• فهرست مقالات


      • دسترسی آزاد مقاله

        1 - موضع سهروردی در باب منطق؛ دگردیسی بنیادین از سنت ارسطویی
        مصطفی عابدی جیغه مرتضی شجاری
        در اندیشۀ سهروردی منطق برخلاف سنت ارسطویی طریقیت خود را نسبت به شناخت از دست میدهد و جایگاه منطق به بعد از تحقق حکمت موکول میشود. سنت ارسطویی، تمام دانش آدمی را بجز مبادی شناخت به حیطۀ شناخت حصولی وارد ساخته و معرفت را امری نظری تلقی میکند؛ اما شیخ‌اشراق با حضوری دانستن چکیده کامل
        در اندیشۀ سهروردی منطق برخلاف سنت ارسطویی طریقیت خود را نسبت به شناخت از دست میدهد و جایگاه منطق به بعد از تحقق حکمت موکول میشود. سنت ارسطویی، تمام دانش آدمی را بجز مبادی شناخت به حیطۀ شناخت حصولی وارد ساخته و معرفت را امری نظری تلقی میکند؛ اما شیخ‌اشراق با حضوری دانستن شناخت، آن را از حیطۀ تفکر مفهومی و حصولی بیرون میکشد و شناخت را در گام نخست پیشانظری تصور مینماید. سهروردی حکمت را نخست از طریق شهود بدست می‌آورد و سپس برای آن برهان اقامه مینماید. وی با چرخشی بنیادین تفکر مفهومی را بر پایۀ تفکر حضوری استوار میسازد و ساحت حضور را معیار ساحت حصول قرار میدهد و با این تلقی، برخلاف جهت اندیشه ارسطویی قدم برمیدارد و تلقی ارسطویی را مبنی بر اینکه تفکر حصولی معیار هرگونه اندیشه يی است نقض مینماید. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        2 - سخن سردبير
        دکتر حسین کلباسی اشتری
        در روزهای اخیر خبری بر روی خروجیهای برخی خبرگزاریهای فرهنگی قرار گرفت؛ خبر این بود: افتتاح کتابخانه ـ موزه فارابی (حکیم ترک) در شهر استانبول ترکیه با مشارکت کشور قزاقستان. پیش از این نیز تندیس ابن‌سینا بعنوان پزشک و حکیم ترک در محل یکی از بیمارستانهای ترکیه نصب گردیده ب چکیده کامل
        در روزهای اخیر خبری بر روی خروجیهای برخی خبرگزاریهای فرهنگی قرار گرفت؛ خبر این بود: افتتاح کتابخانه ـ موزه فارابی (حکیم ترک) در شهر استانبول ترکیه با مشارکت کشور قزاقستان. پیش از این نیز تندیس ابن‌سینا بعنوان پزشک و حکیم ترک در محل یکی از بیمارستانهای ترکیه نصب گردیده بود. فارغ از تحلیلها و واکنشهایی که نسبت به این اقدامات از سوی کشور همسایه در ابعاد سیاسی و با مقاصد خاص صورت میگیرد، این پرسش مهم مطرح است که براستی ملیت و زبان متفکران و نام‌آوران عرصه علم و فرهنگ چه اهمیتی دارد که چنین اقداماتی موجب بروز واکنشهايي از سوی نخبگان و فرهنگ‌دوستان و اهل علم و حتی مردم عادی از گوشه و کنار کشور شده است؟ چه ایرادی دارد که تصور کنیم بزرگان علم و فرهنگ متعلق به فرهنگ جهانیند؛ زیرا صرفنظر از قوم و ملیت و زبان خود، در واقع به بشریت خدمت کرده و عمر خویش را در جهت گسترش و تعمیق علم و فرهنگ بشری مصروف ساخته‌اند؟ پاسخ این است که با تصدیق ابعاد جهانی و شهرت و نفوذ علمی و معنوی گسترده این دسته افراد، هر ملتی در شرایط امروز با همین سرمایه‌های علمی و تاریخی است که در دنیا سخن میگوید و حتی به پشتوانه همین سرمایه است که امکان حیات و بقاء معنوی خود را تضمین میكند. در همین عالمی که سخن از الگوهای جدید زیست سیاسی و فرهنگی و تغییرات رابطه دولت ـ ملت و برداشته شدن مرزهای سنتی میان کشورها و اقوام است، بسیاری از کشورها و ملتهایی که ریشه تاریخی چندانی ندارند و یا مانند آمریکا اساساً فاقد هویت تاریخیند، برای تغذیه روحی شهروندان خود و یا بمنظور جلب و جذب گردشگر و یا مقاصد دیگر، دست به تاریخ‌سازی و هویتهای جعلی و غیرواقعی زده، سرمایه‌ها و میراث معنوی این و آن را به نام خود مصادره میکنند. آن ملتهایی که از پیشینه تاریخی خوبی برخوردارند ـ مانند اغلب ملتهای شرقی ـ در حفظ و احیای میراث فرهنگی خود اهتمام ویژه دارند و در مقابل سرقت میراث فرهنگی خويش بشدت مقاومت میکنند. در غرب و اروپا نیز علاوه بر این تحفظ و مقاومت، گهگاه از این سنخ مصادره‌های فرهنگی نيز صورت گرفته و میگیرد. موضوع این است که مقوله فرهنگ، مقوله‌يی دفعتی، آنی و زودرس نیست که بتوان آن را همانند کالا ساخت و این سو و آنسو فرستاد، بلکه برعکس مقوله‌يی کاملاً تدریجی و البته بمثابه موجود زنده‌يی است که همانند دیگر جانداران، ادوار جنینی و طفولیت و نوجوانی و جوانی را تا دوره کهنسالی طی میکند، ولی در عین حال مرگ و نیستی به آسانی بر آن عارض نمیشود. از همینروست که فرهنگ را در حکم روح و جان ملتها و اقوام شمرده‌اند و در فقدان آن هیچ ملتی به بقای خویش امیدوار نیست. ملت بزرگ و با فرهنگ ایران بمدد همین میراث معنوی خویش در طول هزاران سال، در متن تاریخ زیسته و اکنون نیز بمدد همین سرمایه، بقای خود را تضمین کرده است. این میراث به آسانی بدست نیامده، به آسانی حفظ نشده و به سهولت بدست نسل حاضر نرسیده است و در جریان گردش ایام، بارها مورد تاراج اجانب قرار گرفته است. فارابی، ابن‌سینا، مولوی، خیام، فردوسی، خواجه نصیر، سهروردی، ملاصدرا و صدها دانشمند و متفکر و هنرمند و شاعر دیگر، همه ایرانیند و در عین حال عالم امروز مدیون و مفتخر به کوششهای آنان است. پرسش اساسیتر آن است که نسل امروز با این سرمایه بی‌نظیر چه میکند و چه باید بکند و از ظرفیتهای آنان چگونه بهره گیرد؟ امید است دولتمردان، عالمان و نخبگان و بویژه جوانان با خودآگاهی نسبت به این میراث تاریخی، موقعیت آینده این ملت بزرگ را به پشتوانه همین سرمایه معنوی رقم زده و در حفظ و معرفی این میراث كهن تلاشي دوچندان کنند. «انشاالله» پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        3 - طباع تامّ در فلسفۀ اسلامی و مقایسۀ آن با «فروهر» در حکمت خسروانی
        مریم  اسدیان بابک  عالیخانی
