• شماره های پیشین

    • فهرست مقالات علوم

      • دسترسی آزاد مقاله

        1 - بررسي نگره‌ بحران در نظر هوسرل و زمينه‌هاي آن در فلسفه قرن نوزدهم اروپا
        سيدمسعود  سيف افشين  مؤذن
        در اوايل قرن بيستم ميلادي جريان گسترده‌‌يي پديدار گشت که نويسندگان آن در اشاره به بحران علم و فرهنگ اروپايي با يکديگر همصدا بودند. ادموند هوسرل نيز بعنوان يکي از متفکرين برجستة اروپايي در اوايل قرن بيستم، همگام با اين جريان، پديدارشناسي را بعنوان راهکار غلبه بر اين بحرا چکیده کامل
        در اوايل قرن بيستم ميلادي جريان گسترده‌‌يي پديدار گشت که نويسندگان آن در اشاره به بحران علم و فرهنگ اروپايي با يکديگر همصدا بودند. ادموند هوسرل نيز بعنوان يکي از متفکرين برجستة اروپايي در اوايل قرن بيستم، همگام با اين جريان، پديدارشناسي را بعنوان راهکار غلبه بر اين بحران همه‌جانبه ارائه ميکند که از نظر وي نيمة دوم قرن نوزدهم اروپا را دربرگرفته است. از نظر او اين بحران بصورت فقدان وحدت و انسجام در فلسفه و علوم، اعم از علوم طبيعي و انساني و همچنين بيگانگي علوم از زندگي روزمرة انسان ظهور و بروز يافته است و ريشه‌ها و علل اين بحران بايد در رويکردهاي علمي و فلسفي قرن نوزدهم اروپا جستجو شود. در اين قرن پس از مرگ هگل، با تأثر از مکاتب هگلي و نسبيت‌انگاري تاريخي برآمده از آنها، جريانهايي چون مارکسيسم، بيولوژيسم و هرمنوتيک تاريخ‌گرا پديد آمد که وجه اشتراک همه آنها تمايل به سمت نسبيت‌گرايي بود. اين جريانها هرکدام از منظر خود با نفي امکان نيل به يک حقيقت واحد و يقيني و همچنين نسبي‌سازي اين حقيقت، موجبات بحران مذکور را فراهم آوردند. هوسرل پس از آشکار ساختن ماهيت بحران در مباني تفکر غرب، از طريق خوانشي انتقادي از ريشه‌گرايي دکارتي و در جهت دستيابي به يک بنيان متقن و وحدت‌بخش براي علوم، روشي را با نام «تأويل پديدارشناسانه» پيشنهاد نمود که برغم اينکه پس از وي انتقادات فراواني را برانگيخت، اما به يکي از اصليترين عناصر پديدارشناسي تبديل شد که تقريباً در تمامي انديشه‌هاي پس از هوسرل تأثيرگذار بوده است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        2 - تقسيمبندي علوم از منظر اخوان‌الصفا و فارابي
        سيداحمد  حسيني مهدي  اميري
        با آنکه فيلسوفان بسياري از تقسيم علوم سخن گفته‌اند اما همة آنها از تقسيم واحدي سخن بميان نياورده‌اند. در اين بين هم مقسم و هم اقسام متفاوت است. اخوان الصفا در تقسيم علوم مطلق دانش را در نظر ميگيرند و در ابتدا علوم را به دو دسته صنايع علمي و صنايع عملي تقسيم ميکنند؛ اما چکیده کامل
        با آنکه فيلسوفان بسياري از تقسيم علوم سخن گفته‌اند اما همة آنها از تقسيم واحدي سخن بميان نياورده‌اند. در اين بين هم مقسم و هم اقسام متفاوت است. اخوان الصفا در تقسيم علوم مطلق دانش را در نظر ميگيرند و در ابتدا علوم را به دو دسته صنايع علمي و صنايع عملي تقسيم ميکنند؛ اما فارابي رشته هاي علمي ـ و نه مطلق دانش ـ را تقسيم ميکند و اين علوم را براساس سودمندي، به دو بخش علوم ابزاري و غيرابزاري تقسيم ميکند. در تقسيمبندي اخوان الصفا که رويکردي نوافلاطوني دارند، جايگاه نفس، سياست، منطق و اخلاق متفاوت از جايگاه اين مسائل نزد مشائياني مانند فارابي است. مهمترين مبناي تقسيم علوم از ديدگاه اخوان-الصفا، تقسيمبندي از حيث غايت است. اما فارابي همانند ارسطو، بر دو ملاک اصلي تقسيم علوم، يعني غايت و موضوع تکيه ميکند. در نوشتار حاضر، علاوه بر آنکه به بررسي تفاوت تقسيم علوم از ديدگاه اخوان الصفا و فارابي پرداخته ميشود، جايگاه خاص برخي علوم نيز نزد آنها مشخص ميشود. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        3 - سخن سردبير
