• شماره های پیشین

    • فهرست مقالات محمدعلی  عبداللهی

      • دسترسی آزاد مقاله

        1 - گونه‌شناسی دئیسم در قرن هفدهم و هجدهم با تکیه بر طبقه‌بندی ساموئل کلارک
        محمد محمدی‌نیا محمدعلی  عبداللهی حسین  صابری
        دئیسم به دیدگاهی فلسفی و الهیاتی دربارة خداوند، انسان و دین اطلاق ميشود. مقاله حاضر تلاشی است برای تحلیل مفهومی دئیسم در قرن هفدهم و هجدهم، از طریق ریشه‌شناسی و روش تحلیلی ـ توصیفی و قصد دارد با استفاده از طبقه‌بندی کلارک، تقسیمبندی‌يي کلی از دئیسم ارائه کند. تعریف دانش چکیده کامل
        دئیسم به دیدگاهی فلسفی و الهیاتی دربارة خداوند، انسان و دین اطلاق ميشود. مقاله حاضر تلاشی است برای تحلیل مفهومی دئیسم در قرن هفدهم و هجدهم، از طریق ریشه‌شناسی و روش تحلیلی ـ توصیفی و قصد دارد با استفاده از طبقه‌بندی کلارک، تقسیمبندی‌يي کلی از دئیسم ارائه کند. تعریف دانشنامه‌يی دئیسم دچار ایهام و ابهام است و رجوع به فرهنگنامه‌های ریشه‌شناختی نشان میدهد كه در تبدّل واژة دئوس به دئیسم، ظرائف ریشه‌شناختی این واژه چندان مورد توجه نبوده است. اما با گونه‌شناسی کلارک ميتوان تمایز دئیسم زمانة او از تئیسم و گونه‌های مختلف این تفکر را بهتر شناخت. طبقه‌بندی چهارگانة کلارکی، بمثابه نخستین گزارش‌ جامع از دئسیم، مدعي است که قرابت و شباهت دئیسم به مسیحیت، از نوع اول تا نوع چهارم، بصورت پلکانی از حداقل به حداکثر میرود. دئیستهای نوعِ اول، منکر مشیت الهی‌ هستند، در حالیکه به وحدت، خالقیت و علم خداوند اعتقاد دارند. دئیستهای نوع دوم، ضمن باور به گزاره‌های دئیسم نوع اول، قوانین فیزیکی را مشیت الهی می‌انگارند اما شمول مشیت بر قوانین اخلاقی را نفی میکنند. دئیستهای نوع سوم معتقدند مشیت تدبیری خداوند با کمالات اخلاقی او ارتباط دارد و خداوند با صفات عدالت، خیر و درستی بر این جهان حکم‌ میراند. دئیسمِ نوع چهارم، علاوه بر آموزه‌های فوق، جاودانگی روح و ثواب و عقاب اخروی را نیز میپذیرد. به ادعای کلارک، تمامی انواع دئیسم مدرن در انکار وحی مسیحی مشتركند و يكي از تفاوتهای اساسی آنها با ادیان وحیانی، مفهوم‌شناسی و اعتقاد به وحی الهی است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        2 - فلسفة تحلیلی و اتهام تاريخ‌هراسي
        محمد سعید  عبداللهی محمدعلی  عبداللهی
        بنا بر نظر برخی از فیلسوفان، بی‌اعتنایی به مسائل تاریخی یکی از ویژگیهای فلسفة تحلیلی در مقایسه با دیگر مکاتب فلسفی است. بهمين دليل همواره اتهامِ بیتوجهی به موضوعات تاریخی (تاريخ‌هراسي) را به فیلسوفان تحلیلی نسبت میدهند و آنها را سرزنش میکنند. در طرح و بیان این ادعا، فیل چکیده کامل
