فهرست مقالات برحسب موضوع اندیشه‌های حکمی و فلسفی ایران باستان


    • دسترسی آزاد مقاله

      1 - نسبت زيبايي و خير در هستي‌شناسي افلاطون
      حسين  غفاري بهناز  پروين
      بنابر تفاسير گوناگون، نسبت ميان خير و زيبايي در انديشه افلاطون در طيفي ميان تساوي و تغاير نوسان دارد و هرکدام از اين تفاسير سرنوشت متفاوتي را براي زيباشناسي و اخلاق افلاطوني و نسبت آنها با مابعدالطبيعه او رقم ميزند. بسياري از مفسران، حقيقت و خير در نظر افلاطون را يکي چکیده کامل
      بنابر تفاسير گوناگون، نسبت ميان خير و زيبايي در انديشه افلاطون در طيفي ميان تساوي و تغاير نوسان دارد و هرکدام از اين تفاسير سرنوشت متفاوتي را براي زيباشناسي و اخلاق افلاطوني و نسبت آنها با مابعدالطبيعه او رقم ميزند. بسياري از مفسران، حقيقت و خير در نظر افلاطون را يکي ميدانند، در حالي که نسبت زيبايي و خير دقيقاً روشن نيست. با بررسي ويژگيهاي هريک از اين دو در محاورات مختلف و زمينه ها و دلايل توصيف اين رابطه از زبان خود افلاطون، ميتوان علاوه بر يافتن اين نسبت، حدود زيباشناسي افلاطوني را ترسيم نمود و به جايگاه زيبايي بمثابه حقيقت وجود در هستي‌شناسي افلاطون پي‌برد. در اين جستار براساس روش تجويزي افلاطون در نامه هفتم براي معرفت نسبت به هر موضوع، به رابطه زيبايي با مفاهيم مترادفش يعني لذت، هماهنگي، تناسب، نظم و وحدت ميپردازيم و ميکوشيم با پاسخگويي به دلايل مغايرت خير و زيبايي نشان دهيم که ساير تعاريف و معاني زيبايي به وحدت تأويل‌پذيرند و حقيقت زيبايي همان خير بمثابه وحدت است. در نتيجه، زيبايي علت وجود و غايت همه چيز است و بر اين اساس، اخلاق و زيباشناسي دو وجه هستي‌شناسي واحد افلاطون محسوب ميشوند. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      2 - آمونيوس هرمياس و تأثير تاريخي انديشه وي
      مريم  سالم
      فيلسوفان نوافلاطوني علاوه بر آنکه به نظام فلسفي و الهياتي افلاطون علاقمند بودند و آثار او را شرح ميكردند، ارسطو را نيز مدنظر داشته و فلسفه و الهيات او را در کنار منطق و اخلاق مورد بررسي قرار ميدادند. اين امر سبب شد سنتي در ميان برخي از آنها در جهت هماهنگي و تطبيق آراء ا چکیده کامل
      فيلسوفان نوافلاطوني علاوه بر آنکه به نظام فلسفي و الهياتي افلاطون علاقمند بودند و آثار او را شرح ميكردند، ارسطو را نيز مدنظر داشته و فلسفه و الهيات او را در کنار منطق و اخلاق مورد بررسي قرار ميدادند. اين امر سبب شد سنتي در ميان برخي از آنها در جهت هماهنگي و تطبيق آراء ارسطو بر افلاطون و نشان دادن عدم وجود ناسازگاري دروني و بيروني در اين دو فيلسوف شکل گيرد. يکي از افراد شاخص در اين حوزه، آمونيوس فرزند هرمياس بود که با وجود ناشناخته بودن، توانست تأثير فراواني در مکاتب فلسفي بعد از خود بگذارد. اين تأثير ابتدا در بين فلاسفه اسلامي بخصوص فارابي و پس از آن در بين الهيدانان مسيحي کاملاً مشهود است. در نوشتار حاضر تلاش ميشود تا اين شخصيت و برخي آراء او باجمال معرفي گردد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      3 - ايده نظم در تاريخ فلسفه يونان؛ بررسي وجوه معرفتي- هستي¬شناختي نظم در فلسفه سياسي افلاطون
      عبدالرسول  حسني فر حمزه  عالمي چراغعلي
      يكي از مسائلي كه نقطه اتحاد وجوه هستي‌شناسي، معرفت‌شناسي و انسان‌شناسي تفكر فلسفي در طول تاريخ و تأثير گذار و تعيين‌كننده جهت و جريان كلي سياست و اجتماع است، موضوع و ايده نظم است. بعبارتي، نظم هم وجه هستي‌شناسي و معرفت‌شناسي و هم وجه انسان‌شناسي در ارتباط با زندگي سياسي چکیده کامل
      يكي از مسائلي كه نقطه اتحاد وجوه هستي‌شناسي، معرفت‌شناسي و انسان‌شناسي تفكر فلسفي در طول تاريخ و تأثير گذار و تعيين‌كننده جهت و جريان كلي سياست و اجتماع است، موضوع و ايده نظم است. بعبارتي، نظم هم وجه هستي‌شناسي و معرفت‌شناسي و هم وجه انسان‌شناسي در ارتباط با زندگي سياسي در شهر و جامعه دارد بطوري كه تاريخ فلسفه را ميتوان بر محوريت اين ايده نظم تفسير و صورتبندي كرد. نظم در تفكر فلسفي يونان يكي از انديشه هاي فلسفي است كه بسبب تأثير و جهت‌دهندگي به ساير انديشه ها و متفكران در طول تاريخ تفكر فلسفي، نقش و جايگاه مهم و يگانه‌يي دارد و در اين ميان انديشه افلاطون يكي از نقاط عطف آن بشمار ميرود. بر اين اساس، در نوشتار حاضر تلاش گرديده مفهوم فلسفي نظم از جهات معرفتي، هستي شناسي و انسان شناسي در تاريخ تفكر فلسفي يونان و بصورت خاص افلاطون مورد بررسي قرار گيرد و تأثير و جهت‌دهندگي آن در فلسفه سياسي افلاطون نشان داده شود. از اين جهت در اين نوشتار با روشي تحليلي توصيفي در گام اول نگاهي تاريخي به مفهوم نظم در انديشمندان قبل از افلاطون انداخته شده است و سپس فلسفه افلاطون بطور عام از جهات هستي شناسي و معرفت شناسي و بطور خاص فلسفه سياسي افلاطون با تأكيد بر نظام سياسي مطلوب، نظام تربيتي و ... بر اساس اين ايده نظم، مورد بررسي قرار گرفته است. بطور كلي بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد تفكر فلسفي معطوف به نظم، اگرچه با نوعي نگاه افسانه‌يي و طبيعت گرايي آغاز ميگردد ولي با تحول تفكر انسان از جهان افسانه‌يي و نگرش نظم طبيعي، به نظم با سويه رياضي، جهان‌شناسانه و متافيزيكي متحول ميشود. در ادامه اين جريان در تفكر افلاطون، نگرش طبيعي و رياضي به نظم با نگرش الهي و فضيلت مندانه پيوند مييابد و نظم بعنوان هم‌ زمينه و اساس ديگر فضيلتها و هم هدف نهايي فلسفه، صورتي سياسي ـ اجتماعي در ارتباط با قانون مييابد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      4 - زندگي هماهنگ با طبيعت از نظر سه فيلسوف رواقي؛ سنکا، اپيکتتوس و مارکوس اورليوس
      محمدجواد  اسماعيلي سينا  مشايخي
      «زندگي هماهنگ با طبيعت» شعار اصلي فلسفة رواقي است. همچنين اين مفهوم پيوند ميان طبيعيات و اخلاق را در آراء رواقيان بخوبي نمايان ميسازد. تحقيق در باب ريشه‌هاي اين مفهوم در آراء رواقيان از «زنون کيتيومي» مؤسس مکتب رواقي تا «مارکوس اورليوس» آخرين فيلسوف رواقي، از بسط يافتن چکیده کامل
