• فهرست مقالات


      • دسترسی آزاد مقاله

        1 - نوشته‌هاي خواجه‌نصيرالدين طوسي در اخلاق؛ تحليل انتقادي – تطبيقي جامع از آثار اخلاقي وي
        فرشته  ابوالحسني نياركي
        بررسي انتقادي نوشته هاي خواجه نصيرالدين طوسي در اخلاق هدف جستار حاضر است. پژوهش از اضلاع نظرية اخلاقي طوسي، مسبوق به آگاهي جامع از آثار وي ميباشد، ازاينرو، پيش از هر نوع پژوهشي از اخلاق-نگاري او، تحليل نقادانه از نوشته هاي خواجه و ترابط آنها با يکدگر ضرورت دارد؛ شناسايي چکیده کامل
        بررسي انتقادي نوشته هاي خواجه نصيرالدين طوسي در اخلاق هدف جستار حاضر است. پژوهش از اضلاع نظرية اخلاقي طوسي، مسبوق به آگاهي جامع از آثار وي ميباشد، ازاينرو، پيش از هر نوع پژوهشي از اخلاق-نگاري او، تحليل نقادانه از نوشته هاي خواجه و ترابط آنها با يکدگر ضرورت دارد؛ شناسايي سهم اخلاق پژوهي در آثار خواجه و آثار مرتبط وي با اخلاق در اين راستاست. گزارش تفصيلي از همة آثار خواجه طوسي در زمينه هاي مختلف، شايسته اين جستار نيست؛ با اين بيان تنها به کتب، رسائل و مقالات طوسي در اخلاق‌نگاري اعم از «تک نگاري مستقل در اخلاق» و «مباحث پراکندة اخلاقي در ساير آثار» بسنده ميکنيم. همچنين بسبب اهميت اخلاق نگاريهاي مدون و مستقل خواجه، به بيان سال نگارش، انگيزة تأليف، جهت گيري اثر، روش، ساختار، منابع طوسي در آن اثر خاص، وضعيت نشر اثر، جايگاه اثر در تاريخ اخلاق نگاري، ارجاعات، مکتب اخلاقي و فهرست اجمالي با رهيافت تحليلي ـ تطبيقي از مسائل ميپردازيم. بررسي نسبت و پيوستگي آثار اخلاقي خواجه طوسي بويژه سه اثر مهم اخلاق محتشمي، اخلاق ناصري و اوصاف الاشراف از ديگر مباحث اين جستار است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        2 - سعادت از منظر ارسطو و ابن مسكويه رازي
        علي‌محمد  ساجدي هاجر  دارايي‌تبار
        پرسش دربارة مفهوم و مصداق «سعادت»، ريشه در نهاد و سرشت آدمي دارد. مقايسه آراء دو انديشمند صاحب‌نظر در اين زمينه ـ يکي از يونان باستان و ديگري از حکماي اسلامي هم روزگار با ابن‌سينا، از جهت معرفت نسبت به نوآوري متفکران اسلامي در قبال رهاورد يونانيان در ساحتهاي گوناگون فلس چکیده کامل
        پرسش دربارة مفهوم و مصداق «سعادت»، ريشه در نهاد و سرشت آدمي دارد. مقايسه آراء دو انديشمند صاحب‌نظر در اين زمينه ـ يکي از يونان باستان و ديگري از حکماي اسلامي هم روزگار با ابن‌سينا، از جهت معرفت نسبت به نوآوري متفکران اسلامي در قبال رهاورد يونانيان در ساحتهاي گوناگون فلسفي، حائز کمال اهميت است. اين جستار مختصر ـ که به روش تحليلي ـ تطبيقي صورت پذيرفته ـ پس از تأملاتي چند دربارة مباني فلسفي و اخلاقي هريک، وجوه اشتراک و افتراق آراء ايشان دربارة سعادت را کاويده است. ارسطو، گرچه با اهتمام کامل به مؤلفه‌هاي عقل، لذت و دوستي، تئوري فضيلت و سعادت را حول محور «اعتدال» تعريف ميکند، ليکن، با توجه نگاه غيرتوحيدي وي به خدا و جهان و عدم توجه او به معاد، قادر نيست که مدل موفقي از مفهوم و مصداق سعادت ارائه کند. برخلاف ابن‌مسکويه که با جهانبيني توحيدي ميکوشد تا همين معاني را