پرسش اصلي اين مقاله، اين است که در تاريخ فلسفه اسلامي، مسائل فلسفه اولي براساسِ چه ملاک مشخّصي متمايز شدهاند و آيا فيلسوفان اسلامي در مقام واقع به اين ملاک پايبند و ملتزم بوده اند يا نه؟ نگاه به آثار فيلسوفان يوناني به ويژه ارسطو و تامّل در آنها، نشان مي دهد که سخنان ا چکیده کامل
پرسش اصلي اين مقاله، اين است که در تاريخ فلسفه اسلامي، مسائل فلسفه اولي براساسِ چه ملاک مشخّصي متمايز شدهاند و آيا فيلسوفان اسلامي در مقام واقع به اين ملاک پايبند و ملتزم بوده اند يا نه؟ نگاه به آثار فيلسوفان يوناني به ويژه ارسطو و تامّل در آنها، نشان مي دهد که سخنان ارسطو در باب موضوع فلسفه اولي متشتّت و گوناگون است و مسائل فلسفه اولي نيز به صورت نظام مند، ازموضوع مشخّصي استنتاج و صورت بندي نشدهاند.
با ورود فلسفه يوناني با همه لوازمش به جهان اسلام، فيلسوفان اسلامي، بويژه شيخ الرئيس تلاش نمودند تا به ايضاح موضوع فلسفه اولي و مسائل آن و تشريح رابطه آن دو بپردازند و ملاکي براي تشخيص مسائل فلسفي از مسائل علوم ديگر ارائه کنند. آنها غالباً، موضوع فلسفه اولي را موجود بماهو موجود دانسته و مسائل آن را مشتمل بر محمولاتي تلقي نمودند که از عوارض ذاتي موجود مطلق محسوب ميشود. بنابرين، ملاک اصلي تشخيص و تمييز مسائل فلسفه اولي، همان عرض ذاتي بودن محمولات آن مسائل براي موجود مطلق معرّفي شد؛ لکن اين فيلسوفان در مقام واقع، از مسائلي بحث نمودند که به نظر ميرسد محمولات آنها، عوارض ذاتي موجود مطلق نيستند.
با تأمّل در آثار ارسطو و فيلسوفان اسلامي ميتوان دريافت که سرّ اين ابهام، در اين رويکرد نهفته است که آنها ابتدا علوم نظري را به سه علم طبيعي و رياضي و فلسفه اولي تقسيم نمودند و سپس در مقام واقع، مسائل غير قابل بحث در دو علم ديگر را به سمت فلسفه اولي سوق دادند؛ در حالي که عرض ذاتي بودن محمولات آنها براي موجود بماهوموجود، محلّ ترديد است.
نوشتار حاضر بر آن است تا به تشريح و تفصيلِ مستدلّ و مستند ِمطالب و مدّعيات مذکور بپردازد و علّت اصلي عدمِ انسجام بين مسائل و موضوع فلسفه اولي در تاريخ فلسفه اسلامي را تبيين نمايد.
پرونده مقاله
مسئله عينيت وجود و ماهيت در واجب تعالي که در آثار فلاسفه مسلمان با تعبير «الحق ماهيته إنيته» بيان شده و بعنوان يک قاعده فلسفي به آن پرداخته ميشود، مسئلهيي است که بزرگان حکمت اسلامي تفاسير و نتايج متفاوتي از آن ارائه دادهاند. بيشک آراء فلاسفه يونان و تعاليم دين اسلام چکیده کامل
مسئله عينيت وجود و ماهيت در واجب تعالي که در آثار فلاسفه مسلمان با تعبير «الحق ماهيته إنيته» بيان شده و بعنوان يک قاعده فلسفي به آن پرداخته ميشود، مسئلهيي است که بزرگان حکمت اسلامي تفاسير و نتايج متفاوتي از آن ارائه دادهاند. بيشک آراء فلاسفه يونان و تعاليم دين اسلام در شکلگيري اين قاعده نزد حکماي مسلمان نقش بسزايي داشته است. نوشتار حاضر در پي ريشهيابي تحليلي اين قاعده است و بنظر ميرسد تحليل مفهومي هريک از اصطلاحات بکار رفته در اين قاعده، ياريرسان محقق در نتيجهگيري بهتر و عميقتر باشد.
پرونده مقاله
در دوراني طولاني پرسش از ماهيت فلسفه اسلامي تبديل به مناقشهيي پراهميت گرديد. نوع مواجهه با اين پرسش ميتواند در رهيافت ما نسبت به فلسفه اسلامي تعيينکننده باشد. سه سنخ از ديدگاهها در اين باب شکل گرفته که هر کدام قابل تأمل و در عين حال بررسي انتقادي است:
نخست، ديدگاهي چکیده کامل
در دوراني طولاني پرسش از ماهيت فلسفه اسلامي تبديل به مناقشهيي پراهميت گرديد. نوع مواجهه با اين پرسش ميتواند در رهيافت ما نسبت به فلسفه اسلامي تعيينکننده باشد. سه سنخ از ديدگاهها در اين باب شکل گرفته که هر کدام قابل تأمل و در عين حال بررسي انتقادي است:
نخست، ديدگاهي است که بر يوناني بودن فلسفه اسلامي تأکيد ورزيده و آن را تداوم فلسفهيي تلقي ميکنند که سنت يوناني ناميده ميشود. اين گروه مدعيند تمامي جريانهاي فلسفي در تمام دورهها متأثر يا منشعب از فلسفه يونان بوده و بايد در نظريه تداوم خطي مطالعه گردد. طبق اين رأي، فرض اينکه تفکر عقلي از ايران، هند يا چين و نيز بابل و بينالنهرين يا مصر اخذ شده باشد، چندان اعتباري ندارد.
