A Study of the Rule of the One from the Viewpoint of Mīrzā Mahdī Āshtīyānī
Subject Areas : . New findings about philosophical figures and schools of Iran and the world of Islam
Rohollah
Adineh
1
(Assistant Professor, Islamic Philosophy and Wisdom Department, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran)
Fatemeh
Babaeiy
2
(MA in Islamic Philosophy and Wisdom, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran)
Adeleh
Fallah
3
(MA in Islamic Philosophy and Wisdom, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran)
Keywords: Simplicity, the One, Emanation, rule of the one, Mīrzā Mahdī Āshtīyānī, commensurability,
Abstract :
The rule of the one or al-wāḥid (nothing proceeds from the one, but one) is one of the most fundamental rules which is referred to in philosophy and, particularly, in discussions on the quality of the creation of the world. This principle has provoked several debates in the history of philosophy, and many philosophers have resorted to it when explaining their own cosmological views. However, some philosophers have found it completely inconsistent with the absolute power and will of Almighty Truth and harshly criticized it. Mīrzā Mahdī Āshtīyānī is one of the scholars, who, in spite of being a well-known philosopher and presenting a great number of innovative ideas, has not received the attention that he truly deserves. He studied the “rule of the one” extensively and intended to demonstrate it based on several rational and traditional arguments and through resorting to various Qur’anic verses and narrations. Following a descriptive-analytic method and based on several historical documents, the present study initially explores the origin of the rule of the one and its historical development among philosophers. Next, it presents the view of Mīrzā Mahdī Āshtīyānī regarding the rule of the one and analyzes and examines his rational and traditional arguments.
قرآن کریم.
آشتیانی، سيدجلالالدین (1367) مدیریت نه حکومت، تهران: شرکت سهامی انتشار.
آشتیانی، میرزا مهدی (1377) اساس التوحید، تهران: امیرکبیر.
ابنرشد (1994م) رسالۀ مابعدالطبيعه، مقدمه، تصحيح و تعليق رفيق العجم و جيران جهامي، بيروت: دارالفكر.
ابنسينا (1371) المباحثات، تحقیق محسن بیدارفر، قم: بیدار.
ابنسينا (1375) الاشارات و التنبیهات، قم: نشر البلاغه.
ابنسينا (1379) التعلیقات، قم: دفتر تبليغات اسلامی.
ابنسينا (1385) النفس من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسنزاده آملی، قم: بوستان کتاب.
ابنسينا (1400ق) رسائل ، قم: بیدار.
ابنعربي، محیالدین (بی¬تا) الفتوحات المکیه، بیروت: دار الصادر.
ابنملاحمی خوارزمی، رکنالدین (1386) الفائق فی اصول الدین، تحقیق و مقدمه ویلفرد مادلونگ و مارتین مکدرمت، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
امینینژاد، علی (1394) آشنایی با مجموعه عرفان اسلامی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخميني(ره).
بهمنیاربن مرزبان (1375) التحصیل، تصحیح و تعلیق مرتضی مطهری، تهران: دانشگاه تهران.
جوادی آملی، عبدالله (1389) رحیق مختوم، ج8، قم: اسراء.
حلی، جمالالدین (1386) الباب الحادی عشر، ترجمه و شرح محسن غرویان، قم: دار العلم.
حلی، جمالالدین (1413ق) کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
سبزواری، ملاهادی (1369) شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران: نشر ناب.
شهروزی، شمسالدین (1383) رسائل الشجرة الالهیة، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران: مؤسسه حکمت و فلسفه ایران.
صدوقیسها، منوچهر (1359) تاریخ حکما و عرفاء متأخرین صدرالمتألهین، تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
طباطبایی، سيدمحمدحسین (1383) نهایة الحکمة، تصحیح و تعلیق غلامرضا فیاضی، قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
طوسی، خواجه نصیرالدین (1375) شرح الاشارات و التنبیهات، قم: نشرالبلاغه.