برپايه معرفت نفس، عقل و شرع تبيين نمايد، سعادت را به دو قسم دنيوي و اخروي تقسيم نموده و مصداق واقعي سعادت را قرب الهي معرفي ميکند. همچنين، هردو بر تعريف سعادت به خير متعالي (خير اعلي) تأکيد ميورزند، ليکن، از آنجا که مباني انديشه اخلاقي آنها با يکديگر متفاوت بوده، لوازم انديشه آنان نيز با يکديگر متفاوت خواهد شد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        3 - فارابي و نظريه تمايز وجود از ماهيت
        قاسم  پورحسن
        يکي از ابداعات فارابي و فلسفه اسلامي، طرح نظريه تمايز وجود از ماهيت است. اين ديدگاه تنها در پرتو فهم معناي حقيقت وجود ميسر گرديد. فيلسوفان اسلامي و بطور خاص فارابي و ابن‌سينا، بواسطه گسست معرفتي از سنت يوناني، کوشيدند تا وجود را متفاوت از ارسطو فهم نموده و پرسش از هستي چکیده کامل
        يکي از ابداعات فارابي و فلسفه اسلامي، طرح نظريه تمايز وجود از ماهيت است. اين ديدگاه تنها در پرتو فهم معناي حقيقت وجود ميسر گرديد. فيلسوفان اسلامي و بطور خاص فارابي و ابن‌سينا، بواسطه گسست معرفتي از سنت يوناني، کوشيدند تا وجود را متفاوت از ارسطو فهم نموده و پرسش از هستي را به سؤال از چيستي شيء فرو نکاهند. فارابي علاوه بر تمايز منطقي و مفهومي، توانست تمايز وجودي را در فلسفه عرضه و تدوين نمايد. ابن‌سينا آن را چنان بسط داد که برخي معتقدند اين نظريه، دستاورد فلسفي ابن‌سيناست. چگونگي ارتباط وجود و ماهيت پس از مسئله بداهت و اصالت وجود، يکي از مهمترين مباحث فلسفه اسلامي تلقي ميشود. فيلسوفان مسلمان در همان آغاز، تحت‌تأثير تقسيم وجود به واجب و ممکن، کوشيدند تا تفاوت بنيادين دو قسم را با تبيين نسبت وجود و ماهيت شرح دهند. دو گزاره «إن الواجب ماهيته انيته» و «کل ممکن زوج ترکيبي له ماهيه و وجود»، اساس دو نوع تلقي درباره وجود و تبيين رابطه وجود با ماهيت را شکل داد. نظريه ترکيبي بودن موجودات ماهوي از دو حيث وجود و ماهيت، زائد يا عرضي بودن وجود بر ماهيت و تمايز وجود و ماهيت در موجودات، ديدگاههايي هستند که در فلسفه اسلامي با فارابي آغاز گرديد و بتدريج به مهمترين مباحث در باب وجود تبديل شد. همچنين بحثي را که فارابي درباره تشخص ماهيات و ملاک تشخص ارائه داد و بعدها همه فيلسوفان اسلامي آن را پذيرفته و مورد تأکيد قرار دادند، تحت‌تأثير همين موضوع رخ داد. در اين نوشتار ابتدا تلاش خواهيم کرد تا فهم صحيحي از نظريه تمايز بکمک تبيين شالوده‌هاي اساسي آن بدست دهيم و سپس نتايج معرفتي و فلسفي آن را بيان کرده و اهميت نظريه را در فلسفه اسلامي مورد توجه قرار دهيم. لازمه چنين تبييني، بررسي تفصيلي آراء فارابي درباره وجود، معناي وجود و نسبت وجود و ماهيت است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        4 - سخن سردبير
        دکتر حسین کلباسی اشتری
        تعيين و تشخيص زباني خاصي براي هر دانشي متمايز از ساير دانشها، امري بظاهر روشن و غيرقابل انكار است و چند و چون در آن معنا ندارد. اين زبان اختصاصي، تنها محدود به اصطلاحات و واژگان فني مُستعمل در هر علم نيست، بلكه عمدتاً به ساختار، چشم‌انداز و بويژه روح حاكم بر آن زبان باز چکیده کامل