      «زندگي هماهنگ با طبيعت» شعار اصلي فلسفة رواقي است. همچنين اين مفهوم پيوند ميان طبيعيات و اخلاق را در آراء رواقيان بخوبي نمايان ميسازد. تحقيق در باب ريشه‌هاي اين مفهوم در آراء رواقيان از «زنون کيتيومي» مؤسس مکتب رواقي تا «مارکوس اورليوس» آخرين فيلسوف رواقي، از بسط يافتن گسترة معاني «هماهنگي با طبيعت» حکايت دارد: 1) طبيعت فردي، بمعناي هماهنگي با قوة عاقله؛ 2) طبيعت کلي، بمعناي هماهنگي با تقدير و اموري که در اختيار ما نيستند؛ 3) طبيعت اجتماعي، بمعناي هماهنگي با اجتماع و قوانين اجتماعي. جالب توجه است که در اخلاق رواقيان براي هرکدام از اين گستره‌ها، از اصطلاحات ناظر به طبيعيات استفاده شده است؛ بعنوان مثال، مفاهيم صيانت ذات، مهرباني، عقل سليم و مشيت الهي در جهان. مسئلة اصلي در اين تحقيق، کارکردهاي «زندگي هماهنگ با طبيعت» در اخلاق رواقي است. از اينرو، بررسي ما در آراء سه فيلسوف رواقي ـ سنکا، اپيکتتوس و اورليوس ـ بر پاية منابع موجود از ايشان، صورت گرفته است. در پايان نيز بعنوان نتيجه‌گيري چنين خواهد آمد که تلاش رواقيان، بخصوص اين سه فيلسوف، در جهت تأکيد بر مفهوم رواقي «زندگي هماهنگ با طبيعت» براي ايجاد پيوند ميان نظم درون انسان و نظم کلّ طبيعت و اجتماع است، زيرا در فلسفة رواقي، انسان جزئي از کلّ است و با اين ارتباط ميبايست به هماهنگي و سعادت خود، اجتماع و کلّ کمک کند. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      5 - لوگوس و حركت در فلسفه هراكليتوس
      سيدمحمدرضا  حسيني خامنه رضا  سلیمان حشمت
      هراكليتوس غالباً بعنوان فيلسوفي شناخته ميشود كه قائل به حركت و صيرورت در تمامي اشياء است. او قائل به نوعي نبرد و كشمكش ميان «اضداد» ميباشد كه مآلاً به وحدت ميان آنها مي‌انجامد. اما در مكتب او اصول ثابتي هست كه كمتر به آن توجه ميشود، مهمترين اين اصول، لوگوس است كه تعابير چکیده کامل
      هراكليتوس غالباً بعنوان فيلسوفي شناخته ميشود كه قائل به حركت و صيرورت در تمامي اشياء است. او قائل به نوعي نبرد و كشمكش ميان «اضداد» ميباشد كه مآلاً به وحدت ميان آنها مي‌انجامد. اما در مكتب او اصول ثابتي هست كه كمتر به آن توجه ميشود، مهمترين اين اصول، لوگوس است كه تعابير ديگري ـ مانند آتش، خدا(تئوس) و غيره ـ نيز براي آن بكار ميرود. لوگوس بنظر هراكليتوس قانوني ثابت و الهي است كه ميان همه اشياء هماهنگي برقرار ميكند و بعقيده او «حكيم» كسي است كه كلام لوگوس را بشنود و مطابق آن رفتار كند. بر همين اساس است كه ميتوان گفت كه علاوه بر سيلان اشياء اين عالم، هراكليتوس در فلسفه خود به وحدت و ثبات نيز معتقد ميباشد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      6 - نظريه «اتصال» در طبيعيات رواقي
      محمدجواد  اسماعيلي سينا  مشايخي
      در اين نوشتار نظرية اتصال در طبيعيات رواقي با تأكيد بر مفاهيمي مانند پنوما (نَفَس)، هکسيس (ملکه) و تنوس (تنش) بررسي شده و به نتايج برآمده از اين نظريه اشاره ميگردد. همچنين نشان داده ميشود که فيلسوفان رواقي، تحليلي ساختارمند از ارتباط اجزاء جاندار و غيرجاندار طبيعت بدست چکیده کامل
      در اين نوشتار نظرية اتصال در طبيعيات رواقي با تأكيد بر مفاهيمي مانند پنوما (نَفَس)، هکسيس (ملکه) و تنوس (تنش) بررسي شده و به نتايج برآمده از اين نظريه اشاره ميگردد. همچنين نشان داده ميشود که فيلسوفان رواقي، تحليلي ساختارمند از ارتباط اجزاء جاندار و غيرجاندار طبيعت بدست داده‌اند. اين موضوع در طبيعيات رواقي براساس نظرية نبود خلاء در طبيعت و اجزاء آن بنيان يافته است و با اين نظريه، عنصر فعال در طبيعت ـ خداوند و قوة عاقله ـ با عناصر منفعل ـ طبيعت غير‌ارگانيک ـ مرتبط شده است. بنابرين، در اين تحقيق با تحليل اصول طبيعي فلسفه رواقي در مرحلة اول عنصر فعال در طبيعيات يعني پنوما (نَفَس) و شکلهاي متنوع آن در طبيعت: الف) در وجه والاتر آن ـ قوة عاقله ـ در انسان؛ ب) در وجه ضعيفتر آن ـ هکسيس (ملکه)ـ در طبيعت غيرارگانيک تبيين ميشود و در مرحله دوم به مفهوم اتصال براساس پنوما (نَفَس) و اثبات آن به شيوة تجربي ميپردازد. در پايان نيز نظرية اتصال بر پاية تفسير فيلسوفان مسلمان از فلسفة رواقي مقايسه ميگردد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      7 - فيلسوف ارغواني؛ زندگي، انديشه‌ها و نوشته‌هاي فرفوريوس
      مهدي  عظيمي
      «فرفوريوس» بمعناي «ارغواني» نام يکي از برجسته‌ترين نمايندگان فلسفة نوافلاطوني است که هم خودش و هم مکتبش تأثير انکارناپذيري بر فلسفة اسلامي داشته‌اند. آموزة کلّي‌هاي پنجگانة او بصورت موشکافانه‌تر و گسترش‌يافته‌تر در مدخل همة منطق‌نوشته‌هاي دورۀ اسلامي نشست. نظرية او در ب چکیده کامل
      «فرفوريوس» بمعناي «ارغواني» نام يکي از برجسته‌ترين نمايندگان فلسفة نوافلاطوني است که هم خودش و هم مکتبش تأثير انکارناپذيري بر فلسفة اسلامي داشته‌اند. آموزة کلّي‌هاي پنجگانة او بصورت موشکافانه‌تر و گسترش‌يافته‌تر در مدخل همة منطق‌نوشته‌هاي دورۀ اسلامي نشست. نظرية او در باب اتحاد عاقل و معقول، نخست از سوي ابن‌سينا فرو نهاده شد و سپس ملاصدرا آن را پذيرفت و برکشيد. خداگون شدن بمثابه غايت اخلاق آموزه‌‌يي است که فرفوريوس از استادش فلوطين برگرفته بود و از سوي انديشمندان مسلمان قبول عام يافت. رنگ و بويي از تناسخ‌باوري فرفوريوس را در پاره‌يي از سخنان فارابي و ابن‌سينا ميتوان رصد کرد؛ گرچه آن دو منکر تناسخ‌باوري يوناني بودند. فرفوريوس منطق را در صدر نظام آموزشي مکتب نوافلاطوني نشاند که اين نيز در اهتمام نوافلاطونيان مسلمان به منطق بي‌اثر نبوده است. او معتقد به همرايي بنيادين افلاطون و ارسطو و جاودان‌خرد بود که هر دو تأثير آشکاري بويژه بر فارابي داشته‌اند. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      8 - فهم از حقيقت نزد پيشاسقراطيان
      سعيد  شاپوري
      تفکر پيشاسقراطي يونان باستان با فلاسفه ملطي و جستجوي آنها براي منشأ و آرخه عالم، آغاز ميشود. هراکليتوس با بيان اينکه طبيعت دوست دارد خود را پنهان کند، نخستين انديشمندي است که در پي دانستن حقيقت بود و پارمنيدس نيز يکي از مهمترين متفکراني است که بدنبال فهمِ حقيقت، با نشان چکیده کامل
      تفکر پيشاسقراطي يونان باستان با فلاسفه ملطي و جستجوي آنها براي منشأ و آرخه عالم، آغاز ميشود. هراکليتوس با بيان اينکه طبيعت دوست دارد خود را پنهان کند، نخستين انديشمندي است که در پي دانستن حقيقت بود و پارمنيدس نيز يکي از مهمترين متفکراني است که بدنبال فهمِ حقيقت، با نشان دادن راههاي گمان و حقيقت در شعر تعليميش، طريقِ رسيدن به حقيقت را بازگو نمود. در ادامه تفکر پيشاسقراطيان، آناکساگوراسِ مادي مسلک، چيزي بر اين فهم اضافه نكرد، اما اشاره ميکند که بر اثر ناتواني حواس، انسان قادر به تشخيص حقيقت نميباشد، اتميستها (اتميان) هم مطلبي بيش از اينکه حقيقت در گردابي پنهان است و از حقيقت چيزي نميدانيم، بر مطالب قبل نيفزودند. حاصل اين تفکرات درنهايت به يک نقطه مشترك ميرسد که فهم از حقيقت همواره با کلماتي مانند فوزيس، پوشيدگي و ناپوشيدگي، ارتباط تنگاتنگي داشته است. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      9 - الگوي علم شناسي ارسطويي
