مسئله عشق از همان سپيده دم فلسفه، مورد توجه فيلسوفان بوده است. بطور مثال در يونان، بويژه در آثار افلاطون، دربارة انواع و جوانب اين مسئله تأملات فلسفي قابلتوجهي صورت پذيرفته است. در جهان اسلامي نيز بررسي اين موضوع مانند ديگر موضوعات فلسفي، دچار تحولي در معنا و گستره گشت چکیده کامل
مسئله عشق از همان سپيده دم فلسفه، مورد توجه فيلسوفان بوده است. بطور مثال در يونان، بويژه در آثار افلاطون، دربارة انواع و جوانب اين مسئله تأملات فلسفي قابلتوجهي صورت پذيرفته است. در جهان اسلامي نيز بررسي اين موضوع مانند ديگر موضوعات فلسفي، دچار تحولي در معنا و گستره گشته است؛ اگر پيش از آن، عشق صرفاً به محبت شديد ميان دو انسان اطلاق ميشد، فيلسوفان اسلامي در آثار خود، آن را به مفهومي وسيع تبديل کردند که در سراسر هستي و ميان تمامي موجودات، سريان و جريان دارد. شيخالرئيس، ابنسينا در آثار خود اهتمام ويژهيي به اين مسئله دارد. در نظر وي، هر موجودي در هر رتبة وجودي که باشد، به ميزان همان رتبة وجودي، از عشق بهرهيي دارد؛ از هيولي که قوة صرف است تا ذات واجبالوجود که کمال مطلق است. پس از ابنسينا، ملاصدرا نيز به مسئله عشق پرداخته است. ملاصدرا هر چند همنظر با ابنسينا به سريان عشق در تمام هستي قائل است، اما وجود حيات و علم را پيششرط تحقق عشق دانسته است. قصد اصلي ما در نوشتار حاضر، بيان انواع و مراتب عشق نزد ابنسيناست و در کنار آن نيز نيمنگاهي به آراء و انتقادات ملاصدرا بر ابنسينا در اينباره خواهيم داشت.
پرونده مقاله
«اصالت وجود» بعنوان بحثي مقدماتي و بنيادين در حکمت متعاليه تلقي ميشود؛ بحثي که جانبداري از وجود در آن نسبت به ماهيت، زمينهساز تفلسفي وجودي شده است. در اين نوشتار برآنيم تا ريشه اين بحث را در فصلي نزد ابنسينا نشان دهيم که در آن، صفت «حق» براي خدا به اثبات ميرسد. مداقه چکیده کامل
«اصالت وجود» بعنوان بحثي مقدماتي و بنيادين در حکمت متعاليه تلقي ميشود؛ بحثي که جانبداري از وجود در آن نسبت به ماهيت، زمينهساز تفلسفي وجودي شده است. در اين نوشتار برآنيم تا ريشه اين بحث را در فصلي نزد ابنسينا نشان دهيم که در آن، صفت «حق» براي خدا به اثبات ميرسد. مداقه در اين فصل و مقايسه آن با بحث اصالت وجود در حکمت متعاليه، تأثير و تأثر عميق اين دو فصل را نشان ميدهد. بيشک، گرايشات قرآني فلاسفه اسلامي در پيدايش بحث از حق بودن خدا در ابنسينا دخالت داشته و همين گرايشات نيز منجر به بسط اين فصل شده است تا جايي که به شکل بحثي مستقل تحت عنوان اصالت وجود در حکمت متعاليه جلوهگر شده است.
پرونده مقاله
بررسي و مطالعه گزاره هاي اخلاقي و ماهيت آنها از ديرباز مورد توجه فيلسوفان بوده است. اينکه مفاد اين گزاره ها از انعطاف پذيري کافي برخوردارند يا نه، از مسائل فلسفه اخلاق بشمار مي آيد. در مغرب زمين کانت، فيلسوف مدرنيته، معتقد است که گزاره هاي اخلاقي از ويژگي اطلاق و تنجّز چکیده کامل
بررسي و مطالعه گزاره هاي اخلاقي و ماهيت آنها از ديرباز مورد توجه فيلسوفان بوده است. اينکه مفاد اين گزاره ها از انعطاف پذيري کافي برخوردارند يا نه، از مسائل فلسفه اخلاق بشمار مي آيد. در مغرب زمين کانت، فيلسوف مدرنيته، معتقد است که گزاره هاي اخلاقي از ويژگي اطلاق و تنجّز برخوردارند. بنظر او تعليق افعال اخلاقي به هر عاملي جز «قانون اخلاق» باعث ميگردد تا آنها را تابع اراده هاي شخصي گرداند. ادعاي او در اصرار بر اعتبار امر تنجيزي از آنجا ناشي ميشود که عقل عملي را از تمام عوامل تجربي مانند «لذت گرايي»، «احساس اخلاقي»، «اراده خدا» و «کمال عقلي» مبرّا ميداند؛ علاوه بر اينکه «غايت» و «خير» را در ذات انسان ميجويد. با اين نگرش است که قانون اخلاق و اصل عيني فعل، اساس امر تنجيزي معرفي ميشود و در نتيجه تمام اوامر تعليقي فاقد اعتبار ميگردند.
در حوزه هاي ديگر فلسفي بخصوص فلسفه ملاصدرا تأکيد بر مطلق و تنجيزي بودن حکم اخلاقي مورد نقد جدّي قرار ميگيرد. ملاصدرا هم تفسير پيشيني کانت از عقل عملي و هم تفسير او از خير و غايت را مردود ميداند. او در کنار حقايق اخلاقي از تفاوتهاي فردي و اجتماعي سخن ميگويد و بر اين اساس کثرات زيادي را در ساحات نازله انسان ميپذيرد. اين کثرات همگي بر اعتباربخشي احکام جزئي و غيرضروري اثر ميگذارد و آراء مطلقانگارانة کانت را به چالش ميکشد.
نوشتار حاضر درصدد است تا ديدگاه کانت را دربارة امر تنجيزي مورد تحليل قرار داده و سپس آن را از طريق آراء فلسفي ملاصدرا و بعضي از شارحان کانت مورد نقد قرار دهد.
پرونده مقاله
حکماي اسلامي از جمله ابنسينا، عشق انساني را به عشق حقيقي و مجازي تقسيم کردهاند. عشق حقيقي همان اشتياق و حب شديد به ذات و صفات الهي است و عشق مجازي، خود به عشق نفساني و عشق حيواني تقسيم ميشود. مبدأ عشق نفساني، سنخيت و مشالکت جوهري نفس عاشق و معشوق است، اما مبدأ عشق حيو چکیده کامل
حکماي اسلامي از جمله ابنسينا، عشق انساني را به عشق حقيقي و مجازي تقسيم کردهاند. عشق حقيقي همان اشتياق و حب شديد به ذات و صفات الهي است و عشق مجازي، خود به عشق نفساني و عشق حيواني تقسيم ميشود. مبدأ عشق نفساني، سنخيت و مشالکت جوهري نفس عاشق و معشوق است، اما مبدأ عشق حيواني، شهوت جسماني و خواهش لذت حيواني است. ابنسينا، عشق مجازي را يکي از عوامل «تلطيف سر» ميداند و «تلطيف سر» از اهداف رياضت عارفانه و طريقي براي رسيدن به کمال است.