        بنا بر نظر برخی از فیلسوفان، بی‌اعتنایی به مسائل تاریخی یکی از ویژگیهای فلسفة تحلیلی در مقایسه با دیگر مکاتب فلسفی است. بهمين دليل همواره اتهامِ بیتوجهی به موضوعات تاریخی (تاريخ‌هراسي) را به فیلسوفان تحلیلی نسبت میدهند و آنها را سرزنش میکنند. در طرح و بیان این ادعا، فیلسوفان قاره‌يی و سنتگرا با یکدیگر همداستانند. اما آیا منتقدان فلسفة تحلیلی براهین کافی و قانع‌کننده‌يي برای اين اتهام دارند؟ یا اینکه بیتوجهی به تاریخ، ادعایی بیپایه است که برخاسته از تلقی نادرست و شناخت ناکافی از این نهضت فلسفی است؟ در این مقاله درصدديم از سویی ادعا، استدلالها و شواهد منتقدان را برای عدم آگاهیِ تاریخی در فلسفة تحلیلی روشن کنیم و از سوي ديگر، توجه و دقت در نحوة نگرش فیلسوفان تحلیلی به تاریخ فلسفه و دلایل آنها را بیان نماييم. تأکید ما بر اینست که اولاً، باید میان تاریخ‌انگاری ذاتی، تاریخ‌انگاری ابزاری و تاریخ‌انگاری ضعیف تمایز قائل شد. فیلسوفان تحلیلی شاید با تاریخ‌انگاری ذاتی مخالف باشند ولی نوعی تاریخ‌انگاری ضعیف را میپذیرند. ثانیاً، تأکید بر تمایز تاریخ مسائل فلسفی از تاریخ فلسفه نباید بمعنای تاريخ‌هراسي یا همسانسازی گذشته و حال تلقی شود. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        3 - ارزیابی دیدگاه مارتا نوسباوم در باب غیر نسبی بودن فضایل در رویکرد ارسطویی
        محمد سعید  عبداللهی محمدعلی  عبداللهی
        چیستی، نقش و نحوه اکتساب فضایل در اندیشه ارسطو جایگاهی مهم دارد. او تلاش میکند بشکلی ساختارمند به غایت و هدف آدمی از فراچنگ آوردن فضایل دست یابد. مارتا نوسباوم، ارسطوشناس معاصر، بر این باور است که برخی از فیلسوفان معاصر گرچه خود را ارسطویی میدانند اما در نقطه‌یی محوری ب چکیده کامل
        چیستی، نقش و نحوه اکتساب فضایل در اندیشه ارسطو جایگاهی مهم دارد. او تلاش میکند بشکلی ساختارمند به غایت و هدف آدمی از فراچنگ آوردن فضایل دست یابد. مارتا نوسباوم، ارسطوشناس معاصر، بر این باور است که برخی از فیلسوفان معاصر گرچه خود را ارسطویی میدانند اما در نقطه‌یی محوری با او اختلافی چشمگیر دارند. اشتباه آنها رویکرد نسبی‌گرایانه به فضایل ارسطویی است. این رویکرد آشکارا با دیگر آراء ارسطو ناسازگاری دارد. ارسطو مدافع توصیفی عینی و یگانه از خیر بشر یا سعادت انسان بود. اخلاق فضیلت ارسطو این توان را دارد که بسیاری از آنچه نسبی‌گرایان بدنبال آن هستند را برآورده سازد و در همان حال، ادعای عینیت نیز داشته باشد؛ به این بیان که نسبی بودن بر اساس یک زمینه خاص، بمعنای نسبی‌گرایی نیست، همانگونه در دیگر علوم مانند پزشکی و دریانوردی، به زمینه‌یی خاص توجه میشود و این بمعنای نسبی‌گرایی نیست. به باور نوسباوم، فضایل ارسطویی بهتر از فضیلتهای مدنظر نسبی‌گرایان میتواند فضیلت را توضیح دهد، البته زمانی که ویژگیهای زمینه‌یی بدقت بررسی شده و به ویژگیهای مشترک و غیرمشترک توجه شود تا بهترین انتخاب صورت گیرد. در این مقاله پس از بیان دیدگاه نوسباوم در باب فضایل ارسطویی، به بررسی سه اشکال به نظریۀ او پرداخته و در نهایت روشن خواهیم ساخت که چگونه فضایل در اندیشه ارسطو غیرنسبیند. پرونده مقاله