Historical Time and Philosophical Time in Ibrahimi Dinani’s View
Subject Areas : Connection of philosophers’ views and philosophical schools with the social and philosophical conditions of the time
M‘asumeh
Qorbani Anderehci
1
(PhD candidate of Islamic Philosophy and Kalam, Islamic Azad University, Science and Research Branch, Tehran, Iran)
Keywords: Time, motion, Thought, consciousness, Gholam Hossein Ibrahimi Dinani,
Abstract :
Perception of time is of an intellectual nature, and the human mind can easily divide it into seconds and minutes, for example, and measure it. However, when speaking of the truth of time, one is in fact faced with a complex and difficult mystery. The attempts at disambiguating this mystery has resulted in wide-spread disagreements among philosophers and thinkers so that some of them hold that time exists while some others deny its existence. Gholam Hossein Ebrahimi Dinani, a contemporary Iranian thinker, conceives of time as an ontological entity. He has reanalyzed and reinterpreted the views of several thinkers regarding time and believes that everything in the world of being is manifested and emerges through the channel of human consciousness. He emphasizes that the relationship between Man and time is so strong that its rupture is meaningless. Dinani maintains that time has two dimensions: one is the material dimension, which is realized in the material world, and the other is the Ideal dimension, which is indeed perceived as a path towards the world of meaning. The latter, while being material, is of an Ideal nature. In his view, time in its material dimension is the same as the measure of motion, and time in the world of thought is identical with the form of human perception.
ابراهیمی دینانی، غلامحسین (1393) معمای زمان و حدوث جهان، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
ابراهیمی دینانی، غلامحسین (1394) «من» و جز »من»، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
ابراهیمی دینانی، غلامحسین (1395) پرسش از هستی و هستیِ پرسش، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
ابنسینا، حسین (1385) اشارات و تنبیهات، شرح حسن ملکشاهی، تهران: سروش.
ابنسینا (1364) النجاة، تحقيق محمدتقی دانشپژوه، تهران: دانشگاه تهران.
ابنسینا (1405ق) الشفا، الطبیعیات، قم: كتابخانه آیةالله العظمی مرعشی نجفی.
ابوريان، محمدعلی (1366) مبانی فلسفه اشراق از دیدگاه سهروردی، ترجمه محمدعلي شيخ، تهران: حکمت.
ارسطو (1363) طبیعیات، ترجمة مهدی فرشاد، تهران: امیرکیبر.
ارسطو (1378) متافیزیک، ترجمة محمدحسن لطفی، تهران: طرح نو.
افلاطون (بیتا) تیمائوس، ترجمة محمدحسن لطفی، تهران: بینا.
بغدادی، ابوالبرکات (1358ق) المعتبر فی الحکمة، حيدرآباد: دایرةالمعارف عثمانیه.
خراسانی، شرفالدین (1350) نخستین فیلسوفان یونان، شیراز: جنگل.
سهروردی (1380) مجموعه مصنفات شيخاشراق، تهران: پژوهشگاه مطالعات و تحقیقات علوم انسانی.
کاپلستون، فردریک (1380) تاریخ فلسفه، ج1: يونان و روم، ترجمه جلالالدین مجتبوی، تهران: علمی و فرهنگی.
ملاصدرا (1383) الحكمة المتعالية فی الأسفار الأربعة، ج3: تصحیح و تحقيق مقصود محمدی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
زمان تاریخی و زمان فلسفی بروایت استاد ابراهیمی دینانی
معصومه قربانی آندرهسی1
چکیده
ادراک زمان ادراكي عقلی است که ذهن انسان براحتی ميتواند آن را به ثانیه، دقیقه و... تقسیم کند و اندازهگیری نماید. اما وقتی از حقیقت زمان سخن بمیان میآید، در واقع با معمايي پیچیده و دشوار مواجه میشویم. حل این معما در میان حکما و اندیشمندان باعث بروز اختلافنظرهای گسترده شده تا جاییکه گروهی مدعی وجود زمان هستند و گروهی منکر آن. استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی ازجمله حکمای معاصر است که زمان را امری وجودی ميشمارد. او با تحلیل و تقریر مجدد نظر بسیاری از حکما، به بررسی مسئلة زمان پرداخته است او از سويي معتقد است همه چیز در عالم هستی توسط آگاهی انسان به ظهور و بروز میرسد و از سوي ديگر، ارتباط زمان و انسان را چنان محکم میداند که جدايي آن معنی ندارد. دینانی برای زمان دو بعد قائل است، یکی بعد مادی زمان که در جهان مادی است و دیگری جنبة مثالی آن که در حقیقت راهی بسوی عالم معنا شناخته ميشود و در عین مادی بودن، مثالی است. بنظر وی، زمان در بعد مادی همان مقدار حرکت است، و زمان در عالم اندیشه، همان صورت فهم بشر.
کلیدواژگان: زمان، حرکت، اندیشه، آگاهی، غلامحسین ابراهیمی دینانی.
