Concept of Ethos in Aristotle’s Theory of Tragedy and its Historical Reflection
Subject Areas : Geneology of philosophical schools and Ideas
Mohammad
Hashemi
1
(PhD candidate of Philosophy of Art, Faculty of Law, Theology, and Political Science, Islamic Azad University, Science and Research Branch, Tehran, Iran)
Amir
Maziyar
2
(Assistant Professor (corresponding author), Department of Philosophy of Art, Faculty of Theories and Art Studies, Tehran University of Art, Tehran, Iran)
Keywords: Aristotle, ethos, Character, action, Poetics, conscious moral choice, principle of ethical middle term,
Abstract :
In Aristotle’s view, an ideal tragic hero must be neither a villain nor a virtuous man but a character who stands between these two extremes based on a conscious process of choice. In order to explain ethos, the study inquires about the roles of conscious ethical choice, external virtues, and the similarities between the hero and the addressee in the unity of action and hero in Aristotle’s view. Moreover, it asks about the basis upon which the historical reflection of this unity can be studied. This paper aims to investigate the relationship between Aristotle’s theory of tragedy and philosophy of ethics and its historical reflection relying on the relationship between act and moral character in his Poetics and the related sections in his other treatises. Here, the author demonstrates that action and hero in a tragedy together present some imitations of the essence and ethical nature of the world. The historical reflection of Aristotle’s ethical approach to tragedy can be studied based on the theories related to the principiality of ethics and the relationship between art and ethics. This qualitative study has been conducted following a descriptive-analytic method.
ارسطو (1392) دربارۀ هنر شعر، ترجمه سهیل افنان، تهران: حکمت.
ارسطو (1393الف) فن شعر، ترجمة عبدالحسین زرین کوب، تهران: امیرکبیر.
ارسطو (1393ب) سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران: علمی و فرهنگی.
ارسطو (1396) خطابه، ترجمة اسماعیل سعادت، تهران: هرمس.
ارسطو (1398) اخلاق نیکوماخوس، ترجمة محمدحسن لطفی، تهران: طرح¬ نو.
افلاطون (1398) جمهوری (دورۀ آثار افلاطون)، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران: خوارزمی.
براکت، اسکار (1399) تاریخ تئاتر جهان، ترجمه هوشنگ آزادی¬ور، ج1، تهران: مروارید.
فورستر، ادوارد مورگان (1399) جنبه¬های رمان، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران: نگاه.
کارول، نوئل (1390) «هنر و قلمرو اخلاق»، ترجمه یاشار جیرانی، سورۀمهر، شمارة 20، ص174ـ137.
کرمی، محسن (1396) نقد زیباییشناختی و نقد اخلاقی، تهران: نگاه معاصر.
گات، بریس (1393) «هنر و اخلاق»، ترجمة بابک محقق و مسعود قاسمیان، دانشنامۀ زیباییشناسی، تهران: فرهنگستان هنر.
نوسباوم، مارتا (1389) ارسطو، ترجمه عزتالله فولادوند، تهران: طرح نو.
هالیول، استیون (1388) پژوهشی دربارۀ فن شعر ارسطو، ترجمه مهدی نصراللهزاده، تهران: مینوی خرد.
یانگ، جولیان (1395) فلسفۀ تراژدی: از افلاطون تا ژیژک، ترجمه حسن امیری آرا، تهران: ققنوس.
Aristotle (1991a). Eudemian Ethics. trans. by J. Solomon. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
Aristotle (1991b). Nicomachean ethics. trans. by W. D. Ross. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
Aristotle (1991c). Poetics, trans. by I. Bywater. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
Aristotle (1991d). Politics. trans. by B. Jowett. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes.F 4th Edition. Princeton University Press: Princeton.
Aristotle (1991e). Rhetorics. trans. By W. R. Roberts. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
Barnes, J. (2000). Aristotle: a very short introduction. London: Oxford University Press.