        تعيين و تشخيص زباني خاصي براي هر دانشي متمايز از ساير دانشها، امري بظاهر روشن و غيرقابل انكار است و چند و چون در آن معنا ندارد. اين زبان اختصاصي، تنها محدود به اصطلاحات و واژگان فني مُستعمل در هر علم نيست، بلكه عمدتاً به ساختار، چشم‌انداز و بويژه روح حاكم بر آن زبان بازميگردد. اين تقسيم و تمايز ميتواند ـ و بايد ـ حتي در زيرمجموعه شاخه‌يي از علوم مانند علوم تجربي و كاربردي نيز آشكار شود؛ زيرا مثلاً زبان دانش انفورماتيك و فناوري اطلاعات (IT) با زبان فيزيك و زيست‌شناسي و حتي زبان رايج در علوم رياضي و زبان رياضي با زبان عصب‌شناسي و هوش مصنوعي و ... متفاوت است. اين در حالي است كه ترابط و مشاركت اين علوم در برخي زمينه‌ها بسيار زياد است و مثلاً علوم رايانه‌يي و انفورماتيك و هوش مصنوعي با رياضيات و قواعد و مناسبات آن، ارتباط تنگاتنگي دارند. با اين حال در گفتمان و فروعات مربوط به فلسفه علم، يكي از مقولات اساسي همين مقوله «زبان علم» است. اگرچه اين معنا در تقسيمبندي علوم نزد قُدما و شرايط و مبادي آن ـ مانند رئوس ثمانيه ـ چندان متمايز و مستقل نگرديده بود، ليكن همين قُدما وقتي به اصولي چون مفردات و روشها و تعاريف نظر ميكردند، خواه‌ناخواه به نقش «زبان علم» هم التفات داشتند و آن را در تحديد و تشخيص دانشها موثر ميدانستند. نگارش رساله‌هايي چون الحدود ابن‌سينا، الحروف فارابي، كبري في المنطق ميرسيد شريف و دهها نوشتة ديگر از ايندست، صرفاً به سياق آثار ادبي و منطقي معمولي كه ساختار عبارت و گزاره و مفردات قضايا را تحميل ميكند، نوشته نشدند، بلكه عمدتاً و اصالتاً بر مقوله زبان تأكيد و تمركز يافته‌اند؛ براي نمونه، تحليل دقيق و بلكه حيرت‌آور فارابي در رساله الحروف درخصوص حروف، اسماء و مقولات (كه فصل نخست اين رساله را تشكيل ميدهد) و نيز ملاحظات زبانشناسي وي بويژه در مورد واژه «وجود» و معاني، دلالتها، مشتقات و تركيبات مستعمل آن، تنها به دغدغه نحوي و حتي منطقي مصنّف آن بازنميگردد، بلكه مهمتر از آن، عميقاً به جهات و زمينه‌هاي معرفتي، تربيتي و حتي وجودشناختي زبان مرتبط ميشود. فارابي در تقسيمبندي علوم در احصاء العلوم نيز از مؤلفه زبان و نقش آن در تمايز دانشها حكايت ميكند؛ زبان خطابه، زبان برهان و زبان شعر مهمترين قلمروهاي مورد نظر او در اين باب بشمار ميروند. اين مطلب به مناسبتهاي گوناگون در نوشته‌هاي حكما، منطقيون و اديبان و شاعران نيز انعكاس يافته و اي بسا طوايف و اصناف مردمان برحسب زبان از يكديگر شناخته ميشوند. زبان فلسفه و اهل آن، «برهان» است. در صناعات خمس، برهان از جدل و سفسطه و شعر و خطابه جدا شده است. اگر در همين تفكيك و تمايز دقت كنيم، شرايط و مقدمات فلسفه و زبان اختصاصي آن آشكار ميشود. البته در ميان چهار صناعت ديگر، صناعت «شعر» وضع خاصي دارد، چون آنچه معلم اول از شعر و شاعري اراده ميكرد، با آنچه امروزه از اين عرصه ميشناسيم، تفاوتهاي عمده‌يي دارد و ميدانيم تلقي ارسطو حتي از دانش «تاريخ» نيز با آنچه امروزه بدين نام شناخته شده، يكسان نيست. وي تاريخ را در ذيل شعر قرار ميداد، زيرا بعقيدة او مطالب