ديدگاه دوم بر بيمصداق بودن فلسفه اسلامي پاي ميفشارند. اين عده معتقدند اساساً فلسفههاي ديني بدون مصداق است. تلقي آنان اين است در صورتي که قائل به فلسفه اسلامي باشيم با معضلاتي همچون قداست، تناقض، تفسير متون و عدم رشد و بسط فلسفه روبرو خواهيم بود. ادعاي ايندسته اين است که اگر از اسلاميبودن فلسفه جانبداري کنيم، لازم ميآيد که فلسفه قداست پيدا کند و هر نقدي به آن بمثابه نقد دين خواهد بود؛ در حالي که اين ملازمه صحيح نيست. در مشکل تناقض ادعا ميشود که به هيچ روي نميتوان ميان ديدگاه قرآني و روايي و يوناني سازگاري ايجاد کرد. بنابرين تلقي سعادت يوناني با قرآني در مقابل يکديگرند.
در گونه سوم، تأکيد ميشود كه فلسفه اسلامي بسط يافته فلسفه يونان است و چنانچه نتوانيم تفسير درستي از اين سنخ بدست دهيم، نميتوانيم تبيين صحيحي از ماهيت فلسفه اسلامي و تفاوت گوهري آن با يونان بدست دهيم. اينکه مسائل فلسفي در يونان به دويست مسئله محدود ميشد و در دوره اسلامي به هفتصد مسئله گسترش يافت بخودي خود نه بيان درستي از سرشت فلسفه اسلامي است و نه ميتواند اسلامي بودن اين نوع از فلسفه را توجيه کرده و بنحو مدلّل از آن دفاع نمايد. سخن اين است که آبشخور فلسفه اسلامي نه يونان، بلکه آيات قرآن و روايات مأثوره، ادعيه و متون ديني است. با نظريه بسط مسائل نميتوان از خاستگاه ديني فلسفه اسلامي سخن بميان آورد. تفاوت بنياديني وجود دارد ميان اين نظريه که ريشه فلسفه اسلامي را يونان تلقي کنيم و تلاش فيلسوفان مسلمان را محدود بر گسترش موضوعات يا تنوع بخشيدن براهين يا اصلاح و افزونهکردن آن بدانيم و اين نظريه که مسلمانان پيش از آشنايي با فلسفه يونان، تحتتأثير تعاليم ديني و آموزههاي قرآني و سنت نبوي، به تفکر عقلي روي آورده و بتدريج از ساير ملل و نحل بهرمند گرديدهاند که در اين ميان بهرهگيريشان از ايران و هند و يونان بيش از سايرين بود. بنابرين، مدعاي ما اين است که درصدد اثبات خاستگاه اوليه قرآني و روايي فلسفه اسلامي هستيم.
پرونده مقاله
در اين نوشتار نظرية اتصال در طبيعيات رواقي با تأكيد بر مفاهيمي مانند پنوما (نَفَس)، هکسيس (ملکه) و تنوس (تنش) بررسي شده و به نتايج برآمده از اين نظريه اشاره ميگردد. همچنين نشان داده ميشود که فيلسوفان رواقي، تحليلي ساختارمند از ارتباط اجزاء جاندار و غيرجاندار طبيعت بدست چکیده کامل
در اين نوشتار نظرية اتصال در طبيعيات رواقي با تأكيد بر مفاهيمي مانند پنوما (نَفَس)، هکسيس (ملکه) و تنوس (تنش) بررسي شده و به نتايج برآمده از اين نظريه اشاره ميگردد. همچنين نشان داده ميشود که فيلسوفان رواقي، تحليلي ساختارمند از ارتباط اجزاء جاندار و غيرجاندار طبيعت بدست دادهاند. اين موضوع در طبيعيات رواقي براساس نظرية نبود خلاء در طبيعت و اجزاء آن بنيان يافته است و با اين نظريه، عنصر فعال در طبيعت ـ خداوند و قوة عاقله ـ با عناصر منفعل ـ طبيعت غيرارگانيک ـ مرتبط شده است. بنابرين، در اين تحقيق با تحليل اصول طبيعي فلسفه رواقي در مرحلة اول عنصر فعال در طبيعيات يعني پنوما (نَفَس) و شکلهاي متنوع آن در طبيعت: الف) در وجه والاتر آن ـ قوة عاقله ـ در انسان؛ ب) در وجه ضعيفتر آن ـ هکسيس (ملکه)ـ در طبيعت غيرارگانيک تبيين ميشود و در مرحله دوم به مفهوم اتصال براساس پنوما (نَفَس) و اثبات آن به شيوة تجربي ميپردازد. در پايان نيز نظرية اتصال بر پاية تفسير فيلسوفان مسلمان از فلسفة رواقي مقايسه ميگردد.