      مهدي  ناظمي اردکاني حامد  مصطفوي‌فرد
      تمايز بر اساس موضوع، كهنترين شيوه تمايز علوم بوده، تا آنجا كه برخي آن را تنها شيوه دانسته‌اند؛ چنانكه تفتازاني و لاهيجي معتقدند كه متکلمان اتفاق دارند براينكه تمايز علوم، بحسب ذات به تمايز موضوعات است. از اينرو مشهور تمايز علوم را به تمايز موضوعات (ولو به حيثيات) ميدان چکیده کامل
      تمايز بر اساس موضوع، كهنترين شيوه تمايز علوم بوده، تا آنجا كه برخي آن را تنها شيوه دانسته‌اند؛ چنانكه تفتازاني و لاهيجي معتقدند كه متکلمان اتفاق دارند براينكه تمايز علوم، بحسب ذات به تمايز موضوعات است. از اينرو مشهور تمايز علوم را به تمايز موضوعات (ولو به حيثيات) ميدانند و غرض از اخذ حيثيات نيز، حيثيت استعداد موضوع براي ورود محمول بر آن است. البته حکما با بيان دقيقتري گفته اند: در علوم حقيقي و برهاني، آنچه‏ وحدت يک علم را حفظ مينمايد، عبارت است از موضوع‏ و علامه طباطبايي با صراحت اذعان ميكند كه معيار تمايز در علوم حقيقي و برهاني براساس موضوع و در علوم اعتباري براساس هدف و غايت است. در مقابل، بعقيدة منتقدان الگوي «تمايز موضوعي علوم»، سير و تتبع در علوم نشان ميدهد كه علوم عبارتند از: قضايايي اندك كه به مرور زمان تكميل شده‌اند و ازاينرو موضوع در نزد مؤسس و مدون علم مشخص نبوده است تا چه رسد كه دربارة احوال آن بحث كند و حتي بر فرض پذيرش الگوي علم شناسي ارسطويي، بايد گفت كه بسياري از مشاجرات در باب تمايز علوم از باب خلط بين علوم حقيقي و اعتباري و سرايت احكام علوم حقيقي به علوم اعتباري است. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      10 - بررسي تفسير هايدگر از ديالكتيك افلاطون در «درسگفتار سوفسطايي افلاطون»
      صديقه  موسي‌زاده نعلبند
      اصطلاح ديالکتيک داراي ريشة يوناني است و از قدمتي تقريباً به اندازة خود فلسفه برخوردار است. اين واژه در طول تاريخ نزد اکثر فلاسفه مطرح بوده و بموازات تفاوت ديدگاههاي آنها، از لحاظ معنايي دچار تحول گرديده است. نوشتار حاضر درصدد است تفسير هايدگر از معناي آن نزد افلاطون را چکیده کامل
      اصطلاح ديالکتيک داراي ريشة يوناني است و از قدمتي تقريباً به اندازة خود فلسفه برخوردار است. اين واژه در طول تاريخ نزد اکثر فلاسفه مطرح بوده و بموازات تفاوت ديدگاههاي آنها، از لحاظ معنايي دچار تحول گرديده است. نوشتار حاضر درصدد است تفسير هايدگر از معناي آن نزد افلاطون را گزارش نمايد و به بررسي و ارزيابي تفسير او بپردازد. نوع تفسير هايدگر از ديالکتيک افلاطون متفاوت از تفسيرهاي متداولي است که نزد اکثر مفسران بچشم ميخورد. وي در ضمن تفسير فلاسفه پيش از خود، از درِ گفتگو با آنها درمي آيد و بر اين عقيده است که در اين گفتگو جانب انصاف را نگه داشته و در عين اينکه از طريق شيوة نگارش و چيدمان بخصوص مطالب به آنها تازگي و جذابيت ميبخشد، در عين حال به متن مورد تفسير نيز وفادار است. در حقيقت هايدگر در ضمن تفسير و گفتگو با فلاسفه (بخصوص افلاطون و ارسطو) درصدد است از آنها آشنايي زدايي کرده و تصويري نو و بي بديل ترسيم نمايد. در نوشتار حاضر ميزان وفاداري هايدگر به انديشة فيلسوف مورد تفسيرش (در اينجا افلاطون) ارزيابي شده و ضمن تماشاي ديالکتيک افلاطون در پرتو انديشة هايدگر به بررسي و بازبيني اين نگرش خاص هايدگر پرداخته ميشود. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      11 - نسبت میان زبان و واقعیت در افلاطون: قرائتی از کراتولوس افلاطون در پرتو تمثیل‌های سه‌گانه‌ی جمهوری
      حسن  فتحی ابوبکر سليمان‌پور
      پيش از افلاطون مسئلة‌ زبان براي متفکراني که با آن روبرو بودند همچون پديده‌‌يي دوگانه متجلي ميشد؛ پديده‌‌يي که از منظر اسطوره‌‌يي يک امر مرموز و رازگونه بود که رابط ميان خدايان و انسان بود و از منظري ديگر گونه‌‌يي قانون براي آشکارگي حقيقت. براي هراکليتوس زبان جنبه‌‌يي را چکیده کامل
      پيش از افلاطون مسئلة‌ زبان براي متفکراني که با آن روبرو بودند همچون پديده‌‌يي دوگانه متجلي ميشد؛ پديده‌‌يي که از منظر اسطوره‌‌يي يک امر مرموز و رازگونه بود که رابط ميان خدايان و انسان بود و از منظري ديگر گونه‌‌يي قانون براي آشکارگي حقيقت. براي هراکليتوس زبان جنبه‌‌يي رازورزانه همچون لوگوس داشت که بيشتر پديداري براي اشاره به حقيقت بود تا ابزاري براي توضيح و تشريح آن. از سويي ديگر، زبان براي پارمنيدس زبان پديداري فريبنده بود که حاصل گونه‌‌يي قرارداد اجتماعي بود و مسئله‌يي از جهان محسوس که بخودي‌خود داراي ارزش چنداني نيست. سوفسطائيان نيز زبان را پديده‌يي قراردادي و نسبي ميدانستند که جز ابزاري براي سخنوري نبود و درخود هيچ حقيقت مطلقي دربرنداشت. افلاطون با توجه به اين پيش‌زمينة تاريخي، کار خود را آغاز كرد و در اين آبشخور به بررسي مسئلة زبان پرداخت و در کراتولوس ديدگاهي را پروراند که جامع و مکمل اين پيشينة تاريخي بود. زبان، براي افلاطون، پديده‌يي فريبنده و ناقص ‌است؛ پديده‌‌يي که وي در کراتولوس آن را، با توجه به ذات زبان و نسبت آن با واقعيت مورد بررسي قرار ميدهد. از آنجايي که زبان، براي افلاطون، امري مصنوع است، ذاتاً ناقص است و به همين دليل نميتواند شناختي از واقعيت بدست بدهد؛ تنها کاري که زبان ميتواند و بايد بکند اين است که هرچه صحيحتر واقعيت را بازنمايي کند و تا حد ممکن در اين کارکرد صحيح و نزديک به واقعيت باشد. زبان تابع واقعيت است و از نظر هستي‌شناختي متأخر از آن است و تنها از نظر تعليمي است که بطور موقتي بر آن تقدم زماني دارد. بعبارت ديگر، از زبان به شناخت نميتوان دست يافت، چون زبان پديداري مصنوع است که در بهترين حالت تنها ميتواند بطور ناقص واقعيت را بازنمايي کند. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      12 - جدال دراماتيک قانون و عدالت در کريتوي افلاطون
      عبدالرسول  حسني فر سيدمحسن  علوي‌پور
      تأثير حيات فكري و جسمي و درنهايت مرگ سقراط در تاريخ تفكر، همواره نقطه عطف و محل تأمل بسياري از انديشمندان بوده و هست بطوري كه سقراط را جزو معدود انديشمندان ميدانند كه تلازم و هم‌پيوندي نظر و عمل را بخوبي نشان داده است. گزاره‌هاي اخلاقي سقراطي در وجه عملي در زندگي او ظهو چکیده کامل