طوسی، خواجه نصیرالدین (1391) شرح الاشارات و التنبیهات، ج3، تحقیق حسن حسنزاده آملی، قم: بوستان کتاب.
طوسی، خواجه نصیرالدین (1428ق) شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن حسنزاده آملی، قم: بوستان کتاب.
عبودیت، عبدالرسول (1380) هستیشناسی، قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
غزالی، ابوحامد محمد (1391) تهافت الفلاسفه، ترجمه حسن فتحی، تهران: حکمت.
فارابي، ابونصر (1387) رسائل فلسفی، ترجمة سعيد رحيميان، تهران: علمي و فرهنگي.
فارابي، ابونصر (2008م) رسائل الفارابی، تحقیق موفق فوزی الجبر، دمشق: دار الینابیع.
فرامرز قراملکی، احد (1383) «نقش روششناختی قاعدة الواحد»، خردنامه صدرا، شمارة 33، ص23ـ20.
فلوطين (1389) دوره آثار افلوطين، ترجمة محمدحسن لطفي، تهران: خوارزمي.
فلوطين (1955م) فلوطین عند العرب، تحقیق عبدالرحمن بدوی، قاهره، مکتبة النهضة المصریة.
لاهیجی، عبدالرزاق (1429ق) شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسد علیزاده، تقدیم و اشراف جعفر سبحانی، قم: مؤسسة الامام الصادق(ع).
مدرس، محمدعلی (1346) ریحانة الادب، ج5، تبریز.
مصباح یزدی، محمدتقی (1366) آموزش فلسفه، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
مصباح یزدی، محمدتقی (1393) تعلیقة علی نهایة الحکمة، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
ملاصدرا (1380) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج7، تصحیح و تحقیق مقصود محمدی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1383) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج2، تصحیح و تحقیق مقصود محمدی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1422ق) شرح الهدایة الاثیریة، تصحیح مصطفی فولادکار، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی.
میرداماد، محمدباقر (1367) القبسات، به اهتمام مهدی محقق، تهران: دانشگاه تهران.
ميري، سيدمحسن (1390) «رويكرد تاريخي انتقادي به انكار قاعدة الواحد»، تاريخ فلسفه، شمارة7، ص36ـ9.
قاعدة الواحد از منظر میرزا مهدی آشتیانی
روحاله آدینه1، سیده فاطمه بابایی2، عادله فلاح دریاسری3
چکیده
قاعدة «الواحد لایصدر عنه الا الواحد» یکی از اساسیترین قواعدی است که در فلسفه و بطور خاص در مباحث چگونگی پیدایش جهان به آن استناد ميشود. این قاعده در طول تاریخ فلسفه سبب بروز منازعات بسیاری شده است؛ تعداد زیادی از فیلسوفان برای بیان نظرية جهانشناختی خود به این قاعده استناد کردهاند و گروهی دیگر آن را با قدرت و اختیار مطلق حقتعالی کاملاً ناسازگار دانستهاند و بهمین دليل به مخالفت شدید با آن پرداختهاند. میرزا مهدی آشتیانی از جمله علمایی است که برغم اینکه فیلسوفی مشهور و دارای آراء بدیع بسیار است، کمتر به آراء وی پرداخته شده است. او توجه بسیاری به قاعدة الواحد داشته و با چندین برهان عقلی و نقلی و استناد به آیات و روایات گوناگون، بدنبال اثبات آن بوده است. پژوهش حاضر که با روش توصیفی ـ تحلیلی و با نظر به مستندات تاریخی گردآوری شده، تلاش میکند نخست منشأ پیدایش قاعدة الواحد را بررسی کرده و سیر تاریخی آن را در میان حکما بیان نماید، سپس به بیان دیدگاه میرزا مهدی آشتیانی در باب قاعدة الواحد پرداخته و براهین عقلی و نقلی مورد استناد وی را تحلیل و بررسی میکند.
کلیدواژگان: بساطت، واحد، صدور، سنخیت، قاعدۀ الواحد، میرزا مهدی آشتیانی.