پرونده مقاله
اين نوشتار درصدد است نشان دهد رگههاي ملاک بسيار مهم معرفتشناختي تمايز دکارتي پيشتر در فلسفه و کلام اسلامي وجود داشته است. به اين منظور نخست به ديدگاههاي دکارت اشاره ميشود تا نزد انديشمندان مسلمان پيشينهيي بر آنها بيابيم. سپس به متفکراني چون فخر رازي، علامه حلي، تفت چکیده کامل
اين نوشتار درصدد است نشان دهد رگههاي ملاک بسيار مهم معرفتشناختي تمايز دکارتي پيشتر در فلسفه و کلام اسلامي وجود داشته است. به اين منظور نخست به ديدگاههاي دکارت اشاره ميشود تا نزد انديشمندان مسلمان پيشينهيي بر آنها بيابيم. سپس به متفکراني چون فخر رازي، علامه حلي، تفتازاني، ملاصدرا و ... اشاره ميگردد که بيشتر درگير اين بحث بودهاند و نسخههاي قويتر و قابلدفاعتري پيشکشيدهاند و گاه، پيشتر از برخي نقادان دکارت، به همين تقريرهاي قوي نيز نقادانه نگريستهاند. بدينسان نشان خواهيم داد در واقع تقرير آنها به تقرير قويتر هيوم که ميگويد وضوح و تمايز وجود امکاني را نتيجه ميدهد نه وجود محقق را، نزديکتر است تا خود دکارت.
پرونده مقاله
يکي از پرسشهايي که امروزه در باب فلسفة اسلامي مطرح ميشود، اين است که منظور از فلسفة اسلامي چيست؟ و چرا اين فلسفه، در مقام واقع، بعنوان و وصفِ «اسلامي» متّصف گشته است؟ در پاسخ به اين پرسش، آراء مختلف و متضادي بيان شده است: برخي اين فلسفه را اساساً همان فلسفة يوناني دانست چکیده کامل
يکي از پرسشهايي که امروزه در باب فلسفة اسلامي مطرح ميشود، اين است که منظور از فلسفة اسلامي چيست؟ و چرا اين فلسفه، در مقام واقع، بعنوان و وصفِ «اسلامي» متّصف گشته است؟ در پاسخ به اين پرسش، آراء مختلف و متضادي بيان شده است: برخي اين فلسفه را اساساً همان فلسفة يوناني دانسته و افزودن وصف عربي و اسلامي به آن را امري بيوجه دانستهاند. برخي ديگر، اين فلسفه را بجهت جانبداري از باورهاي اسلامي، به الهيات و کلام اسلامي تقليل و تحويل دادهاند. لکن محققان و صاحبنظران زيادي هم هستند که به واقعيت و تحقق اين فلسفه و اسلاميت آن معتقدند. اين محققان به دو دستة بزرگ تقسيم ميشوند: برخي عنوان «اسلامي» را امري صوري و ظاهري قلمداد کرده و رشد و گسترش اين فلسفه در سرزمين اسلامي و بدست فيلسوفان مسلمان و تحت لواي حکومت اسلامي را علل نامگذاري آن به «فلسفة اسلامي» دانستهاند. دستهيي ديگر، وصف مذکور را ناظر و معطوف به محتواي اين فلسفه دانسته و ديدگاههاي متفاوتي در اين زمينه ارائه کردهاند. برخي از اين بزرگان بر اين باورند که چون بعضي از مسائل اين فلسفه، مأخوذ از تعاليم اسلامي است و برخي از آن نيز در خدمت اثبات بعضي از تعاليم دين اسلام است، ازاينرو اين فلسفه به صفت اسلامي متصف گشته است. برخي ديگر از اين محقّقان، باور مستدّل فيلسوفان اين فلسفه به وجود باريتعالي و توحيد ربوبي و تشريعي را براي اسلامي (بمعناي عام) ناميدن اين فلسفه،کافي ميدانند و بعضي ديگر، اين فلسفه را همان فلسفة نبوي و مأخوذ از کتاب و سنّت معرفي ميکنند.
نوشتار حاضر پس از تشريح و تحليل ديدگاههاي مذکور، به اين نتيجه ميرسد که فلسفة اسلامي، مولود تعامل زندۀ فلسفه و تفکر يوناني و ايراني و فرهنگ و تمدن اسلامي است و اين فلسفه با التزام به موضوع و چارچوب و روش فکر فلسفي، از جهات مختلف، متأثر از جهانبيني و تعاليم اسلامي است و هرگونه حصرگرايي در اين زمينه و تمرکز به برخي جهات، مستلزمِ افتادن در دام مغالطة کنه و وجه خواهد بود.
پرونده مقاله
تردیدی نیست تاریخ اندیشه در حیات بشر، خصوصیتی تداوم یافته و سیری تسلسلی دارد. البته ابداعات و خلق مسائل و موضوعات جدید در این تاریخ حضوری مداوم و مبارک داشته است، اما هرگز این ابداعات سیر تسلسلی کمال اندیشه در حوزه فلسفه را منقطع نساخته است.
فلسفه که تابناکترین وجه تع چکیده کامل
تردیدی نیست تاریخ اندیشه در حیات بشر، خصوصیتی تداوم یافته و سیری تسلسلی دارد. البته ابداعات و خلق مسائل و موضوعات جدید در این تاریخ حضوری مداوم و مبارک داشته است، اما هرگز این ابداعات سیر تسلسلی کمال اندیشه در حوزه فلسفه را منقطع نساخته است.
