• شماره های پیشین

    • فهرست مقالات مکتب تهران

      • دسترسی آزاد مقاله

        1 - تأثير حکيم سبزواري بر مکتب تهران (تداوم مکتب فلسفي اصفهان قاجاري)
        محمدجواد  سامي سعيد  رحيميان
        نوشتار حاضر به بررسي نحوة تحقق مکاتب فلسفي اسلامي در حوزه فرهنگي ايران از قرن هشتم تا سيزدهم هجري ميپردازد. در اين راستا سير تحول مکاتب مزبور از «مکتب فلسفي شيراز» (به نمايندگي قطب‌الدين شيرازي و صدرالدين دشتکي) به «مکتب اصفهان صفوي» (به نمايندگي ميرداماد و ملاصدرا) و ا چکیده کامل
        نوشتار حاضر به بررسي نحوة تحقق مکاتب فلسفي اسلامي در حوزه فرهنگي ايران از قرن هشتم تا سيزدهم هجري ميپردازد. در اين راستا سير تحول مکاتب مزبور از «مکتب فلسفي شيراز» (به نمايندگي قطب‌الدين شيرازي و صدرالدين دشتکي) به «مکتب اصفهان صفوي» (به نمايندگي ميرداماد و ملاصدرا) و از آن به «مکتب اصفهان قاجار» (به نمايندگي ملاعلي نوري و ملااسماعيل خواجوي) و در نهايت وصول آن به «مکتب تهران» (به نمايندگي ملاعلي مدرس زنوزي و ملامحمد رضا قمشه‌اي و حکيم جلوه) مطرح ميشود و در ادامه به نقش کليدي حکيم سبزواري در تحول مکتب سوم به مکتب تهران پرداخته ميشود. بديهي است بلحاظ دوره زماني انتخاب شده مجال پرداختن به مکاتب پيش از مکتب فلسفي شيراز مانند «مکتب مراغه» (به نمايندگي خواجه نصيرالدين طوسي) و يا پس از مکتب تهران يعني «مکتب نوصدرايي» (به نمايندگي علامه طباطبايي) نبوده است. در اين راستا تلاش شده به ويژگيهاي چهار مکتب مورد نظر و شرايط اجتماعي حاکم بر جامعه و علل رويکرد مردم به حکما و دانشمندان شاخص هر مکتب اشاره گردد. اين پژوهش به شيوه كتابخانه‌يي و تلاشي تطبيقي نشان ميدهد كه استبداد و ظلم ناشي از رفتار حاکمان و مشروعيت‌بخشي و همراهي اهل علم، علت عمده تشکيل حلقه‌ها و کانونهاي شبه‌حزبي به دور قدرتهاي معنوي در لباس حکيم و صوفي بدليل تأثير سخن عارفان و فيلسوفان بوده است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        2 - سرگذشت، احوال و مقام فلسفی حکیم میرزا حسن کرمانشاهی
        عباسعلی منصوری
        حکیم میرزا حسن کرمانشاهی (متوفای 1336 ق) از حکمای بزرگ مکتب تهران است که به گفته سید جلال الدین آشتیانی جامع ترین فیلسوف بعد از حکمای اربعه تهران است و تقریبا تمام اساتید فلسفه بعد از او بی واسطه یا با واسطه شاگرد ایشان بوده اند.اما علا رغم نقش و مقام بزرگی که در تاری چکیده کامل
        حکیم میرزا حسن کرمانشاهی (متوفای 1336 ق) از حکمای بزرگ مکتب تهران است که به گفته سید جلال الدین آشتیانی جامع ترین فیلسوف بعد از حکمای اربعه تهران است و تقریبا تمام اساتید فلسفه بعد از او بی واسطه یا با واسطه شاگرد ایشان بوده اند.اما علا رغم نقش و مقام بزرگی که در تاریخ فلسفه معاصر ایران دارد، گمنام مانده و قدر و منزلت ایشان در سطح مجامع علمی نیز مغفول مانده است.