      تأثير حيات فكري و جسمي و درنهايت مرگ سقراط در تاريخ تفكر، همواره نقطه عطف و محل تأمل بسياري از انديشمندان بوده و هست بطوري كه سقراط را جزو معدود انديشمندان ميدانند كه تلازم و هم‌پيوندي نظر و عمل را بخوبي نشان داده است. گزاره‌هاي اخلاقي سقراطي در وجه عملي در زندگي او ظهور يافته و چالشهايي را برانگيخته كه امروزه مهترين مسائل سياسي ـ اجتماعي جهان و جامعه ما هستند. تبعيت از قوانين و حکم حکومت و نسبت آن با عدالت از جمله چالشهاي بنيادين و مسئله‌يي زنده در انديشه سياسي است كه سقراط در «همپرسه كريتو» آن را در وجهي دراماتيك مورد سنجش و آزمون قرار داده است. نوشتار حاضر با تمركز بر اين اثر، تلاش مينمايد با تحليل سويه‌هاي مختلف آن، جدال دراماتيك قانون و عدالت را مورد بررسي قرار دهد و با روشي (تحليلي) به بررسي اين مسئله ميپردازد كه قرباني شدن در پاي قانون، حتي اگر غيرعادلانه و به ارزش جان انسان باشد، با عدالت چه نسبتي دارد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      13 - واکاوي و تبيين تطبيقي تکوين جهان در نگرش فيلسوفان مکتب ايونيا
      محمد اکوان
      مسئلة پيدايش و تکوين جهان يکي از مسائل مهم و پرسش‌برانگيز، با پيشينة تاريخي پرماجرا، پيوسته توجه، اشتياق و کنجکاوي انسان را در بازة زماني بسيار کهن تا به امروز، به خود معطوف داشته است. اين مسئله در چهار حوزة معرفتي، يعني جهان‌نگري مبتني بر اسطوره‌شناختي، نگرش جهان‌شناخت چکیده کامل
      مسئلة پيدايش و تکوين جهان يکي از مسائل مهم و پرسش‌برانگيز، با پيشينة تاريخي پرماجرا، پيوسته توجه، اشتياق و کنجکاوي انسان را در بازة زماني بسيار کهن تا به امروز، به خود معطوف داشته است. اين مسئله در چهار حوزة معرفتي، يعني جهان‌نگري مبتني بر اسطوره‌شناختي، نگرش جهان‌شناختي فلسفي، جهان‌بيني اديان توحيدي و کيهان‌شناختي علمي موضوعِ واکاوي و پژوهش بوده و هست. هريک از حوزه‌هاي مذکور طبق مبادي و روش‌شناختي مختص خود، به پيدايش جهان و پديده‌هاي آن پرداخته و پايه‌هاي نظام جهان‌شناختي خود را عرضه نموده‌اند. در اين پژوهش، فرايند تکوين جهان و پديده‌هاي طبيعي، در نگرش جهان‌شناختي فلسفي فيلسوفان ايونيا، يعني تالس، آناکسيمندر و آناکسيمنس واکاوي ميشود. در اين واکاوي، نخست، مبادي چگونگي عبور از انديشه اسطوره‌شناختي به نگرش فلسفي در خصوص مسئله تکوين بررسي ميشود که عبارت است از : الف) سير تاريخي تبديل نگرش تئوگوني به کوسموگوني؛ ب) چگونگي تبديل تبيينگرهاي شخصي به تبيينگرهاي غيرشخصي؛ ج) عبور از جزئي‌نگري اسطوره‌شناختي و شکلگيري مفاهيم کلي فلسفي و آنگاه به مقايسة شيوه و ديدگاه روش‌شناختي آنها پرداخته خواهد شد. تالس و آناكسيمنس، هردو، تکوين و پيدايش را با روش «تبديل و تحول» مادة اولية «آب» و «هوا» و آناکسيمندر با شيوة «جداشدگي» اشياء از اصل نخستينِ «آپايرون»، تعليل و تبيين كرده‌اند. تالس و آناکسيمنس همة موجودات و اشياء را کيفيات مادة اوليه ميدانند، درصورتي‌که آناکسيمندر به کيفيات، وجود عيني ميبخشد و آنها را جزء موجودات واقعي قلمداد ميکند. در پايان به اين پرسشها پاسخ داده ميشود که از ديدگاه فيلسوفان مکتب ايونيا، ساختار و ماهيت جهان و پديده‌هاي طبيعي، چگونه شکل ميگيرند؟ موجودات و اشياء چگونه بوجود مي‌آيند و از بين ميروند؟ آيا در پس همة تغيير و تحولات و تبديل عناصر مادي به يکديگر و جداشدگي اشياء، اصل واحد و عقل مدبري به نام عامل الهي وجود داشته است؟ پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      14 - تحليل و بررسي تطبيقي سيلان هراکليتوس، ثبات پارمنيدس و مثل افلاطون
      رضا باذلی مهدی منفرد
      وجودشناسي و مسئله هستي اصيل و غيراصيل از يونان باستان تاکنون همواره مورد بحث و بررسي فلاسفه بوده است. در ميان فلاسفه يونان، هراکليتوس، پارمنيدس و افلاطون بجهت نظريات خاصشان از اهميت خاصي برخوردارند. هراکليتوس معتقد به سيلان و تغيير دائم اشياء بود و منکر ثبات در هستي، ام چکیده کامل
      وجودشناسي و مسئله هستي اصيل و غيراصيل از يونان باستان تاکنون همواره مورد بحث و بررسي فلاسفه بوده است. در ميان فلاسفه يونان، هراکليتوس، پارمنيدس و افلاطون بجهت نظريات خاصشان از اهميت خاصي برخوردارند. هراکليتوس معتقد به سيلان و تغيير دائم اشياء بود و منکر ثبات در هستي، اما پارمنيدس برخلاف او، منکر تغيير و معتقد به ثبات و تغييرناپذيري هستي بود. اين دو نظريه متضاد در نظريه مُثُل افلاطون تبلور و ظهور پيدا کرد و او با بهره مندي از آن دو نظريه و بکارگيري سيلان دائم هراکليتوس در جهان محسوسات و ثبات هستي پارمنيدس در عالم مُثُل، نظريه اختصاصي خود را سامان داد. نوشتار حاضر مسئله وجود را از منظر اين سه فيلسوف، مورد بررسي تطبيقي قرار داده تا هم سويي افلاطون با دو فيلسوف سلف خود را روشن و تبيين سازد. با تطبيق وجودشناسي اين سه فيلسوف يوناني، روشن شد که ميتوان نظريه ثبات پارمنيدس (راه حقيقت) و نظريه وحدت هراکليتوس را با عالم مُثُل افلاطون تطبيق داد و نظريه سيلان هراکليتوس و راه گمان پارمنيدس با جهان محسوسات افلاطون، هم سويي و قرابت دارند. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      15 - سخن سردبیر
      دکتر حسین کلباسی اشتری
      درميان ادوار تاريخ فلسفه و مکاتب فلسفي، نام «مکتب نوافلاطوني» به جهات چندي ممتاز و شاخص است و درعين حال، برغم شهرت و گستردگي تأثير و نفوذ آن در ساير مکاتب و مسالک نظري و عملي، ابعاد و زوايايي از آن همچنان براي ما پوشيده مانده است. ميدانيم که اصطلاح «مکتب نوافلاطوني» واژ چکیده کامل
      درميان ادوار تاريخ فلسفه و مکاتب فلسفي، نام «مکتب نوافلاطوني» به جهات چندي ممتاز و شاخص است و درعين حال، برغم شهرت و گستردگي تأثير و نفوذ آن در ساير مکاتب و مسالک نظري و عملي، ابعاد و زوايايي از آن همچنان براي ما پوشيده مانده است. ميدانيم که اصطلاح «مکتب نوافلاطوني» واژه‌يي مستحدث و رواج آن به اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم ميلادي بازميگردد و قبل از آن، علاقمندان و شيفتگان افلاطون خود را افلاطوني ميدانستند و تمامي گرايشهاي به انديشه افلاطون ـ به هر ميزان و مرتبه‌ـ عموماً ذيل نام «افلاطونيان» و مشابه آن قرار ميگرفت. در ميان حکماي مسلمان ـ و از جمله ملاصدرا‌ـ پيروان افلاطون و اشراقيون در يک طبقه قرار داشتند، درحالي که در منابع غربي ايندو اغلب در دو گروه متمايز گنجانده شده‌اند. بررسي دلايل و زمينه‌هاي اين نوع تقسيمبندي به مجالي مستقل نيازمند است و ما در اينجا تنها به ذکر ملاحظاتي چند پيرامون مناط اين نامگذاري بسنده ميکنيم. ... پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      16 - اروس و تغيير معناي آن نزد پروکلوس