فلسفه که تابناکترین وجه تعقّل بشری در سرگذشت اندیشه هاست، عهده دار تبیین عقلی مهمترین موضوعات حیات بشر بوده که بی شک از جمله بارزترین آنها تبیین نسبت میان خالق و فاطر عالم با موجودات و مخلوقات است. حال اگر ظهور فلسفه در یونان را وجه برجسته تاریخ فلسفه بدانیم چگونگی رویکرد این فلسفه به مادةالمواد و سپس صادر اول از جمله جذابترین و مهمترین وجوهات این تاریخ است.
نوشتار حاضر با روش تحلیلی کوشیده است سابقه تاریخی صادر اول در تاریخ فلسفه اسلامی (عقل: اول ما خلقالله العقل) را با رجوع به اندیشه یونانیان در اینباب مورد تأمل و تحقیق قرار دهد. فرض بر این است که سرگذشت اندیشه در تمدن اسلامی با تأمل بر روی برخی اندیشههای یونانی همراه است و با بازخوانی عمیق مصادر فکری خود (چون قرآن و روایات) به پی ریزی ساختار فلسفی خویش همّت گمارده است؛ با این تأکید و تنبیه این نکته که قرآن و روایات محور مطلق این پیریزیند.
پرونده مقاله
تلقي رايج چنين بوده است که «شرقشناسي» بمثابه رشتهيي تحقيقاتي در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشي داير بوده و «شرقشناسان» نيز گروهي از استادان و پژوهشگراني بوده و هستند که درباره تمدن و ميراث فرهنگي مشرق زمين به امر آموزش و پژوهش اشتغال دارند. اما اگر اين تلقي تا چند دهه پيش چکیده کامل
تلقي رايج چنين بوده است که «شرقشناسي» بمثابه رشتهيي تحقيقاتي در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشي داير بوده و «شرقشناسان» نيز گروهي از استادان و پژوهشگراني بوده و هستند که درباره تمدن و ميراث فرهنگي مشرق زمين به امر آموزش و پژوهش اشتغال دارند. اما اگر اين تلقي تا چند دهه پيش اعتباري داشت، اکنون بکلّي دگرگون شده و ضمن نقد بسياري از پيشفرضهاي شرقشناسي، سخن از پايان شرقشناسي به گفتماني غالب مبدل شده است. دربارة مبادي، اصول و پيشفرضهاي شرقشناسي و بويژه سرانجام آن در دورة معاصر نوشتههاي متعددي حتي به زبان فارسي انتشار يافته است و در اينجا مجالي براي پرداختن بدان ولو باجمال نيز وجود ندارد، ليکن به قدر اشاره، التفات به اشتباهات فاحش ـ و شايد جزميت و مقاومت نابخردانهـ برخي مورخان غربي فلسفه و متأثر از آنان در جاهاي ديگر خالي از لطف نيست.
پرسش محوري نوشته حاضر اين است كه اکنون با گذشت چهارده قرن از تولد فلسفه و حکمت اسلامي برآمده از فرهنگ و تعليمات وحياني، استعمال واژة «فلسفه عربي» در گفتار و نوشتههاي برخي متخصصان غربي ـ و غربزده ـ تاريخ فلسفه چه توجيهي دارد؟ آيا با وجود انبوهي از پژوهشهاي تاريخي و فلسفي آنهم به زبانهاي مختلف، تکرار اين اصطلاح مجعول و خالي از محتوا به چيزي جز جهالت يا لجاجت گوينده يا نويسنده آن ميتواند دلالت داشته باشد؟ مجعول بودن اين اصطلاح از آنروست که تمامي قراين و آثار مربوط به جريان حکمت و علوم عقلي در عالم اسلام هيچ قيدي جز اسلاميت را نميپذيرد و حتي اگر به حيث زباني و ادبي آثار فلسفي در اين سنت استناد کنيم، حجم بزرگي از اين آثار نه به زبان عربي بلکه به زبان فارسي به نگارش درآمده است. اگر اين گروه از نويسندگان براي توجيه کاربرد اين واژه يعني «فلسفه عربي»، وجود چند چهره فلسفي را در مناطق عربزبان مورد استناد قرار دهند، روشن است که در مقام مقايسه، اين استناد نيز هم بلحاظ کمي و هم بلحاظ کيفي فاقد اعتبار است. نام معدود کساني چون ابواسحاق کندي و ابنرشد در مقابل شمار کثيري از حکماي طراز نخست اين سنت نظير فارابي، ابوعلي مسکويه، ابنسينا، ابوحيان توحيدي، ابوالعباس لوکري، ابوسليمان سجستاني، شهابالدين سهروردي، خواجه نصيرالدين طوسي، ميرداماد، ميرفندرسکي، ملاصدرا و دهها تن در ميانه آنها به انضمام چهرههاي نامدار و حتي کمتر شناخته شده دو مکتب شيراز و اصفهان اساساً قابلمقايسه و قابل رقابت نيست. اين معنا نه تنها در لسان و نوشته گروه کثيري از اسلامشناسان و مستشرقان قديم و جديد ظاهر شده است که حتي بدست آنان برخي از وجوه و زواياي تاريک اين سنت پربار و زاينده به ديگران شناسانده شده است. نمونه بارز آن را بايد در کوششهاي اسلامشناس فقيد معاصر هانري کربن ملاحظه کرد که تمامي اهتمام خويش را با انصراف از مغرب وجود، مصروف کشف مشرق وجود در آثار مشرقيان يعني حکماي ايراني و اسلامي ساخته و اين تنها نمونهيي است از فهرست بلند بالاي پژوهشهاي مستشرقان در قالب دانشنامهها و تکنگاشتهايي که صدالبته خالي از برخي خطاهاي تاريخي و مفهومي هم نيست. با اين اوصاف اصرار برخي نويسندگان و فرهنگنويسان معاصر در استعمال واژة مجعول پيشگفته چه وجهي ميتواند داشته باشد جز جهالت يا تجاهل نسبت به واقعيتهاي محرز تاريخي و يا گرفتاري آنان در جزميتها و پيشفرضهاي نادرست شرقشناسي و يا دخالت اغراض سياسي و يا قيود مليگرايانه و تعصبات کور قومي نظير آن نوع دعاوي که در نوشتههاي مؤلف نقد عقلعربي پديدار گشته است؟! که اثبات سست بودن آن دعاوي را تني چند از صاحبنظران کشورمان بر عهده گرفتهاند. شگفت آنکه انتشار کتابهايي با اين عنوان يا عناوين مشابه را ناشريني برعهده گرفته يا ميگيرند که از اسم و رسمي در محافل علمي دنيا برخوردارند. شايد يادآوري اين پرسش نزد پژوهشگران اين مرز و بوم، انگيزهيي را براي خوانش مجدد سير تاريخي حکمت در عالم اسلام متمايز از مشهورات شرقشناسي فراهم سازد.