و قضاياي تاريخ جزئي‌تر از شعر و از اين جهت نسبت بدان از اهميت كمتري برخوردار بود. به هر روي، از ديد وي، برهان بدين اعتبار از بقيه ممتاز است كه از زباني ناظر بر واقع برخوردار است و هرچند تمامي دانشها، واقع‌نما هستند، گويي فلسفه در اين محاكاة و واقع‌نمايي، سهم بيشتري دارد. زبان برهان كه زبان فلسفه است، بدين اعتبار است كه اين زبان از ساير زبانهاي علوم و بويژه از زبان روزمره و عادي فاصله ميگيرد و اگر در ذهن و ضمير مردمان چنين جلوه كرده است كه فيلسوفان به تعقيد و ابهام و كلي‌گويي تمايل دارند، ناشي از سنخ زباني و البته سنخ انديشگي فلسفه و فيلسوفان است. هيچ فيلسوفي در غموض و دشواري زبان تعمّد ندارد و اگر گهگاهي تكلّف و تقيّدي هست، به دشواري تفكر فلسفي بازميگردد. اكنون ابن پرسش نمود مييابد كه اگر زبان فلسفه از پيچيده به ساده ميل كند و بعبارتي، در زبان اين دانش، نوعي دستكاري و تصرّف صورت گيرد، چه اشكالي پديد مي‌آيد؟ پاسخ اين است كه اگر ما به پيوستگي و ترابط ميان زبان و تفكر قائل باشيم و اگر زبان را آيينه و جلوه و ساحت ملفوظِ تفكر بدانيم، آنگاه ساخت و بافت و روح حاكم بر زبان را مصنوعي و تكلّف‌آميز نميدانيم و اهل فلسفه را متهّم به لفاظّي و پيچيده‌گويي نميكنيم. اگر امروزه سخن از ساده‌سازي زبان فلسفه ـ بويژه بگونه‌يي كه در سنت تحليلي مدنظر قرار گرفته است ـ بميان مي‌آيد و حتي در نزديك ساختن آن به زبان روزمره و امور عادي و رايج زندگي تلاش ميشود، آنگاه بايد به نتايج اين ساده‌سازي، بويژه در قياس با مبادي پذيرفته شده در تكوين علم بينديشيم و آفاق دو سنت كلاسيك و جديد در مقوله زبان فلسفه را با يكديگر مقايسه كنيم. اميد كه تأملات اصحاب فلسفه به اين ساحت مهم معطوف گرديده و بويژه بتواند در عرضه زباني استوار در گفتمان فلسفي معاصر مدد رساند. (انشاءالله) پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        5 - مقايسه دو سنخ خردورزي خودبنياد و وحي بنياد در مناظره ابوحاتم رازي و محمد بن زکرياي رازي
        احد  فرامرز قراملکي عباسعلي  منصوري
        در بررسي سير جريان عقلگرايي در جهان اسلام معمولاً به بررسي چالشهاي جريان عقلگرايي با گروههاي ظاهرگرا، متکلمان اشعري و صوفيه پرداخته ميشود و کمتر به بررسي و مقايسه جريانهاي مدافع عقل با يکديگر اقبال ميگردد. در ميان جريانهاي مدافع عقل، دو سنخ خردورزي خودبنياد و خردورزي چکیده کامل
        در بررسي سير جريان عقلگرايي در جهان اسلام معمولاً به بررسي چالشهاي جريان عقلگرايي با گروههاي ظاهرگرا، متکلمان اشعري و صوفيه پرداخته ميشود و کمتر به بررسي و مقايسه جريانهاي مدافع عقل با يکديگر اقبال ميگردد. در ميان جريانهاي مدافع عقل، دو سنخ خردورزي خودبنياد و خردورزي وحي‌باور جايگاه مؤثرتري دارند. زيرا در گفتگوي اين دو سنخ از خردورزي است که نيازهاي متقابل عقل و دين به هم آشکار ميشود و گفتگوها از جدلهاي صنفي فاصله گرفته و به گفتگوي واقعي نزديکتر ميگردند. هدف اين نوشتار بررسي مواضع خلاف و وفاق خردورزي ابوحاتم رازي، احمدبن‌حمدان (ف.322 ﻫ .ق) و محمد بن زکرياي رازي (ف.313 ﻫ .