Etymology of Fourth Dimension in the View of Muslim Mutikallimūn (Abū Isḥāq Naẓẓām, Ibn al-Rāwandī, Abū Sahl ‘Abbād, and Muḥaqiq Ṭūsī)
Research Areas : Geneology of philosophical schools and Ideas
Mahdi Assadi
1
(Assistant Professor, Contemporary Islamic Philosophy and Wisdom, Institute for Humanities and Cultural Studies, Tehran, Iran)
Keywords: four-dimensionalism, time, Mu‘tazilite affirmation, Naẓẓām, Ibn Rāwandī, ‘Abbād, Muḥaqiq Ṭūsī,
Abstract :
The fourth dimension is one of the problems that have left the borderlines of philosophy behind and are now among the main concerns of physicists. However, the accurate background and history of this view are still clouded. The roots of the fourth dimension can be traced back to the works and ideas of some thinkers of the Middle Ages, such as Anselm, in Western philosophy, although there is no explicit reference in this regard in their works. The roots of the fourth dimension have also been found in the works of Mullā Ṣadrā in Iranian philosophical society. This paper aims to demonstrate that there are some clearly explicit statements about the fourth dimension in the works of Khwājah Naṣīr al-Dīn Ṭūsī in the Islamic world before Mullā Ṣadrā. The author has found no direct statement in this respect in first-hand sources; however, some ideas have been attributed in second-hand sources to some of the mutikallimūn of the Islamic world, including Naẓẓām, Ibn Rāwandī, and ‘Abbād, that focus on four-dimensionalism. Following a historical approach, this paper has compiled the views of these thinkers and analyzed them based on a rational approach.
آگوستین (1381) اعترافات، ترجمة سایه میثمی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
ابن أبيالحديد (1378ق) شرح نهج البلاغة، ج3، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار احیاء الکتب العربیة.
ابن النديم (1417ق) الفهرست، تحقيق إبراهيم رمضان، بيروت: دار المعرفة.
ابنحزم (1416ق) الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج3، بيروت: دار الکتب العلمية.
ابنمتويه (1986م) کتاب المجموع فی المحيط بالتكليف، ج2، عني بتحقيقه و نشره: جين يوسف هوبن، راجع التحقيق و استدركه دانيال جيماريه، بيروت: دار المشرق.
ابنمتويه (1975م) التذكرة فی أحكام الجواهر و الأعراض، تحقيق و تقديم سامي نصر لطف و فيصل بدير عون، تصدير إبراهيم مدكور، القاهرة: دار الثقافة.
اشعري، أبوالحسن (۱۴۰۵ق) مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، تصحیح محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره.
اقبال آشتیانی، عباس (1345) خاندان نوبختی، تهران: طهوری.
بغدادى، عبدالقاهر بن طاهر (1408ق) الفرق بين الفرق و بيان الفرقة الناجية منهم، بيروت: دار الجيل.
بلخی، ابوالقاسم (1439ق) کتاب المقالات و معه عیون المسائل والجوابات، تصحيح حسین خانصر، راجح کردی و عبدالحمید کردی، ترکیه: کورامر.
جوادى آملى، عبدالله (1378) تسنيم: تفسير قرآن كريم، ج1، قم: اسراء.
حلبى، على اصغر (1376) تاريخ علم كلام در ايران و جهان، تهران: اساطير.
خیّاط، ابوالحسین (2004م) کتاب الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد، تحقيق هنریک ساموئل نیبرج، جبیل (لبنان): دار و مکتبة بيبليون.
رازی، فخرالدین (1407ق) المطالب العالية فى علم الكلام، ج4، بیروت: دار الکتاب العربي.
شهرستانی، محمد بن عبدالكريم (1364) الملل و النحل، ج1، تحقيق محمد بدران، قم: الشريف الرضي.
طوسي، نصيرالدين (1359) تلخیص المحصّل، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران: دانشگاه تهران.
طوسي، نصيرالدين (1375) شرح الاشارات و التنبيهات، ج2، قم: نشر البلاغة.
قاضى عبدالجبار (1422ق) شرح الأصول الخمسة، بيروت: دار احياء التراث العربي.
قاضى عبدالجبار (1971م) المختصر فی أصول الدين، تحقيق محمد عمارة، بيروت: دار الهلال.