این پژوهش تلاش نموده است که با دقت و صبوری این حکیم فاضل را به علاقمندان به تاریخ کرمانشاه و به مجامع علمی فلسفه و علاقمندان به فلسفه اسلامی معرفی نماید.امتیازات و دست آوردهای این پژوهش عبارتند از: تفصیلی ترین پژوهش در مورد میرزا حسن کرمانشاهی است در عین حال سعی وافر شده است که حتی المقدور از ورود به مباحث حاشیه ای پرهیز شود2- بررسی اساتید میرزا حسن و نوع ارتباط وی با این اساتید3- فرضیه یادگیری فلسفه از طریق آموزش خودخوان فلسفه 4-اشاره به شاگردانی که استاد صدوقی سها از ایشان نامی به میان نیاورده بود5-توضیح مفصل و تحلیلی مقام علمی میرزا حسن در پنج بخش: گستره مهارتی و دانشی میرزا حسن کرمانشاهی ، عمق اندیشه و قدرت تحلیل میرزا حسن کرمانشاهی ، مشرب فلسفی میرزا حسن کرمانشاهی ،جایگاه عرفان در اندیشه میرزا حسن کرمانشاهی،توانایی و مهارت در تدریس 5- جمع آوری حکایت نقل شده در مورد میرزا حسن کرمانشاهی این پژوهش سعی نموده است که یک تحقیق جامع در راستای معرفی این حکیم فاضل عرضه کند پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        3 - مواجهه فلسفه اسلامی با فلسفه غرب در دوره قاجار
        طاهره کمالی زاده
        دورۀ قاجار از جهات مختلف، بویژه فرهنگی و علمی، در تاریخ معاصر ایران اهمیت دارد. از یکسو، در این دوره فلسفه و حکمت اسلامی در پایتخت جدید، با تأسیس مکتب فلسفی تهران رونق یافت و آغاز تحول فرهنگی و خردگرایی در این شهر، موجب رونق علمی و فرهنگی آن گردید. از سویی دیگر، دورۀ قا چکیده کامل
        دورۀ قاجار از جهات مختلف، بویژه فرهنگی و علمی، در تاریخ معاصر ایران اهمیت دارد. از یکسو، در این دوره فلسفه و حکمت اسلامی در پایتخت جدید، با تأسیس مکتب فلسفی تهران رونق یافت و آغاز تحول فرهنگی و خردگرایی در این شهر، موجب رونق علمی و فرهنگی آن گردید. از سویی دیگر، دورۀ قاجار سرآغاز ارتباط فرهنگی با اروپای مدرن و ورود فلسفۀ جدید غرب به ایران است. این فلسفه از طریق ترجمۀ متون آموزشی و متون سیاسی وارد ایران شد. اما نه برای اساتید و متعاطیان فلسفۀ اسلامی و نه برای روشنفکران، بعنوان مسئله‌یی جدی مطرح نبود و مواجهۀ جدی فلسفی را در این دوره پدید نیاورد. این پژوهش به بررسی دو رویکرد غالب به فلسفۀ مدرن غرب در این دوره، یعنی رویکرد تجددگرایانه و ترقی و رویکرد کلامی، میپردازد. روش تحقیق، کتابخانه‌یی و سندپژوهی و توصیف و تحلیل داده‌هاست. مسئله پژوهش، مواجهۀ اساتید فلسفۀ اسلامی با فلسفۀ جدید غرب است و یافته‌های مقاله از عدم توجه جدی به فلسفۀ مدرن غرب در حوزۀ سنتی فلسفۀ اسلامی و بویژه مکتب تهران، بی‌اعتنایی حکما و مدرسان و محققان فلسفۀ اسلامی در این دوره به فلسفۀ جدید غرب و عدم تعامل با آن حکایت دارند. در این پژوهش ضمن نقد این مواجهه و بررسی دلایل و علل مختلف فرهنگی، اجتماعی و معرفتی و... آن، گفتگو و تعامل با فلسفۀ جدید بجای طرد و بیتفاوتی، پیشنهاد شده است. پرونده مقاله