* * *
مقدمه
ادراک زمان ادراکي عقلی است که ذهن انسان ميتواند به آن دست یابد. عموم مردم برای درک مفهوم زمان که از آن بعنوان وقت و ایام یاد ميكنند، در ذهن خویش مشکلی ندارند اما بهمان اندازه كه برای عامه مردم کاری آسان است، برای اندیشمندان و حکما مسئلهيي بغرنج و طاقتفرساست، چراکه آنها به بحث حقیقت زمان میپردازند. وقتی صحبت از درک حقیقت زمان بمیان میآید اقوال و آراء متفاوتی بروز ميكند. برای مثال، گروهی زمان را تنها یک اسم میدانند که هیچ معنا و محتوایی ندارد یا بعبارتی فقط یک لفظ است. برخي آن را نوعی حرکت محسوس قلمداد ميكنند و عدهيي دیگر زمان را امر معقولی معرفي ميكنند که مقدار حرکت است. بعضی معتقدند زمان عرض است و برخي بر اين باورند كه زمان جوهر است... .
اما آنچه در میان تمام اقوال از اهميتي ویژه برخوردار است، معمای حقیقت زمان است و اندیشمندان هر کدام بر اساس اسلوب تفکر خویش، بنوعی برای حل این معما تلاش کردهاند.
با توجه به پیچیدگی این بحث ميتوان گفت بطور معمول دو روش برای اثبات وجود زمان بکار میرود:
1. طبیعیون از طریق حرکت، زمان را اثبات کردهاند؛ به اين صورت که میگویند: حرکات، در ذات خود دارای دو کشش یا دو کمیت هستند، یعنی علاوه بر مقدار و قابلیت تقسیمی که بحسب مسافت دارند، از نوعی مقدار و قابلیت تقسیم دیگر نيز برخوردارند. طی کردن مقداری از مسافت در مقداری از زمان ـکه یکی از این دو مقدار که مسافت است امری قارالذات است، یعنی اجزاء آن با هم قابل اجتماع نیستند و ديگري که مدت غیر قارالذات استـ منحصر در حرکت است، پس آن چیزی که مقدار امر غیرقارالذات است، مقدار حرکت است و منظور از زمان یعنی همین که میگوییم زمان مقدار حرکت است.
2. الهیون کسانی هستند که از موجود و عوارض موجود سخن ميگويند و از راه بحث از موجود و حدوث و قدم آن و دقت در تقدم و تأخر حوادث، وارد این بحث میشوند و ضمن بررسی انواع تقدم و تأخرها، به نوعی تقدم و تأخر رسیدهاند که پیشی و پسی در آن غيرقابل انکار است؛ یعنی در این تقدم و تأخر، متقدم و متأخر هرگز با هم جمع نمیشوند و جایگاهشان نيز با یکدیگر تعويضشدني نیست.
اما استاد دینانی بنوعی به جمع این دو روش اشاره ميكند و میگوید:
با اندکی تأمل در این باب ميتوان دریافت که حدوث و حرکت در هم آمیختهاند و از هم جدا نميشوند. حرکت بهمان اندازه که با حدوث درآمیختگی دارد و از آن جدایی نميشود، با زمان نیز بستگی دارد و جدايي آن از زمان امکانپذیر نیست. هر آنچه در این جهان بوقوع میپیوندد زمانمند بوده و زمانی شناخته ميشود. اکنون با توجه به اینکه زمان بوقوع میپیوندد نیز بدون حرکت نخواهد بود. نتیجهيي که از این مقدمات بدست میآید اینست که حدوث و حرکت و زمان بعنوان یک مثلث، اساس هستی این جهان شناخته میشوند که بدون شناختن حدوث و حرکت و زمان، شناختن این جهان ممکن نیست ولی شناختن هر یک از این سه عنصر اساسی بهیچ وجه آسان نیست (ابراهيمي دینانی، 1393: 9).
نکتة قابل تأمل اینست که شناخت این جهان (جهان مادی) مبتنی بر شناخت سه عنصر دانسته شده و این سه عنصر توسط عقل و آگاهی انسان شناخته میشوند. آگاهی در اندیشة دینانی برای شناخت زمان از جایگاهی ويژه برخوردار است.
تعریف زمان نزد حکمای یونان پیش از ارسطو
1. آناکسیمندر: «زمان، فرمانروای عالم متناهی است. اشیاء همواره با هم در پیکارند و در برابر داور زمان ایستادهاند و این زمان است که مشخص ميكند، فرصت بقاي کدام شیء پایان یافته و نوبت کدام شیءِ دیگر رسیده است» (خراسانی، 1350: 140).
2. هراکلیتوس: «زمان، کودکی است که مهرهها را در بازی بحرکت درمیآورد. قدرت کودک، قدرت ملوکانه است. اين جمله نشان ميدهد که تغییر موجود در طبیعت زايیده زمان است و دیگر آنکه زمان را با طبیعت یکی نمیداند» (کاپلستون، 1380: 1/ 51). در آثار افلاطون و ارسطو از هراکلیتوس نقل قولهایی وجود دارد از جمله اینكه؛ «همه چیز در جنبش و گذر است و هیچ چیز ثابت نیست. حتی جهان را به رودی تشبیه ميكند شما نميتوانید دو بار در یک رودخانه قدم گذارید، زیرا آبهای تازه پیوسته جریان دارد و بر شما نمیگذرد» (همانجا).