ملاصدرا نيز معتقد است که در عشق مجازي نفساني، اتحاد نفس عاشق با معشوق از طريق استحسان و تمثل زيباييهاي ظاهري و باطني معشوق، منجر به لطافت روح و آمادگي در نفس عاشق ميگردد بطوري که او را آمادة پذيرش مقام فناء فيالله ميگرداند. برهمين اساس ميگويد: «المجاز قنطره الحقيقة»؛ عشق مجازي پلي است براي رسيدن به عشق حقيقي و در نهايت کمال انساني.
پرونده مقاله
وحدت يا کثرت نوعي انسان يکي از مسائلي بوده که غالباً در سنت فلسفة حاشيه و بعنوان پيش فرض مطرح بوده است و بيشينة فيلسوفان مسلمان، از وحدت نوعي انسان دفاع ميکردهاند. اما مخالفان وحدت نوعي، با صورتي برهاني به طرح کثرت نوعي انسان پرداختند. البته در آثار موافقان وحدت نوعي ا چکیده کامل
وحدت يا کثرت نوعي انسان يکي از مسائلي بوده که غالباً در سنت فلسفة حاشيه و بعنوان پيش فرض مطرح بوده است و بيشينة فيلسوفان مسلمان، از وحدت نوعي انسان دفاع ميکردهاند. اما مخالفان وحدت نوعي، با صورتي برهاني به طرح کثرت نوعي انسان پرداختند. البته در آثار موافقان وحدت نوعي از جمله ابنسينا شواهدي دال بر کثرت نوعي انسان يافت ميشود. در اين جستار منحني تطورات نابرابري و کثرت نوعي انسان با محوريت متفکران برجسته و مؤثري چون ابنسينا، سهروردي و ملاصدرا مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد. منحني کثرت نوعي در تفکر فلسفي و کلامي جهان اسلام، دستخوش نوساناتي بوده است، اما سير پيدايي آن را ميتوان چنين فهرست کرد: کثرت نوعي انسان در حد شواهد نزد ابنسينا، وحدت نوعي مشکک (انسانهاي نابرابرِ برابر) نزد سهروردي و سه مدلِ وحدت نوعي مشكَك وجودي صرف، وحدت نوعي مشکک ماهوي در پي وحدت نوعي مشكَك وجودي و کثرت نوعي مشکک ماهوي در پي وحدت نوعي مشكَك وجودي نزد ملاصدرا؛ با اين توضيح که هريک از مدلهاي سه گانة صدرايي به دو صورتِ پيشين و پسين مطرح ميباشد. کثرت نوعي صدرايي بدليل پشتيباني توسط مباني، تنوع مدلها و اشتمال آن بر کثرت نوعي پيشين و پسين، فضاي دگرديسيشده يي از نابرابري انسانها را پديد آورد که نگارنده براي نشان دادن تفاوت جوهري آن با کثرت نوعي انساني پيش از ملاصدرا، از آن به زيست نوعهاي انساني ياد کرده است.
پرونده مقاله
ابنابيجمهور احسايي به قصد سازگاري ميان کلام (معتزلي و اشعري)، فلسفه (مشائي و اشراقي) و تصوّف با تأثير از متفکران مکتب کلام فلسفي حِلّه «رهيافتي تطبيقي» را برگزيد و بدينترتيب، از منظر روششناختي، راهي متمايز را ترسيم کرد که با فاصلة حدود دو سده پس از اين به مکتب حکمي چکیده کامل
ابنابيجمهور احسايي به قصد سازگاري ميان کلام (معتزلي و اشعري)، فلسفه (مشائي و اشراقي) و تصوّف با تأثير از متفکران مکتب کلام فلسفي حِلّه «رهيافتي تطبيقي» را برگزيد و بدينترتيب، از منظر روششناختي، راهي متمايز را ترسيم کرد که با فاصلة حدود دو سده پس از اين به مکتب حکمي اصفهان پيوست. هدف اصلي اين جستار کندوکاو در برخي زمينه ها در باب تطبيق دستاوردهاي سه منبع معرفتي عقل، کشف و وحي در متن و بطن جريانات انديشه عقلي شيعي از يکسو و سپس بسط دامنة آن تا مکتب اصفهان (و بطور مشخص حکمت صدرايي) از سوي ديگر است. براي دستيابي به اين هدف، ابتدا ميکوشيم تا به بررسي نقش وحي، قلب و عقل بعنوان سه منبع مهم معرفتي در معرفتشناسي احسايي بپردازيم و در انتها همين نقش را بطور اجمالي و مقايسهيي در حکمت صدرايي بررسي نماييم.
پرونده مقاله
نوشتار حاضر به يکي از مهمترين و پيچيده ترين مسائل علم شناسانه حکيمان مسلمان يعني تعيين مصاديق و قلمرو عوارضِ ذاتي ميپردازد. پرسش اين نوشتار آن است که آيا عوارض بواسطه اخص عرض ذاتي بشمار مي آيند يا نه؟ در اين مطالعه تاريخي، تطور نظريه ها پيرامون حل و فصل اين مسئله در طي چکیده کامل
نوشتار حاضر به يکي از مهمترين و پيچيده ترين مسائل علم شناسانه حکيمان مسلمان يعني تعيين مصاديق و قلمرو عوارضِ ذاتي ميپردازد. پرسش اين نوشتار آن است که آيا عوارض بواسطه اخص عرض ذاتي بشمار مي آيند يا نه؟ در اين مطالعه تاريخي، تطور نظريه ها پيرامون حل و فصل اين مسئله در طي سه قرن بررسي ميشود و راه حلهاي چهار تن از برجستهترين نظريه پردازان اين دوره تاريخي، نخست گزارش شده و سپس مورد ارزيابي قرار ميگيرد. در آغاز، راه حل ملاصدرا مبني بر لزوم تمايز نهادن ميان عارض اخص و عارض بواسطه اخص بررسي ميشود، پس از او آقا حسين خوانساري دومين شخصيت اين دوره است. وي پس از نقد نظريه ملاصدرا و اذعان به قصور آن در حل مشکل، خود، نظريه استحسان و مواضعه در قلمروشناسي و مرزبندي علوم را عرضه ميکند. پـس از ايـن دو حکيم، ملامهدي نراقي، اگـرچـه بخشي از نظر ملاصدرا را ميپذيرد، اما زواياي باقيمانده از مشکل را بـه شيوه يي ديگـر حل و فصل ميکند. شيوه نراقي مستلزم غربالگري علوم و خارج کردن برخي مسائل از حيطه هريک از علومِ محقَق است. آخرين شخصيت اين دوره، اصولي پرتوان، ميرزا حبيب الله رشتي است که با تعمق و ژرفنگري به غناي اين بحث و دقتِ زبان فني آن افزوده است. او اگرچه از گفته هاي ديگران بهره برده، اما راه حل هيچيک از حکيمان پيشين را به تمامه نميپذيرد. نظر محقق رشتي معتقد است که دانشمندان هر علم جايزند در دانش خود از مسائل علوم بالادستي و پاييندستي بحث کنند؛ البته مادامي که علومي براي بررسي آن مسائل در بالادست و پاييندست تدوين نشده باشد. اين شيوه (چنانکه بيان خواهد شد) با نگاه پسيني ـ تاريخي به تدوين علوم، بسيار سازگار و منطبق است.