      سعيد  بيناي مطلق محمدجواد  سبزواري
      هدف نوشتار حاضر در وهلة نخست پرداختن به معنا، جايگاه و نقش اروس نزد پروکلوس است و سپس در پي نشان دادن تغيير معنا يا تغيير نقشي است که در اين مفهوم توسط وي روي داده و معناي اين واژه را به مفهوم رقيب خود يعني آگاپة مسيحي نزديک کرده است. هرچند خود پروکلوس در هيچيک از آث چکیده کامل
      هدف نوشتار حاضر در وهلة نخست پرداختن به معنا، جايگاه و نقش اروس نزد پروکلوس است و سپس در پي نشان دادن تغيير معنا يا تغيير نقشي است که در اين مفهوم توسط وي روي داده و معناي اين واژه را به مفهوم رقيب خود يعني آگاپة مسيحي نزديک کرده است. هرچند خود پروکلوس در هيچيک از آثارش به اين تغيير معنايي اذعان نکرده و حتي بر اين باور است که اين کار را در راستاي تفکر افلاطوني انجام ميدهد، اما چنانکه خواهيم ديد با معنايي که او از اروس مراد ميکند، ديگر تقابلي ميان اروس و آگاپه در ميان نخواهد بود، بلکه آن دو با يکديگر سازگار ميشوند. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      17 - هراکليتوس، اخلاق و فضيلت
      مجيد  ملايوسفي مریم صمدیه
      هراکليتوس از جمله فيلسوفان پيشاسقراطي مهمي است که در زمينة اخلاق پاره‌نوشته‌هايي از وي باقي مانده است. براي فهم ديدگاههاي اخلاقي وي علاوه بر پاره‌نوشته هاي موجود، توجه به بستري که تفکر هراکليتوس در آن شکل گرفته، ضرورت دارد. هراکليتوس تحت‌تأثير دو سنتي قرار داشت که در عص چکیده کامل
      هراکليتوس از جمله فيلسوفان پيشاسقراطي مهمي است که در زمينة اخلاق پاره‌نوشته‌هايي از وي باقي مانده است. براي فهم ديدگاههاي اخلاقي وي علاوه بر پاره‌نوشته هاي موجود، توجه به بستري که تفکر هراکليتوس در آن شکل گرفته، ضرورت دارد. هراکليتوس تحت‌تأثير دو سنتي قرار داشت که در عصر وي جريان داشتند: سنت اول تحت‌تأثير هومر، شعرا و حکماي اوليه‌يي چون سولون، باياس و ديگران بود که ويژگي بارز آن اعتقاد به خدايان انسان‌وار بود. سنت ديگر، سنت علمي و فني جديدي بود که در همان قرن در ميلتوس تحت‌تأثير کساني همچون طالس و آناکسيمندر شکل گرفته بود که دغدغه اصلي آن جهان شناسي، يعني فهم چگونگي ايجاد، بقا و درنهايت فناي نظم جهاني بود. در واقع، فلسفه هراکليتوس را ميتوان پلي ميان اين دو سنت مختلف دانست. از آنجايي که هراکليتوس، قانون جهاني و قانون انساني (نظم جهاني و نظم انساني) را يکي ميدانست، ميتوان گفت که موضوع و هدف واقعي وي نه جهان فيزيکي بلکه موقعيت و وضعيت انسان در آن بود. اخلاق هراکليتوس همچون ساير فلاسفه يونان باستان گونه ‌يي اخلاق فضيلت بود که محور اصلي آن را فضيلت و سعادت شکل ميداد. هراکليتوس در حوزه فضايل، هم به فضايل اخلاقي و هم به فضايل عقلاني پرداخته است. وي درخصوص فضايل اخلاقي با تفکيک ميان لذات جسماني و غيرجسماني، درنهايت افراط و تفريط را مردود شمرده و اعتدال و ميانه روي در لذات را بعنوان ملاک رفتار انسان معرفي ميکند. در زمينه فضايل عقلاني نيز بر فضيلت حکمت تکيه کرده و بر اين باور است که حکمت، صرف زياد دانستن نيست، بلکه حکمت، معرفت متأملانه و آگاهانه‌يي است که مطابق لوگوس باشد. در نتيجه، تأکيد بيشتر وي بر فضايل عقلاني است تا فضايل اخلاقي. درنهايت نيز هراکليتوس سعادت انسان را نتيجه شناخت و رفتار مطابق لوگوس ميداند. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      18 - مؤلفه‌هاي رويکرد انتقادي افلاطون نسبت به شعر و شاعران
      میثم دادخواه علي‌نقي  باقرشاهي
      افلاطون در محاوره جمهوري پس از بخشهايي که به تقبيح شعر و شاعران آتني ميپردازد، در کتاب دهم از همين محاوره به اخراج آنان از اتوپياي خويش حکم ميدهد، اما در عين حال، آثار خود او سرشار از مفاهيم شاعرانه بوده و همچنين آنجا که از شاعران صحبت ميكند کلامش سرشار از احترام و تردي چکیده کامل
      افلاطون در محاوره جمهوري پس از بخشهايي که به تقبيح شعر و شاعران آتني ميپردازد، در کتاب دهم از همين محاوره به اخراج آنان از اتوپياي خويش حکم ميدهد، اما در عين حال، آثار خود او سرشار از مفاهيم شاعرانه بوده و همچنين آنجا که از شاعران صحبت ميكند کلامش سرشار از احترام و ترديد است. ازاينرو در اين نوشتار بدنبال آن هستيم تا بيابيم در پس اين سرشت پارادوکسيکال چه حقيقتي نهفته است و چگونه ميتوان تبييني از اين رويکرد افلاطون نسبت به شاعران ارائه داد و اساساً آيا آنچه مورد نکوهش افلاطون است کاربرد شاعران آتني از شعر است يا ذات خود شعر مورد انتقاد اوست و يا اينکه بايد پاسخ را در جاي ديگري جستجو کرد و مشکل را در مخاطبان شعر ديد؟ در نظر نگارندگان نوشتار حاضر، اگر بپذيريم يکي از مؤلفه هاي مهم سنت شعري در آتن، قائل شدن وجهي از معرفت براي شعري است که روح غالب آن سنت اساطيري باقي مانده از پيشينيان و تعاليم سوفسطائيان است و همچنين در نظر بگيريم که فراتر از مباحث هستي شناسانه و معرفت‌شناسانه، اساساً مسئله اول افلاطون سياست و استقرار يک نظام سياسي بسامان است، به اين نتيجه خواهيم رسيد که در اين اتوپيا، سنّت شعري آتن با خصوصياتي که دارد با آرمان سياسي افلاطون قابل جمع نيست؛ چرا که اگر پايديا يا نظام تعليم و تربيت را براي استقرار اتوپيا ضروري بدانيم، حال اگر اين پايديا بخواهد ديوارهاي خود را بر بنيان اسطوره و تعاليم سوفسطائي بمثابة منبع معرفتي بنا کند، تکليف اين آرمانشهر از ابتدا مشخص است. همچنين از وجه معرفت شناسي فلسفة افلاطون نيز ميتوان به اين مسئله نزديک شد و از تمايز ميان زيبايي زيبايي‌شناسانه آنطور که امروزه ما از آن صحبت ميکنيم و در آثار هنري متجلي است، با زيبايي مثالي مد نظر افلاطون که همان حقيقت است، سخن گفت. در نظر افلاطون زيبايي زيبايي شناختي ذيل زيبايي مثالي است و ازاينرو مقصود وي از واژه «زيبا» فقط شامل ارزشهايي که امروزه آنها را زيبايي‌شناسي ميناميم نيست، بلکه ارزشهاي اخلاقي و معرفتي را هم دربرميگيرد و ذيل اين موضوع زيبايي عام و خاص بايد بحث اخراج شاعران از اتوپيا را بازخواني نمود. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      19 - نيکبختي و اندرنگري صورتِ زيبا در محاوره ميهماني (همگسارش) افلاطون
      حمیدرضا محبوبی آرانی
      گفتار/ سخنراني ديوتيما در محاوره ميهماني (همگسارش) افلاطون از جمله مهمترين سخنان وي در آثارش است. نوشتار حاضر، بطور خاص، واپسين عبارات ديوتيما در اين سخنراني را مورد بررسي قرار ميدهد؛ عباراتي که تمرکزشان بر روي رابطه ميان نيکبختي و اندرنگري امر زيبا استوار است. ديوتيما چکیده کامل
