A Study of the Principles of the Impossibility of Developing a Preference and Preponderance Without a Preponderant in Epicurean and Stoic Philosophers
Research Areas : Geneology of philosophical schools and Ideas
Samane Qanbari Varnusfaderani
1
(PhD candidate of Philosophy, University of Tabriz, Tabriz, Iran,)
Hassan Fathi
2
(Professor of Philosophy, University of Tabriz, Tabriz, Iran)
Majid Sadremajles
3
(Assistant Professor, Philosophy Department, University of Tabriz, Tabriz, Iran)
Morteza Shajari
4
(Professor of Philosophy, University of Tabriz, Tabriz, Iran)
Keywords: principle of the impossibility of developing a preference, principle of the impossibility of preponderance without a preponderant, principle of causality, fate, destiny, diversion of atoms, identity of indiscernibles,
Abstract :
The principles of the impossibility of preponderance without a preponderant and the impossibility of developing a preference are among the most important principles of Islamic philosophy that have been widely discussed. Since the related debates have provoked several contradictory ideas, their study aims to clarify many of the problems in Islamic philosophy. The purpose of this paper is to examine the principles of the impossibility of preponderance without a preponderant and developing a preference in Epicurean and Stoic philosophies. These two principles play extremely diverse functions in these two schools of philosophy and are utilized in ethical, epistemological, and physical discussions. Stoics have completely accepted the principle of the impossibility of developing a preference. They also agree with the principle of the impossibility of preponderance without a preponderant but believe that it is based on the principle of the impossibility of making a preference. Stoics maintain that preponderance without a preponderant leads to motion without a cause. Epicureans agree with the principle of the impossibility of developing a preference at a macroscopic scale or in the realm of bodies and events. However, they reject it in the microscopic realm of atoms at least in the case of their diversion. Epicureans accept the principle of the impossibility of preponderance without a preponderant and believe that it is generally possible. However, they acknowledge that it is discreditable in some cases and allowed in some others. They hold that preponderance without a preponderant is a supreme example of Man’s free will.
ابراهیمی دینانی، غلامحسین (۱۳۸۸) قواعدکلی در فلسفۀ اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ابنسینا (۱۳۸۱) الاشارات و التنبیهات، قم: بوستان کتاب.
سهروردی، یحیی بن حبش (۱۳۷۲) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
سهروردی، یحیی بن حبش (1383) حكمةالاشراق، ترجمه سيدجعفر سجادي، تهران: دانشگاه تهران.
عبودیت، عبدالرسول (۱۳۹۸) «اصل علیت»، معرفت فلسفی، دوره ۶۵، شمارة 1، ص۱۱-۲۶.
غزالی، محمد (۱۳۸۳) تهافت الفلاسفه، ترجمه حسن فتحی، تهران: ثارالله.
فارابی، ابونصر محمد (۱۳۸۱) فصوص الحکمة و شرحه، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
ملاصدرا (1368) الحكمةالمتعالية فی الأسفار العقلية الأربعة، قم: مصطفوي.
Alexander, A. (1983). On fate. trans. by R. W. Sharples. London: Gerald Duckworth & Co. Ltd.
Baily, C. (1964). The Greek atomists and Epicurus. New York: Russel & Russel.
Bobzien, S. (1998). Determinism and freedom in Stoic philosophy. New York: Oxford University Press.
Empiricus, S. (1933). Sextus Empiricus. trans. by Rev. R. G. Bury, Litt.D., (4 volumes), London: Harvard University Press.
Epicurus, (1926). The Extant Remains, trans. by C. Baily, Oxford: Oxford University Press.
Furley, D. (1967). Two Studies in the Greek atomists. Princeton: Princeton University Press.
Graham, D. W. (2010). The texts of early Greek philosophy. vol. 1. Cambridge: Cambridge University Press.
Hankinson, R. J. (1997). Cause and explanation in ancient Greek thought. Austin: University of Texas.
Inwood, B. and Lloyd, P. Gerson. (2008). The Stoics reader: selected writings and Testimonia. Cambridge: Hackett Publishing Company.
Keynes, J. M. (1921). A treatise on probability. London: MacMillan.
Laetrius, D. (2015). The complete works of Diogenes Laetrius. United Kingdom: Delphi Publishing Ltd.
Luccretius, (1969). On the nature of things. trans. with introduction and notes by M. F. Smith. Indianapolis: Hackett Publishing Company.
O’Keefe, T. (2005). Epicurus on freedom. New York: Cambridge University Press.