پرونده مقاله
ياضيات همواره از علوم يقيني شمرده ميشده است، اما اينکه معرفت رياضي دربارة چيست، همواره دغدغه ذهني رياضيدانان و فيلسوفان رياضي بوده است. اين نظريه که متعلقات رياضي، اموري مجرد و مفارق از جهان ذهن و انديشه ما هستند به افلاطون نسبت داده شده و عده زيادي از فيلسوفان واقعباو چکیده کامل
ياضيات همواره از علوم يقيني شمرده ميشده است، اما اينکه معرفت رياضي دربارة چيست، همواره دغدغه ذهني رياضيدانان و فيلسوفان رياضي بوده است. اين نظريه که متعلقات رياضي، اموري مجرد و مفارق از جهان ذهن و انديشه ما هستند به افلاطون نسبت داده شده و عده زيادي از فيلسوفان واقعباور را با تمام اختلافنظرهايشان افلاطونگرا ناميدهاند. مفسران افلاطون، فلسفه رياضي وي را چه از لحاظ هستيشناسي و معناشناسي، چه از لحاظ معرفتشناسي بطور شفاف و سازگار تفسير نکردهاند و اين امر باعث بدفهمي فلسفه رياضي افلاطون و ابهام در کل فلسفه او گرديده است. از جمله، پريچارد، تفسيري از هستيشناسي افلاطون ارائه کرد که بموجب آن، متعلقات رياضي همين محسوسات هستند. بر اساس اين تفسير، تمثيل خط به گونه ديگري تفسير شده و ابهامات موجود در اين تمثيل از ميان ميرود. ما در اين نوشتار اين تفسير را بررسي ميکنيم و آن را با ساير تفاسير هستيشناسي رياضي افلاطون مقايسه كرده و آثار آن را در کل فلسفه رياضي افلاطون ملاحظه مينماييم و نشان ميدهيم فلسفه رياضي افلاطون برخلاف تفسير سنتي آن درگير معماي بناسراف نيست. بعلاوه، بر اساس استدلالهاي صدرالمتألهين نظرية مثل بلحاظ هستيشناسي نظريهيي کاملاً سازگار است؛ نتيجه اينکه فلسفه رياضي افلاطون فلسفهيي سازگار است.
پرونده مقاله
بحث درباب وجود آدمي، حقيقت و مقام او در عالم تكوين، بعنوان يکي از مباحث مهم فلسفي همواره مورد نظر فيلسوفان بوده است. حكماي مسلمان نيز در مباحث خود به بحث دربارة انسان پرداختهاند. نکته مهم و اساسي در باب انسانشناسي، سخن از حقيقت انسان بعنوان موجودي متمايز و برگزيده در چکیده کامل
بحث درباب وجود آدمي، حقيقت و مقام او در عالم تكوين، بعنوان يکي از مباحث مهم فلسفي همواره مورد نظر فيلسوفان بوده است. حكماي مسلمان نيز در مباحث خود به بحث دربارة انسان پرداختهاند. نکته مهم و اساسي در باب انسانشناسي، سخن از حقيقت انسان بعنوان موجودي متمايز و برگزيده در ميان ساير موجودات است. ابوالحسن عامري نيشابوري، فيلسوف ايراني مسلمان، از جمله کساني است که دربارة حقيقت انسان مباحثي را در فلسفهورزي خود مطرح كرده است که نويسندگان را برآن داشته، نظريات وي را با آراء صدرالمتألهين بعنوان فيلسوفي داراي نظريات نو در باب حقيقت انسان و بعنوان يک حكيم مرجع، به مقايسه و تحليل بگذارد و وجوه اختلاف و اشتراک آنها را نمايان سازد. در اين ميان، تلقي آن دو از انسان بعنوان مخلوق خداوند و مرکب از نفس و بدن و تلقي نفس بعنوان حقيقت انسان و درنتيجه، تقابل با ديدگاههاي مادهباورانه را ميتوان از نقاط اشتراک و تفاوت ديدگاه آنها پيرامون رابطه نفس و بدن و نحوة ارتباط آن دو را ميتوان از نقاط اختلاف آنها قلمداد کرد. ملاصدرا رابطه نفس و بدن را يک رابطه لزومي و وجودي ميداند و روح بخاري را واسطة ميان آن دو ميداند و با طرح نظرية جسمانية الحدوث، نظري جامعتر را ارئه ميدهد، درحالي که عامري رابطة نفس و بدن را رابطهيي عرضي قلمداد ميکند و تبيين روشني از توجيه اين رابطه ارئه نميدهد. همچنين آنها هردو عقل را از مراتب نفس و باعث تمايز انسان از ساير موجودات و ملاک در حقيقت انسانِ ميدانند.
