تصورات فطری در اندیشه دکارت و نقد آن با تکیه بر مبانی صدرایی
محورهای موضوعی : مطالعات تطبیقی تاریخ فلسفه
مریم صمدیه
1
(استادیار گروه معارف اسلامی، دانشگاه مراغه، مراغه، ایران )
عبدالرزاق حسامی فر
2
(استاد گروه فلسفه، دانشگاه بینالمللی امام خمینی، قزوین، ایران)
کلید واژه: تصورات فطری, نفس, ادراکات انسان, دکارت, ملاصدرا,
چکیده مقاله :
دکارت قائل به وجود تصورات فطری در انسان بود. او مهمترین این تصورات را تصور خدا میدانست که خداوند آن را همچون صنعتگری که مهر خود را بر صنعت خود میزند، در فطرت ما منطبع کرده است. مفسران فلسفة دکارت در تفسیر جایگاه این تصورات در اندیشۀ وي، راههای مختلفی را در پیش گرفتهاند. بر اساس یکی از این تفاسیر، وجود و حضور اینگونه تصورات در نفس، پیش از آنکه تجربه یی برای او حاصل شود، بصورت بالقوه است و ظهور و فعلیت آنها فرع بر حصول شناخت حسی است. اما بر اساس تفسیری دیگر، فطری بودن تصورات به این معنا نیست که آنها همواره نزد ذهن حاضر باشند، چراکه در این صورت هیچ تصوری نمیتواند فطری باشد، بلکه بدین معناست که ما در وجود خویش توانایی ایجاد چنین تصوراتی را داریم و با تأمل لازم و کافی عقلی و بدون نیاز به اطلاعات حاصل از حواس، میتوانیم به حقایق آنها دست پیدا کنیم. بنظر میرسد آنچه با بیان خود دکارت همخوانی دارد، تفسیر اول باشد، یعنی وجود و حضور بالقوه اینگونه تصورات در ذهن. با این تبیین روشن میگردد که وجود تصورات فطری بمعنای دکارتی آن، با مبانی فلسفی ملاصدرا سازگاری ندارد، چراکه وی وجود هرگونه تصور و تصدیق پیش از تجربه را در ذهن انکار نموده است. علاوه بر این، بر اساس مبانی فلسفی ملاصدرا نفس انسانی در ابتدای پیدایش خویش جوهری جسمانی و فاقد هرگونه تصور و تصدیق است و بتدریج بر اثر حرکت جوهری، تکامل مییابد تا درنهایت به مرحلة تجرد عقلی برسد.
Descartes believed in the existence of innate ideas in human beings. He maintained that the idea of God is the most important of such ideas which He, similar to a dexterous craftsman, has imprinted on our primordial nature (fitrah). The interpreters of Cartesian philosophy have adopted various methods to interpret the place of innate ideas in Descartes’ philosophy. Based on one of these interpretations, these ideas potentially exist and are present in the soul prior to experiencing them, and their appearance and actuality comes after their sense perception. However, based on another interpretation, the innateness of ideas does not necessarily indicate their permanent presence in the mind as, in this case, no idea can ever be innate. Rather, it means that we are capable of creating such ideas and can perceive their truth through sufficient mental and rational contemplation and needless of the knowledge acquired through the senses. It seems that the first interpretation conforms more to Descartes’ own view as to the potential existence and presence of such ideas. Accordingly, it is inferred that the existence of innate ideas in its Cartesian sense is not consistent with Mullā Ṣadrā’s philosophical principles because he denies the existence of any kind of concept and judgement prior to experiencing them in the mind. Moreover, based on Sadrian principles, the human soul is a corporeal substance void of any kind of concept and judgement at the beginning of its creation, but it gradually develops through its trans-substantial motion until it reaches the level of intellectual immateriality.
امید، مسعود (1387) «نظریة فطرت؛ سیر تاریخی در غرب از یونان تا دوره معاصر»، مجله معرفت فلسفی، سال 5، شمارة 4، ص 242ـ 193.