        طباع تامّ مفهومی برگرفته از یک حکایت هرمسی است که نزد اشراقیون از جمله حقایق نوری و رب‌النّوعی بشمار میرود. اتحاد میان نفس و رب‌النّوع (عقل) از رهگذر تزکیه، ریاضت و رها شدن از عالم برازخ و تجرید رخ میدهد. این اندیشه که پیش از سهروردی در آراء ابوالبرکات بغدادی و دیگران ن چکیده کامل
        طباع تامّ مفهومی برگرفته از یک حکایت هرمسی است که نزد اشراقیون از جمله حقایق نوری و رب‌النّوعی بشمار میرود. اتحاد میان نفس و رب‌النّوع (عقل) از رهگذر تزکیه، ریاضت و رها شدن از عالم برازخ و تجرید رخ میدهد. این اندیشه که پیش از سهروردی در آراء ابوالبرکات بغدادی و دیگران نیز سابقه داشته است، از سوی ملاصدرا و شاگردانش تفسیر و تبیین شد. ملاصدرا طباع تامّ را صورت واحد عقلی و بالاترین مرتبه از مراتب وجودی انسان میداند که دارای بیشترین درجۀ تجرّد است. وی این مرتبه را «روح‌القدس» مینامد و تصریح میکند که میان نفس و طباع تامّ هیچگونه مغایرتی وجود ندارد و اساساً همۀ هویت نفس انسانی به طباع تامّ او بازمیگردد. طباع تامّ اگرچه با تعالیم هرمسی پیوند دارد، اما از ریشه‌های خسروانی آن نیز غافل نمیتوان بود. در تعالیم مزدیسنایی، از اطوار و شئون نفس سخن رفته که بالاترین آن، فرَوَشی یا فِرَوهر است. فروهر، اصل آسمانی یا وجهی از مینوی خرد است که خود را بر پارسا مینماید و معارف را به او می‌آموزد. نوشتار حاضر، پس از بررسی آراء فلاسفۀ اسلامی در باب طباع تامّ در پي اين است كه نشان دهد این مفهوم ریشه در خمیرۀ ازلی حکمت دارد که مطابق تبارشناسی سهروردی در دو شاخۀ شرقی و غربی حکمت، یعنی هم در تعلیم هرمسی (شاخۀ غربی) و هم در تعلیم خسروانی (شاخۀ شرقی) جزو اساسیترین مبانی معرفت‌شناسی بوده و سهروردی، در پی مقصود اشراقی خود، یعنی احیای خمیرۀ ازلی با طرح مفهوم طباع تامّ، حکمت خسروانی و حکمت هرمسی را جمع کرده و ملاصدرا نیز در این زمینه بر پیِ وی پوییده است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        4 - حکمت متعالیه سینوی؛ گذار ابن سینا از مشاء به متعالیه
        مصطفی  مؤمنی
        هر چند ابن‌سینا را فیلسوفی مشائی و «رئیس فلاسفه مشائی» در عالم اسلامی شناسانده اند ولی آیا چنین خوانشی از تفکر وی مقرون به صواب تام است؟ صحیح است که آثار مفصل وی بر طریقه مشائی نگاشته شده است، ولی آیا نمیتوان در همان آثار نشانه هایی از عبور و گذار شیخ از تفکر مشائی محض چکیده کامل
        هر چند ابن‌سینا را فیلسوفی مشائی و «رئیس فلاسفه مشائی» در عالم اسلامی شناسانده اند ولی آیا چنین خوانشی از تفکر وی مقرون به صواب تام است؟ صحیح است که آثار مفصل وی بر طریقه مشائی نگاشته شده است، ولی آیا نمیتوان در همان آثار نشانه هایی از عبور و گذار شیخ از تفکر مشائی محض نمایان ساخت؟ ابن‌سینا نه فیلسوفی مشائی باقی مانده و نه بر سیره مشائین تا به آخر حیات خویش مشی نموده است. وی با بیان اصطلاح «حکمت متعالیه» و ارجاع طالبان درک حقایق برای فهم دقیق حقایق به آن، هویت خویش را سامانی تام بخشید که این حکمت در تفکر صدرایی به اوج خود رسید. نگارنده در پی تبیین دیدگاه «تعالی تفکر سینوی» است که در آن به ردیابی و ریشه‌یابی مبانی حکمت متعالیه ملاصدرا در تفکر ابن سینا پرداخته ميشود و این اصول را در آثار و عبارات شیخ نمایان میسازد؛ هرچند مشغلة سیاسی و عمر کوتاه شيخ، مجال برهم نهشتی نو از این اصول را به وی نداد، ولی زمینه را برای تحقق چنین نظامی در تفکر پسینیان خود هموار ساخت. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        5 - تأثیر حكمت زرتشتی بر فلاسفۀ پيش سقراطيان و افلاطون
        رضا  امیری
        شباهتهاي بسياري ميان انديشه‌هاي فلسفي حكماي پيش سقراطيان و تعاليم زرتشت كه از تقدم زماني برخوردارند، وجود دارد كه حاكي از آشنايي اين انديشه‌ها با آموزه‌هاي زرتشت بر اثر مراودت يونانيان با ملل شرقي بويژه ايرانيان است. پرسشي كه نوشتار حاضر در پي تبيين صحت و سقم آن است كه چکیده کامل
        شباهتهاي بسياري ميان انديشه‌هاي فلسفي حكماي پيش سقراطيان و تعاليم زرتشت كه از تقدم زماني برخوردارند، وجود دارد كه حاكي از آشنايي اين انديشه‌ها با آموزه‌هاي زرتشت بر اثر مراودت يونانيان با ملل شرقي بويژه ايرانيان است. پرسشي كه نوشتار حاضر در پي تبيين صحت و سقم آن است كه با روش تطبيقي مورد كاووش و بررسي قرار دهد، اين است كه آموزه‌هاي زرتشت چه تأثيري بر انديشه پيش سقراطيان داشته است؟ نتيجه پژوهش نشان ميدهد كه انديشمنداني همچون تالس، فيثاغورس، امپدوكلس و بويژه افلاطون ديدگاههاي خود را با تأثيرپذيري از انديشه ايراني تدوين كرده‌اند؛ از جمله مفاهيمي چون مشاركت، ثنويت، پادشاه ـ فيلسوف نزد افلاطون و نيز انديشه‌هاي فيثاغورس دربارة روح و اعداد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        6 - نسبت ميان فلسفه افلاطون و ارسطو در مکتب اسکندراني (آمونيوسي)
        روح الله فدائی احمد عسگری
        از قرن اول قبل از ميلاد مکتب افلاطوني همواره با فلسفه مشاء مواجهه داشته ‌است. در اين ميان، جرياني که ايده تلفيق اين دو مکتب را داشت در آمونيوس ساکاس به اوج ‌رسيد. اين ايده در فرفوريوس محقق شد و از آن پس فلاسفه افلاطوني به جمع ميان افلاطون و ارسطو اهتمام ويژه ورزيدند. لي چکیده کامل
        از قرن اول قبل از ميلاد مکتب افلاطوني همواره با فلسفه مشاء مواجهه داشته ‌است. در اين ميان، جرياني که ايده تلفيق اين دو مکتب را داشت در آمونيوس ساکاس به اوج ‌رسيد. اين ايده در فرفوريوس محقق شد و از آن پس فلاسفه افلاطوني به جمع ميان افلاطون و ارسطو اهتمام ويژه ورزيدند. ليكن سوريانوس و برقلس، از اين جريان فاصله گرفتند و در مواضعي مهم ارسطو را نقد کرده و فکر او را در مقابل رأي افلاطون تلقي نمودند. بعقيدة برقلس، ارسطو عالم مثل را انکار کرده و از فهم عليت فاعلي الهي عاجز مانده و از اينرو فاعليت او را در عليت غايي منحصر نموده است. علاوه برآن، عقل را به مقام