پرونده مقاله
کتاب الخيرالمحض برگرفته از پايههاي الهيات برقلس برغم حجم کمش بهمراه اثولوجيا بيشترين تأثير را در فلسفه اسلامي برجاي نهاده است. برقلس در اين رساله مسائل را در حوزههاي علت اولي، عقول و نفوس مطرح کرده که نزد فيلسوفان مسلمان پذيرفته شده است.
برقلس با طرح چهار بخشي علت ا چکیده کامل
کتاب الخيرالمحض برگرفته از پايههاي الهيات برقلس برغم حجم کمش بهمراه اثولوجيا بيشترين تأثير را در فلسفه اسلامي برجاي نهاده است. برقلس در اين رساله مسائل را در حوزههاي علت اولي، عقول و نفوس مطرح کرده که نزد فيلسوفان مسلمان پذيرفته شده است.
برقلس با طرح چهار بخشي علت اولي، وجود، عقول و نفوس در نظريه جهانشناختي صدور مبتني بر فيض و تقسيم هريک از عقول و نفوس به اولي و ثانوي و طرح آنها براساس جايگاه وجودي و شرافتشان از نظريه صدور فلوطين فاصله ميگيرد.
با ترجمه کتاب الخيرالمحض به عربي بعلت سازگاري بيشتر آن با انديشههاي ديني و وحياني فيلسوفان مسلمان، حضوري پر رنگ نزد آنان يافت؛ بگونهيي که در مواردي عين الفاظ و عبارات الخيرالمحض در آثار آنان آمده است مانند رساله في المعالم الاهيه عامري، اما نزد بقيه، اصول و مبادي و مسائل الخيرالمحض با صورتبندي جديدي آمده است. ما در نوشتار حاضر تلاش ميکنيم تا تأثير آن را نزد فيلسوفان مسلمان اثبات نماييم.
پرونده مقاله
«نهضت ترجمه» عنوانی است که محققان مطالعات اسلامی در غرب، بر جریان ترجمة کتب ملل مختلف به زبان عربی در دورة عباسی، نهادهاند. این جریان که حدود دو قرن بصورتهای مختلف، خودجوش یا هدایتشده، ادامه داشت، واکنشهایی را در جامعة اسلامی بدنبال داشت. یکی از پرسشهای مهمی که در این چکیده کامل
«نهضت ترجمه» عنوانی است که محققان مطالعات اسلامی در غرب، بر جریان ترجمة کتب ملل مختلف به زبان عربی در دورة عباسی، نهادهاند. این جریان که حدود دو قرن بصورتهای مختلف، خودجوش یا هدایتشده، ادامه داشت، واکنشهایی را در جامعة اسلامی بدنبال داشت. یکی از پرسشهای مهمی که در اینباره مطرح است اینست که حکمای بزرگ مسلمان آن دوره، بویژه کندی، فارابی و ابنسینا، چه موضعی در اینباره داشتهاند؟ مقاله پیشرو نشان میدهد که برخلاف پاسخ رایج در تاریخنگاری جریان ترجمه، در این برهه بجای نهضت ترجمه با یک نهضت حکمی همپای نهضت علمی در تاریخ اسلام مواجهیم و حکمای مذکور، حکم سه مسئله، یعنی پدیده ترجمه، مترجمان و مفسران، و علوم ترجمه و تفسیرشده را از یکدیگر جدا کردهاند. آنها بر اساس نهضت حکمی خویش که با اصول اندیشه اسلامی مطابقت دارد، سه مواجهه با این موضوع داشتهاند: روششناختی، اصلاحی و انتقادی. آنان بر مبنای حکمتاندیشی خود، علوم ترجمه شده را با آموزههای حکمت در اسلام میسنجیدند و با نوآوریهای خویش، از آن در بنای نظام حکمی خود بهره میبردند.
