مکاتب مختلف اخلاقي، آموزه هاي متفاوتي براي علم اخلاق معرفي کرده اند. آموزه هاي علم اخلاق شامل مقدمات، معيارها و مصاديق فعل اخلاقي ميشود. نوعاً، اختلافات ميان مکاتب اخلاقي در زمينه آموزه ها، ريشه در مباني فکري و فلسفي فيلسوفان اخلاق دارد. مکاتب اخلاقي ارسطو و ابنمسکويه چکیده کامل
مکاتب مختلف اخلاقي، آموزه هاي متفاوتي براي علم اخلاق معرفي کرده اند. آموزه هاي علم اخلاق شامل مقدمات، معيارها و مصاديق فعل اخلاقي ميشود. نوعاً، اختلافات ميان مکاتب اخلاقي در زمينه آموزه ها، ريشه در مباني فکري و فلسفي فيلسوفان اخلاق دارد. مکاتب اخلاقي ارسطو و ابنمسکويه هردو فضيلت گراست. ابنمسکويه مهمترين مقدمات عمل اخلاقي را خودشناسي و تعليم و تربيت ميداند. هر دو متفکر، با مباني اراده، عقل، اعتدال و شرع به تبيين معيار هاي فعل اخلاقي و با مؤلفه هاي فضيلت، لذت، دوستي و... به تحليل مصاديق عمل اخلاقي ميپردازند. ليکن، نظر به جهانبيني متفاوت اين دو فيلسوف، نگرش آنان در خصوص هريک از عناصر و مصاديق اخلاقي نيز متفاوت خواهد شد. زيرا ابنمسکويه برخلاف ارسطو، براي شريعت اسلام در آراء اخلاقي خود جايگاه مهمي قائل است و نيز با انديشه جهانبيني توحيدي قادر است که مدل موفقتري از آموزه هاي علم اخلاق ارائه دهد. وي تحتتأثير آموزه هاي ديني، نقش تعليم و تربيت ديني را در رشد و پرورش اخلاقي، مؤثر و کارآمد ميداند. نوشتار حاضر با مقايسه آراء اين دو فيلسوف در پي واكاوي آموزه هاي علم اخلاق ميباشد.
پرونده مقاله
پرسش دربارة مفهوم و مصداق «سعادت»، ريشه در نهاد و سرشت آدمي دارد. مقايسه آراء دو انديشمند صاحبنظر در اين زمينه ـ يکي از يونان باستان و ديگري از حکماي اسلامي هم روزگار با ابنسينا، از جهت معرفت نسبت به نوآوري متفکران اسلامي در قبال رهاورد يونانيان در ساحتهاي گوناگون فلس چکیده کامل
پرسش دربارة مفهوم و مصداق «سعادت»، ريشه در نهاد و سرشت آدمي دارد. مقايسه آراء دو انديشمند صاحبنظر در اين زمينه ـ يکي از يونان باستان و ديگري از حکماي اسلامي هم روزگار با ابنسينا، از جهت معرفت نسبت به نوآوري متفکران اسلامي در قبال رهاورد يونانيان در ساحتهاي گوناگون فلسفي، حائز کمال اهميت است.
اين جستار مختصر ـ که به روش تحليلي ـ تطبيقي صورت پذيرفته ـ پس از تأملاتي چند دربارة مباني فلسفي و اخلاقي هريک، وجوه اشتراک و افتراق آراء ايشان دربارة سعادت را کاويده است. ارسطو، گرچه با اهتمام کامل به مؤلفههاي عقل، لذت و دوستي، تئوري فضيلت و سعادت را حول محور «اعتدال» تعريف ميکند، ليکن، با توجه نگاه غيرتوحيدي وي به خدا و جهان و عدم توجه او به معاد، قادر نيست که مدل موفقي از مفهوم و مصداق سعادت ارائه کند. برخلاف ابنمسکويه که با جهانبيني توحيدي ميکوشد تا همين معاني را برپايه معرفت نفس، عقل و شرع تبيين نمايد، سعادت را به دو قسم دنيوي و اخروي تقسيم نموده و مصداق واقعي سعادت را قرب الهي معرفي ميکند. همچنين، هردو بر تعريف سعادت به خير متعالي (خير اعلي) تأکيد ميورزند، ليکن، از آنجا که مباني انديشه اخلاقي آنها با يکديگر متفاوت بوده، لوازم انديشه آنان نيز با يکديگر متفاوت خواهد شد.
پرونده مقاله