        دکتر حسین کلباسی اشتری
        امروزه از «علوم انساني» و زايش و عرضه سنخي از اين دانش كه با فرهنگ و سنت و دين مناسبتي داشته باشد، سخن و نوشته فراواني پديد آمده است. اين فرصتي است كه اهميت آن را بايد بدرستي شناخت و درباره آن انديشيد و براي وصول به مقاصد آن، هر آنچه كه لازم است، تدارك ديد. اما ملاحظاتي چکیده کامل
        امروزه از «علوم انساني» و زايش و عرضه سنخي از اين دانش كه با فرهنگ و سنت و دين مناسبتي داشته باشد، سخن و نوشته فراواني پديد آمده است. اين فرصتي است كه اهميت آن را بايد بدرستي شناخت و درباره آن انديشيد و براي وصول به مقاصد آن، هر آنچه كه لازم است، تدارك ديد. اما ملاحظاتي چند در اين خصوص: 1. تحول در علوم انساني و زايش علوم انساني اسلامي، موضوعي اصالتاً فلسفي است و هرچند دامنه آن در عرصه‌هاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و هنري گسترش يافته، اما روشن است كه در عرصه مبادي و مباني، نگاه و منظر فلسفي اجتناب‌ناپذير است. هنگامي كه پايه‌هاي همين شاخه از دانش در قرن هيجدهم تحكيم و تثبيت ميشد، اين فيلسوفان بودند كه در طراحي و توصيف آن پيشقدم شدند و حتي وقتي براي نخستين بار تفصيل آن در آثار ويلهلم ديلتاي ظاهر شد، مبادي و چشم‌انداز كانت و متفكران عصر روشنگري مورد بازخواني قرار گرفت. در روزگار ما با وجود تمامي تنوع و انشعابي كه در پيكره علوم انساني پديد آمده است، هنوز در كانون آن، چارچوب انسان‌شناسي جديد و متأخر غربي و مقام و موقعيت او در نسبت با ساير كائنات ديده ميشود. اين نسبت، نسبت فرعي و ثانوي نيست، بلكه در واقع تولّد و ظهور عالم و آدمي جديد است كه در مقام «سوژه» به تمامي اعيان و كائنات، معنا ـ و حتي شايد لباس هستي‌ ـ ميبخشد. لوازم، احكام و نتايج اين نگاه و رهيافت در تمامي محصولات و فراورده‌هاي علمي و تكنيكي بشر خود را نشان داده است و از قضا خلطي كه بعضاً در برخي نوشته‌ها و سخنان ديده ميشود، ناشي از عدم تفكيك ميان علم و تكنولوژي است؛ خلطي كه تكنيك و تكنولوژي را مسبوق به علم ـ آن هم علم در خوانش و سياق جديد آن ـ نميداند و نميبيند. به هر روي، اگرچه در اصطلاح علوم انساني، تعريف و تصويري خاص از انسان اراده و قصد شده است، اما همين معنا براي برخي از اهل علم، جنبه عمومي و حداكثر حيث منطقي و واژه‌شناسي يافته است؛ در حالي كه وجه انتولوژيك آن، دريافتن جهت اصلي و روح جاري در پيكره اين ساحت از دانش جديد، تقدم دارد. از اين جهت، هرگونه گفتمان نظري در باب تحول علوم انساني و پيدايي صورت ديگري از اين دانش، مسبوق به تأمل فلسفي و طرح پرسش و مسائل قضايي با اين تأمل است. بدين‌ترتيب ابتناء حوزه‌هاي گوناگون علوم انساني بر دانش فلسفه، امري اعتباري و تفنني نيست، بلکه بحسب ترتب حقيقي دانشها از يکسو و وجه بنيادي و امکاني نگاه فلسفي به متعلقات خويش از سويي ديگر متكّي است. 2. با فرض اينکه التفات به رهيافت فلسفي در اين زمينه و التزام به لوازم حکمي موضوع، مورد اجماع اهل علم و تحقيق قرار گرفته است، در کار خطير و بنيادين علوم انساني برآمده از معارف ديني، کشف استعداد و ظرفيت موجود در حکمت و فلسفه اسلامي ضرورت دوچندان مييابد. ترديدي نيست که آنچه امروز از واژه انسانشناسي(آنتروپولوژي) مراد ميشود، با آنچه از علم‌النفس فلسفي ـ آن هم براساس انظار حکماي مسلمان ـ افاده ميگردد، تفاوت بسياري دارد. در سنت فلسفي ما، شرافت و اهميت نفس چنان بوده که همواره بعنوان ملاک هويت و حقيقت آدمي منظور شده و بحث و فحص درباره انسان، حول