      گفتار/ سخنراني ديوتيما در محاوره ميهماني (همگسارش) افلاطون از جمله مهمترين سخنان وي در آثارش است. نوشتار حاضر، بطور خاص، واپسين عبارات ديوتيما در اين سخنراني را مورد بررسي قرار ميدهد؛ عباراتي که تمرکزشان بر روي رابطه ميان نيکبختي و اندرنگري امر زيبا استوار است. ديوتيما ادعا ميکند که وقتي فيلسوف يا عاشق (در اينجا عاشق سوفيا) به اوج قلة صعود خود رسيده و شروع به اندرنگري صورت زيبا ميکند، تنها در اينجاست که اين اندرنگري صورت زيبا، براي وي فضيلت، نيکبختي و ناميرايي حقيقي را به ارمغان مي‌آورد. اما چگونه بايد اين ادعا را تفسير کرد؟ هدف نوشتار حاضر نشان دادن اين نکتة تفسيري است که برداشت افلاطون از معناي اندرنگري صورت زيبا را ‌بايد در بستر برنامه‌يي اخلاقي، سياسي و در ارتباط با زندگي عملي يک شهروند دريافت و نه صرفاً در قالب برداشتي يکسره انتزاعي و نظري. در بخش نخست اين نوشتار، مسئلة مورد نظر با بررسي قسمتهاي گوناگون سخنان ديوتيما تقرير ميگردد و در بخش دوم، با توجه خاص به سخنراني آلکيبيادس نشان داده ميشود که براي فهم برداشت افلاطون از مسئله ‌بايد به زواياي گوناگون اين سخنراني توجهي خاص مبذول داشت و نهايتاً در نتيجه‌گيري تفسير مؤلف بر اساس خوانشي کلي از محاوره ميهماني و بطور خاص شخصيت آلکيبيادس و سخنان وي، از واپسين عبارات ديوتيما ارائه ميگردد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      20 - فيلوپونوس و تطور انديشه فلسفي وي
      فرهاد اسدی مریم  سالم سید محمد اسماعیل سید هاشمی
      فيلوپونوس، فيلسوف نوافلاطوني ـ اسکندراني دورة متأخر، در اکثر علوم عصر خود به حدي متبحر شده بود که برخي به او لقب علاّمه دادند. ولي اين تنها خصوصيت بارز اين متفکر مدرسة اسکندريه نيست. انديشة فيلوپونوس در طول عمر آکادميک خود، دچار نوسانات شگرفي گرديد که برخي شجاعت او را د چکیده کامل
      فيلوپونوس، فيلسوف نوافلاطوني ـ اسکندراني دورة متأخر، در اکثر علوم عصر خود به حدي متبحر شده بود که برخي به او لقب علاّمه دادند. ولي اين تنها خصوصيت بارز اين متفکر مدرسة اسکندريه نيست. انديشة فيلوپونوس در طول عمر آکادميک خود، دچار نوسانات شگرفي گرديد که برخي شجاعت او را در نقد و ردّ آراء پيشينيان در حدّ يک قهرمان ستوده‌اند و وي را راهگشاي تفکر نقّادانه دانسته‌اند و برخي هم وي را بزدل و طمّاع دانسته‌اند که براي نجات جان خويش و اغراض مادي، در مقابل فشار حکومت مسيحي ـ رومي تسليم شد و از دستاوردهاي فلسفي خويش دست شست. در نوشتار حاضر تلاش شده تا حدي، پرده از چهرة رازآلود اين فيلسوف، با استناد به آثار ارزشمند پژوهشگران معاصر، کنار زده شود و در جهت تعميق فهم درست از سير تطور انديشة فلسفي در تاريخ فلسفه گامي، هرچند کوچک، برداشته شود. از جمله مواردي که اين نوشتار مورد توجه قرار ميدهد، چگونگي تعامل مدرسة اسکندريه با حکومت مقتدر مسيحي است، بنحوي که در دورة مورد نظر، زمينة رشد و نموّ فيلسوفان و شارحان مروّج انديشة ارسطويي از جمله فيلسوف مورد نظر ما فراهم ‌گرديد. ولي شايد مهمترين دستاورد اين نوشتار بررسي رويکرد نقّادانة فيلوپونوس نسبت به آراء ارسطو و اسلاف وي و مقايسة تطبيقي مهمترين آراء فلسفي فيلوپونوس در دو دوره از فعاليت آکادميک وي باشد؛ آراء متضاد و گاه متناقضي که در جاي خود محل بروز مناقشات قابل‌توجهي گرديد و آثار خاص خود را بر سير تحول انديشة فلسفي جوامع مختلف از جمله فلسفة اسلامي بر جاي گذاشت. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      21 - نسبت ايزدان و انسان در انديشه يوناني
      عبدالرسول  حسني فر سجاد  چيت فروش
      رفتار و کنش انسان در هر دوره بطور مستقيم متأثر از نگاه هستي‌شناسانه و مباني فکري و اعتقادي آن دوره ميباشد؛ به طوري كه براي فهم رفتار و کنش انسان و چرايي آن در يک دوره، بايد به شناخت مباني هستي‌شناسي و معرفتي آن دوره پرداخت. يکي از اين مباني هستي‌شناسانه و معرفت‌شناسانه چکیده کامل
      رفتار و کنش انسان در هر دوره بطور مستقيم متأثر از نگاه هستي‌شناسانه و مباني فکري و اعتقادي آن دوره ميباشد؛ به طوري كه براي فهم رفتار و کنش انسان و چرايي آن در يک دوره، بايد به شناخت مباني هستي‌شناسي و معرفتي آن دوره پرداخت. يکي از اين مباني هستي‌شناسانه و معرفت‌شناسانه که در فهم رفتار و کنش انسان در هر دوره ضروري مينمايد نوع نگاه به هستي و خداست که بطور مستقيم بر رفتار انسان در جامعه تأثير دارد. با توجه به ضرورت شناخت بين فرهنگي در دوره معاصر و تأثير و رابطه عميقي که بين يونانيان و ايرانيان وجود داشته است، شناخت مباني فکري و رفتاري يونانيان ميتواند در بررسي اين رابطه فرهنگي نقش کليدي داشته باشد. بر اين اساس، نوشتار حاضر در جهت شناخت مباني فکري و رفتاري يونانيان به بررسي نوع نگاه هستي‌شناسانه و مباني فکري آنها و بطور خاص نگاه يونانيان به خدا و نفس و تأثير اين نوع نگاه در رفتار و كنش انسان يوناني پرداخته است و بر اين مبنا سه انديشمند دوره يوناني يعني هومر، سقراط و افلاطون با روش تفسيري مورد بررسي قرار گرفته است. نتايج تحقيق نشان ميدهد نگاه يونانيان به خدا با تأثير انديشمندان هر دوره متفاوت بوده، بطوري که نگاه هومر، سقراط و افلاطون از جهتي از همديگر قابل تفکيک است. در نگاه اسطوره يي هومري، خدايان بسان قهرمانان بشري داراي صفات انساني و در معامله با انسان هستند، اما در نگاه سقراط، خدا موجودي است که بدنبال هدايت و راهنمايي انسانها بوده و از طريق دايمونها با مردم ارتباط دارد. در تفکر افلاطون که تکثر خدايان بسمت وحدت ميگرايد، خدا بعنوان ايده خير، موجودي متعالي است که سرنوشت و مبناي قانونگذاري در زندگي فردي و اجتماعي انسان قرار ميگيرد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      22 - هستي‌شناسي رياضي افلاطون در تفاسير اسلامي و غربي
      محمد  ساکت نالکياشري علي‌نقي  باقرشاهي
      ياضيات همواره از علوم يقيني شمرده ميشده است، اما اينکه معرفت رياضي دربارة چيست، همواره دغدغه ذهني رياضيدانان و فيلسوفان رياضي بوده است. اين نظريه که متعلقات رياضي، اموري مجرد و مفارق از جهان ذهن و انديشه ما هستند به افلاطون نسبت داده شده و عده زيادي از فيلسوفان واقع‌باو چکیده کامل