* * *
مقدمه
قاعدة الواحد یکی از قدیمیترین قواعد تاریخ فلسفه است که منازعات بسیاری را در ميان حکما برانگیخته است. بر اساس این قاعده، از واجب الوجود که واحد و بسیط محض است، صرفاً یک موجود بیواسطه پدید میآید و سایر موجودات بنحو سلسله مراتب، یکی پس از دیگری صادر ميشوند.
با ورود این قاعده به جهان اسلام، بسیاری از فیلسوفان به دفاع از این قاعده پرداختند و تبیینهايي متعدد از آن ارائه كردند و با براهین بسیار سعی در اثبات آن داشتند و عدة دیگری نیز با این قاعده بشدت مخالفت نمودند. ميرزا مهدي آشتياني یکی از فیلسوفانی است که دربارة اين قاعده تأمل بسیار کرده و از آن دفاع نموده است.
او از نوادگان میرزا حسن آشتیانی و از خاندان مشهور آشتیانی است که از روحانیون بانفوذ زمان مشروطه بودند. او در تهران به دنيا آمد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در اين شهر گذراند (آشتیانی، 1367: 12-10). ميرزا مهدي در اکثر علوم زمان خود، مانند فقه، کلام، فلسفه، عرفان، صرف، نحو، معانی، تفسیر و ریاضی تبحر داشت. بیشترین مهارت او در فلسفه و عرفان بود که نزد پدر خود آن را فراگرفت و در ساير علوم نیز از محضر اساتید بزرگی چون آقاشیخ مسیح طالقانی، آقاسید عبدالکریم لاهیجی، شیخ فضلالله نوری، میرزا جهانبخش منجم بروجردی، آقاشیخ محمدحسین ریاضی، میرزا غفاریان نجمالدّوله، شیخ عبدالحسین سیبویه، میرزا ابوالقاسم نائینی، میرزا علیاکبر اطبّاء و میرزا ابوالحسنخان رئیسالاطباء بهره برده است.
او علاوه بر تحصیل، به تدریس علوم عقلی و نقلی نیز مشغول بود و حوزة درسی وسیعی را، بویژه در حکمت و عرفان پدید آورد. تعدادی از شاگردان او عبارتند از: محمدصادقی تهرانی، مسلم ملکوتی، عبدالجواد فلاطوری، مهدی محقق، مهدی حائری یزدی، آیتالله سیدعلی سیستانی، محمدتقی دانشپژوه، آقا سیدهوشنگ مطهری، جعفر زاهدی، سیدمهدي موسوی مازندرانی، عبدالرحیم مدرس تبریزی (امینینژاد، 1394: 179-176).
تألیفات متعددي از ميرزا مهدي بر جای مانده که بسیاری از آنها هنوز بچاپ نرسیده است. او یکی از تواناترین شارحان و مدرسان فلسفه بود اما ذوق عرفانی وي بر مشرب عقلیش غلبه داشت و این امر در آثارش کاملاً مشخص است (مدرس، 1346: 5/ 273). برخی از آثار او عبارتند از: 1) اساسالتوحید، 2) تعلیقه بر اسفار اربعه، 3) تعلیقه بر اشارات بوعلی، 4) تعلیقه بر فصوص ابنعربی، 5) رسالهيی در اثبات معاد جسمانی، 6) ترجمه اسفار اربعه، 7) رسالهيی در جبر و تفویض، 8) رسالهيی در اثبات معراج آسمانی، 9) حاشیه بر فصوص فارابی، 10) حاشیه بر مصباح الانس، 11) حاشیه بر شفاء، 12) حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری، 13) حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، 14) حاشیه بر منطق منظومۀ سبزواری، 15) رسالهيی در علم اجمالی و طلب و اراده، 16) شرح حدیث عمران صابی (صدوقی سها، 1359: 1/ 64).
در مقاله حاضر به بیان دیدگاه میرزا مهدی آشتیانی در باب قاعدة الواحد پرداخته و براهین عقلی و نقلی وي در اثبات اين قاعده را بررسی خواهيم كرد.