انشایی، مهدی؛ جوادی، محسن (1399) «تحقق نفس قبل از بدن در نظریه حدوث جسمانی»، دوفصلنامه¬ حکمت صدرایی، سال 8، شمارة 2، ص 90ـ 75.
دکارت، رنه (1372) قواعد هدایت ذهن، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، تهران: دانشگاه شهید بهشتی.
دکارت، رنه (1381) تأملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، تهران: سمت.
دکارت، رنه (1384) اعتراضات و پاسخها، ترجمه و توضیح علی م. افضلی، تهران: علمی و فرهنگی.
سورل، تام (1379) دکارت، ترجمه حسین معصومی همدانی، تهران: طرح نو.
شهرآیینی، سیدمصطفی (1389) تأملاتی در باب تأملات دکارت، تهران: ققنوس.
فولکیه، پل (1366) فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه، ترجمه یحیی مهدوی، تهران: دانشگاه تهران.
کاپلستون، فردریک چارلز (1375) تاریخ فلسفه (جلد اول یونان و روم)، ترجمه سید جلالالدین مجتبوی، تهران: علمی و فرهنگی و سروش.
مصباح یزدی، محمدتقی (1393) شرح جلد هشتم الاسفار الاربعه (جزء اول و جزء دوم)، قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
ملاصدرا (1361) العرشیه، تصحیح و ترجمه غلامحسین آهنی، تهران: مولی.
ملاصدرا (1366) شرح أصول الکافی، تصحیح محمد خواجوی و تعلیق علی عابدی شاهرودی، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
ملاصدرا (1381) المبدأ و المعاد، تصحیح و تحقیق محمد ذبیحی و جعفر شاه نظری، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1382الف) الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تصحیح و تحقیق سيدمصطفی محقق داماد، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1382ب) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الاربعة، ج9، تصحیح و تحقیق رضا اکبریان، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1383الف) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الاربعة، ج1، تصحیح و تحقیق غلامرضا اعوانی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1383ب) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الاربعة، ج3، تصحیح و تحقیق مقصود محمدی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1383ج) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الاربعة، ج8، تصحیح و تحقیق علی اکبر رشاد، تهران: انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1386) مفاتیح الغیب، تصحیح و تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران: بنیاد حکمت اسلامي صدرا.
Ariew, R. & Grene, M. (1995). Ideas, in and before Descartes. Journal of the History of Ideas, Vol. 56, No. 1. pp. 87-106. University of Pennsylvania Press.
Boyle, D. A. (2009). Descartes on Innate Ideas. London: Continuum Press.
Bracken, H. M. (2002). Descartes, Oxford: One World Philosophers.
Clarke, D. M. (2003). Descartes’s Theory of Mind. Oxford: Clarendon Press.
Cottingham, J., Stoothoff, R., & Murdoch, D. (1984). The Philosophical Writings of Descartes. Vol. 1. Cambridge University Press (CSM).
Cottingham, J. Stoothoff, R., Murdoch, D., & Kenny, A. (1991). The Philosophical Writings of Descartes. Vol. 3. The correspondence, Cambridge University Press (CSMK).
Cottingham, J. (1986). Descartes. Oxford: Basil Blackwell.
Cottingham, J. (1993). A Descartes Dictionary. Oxford: Blackwell.
Gorham, G. (2002). Descartes on the Innateness of all Ideas. Canadian Journal of Philosophy. Vol. 32, No. 3, pp. 355-388. Cambridge University press.
Jolley, N. (1990). The Light of the Soul, Theories of Ideas in Leibniz and Malebranche and Descartes. Oxford: Clarendon press.
Nelson, A. (2008). Cartesian Innateness. A Companion to Descartes. edited by J. Broughton & J. Carriero. Oxford: Blackwell.
