن به این فرقه، با آنها دچار اختلاف عقیدتی شده است. عکسالعمل او پس از جداییش از اسماعیلیان، که آنها را در کتب کلامیش ملحد و خارج از اسلام معرفی کرد، اين اختلاف را تأیید ميكند. در واقع، خواجه نصیر بر اساس گرایش اعتقادیش در جوانی به این فرقه پیوست و پس از آن، بدليل اختلاف اعتقادی از آنها جدا شد و با نگارش آثار کلامی، تضاد عقیدتیش با این گروه را آشکار نمود.
پرونده مقاله
از زمان پیدایش اصطلاح «فلسفۀ تطبیقی» تا به امروز، دیدگاههای مختلفی در باب چیستی، مبانی و کارکرد آن مطرح شده است. بعضی از اندیشمندان بر پایان فلسفۀ تطبیقی تأکید دارند، برخی دیگر بر اهمیت و ضرورت آن اصرار میورزند و عدهیی نیز به ایجاد تغییرات اساسی در آن ـاز اروپامحوری، چکیده کامل
از زمان پیدایش اصطلاح «فلسفۀ تطبیقی» تا به امروز، دیدگاههای مختلفی در باب چیستی، مبانی و کارکرد آن مطرح شده است. بعضی از اندیشمندان بر پایان فلسفۀ تطبیقی تأکید دارند، برخی دیگر بر اهمیت و ضرورت آن اصرار میورزند و عدهیی نیز به ایجاد تغییرات اساسی در آن ـاز اروپامحوری، به التفات به دیگری و همسخنیـ روی آوردهاند. با اینحال، «پایان» دارای معانی گوناگونی است که با بررسی آنها، میتوانیم سه معنا و مصداق اساسی را برای آن بیان کنیم: 1) بمعنای امتناع ذاتی، حامیان این نظریه معتقدند فلسفۀ تطبیقی بدلیل کاستیها و ناکامیابیهای درونی، با اشکال مهمی تحت عنوان «امتناع در ذات» روبرو بوده و اساساً نباید شکل میگرفت، 2) بمعنای ظهور تمامی امکانها و فعلیت یافتن همۀ استعدادها و تواناییها، که در آن بر اصل پیشرفت و کمال تأکید شده است و 3) بمعنای پایان گذشته و آغازی نو. در پژوهش حاضر با روش تحلیلیـتوصیفی و با تکیه بر دیدگاه استیون بوریک، نظریۀ پایان فلسفۀ تطبیقی بر اساس این معانی سهگانه بررسی و ارزیابی شده است. بنظر میرسد آنچه مخالفان فلسفۀ تطبیقی بر آن تأکید میکنند، پایان بمعنای نخست آن است، چراکه معتقدند فلسفۀ تطبیقی، «اروپامحور» شده و نمیتواند با سایر سنتها و نظامهای علمی گفتگو و تعامل کند؛ از اینرو بلحاظ مفهومی دارای امتناع ذاتی است. اما بوریک برخلاف دیدگاه مخالفان، فلسفۀ تطبیقی را برای خروج از انزواگرایی شرق و اروپامحوری ضروری میداند. او با اتخاذ رویکردی انتقادی نسبت به «فلسفۀ تطبیقی گذشته» بدلیل اروپامحور بودن، به «فلسفۀ تطبیقی آینده» توجه میکند که دو وظیفۀ بر عهده دارد: 1) حفظ شیوههای مختلف تفکر و 2) تسهیل ارتباط میان این شیوهها، بدون تقلیل یکی به دیگری.