پرونده مقاله
يكي از موضوعات مهم در فلسفه اسلامي، اثبات جوهريت نفس است. ملاصدرا و ابنسينا با وجود اتفاق نظر در اصل جوهريت نفس در تفسير و تبيين آن اختلاف نظر اساسي دارند. اين اختلاف كه به مباحث مهمي مانند تبيين نفس، تغييرات آن و رابطه آن با قوا نيز کشيده شده است، مسئله اصلي نوشتار حا چکیده کامل
يكي از موضوعات مهم در فلسفه اسلامي، اثبات جوهريت نفس است. ملاصدرا و ابنسينا با وجود اتفاق نظر در اصل جوهريت نفس در تفسير و تبيين آن اختلاف نظر اساسي دارند. اين اختلاف كه به مباحث مهمي مانند تبيين نفس، تغييرات آن و رابطه آن با قوا نيز کشيده شده است، مسئله اصلي نوشتار حاضر است. براساس نظر ابنسينا موجودات ممکن مركب از دو جزء تحليلي ـ عقلي وجود و ماهيتند و مقسم مقولات نيز كه جوهر و عرض در ذيل آنها قرار ميگيرد، خود ماهيت است و تفاوت جوهر و عرض نيز به اين است كه وجود جوهر فينفسه و وجود عرض لغيره است. بر اين مبنا، نفس جوهر مجردي است كه افعال اختياري تدبيري و ادراك امور كلي را انجام ميدهد و داراي فروع يا قوايي است كه افعال خود را بواسطه آنها به انجام ميرساند. در اين رويكرد، اختلاف نفوس انسانها از عاليترين تا پايينترين مرتبه به اعراض است و در جوهر هيچ تحولي ايجاد نميشود. بعقيده ملاصدرا نيز عرض هيچگونه استقلالي در مقابل جوهر ندارد، از اينجهت، حقيقتي است وابسته كه داراي وجود تبعي و لغيري است، اما بنا به اصل اصالت وجود كه ملاك تشخص، وجود است، وجودي که مشخص معروض است، همان مصداق خود جوهر و مصداق همه اعراض است؛ يعني يک وجود واحد است که مصداق انسان با اعراض مختلف است. نفس جوهري است از سنخ وجود، داراي وجود لنفسه و ذومراتب كه اعراض آن از مراتب اين حقيقت محسوب ميشوند. قواي نفس شئون و مراتب نفسند و کمالاتي که نفس کسب ميکند مرهون اتحاد او با صور ادراکي است.
پرونده مقاله
احمد بن محمد رازي معروف به ابنمسکويه، فيلسوف، مورخ، پزشک و اديب پرآوازه قرن پنجم اواخر عمر خود را در اصفهان زيست و در همين شهر نيز چشم از جهان فروبست. انديشههاي مربوط به حکمت نظري او در کتاب الفوز الاصغر و انديشههاي مربوط به حکمت عملي او در كتاب تهذيبالاخلاق گرد آم چکیده کامل
احمد بن محمد رازي معروف به ابنمسکويه، فيلسوف، مورخ، پزشک و اديب پرآوازه قرن پنجم اواخر عمر خود را در اصفهان زيست و در همين شهر نيز چشم از جهان فروبست. انديشههاي مربوط به حکمت نظري او در کتاب الفوز الاصغر و انديشههاي مربوط به حکمت عملي او در كتاب تهذيبالاخلاق گرد آمده است.
يکي از آراء فلسفي ابنمسکويه، باور به اتصال و پيوند ارگانيک بين موجودات طبيعي جهان است. وي، عالَم جسماني را همچون عالم روحاني تو در تو و داراي مراتبي، محيط بر يکديگر و متصل به هم ميداند و نقشهيي جامع براي آن ترسيم ميکند. بنظر او حرکت هر متحرکي، گويي هوشمندانه در حرکت بسمت تماميت خويش و بسوي آن چيزي است که موافق کمال اوست. اين حرکت، شوقي است و در آن عاشق، معلول معشوق خود است. بنظر وي براي مشخص کردن مراحل تکامل انبيا ضروري است كه چگونگي اتصال موجودات به يكديگر روشن شود.
ابنمسكويه معتقد است كه خدا به حكمت و تدبير متقن خود، هر نوع را به اصناف و گونههاي مختلف تقسيم کرده است و ميان گونهها ترتيب طولي برقرار نموده است بنحوي که هريک از آنها نسبت به ديگري کاملتر است تا جايي که نوبت به آخرين گونه از آخرين نوع ميرسد. در اينجاست که آخر اين نوع متصل به اول نوع بعدي ميشود و با طي مراحل و مراتب مختلف در اين مسير، گياه، حيوان و حيوان، انسان ميشود. از منظر ابنمسکويه، انسان پس از طي کردن مراتب کمال زيستي تکامل معنوي مييابد و سرانجام به آخرين مرتبه کمال انساني که نبوت است، ميرسد و نبي نيز در همين دنيا به مجاورت و افق نوع بعد که عقل يا ملک است، ارتقا مييابد.
با توجه به وضعيت علوم تجربي در زمان ابنمسکويه و مکتب فلسفي غالب در آن زمان، بنظر ميرسد که منظومه فکري وي جوابگوي تبيين فلسفي نظريه تكامل نبوده، چون فلسفه هنوز ظرفيت كافي براي تبيين اينگونه مسائل را نداشته است. نظر به اينکه اين ديدگاه را قبل از او اخوانالصفا و همعصر او انديشمنداني چون ابوريحان بيروني و ابنسينا با فراز و فرودي متفاوت مطرح كردهاند، اما اين انديشههاي ابنمسکويه بود که به متفکران بعدي چون ملاصدرا منتقل شد تا بتواند آن را تبيين فلسفي نمايد. شايد اگر ابنمسکويه نيز مباني فلسفي و هندسه فکري ملاصدرا را ميداشت، ميتوانست بنحو شايستهيي نظريه تکامل زيستشناسان را تبيين فلسفي نمايد.
پرونده مقاله
تقدم و تأخر بالتجوهر یا بالماهیه با نظریه اصالت ماهیت سازگار دانسته شده و کاربرد آن در نظام اصالت وجود، تنها به تقدم جنس و فصل بر نوع محدود گردیده است. این مقاله با تبیین معنای تجوهر و تفاوت آن با جوهر، به بررسی این اصطلاح در فلسفه اسلامی پرداخته و نحوه شکلگیری و کاربرد چکیده کامل
تقدم و تأخر بالتجوهر یا بالماهیه با نظریه اصالت ماهیت سازگار دانسته شده و کاربرد آن در نظام اصالت وجود، تنها به تقدم جنس و فصل بر نوع محدود گردیده است. این مقاله با تبیین معنای تجوهر و تفاوت آن با جوهر، به بررسی این اصطلاح در فلسفه اسلامی پرداخته و نحوه شکلگیری و کاربردهای آن را مشخص نموده است. این اصطلاح نخستین بار در آثار شیخاشراق مطرح شده، سپس میرداماد مصادیق این نوع از تقدم را از تقدم بالطبع تفکیک کرده و آن را یکی از اقسام سهگانه تقدم ذاتی قرار داده است. این نوع از تقدم دارای کاربردهای زیادی در نظام اصالت ماهیت بوده که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تقدم علل قوام عقلانی ماهیت (جنس و فصل) یا علل قوام خارجی آن (ماده و صورت) بر ماهیت، تقدم ماهیت بر لوازم ماهوی و وجودی آن و تقدم ماهیت بر وجود. پس از ملاصدرا و با غلبه تفکر اصالت وجود، مصادیق تقدم و تأخر بالتجوهر تقلیل یافته و به آنچه با نظام اصالت وجود سازگار باشد، منحصر گردیده است. در مقابل، سایر مصادیق تقدم و تأخر بالتجوهر، از مصادیق تقدم و تأخر بالحقيقه در نظر گرفته شده است.