Plotinus, (1967). Enead III, trans. by A. H. Armstrong, London: Harvard University Press.
Plotinus, (1990). Enead II, trans. by A. H. Armstrong, London: Harvard University Press.
Plotinus, (2013). The complete works of Plutarch. United Kingdom: Delphi Publishing Ltd.
Sambursky, S. (1959). Physics of the Stoics. London: Routledge & Kegan Paul Ltd.
Sandbach, F. H. (1989). On Stoics. London: Gerald Duckworth & Co. Ltd.
Wentworth, D. N. (1954). Epicurus and his philosophy. Minneapolice: University of Minnesota Press.
بررسی اصل امتناع ترجیح/ترجّح بلامرجّح
در فلسفۀ اپیکوریان و رواقیان
سمانه قنبری ورنوسفادرانی1، حسن فتحی2 ، مجيد صدرمجلس3، مرتضي شجاري4
چکیده
اصل امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح از مهمترین اصول در فلسفة اسلامی هستند که بحث و مناقشة بسیاری دربارة آنها وجود دارد و مطالعة آنها میتواند بسیاری از مسائل فلسفة اسلامی را روشنتر کند. هدف اين مقاله بررسی اصول امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح در فلسفة اپیکوریان و رواقیان است. این دو اصل کاربردهای بسیار متنوعی در این دو مکتب فلسفی دارند و در مباحث اخلاقی و معرفتشناختی و فیزیکی از آنها استفاده میشود. رواقیان اصل امتناع ترجّح بلامرجّح را بطور کامل پذيرفتهاند و اصل امتناع ترجیح بلامرجّح را نیز قبول كرده و آن را مبتنی بر اصل امتناع ترجّح بلامرجّح میدانند. ترجیح بلامرجّح در نظر رواقیان منجر به وجود حرکت بیعلت میشود. اپیکوریان اصل امتناع ترجّح بلامرجّح را در حوزة بزرگمقیاس (macroscopic) یا اجسام و رویدادها میپذیرند و در حوزة کوچکمقیاس (microscopic) یا اتمها آن را دستكم در یک مورد، یعنی انحراف اتمها، نقض میکنند. اپیکوریان اصل امتناع ترجیح بلامرجّح را پذيرفته و ترجیح بلامرجح را بطورکلی ممکن میدانند؛ اگرچه در برخی موارد آن را قبیح و در برخی موارد آن را جایز میشمارند. آنها ترجیح بلامرجح را نمونة اعلای آزادی اراده و اختیار در انسان در نظر میگیرند.
كليدواژگان: اصل ترجّح بلامرجّح، اصل ترجیح بلامرجّح، اصل علیت، قسمت ـ سرنوشت، انحراف اتمها، اینهمانی غیرقابل تشخیصها.
* * *
مقدمه
اصل امتناع ترجیح/ترجّح بلامرجّح از مهمترين اصول فلسفة اسلامی است که کاربرد بسیار متنوعی در این حوزه دارد و بحث و مناقشة بسیاری دربارة آن وجود دارد. بويژه در مورد اصل امتناع ترجیح بلامرجّح اختلاف نظرهای بیشتری بچشم ميخورد؛ هم در مورد اینکه آیا این اصل بدیهی یا نظری است و هم دربارة اینکه آیا ترجیح بلامرجّح ممتنع است یا قبیح يا جایز1. اگر بخواهیم محتوای هر یک از این دو اصل را به زبان ساده بیان کنیم، اصل امتناع ترجّح بلامرجّح بیانگر آنست که رجحان یافتن دستكم یکی از دو متساویان بر دیگری، بدون مرجّح محال است. اصل امتناع ترجیح بلامرجّح نیز به این معنی است که رجحان دادن دستكم یکی از دو متساویان بر دیگری بدون مرجّح محال است.
یکی از راههای بررسی این موضوع، جستجوي پیشینة آن در فلسفههای مقدم بر فلسفة اسلامی است. بدين منظور باید ابتدا فلسفة یونان و سپس فلسفة مسیحی و قرون وسطای اولیه مورد بررسی قرار گیرد.