ق) بعنوان نمايندگان خردورزي خودبنياد و خردورزي وحي بنياد در قرن سوم و چهارم هجري است. اين دوره اهميت زيادي در تاريخ تفکر اسلامي دارد، زيرا در اين دوره است که گفتمانها و مکاتب فکري شکل ميگيرد و نظريه‌ها و مرزبنديها ظهور و نمود مييابد. فروکاستن اختلاف عقلگرايي ابوحاتم و محمدبن زکرياي رازي به اعتقاد يا عدم اعتقاد ايشان به ضرورت نبوت، يک مقايسه بسيار سطحي است که مؤلفه‌ها و ماهيت عقلگرايي ايشان را بيان نميكند. نوشتار حاضر در پي اين است كه ريشه‌هاي دورتر و اصلي اين اختلاف را واکاوي نمايد و تصويري از روش عقلگرايي و نظام معرفتي هريک ارائه دهد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        6 - ارزيابي انتقادي خوانش هگل از بنياد آموزه‌هاي هراكليتوس
        داريوش  درويشي
        فلسفه‌ آلماني در آغاز دوران نو، نگاه خود را بيش از تمام ديگر سنتهاي فلسفي، بسمت يونانيان گرداند و نخستين بنيادها و جانمايه‌هاي خود را از فلسفه‌ يوناني به وام گرفت؛ اين سنت يوناني‌گرايي در فلسفه‌ آلماني، از سويي ژرفاي تازه‌‌يي به اين آموزه‌ها بخشيد و از سوي ديگر، به پاره چکیده کامل
        فلسفه‌ آلماني در آغاز دوران نو، نگاه خود را بيش از تمام ديگر سنتهاي فلسفي، بسمت يونانيان گرداند و نخستين بنيادها و جانمايه‌هاي خود را از فلسفه‌ يوناني به وام گرفت؛ اين سنت يوناني‌گرايي در فلسفه‌ آلماني، از سويي ژرفاي تازه‌‌يي به اين آموزه‌ها بخشيد و از سوي ديگر، به پاره‌يي بدفهميها دربارة‌ فلسفه‌ يونان انجاميد. نوشتار حاضر، ميكوشد يكي از پرآوازه‌ترين اينگونه بدفهميها را صورتبندي نمايد. اين بدفهمي، به بنياد آموزه‌هاي هراكليتوس بازميگردد؛ فيلسوفان کهني همچون افلاطون و ارسطو كه كتاب هراكليتوس را در دست داشتند، آموزه‌ جنبش را بنياد آموزه‌هاي هراكليتوس ميدانستند. اين در حالي بود كه هگل، در اوج فلسفه‌ نوين آلماني، كوشيد فلسفه‌ خود را با آموزه‌هاي هراكليتوس هماهنگ سازد، اما از آنجا كه اين کار شدني نبود، آموزه‌هاي هراكليتوس را با مباني فلسفه‌ خويش همساز نمود. براي نمونه، وي بنياد فلسفه‌ هراكليتوس را، نه آموزه‌ «جنبش»، بلكه آموزه‌ «يگانگي هميستاران [= اضداد]» پنداشت. اين خوانش هگل، بزودي از سوي برخي پژوهشگران فلسفه‌ يونان پذيرفته شد و نوشتار حاضر ميكوشد نشان دهد كه بازگشتن به خوانش کهن از بنياد فلسفه‌ هراكليتوس، بسيار شايسته‌تر از پذيرفتن خوانش هگلي از چيستي اين بنياد است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        7 - مقايسه نظريات منطقي – زبانشناختي فارابي با اصول و نظريات زبانشناسي معاصر
        محمود رضا  مراديان
        هدف اصلي نوشتار حاضر، مقايسه نظريات منطقي ـ زبانشناختي فارابي با اصول و نظريات زبانشناسي معاصر است. بدين‌منظور، ابتدا ضمن مروري بر نحوة پيدايش زبانشناسي و استقلال آن از علوم ديگر، به معرفي رايجترين حوزه ها و نظريات زبانشناسي معاصر و سپس به مقايسه و تطبيق نسبي نظريات منط چکیده کامل