قاضى عبدالجبار (1972م) المنية و الأمل، تحقيق سامى نشار و عصامالدين محمد، اسكندريه: دار المطبوعات الجامعية.
قاضى عبدالجبار (1965م) المغنی فی أبواب التوحيد و العدل، رؤية الباری، ج4، تحقیق محمد مصطفی حلمی و ابوالوفا الغنیمی، مراجعه ابراهیم مدکور، قاهره: المؤسسة المصرية العامة للتأليف والأنباء والنشر.
گذشته، ناصر (1384) «اندیشههای تنزیهی عباد بن سلیمان»، مقالات و بررسیها، شمارة پیاپی 597، ص254-247.
معري، ابوالعلاء (1397ق) رسالة الغفران، تحقیق و شرح عائشه عبدالرحمان، قاهره: دار المعارف.
ناشناس (1385) شرح كتاب التذكرة فی أحكام الجواهر و الاعراض ابن متويه، چاپ عكسى از روى نسخۀ خطى كتابخانۀ شادروان اصغر مهدوى، تاريخ كتابت ٥٧٠ هـ . ق، پیشگفتار فارسی از نصرالله پورجوادی، مقدمۀ انگلیسی و فهرستها از زابینه اشمیتکه، تهران: مؤسسة پژوهشى حكمت و فلسفه ايران.
هاروني، ابوطالب (2011م) زيادات شرح الأصول (طوالع علم الكلام المعتزلی، كتاب الأصول لابی علی محمد بن خلاد البصري وشروحه: طبعة محققة لزيادات شرح الأصول)، كاميلا آدانغ ولفرد مادلنغ زابينا اشمدتكه، لیدن: بریل.
ریشهیابی بعد چهارم نزد متکلمان مسلمان
(ابواسحاق نظّام، ابنراوندی، ابوسهل عبّاد و محقق طوسي)
مهدی اسدی1
چكيده
بُعد چهارم از مسائلی است که مرزهای فلسفه را درنوردیده و امروزه یکی از دغدغههای اصلی فیزیکدانهاست. با این حال، پیشینه و تاریخچة دقیق اين ديدگاه هنوز در هالهيی از ابهام است. در فلسفة غرب، بعد چهارم را با تکلّف در آراء برخی از اندیشمندان غربی سدههای میانه، مانند آنسلم، ریشهیابی کردهاند؛ با آنکه هیچ عبارت صریحی در اینباره در آثار آنها وجود ندارد. در جامعة فلسفی کشور ما نیز بعد چهارم تا ملاصدرا ریشهیابی شده است. هدف اين نوشتار آنست كه نشان دهد در جهان اسلام پیش از ملاصدرا، در آثار خواجه نصيرالدين طوسي عبارتهای کاملاً صریحی در اينباره وجود دارد. پیش از طوسی نیز گرچه عبارت آشكاري در منابع دست اوّل نیافتیم، ولي در منابع دست دوّم به برخی از متکلمان جهان اسلام، همچون نظّام، ابنراوندی و عبّاد، سخنانی نسبت داده شده است که محتوای آن چیزی جز چهاربعدگروی نیست. این مقاله بروش تاریخی، دیدگاههای اين اندیشمندان را گردآوری کرده و به تحلیل عقلی آنها خواهد پرداخت.
كليدواژگان: چهاربعدگروی، زمان، ثبوت معتزلی، نظّام، ابنراوندی، عبّاد، محقّق طوسی.
* * *
امروزه خود دیدگاه «بعد چهارم»/ «سرمدگروی» (Eternalism/Fourth Dimension) در مورد زمان، ـخواه در فلسفه، خواه در فیزیکـ شناختهشدهتر از آنست که نیاز به روشنسازی داشته باشد، چراكه بُعد چهارم بدین معنی است که هر کدام از زمانها و امور زمانی گذشته و حال و آینده در جای خود ثابتند؛ و نیز بعد چهارمِ زمانی نيز از مسائلی است که امروزه مرزهای فلسفه را درنوردیده و یکی از دغدغههای اصلی فیزیکدانها بشمار ميآيد، بنحوی که برخی آن را با نظریة نسبیت خاص اينشتين عجین میدانند.