پرونده مقاله
حکمت و فلسفه در ايران پس از اسلام و همچنين در ديگر نقاط جهان اسلام، از طريق نهضت ترجمه با حکمت يوناني پيوند خورده و به تعامل رسيده است. خواجه نصيرالدين طوسی از جمله انديشمندان برجسته در جهان اسلام است كه از طريق حكمت مشاء و آثار فارابي و ابنسينا، با فلسفة يونانی آشنا ش چکیده کامل
حکمت و فلسفه در ايران پس از اسلام و همچنين در ديگر نقاط جهان اسلام، از طريق نهضت ترجمه با حکمت يوناني پيوند خورده و به تعامل رسيده است. خواجه نصيرالدين طوسی از جمله انديشمندان برجسته در جهان اسلام است كه از طريق حكمت مشاء و آثار فارابي و ابنسينا، با فلسفة يونانی آشنا شده و با ابتكارات خود بر غنای آن افزوده است. حال پرسش اينجاست که کداميک از مؤلفه های فکری حکمت يونانی، بويژه سنت افلاطونی ـ افلوطينی، در انديشههای فلسفی و کلامی خواجه نصيرالدين طوسی حضور دارد؟ در اين پژوهش كه با روش توصيفی ـ تحليلی و با مراجعه به آثار خواجه نصير صورت گرفت، دريافتيم که اين حضور و مشابهت در قالب اشکال مختلفی بروز كرده است كه عبارتند از: 1) پذيرش کامل و بدون تغيير، گرچه همراه با جابجايي، ديدگاههاي يوناني؛ مانند اكثر مسائل منطق، مبحث مقولات دهگانه، علل اربعه و تقسيمات علوم؛ 2) تکميل، تغيير و افزودن براهيني بر اثبات ديدگاههاي پيشين؛ مانند مسئلة امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحيد واجب، امتناع صدور كثير از واحد، اتحاد عاقل و معقول و جوهريت صور نوعيه؛ 3) تغيير محتوا و ماهيت ديدگاههاي يوناني در عين حفظ نام و عنوان قديمي آنها؛ مانند مثل افلاطونی.
پرونده مقاله
از مداخل مهم تاريخ علم و فلسفه جهان، مدخلي موسوم به «نهضت ترجمه» در دو قلمرو عالم اسلام و غرب لاتيني است. تتبّعات و تحقيقات متعدّدي در چگونگي اين دو رخداد مهم علمي و فرهنگي صورت پذيرفته و اكنون به بركت اين تلاشها، دادههاي ارزشمندي دربارة آثار و منابع، مترجمان و چگونگي چکیده کامل
از مداخل مهم تاريخ علم و فلسفه جهان، مدخلي موسوم به «نهضت ترجمه» در دو قلمرو عالم اسلام و غرب لاتيني است. تتبّعات و تحقيقات متعدّدي در چگونگي اين دو رخداد مهم علمي و فرهنگي صورت پذيرفته و اكنون به بركت اين تلاشها، دادههاي ارزشمندي دربارة آثار و منابع، مترجمان و چگونگي ترجمة آثار از زبان مبدأ به زبان مقصد در اختيار ماست. برابر گاهشماري موّرخانِ تاريخ علم، نهضت ترجمة نخست، حدّ فاصل قرن سوّم تا پنجم قمري در عالم اسلام و در مناطقي چون بغداد و مرو و نهضت ترجمة دوم، حد فاصل اواخر قرن يازدهم تا اواسط قرن سيزدهم ميلادي در مناطقي چون صَقليّه (سيسيل) و طليطليه (تولدو) در جنوب اروپاي آنروز پديد آمد. بيترديد در باب مبادي و انگيزههاي دو حوزة فرهنگي و تمدني عالم اسلام و غرب لاتيني در اقبال به ترجمة متون نيز ديدگاههاي مختلفي عرضه شده است، ليكن همچنان پرسشهاي مهمي در اين زمينه وجود دارد كه نيازمند تتبّع و تحقيق افزونتري است، مانند اين پرسشها كه: به غير از احساس نياز به فراگيري دانشها ـ بويژه دانشهاي كاربردي نظير رياضيات، نجوم و طبّ ـ چه انگيزه يا انگيزههاي ديگري در اخذ و اقتباس اين علوم وجود داشته است؟ در اقبال و توجه به علوم عقلي نظير منطق و فلسفه و كلام چه زمينههاي روحي و فرهنگي مؤثر بوده است؟ و مهمتر اينكه: در اخذ و اقتباس علوم، چه افزودهها و تغييراتي به صورتهاي اوليه آن علوم ضميمه شده است؟
بنظر ميرسد مبادي تحرّك و نشاط علمي سدههاي نخستين قمري در عالم اسلام و نيز تأثيرات ناشي از حضور هشتصد ساله حاكمان مسلمان (711 ـ 1492م.) در شبه جزيره ايبري در جنوب اسپانيا از جمله موضوعاتي است كه همچنان نيازمند بررسي و پژوهش بيشتري است، زيرا در مقايسه با شرايط و موقعيتهاي قبل و بعد از اين مقاطع تاريخي، تحولات چشمگيري صورت گرفته كه تنها برمبناي آگاهي از گاهشماري آن تحولات، نميتوان به عمق روابط و مناسبات فرهنگي و معنوي آن روزگار پي برد. به اين مطلب بايد مطلب ديگري نيز افزود و آن اينكه بخش اعظم پژوهشهاي صورت گرفته در خصوص اين دو جريان علمي بدست پژوهشگران غربي انجام شده و حتي آن بخش از اين پژوهشها كه مربوط به نهضت ترجمه در عالم اسلام است نيز عمدتاً از جانب پژوهشهاي غرب به شرق سرازير شده است، اين در حالي است كه منابع و مدارك تاريخي براي پژوهشهاي گسترده در اين زمينه در اختيار پژوهشگران عالم اسلام قرار داشته و دارد، مانند انبوهي از تراجم و فهرستها و گزارشهاي تاريخي كه هرچند نيازمند مطالعه و بررسي انتقادي است، ليكن حجم قابل توجهي از دادهها را در اختيار پژوهشگران اين حوزه قرار ميدهد. اميد آنكه اين مهم با همّت و دقت نظر صاحبان قلم و پژوهشگران علاقمند به حوزة تاريخ علم و تمدن تحقق يافته و افق جديدي از تأثير ميراث علمي جهان اسلام را به روي نسل حاضر بگشايد.