محور نفس و احوالات آن صورت گرفته و در اين ميان برحسب امتياز نفس در برخورداري از قوه عقل و توانايي ادراک کليات، تمرکز علم‌النفس بر ادراک و مراتب آن بوده است، ليکن مباحثي چون حقيقت جوهري نفس، نحوه تعلق آن به بدن و حيث تدبيري آن و همچنين تقدير و فرجام نفس ـ و بتعبيري مبدأ و معاد ـ نيز در ذيل عنوان کلي «علم‌النفس» ـ و البته با ترتيب و ابواب مختلفي ـ قرار گرفته است. بدين‌ترتيب، انسان‌شناسي مفروض در تأسيس علوم انساني نوپديد، ضرورتاً مسبوق به اين علم‌النفس فلسفي است و از اينرو طيفي از تأملات و پژوهشهاي عقلي در اين ساحت را بدست محققان و دانشمندان علوم عقلي ميطلبد. نبايد پنداشت که تحقق اين امر، زودهنگام و آسان‌ياب است، بلکه نخست بر باور و اعتقاد اهالي اين اقليم بدين هدف و مقصود استوار است و سپس به همت و تلاش آنان در استحصال چنين دانشي از مجموعه معارف گرانسنگ حکمي. اما راههاي ناهموار و غايات دور در پرتو همتهاي آگاهانه و بلند، هموار و قابل وصول ميشوند. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        4 - الگوي علم شناسي ارسطويي
        مهدي  ناظمي اردکاني حامد  مصطفوي‌فرد
        تمايز بر اساس موضوع، كهنترين شيوه تمايز علوم بوده، تا آنجا كه برخي آن را تنها شيوه دانسته‌اند؛ چنانكه تفتازاني و لاهيجي معتقدند كه متکلمان اتفاق دارند براينكه تمايز علوم، بحسب ذات به تمايز موضوعات است. از اينرو مشهور تمايز علوم را به تمايز موضوعات (ولو به حيثيات) ميدان چکیده کامل
        تمايز بر اساس موضوع، كهنترين شيوه تمايز علوم بوده، تا آنجا كه برخي آن را تنها شيوه دانسته‌اند؛ چنانكه تفتازاني و لاهيجي معتقدند كه متکلمان اتفاق دارند براينكه تمايز علوم، بحسب ذات به تمايز موضوعات است. از اينرو مشهور تمايز علوم را به تمايز موضوعات (ولو به حيثيات) ميدانند و غرض از اخذ حيثيات نيز، حيثيت استعداد موضوع براي ورود محمول بر آن است. البته حکما با بيان دقيقتري گفته اند: در علوم حقيقي و برهاني، آنچه‏ وحدت يک علم را حفظ مينمايد، عبارت است از موضوع‏ و علامه طباطبايي با صراحت اذعان ميكند كه معيار تمايز در علوم حقيقي و برهاني براساس موضوع و در علوم اعتباري براساس هدف و غايت است. در مقابل، بعقيدة منتقدان الگوي «تمايز موضوعي علوم»، سير و تتبع در علوم نشان ميدهد كه علوم عبارتند از: قضايايي اندك كه به مرور زمان تكميل شده‌اند و ازاينرو موضوع در نزد مؤسس و مدون علم مشخص نبوده است تا چه رسد كه دربارة احوال آن بحث كند و حتي بر فرض پذيرش الگوي علم شناسي ارسطويي، بايد گفت كه بسياري از مشاجرات در باب تمايز علوم از باب خلط بين علوم حقيقي و اعتباري و سرايت احكام علوم حقيقي به علوم اعتباري است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        5 - تحليل، نقد و بررسي آراء ناظر به «اسلاميت» فلسفه اسلامي
        منصور  ايمانپور
        يکي از پرسشهايي که امروزه در باب فلسفة اسلامي مطرح ميشود، اين است که منظور از فلسفة اسلامي چيست؟ و چرا اين فلسفه، در مقام واقع، بعنوان و وصفِ «اسلامي» متّصف گشته است؟ در پاسخ به اين پرسش، آراء مختلف و متضادي بيان شده است: برخي اين فلسفه را اساساً همان فلسفة يوناني دانست چکیده کامل