در این مقاله به بررسی پیشینة این اصول در فلسفة اپیکوریان و رواقیان که دو مکتب فلسفی پس از افلاطون و ارسطو هستند میپردازیم، تا در پرتو مطالعه و بررسی این دو مکتبِ فلسفة یونان، شناخت بیشتری از این اصول پیدا کنیم. بر همين اساس ابتدا به بررسی و مقایسة این اصول در حوزة طبیعیات در دو مکتب فوق میپردازیم، پس از آن به مقایسة این اصول در حوزة معرفتشناختی پرداخته و سپس آنها را در حوزة اختیار و آزادی اراده و رابطة آن با جبر علّی و در نتیجه علیت تبيين مینماييم و در نهایت به مقایسه و نتیجهگیری دربارة این اصول و رابطة آنها با یکدیگر در این دو مکتب فلسفی خواهیم پرداخت.
سیر تاریخی اصل امتناع ترجیح/ترجّح بلامرجّح
اصل امتناع ترجیح/ترجّح بلامرجّح اولینبار توسط آناکسیمندر (Anaximander)، فیلسوف یونانی دورة پیش از سقراط در مورد سکون زمین استفاده شده است (Graham, 2010: p.57). پس از آن، این اصل توسط سایر فیلسوفان پیشاسقراطی مانند پارمنیدس (Parmenides)، دموکریتوس (Democritus)، فیثاغوریان، آناکساگوراس (Anaxagoras) و سوفسطائیانی همچون پروتاگوراس (Protagoras) بكار رفته است. بعنوان مثال، پارمنیدس از این اصل دربارة کروی بودن جهان (Ibid: p. 219)، آناکساگوراس در مورد ادراکات حسی (Ibid: p. 307)، امپدوکلس و دموکریتوس دربارة زمین مرکزی (Ibid: p. 227)، و سوفسطائیان در نسبیت معرفت یا ادراکات حسی بهره بردهاند. پس از آنها کاربرد این اصل را ميتوان نزد افلاطون و ارسطو، در مباحثی همچون وجود حرکت، علیت و سکون زمین ديد. همزمان با افلاطون و ارسطو و کمی بعد از آنها، شکاکان در مورد عدم قطعیت معرفت انسان از این اصل استفاده کردهاند. همچنین اپیکوریان (Epicureans) و رواقیان (Stoics) نیز در موضوعاتي مختلفی این اصل را بکار بردهاند؛ که بررسی آن موضوع مقالة حاضر است. نوافلاطونیانی همچون افلوطین نيز از این اصل در مباحثی مانند قدم عالم و افعال ارادی و اختیاری استفاده کردهاند (Plotinus, 1990: 2/ 19; Idem, 1967: 3/ 29).
در میان فیلسوفان اسلامی دربارة پذیرش و بدیهی بودن این اصل اتفاق نظر وجود دارد. کاربرد این اصل را میتوان در فیلسوفان بزرگ و مطرح فلسفة اسلامی مانند فارابی، ابنسینا، ابنرشد، سهروردی و ملاصدرا مشاهده کرد. بعنوان مثال، فارابی در کتاب فصوصالحکمة و شرحه در بحث ضرورت انتهاء سلسلهالاسباب به مسبب، از این اصل استفاده کرده است (فارابی، ۱۳۸۱: ۱۹۹). ابنسینا از این اصل در مباحث بسیار زیادی بهره برده است؛ از جمله در الإشارات و التنبیهات، در بخش «في وجوب صدور الممكن عند وجود العلّة»، دربارة اینکه هر ممکنی در ذات خود نسبت به وجود و عدم یکسان است و در وجود خود نیازمند علت است، بحث میکند (ابنسینا، ۱۳۸۱: ۲۸۶). اما در بین متکلمان در مورد پذیرش این قاعده و بدیهی بودن آن اختلاف نظر وجود دارد؛ بعنوان مثال غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه به این اصل ایراداتی وارد كرده و آن را معتبر ندانسته است. او هم در مبحث حدوث و قدم عالم و هم در مورد افعال و ارادة خدا، این اصل را نپذيرفته است (غزالی، ۱۳۸۳: ۵3 ـ ۵2). پس از غزالی، حکما و فیلسوفان اسلامی مانند ابنرشد و سهروردی و ملاصدرا به ایرادات غزالی در مورد این اصل پاسخ دادهاند. ابنرشد در کتاب تهافت التهافت سعی در پاسخگویی به اشكالات غزالی بر این اصل دارد. سهروردی در کتاب تلویحات به ایراد غزالی در مورد كاربرد این اصل درمورد اراده پاسخ داده است (سهروردی، ۱۳۷۲: ۱/ ۵۶) یا در کتاب حکمة الاشراق از این اصل درباب اثبات نیاز هر ماهیت ممکن به علت بحث میکند (همو، 1383: 2/ ۱۱۹)؛ ملاصدرا نیز این اصل را بدیهی دانسته و انکار آن را بمنزلة خروج از فطرت انسانی میداند (ملاصدرا، ۱۳۶8: ۱/ 208).