پرونده مقاله
یکی از مناقشههاي معاصر دربارة فلسفة اسلامی، مناقشه در اصالت آن، يعني پرسش از «امكان فلسفة اسلامي» است. این مسئلة هویتی، در تاریخ و آیندة فلسفه اسلامی تأثیري بسزا دارد. آراء منکران اصالت فلسفة اسلامی ـ اعم از مستشرقان، مورخان غربی، برخی از عرب زبانان و مخالفان هرگونه فل چکیده کامل
یکی از مناقشههاي معاصر دربارة فلسفة اسلامی، مناقشه در اصالت آن، يعني پرسش از «امكان فلسفة اسلامي» است. این مسئلة هویتی، در تاریخ و آیندة فلسفه اسلامی تأثیري بسزا دارد. آراء منکران اصالت فلسفة اسلامی ـ اعم از مستشرقان، مورخان غربی، برخی از عرب زبانان و مخالفان هرگونه فلسفة دینی ـ را میتوان تقلیلگرایانه دانست. در این نظريات، فلسفة اسلامی به چند موضوع فروکاسته شده است: فلسفهيی تقليدگر از فلسفه یونان، کلام و الهیات اسلامی و فلسفة عربی. مستشرقان و مورخان مخالف، فلسفة یونانی را اصل و فلسفة اسلامی را فرع بر آن دانسته اند. برخی مخالفان با پافشاري بر عدم سازگاری دین و فلسفه، تلاش براي ایجاد فلسفة اسلامی را بیهوده دانسته و با اعتقاد به عدم امکان فلسفة دینی، ازجمله فلسفة اسلامی، قید اسلامی برای فلسفه ـبعنوان علم تعقلی ـ را جایز ندانسته و فلسفة اسلامی را همان کلام و الهیات پنداشته اند. مخالفان دیگر، ازجمله عرب زبانان، از بكارگيري تعبير فلسفة اسلامی امتناع ورزیده و با توجه به زبان متون فلسفی در سنت اسلامی، آن را فلسفة عربی نامیدهاند. آنها فلسفة عربی را مختص به نژاد عرب تلقي كرده و همان را محقق در تاریخ فلسفه دانستهاند. مقاله پيشرو به تحلیل و نقد مدعیات تقلیلگرایانه در باب فلسفة اسلامي پرداخته و تلاش ميكند اصالت آن را بعنوان واقعیتي تاریخی، اثبات و از ضرورت آن دفاع نمايد.
پرونده مقاله
مسئله رابطه وحی و فلسفه یکی از مشهورترین مباحث در تاریخ فکر بشر است. در تاریخ اندیشه اسلامی نیز این مبحث از آعاز مطرح شده است و حتی خاورشناسان و نویسندگان تاریخ فلسفه غرب نیز به مسئله تعارض عقل و وحی در اسلام اهتمام ورزیده اند. از جمله اولیور لیمن (1950م-) خاورشناس قرآن چکیده کامل
مسئله رابطه وحی و فلسفه یکی از مشهورترین مباحث در تاریخ فکر بشر است. در تاریخ اندیشه اسلامی نیز این مبحث از آعاز مطرح شده است و حتی خاورشناسان و نویسندگان تاریخ فلسفه غرب نیز به مسئله تعارض عقل و وحی در اسلام اهتمام ورزیده اند. از جمله اولیور لیمن (1950م-) خاورشناس قرآن پژوه و مفسر غربی فلسفه اسلامی در برخی آثار خود رابطه قرآن و فلسفه را بررسی کرده است. او هر چند نسبت به تاثیر تعالیم قرآنی در فلسفه اسلامی دیدگاه معتدل تری نسبت به بسیاری از خاورشناسان دارد و نقش تعالیم قرآن کریم را در شکل گیری فلسفه اسلامی پذیرفته است اما در مسئله تعارض وحی قرآنی با فلسفه و راه حل فلاسفه اسلامی برای آن، اظهارات تامل برانگیزی را مطرح کرده است. این مقاله با روش توصیفی انتقادی دیدگاه او را در این زمینه بررسی و نقد می کند و ضمن تبیین دیدگاه وی نشان می دهد که اولا تعارض تنها بین فهم عقلی فلسفی و فهم قرآنی بشری واقع می شود و انگاره تعارض وحی و فلسفه در میان خاورشناسان ناشی از قیاس اسلام و قرآن با مسیحیت و کتاب مقدس است. ثانیا برخلاف گفته اولیور لیمن راه حل فلاسفه اسلامی و از جمله ابن رشد، مستلزم فرودست انگاری قرآن و وحی نیست و متهم ساختن فلاسفه مسلمان به اموری همچون انکار علم الهی به جزئیات و یا معاد جسمانی و پیروی از ارسطو در باب نفس، به دلیل برداشت نادرست از بیان آنها توسط مخالفان فلسفه در جهان اسلام و یا خاورشناسان است.