پیشینة موضوع
پيرامون قاعدة الواحد تحقیقات زیادی انجام شده و مقالات متعددي به رشتة تحریر درآمده است. اما برغم اینکه دیدگاه میرزا مهدی دربارة این قاعده، بسبب ارائة براهین عقلی برای اثبات آن، بسیار حائز اهمیت است، تاكنون تحقیقی در مورد دیدگاه او صورت نگرفته است. در واقع برغم اهمیت دیدگاههای کلامی و فلسفی او، توجه چنداني به آراء وی نشده و بسیاری از آراء او از نگاه پژوهشگران مغفول مانده است. امید است پژوهش حاضر چراغ راه دیگر پژوهشگران باشد.
منشأ و پیشینه تاریخی قاعدة الواحد
قاعدة الواحد یکی از مهمترین و پرکاربردترین قواعد در مباحث جهانشناسی است که تاریخ پیدایش آن ظاهراً به فلسفة یونان باز میگردد و نخستین کاربرد آن را میتوان در آثار فلوطین، بويژه در اثولوجیا مشاهده كرد. او این قاعده را بدین نحو تبیین ميكند: علت و مبدأ همة اشیاء واحد محض است که مانند هیچ یک از اشیاء عالم نیست بلکه او منشأ و سرچشمة تمامی اشیاء است و او در هیچ یک از اشیاء نیست، اما وجودبخش همة آنهاست و ثبات و قوام اشیاء وابسته به اوست (فلوطین، 1955: 204). او در ادامه ميگويد: ممکن نیست از واحد بسیط که هیچگونه جهت کثرت و اختلافی در آن نیست، اشیاء کثیر و گوناگون صادر شود (فلوطین، 1389: 1-5-2).
علاوه بر این، گاهی در کتاب خیر محض پروکلس یا ابرقلس (ف.484م) نیز اشاراتی به این قاعده شده است (میری، 1390: 10). ابنرشد نیز این قاعده را از آنِ افلاطون و ثامسطیوس دانسته است (ابنرشد، 1994: 163)؛ وجود این شواهد ریشة یونانی داشتن قاعدة مذكور را مبرهن میسازد.
ظاهراً در فلسفة اسلامی برای نخستینبار این قاعده در آثار فارابی مشاهده شده است، بدون اینکه استدلالی برای اثبات آن آورده باشد (فارابی، 1387: 122). در حقيقت او این قاعده را از نظریههای ارسطو میداند و بنقل از زنون مينويسد: «از واحد جز واحد صادر نميشود و اگر از واحد دو چیز مختلف صادر شود، دیگر علت واحد محض نخواهد بود و هر کس در این مسئله کمترین تأملی بکند آن را خواهد دانست» (فارابی، 2008: 142).
با ورود قاعدة الواحد به جهان اسلام، فیلسوفان و متکلمان به این قاعده توجهي ويژه نشان دادند و تفسیرهايي گوناگون از آن ارائه كردند؛ انتقادات بسياري نيز از سوي عارفان و برخي متكلمان بر اين قاعده وارد شده است. کاربرد مهمی که این قاعده در تحليل نحوة پیدایش عالم ایفا نمود، باعث شد تبیین آن و پاسخگویی به انتقادات وارد بر آن، به یکی از دغدغههای فیلسوفان ـاز دیرباز تا عصر حاضرـ تبديل گردد.
اصطلاحشناسی قاعدة الواحد
واحد: در این قاعده مراد از وحدتی که در علت مدنظر است، وحدتی است که عین ذات بوده و وحدت حقیقی حقه نامیده شده و مراد از وحدت معلول، واحد بالعموم است که جمیع کمالات اشیاء پس از خود را دربرمیگیرد (ملاصدرا، 1422: 411).