کاربرد اصل امتناع ترجیح/ترجّح بلامرجّح درحوزۀ طبیعیات
فلسفۀ اپیکوریان و رواقیان هردو مادیگرایانه هستند. در این فلسفهها تنها وجود امر مادی یا اجسام پذیرفته شده است. اپیکوریان تنها وجود خلأ و اتمها را میپذیرند و هر چیز دیگری، ازجمله حواس، آگاهی، ذهن و حتی خدایان را اگر وجود داشته باشند، حاصل ترکیب اتمها و خلأ میدانند. رواقیان نیز با وجود تفاوت تفکرشان با اپیکوریان و اینکه وجود خلأ و اتمها را نپذيرفته و جهان را پیوسته و ممتد و همینطور محدود میدانند، و همچنین پیدایش آن را حاصل موجودی اندیشمند که هر چیزی را به بهترین نحو ایجاد کرده است قلمداد ميكنند، اما همچون اپیکوریان، جهان، اندیشه و تفکر و حتی همین موجود اندیشمند یا خدا نیز از نظرشان مادی است. بنابرین حوزۀ طبیعیات در این بخش معنایی گستردهتر دارد و هر چیزی غیر از اخلاق و منطق و معرفتشناختی را شامل میشود.
1. رواقیان
رواقیان همانند پیشینیان خود، ازجمله آناکسیمندر و دموکریتوس2، اصل امتناع ترجیح/ ترجّح بلامرجّح را در استدلال برای سکون زمین بکار بردهاند. زمین در جای خود باقی میماند، زیرا هوای اطرافش فشار یکسانی از همۀ جهات به آن وارد میکند و هوای اطراف زمین نیز بدلیل نیرو و فشار یکسانی که آیثر یا اتر (Aither) بر آن وارد میسازد، در اطراف زمین بطور یکسان نگه داشته میشود؛ این برابری و تعادل بدلیل تلاش همۀ اجزاء جهان برای رسیدن به مرکز جهان است و این خود حاصل هوشمندی و اندیشمندی طبیعت یا جهان بعنوان یک کل است که بدلیل هوشمندی خود همۀ اجزاء آن در یک حالت پایدار و پیوسته به یکدیگر باقی میمانند (Inwood and Loyd, 2008: p. 73).
یکسانی و تعادل حاصل تلاش و کوشش همة اجزاء جهان برای رسیدن به مرکز جهان است. این مسئله در مورد زمین هم بعنوان یکی از اجزاء جهان صادق است. پس زمین هم بدلیل تلاش و کوشش خاک، آب و هوا و اتر که بترتیب در اطراف آن وجود دارند، در مرکز باقی میماند و حرکت نمیکند و شکلی کروی دارد. اجسام آسمانی و سیارات نیز بعلت تلاش و کوشش خودشان بسمت مرکز بصورت کروی وجود دارند و وجود خود را حفظ میکنند. بهمین دلیل شکل کروی یکی از پایدارترین اشکال بوده و از هر آسیبی مصون است و بیشتر از سایر اشکال وجود خود را حفظ میکند.
و نه تنها چنین چیزهایی حیرتانگیزند، بلکه هیچ چیزی حیرتانگیزتر از این واقعیت وجود ندارد که جهان چنان پایدار و دارای چنان پیوستگی (هماهنگی) درونیيی است که هیچ چیزی حتی نمیتواند مناسبتر از آن برای وجود همیشگی تصور شود. زیرا همة اجزاء آن از هر سمت تلاشي یکسان برای رسیدن به مرکز بکار میبرند. بعلاوه، اجسام مرکب زمانی وجودشان را به بهترین نحو حفظ میکنند که با نوعی بند که آنها را به یکدیگر بسته نگه میدارد احاطه شده باشند؛ و این توسط آن طبیعتی انجام شده است که به سراسر جهان نفوذ کرده و با هوش و عقلانیت خود سبب شده است هرچیزی، بطور مکرر اجزاء بیرونی (جهان) را بسمت مرکز عقب بکشد. پس اگر جهان کروی است، و در نتیجه همة اجزاء آن با هم از هر سمت در یک حالت تعادل یکسان توسط یکدیگر و با یکدیگر نگه داشته شدهاند، پس ضروری