پرونده مقاله
مسئلة رابطة وحی و فلسفه یا نزاع عقل و دین از مشهورترین مباحث چالشبرانگیز در تاریخ اندیشة اسلامی است که از صدر اسلام تاکنون در میان دانشمندان بزرگ اسلامی، اعم از شیعه و اهل سنت مطرح بوده و بتبع آن به حوزة مطالعات اسلامی خاورشناسان نیز راه یافته است. اليور لیمن (1950م) خ چکیده کامل
مسئلة رابطة وحی و فلسفه یا نزاع عقل و دین از مشهورترین مباحث چالشبرانگیز در تاریخ اندیشة اسلامی است که از صدر اسلام تاکنون در میان دانشمندان بزرگ اسلامی، اعم از شیعه و اهل سنت مطرح بوده و بتبع آن به حوزة مطالعات اسلامی خاورشناسان نیز راه یافته است. اليور لیمن (1950م) خاورشناس، قرآن پژوه و مفسر غربی فلسفة اسلامی در برخی آثار خود رابطة قرآن و فلسفه را بررسی کرده است. او با اتخاذ موضعی معتدلتر نسبت به بسیاری از خاورشناسان، ضمن اذعان به سازگاری وحی و فلسفه با یکدیگر، نقش تعالیم قرآنکریم را در شکلگیری فلسفة اسلامی پذیرفته است اما در تحليل اصل تاریخی تعارض و ارزیابی راهحل فلاسفة اسلامی، نکاتي تأملبرانگیز مطرح کرده است. این مقاله با روش توصیفی ـ انتقادی، به تبیین و نقد دیدگاه او پرداخته و نشان میدهد: که اولاً، تعارض تنها بین فهم عقلی فلسفی و فهم قرآنی بشری واقع میشود و انگارة تعارض وحی و فلسفه در میان بسیاری از خاورشناسان ناشی از قیاس اسلام و قرآن با مسیحیت و کتاب مقدس است. ثانیاً، برخلاف گفتة اليور لیمن راهحل فلاسفة اسلامی و ازجمله ابنرشد، مستلزم فرودست انگاری قرآن و وحی نیست و متهم ساختن فلاسفة مسلمان به اموری همچون انکار علم الهی به جزئیات و یا معاد جسمانی و پیروی از ارسطو در باب نفس، بدلیل برداشت نادرست از بیان آنها توسط مخالفان فلسفه در جهان اسلام یا خاورشناسان است.
پرونده مقاله
از میانۀ قرن پنجم تا قرن چهاردهم هجری قمری، آثار و آراء فیلسوفان ایرانی در محافل علمیِ شبهقارۀ هند، حضوری پررنگ داشتهاند. اندیشۀ فلسفیِ میرداماد، یکی از نقاط عطف این حضور تاریخی است. آثار و آراء او پس از انتقال به هندوستان، از طریق سنتهای متنی در سراسر شبهقاره انتشار چکیده کامل
از میانۀ قرن پنجم تا قرن چهاردهم هجری قمری، آثار و آراء فیلسوفان ایرانی در محافل علمیِ شبهقارۀ هند، حضوری پررنگ داشتهاند. اندیشۀ فلسفیِ میرداماد، یکی از نقاط عطف این حضور تاریخی است. آثار و آراء او پس از انتقال به هندوستان، از طریق سنتهای متنی در سراسر شبهقاره انتشار یافتند. انتشار این نگاشتهها و اندیشهها، علاوه بر تکاپویی که در محافل علمی ایجاد کرد، چهرههای فلسفیِ هندوستان را در دو صف مخالفان و موافقانِ میرداماد جای داد و در میان آنان، مباحثاتی دامنهدار بوجود آورد؛ مباحثاتی دربارۀ «جعل بسیط ماهیت»، «حدوث دهری»، «اقسام هل بسیط»، «شبهۀ جذر اصم» و... که بر محور کتاب الأفقالمبین شکل گرفتهاند. در این مقاله، ضمن معرفی اجمالیِ سنتهای متنی در هندوستان، نشان خواهیم داد که فلسفۀ مدرَسی در این سرزمین، از ميانۀ قرن یازدهم تا پایان قرن دوازدهم هـ.ق.، دادوستدی عمیق با اندیشۀ فلسفیِ میرداماد داشته است. بدین منظور، چهرههای شاخص فکری هندوستان طی ایندو قرن، معرفی میشوند؛ جایگاه آنها در سنتهای متنی مشخص میشود؛ ارتباط آنها با اندیشههای میرداماد در موضوعات مختلف فلسفی بیان میگردد؛ و سرانجام، گستردگی جغرافیایی حضور اندیشههای میرداماد در پهنۀ شبهقاره تحلیل میگردد. در ادامه نشان خواهیم داد که گستردگی این حضور در شبهقاره، بسیار بیشتر از آنست که در دورۀ معاصر تصور شده است. مراد از «هندوستان»، «شبهقاره» و «جنوب آسیا» در این مقاله، محدودۀ تاریخیِ این سرزمین پیش از سال 1947 میلادی است که جغرافیای کنونیِ کشورهای هند، پاکستان، بنگلادش، سریلانکا و بخشهایی از افغانستان را دربرمیگیرد.
پرونده مقاله