تصورات فطری در اندیشۀ دکارت و نقد آن با تکیه بر مبانی صدرایی
مریم صمدیه1، عبدالرزاق حسامیفر2
چکیده
دکارت قائل به وجود تصورات فطری در انسان بود. او مهمترین این تصورات را تصور خدا میدانست که خداوند آن را همچون صنعتگری که مهر خود را بر صنعت خود میزند، در فطرت ما منطبع کرده است. مفسران فلسفة دکارت در تفسیر جایگاه این تصورات در اندیشۀ وي، راههای مختلفی را در پیش گرفتهاند. بر اساس یکی از این تفاسیر، وجود و حضور اینگونه تصورات در نفس، پیش از آنکه تجربهیی برای او حاصل شود، بصورت بالقوه است و ظهور و فعلیت آنها فرع بر حصول شناخت حسی است. اما بر اساس تفسیری دیگر، فطری بودن تصورات به این معنا نیست که آنها همواره نزد ذهن حاضر باشند، چراکه در این صورت هیچ تصوری نمیتواند فطری باشد، بلکه بدین معناست که ما در وجود خویش توانایی ایجاد چنین تصوراتی را داریم و با تأمل لازم و کافی عقلی و بدون نیاز به اطلاعات حاصل از حواس، میتوانیم به حقایق آنها دست پیدا کنیم. بنظر میرسد آنچه با بیان خود دکارت همخوانی دارد، تفسیر اول باشد، یعنی وجود و حضور بالقوه اینگونه تصورات در ذهن. با این تبیین روشن میگردد که وجود تصورات فطری بمعنای دکارتی آن، با مبانی فلسفی ملاصدرا سازگاری ندارد، چراکه وی وجود هرگونه تصور و تصدیق پیش از تجربه را در ذهن انکار نموده است. علاوه بر این، بر اساس مبانی فلسفی ملاصدرا نفس انسانی در ابتدای پیدایش خویش جوهری جسمانی و فاقد هرگونه تصور و تصدیق است و بتدریج بر اثر حرکت جوهری، تکامل مییابد تا درنهایت به مرحلة تجرد عقلی برسد.
کلیدواژگان: تصورات فطری، نفس، ادراکات انسان، دکارت، ملاصدرا.
* * *
مقدمه
معمولاً تصورات فطری (Innate ideas)، بعنوان تصوراتی که پیش از تجربه در نفس انسانی وجود دارند، در فلسفة غرب با دکارت (René Descartes) شناخته میشوند؛ در حالیکه آموزة تصورات فطری از جمله آموزههایی است که پیشینة فلسفی بس طولانی دارد. شاید بتوان افلاطون را نخستین فیلسوفی دانست که به چنین تصوراتی باور داشت. او دربارة تصورات ریاضی ميگويد: چنین تصوراتی نمیتوانند از طریق حواس حاصل شوند، بلکه از بدو تولد در ذهن انسان وجود دارند و نفس آنها را از وجود پیشین خود در عالم مثل بیاد میآورد. آموزة تذکار و یادآوری افلاطونی از مهمترین آموزههای وی در حوزة تصورات فطری قلمداد شده است (Cottingham, 1986: p. 144). علاوه بر این، باور به چنین تصوراتی در اندیشههای رواقیان (Stoics) نیز مطرح شده است. آنها معتقدند تصوراتی مقدم بر تجربه در نفس انسان وجود دارد و این تصورات را خداوند در نفس و ذهن انسان بودیعه نهاده است. در واقع، رواقیان ارتسام تصورات فطری در نفس انسان را به خداوند نسبت میدهند؛ در حالیکه افلاطون کسب تصورات فطری را به زندگی پیشین در عالم معقول مرتبط ميداند (کاپلستون، 1375: 1/ 444). افزون بر این، آموزة تصورات فطری در اندیشههای متفکران و فیلسوفان قرون وسطی نیز مطرح بوده است.
دکارت در آثار متعدد خود، همچون تأملات در فلسفۀ اولی، اعتراضات و پاسخها و قواعد هدایت ذهن، دربارة تصورات فطری بحث نموده است. لازم به ذکر است که باور به چنین تصوراتی در آموزههای دکارت، نتیجة رویکرد عقلگرایی او درباب ادراکات انسانی است که بنیاد فلسفة خویش را بر اساس آن بنا نهاده است.