      ياضيات همواره از علوم يقيني شمرده ميشده است، اما اينکه معرفت رياضي دربارة چيست، همواره دغدغه ذهني رياضيدانان و فيلسوفان رياضي بوده است. اين نظريه که متعلقات رياضي، اموري مجرد و مفارق از جهان ذهن و انديشه ما هستند به افلاطون نسبت داده شده و عده زيادي از فيلسوفان واقع‌باور را با تمام اختلاف‌نظرهايشان افلاطون‌گرا ناميده‌اند. مفسران افلاطون، فلسفه رياضي وي را چه از لحاظ هستي‌شناسي و معناشناسي، چه از لحاظ معرفت‌شناسي بطور شفاف و سازگار تفسير نکرده‌اند و اين امر باعث بدفهمي فلسفه رياضي افلاطون و ابهام در کل فلسفه او گرديده است. از جمله، پريچارد، تفسيري از هستي‌شناسي افلاطون ارائه کرد که بموجب آن، متعلقات رياضي همين محسوسات هستند. بر اساس اين تفسير، تمثيل خط به گونه ديگري تفسير شده و ابهامات موجود در اين تمثيل از ميان ميرود. ما در اين نوشتار اين تفسير را بررسي ميکنيم و آن را با ساير تفاسير هستي‌شناسي رياضي افلاطون مقايسه كرده و آثار آن را در کل فلسفه رياضي افلاطون ملاحظه مينماييم و نشان ميدهيم فلسفه رياضي افلاطون برخلاف تفسير سنتي آن درگير معماي بناسراف نيست. بعلاوه، بر اساس استدلالهاي صدرالمتألهين نظرية مثل بلحاظ هستي‌شناسي نظريه‌يي کاملاً سازگار است؛ نتيجه اينکه فلسفه رياضي افلاطون فلسفه‌يي سازگار است. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      23 - رابطۀ «ضعف ¬اراده» با اخلاقی¬ زیستن از ديدگاه ارسطو؛ با نگاهی به نظر سقراط دربارۀ ضعف ¬اراده و نقد ارسطو بر آن
      سیمین خیرآبادی علی اکبر عبدل آبادی
      مفهوم «ضعف اراده» یکی از مفاهیم بنیادین در اخلاق شناسی ارسطوست و فهم آن کاملاً متوقف بر فهم معنا و کاربرد آن در آراء اوست. در این نوشتار، با روشی توصیفی ـ تحلیلی کوشیده ایم تا پس از اشاره به ریشۀ لغوی اصطلاح ضعف اراده در زبان یونانی، ابتدا نظر سقراط دربارۀ ضعف اراده چکیده کامل
      مفهوم «ضعف اراده» یکی از مفاهیم بنیادین در اخلاق شناسی ارسطوست و فهم آن کاملاً متوقف بر فهم معنا و کاربرد آن در آراء اوست. در این نوشتار، با روشی توصیفی ـ تحلیلی کوشیده ایم تا پس از اشاره به ریشۀ لغوی اصطلاح ضعف اراده در زبان یونانی، ابتدا نظر سقراط دربارۀ ضعف اراده و نقد ارسطو بر آن را بیان کنیم و سپس با توجه به برخي از مصادیق مفهوم ضعف اراده در کتاب اخلاق نیکوماخوسی ارسطو، نشان دهیم که چرا انسان گاهی بر خلاف معرفت اخلاقیش عمل ميكند. در ادامه، با بیان تحلیل ارسطو از پدیدۀ ضعف اراده بعنوان یکی از موانع اخلاقی زیستن، توضيح داده ميشود که گاهی ضعف در فرایند «اراده‌ورزی» با عقلانیت تضاد می‌یابد و سبب ميشود که انسان با علم به اینکه يك عمل بلحاظ اخلاقي درست یا نادرست است، تحت سیطرۀ امیال نابجایش آن عمل اخلاقاً نادرست را انجام دهد یا آن عمل اخلاقاً درست را انجام ندهد. از نظر ارسطو، شرط عقلانی بودن التزام اخلاقی اینست که انسان از «حکمت عملی» بهره مند باشد و اگر عقل در مقام عمل، هدایت دیگر قوای انسان را بر عهده گیرد، انسان قطعاً عمل درست را اراده و انتخاب خواهد کرد و آن را انجام خواهد داد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      24 - شناخت عقلي و شهودي انسان نسبت به احد و احد نسبت به خود و غيرخود در فلسفه افلوطين
      اسدالله  حيدرپور کيائي
      مقاله حاضر تحقيقي است در اينباره كه براساس ديدگاه افلوطين آيا انسان ميتواند شناخت برهاني و استدلالي از احد داشته باشد يا خير؟ و آيا ميتواند توصيف و بياني از او ارائه بدهد يا خير؟ همچنين آيا انسان قادر به شناخت شهودي و حضوري از احد هست يا خير؟ احد نسبت به خود از چه نوع ش چکیده کامل
      مقاله حاضر تحقيقي است در اينباره كه براساس ديدگاه افلوطين آيا انسان ميتواند شناخت برهاني و استدلالي از احد داشته باشد يا خير؟ و آيا ميتواند توصيف و بياني از او ارائه بدهد يا خير؟ همچنين آيا انسان قادر به شناخت شهودي و حضوري از احد هست يا خير؟ احد نسبت به خود از چه نوع شناختي برخوردار است، شناخت عقلي برهاني يا شناخت عقلي شهودي؟ افلوطين بر اين باور است که انسان قادر به تفکر نظري و شناخت عقلي استدلالي از احد نيست و بدين‌سبب نميتواند توصيف و بياني از او ارائه نمايد ولي انسان در يک شرايط خاص قادر به شهود احد و دريافت حضوري او خواهد بود و بنحوي اتحاد با احد پيدا خواهد کرد. تفکر و انديشه استدلالي که در ذات خود ملازم با کثرت است در احد ذاتاً بسيط و محض راه ندارد، ازاينرو او بنحو شهودي خودآگاه است و چون مبدأ همه چيز است و همه چيز در او حضور دارند، بنحوي که از خود آگاه است از غيرخود نيز آگاه است. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      25 - انسانمداري از منظر سوفيستها و فلاسفه بزرگ يونان؛ بررسي وجوه اشتراک و افتراق ديدگاهها
      حسن  بلخاري قهي مينا  محمدي‌ وکيل
      سوفيستها را ميتوان از نخستين متفکران باستان دانست که موضوع اصلي انديشه را معطوف به مسئلة انسان ميدانستند. ايشان براي نخستين بار جهت پژوهش فلسفي را از «فوسيس» به «نوموس» تغيير دادند. تقريباً همزمان و اندکي پس از ظهور سوفيستها، سقراط، افلاطون و همچنين ارسطو نيز با وجود مخ چکیده کامل
      سوفيستها را ميتوان از نخستين متفکران باستان دانست که موضوع اصلي انديشه را معطوف به مسئلة انسان ميدانستند. ايشان براي نخستين بار جهت پژوهش فلسفي را از «فوسيس» به «نوموس» تغيير دادند. تقريباً همزمان و اندکي پس از ظهور سوفيستها، سقراط، افلاطون و همچنين ارسطو نيز با وجود مخالفتها و تعارضات بنيادين با ايشان، انسان را نخستين خواست نظرية فلسفي برشمردند. اين امر اصليترين وجه اشتراک دو ديدگاه سوفيستي و فلاسفة کهن را نشان ميدهد. از سوي ديگر، ميان سقراط و سوفيستها از لحاظ شيوة ديالکتيک و بحث نيز نوعي قرابت صوري وجود دارد. اما از آنجا که سقراط معرفت را داراي معيار ثابت و فارغ از تأثيرات و متغيرات حسي قلمداد ميکند، ازاينرو «انسان معيار همه چيز است» پروتاگوراس از آنجا که نظر به انسان فردي دارد و حقيقت را نسبي تلقي ميکند، مورد انتقاد و اعتراض سقراط قرار ميگيرد. بدين‌ترتيب مطالعة تطبيقي آراء سوفيستي و اهالي فلسفه نشان ميدهد که موضوع و روش، نزد دو گروه يکسان، اما غايت انديشه متفاوت بوده است. اين غايت نزد سوفيستها آموزش يا «پايديا» بود، در حالي که فلاسفه غايت عمل را در شناخت حقيقت ميجستند. نوشتار حاضر با هدف کشف وجوه اشتراک و افتراق دو ديدگاه، در گام نخست به تدقيق آراء شاخص آن خواهد پرداخت و سپس روشن ميکند که برخي نتايج فکري بدست آمده توسط سوفيستها، با وجود بدنامي تاريخي ايشان، تأثيراتي پاينده تا فلسفة معاصر غربي داشته است. بعبارت ديگر، اينان با تغيير جهت فلسفه به مسئلة انسان بنوعي مباني فلسفة نوين غرب را پي افکندند. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      26 - مسئله دوگانگي روح و بدن در هومر، افلاطون و ارسطو