پرونده مقاله
نظام نورمحورِ شیخاشراق، سلوک معنوی را به شهودِ «نورالانوار» در قالب مراتب و ساحات نورانی تفسیر میکند. نورالانوار روشن کنندۀ عالم و صاحب مقام پادشاهی است که در اوستا از آن به «خورنه» و در زبان فارسی به «فرّ» تعبیر شده است؛ فرّ موهبتی الهی است که فرد برخوردار از این مقام چکیده کامل
نظام نورمحورِ شیخاشراق، سلوک معنوی را به شهودِ «نورالانوار» در قالب مراتب و ساحات نورانی تفسیر میکند. نورالانوار روشن کنندۀ عالم و صاحب مقام پادشاهی است که در اوستا از آن به «خورنه» و در زبان فارسی به «فرّ» تعبیر شده است؛ فرّ موهبتی الهی است که فرد برخوردار از این مقام را شایستۀ خلافت و پادشاهی میکند. سهروردی تصریح میکند انسان کامل که از آن با نامهایی نظیر نور اسپهبدی، نورهای مینوی، کدخدای عنصریات، فرشتۀ اَوَرمان اسپهر، روانبخش و... یاد شده، صاحب مقام خرّه کیانی، شهریاری و فرهمندی است. سهروردی والاترین مقام را از آن خسروانی میبیند که در ساحت وجودی ایشان انوار جلال و جمال الهی جمع شده و در حقیقت اینان تجلی تام الهی بر زمینند. در مقابل، ملاصدرا با رویکردی وجودمحور بسراغ ویژگیهای انسان کامل میرود؛ او انسان کامل را آيینۀ تمامنمای حق و تجلی اسماء و صفات الهی میداند و معتقد است این جامعیت اسمائی او را شایستۀ خلیفهاللهی کرده است. دغدغۀ نوشتار حاضر پاسخ به این پرسش است که انسان کامل و مصداق آن، با توجه به مبانی متفاوت نور و وجود در این دو مکتب فلسفی چیست؟ ملاصدرا چون وجود را اصیل میداند و هستی و تمامی کون و مکان را با رهیافتی وجودی رصد میکند، مصداق انسان کامل را در رسیدن به مرتبۀ اعلای وجود و تجرد تام عقلی (مقام لایقفی) میداند؛ درحالی که سهروردی بر این باور است که مصداق انسان کامل شامل هر فردی است که به مقام خرّۀ کیانی و مرتبۀ شهود رسیده باشد.
پرونده مقاله
دکارت قائل به وجود تصورات فطری در انسان بود. او مهمترین این تصورات را تصور خدا میدانست که خداوند آن را همچون صنعتگری که مهر خود را بر صنعت خود میزند، در فطرت ما منطبع کرده است. مفسران فلسفة دکارت در تفسیر جایگاه این تصورات در اندیشۀ وي، راههای مختلفی را در پیش گرفتهاند چکیده کامل
دکارت قائل به وجود تصورات فطری در انسان بود. او مهمترین این تصورات را تصور خدا میدانست که خداوند آن را همچون صنعتگری که مهر خود را بر صنعت خود میزند، در فطرت ما منطبع کرده است. مفسران فلسفة دکارت در تفسیر جایگاه این تصورات در اندیشۀ وي، راههای مختلفی را در پیش گرفتهاند. بر اساس یکی از این تفاسیر، وجود و حضور اینگونه تصورات در نفس، پیش از آنکه تجربه یی برای او حاصل شود، بصورت بالقوه است و ظهور و فعلیت آنها فرع بر حصول شناخت حسی است. اما بر اساس تفسیری دیگر، فطری بودن تصورات به این معنا نیست که آنها همواره نزد ذهن حاضر باشند، چراکه در این صورت هیچ تصوری نمیتواند فطری باشد، بلکه بدین معناست که ما در وجود خویش توانایی ایجاد چنین تصوراتی را داریم و با تأمل لازم و کافی عقلی و بدون نیاز به اطلاعات حاصل از حواس، میتوانیم به حقایق آنها دست پیدا کنیم. بنظر میرسد آنچه با بیان خود دکارت همخوانی دارد، تفسیر اول باشد، یعنی وجود و حضور بالقوه اینگونه تصورات در ذهن. با این تبیین روشن میگردد که وجود تصورات فطری بمعنای دکارتی آن، با مبانی فلسفی ملاصدرا سازگاری ندارد، چراکه وی وجود هرگونه تصور و تصدیق پیش از تجربه را در ذهن انکار نموده است. علاوه بر این، بر اساس مبانی فلسفی ملاصدرا نفس انسانی در ابتدای پیدایش خویش جوهری جسمانی و فاقد هرگونه تصور و تصدیق است و بتدریج بر اثر حرکت جوهری، تکامل مییابد تا درنهایت به مرحلة تجرد عقلی برسد.
پرونده مقاله
مبحث حرکت یکی از مباحث پیچیده و همیشگی تاریخ فلسفه است و مباحث مختلفی در باب مفهوم و هستی آن مطرح شده است. پرسش اساسی در باب حرکت، به وجود و تحقق آن مربوط میشود. در تاریخ فلسفه اسلامی در باب هستی و نحوة تحقق حرکت، دو مبحث شکل گرفته است؛ حرکت توسطیه و حرکت قطعیه. تأکید ا چکیده کامل
مبحث حرکت یکی از مباحث پیچیده و همیشگی تاریخ فلسفه است و مباحث مختلفی در باب مفهوم و هستی آن مطرح شده است. پرسش اساسی در باب حرکت، به وجود و تحقق آن مربوط میشود. در تاریخ فلسفه اسلامی در باب هستی و نحوة تحقق حرکت، دو مبحث شکل گرفته است؛ حرکت توسطیه و حرکت قطعیه. تأکید ابن سینا بر این بوده که مطابق مبانی علم طبیعی و فلسفی خود، هستی حرکت را بگونه یی تبیین نماید که از اشکالات مخالفان وجودِ حرکت بدور باشد. بهمین منظور، او اتصال و امتدادِ دارای اجزاء را به متن حرکت راه نداده و به حرکت توسطیه بسیط معتقد شده و اتصال دارای اجزاء پیوسته و باقرار (حرکت قطعیه) را به عالم ذهن و خیال مرتبط دانسته است. این دیدگاه ابن سینا بعدها مورد نقد، تحلیل و توجیههای مختلف قرار گرفت و با ورود به قلمرو حکمت متعالیه، رنگ و چهره یی متفاوت بخود گرفت. در حکمت متعالیه حرکت توسطیه و قطعیه، دو اعتبار عقلی از هویتِ تدریجیِ وجود سیلانی قلمداد شدهاند. تحلیل دقیق و موشکافانه نظر ابن سینا و ملاصدرا در اینباره و معانی مختلف حرکت توسطیه و قطعیه، موضوع اصلی مقاله حاضر است. بدون تردید، احصای معانی مختلف این دو اصطلاح و تفکیک بحث فیزیکی و متافیزیکی آن، روشنگر بسیاری از مناقشات و مجادلات در اینباره خواهد بود.