پرونده مقاله
پرسش محوری جستار حاضر، توصیف و تحلیل تطور تاریخی آموزۀ دوستی (محبت) افلاطونیـارسطویی در آیینۀ اندیشۀ فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی است. روش تحقیق، مطالعۀ تاریخی است که علاوه بر توصیف، به چرایی این تطور نیز میپردازد. بحث دوستی در اندیشۀ ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوسی چکیده کامل
پرسش محوری جستار حاضر، توصیف و تحلیل تطور تاریخی آموزۀ دوستی (محبت) افلاطونیـارسطویی در آیینۀ اندیشۀ فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی است. روش تحقیق، مطالعۀ تاریخی است که علاوه بر توصیف، به چرایی این تطور نیز میپردازد. بحث دوستی در اندیشۀ ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوسی مطرح شده و رگههایی از آموزه¬های افلاطونی در آن قابل مشاهده است. این بحث در فلسفۀ دورۀ اسلامی از جهاتی دچار دگردیسی شد، ازجمله از حیث تنوع محبوب (و بالاترین محبوب)، از حیث دامنه، یعنی فردگرایانه یا جامعهگرایانه بودن، و از حیث خودخواهی یا دیگرخواهی. از حیث تنوع محبوب، از دوستیِ بافضیلت به محبت نسبت به حکیم (خدا) رسیده است، از حیث دامنه، شاهد تغییر گفتمان از دوستی سیاسی ـ اجتماعی، به محبت بمثابه نوعی خصلت درونی هستیم که آثار فردی و اجتماعی دارد، و از خودخواهی و دیگرخواهی گذر کرده و مطابق با قاعدۀ سنخیت، به محبت ازـاویی (خدایی) رسیده است. تأثیرپذیری از آراء متفکرانی همچون فلوطین و همچنین نقش دین، فرهنگ، عرفان و واسطههایی چون آراء ابن¬سینا، آثار ابن¬مسکویه و شیخ اشراق در تبیین این دگردیسی اهمیت دارد. مبانی خاص فلسفی و کلامی فارابی و طوسی و همچنین برخی آراء اخلاقی ایشان، مهمترین عامل برای تفسیر چرایی این دگردیسی است.
پرونده مقاله
هوسرل در کتاب بحران علوم اروپایی کوشیده تا خاستگاه «اصالت روانشناسی» را در تاریخ فلسفة جدید نمايان سازد. «روانشناسی پدیدارشناسانه» نهتنها بنیادی برای «روانشناسی تجربی» فراهم میآورد، بلكه میتواند بمثابه مقدمه یی برای «پدیدارشناسی استعلایی» قرار گیرد. او در روایت فلسف چکیده کامل
هوسرل در کتاب بحران علوم اروپایی کوشیده تا خاستگاه «اصالت روانشناسی» را در تاریخ فلسفة جدید نمايان سازد. «روانشناسی پدیدارشناسانه» نهتنها بنیادی برای «روانشناسی تجربی» فراهم میآورد، بلكه میتواند بمثابه مقدمه یی برای «پدیدارشناسی استعلایی» قرار گیرد. او در روایت فلسفی خود از سير تاريخي مفهوم اصالت روانشناسي، ما را به جان لاک ارجاع میدهد و بيان ميكند كه ديدگاههاي لاك را بارکلی و هیوم ادامه دادند. پژوهشهای روانشناختی لاك در خدمت مفهوم استعلایی درآمد که نخستین بار توسط دکارت در کتاب تأملات صورتبندی شده بود. بر اساس دیدگاه او، مابعدالطبیعه میتواند نشان دهد که تمام واقعیت و کل جهان و آنچه برای ما وجود دارد، چیزی جز اعمال شناختی ما نیست؛ اینجاست که توجه به «امر استعلایی» ضرورت مييابد. شک روشی دکارت، نخستین روش برای طرح «سوژة استعلایی» بود و توصیف او از «إگو کوگیتو» (منِ انديشنده) نخستین صورتبندی مفهومی از آن را فراهم ساخت. جانلاک «ذهن استعلایی محض» دکارت را با «ذهن بشر» جایگزین كرد، با این حال پژوهش خود را در زمينة ذهن بشری از طریق تجربة درونی بدليل یک دغدغة ناخودآگاهِ استعلایی ـ فلسفی ادامه داد، اما خواسته یا ناخواسته در دام جریان اصالت روانشناسی افتاد. هوسرل با نگاهي تاریخی و بنحوي كاملاً فلسفي نشان داد که چگونه بارقههای توجه به امر استعلایی برای نخستینبار در فلسفة دکارت و پس از آن در تقابل میان «مکتب اصالت عقل» و «مکتب اصالت تجربه» ظهور مييابد و در ادامه با نشو و نمای آن در فلسفة استعلایی کانت، امکانات نهایی آن در فلسفة پدیدارشناسانة هوسرل به ثمر مینشیند.