      یاشار جیرانی
      اين مقاله به بررسي مسئله روح (پسوخه) و بدن در آراء هومر، افلاطون و ارسطو ميپردازد. مدعاي اصلي نوشتار حاضر از اين قرار است که نظريات متضاد افلاطون و ارسطو در باب هستي‌شناسي روح و بدن، درنهايت در تعبير دوگانه از هستي‌شناسي روح در دوران اسطوره‌يي بخصوص هومر ـ ريشه دارد. به چکیده کامل
      اين مقاله به بررسي مسئله روح (پسوخه) و بدن در آراء هومر، افلاطون و ارسطو ميپردازد. مدعاي اصلي نوشتار حاضر از اين قرار است که نظريات متضاد افلاطون و ارسطو در باب هستي‌شناسي روح و بدن، درنهايت در تعبير دوگانه از هستي‌شناسي روح در دوران اسطوره‌يي بخصوص هومر ـ ريشه دارد. به اين معنا که تضاد دوران فلسفي ميان افلاطون و ارسطو بر سر هستي‌شناسي روح و بدن، در تعبير دوگانه و متضاد هومر از مفهوم روح ريشه دارد. بعلاوه، اين مقاله سعي دارد با اثبات چنين نظري، قدمي بسيار کوچک در راستاي فهم نسبت ميراث اسطوره‌يي يونان باستان با دوران فلسفه انساني آن ـ بخصوص افلاطون و ارسطو ـ بردارد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      27 - جایگاه معرفت¬شناختی فرونسیس و اهمیت آن در فلسفۀ اخلاق ارسطو
      علی ناظمی اردکانی رضا داوری اردکانی مالک حسینی
      فرونسیس یا حکمت عملی یکی از فضايل عقلي است که ارسطو آن را به استعداد عمل کردن پیوسته با تفکر درست در اموری که برای آدمی نیک یا بد هستند، تعریف کرده است. عمل حاصل از این استعداد یا عمل فرونتیک، حاصل نحوه ‌يي از اندیشیدن فلسفی است که در عین نظر به مبادی و اصول ثابت، به مد چکیده کامل
      فرونسیس یا حکمت عملی یکی از فضايل عقلي است که ارسطو آن را به استعداد عمل کردن پیوسته با تفکر درست در اموری که برای آدمی نیک یا بد هستند، تعریف کرده است. عمل حاصل از این استعداد یا عمل فرونتیک، حاصل نحوه ‌يي از اندیشیدن فلسفی است که در عین نظر به مبادی و اصول ثابت، به مدینه (پولیس) بمثابه بستر شکلگیری اعمال، به امور کرانمند و جزئی و متغیر بمثابه متعلقات شناخت و به انسان بمثابه عاملی مختار، نظر دارد. قاعده‌نامندی فرونسیس و در عین حال موجه بودنش، راهکاری است تا به قواعد سخت و ثابت علمی بمثابه تنها روش موجه شناخت، تن ندهیم. ارسطو در واقع، با تمایز بخشیدن روشمند بین سوفیا یا حکمت نظری و فرونسیس، استقلال و تحویل‌ناپذیری معرفت عملی ـ اخلاقی دربارة آنچه درست است را پایه گذاری كرده است؛ تأمل-ورزی عملی را نمیتوان به براهین منطقی فروکاست. در فلسفۀ اخلاق ارسطو، معرفت عرضی، بمثابه معرفتی ناظر به امور کرانمند و جزئی و ممکن و متغیر، تکمله ‌يي بر معرفت ذاتی بمثابه معرفتی ناظر بر امور ازلی و کلی و مبادی نخستین و ثابت واقع میشود. سوفیا و فرونسیس تنها در صورتی که بمثابه دو روی یک سکه باشند نیکبختی را در پی خواهند داشت. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      28 - نسبت ميان فلسفه افلاطون و ارسطو در مکتب اسکندراني (آمونيوسي)
      روح الله فدائی احمد عسگری
      از قرن اول قبل از ميلاد مکتب افلاطوني همواره با فلسفه مشاء مواجهه داشته ‌است. در اين ميان، جرياني که ايده تلفيق اين دو مکتب را داشت در آمونيوس ساکاس به اوج ‌رسيد. اين ايده در فرفوريوس محقق شد و از آن پس فلاسفه افلاطوني به جمع ميان افلاطون و ارسطو اهتمام ويژه ورزيدند. لي چکیده کامل
      از قرن اول قبل از ميلاد مکتب افلاطوني همواره با فلسفه مشاء مواجهه داشته ‌است. در اين ميان، جرياني که ايده تلفيق اين دو مکتب را داشت در آمونيوس ساکاس به اوج ‌رسيد. اين ايده در فرفوريوس محقق شد و از آن پس فلاسفه افلاطوني به جمع ميان افلاطون و ارسطو اهتمام ويژه ورزيدند. ليكن سوريانوس و برقلس، از اين جريان فاصله گرفتند و در مواضعي مهم ارسطو را نقد کرده و فکر او را در مقابل رأي افلاطون تلقي نمودند. بعقيدة برقلس، ارسطو عالم مثل را انکار کرده و از فهم عليت فاعلي الهي عاجز مانده و از اينرو فاعليت او را در عليت غايي منحصر نموده است. علاوه برآن، عقل را به مقام مبدأ اول و واحد علي الاطلاق ارتقا داده كه اين خود خطايي خطير و انحرافي بزرگ بود. در مقابل بواسطه تلاشهاي آمونيوس هرميايي و شاگردان وي، مکتب فلسفي اسکندريه شکل ‌گرفت که طرح جمع افلاطون و ارسطو را بشکل نظام‌مند پي گرفت و به اوج خود ‌رساند. سيمپليکيوس بعنوان يکي از برجسته‌ترين فيلسوفان اين حوزه، متأثر از تعاليم آمونيوس هرميايي، آنچه را برقلس موارد اختلاف افلاطون و ارسطو ميدانست، بنحوي تحليل و تفسير نمود که به مواضع اشتراک و اتفاق بدل ‌شود. وي اين کار را نه به اقتضاي ذوق و بموجب تفنن فکري، بلکه بواسطه الزامات فلسفي پيش رو انجام داد. پرونده مقاله
    • دسترسی آزاد مقاله

      29 - تقدم سوفیا بر فرونسیس و اهمیت آن در فلسفۀ اخلاق ارسطو
      علی ناظمی اردکانی رضا داوری اردکانی مالک حسینی
      نسبت میان فرونسیس (phronesis) یا حکمت عملی و سوفیا (sophia) یا حکمت نظری، و در سطحی دیگر، نسبت بین فضایل اخلاقی و فضایل عقلی، یکی از موضوعات مهم در فلسفۀ اخلاق ارسطوست. اهمیت موضوع نه تنها به این دلیل است که در صورت تقدم و برتری فرونسیس بر سوفیا، بین آموزه های ارسطو در چکیده کامل
      نسبت میان فرونسیس (phronesis) یا حکمت عملی و سوفیا (sophia) یا حکمت نظری، و در سطحی دیگر، نسبت بین فضایل اخلاقی و فضایل عقلی، یکی از موضوعات مهم در فلسفۀ اخلاق ارسطوست. اهمیت موضوع نه تنها به این دلیل است که در صورت تقدم و برتری فرونسیس بر سوفیا، بین آموزه های ارسطو در متافیزیک و اخلاق نیکوماخوس تعارض پیدا ميشود، بلکه بنظر میرسد تقدم فرونسیس بر سوفیا درنهایت به نوعی عدول از فلسفة اولی و بتبع آن، آدمی را شریفترین موضوعات پنداشتن، می انجامد. البته ارسطو خود با چنین موضعی مخالف است. مسئلۀ اصلی در این مقاله اینست که آيا در فلسفة ارسطو تقدم با سوفیاست یا فرونسیس و اینکه اهمیت تقدم یکی بر دیگری چیست و چه پیامدهایی دارد؟ در این مقاله استدلال ميشود که گرچه نزد ارسطو فرونسیس از جایگاهي ممتاز برخوردار است اما درنهایت سوفیا تقدمی مبنایی دارد. از طرفی، در اندیشة ارسطویی، ائودایمونیا (eudaimonia) یا نیکبختی، جز از طریق بهره مندی از فرونسیس توأم با سوفیا ممکن نیست. پس ميتوان گفت برای شناخت غایت فلسفه، باید در مفاهیم سوفیا و فرونسیس و نسبت آنها با یکدیگر و دیگر فضایل تأمل کرد. پرونده مقاله