• شماره های پیشین

    • فهرست مقالات طبيعت

      • دسترسی آزاد مقاله

        1 - زندگي هماهنگ با طبيعت از نظر سه فيلسوف رواقي؛ سنکا، اپيکتتوس و مارکوس اورليوس
        محمدجواد  اسماعيلي سينا  مشايخي
        «زندگي هماهنگ با طبيعت» شعار اصلي فلسفة رواقي است. همچنين اين مفهوم پيوند ميان طبيعيات و اخلاق را در آراء رواقيان بخوبي نمايان ميسازد. تحقيق در باب ريشه‌هاي اين مفهوم در آراء رواقيان از «زنون کيتيومي» مؤسس مکتب رواقي تا «مارکوس اورليوس» آخرين فيلسوف رواقي، از بسط يافتن چکیده کامل
        «زندگي هماهنگ با طبيعت» شعار اصلي فلسفة رواقي است. همچنين اين مفهوم پيوند ميان طبيعيات و اخلاق را در آراء رواقيان بخوبي نمايان ميسازد. تحقيق در باب ريشه‌هاي اين مفهوم در آراء رواقيان از «زنون کيتيومي» مؤسس مکتب رواقي تا «مارکوس اورليوس» آخرين فيلسوف رواقي، از بسط يافتن گسترة معاني «هماهنگي با طبيعت» حکايت دارد: 1) طبيعت فردي، بمعناي هماهنگي با قوة عاقله؛ 2) طبيعت کلي، بمعناي هماهنگي با تقدير و اموري که در اختيار ما نيستند؛ 3) طبيعت اجتماعي، بمعناي هماهنگي با اجتماع و قوانين اجتماعي. جالب توجه است که در اخلاق رواقيان براي هرکدام از اين گستره‌ها، از اصطلاحات ناظر به طبيعيات استفاده شده است؛ بعنوان مثال، مفاهيم صيانت ذات، مهرباني، عقل سليم و مشيت الهي در جهان. مسئلة اصلي در اين تحقيق، کارکردهاي «زندگي هماهنگ با طبيعت» در اخلاق رواقي است. از اينرو، بررسي ما در آراء سه فيلسوف رواقي ـ سنکا، اپيکتتوس و اورليوس ـ بر پاية منابع موجود از ايشان، صورت گرفته است. در پايان نيز بعنوان نتيجه‌گيري چنين خواهد آمد که تلاش رواقيان، بخصوص اين سه فيلسوف، در جهت تأکيد بر مفهوم رواقي «زندگي هماهنگ با طبيعت» براي ايجاد پيوند ميان نظم درون انسان و نظم کلّ طبيعت و اجتماع است، زيرا در فلسفة رواقي، انسان جزئي از کلّ است و با اين ارتباط ميبايست به هماهنگي و سعادت خود، اجتماع و کلّ کمک کند. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        2 - گذار از برهان آنسلم و دکارت به تقريري ديگر از برهان مفهومي بر وجود خدا
        امير  ديواني
        برهان مفهومي که در فلسفة غرب «برهان وجودي» خوانده ميشود، برهاني است که از يک مفهوم در موطن اذهان به مصداق خارجي آن مفهوم گذر ميكند. اين برهان فقط دربارة مفهومي است که به خداوند اختصاص دارد. فلاسفه اتفاق‌نظر دارند که گذر از مفهوم (صرف) به مصداق مجاز نيست؛ در عين حال مفهو چکیده کامل
        برهان مفهومي که در فلسفة غرب «برهان وجودي» خوانده ميشود، برهاني است که از يک مفهوم در موطن اذهان به مصداق خارجي آن مفهوم گذر ميكند. اين برهان فقط دربارة مفهومي است که به خداوند اختصاص دارد. فلاسفه اتفاق‌نظر دارند که گذر از مفهوم (صرف) به مصداق مجاز نيست؛ در عين حال مفهوم نشان‌دهندة خداوند، بمانند وجود خدا که با هر موجودي متفاوت است و نظير ندارد، با مفهومهاي ديگر در گذر مذکور متفاوت است و نظير ندارد. آنسلم به يک شکل و دکارت بشکلي ديگر، برهان مفهومي را تقرير کرده‌اند. صرف‌نظر از درستي يا نادرستي نقدهاي وارد شده بر اين دو برهان، نوشتار حاضر مفهوم ديگري را براي تقرير