Belfiore, E. (1984). Aritotle’ Concept of Praxis in the Poetics. The Classical Journal, vol. 79, no. 2. pp. 110-124.
Butcher, S. H. (1951). Aristotle’s theory of poetry and fine art. New York: Dover Publication Inc.
Bywater, I. (1920). Aritotle on the Art of Poetry. London: Oxford Univerity Press.
Dale, A. M. (1959). Ethos and Dianoia: Character and Thouth’ in Aristotle’s Poetics, Journal of Australian Universities Language & Literature Association, vol.11, no. 1. pp. 3-16.
Deslauriers, M. (1990). Character and Explanation in Aristotle’s Etics and Poetics. Dialogue. vol.29, No.1. pp.79-94.
Halliwell, S. (2009). Aristotle’s poetics. London: Gerald Dockworth.
Lucas, D. W. (1962). Pity, Terror and Peripetia. The Classical Quarterly. vol. 12, no. 1. pp. 52-60.
Ross, D. (1995). Aristotle. London: Routledge.
Vernant, Jean-Pierre; & Vidal-Naquet, P. (1996). Myth and Tragedy in ancient Greece. New York: Urzon, Inc.
Winnington-Ingram, R. P. (1998). Sophocles: an interperetation. Cambridge. Cambridge Univerity Press.
مفهوم اتوس در نظریة تراژدی ارسطو و بازتاب تاریخی آن
چکیده
از دیدگاه ارسطو شخصیت آرمانی تراژدی باید از نظر اخلاقی خوب باشد؛ یعنی باید طی کنش انتخابگرانة آگاهانه، قاعدة حدوسط اخلاقی را رعایت کرده باشد. این پژوهش، بمنظور تشریح اتوس، به طرح این پرسش پرداخته است که در پیوند میان کنش و شخصیت از نظر ارسطو، انتخاب آگاهانة اخلاقی، خیرهای بیرونی و شباهت میان شخصیت و مخاطب چه جایگاهی دارد و بازتاب تاریخی این پیوند، بر چه مبنایی قابل بررسی است؟ هدف مقاله آنست که با تکیه بر نسبت میان کنش و شخصیت اخلاقی در فن شعر و بخشهای مرتبط رسالههای دیگر ارسطو، نسبت میان نظریة تراژدی و فلسفة اخلاق وی را بررسي نمايد و بازتاب تاریخی این پیوند را بیابد. این پژوهش نشان میدهد که کنش و شخصیت تراژدی در پیوند با یکدیگر، محاکاتی از ذات و ماهیت اخلاقی جهان ارائه میدهند. بازتاب تاریخی دیدگاه اخلاقی ارسطو دربارة تراژدی در نظریههای مربوط به اصالت اخلاق و نسبت هنر و اخلاق قابل تحقيق است. این پژوهش، کیفی است و با روش توصیفی ـ تحلیلی دادههای کتابخانهيی خود را بررسی کرده است.
كليدواژگان: ارسطو، اتوس، شخصیت، کنش، فن شعر، انتخاب آگاهانة اخلاقی، قاعدة حدوسط اخلاقی.
