In the history of Islamic Philosophy, Shahrzurī has been introduced as the first and perhaps most important commentator of Ḥikmat al-ishrāq and Suhrawardī’s school of philosophy. This could be correct provided that no philosopher had ever paid any particular attention t More
In the history of Islamic Philosophy, Shahrzurī has been introduced as the first and perhaps most important commentator of Ḥikmat al-ishrāq and Suhrawardī’s school of philosophy. This could be correct provided that no philosopher had ever paid any particular attention to Illuminationist philosophy in the time interval between Suhrawardī and Shahrzurī. If we learn that Shahrzurī himself was influenced by another philosopher, we need to revise the common view in this regard. This philosopher was Zayn al-dīn Kāshī, the author of Ḥadā’iq al-ḥaqāyiq, who studied the teachings of Illuminationist philosophy prior to Shahrzurī. Suhrawardī’s influence over Kāshī, in addition to the order of the chapters in Ḥadā’iq al-ḥaqāyiq, is clearly visible particularly in an independent chapter on the types of light (nūr). This chapter is in fact a summary of all the discussions in Ḥikmat al-ishrāq. Through a study of the order of the discussed problems in Ḥadā’iq al-ḥaqāyiq and a comparative analysis of some of the chapters of the book, the present paper reveals that Zayn al-Dīn Kāshī paid attention to Suhrawardī’s philosophy before Shahrzurī. Therefore, he must have adopted this approach prior to Shahrzurī and must have been the first Illuminationist thinker after Suhrawardī.
Manuscript profile
بررسی تحولات معرفتشناسی در فلسفة اسلامی، بیانگر اینست که گرچه مباحث معرفتشناختی بطور مستقل مطرح نشده و عموماً بنحو تلویحی ذیل هستیشناسی قرار میگیرد؛ درعین¬حال، مباحثی وجود دارد که میتواند بشرط تنظیم و تنسیق، راهگشای رویکرد فلاسفه در مباحث معرفتشناسی باشد؛ شاید بتوا More
بررسی تحولات معرفتشناسی در فلسفة اسلامی، بیانگر اینست که گرچه مباحث معرفتشناختی بطور مستقل مطرح نشده و عموماً بنحو تلویحی ذیل هستیشناسی قرار میگیرد؛ درعین¬حال، مباحثی وجود دارد که میتواند بشرط تنظیم و تنسیق، راهگشای رویکرد فلاسفه در مباحث معرفتشناسی باشد؛ شاید بتوان بر اساس دستاوردهای این مباحث، شبهات بنیادین معرفتشناسی را پاسخ داد. بعنوان¬ نمونه، دیدگاههای هستیشناختی ابن¬سینا و سهروردی بر معرفتشناسی آنها تأثیرگذار بوده است. حال مسئلة پژوهش اینست¬که چگونه میتوان با بررسی و استخراج یکسری مسائل و بررسی تحلیلیشان، رویکرد معرفتشناختی آنها را در مواضع و آراء فلاسفه اسلامی نشان داد.
در راستای تحقق این هدف، باید گفت که مبانی معرفتشناسی مبتنی بر سه پایة حس، عقل و شهود، میتواند به نظام معرفتشناسی فلاسفه اسلامی منجر شود. البته حکمت مشاء عمدتاً بر عقل و استدلال مبتنی است و حکمت اشراق اگرچه در تبیین و اثبات، متکی بر استدلال بوده، اما بنيان اصلی در تحلیل معرفت-شناختی را بر کشف و شهود بنا نهاده است. البته منطق بعنوان مدخل معرفتشناسی سرآغاز بحث قرار میگیرد؛ چراکه عموم فلاسفة اسلامی با محوریت علم حصولی و مبتنی بر کلیات خمس، نظریة تعریف را وسیلة کشف مجهول (کشف ماهیت کلی امور) میدانند؛ درحالی ¬که سهروردی و پیروان او با محوریت علم حضوری، معتقدند تعریف حدی قابل توجیه نبوده و با انتقاد از نظریة تعریف، سعی بر کشف مجهول جزئی از طریق مشاهده و اشراق دارند. در همین راستا، مسئله ابصار، خیال در نظام معرفت¬شناسی، اغلب بعنوان ضلعی از اضلاع علم حصولی تلقی میشود؛ بر خلاف معرفتشناسی حکمت اشراق، که همگی ذیل علم حضوری قابل تبیین است.
Manuscript profile