        يکي از پرسشهايي که امروزه در باب فلسفة اسلامي مطرح ميشود، اين است که منظور از فلسفة اسلامي چيست؟ و چرا اين فلسفه، در مقام واقع، بعنوان و وصفِ «اسلامي» متّصف گشته است؟ در پاسخ به اين پرسش، آراء مختلف و متضادي بيان شده است: برخي اين فلسفه را اساساً همان فلسفة يوناني دانسته و افزودن وصف عربي و اسلامي به آن را امري بيوجه دانسته‌اند. برخي ديگر، اين فلسفه را بجهت جانبداري از باورهاي اسلامي، به الهيات و کلام اسلامي تقليل و تحويل داده‌اند. لکن محققان و صاحب‌نظران زيادي هم هستند که به واقعيت و تحقق اين فلسفه و اسلاميت آن معتقدند. اين محققان به دو دستة بزرگ تقسيم ميشوند: برخي عنوان «اسلامي» را امري صوري و ظاهري قلمداد کرده و رشد و گسترش اين فلسفه در سرزمين اسلامي و بدست فيلسوفان مسلمان و تحت لواي حکومت اسلامي را علل نامگذاري آن به «فلسفة اسلامي» دانسته‌اند. دسته‌يي ديگر، وصف مذکور را ناظر و معطوف به محتواي اين فلسفه دانسته و ديدگاههاي متفاوتي در اين زمينه ارائه کرده‌اند. برخي از اين بزرگان بر اين باورند که چون بعضي از مسائل اين فلسفه، مأخوذ از تعاليم اسلامي است و برخي از آن نيز در خدمت اثبات بعضي از تعاليم دين اسلام است، ازاينرو اين فلسفه به صفت اسلامي متصف گشته است. برخي ديگر از اين محقّقان، باور مستدّل فيلسوفان اين فلسفه به وجود باريتعالي و توحيد ربوبي و تشريعي را براي اسلامي (بمعناي عام) ناميدن اين فلسفه،کافي ميدانند و بعضي ديگر، اين فلسفه را همان فلسفة نبوي و مأخوذ از کتاب و سنّت معرفي ميکنند. نوشتار حاضر پس از تشريح و تحليل ديدگاههاي مذکور، به اين نتيجه ميرسد که فلسفة اسلامي، مولود تعامل زندۀ فلسفه و تفکر يوناني و ايراني و فرهنگ و تمدن اسلامي است و اين فلسفه با التزام به موضوع و چارچوب و روش فکر فلسفي، از جهات مختلف، متأثر از جهانبيني و تعاليم اسلامي است و هرگونه حصرگرايي در اين زمينه و تمرکز به برخي جهات، مستلزمِ افتادن در دام مغالطة کنه و وجه خواهد بود. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        6 - نقش مسيحيت در بازگشت فلسفه يوناني به ايران عصر ساساني
        زهرا  عبدي
        موضوع نوشتار حاضر نقش مسيحيت در انتقال علوم يوناني بخصوص فلسفه به ايران عصر ساساني است. دين مسيحي در ابتدا شکلي برادرانه و تعاون‌گونه داشت و بعدها بود که معلمين و قدسين مسيحي جهت تثبت و تعلم خداشناسي ناچار به استفاده از يک دستگاه فلسفي شدند که آن را از آراء فيلسوفان يون چکیده کامل
        موضوع نوشتار حاضر نقش مسيحيت در انتقال علوم يوناني بخصوص فلسفه به ايران عصر ساساني است. دين مسيحي در ابتدا شکلي برادرانه و تعاون‌گونه داشت و بعدها بود که معلمين و قدسين مسيحي جهت تثبت و تعلم خداشناسي ناچار به استفاده از يک دستگاه فلسفي شدند که آن را از آراء فيلسوفان يوناني يعني افلاطون، ارسطو و پيروان آنها نظير نوافلاطونيان اقتباس کردند. بدعتهايي نظير نستوري، منوفيزيست و... نيز که در مسيحيت پديد آمدند با تکيه بر آراء فلسفي، خداشناسي نظري خود را تعليم دادند. همچنين مسيحيان سرياني زبان حوزه بين‌النهرين که اغلب نستوري بودند، در مدارس خود آثار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونيان را به سرياني ترجمه ميکردند تا ضمن آموزش فلسفه در حوزه ديني از آن استفاده کنند. مهاجرت اين جمعيتها به ايران بر اثر پناهندگي يا اسارت باعث انتقال علوم يوناني به ايران شد. نوشتار حاضر به استناد منابع کتابخانه‏‌يي و به روش توصيفي ـ تحليلي اين مباحث را مورد بررسي قرار داده است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        7 - سنجش مؤلفه‌هاي معرفت‌شناسي دوره تجدد در ساحت علوم انساني و آسيب‌شناسي آن
        علي  کربلائي پازوکي فاطمه  نجفي پازوکي
        علوم انساني مدرن که امروزه در مراکز علمي جهان تدريس ميشود، زمان شکلگيري آن به دوره تجدد دنياي غرب ميرسد؛ دوراني که به جدايي علم و دين و عقل و ايمان معروف است. مباني نظري اين علوم انساني بلحاظ هستي‌شناسي به ماده، بلحاظ انسان‌شناسي به اومانيسم، بلحاظ فرجام‌شناختي به علمان چکیده کامل