مبدأ اول و واحد علي الاطلاق ارتقا داده كه اين خود خطايي خطير و انحرافي بزرگ بود. در مقابل بواسطه تلاشهاي آمونيوس هرميايي و شاگردان وي، مکتب فلسفي اسکندريه شکل ‌گرفت که طرح جمع افلاطون و ارسطو را بشکل نظام‌مند پي گرفت و به اوج خود ‌رساند. سيمپليکيوس بعنوان يکي از برجسته‌ترين فيلسوفان اين حوزه، متأثر از تعاليم آمونيوس هرميايي، آنچه را برقلس موارد اختلاف افلاطون و ارسطو ميدانست، بنحوي تحليل و تفسير نمود که به مواضع اشتراک و اتفاق بدل ‌شود. وي اين کار را نه به اقتضاي ذوق و بموجب تفنن فکري، بلکه بواسطه الزامات فلسفي پيش رو انجام داد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        7 - اعتقاد به جهان واپسين در ايران پيش از تاريخ (تحليلي فلسفي براساس شواهد باستان‌شناختي)
        آتوسا  مؤمنی
        دیری نیست که در پی باروری علوم انسانی در میان دیگر علوم، دانش باستان‌شناسی بعنوان شاخة دانشی مادی و معنوی‌گرا از علوم انسانی، سعی دارد بر پایه مستندات ملموس و ناملموس با مطالعه تطورِ تفکر، فرهنگ، سنت و باورها و اعتقادات جوامع در گذشته، به شناخت چگونگی شكلگيري، تداوم و ت چکیده کامل
        دیری نیست که در پی باروری علوم انسانی در میان دیگر علوم، دانش باستان‌شناسی بعنوان شاخة دانشی مادی و معنوی‌گرا از علوم انسانی، سعی دارد بر پایه مستندات ملموس و ناملموس با مطالعه تطورِ تفکر، فرهنگ، سنت و باورها و اعتقادات جوامع در گذشته، به شناخت چگونگی شكلگيري، تداوم و تغییر آنها بپردازد و این فرایند تغیير و تحول را همراه با زایشهای عقلی و منطقی در پیوند با جهان‌بینی انسان، بمثابة گنجینة زنده ‌يي که از پیش از تاریخ تا کنون قوام یافته و منتقل شده است، دریابد. مرگ از جمله مسائل به غایت بنیادین با ابعاد حیاتی و هستی‌شناختی در زمینة فرهنگها، جامعه و جهان بشری برای انسان بوده است. از این منظر انسان اساساً هستنده ‌يي مرگ‌اندیش است که در جریان تاریخ همواره پیوندش را با این تفکر، محفوظ داشته است. شواهد باستان‌شناسی، ملموسترین میراث مرگ‌اندیشی و مؤید توجه و حساسیت انسان پیرامون مرگ است و خود ریشه در فلسفة تفکر و اندیشة او نسبت به دنیای پس از مرگ دارد. در نوشتار حاضر تلاش شده نسبت به فلسفه مرگ و سرشت مرگ‌اندیش انسان در هزارة دوم و اول قبل از میلاد بر پایه کاوشهای باستان‌شناختی، در گورستان نوبند (که معرف دوره يی خاص و منطقة غنی از تاریخ و فرهنگ دیرین‌الموت است)، پرداخته شود و خاصه آداب تدفین و تطور آن به همراه بنیانهای ایدئولوژیکی محاط بر آن، مورد مطالعه قرار گيرد و در این رهیافت بر پایه مطالعات باستان‌شناختی و شواهد مکشوفه از واکاویهای میدانی، موضوع مرگ‌آگاهی انسان و اعتقاداتش به دنیای پس از مرگ بیش از پیش شناخته شود و انتقال بین نسلی آن با همة ابعاد تغییریافته‌اش، بر پایه رشد عقلی و منطقی به بوته بررسی گذاشته شود. پرونده مقاله