ابهامات فراوانی در مورد ماهیت و گسترة تصورات فطری در دیدگاه دکارت وجود دارد و همین امر سبب شده است تفسیرهای مختلفی از آن صورت پذیرد. برخی از فیلسوفان همچون فلاسفة تجربی انگلستان در عرصة فلسفة غرب و صدرالمتألهین شیرازی در عرصة فلسفة اسلامی آموزة تصورات فطری را رد کردهاند. مخالفت ملاصدرا با آن به این دليل است که باور به تصورات فطری با مبانی فلسفی او ناسازگار است. او بر خلاف دکارت، دربارة شکلگیری تصورات و ادراکات انسانی معتقد است نخستین نقوش در ذهن را حس و تجربه تولید میکنند و هیچ تصور بالقوه یا بالفعلی پیش از تجربه در نفس انسان وجود ندارد. نکتة قابل تأمل اینست که ملاصدرا برغم نفی تصورات فطری، در اسفار و مفاتیح الغیب تعابیری را بکار میبرد که بیانگر پذيرش وجود تصورات فطری در انسان است؛ او از تعبیر «فطریات عقل» برای برخی از تصورات استفاده میکند. در نوشتار حاضر تلاش میکنیم با اشاره به ماهیت تصورات فطری در دیدگاه دکارت، به مقایسة آن با دیدگاه ملاصدرا در اینباره بپردازیم و همچنین استفادة ملاصدرا را از تعبیر فطریات عقل برای برخی از تصورات روشن نماییم.
ماهیت تصورات فطری در دیدگاه دکارت
دکارت در آثار خود، واژة تصور (Idea) را به دو معنا بکار میبرد: یکی بمعنای حالتی ذهنی در انسان و دوم بمعنای آنچه هم عمل ذهن و هم متعلق و محتوای ذهن را شامل میشود. بعلاوه، وی در دستة دوم پاسخها در کتاب اعتراضات و پاسخها، بین فکر ـ چونان چیزی که در درون ماست و بنحو بیواسطه از آن آگاهیم ـ و تصور ـچونان صورت هر فکرـ تمایز قائل میشود (CSM, II, 1984: p. 113; Boyle, 2009: p. 7). از سوی دیگر، او در تعریف رسمی خود از مفهوم تصور، آن را بعنوان «صورت هر فکر» معرفی میکند که بصورت بیواسطه برای انسان حاصل میشود. وی همچنین میان دو تلقی روانشناختی و منطقی از مفهوم تصور فرق ميگذارد و بر این باور است که از دیدگاه روانشناسی مفهوم تصور بگونهيی است که بخودی خود مقتضی هیچ واقعیتی نیست؛ یعنی نحوهيی از تفکر است. اما از لحاظ منطقی، تصور جنبة حکایتگرایانه خاصی دارد. در واقع دکارت میان واقعیت ذهنی و واقعیت عینی تصورات تمایز قائل شده و واقعیت ذهنی تصورات را نحوهيی از تفکر یا رویدادهای ذهنی و واقعیت عینی تصورات را محتوای خارجی و مابازاء آنها دانسته است (Jolley, 1990: pp. 12-14; CSM, II, 1984: p. 28).
افزون بر این، دکارت در مجموعة سوم پاسخها در کتاب اعتراضات و پاسخها، دربارة اینکه چرا واژة تصور را بعنوان واژة محوری در نظرية معرفت خویش بکار برده است، در نامهيی به توماس هابز مينويسد: واژة تصور را بعنوان معیاری فلسفی برای اشاره به صور ادراک متعلق به ذهن الهی بکار بردهام (Jolley, 1990: p. 12; CSM, II, 1984: p. 127; Ariew and Grene,1995: pp. 87-88; Cottingham, 1993: p. 78). او در این کتاب دربارة واژة تصور میگوید:
مراد من از مفهوم، صورت هر فکری است، یعنی آن صورتی که با ادراک بیواسطة آن، من از آن آگاهم، بنحوی که هیچ چیز را نمیتوانم به زبان آورم مگر اینکه از همین امر برایم مسلم میشود که در ذهن خود مفهومی از مدلول این الفاظ دارم. بدین ترتیب، فقط آن صور خیالی را که در متخیله نقش میبندد، مفاهیم نمینامم و حتی در اینجا این صور را از آن جهت که تصاویری هستند که در متخیلة مادی یعنی در بخشی از مغز قرار دارند، بهیچ وجه مفاهیم نمینامم. آنها فقط از آن جهت مفهومند که صورت خود ذهن را که متوجه آن بخش از مغز است، میسازند (دکارت، 1384: 186ـ 185).