در فلسفة غرب آثار پژوهشی بسياري در مورد بعد چهارم منتشر شده است. با اینهمه، پيشينة دقیق اين ديدگاه هنوز در هالهيی از ابهام است. برخی از اندیشمندان غربی آن را در ميان فيلسوفان سدههای میانه (ازجمله آنسلم) ریشهیابی کردهاند، اما هیچ عبارت صریحی در آثار آنها در اينباره وجود ندارد. در کشور ما نیز قدمت بحث از بعد چهارم را معمولاً تا ملاصدرا پيش ميبرند و گاهي آن را با دیدگاه مشابه اينشتين ميسنجند. امروزه حتی اندكي از اندیشمندان معاصر غربی نيز معتقدند صورت اولیهيی از بعد چهارم را ميتوان نزد ملاصدرا یافت. اما بررسیهای ما نشان میدهد چند سده پیش از ملاصدرا، خواجه نصیرالدین طوسی برای اولين بار، به صریحترین نحو ممکن، بعد چهارم را مطرح كرده که متأسفانه مورد غفلت اندیشمندان شرقی و غربی واقع شده است. خواجه نصیر در مواجهه با دشوارة فلسفی عدم وجود زمان «حال»، ناچار به پذیرش بعد چهارم شده است. آن دشواره به یک تعبیر ساده چنین است: گذشته و آينده هر دو معدومند و «حال» نيز چون طرف زمان است، پس بناچار طرف گذشتة معدوم و/یا آيندة معدوم است. طرف امر معدوم نيز جز معدوم چیز دیگری نمیتواند باشد. پس زمان حال نیز معدوم است! او در پاسخ به چنین دشوارههایی صراحتاً زمان را امر ممتد ثابتي دانسته و میگوید هر بخش از زمان ـ چه گذشته و چه آینده ـ در جای خود ثابت است. بدینسان او در مورد اشکال عدم وجود «حال» میگوید: چون هم گذشته و هم آینده بطور ثابت در جای خود باقی است، پس «حال» میتواند ـمانند نقطه در خطـ بدون اشكال، فصل مشترک گذشته و آینده باشد (طوسی، 1359: 137). او در آثار خود بارها از اين دیدگاه چهاربعدگروانه آشكارا دفاع کرده است.
حتی پیش از طوسی نیز گاهی عباراتي را به افرادي همچون نظّام و ابنراوندی و عبّاد نسبت دادهاند که ظاهر آن عبارات چيزي جز اعتقاد به بعد چهارم نیست. پس در اینجا نخست به توضیح ديدگاه اين متکلمان خواهیم پرداخت و سپس رويكرد طوسی را بررسی خواهیم کرد. البته بدليل اهمیت تاریخی فراوان آگوستین، بناچار قبل از هر چیز به بعد چهارم نزد او نیز اشاره خواهیم كرد.
روش این تحقیق تاریخی است (اما در کنار آن از حیث تحلیل دادهها از تحلیل عقلی نیز بهره خواهیم برد)، چراكه ادعای اصلی پژوهش اینست که اعتقاد به بعد چهارم پیشتر در جهان اسلام، و بویژه قبل از ملاصدرا، وجود داشته است. برای اثبات این ادعا و برای یافتن پیشینة تاریخی پیشاصدرایی اين عقيده باید از روش تاریخی استفاده كنيم.
کوتاه اینکه، این نوشتار درصدد است عبارتهای مربوطة اندیشمندان مسلمان یادشده در سدههای میانه، که بصورت پراکنده در آثار گوناگون وجود دارند، را بروش تاریخی گردآوري كند، سپس بروش عقلی مورد بررسي و نقد قرار دهد.
بعد چهارم نزد آگوستین
رأی دیگر میتواند آن باشد که گذشته و آینده وجود دارند، اما به این صورت که در گذر از آینده به حال، گویی زمان از پناهگاهی مخفی بیرون میآید و در گذر از حال به گذشته به مخفیگاه باز ميگردد. اگر غیر از این باشد، چگونه است که پیشگویان آینده را میبینند؟ اگر آینده وجود ندارد، رؤیت آن چگونه ممکن است؟ مشاهدة امری که موجود نیست محال است. و بهمین طریق، آنان که گذشته را بدرستی توصیف میکنند اگر آن را در ذهن خود رؤیت نمیکردند چگونه ميتوانستند اين كار را انجام دهند و اگر گذشته موجود نبود، مشاهدة آن ممکن نمیگشت. بنابرین، هم گذشته و هم آینده وجود دارند (آگوستين، 1381: دفتر 11/ 17).