        علوم انساني مدرن که امروزه در مراکز علمي جهان تدريس ميشود، زمان شکلگيري آن به دوره تجدد دنياي غرب ميرسد؛ دوراني که به جدايي علم و دين و عقل و ايمان معروف است. مباني نظري اين علوم انساني بلحاظ هستي‌شناسي به ماده، بلحاظ انسان‌شناسي به اومانيسم، بلحاظ فرجام‌شناختي به علمانيت و بلحاظ معرفتي به حس، تجربه، تحقيق‌پذيري و عقل ابزاري محدود است. بايد پرسيد كه پيشينه و زمينه‌هاي معرفتي شکلگيري علوم انساني مدرن غرب چيست؟ و آسيبهاي معرفتي، ارزشي و رواني و معنوي ناشي از آن کدام است؟ اين تحقيق با روش توصيفي و تحليلي با بررسي تاريخي مسئله معرفت در غرب درصدد بازشناسي عوامل معرفتي تأثيرگذار در شکلگيري علوم انساني دوره تجدد و آسيبهاي آن است. محدود کردن علم به ساينتيسم، انسان به اومانيسم و عالم هستي به پديده هاي طبيعي و راهِ کسب معرفت به حس، تجربه، دليل‌گرايي و عقل‌گرايي حداکثري، تفکيک شناختي بين پديدار و شيء في‌نفسه و ناديده انگاشتن حس‌ باطني و معرفتهاي فطري، عقل شهودي و وحي از جمله عوامل مهمي هستند که در شکلگيري علوم انساني نوين غرب مؤثرند و سبب پيدايش بحرانهاي معرفتي، ارزشي و رواني، فقر معنويت، رشد هيچ‌انگاري و ... در دنياي امروز گرديده است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        8 - سخن سردبير
        دکتر حسین کلباسی اشتری
        تقسیمبندی برخی شاخه‌های دانش، مانند طب و ریاضی و هیأت و فیزیک و منطق، برحسب قدیم و جدید بر چه مبنا و با چه ملاکی صورت گرفته و میگیرد؟ بنظر میرسد معنای دو واژة «قدیم» و «جدید» در عرف با آنچه در فلسفه از آن اراده میشود، تفاوت داشته باشد. معنای شایع و متداول قدیم، مترادف چکیده کامل
        تقسیمبندی برخی شاخه‌های دانش، مانند طب و ریاضی و هیأت و فیزیک و منطق، برحسب قدیم و جدید بر چه مبنا و با چه ملاکی صورت گرفته و میگیرد؟ بنظر میرسد معنای دو واژة «قدیم» و «جدید» در عرف با آنچه در فلسفه از آن اراده میشود، تفاوت داشته باشد. معنای شایع و متداول قدیم، مترادف با امر کهنه و منسوخ است و شاید برخی گمان کنند این حکم در مورد مثلاً طب و ریاضی قدیم نیز صادق است. فارغ از میزان اعتبار و حتی ملاک یا ملاکهای اعتبار فلان رشته از رشته‌های علوم در وصف قدیم و جدید آن، با رجوع به مبانی یا مبادی این دانشها ـ‌که البته از شئونات فلسفه و دغدغة فیلسوف است ـ‌ میتوان به افقهایی نو در اعتبارسنجی «دانش جديد» در مقابل «دانش قدیم» دست یافت. اجازه دهید با ذکر مثال، مطلب قدری روشنتر شود. ریاضیات قدیم از زمره ساحتهایی است که هم بلحاظ وسعت و دامنه و هم بلحاظ کاربرد آن در ساحت علم و فناوری بشر، سابقه‌يی بس طولانی، بویژه در مشرق زمین، دارد. فعلاً به اینکه موطن اصلی این دانش مصر بوده است یا بابل یا ایران یا هند، کاری نداریم (هرچند در فهم میزان وامداری غرب به شرق بسیار مؤثر است)؛ نکته محوری گفتگوی ما بر سر اینست که چرا بگمان برخی از اهل علم، مطالعة صورتهای قدیم ریاضیات و تلاش برای فهم ساختار و بنیانهای معرفتی آن، کاری عبث و اتلاف وقت است؟ این مسئله دربارة طب و نجوم و فیزیک قدیم نیز صادق است. امروزه نزد دانشجویان و محصلان این رشته‌ها، اگر نه بنحو مطلق، ولی بنحو نسبی این تلقی وجود دارد که وصف قدیم یعنی همان منسوخ و از اینرو هیچ بار معرفتی بر چنین دانشهایی مترتب نیست. البته نمیتوان تردید کرد که امروزه اغلب قضایا و گزاره‌های دانشی مانند هیأت و فلکیات قدیم از اعتبار ساقط شده و در برابر یافته‌ها و نوآوریهای علمی بشر، فاقد ارزش معرفتی است، اما در عین حال، مبانی وجودشناختی و کیهان‌شناختی این دانش و مقولاتی چون حقیقت عدد، شکل و حجم و از این مهمتر، نقش و بازتاب این دانش در فهم ساختار عالم و غایات آن، هنوز هر ذهن کنجکاوی را بخود مشغول میکند. تلاقی و حتی امتزاج ریاضیات و فلسفه و هیأت در ادوار گذشته، ناشی از خلط موضوعی این دانشها نبوده است بلکه در اصل از ریاضیات وجودشناسانه و وجودشناسی ریاضی در آن عهد حکایت میکند. فیلسوف، عالم را در بهترین صورت و نقش آن، یعنی نظم ریاضی‌وار میفهمید و ریاضیدان، به آهنگ و جهت عقلی حرکت کائنات و غایت و نهایت آن مینگریست. هر دو ـ و در واقع یک تن ـ همه چیز را در آیینة وجود و در نسبت با آن مشاهده میکرد و از اینرو اصل وحدتبخش و نهایی نهفته در پهنة کثرات را جستجو میکرد. همین نگاه و منظر بود که مرزی میان دانش و اخلاق نمیدید و اساساً غایت اصلی دانش را در تربیت و کمال آدمیان میدانست. این نگاه، امروز در لابلای اندیشة تکنیکی و تحصلی مفقود شده و در عرصة آموزش و تعلیمات بشر مدرن خریداری ندارد؛ هرچه هست گویا بر مدار نتیجه و برایند محصل استوار است، لیکن با تصدیق نتایج شگفت‌انگیز دانش نوین و دستاوردهای گوناگون فناورانه، طرح این پرسش نیز موجه است که آیا تمامی ظرفیتهای دانش قدیم ـ‌ و نه منسوخ ـ برای بشر امروز روشن شده است؟ اگر روشن شده، پس از چه روی در روزگار ما، گروه‌های زیادی از دانشمندان و پزشکان، به طب قدیم و ظرفیتهای نهفته در آن در تشخیص و علاج بیماریها روی آورده‌اند. تکلیف برخی سوداگران و عالم‌نمایان را از این امر جدا کنیم؛ همیشه و همه جا کسانی بوده و هستند که از علم بهره‌يی ندارند و به شیادی زندگی را میگذرانند. در اینجا سخن از پیکره‌يی از دانش کهن است که مجهز به شناخت وجود و متصل به آنست و از اینرو همانند خود وجود از ظرفیتهای بیکران برای الهام و راهبری بشر برخوردار است. حاصل آنکه، اگر آموزگاران به متعلمان خویش بیاموزند که علم همانند کالا نیست که متروک و منسوخ شده، بکلی از اعتبار و فایده بیفتد و سرانجام از میدان خارج شود، شاید در اعتماد و البته اتکاء افراطی به علم تجربی و دستاوردهای آن نیز قدری تعدیل حاصل گردد یا دست‌كم در تعیین و تنقیح مناط ارزش گزاره‌های علمی درنگ شود. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        9 - زیست‌جهان دیلتای، حیات متعالیة ملاصدرا و امکان علوم انسانی متعالی
        علی  فتحی
        نقش و تأثیر دیلتای در نظریه‌های مربوط به علوم انسانی کم‌نظیر است. دیلتای «هرمنوتیک روشی» را در مقابل «روش پوزیتيویستی» علوم طبیعی قرار داد؛ همانگونه که علوم طبیعی روش واحدی دارند، هرمنوتیک نیز روشی برای «علوم انسانی» است. او با تفکیک میان علوم طبیعی و علوم انسانی، برای چکیده کامل
        نقش و تأثیر دیلتای در نظریه‌های مربوط به علوم انسانی کم‌نظیر است. دیلتای «هرمنوتیک روشی» را در مقابل «روش پوزیتيویستی» علوم طبیعی قرار داد؛ همانگونه که علوم طبیعی روش واحدی دارند، هرمنوتیک نیز روشی برای «علوم انسانی» است. او با تفکیک میان علوم طبیعی و علوم انسانی، برای اینکه بر هویت مستقل آن در برابر علوم طبیعی تأکید کرده و نشان داده باشد که سنخ کار علوم‌ انسانی با علوم طبیعی متفاوت است، تصريح کرد که علوم انسانی با عالم زندگی، تجربة زیسته یا همان «زیست‌جهان» سروکار دارد. عالم طبیعت، عالم مکانیکی است ولی عالم زنده و زیست‌جهان، عالم زنده و پویاست و از اینرو سنخ و روش مواجهه با آن با روش علوم طبيعي متفاوت است. در این جستار با استمداد از روش تطبیقی، از مفهوم زیست‌جهان در انديشة ديلتاي،‌ به جستجوي فلسفة ملاصدرا و حکمت متعالیه رفته‌ایم و