بطورکلی، دکارت در تأمل سوم از کتاب تأملات، واژة ایده یا تصور را بعنوان تصویر هر چیزی تعریف كرده و در سال 1641 در نامهيی به مرسن (Mersenne) بیان میکند که مرادش از تصور، صورت مرتسم در خیال نیست و حتی اذعان میکند که بهیچ وجه واژة تصور را در این معنا بکار نبرده، بلکه مرادش از تصور هر چیزی است که در ذهن است، زمانی که شخص چیزی را درک میکند و حتی معتقد است چگونگی درک اهمیت ندارد (Ariew and Grene,1995: pp. 89-90). بنابرین از نظر دکارت واژة تصور معنای بسیار وسیعی دارد که شامل هرگونه صورت فکری، اعم از حسی، خیالی و عقلی میشود.
او در کتاب تأملات به سه نوع تصور ذهنی را برميشمارد:
1. تصورات خارجی یا عارضی (adventitious ideas): تصوراتی که ذهن آنها را نمیسازد بلکه از طریق حواس کسب میکند، همچون تمامی مفاهیم یا تصوراتی که از راه حواس پنجگانه وارد ذهن انسان میشوند.
2. تصورات جعلی یا ساختگی (fictitious ideas): تصوراتی که ذهن با فعالیت خیالی خود آنها را میسازد، همچون تصور اسب بالدار، عروس دریایی و مانند اینها که ساختة ذهن هستند.
3. تصورات فطری: تصوراتی که پیش از تجربه بصورت بالقوه در نفس موجودند و بعد از پیدایش زمینة تجربی، به مرحلة ظهور و فعلیت میرسند، همچون مفهوم خدا، زمان، نفس و امتداد. دکارت مفاهیم فطری را به بیماری نقرس تشبیه میکند؛ به این صورت که بیماری در آغاز تولد یک کودک فعلیت ندارد، بلکه بتدریج، همزمان با رشد کودک بفعلیت میرسد و آشكار میشود. به اعتقاد او مفاهیم فطری بصورت استعداد در ذهن موجود هستند و پس از برخورد با محسوسات کمکم نمودار میشوند. ويژگي برجستة این مفاهیم اینست که بصورت واضح و متمایز ادراک میشوند (دکارت، 1381: 56ـ54).
از نظر دکارت شناخت بهتر و کاملتر از تصورات فطری زمانی امکانپذیر میشود که ویژگیهای آنها بنحو دقیقتری تبیین شود. دکارت ویژگیهایی را برای اینگونه تصورات مطرح نموده است که از آن جمله میتوان به چند مورد اشاره کرد: (1) شفاف و شناخته بودن اینگونه تصورات در ذهن، چنانکه به محض توجه به آنها، مانند یادآوری خاطرات گذشته بگونهيی مأنوس، شناخته و شفاف نزد ذهن حاضر میشوند. (2) با تمرکز بر اینگونه تصورات حقایق بیشماری دربارة آنها براي اندیشنده آشکار میشود. (3) آنها افزون بر شفافیتشان، با طبیعت انسان ملائم هستند. (4) انسان با کشف آنها به معلوماتی از پیش تجربه نشده و بکر دست پیدا نمیکند، بلکه بیشتر یادآوری و توجه دوباره به اموری است که قبلاً در ذهن وی وجود داشته اما به آنها توجه نکرده است. بهمين دليل تصوراتی که دکارت مطرح میکند، امور متمایز از قوة تفکر در ذهن نیستند، بلکه بخشي از افکار هستند که نه ریشه در اشیاء خارجی دارند و نه ارادة انسان به آنها تعین میبخشد، بلکه تنها از قوة تفکر