* * *
مقدمه
ارسطو در رسالة فن شعر، کنش (action) را با واژههایی چون پراتین (prattein)، پراکسیس (praxis)، پراگماتا (pragmata) و موتوس1 (Muthos (Plot-structure)) تعریف كرده است. او پراتین را همراه با واژههای پراتونتاس (prattontes)، درونتس (drontes) و پراکسیس آورده است که به جنبة فاعلی کنش نظر دارند. همچنین پراگماتا را برای معادل کنشها، یعنی رویدادها و بويژه ترکیببندی رویدادها استفاده كرده، کما اینکه پراتین و پراکسیس را نيز گاهی بمعنای پراگماتا بکار برده است. وی موتوس را بعنوان حاصل جمعی از پراتین، پراکسیس و پراگماتا معرفي میکند. موتوس از نظر ارسطو تمامیت سازمانیافتة ساختار رویدادها و چارچوب دراماتیک کامل یک نمایشنامه2 و محاکات یا نمایشگری پراکسیس بطور عام یا یک پراکسیس بطور خاص3 است. بنابرین ارسطو در واژة موتوس به وحدت کنش توجه دارد که از طریق رابطة علّی میان کنشها و رویدادها بدست میآید. بعقيدة او، شاعر در کنشها و زندگی تأمل نموده، سپس الگویی از کنشها و زندگی را در قالب شعر تراژیک بشکل نمایشی تقلید میکند. پراکسیس، موضوع یا محتوای طرحساخت (موتوس) است و طرحساخت، نقشه یا سازمان معنادار اثر هنری و شاعر، در اصل سازندة موتوسهاست. ارسطو معتقد است ساختار یافتن رویدادها بطور منسجم در طرح ساخت تراژدی به وحدت کنش مطلوب در تراژدی منتهی میشود.
اتوس (ethos) در فن شعر به دو معنی: شخصیت (character) و شخصیتپردازی (characterisation) بکار رفته است که باید ماهیت پروآیرسیس (prohairesis)، یعنی کنش انتخابگرانة مطابق با میل و نیت آگاهانة فضیلتخواهانه یا رذیلتخواهانة نقشوارة تراژدی را نمايان سازد. اما کنش نیک یا فضیلتمندانه کنشی است که قهرمان یا شخصیت آرمانی تراژدی انجام میدهد و دارای ویژگیهایی است که در اين مقاله بررسی میشود. بنابرین مقالة حاضر در صدد است با تشریح مفهوم اتوس در فن شعر ارسطو، پیوند میان شخصیت و کنش را در نسبت میان نظریة تراژدی و فلسفة اخلاق او شرح دهد. در این پژوهش رسالة فن شعر محوريت دارد اما هرجا نیاز به پژوهش بيشتر بوده، به ساير رسالههای ارسطو رجوع شده است که میتوان در آنها نشانههايی مهم از بحثهای اخلاقی را یافت. در اين بين، اخلاق نیکوماخوس در اولویت قرار گرفته اما توجهاتی به رسالههای اخلاق ائودموس و فن خطابه نیز شده است. پژوهش پيشرو از طریق بررسی دیدگاه نظریهپردازان معاصر دربارة رابطة هنر و اخلاق، بازتاب تاریخی نظریة ارسطو در مورد نسبت کنش و شخصیت اخلاقی را در فن شعر مورد مطالعه قرار داده است.
این نوشتار مشتمل بر پرسشهای ذيل است:
الف) در پیوند میان کنش و شخصیت از نظر ارسطو، انتخاب آگاهانة اخلاقی چه جایگاهی دارد؟
ب) ویژگیهای شباهت و منزلت، از ديدگاه ارسطو، در پیوند میان کنش و شخصیت چه نقشی ایفا میکنند؟
ج) با بررسی نظریههای معاصر در مورد نسبت هنر و اخلاق، چگونه میتوان بازتاب تاریخی دیدگاه ارسطو را دربارة نسبت کنش و شخصیت اخلاقی در فن شعر تحليل کرد؟
پیشینة پژوهش
ديويد راس معتقد است تراژدی از سه چیز تقلید میکند: شخصیتها، عواطف و کنشها. او در بحث تقلید از کنش میگوید: از نظر ارسطو تراژدی تقلید از شخصیت اخلاقاً خوب است اما نه آنقدر خوب که نتواند توسط تراژدینویس، احساس یا تخیل شود (Ross, 1995: pp. 290-293). در نتیجه از نظر راس، ارسطو به محاکات کنش آدمهای شرور در تراژدی معتقد نیست، مگر در قالب نقشهای فرعی. بنابرین از نظر راس تراژدی شکسپیری ـ همچون مکبث (Macbeth) که شخصیت اصلی آن شرور است و مکرراً مرتكب کنشهای اخلاقاً بد میشود، با دیدگاه ارسطویی همخواني ندارد. اما مقالة حاضر نشان ميدهد که تراژدی در درجة اول تقلید از کنش است و بواسطة تقلید از کنش است که میتواند تقلید از شخصیت و عواطف نيز باشد. در بحث شباهت نيز نشان داده شده که خوبی بیش از حد شخصیت تراژدی با کل بحث ارسطو در هنرهای محاکاتی (بويژه در موضوع شباهت) مغایرت دارد و شخصیت بیش از حدّ خوب، عواطف مخاطب تراژدی را برنمیانگیزاند.