از رهگذر مبانی فلسفی او همچون اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، تبیین مفهوم اراده، سیر تکاملی نفس، وحدت تشکیکی عالم و معلوم و نظریة تأویل، از مفهوم «حیات متعالیه» در فلسفة ملاصدرا سخن گفته‌ایم و کوشیده‌ایم نشان دهیم که با توجه به این مبانی و مفاهیم، چگونه ميتوان بر بنیاد حکمت متعالیه شرایط امکان «علوم‌ انسانی متعالی» را تبیین کرد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        10 - طبقه‌بندی علوم از دیدگاه ملاصدرا و تأثیر شرایط اجتماعی بر آن
        فاطمه  جمشیدی نسرین  سراجی‌پور
        در دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشه‌های فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقاب چکیده کامل
        در دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشه‌های فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقابله با این رویکرد گمراه‌کننده، به تأسیس نظام فلسفی جدیدی پرداخت تا بتواند تمام تفکرات پیشین را به‌نحوی سازگار و در خود جمع نماید. در واقع او در تلاش بود با تأسیس مکتب فلسفی خود، جایگاه علم حقیقی و راه رسیدن به آن را برای جامعه تبیین کند. از آنجا که طبقه‌بندی علوم از مسائل اولیه هر نظام فلسفی بشمار میرود و هر نظام فلسفی و مجموعه مسائل آن، متأثر از شرایط اجتماعی هستند، طبقه‌بندی ملاصدرا از علوم متأثر از دغدغه‌های اجتماعی وی بوده و در جهت پاسخگویی به نیاز جامعه خویش و هدایت آن بسمت علوم حقیقی ترسیم شده است. او در هر یک از سه دورة حیات علمی خود، دسته‌بندی خاصی از علوم ارائه داده است‎؛ در دورة نخست، بر اساس رویکرد مشائی، سپس بر اساس رویکرد اشراقی، و در دورة پختگی تفکرش، با رویکرد متعالیه. این مقاله بر آنست تا طبقه‌بندی صدرالمتألهين از علوم را در هر یک از سه دورة حیات علمی وی بررسی نماید و نشان دهد که در هر یک از ادوار چه تأثیری از دغدغه‌های جامعه پذیرفته و چگونه پاسخگوی آنها بوده است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        11 - رویکرد ارزشی به علوم در انگارة حکمای اسلام ؛ بازخوانی و اعتبارسنجی
        احمد شه گلی فردین جمشیدی مهر
        این پژوهش درصدد تبیین دیدگاه حکمای اسلامي پيرامون رویکرد تشکیکی به علوم و بیان ابعاد و نتایج این موضوع است. یکی از اصول حاکم بر جهانبینی حکماي اسلامی، نگرش تشکیکی يا مرتبه‌يي به امور است. این نگرش در مورد علوم نیز وجود دارد. بر اساس این تفکر، علوم بلحاظ ارزشمندی دارای د چکیده کامل
        این پژوهش درصدد تبیین دیدگاه حکمای اسلامي پيرامون رویکرد تشکیکی به علوم و بیان ابعاد و نتایج این موضوع است. یکی از اصول حاکم بر جهانبینی حکماي اسلامی، نگرش تشکیکی يا مرتبه‌يي به امور است. این نگرش در مورد علوم نیز وجود دارد. بر اساس این تفکر، علوم بلحاظ ارزشمندی دارای درجات و مراتب مختلفی هستند؛ برخی از علوم فراتر، بعضي فروتر، برخی ارزشمندتر و بخشي در درجه‌يي پايينتر قرار دارند. حکما معتقدند اشرف علوم «فلسفه» است و برای این ادعا معیارها و دلایلی بيان كرده‌اند. این مقاله با روش توصیفی‌ـ‌‌تحلیلی و انتقادی بدنبال تبیین این رویکرد و بیان آثار معرفتی آن، و در نهایت، بازخوانی این دیدگاه است. تبیین این موضوع ابتدا ما را با مبانی و رویکرد حکما آشنا ميسازد و با تأمل در این موضوع، ثمرات و نتایج آن در سایر عرصه ها روشن ميگردد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        12 - سخن سردبیر
        حسین کلباسی اشتری