اين برهان مطرح كرده است که اگر شرايط لازم و کافي را داشته باشد، سريعتر و آسانتر به مقصد ميرسد. اين مفهوم ويژگيهايي دارد که در ميان آنها ويژگي کاشفيت و حکايت از واقع از اهميت بسزايي برخوردار است. مفهوم ياد شده عبارت است از مفهوم وجود؛ مفهوم معقولي که در طبيعت عقل قرار دارد و از هر مصاحبت با چيستي و نيستي فاصله دارد. پس از تقرير اين برهان، با جستجو در مکتوبات فيلسوفان مسلمان، از جمله ملاصدرا به اين نتيجه رسيديم که عباراتي از ايشان را ميتوان بر اين مقصود شاهد آورد. اگر اين برهان به ثمر نشسته باشد، توانايي عام عقل را در شناخت خداوند و نيز صفات خداوند از يک طرف و امکان تقرير جديدي براي پاره ‌يي از مقاصد عالمان حکمت و عرفان، از طرف ديگر را نشان ميدهد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        3 - «طبيعت» از منظر فيلسوفان يوناني و حکيمان مسلمان
        داود محمدیانی
        تردیدی نیست که «طبیعت» بعنوان محل پیدایش و رشد موجودات طبیعی و قوانین جاری در آن، همواره مورد توجه دانشمندان و فیلسوفان بوده است. دانشمندان علوم تجربی بیش از هر چیز، در پی شناخت موجودات طبیعی و قوانین موجود در طبيعت بوده و فیلسوفان بیشتر به شناخت خود طبیعت و ساختار آن پ چکیده کامل
        تردیدی نیست که «طبیعت» بعنوان محل پیدایش و رشد موجودات طبیعی و قوانین جاری در آن، همواره مورد توجه دانشمندان و فیلسوفان بوده است. دانشمندان علوم تجربی بیش از هر چیز، در پی شناخت موجودات طبیعی و قوانین موجود در طبيعت بوده و فیلسوفان بیشتر به شناخت خود طبیعت و ساختار آن پرداخته و درصدد پاسخ به این پرسش بوده‌اند که طبیعت به چه معناست؟ ساختار آن چیست؟ چه ارتباطی بین موجودات و طبیعت میتواند وجود داشته باشد؟ آیا طبیعت منشأ اولیه پیدایش موجودات در جهان است؟ یا اینکه طبیعت بعنوان ماده و صورت، بستری برای پیدایش گونه‌های مختلف موجودات است؟ فیلسوفان یونانی و پس از آنها حکیمان مسلمان، پاسخهايي متفاوت به این پرسشها داده‌اند. در اندیشة یونانیان باستان، «فوزیس» یا طبیعت بمعنای روییدن و زندگی کردن و حیات بود. اين معنا که محور اصلی اندیشة پیش‌سقراطیان را شکل داده بود، در فلسفة رواقی به معنای «محتوای جهان» و «موجد اشیاء» تغییر یافت و نزد افلاطون بعنوان منشأ پیدایش همه چیز بکار رفت. او واژة تخنه (هنر) و آرخه (اصل) را برای توضیح پیدایش جهان بکار برده و خلقت جهان را ابداع هنری دانسته است. ارسطو نیز که جهان را مترادف با کل طبیعت میدانست، معتقد بود طبیعت مبدأ حرکت و دگرگونی در اشیاء است. اما اندیشمندان مسلمان آرائي متفاوت دربارة طبیعت ارائه کرده‌اند. اخوان الصفا طبیعت را پنجمین مرتبه از مراتب هستی‌ و جنبة «فعال» جهان، و ماده را جنبة «منفعل» آن، تلقي كرده‌اند. ابن‌سینا طبیعت و همه فعل و انفعالات آن را فعل خداوند دانسته و معتقد بود طبیعت با ترکیب ماده و صورت، موجب پیدایش جوهر جسمانی میشود. سهروردی بر خلاف مشائین که صورت نوعیه را طبیعت اشیاء میدانستند، با نفی صورت نوعیه، طبیعت نوری را جایگزین آن کرد و ملاصدرا عالم طبیعت را عین تجدد و دگرگونی دانسته و طبیعت جوهر را دارای حرکت و سیلان دائمی معرفی نمود. پرونده مقاله