پرونده مقاله
نظریۀ مسئولیت اخلاقی ارسطو بعنوان پیشگام نظریۀ اخلاق فضیلت، بدلیل توجه ویژه به منشهای اخلاقی، نگاهی نوین به مسئولیت دارد. آکوئیناس که از پیروان ارسطوست، با تأکید بر شخصیت و تمرکز بر اعمال عمدی کامل انسانی و نقش عنصر تأمل پیشینی دربارۀ عمل، خوانشی نو از مسئولیت اخلاقی ار چکیده کامل
نظریۀ مسئولیت اخلاقی ارسطو بعنوان پیشگام نظریۀ اخلاق فضیلت، بدلیل توجه ویژه به منشهای اخلاقی، نگاهی نوین به مسئولیت دارد. آکوئیناس که از پیروان ارسطوست، با تأکید بر شخصیت و تمرکز بر اعمال عمدی کامل انسانی و نقش عنصر تأمل پیشینی دربارۀ عمل، خوانشی نو از مسئولیت اخلاقی ارائه داده است. در نگاه ایندو فیلسوف، فاعل اخلاقی، فاعلی است که دارای فضیلت و رذیلت شخصیت و توانایی انجام عمل عمدی کامل باشد؛ از اینرو، کودکان و حیوانات، چون فاقد چنین ظرفیتها و شخصیت اخلاقییی هستند، موضوع ارزیابیهای اخلاقی قرار نمیگیرند. بهاعتقاد ارسطو و آکوئیناس، قلمرو فاعلان اخلاقی افزون بر فاعلان شرور و فضیلتمند، شامل فاعلان خویشتندار و غیرخویشتندار نیز میشود. مقالۀ حاضر با رویکرد توصیفیـتحلیلی، به این مسئله میپردازد که از منظر ارسطو و آکوئیناس، عمل فاعل اخلاقی در چه صورتی موضوع ارزیابیهای اخلاقی قرار میگیرد؟ بر اساس یافتههای این مقاله، اعمالی که موضوع مسئولیت اخلاقی هستند، باید از روی عمد و در بستر شخصیت اخلاقی فاعل بعنوان محرکی غیرتصادفی برای عمل، انجام شوند، حتی اگر ناشی از تأمل و تصمیم نباشند، زیرا اعمال ناگهانی نیز بنوعی ناشی از منشها هستند و مصداق بارز اعمالی هستند که موضوع ارزیابیهای اخلاقی قرار میگیرند.
پرونده مقاله
بیش از دویست سال از تاریخ تألیف کتاب شرح منظومه، اثر برجستۀ فیلسوف مهم حکمت متعالیه، حاج ملاهادی سبزواری (1289ـ 1212ق) میگذرد. طی این دویست سال، این کتاب همواره یکی از مهمترین متون درسی حوزههای علمیه و مراکز فلسفی در ایران و جهان بوده و هست و هیچ اثری، چه با سبک و سیا چکیده کامل
بیش از دویست سال از تاریخ تألیف کتاب شرح منظومه، اثر برجستۀ فیلسوف مهم حکمت متعالیه، حاج ملاهادی سبزواری (1289ـ 1212ق) میگذرد. طی این دویست سال، این کتاب همواره یکی از مهمترین متون درسی حوزههای علمیه و مراکز فلسفی در ایران و جهان بوده و هست و هیچ اثری، چه با سبک و سیاق خود منظومه و چه با سبک و سیاقی دیگر، تا بحال نتوانسته جای آن را بگیرد. آنچه باعث شهرت و ماندگاری این کتاب شده، در درجۀ اول، شخصیت علمی و معنوی برجستۀ مؤلف آن است، و در درجۀ بعد، بیان مطالب در قالب نظم برای نخستینبار، جامعیت نسبت به همۀ مسائل، اشتمال بر آراء مختلف، نوآوری و ابتکار، ایجاز غیرمخل، تدریس مکرر توسط مؤلف، تصنیف حواشی و شروح متعدد بر آن، و وجود مدرسان برجسته در طی این دویست سال. در این مقاله ضمن پرداختن به جایگاه کتاب شرح منظومه در بین آثار مشابه، و امتیازات و علل ماندگاری آن در مراکز آموزشی، گزارشی از سرگذشت این کتاب و چگونگی تدریس آن در ایران و جهان ارائه شده و مدرسین برجستۀ آن را در ادوار مختلف و مراکز آموزشی متعدد را معرفی نمودهایم.
پرونده مقاله