        تفکیک و تمایز علوم از جهت روش، هدف، موضوع و مسائل ـ‌که ازجمله موارد رئوس ثمانیه بشمار میروند‌ـ همواره مورد توجه دانشمندان دورۀ اسلامی قرار داشته، بگونه‌یی که در آغازین سده‌های هجری قمری، مجموعه‌یی از آثار ذیل عنوان طبقه‌بندی علوم به قلم آنان به رشته تحریر درآمده است؛ آث چکیده کامل
        تفکیک و تمایز علوم از جهت روش، هدف، موضوع و مسائل ـ‌که ازجمله موارد رئوس ثمانیه بشمار میروند‌ـ همواره مورد توجه دانشمندان دورۀ اسلامی قرار داشته، بگونه‌یی که در آغازین سده‌های هجری قمری، مجموعه‌یی از آثار ذیل عنوان طبقه‌بندی علوم به قلم آنان به رشته تحریر درآمده است؛ آثاری چون احصاء‌العلوم فارابی، کشاف اصطلاحات الفنون تهانوی و مفاتیح‌العلوم خوارزمی. این امر گذشته از آنکه نشان از تبحّر و تسلّط و حتی جامعیّت دانشمندان دورۀ آغازین تمدن اسلامی دارد، بر التفات و آگاهی آنان نسبت به مقوله‌یی که امروزه به نام روش‌شناسی (متدولوژی) علوم شهرت یافته است نیز دلالت دارد. مقصود از بیان این نکته آنست که تلقی برخی پژوهشگران، بویژه از میان گروه مستشرقان، مبنی بر اینکه دانشمندان علوم اسلامی توجه کافی به طبقه‌بندی و تفکیک و تمایز علوم از یکدیگر نداشته‌اند، با واقعیت مطابقت ندارد. شواهد و مصادیق مورد استناد آنان، نزدیک ساختن و حتی ادغام دانشهای کلام و عرفان با فلسفه است و برای نمونه، نظام فلسفی کسانی چون ملاصدرا را به کلام و حداکثر نوعی کلام عقلی تقلیل داده‌اند و نویسندگانی چون عابد الجابری، ابن‌سینا را به تداخل عرفان و فلسفه متهم ساخته و حتی از اینکه عناصر نوافلاطونی را وارد نظام فلسفی خویش گردانیده، سخت او را مورد انتقاد و نکوهش قرار میدهد. مجال آن نیست که خطای فاحش کسانی چون عابد الجابری را در اینجا تحلیل و بررسی کنیم، اما به اجمال باید گفت کسانی که با سنت فلسفی حکمای مسلمان، بویژه ابن‌سینا آشنایی حتی اولیه و مقدماتی دارند، بخوبی دریافته‌اند که شیخ‌الرئیس در جایی مانند سه نمط آخر اشارات و تنبیهات، در واقع به طراحی نوعی عرفان فلسفی و دقیقتر بگوییم، فلسفه عرفان دست ‌زده است و اگر نگوییم برای این طراحی نمیتوان نمونه و نظیری یافت، دست‌کم باید گفت کم‌نظیر است. در مورد نظام فلسفی ملاصدرا موسوم به حکمت متعالیه نیز چنین است، مضاف بر اینکه در همان آغازین نوشته‌های ملاصدرا، تعریفی که از این نظام فلسفی عرضه شده، مبادی، روش، موضوع و غایات آن را روشن ساخته است. از اینرو، اولاً به استناد منابع و مصادر متعدد تاریخی ـ‌که در برخی پژوهشهای تاریخ علم در دنیای اسلام انعکاس یافته است‌ـ تفکیک علوم و روش‌شناسی مربوط به آن در مدار توجه دانشمندان صدر قرار داشته و این خود بر بلوغ علمی آنان نیز دلالت دارد و ثانیاً، خوانش برخی از مستشرقان از نظامهای فلسفی دورۀ اسلامی دائر بر تداخل قلمروهای دانش، محل ایراد و اشکال جدّی است. مهمتر از آن، واقعیتی است که درک دانشمندان اسلامی بطورعام و حکما و فلاسفه بطور خاص، نسبت به ماهیت علم و وحدت درونی آن بگونه‌یی بوده است که با تقیّد به کثرت علوم و مرزبندیهای معرفتی آنها، به نوعی خط اتصال میان همۀ آن قلمروها قائل بوده‌اند که فهم آن با نگرشهای سطحی تحصلّی ـ پوزیتیویستی ـ و تقلیل‌گرایانه قابل جمع نیست. زمینۀ اصلی این تلقی وحدت‌گرایانه در نوع هستی‌شناسی حکمای مسلمان و نگاه آنان به هویت جمعی کائنات بوده و هست. نتیجه آنکه، در مقام ارزیابی و داوری، روش‌شناسی علوم در میان دانشمندان مسلمان را نباید و نمیتوان از مبادی وجودشناسانه آنان تفکیک کرد. امید آنکه پژوهشگران جوان و علاقمند به حوزۀ تاریخ و روش‌شناسی علوم، در بسط و گسترش آگاهی نسل حاضر نسبت به این میراث تاریخی و البته سنجش و نقد آن نیز اهتمام ورزند. پرونده مقاله