پرونده مقاله
نقش و تأثیر دیلتای در نظریههای مربوط به علوم انسانی کمنظیر است. دیلتای «هرمنوتیک روشی» را در مقابل «روش پوزیتيویستی» علوم طبیعی قرار داد؛ همانگونه که علوم طبیعی روش واحدی دارند، هرمنوتیک نیز روشی برای «علوم انسانی» است. او با تفکیک میان علوم طبیعی و علوم انسانی، برای چکیده کامل
نقش و تأثیر دیلتای در نظریههای مربوط به علوم انسانی کمنظیر است. دیلتای «هرمنوتیک روشی» را در مقابل «روش پوزیتيویستی» علوم طبیعی قرار داد؛ همانگونه که علوم طبیعی روش واحدی دارند، هرمنوتیک نیز روشی برای «علوم انسانی» است. او با تفکیک میان علوم طبیعی و علوم انسانی، برای اینکه بر هویت مستقل آن در برابر علوم طبیعی تأکید کرده و نشان داده باشد که سنخ کار علوم انسانی با علوم طبیعی متفاوت است، تصريح کرد که علوم انسانی با عالم زندگی، تجربة زیسته یا همان «زیستجهان» سروکار دارد. عالم طبیعت، عالم مکانیکی است ولی عالم زنده و زیستجهان، عالم زنده و پویاست و از اینرو سنخ و روش مواجهه با آن با روش علوم طبيعي متفاوت است. در این جستار با استمداد از روش تطبیقی، از مفهوم زیستجهان در انديشة ديلتاي، به جستجوي فلسفة ملاصدرا و حکمت متعالیه رفتهایم و از رهگذر مبانی فلسفی او همچون اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، تبیین مفهوم اراده، سیر تکاملی نفس، وحدت تشکیکی عالم و معلوم و نظریة تأویل، از مفهوم «حیات متعالیه» در فلسفة ملاصدرا سخن گفتهایم و کوشیدهایم نشان دهیم که با توجه به این مبانی و مفاهیم، چگونه ميتوان بر بنیاد حکمت متعالیه شرایط امکان «علوم انسانی متعالی» را تبیین کرد.
پرونده مقاله
ملارجبعلی تبریزی از حکمای مکتب اصفهان و معاصر ملاصدرای شیرازی است. افکار وی بعنوان مکتبی تقریباً در مقابل تفکر صدرایی، بخوبی روشنکنندة نقاط قوت و ضعف فلسفة اسلامی است. هدف پژوهش حاضر ریشهیابی اندیشة ملارجبعلی تبریزی دربارة حرکت جوهری است. از آنجا که وی به اصالت ماهیت چکیده کامل
ملارجبعلی تبریزی از حکمای مکتب اصفهان و معاصر ملاصدرای شیرازی است. افکار وی بعنوان مکتبی تقریباً در مقابل تفکر صدرایی، بخوبی روشنکنندة نقاط قوت و ضعف فلسفة اسلامی است. هدف پژوهش حاضر ریشهیابی اندیشة ملارجبعلی تبریزی دربارة حرکت جوهری است. از آنجا که وی به اصالت ماهیت و انکار اصالت وجود گرايش دارد، حرکت را بصورت دفعی و کون و فساد میداند و حرکت تدریجی و جوهری را محال ميپندارد. علاوه بر مسئلة فقدان موضوع ثابت و عدم بقاي نوع در حرکت جوهری، پایبندي به برخی از مبانی فلسفی نیز موجب شده تا حرکت جوهری بعنوان اصلي فلسفی از نظر فيلسوفاني چون ملارجبعلي تبريزي پذيرفته نشود.
پرونده مقاله
بحث تعریف در معرفت شناسی از جایگاهي ویژه برخوردار است و گاه با دشواریهایی همراه است. یکی از این دشواریها نقشی است که فصل در نظام معرفتی ابن سینا ایفا میکند و تحدید اشیاء را با مشکل مواجه میسازد. این دغدغه از حوزه فلسفۀ مشاء فراتر رفته و به فلاسفة بعد نیز سرایت نموده، ب چکیده کامل
بحث تعریف در معرفت شناسی از جایگاهي ویژه برخوردار است و گاه با دشواریهایی همراه است. یکی از این دشواریها نقشی است که فصل در نظام معرفتی ابن سینا ایفا میکند و تحدید اشیاء را با مشکل مواجه میسازد. این دغدغه از حوزه فلسفۀ مشاء فراتر رفته و به فلاسفة بعد نیز سرایت نموده، بطوری که در بررسی منشأ این مسئله و علت بروز مجادلات، گاه اشکال را به نظام فکری یکدیگر نسبت داده اند اما در نهایت، هر یک با خطمشی فکری خویش، بنحوی سعی در گره گشايی از آن نمودهاند. ابن سینا برای حل مسئله بناچار به فصول منطقی متوسل شده، هر چند تعریف تحت این فصول را رسم و نقش آن را صرفاً تمایز معرَّف قلمداد ميكند. ملاصدرا با مدد گرفتن از اصول فلسفیش و احتساب فصل در زمرۀ لوازم وجود، تعریف به فصول منطقی را در حکم حد تلقی نموده و با این رویکرد، رسم را تا مرتبة حد، تعالی بخشیده است. او بپشتوانۀ حیثیت وجودییی که در مقابل حیثیت مفهومی برای فصول قائل شده، بسنده کردن به دانش مفهومی را در شناخت حقایق ناکافی دانسته؛ بنابرین ضمن تأکید و اهتمام بر علم حضوری، آن را راهکاری در برابر اظهار عجز ابن سینا بر حدآوری و حلال مشکل معرفی میکند.