        هدف اصلي نوشتار حاضر، مقايسه نظريات منطقي ـ زبانشناختي فارابي با اصول و نظريات زبانشناسي معاصر است. بدين‌منظور، ابتدا ضمن مروري بر نحوة پيدايش زبانشناسي و استقلال آن از علوم ديگر، به معرفي رايجترين حوزه ها و نظريات زبانشناسي معاصر و سپس به مقايسه و تطبيق نسبي نظريات منطقي ـ زبانشناختي فارابي با حوزه‌ها، مفاهيم و نظريات يادشده ميپردازيم. ده قرن پيش از اين، فارابي علم زبان را در ميان علوم زمانه خويش مطرح كرد و حوزه ها، اصول و نظريات خاصي براي آن معرفي نمود که از جهات بسياري هم پوشاني اعجاب‌انگيزي با نظريات زبانشناسي معاصر دارند. او همچنين در علم قوانين الفاظ مفرد ـ که سومين بخش از بخشهاي هفتگانه علم زبان از نظر اوست ـ به بررسي حروف، اصوات و واژگان به صورتي که در آواشناسي و مورفولوژي امروز آمده است، پرداخته و در علم قوانين الفاظ مرکب (چهارمين بخش علم زبان) نيز به بررسي نحوي جملات و عناصر موجود در آنها ميپردازد. نظريات وي در اين زمينه، انطباق عجيبي با دستور گروه‌ساختي چامسکي دارد. فارابي با ايجاد تمايز ميان علم نحو و علم منطق، بين آنها نسبتي برقرار نمود که ميتوانست براي فلاسفه، منطقيون و نحويان بعد از خود درخصوص نظريات زبانشناسي معاصر همچون دستور جهاني و اصول و پارامترهاي آن، نظريه اسباب فراگيري زبان و فطري بودن آن و توسعه نظريه روساخت ـ زيرساخت زبان راهگشا باشد. نظريات او دربارة علم نحو و علم منطق و نسبت آن دو نيز ـ بشدت ـ مبتکرانه و راهگشاست و ميتوان رگه هاي روشني از برخي نظريات نوين، مانند مفهوم روساخت آوايي و زيرساخت معنايي جملات و نظريه فطري بودن زبان را در آنها يافت. در نوشتار حاضر به شرح اين نظريات و نسبت آنها با نظريات نوين زبانشناسي خواهيم پرداخت تا بتوانيم بر گوشه ‌يي از نبوغ، وسعت نظر، دقت علمي و همت بلند اين دانشمند، فيلسوف و زبانشناس ايراني و اسلامي به روش علمي کورسويي افکنيم. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        8 - فهم از حقيقت نزد پيشاسقراطيان
        سعيد  شاپوري
        تفکر پيشاسقراطي يونان باستان با فلاسفه ملطي و جستجوي آنها براي منشأ و آرخه عالم، آغاز ميشود. هراکليتوس با بيان اينکه طبيعت دوست دارد خود را پنهان کند، نخستين انديشمندي است که در پي دانستن حقيقت بود و پارمنيدس نيز يکي از مهمترين متفکراني است که بدنبال فهمِ حقيقت، با نشان چکیده کامل
        تفکر پيشاسقراطي يونان باستان با فلاسفه ملطي و جستجوي آنها براي منشأ و آرخه عالم، آغاز ميشود. هراکليتوس با بيان اينکه طبيعت دوست دارد خود را پنهان کند، نخستين انديشمندي است که در پي دانستن حقيقت بود و پارمنيدس نيز يکي از مهمترين متفکراني است که بدنبال فهمِ حقيقت، با نشان دادن راههاي گمان و حقيقت در شعر تعليميش، طريقِ رسيدن به حقيقت را بازگو نمود. در ادامه تفکر پيشاسقراطيان، آناکساگوراسِ مادي مسلک، چيزي بر اين فهم اضافه نكرد، اما اشاره ميکند که بر اثر ناتواني حواس، انسان قادر به تشخيص حقيقت نميباشد، اتميستها (اتميان) هم مطلبي بيش از اينکه حقيقت در گردابي پنهان است و از حقيقت چيزي نميدانيم، بر مطالب قبل نيفزودند. حاصل اين تفکرات درنهايت به يک نقطه مشترك ميرسد که فهم از حقيقت همواره با کلماتي مانند فوزيس، پوشيدگي و ناپوشيدگي، ارتباط تنگاتنگي داشته است. پرونده مقاله