ولی آگوستین بیدرنگ با تعابير گوناگون چنین احتمالی را بعنوان امری نامعقول و ناپذیرفتنی کنار مینهد (همان: 16ـ14، 21ـ18 و 28ـ26). برای مثال، او در ادامه میگوید: اگر گذشته و آینده وجود دارند، کجا هستند؟ «هر کجا باشند، نه در مقام گذشته و آینده، بلکه در مقام حال وجود دارند؛ زیرا هر کجا باشند، اگر آیندهاند، هنوز وجود ندارند و اگر گذشته باشند، دیگر موجود نیستند. پس، هر کجا و هر چه باشند، تنها از رهگذر بودن در حال است که هستند». به این صورت که اتفاقات گذشته، که دیگر وجود ندارند، در زمان وقوع بوسيلة ادراک حسّی انطباعاتی در ذهن ما برجایگذاشتهاند و ما اکنون، در زمان حال، با همان تصویر ذهنی برجایمانده در حافظه، گذشته را بیاد میآوریم.1
در مورد آینده نیز بايد گفت: ما علل و نشانههای آینده را که اکنون، در زمان حال، وجود دارند مشاهده میکنیم و تصویرهایی ذهنی از آینده میسازیم (همان: 18). نتیجه اینکه، «نه آینده و نه گذشته، هیچیک وجود ندارند و از اینروی، تقسیم زمان به سه بخش گذشته، حال و آینده از صحّت قطعی برخوردار نیست. شاید بهتر آن باشد که بگوییم سه زمان وجود دارد: حالِ امور گذشته، حال امور حاضر و حال امور آینده» (همان: 20).
ریشهیابی بُعد چهارم نزد متکلّمان مسلمان؛ نظّام، ابنراوندی، عبّاد و طوسي
بررسیهاي ما در منابع دست اوّل نشان میدهد كه پس از آگوستین ظاهراً هیچ اندیشمندی به چنین احتمالی گرایش نداشته است تا اینکه خواجه نصیرالدین طوسی بصراحت زمان را امر ممتد ثابتي دانسته و میگوید: هر بخش از زمان، چه گذشته و چه آینده، بطور ثابت در جای خود باقی است. پس تا جاییکه ما توانستهایم بُعد چهارم را در منابع دست اوّل ریشهیابی کنیم، محقّق طوسی نخستین فيلسوفي است که در آثار خود صراحتاً از بعد چهارم دفاع میکند. با این حال، در منابع دست دوم گاهی عباراتي به افرادي همچون نظّام، ابنراوندی و عبّاد نسبت داده شده است که ظاهر آن چیزی جز اعتقاد به بعد چهارم نیست و اين پيشينه اين ديدگاه را پيشتر از خواجهنصير ميبرد. ما نخست به توضیح ديدگاه اين متکلمان خواهیم پرداخت و سپس ديدگاه خواجه نصيرالدين طوسی را بررسی خواهیم نمود.
در ملل و نحل شهرستاني به ابواسحاق ابراهیم بن سیّار بن هانی معروف به نظّام (ف. بین ۲۲۱ق. و 231ق.)، عبارتی نسبت داده شده که چهاربعدگروانی همچون میرداماد و حتی ملاصدرا گرايش داشتهاند آن را در راستای دیدگاه خود تفسیر كنند. شهرستانی (548ـ471ق) این جملة معروف را به نظّام نسبت داده است:
از مذهب او این بود که خدای متعال همة موجودها با همین شکل کنونیشان ـ [یعنی] امور معدنی، گیاه، حیوان و انسانـ را یکباره آفرید و آفرینش آدم (ع) بر آفرینش فرزندانش تقدّم نداشت؛ جز اینکه خدای متعال برخی از آنها را در برخی كامن و پنهان کرد. پس تقدّم و تأخّر در ظهور آنها در مکمنشان است نه در حدوث و وجود آنها2 (شهرستانی، 1364: 70).
شهرستانی در این عبارت میگوید: از دید نظّام خداوند همة موجودات، از جمادهایی همچون امور معدنی و گیاهان گرفته تا جاندارانی چون حیوان و انسان، را بيكباره آفریده است و آفرینش هیچیک بر دیگری تقدم ندارد. یعنی مثلاً آدم و نسلهای بعد از او همگی یکباره آفریده شدهاند