پرونده مقاله
چگونگي ارادة الهی یکی از مسائل بحثبرانگیز خداشناسی است كه برغم پذیرش ارادة الهی بعنوان یکی از صفات الهی توسط تمامی اندیشمندان، اختلاف نظرهای بسیاری در تفسیر آن وجود دارد. هدف این مقاله بررسی، مقایسه و ارزیابی آراء خواجه نصیرالدین طوسی، ملاصدرا و علامه طباطبایی در سه بع چکیده کامل
چگونگي ارادة الهی یکی از مسائل بحثبرانگیز خداشناسی است كه برغم پذیرش ارادة الهی بعنوان یکی از صفات الهی توسط تمامی اندیشمندان، اختلاف نظرهای بسیاری در تفسیر آن وجود دارد. هدف این مقاله بررسی، مقایسه و ارزیابی آراء خواجه نصیرالدین طوسی، ملاصدرا و علامه طباطبایی در سه بعد معناشناسی، منشأ و هستیشناسی ارادة الهی است. خواجه نصیر اراده را عین داعی که همان علم به مصلحت فعل است، میداند و در نتیجه به ارادة ذاتی خداوند معتقد بوده و آن را از صفات ذات میداند. ملاصدرا عینیت حب با اراده را نیز به عینیت علم به مصلحت فعل با اراده اضافه کرده و اراده را صفت ذات قلمداد میکند و روایات وارده از معصومین در صفت فعل بودن اراده را با تغییر معنا و مرتبة آن از معنای قصد انجام فعل و مقام ذات به معنای ایجاد و مرتبة موجودات بالفعل توجیه میکند. اما علامه طباطبایی ارجاع اراده به علم به نظام اصلح را مناقشهيي لفظی دانسته و آن را صرفاً نامگذاری قلمداد ميكند. او با ارجاع اراده به هر صفت ذاتی دیگری غیر از علم، مانند حب، مخالف بوده و در نتیجه اراده را نه از صفات ذات بلکه منتزع از مقام فعل و از صفات فعل تلقي ميكند و منشأ انتزاع آن را نفس فعلی که در خارج اتفاق میافتد یا حضور علت تامه برای فعل، معرفی میکند. بنظر میرسد تغییر نگاه هستیشناسانه به اراده و صفت فعلی دانستن آن توسط علامه در توجیه محذوریتهای عقلی، دقیقتر از صفت ذات دانستن اراده بدون عنایت به تغایر مفهومی میان اراده با علم و حب است که توسط خواجه و ملاصدرا ارائه شده است.
پرونده مقاله
در دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشههای فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقاب چکیده کامل
در دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشههای فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقابله با این رویکرد گمراهکننده، به تأسیس نظام فلسفی جدیدی پرداخت تا بتواند تمام تفکرات پیشین را بهنحوی سازگار و در خود جمع نماید. در واقع او در تلاش بود با تأسیس مکتب فلسفی خود، جایگاه علم حقیقی و راه رسیدن به آن را برای جامعه تبیین کند. از آنجا که طبقهبندی علوم از مسائل اولیه هر نظام فلسفی بشمار میرود و هر نظام فلسفی و مجموعه مسائل آن، متأثر از شرایط اجتماعی هستند، طبقهبندی ملاصدرا از علوم متأثر از دغدغههای اجتماعی وی بوده و در جهت پاسخگویی به نیاز جامعه خویش و هدایت آن بسمت علوم حقیقی ترسیم شده است. او در هر یک از سه دورة حیات علمی خود، دستهبندی خاصی از علوم ارائه داده است؛ در دورة نخست، بر اساس رویکرد مشائی، سپس بر اساس رویکرد اشراقی، و در دورة پختگی تفکرش، با رویکرد متعالیه. این مقاله بر آنست تا طبقهبندی صدرالمتألهين از علوم را در هر یک از سه دورة حیات علمی وی بررسی نماید و نشان دهد که در هر یک از ادوار چه تأثیری از دغدغههای جامعه پذیرفته و چگونه پاسخگوی آنها بوده است.
پرونده مقاله
شالودۀ فلسفۀ فارابی و ابنسینا بر محور عقل استوار است و هرچه از ایندو فیلسوف دور میشویم، شهود و کشف، جای عقل فلسفی را میگیرد. مهمترین ویژگی مکتب اصفهان را آمیزش دو رهیافت عقلی و عرفانی دانستهاند. مدعای این مکتب، تلفیق وجه حکمي و برهانی با آموزههای دینی و بطور خاص اندی چکیده کامل
شالودۀ فلسفۀ فارابی و ابنسینا بر محور عقل استوار است و هرچه از ایندو فیلسوف دور میشویم، شهود و کشف، جای عقل فلسفی را میگیرد. مهمترین ویژگی مکتب اصفهان را آمیزش دو رهیافت عقلی و عرفانی دانستهاند. مدعای این مکتب، تلفیق وجه حکمي و برهانی با آموزههای دینی و بطور خاص اندیشههای قرآنيـروایی امامیه است. تمامي متفکران مکتب اصفهان به شرح و بسط جوامع حدیثی امامیه پرداخته یا تفسیری بر مبنای حکمت عقلی از قرآن نگاشتهاند. رویکرد تفسیر رمزی و تمثیلی گرچه از ابنسینا رواج پیدا کرد اما شرح بر احادیث و جوامع روایی از ویژگیهای منحصر بفرد مکتب اصفهان است. این مشی تاکنون ادامه پیدا کرده و فیلسوفان برجستۀ پساصدرایی نیز اهتمام به تفسیر آیات و شرح روایات را بخشی جداییناپذیر از سنت فلسفی تلقی کردهاند. شاید در این میان تنها علامه طباطبایی استثنا باشد که تمایز ایندو قلمرو را مورد توجه و تأکید قرار داده است. بههر روی، پرسش اساسی اینست که آیا مکتب اصفهان و در رأس آن، نظام فلسفی ملاصدرا، یک اندیشۀ فلسفی و برهانی است یا تابعی از اندیشۀ دینی بوده و مبنای برهان صرفاً برای دستیابی به تفکری از پیش صادق، بکار گرفته شده است؟ ملاصدرا و پیروانش به این معضل توجه داشته و بر سازگاری این دو شیوه تأکید نمودهاند. پرسشهاي مهم در این بحث عبارتند از: 1ـ آیا باید روش برهان عقلی و منهج کاملاً دینی را متمایز و متفاوت تلقی کرد؟ 2ـ در صورت تمایز، کدامیک تابع دیگری است؟ 3ـ آیا در فلسفۀ ملاصدرا برهان عقلی، اصل است یا دفاع از شریعت و اندیشههای وحیانی؟ 4ـ امور عقلی که قابل اثبات و رد هستند و آموزههای شریعت که ردناپذیر و انکارناشدنیاند، چگونه قابل جمع میباشند؟ در این نوشتار کوشش خواهیم کرد تا نشان دهیم تلاش ملاصدرا برای ایجاد این سازگاری، چندان قرین توفیق نبوده و مجبور شده یا دست از برهان عقلی بشوید یا دین را مورد تأویل عقلی قرار دهد تا سازگاری را امکانپذیر نماید.