بارنز به خطای اخلاقی پرداخته که شخصیت خوب با منزلت بالای اخلاقی حین طرح تراژدی مرتکب میشود (Barnes, 2000: pp. 133,134)؛ مقالة حاضر در مبحث شباهت شخصیت به این موضوع پرداخته است. بارنز معتقد است دیدگاه ارسطو در مورد تراژدی فقط با زمانة خود او سازگار است و نمیتواند تراژدیهای غیر از یونان باستان، ازجمله تراژدیهای شکسپيری که قهرمانان آن بمفهوم ارسطویی، اخلاقاً خوب نیستند و تراژدیهای مدرن که نه منزلت شخصیتهای ارسطویی و نه خوبی اخلاقی آنها را دارند، را توضیح دهد.
نوسباوم بر اين باور است که ارسطو در فن شعر كنش را بر تراژدی برتری نداده بلکه آنجا که به اولویت طرح اشاره كرده، منظور چهرهنگاری ادبی بوده نه تراژدی (نوسباوم، 1389: 117ـ116). بنظر نوسباوم ارسطو در فن شعر به پیوند ناگسستنی بین کنش و شخصیت قائل است چون کنشهایی که شخصیت در آنها تصمیم میگیرد موجب میشود بتوانیم دربارة آن داوری اخلاقی داشته باشیم و به شخصیت تراژدی میپردازد. مقالة پيشرو در عین اینکه بر پیوند استوار کنش و شخصیت تأکید دارد، نشان ميدهد که از نظر ارسطو طرح بر شخصیت ارجح است.
یانگ معتقد است از ديدگاه ارسطو قهرمان تراژدی باید پادشاهان و ملکهها باشند، کسانی که دارای منزلت اجتماعی هستند (يانگ، 1395: 69ـ 68)؛ چون تنها در این صورت است که سقوط شخصیت از بخت خوب، تند و دراماتیک خواهد شد. همچنین تراژدی باید شخصیت را در عین برتری اخلاقی نسبت به ما، در «زمین بازی اخلاقی ما» بتصویر بکشد. پژوهش حاضر به این موضوعات ذیل ویژگیهای شخصیت پرداخته است. یانگ همچون بارنز و راس معتقد است نظریة تراژدی ارسطو نمیتواند اعتقاد درامهای غیر یونان باستانی را توضیح دهد.
به اعتقاد فورستر، ارسطو در عقيده به اینکه کنشهای شخصیت تراژدی ویژگیهای اخلاقی وی را نمایان میسازند و بر مبنای کنش است که شخصیت خوشبخت یا شوربخت میشود، به خطا رفته است، زیرا شخصیت اخلاقی نه در کنشهای عیان بلکه در زندگیهای نهان و در خلوت زندگیها نمایان میگردد (فورستر، 1399: 115). این رویکرد به رابطة کنش و شخصیت، با رویکرد مقالة حاضر متفاوت است.