بساطت: زماني اصطلاح بسیط برای يك شيء بکار میرود که در آن، اين هفت نوع ترکیب وجود نداشته باشد ترکیب از اجزاء عقلی یا ترکیب شیء از جنس و فصل؛ ترکیب خارجی یا ترکیب شیء از ماده و صورت؛ ترکیب شیء از جوهر و عرض یعنی موضوع و عرض آن؛ ترکیب از وجدان و فقدان یا وجود و ماهیت؛ ترکیب از ماهیت و وجود؛ ترکیب شیء از اجزاء بالقوه یا بالفعل؛ سایر ترکیبهای شیمیایی همانند ترکیب موجود در مواد تشکیلدهندة آب (جوادی آملی، 1389: 398).
در قاعدة الواحد نیز مراد از بساطت علت، منزه بودن علت از جمیع این ترکیبهاست. لاهیجی در تعريف واحد بسیط محض ميگويد:
ان الفاعل المستقل اذا کان واحداً من جمیع الجهات بحیث لایکون فیه کثرة الاجزاء و لاکثره الوجود و الماهیة و لایکون متصفاً بصفة حقیقیة زائدة فی الخارج او اعتباریة زائدة فی العقل و لایتوقف فعله علی شرط و آلة و قابل فلایمکن أن یصدر عنه فی مرتبه واحدة الا معلول واحد (لاهیجی، 1429: 1/ 206).
سنخیت: سنخیت بدین معنی است که ارتباطی حقیقی و وجودی میان علت و معلول برقرار باشد و اگر چنین سنخیتی برقرار نباشد لازم میآید كه هر چیزی علت هر چیزی باشد؛ که بطلان این امر معلوم است (عبودیت، 1380: 195). دربارة سنخیت میان علت و معلول دو نوع رابطه قابل تصور است: 1) سنخیت بین علت مفیض و معلول آن؛ این سنخیت بدیهی یا قریب به بداهت است چراکه علت، هستیبخش و معطی وجود معلول است. 2) سنخیت ميان علت معده با معلول خود، مثلاً بین فاعلهای طبیعی و معلولشان یا ميان شرط و مشروط. اين نوع سنخيت بدیهی نبوده و به تجربه نياز دارد و عقل انسان بتنهایی نمیتواند سنخیت میان اینگونه علت و معلول را کشف کند. در قاعدة الواحد مراد اکثر فلاسفه، سنخیت میان علت مفیض وجود و معلول آن است (مصباح یزدی، 1393: 272؛ همو، 1366: 2/ 69-68).
صدور: صدور در دو معنا بكار ميرود؛ معنی نخست این واژه متأخر از علت و معلول بوده و معنی عارض و اضافه شده بر علت و معلول است و معنی دوم بودنِ علت است به وجه و حیثیتی که معلول از آن بوجود آید. صدور به این معنی ویژگیيي موجود در ذات علت است که آن را از هر قید و شرطی بينياز میسازد. بنابرين صدور در این معنا بر معلول مقدم است. در قاعدة الواحد نیز مراد از صدور همین معنی دوم است (طوسی، 1391: 687).
تطور تاریخی قاعدة الواحد در سنت اسلامی
این قاعده سه عقیده را در میان متفکران پديدار ساخت؛ گروهی همچون میرداماد، اثبات این قاعده را بینیاز از دلیل دانسته و آن را بدیهی و فطری میدانند، به این معنی که صرف فهم و تصور دقیق مفاد قاعده برای اثبات و اذعان به آن کفایت ميكند (میرداماد، 1367: 351). گروه دیگر این قاعده را بدیهی ندانسته و برای اثبات آن دلیل اقامه کردهاند؛ اغلب حکمای اسلامی، از جمله ابنسینا و شاگرد او، بهمنیار، خواجه نصیرالدین طوسی، ملاصدرا و صدرالدین قونوی جزو اين گروهند. سومین گروه، مخالفان اين قاعده هستند که بيشتر آنها را متکلمان، اهل حدیث، عرفا و برخی فلاسفه تشکیل میدهند.
مهمترین فیلسوفانی که بر قاعدة الواحد اقامة برهان کردهاند عبارتند از:
1.