پرونده مقاله
«خیال» یکی از قوای ادراکی انسان است که در داشتن آن با حیوانات اشتراک دارد. این مفهوم که از فلسفۀ یونان به تراث فلسفی مسلمانان منتقل شده، در نفسشناسی فیلسوفان مسلمان، از فارابی تا صدرالمتألهین شیرازی، مسئلهیی بسیار مهم و پرکاربرد بوده و حتی برخی از پرسشهای کلامی از رهگ چکیده کامل
«خیال» یکی از قوای ادراکی انسان است که در داشتن آن با حیوانات اشتراک دارد. این مفهوم که از فلسفۀ یونان به تراث فلسفی مسلمانان منتقل شده، در نفسشناسی فیلسوفان مسلمان، از فارابی تا صدرالمتألهین شیرازی، مسئلهیی بسیار مهم و پرکاربرد بوده و حتی برخی از پرسشهای کلامی از رهگذر همین مسئله پاسخ داده شدهاند. از همان آغاز، فیلسوفان مسلمان بخشی از جستارهای خود را به بررسی و تبیین چیستی و چگونگی مفهوم خیال اختصاص دادهاند. البته این مفهوم در روند تاریخ فلسفه، ثابت و بدون تغییر نمانده و در هر یک از نظامهای فلسفی، مفهومی متمایز پیدا کرده است. حکمتهای سهگانه در تاریخ فلسفۀ اسلامی (حکمت مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه) هر یک نگرهیی خاص به این موضوع دارند که با دو قرین دیگرش متفاوت است. پژوهش حاضر بر آن است نظریات برخی از بزرگان فلسفۀ اسلامی دربارۀ چیستی قوۀ خیال را بررسی کند و تفاوتهای موجود میان آنها را آشکار نماید. نتیجۀ این بررسی آنست که دیدگاه فیلسوفان در باب مفهوم خیال، در طول تاریخ (از فارابی تا صدرالمتألهین شیرازی) ثابت و یکسان نبوده و هر یک مطابق نظام فلسفی خود، تبیینی خاص و بدیع دربارۀ این مفهوم داشتهاند؛ از فارابی که این قوه را یک جزء مادی از نفس دانسته تا دورۀ صدرالمتألهین شیرازی که به عالم مثال تبدیل شده است. روش انجام تحقیق پیشرو، توصیفی ـ تطبیقی و با استفاده از منابع کتابخانهیی است.
پرونده مقاله
فلاسفه دربارۀ چیستی و حقیقت نفس، آراء متعددی مبتنی بر دوگانهانگاری (تجرد نفس مبتنی بر قدم، حدوث پیش از بدن یا همراه با آن) یا وحدتانگاری (حدوث جسمانی نفس) ارائه کردهاند. ملاصدرا نفس را حادث جسمانی میداند. اصول حکمت متعالیه، همچون حرکت جوهری و اصالت و تشکیک وجود، به چکیده کامل
فلاسفه دربارۀ چیستی و حقیقت نفس، آراء متعددی مبتنی بر دوگانهانگاری (تجرد نفس مبتنی بر قدم، حدوث پیش از بدن یا همراه با آن) یا وحدتانگاری (حدوث جسمانی نفس) ارائه کردهاند. ملاصدرا نفس را حادث جسمانی میداند. اصول حکمت متعالیه، همچون حرکت جوهری و اصالت و تشکیک وجود، به انضمام نظریۀ حدوث جسمانی نفس، قدرت و امکان اثبات معاد جسمانی را یافتهاند. ارسطو نیز حدوث نفس را جسمانی دانسته است. اما اینکه ملاصدرا در این بحث تا چه اندازه متأثر از آراء ارسطوست، تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است. هدف این نوشتار آنست که ریشههای ارسطویی بحث حدوث جسمانی نفس نزد ملاصدرا را تبیین کند و برای رسیدن به مقصود از روش تحلیل و مقایسه دیدگاهها بهره میبرد. دستاورد مقالۀ حاضر اینست که ملاصدرا در تعریف نفس به «صورت جسم طبیعی آلی» و بتبع این تعریف، جوهر صوری بودن نفس، کمال اول بودن نفس برای بدن، ترکیب اتحادی نفس و بدن و وحدت قوای نفس که همگی دال بر حدوث جسمانی نفسند، متأثر از ارسطوست. اما دیدگاه ارسطو بدلیل التباس در بعضی از اقوالش و نداشتن موضعی درباب اصالت وجود یا ماهیت و عدم تصریح به حرکت در جوهر و تشکیک وجود، دارای ابهام است.
پرونده مقاله
بدون شک، تفسیر واقعیت عالم طبیعت، یکی از مباحث اساسی فلسفة اولی محسوب میشود و از آغاز پیدایش فلسفه و عرفان، همیشه مورد بحث بوده ¬است. ملاصدرا بر اساس نظریة حرکت جوهری، کل عالم طبیعت را مساوی با حرکت و صیرورت دانسته و به حرکت ذاتی آن، بسمت عالم ثبات، رأی داده است. اکنون چکیده کامل
بدون شک، تفسیر واقعیت عالم طبیعت، یکی از مباحث اساسی فلسفة اولی محسوب میشود و از آغاز پیدایش فلسفه و عرفان، همیشه مورد بحث بوده ¬است. ملاصدرا بر اساس نظریة حرکت جوهری، کل عالم طبیعت را مساوی با حرکت و صیرورت دانسته و به حرکت ذاتی آن، بسمت عالم ثبات، رأی داده است. اکنون پرسش اینست که آیا این نظریه، نظریهیی بکلی ابتکاری است، یا مسبوق به سوابق تاریخی است؟ نوشتار پیش رو، با رویکرد توصیفیـتحلیلی، نشان میدهد که این مسئله مسبوق به سابقه بوده و در یونان باستان، برخی فیلسوفان به حرکت تمام موجودات عالم طبیعت باور داشتهاند؛ در عالم اسلامی نیز برخی فیلسوفان، تنها به حرکت در حوزۀ اعراض اعتقاد داشته و با انواع مناقشات و استدلالها، به رد نظریۀ حرکت جوهری پرداختهاند، اما دستهیی دیگر، از منظری متفاوت به عالم نگریستهاند و با نگاه عرفانی و با استناد به تجارب شهودی، کل کائنات را متجدد دانستهاند. ملاصدرا بر پایۀ این زمینه و گنج آماده، و تأثیرپذیری از آن، حرکت جوهری را متناسب با فلسفۀ وجودی خود، مطرح و بازنگری کرده و با اثبات آن و مبنا قرار دادنش برای بسیاری از مسائل فلسفی، طرحی دیگر درانداخت و بر آن اساس، هستی را در نگاهی کلان، به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم نمود و بدنبال آن، نتایجی را در امور عامه و خداشناسی استنتاج کرد.
پرونده مقاله