بلفيور (Belfiore, 1984: p. 11) بر اين باور است که واژة پراکسیس در فن شعر، بر کنش قابل ارزشگذاری اخلاقی دلالت ندارد. بنظر او پراکسیس تنها بر کنش دلالت دارد، بدون اینکه نسبتی با اخلاق داشته باشد. مثلاً کشتن یک پراکسیس ارتباطی به قتل قهرمانانه در دفاع از خود ندارد. از نظر بلفیور وقتی یک شاعر بخواهد شخصیتی را با کیفیتی اخلاقی بازنمایی کند، از اتوس یا دیانویا استفاده ميكند نه محاکات پراکسیس. مقالة حاضر نشان ميدهد که میان اتوس و پراکسیس پیوندی قوي برقرار است.
بوچر به کنش ارسطویی بعنوان مقولهيی میاندیشد که هر چیزی را که مبیّن حیات ذهنی است، دربرمیگیرد، یا بمثابه فرایندی بطئی عمل ميكند كه نوعی انرژی روانی رو به بیرون است (Bucher, 1907: pp. 123, 334)، اين نگرش ناشی از نگرش هگلی بوچر به فن شعر است. در این مقاله چنین نگرشی به ارسطو و فن شعر وی وجود ندارد.
لوكاس و بايواتر به دیدگاه ارسطو در مورد شباهت شخصیت در فصل سیزدهم فن شعر توجهي متفاوت نشان دادهاند (Lucas, 1962; Bywater, 1920). ارسطو در این فصل معتقد است برای اینکه حس شباهت با شخصیت تراژدی بوجود آید باید فردی با جايگاه بالاي اجتماعی، خطایی اخلاقی مرتکب شود. لوکاس و بایواتر بر اين باورند كه ريشة این دیدگاه ارسطو در اينست که وی میخواهد به کهنالگوهای اساطیری وفادار بماند. در مقالة حاضر، این موضوع با خوبی اخلاقی همدلیبرانگیزی که در فصل پانزدهم فن شعر بعنوان ویژگی اول شخصیت آمده، توضیح داده شده است.
ورنانت و ويدال ناكت در مورد نسبت میان اتوس و دایمون، قائل به وجود روحی شریر در درون و بیرون شخصیت تراژدی است که علاوه بر اینکه شخصیت را به خطای اخلاقی میکشاند، او را بهمین دليل به مجازات نیز میرساند؛ مجازاتی که خودش و تمام اخلافش باید تحمل کنند (Vernant & vidal-Naguet, 1996: p. 36)، مانند سرنوشت اودیپشاه و فرزندانش در تراژدی یونانی. ورنانت و همكارانش معتقدند این ویژگی پیوند شخصیت و کنش در تراژدی یونان باستان، ناشی از اعتقادات مذهبی انسان یونان باستانی است. در اين مقاله نشان داده شده که ارسطو در فن شعر این عقاید مذهبی را نیز در چارچوب فلسفی و اخلاقی خود فهمپذیر کرده است. دیدگاهی مشابه ورنانت را وينينگتن اينگرام در مورد قانون الهی که بر اودیپ و فرزندانش اعمال میشود ارائه داده است (Winington-Ingram, 1998: p. 178). در پژوهش پيشرو، قانون الهی نیز ذیل کنش انتخابگرانه و آگاهانة شخصیت آورده شده و بر همان مبنا تفسیر شده است.
دسلاريس معتقد است در تفسیر شعری، برخلاف تفسیر اخلاقی، به توضیح کنشها برای ارزشگذاریهای انفرادی اخلاقی که نتیجة چنین توضیحاتی هستند علاقمند نیستیم، اما به توضیح تسلسلی از وقایع و نتایج ارزشگذارانة آنها، حاصل از چنان توضیحاتی برای مجموعهيی از زندگیها، علاقمندیم (Deslauriers, 1990). بنابرین طرحساخت نسبت به شخصیت تراژدی اهمیت بیشتری مییابد. دلیل اینکه از دید ارسطو شخصیتهای تراژیک باید خوب باشند اینست که به این ترتیب مخاطب تراژدی میتواند بجای تعیین و