3. پارمنیدس: او اولین فردی است که واقعی بودن زمان را منکر شد. پارمنیدس نفی صیرورت و تغییر را مقدمة انکار زمان ميداند. از نظر او، دربارة چیزی ميتوان سخن گفت و اندیشید که کل، یگانه و نامتحرک باشد و کون و فساد نپذیرد. به اعتقاد وی اگر به ماهیت جهان توجه کنیم، یک چیز ميتوان گفت: که آن هست و وجود دارد «وجود واحد هست و صیرورت و تغییر، توهم است» (همان: 52). پارمنيدس معتقد است: «دربارة وجود ميتوان سخن گفت و آن ميتواند مُتعلق فکر من باشد اما آنچه ميتوانم دربارة آن فکر کنم و سخن بگویم، ميتواند باشد، زیرا آنچه بتواند اندیشیده شود و آنچه بتواند باشد، یکی است» (همانجا). اين نشان ميدهد که چنین نیست که وجود یا واقعیت، هیچ بوده و بعد وجود یافته باشد. پس آنچه حقیقی است، همان ثبات و ایستایی است و با عقل ميتوان آن را دریافت. او میگوید: «اگر چیزی بوجود آید، یا باید از وجود نشئت گیرد یا از لاوجود، اگر از وجود به وجود آید، قبلاً بوده اما اگر از لاوجود برآمده است، در این صورت لاوجود باید قبلاً چیزی باشد تا وجود بتواند از آن ناشی شود و این یک تناقض است» (همان: 61).
4. فیثاغوریان: آنها خود را وقف ریاضیات کردهاند و به اهمیت عدد در جهان پی بردند و کشف کردند که فواصل میان نتهای چنگ را ميتوان با عدد بیان نمود. فيثاغوريان به اين نتیجه رسيدند که هماهنگی موسیقی به عدد مربوط است، پس ميتوان تصور کرد که هماهنگی و نظم جهان نیز به عدد وابسته است. آنها زوج را با نامحدود یکی پنداشتند و فرد را با محدود و (واحد) یا یک را که هم زوج است و هم فرد، بعنوان آن چیزی که عدد و فلک از آن حاصل ميشود در نظر گرفتند.
از نظر ریاضی، وسعتی که هنوز بوسیلة عدد محدود نشده است از نقطه نظر زمانی امری بدون آغاز و پایان است و در واقع زمان نیز از شکل و صورت خاص برخوردار نیست. (محدود) با ورود واحد، اشیاء حدود و عدد پیدا ميكنند و موجب پیدایی زمان در معنی خاص میشوند. حد و صورت (شکل) و زمان، فرایند مستقل و بیگانه از هم نیستند بلکه سه جنبه از یک جریان واحد محسوب میشوند (همان: 47).
5. افلاطون: «زمان تصویر متحرکی از ابدیت بوجود آورده است که مرز عالم بودن (عالم مادی) و شدن (مُثُل) باشد و وسیلهيي برای نظم بخشیدن به جهان پدیدار قرار گیرد و این همان است که ما زمان مینامیم» (افلاطون، بیتا: 36).
6. ارسطو: «ماهیت پدیدارهای طبیعی و اموری مانند زمان و حرکت را بر اساس ساختار و نهاد بالفعل جهان بشناسیم. وقتی بتوانیم قبل و بعد را در حرکت لحاظ کنیم، به درک مفهوم زمان نايل شدهایم» (ارسطو، 1378: 212). زمان در واقع عدد و مقدار حرکت از لحاظ تقدم و تأخر است (همو، 1363: 160).
توصیف کلی زمان بنا به تقریر دینانی
درک مفهوم زمان بهمان اندازه که ميتواند روشنگر باشد، ميتواند پیچیده و دشوار باشد. بهمين دليل فلاسفه بزرگ دربارة حقیقت زمان یکسان سخن نگفتهاند و مواضع فکری آنها در این زمینه به اندازهيي از یکدیگر فاصله دارد که ميتوان این فاصله را از سنخ فاصلة میان هستی و نیستی دانست.
بر همين اساس ميتوان ديدگاههاي انديشمندان را بطور کلی به دو گروه عمده تقسیم کرد: 1ـ کسانی که به وجود زمان باور ندارند و مطلقاً به انکار آن میپردازند. 2ـ کسانی که بر ضرورت وجود خارجی زمان اصرار میورزند و به وجوب آن باور دارند. دینانی ازجمله حکمایی است که معتقد است: «زمان اساس زندگی در این جهان است و بیش از آنکه زمان نیازمند امور زمانمند باشد، امور زمانمند نیازمند زمان هستند» (ابراهيمي دینانی، 1393: 450). اين عبارت نشان ميدهد كه دینانی در زمرة حکمایی است که قائل به هستی زمان است و در برابر کسانی قرار میگیرد که قائل به نیستی زمان هستند؛ کسانی که قائل به نیستی زمانند نميتوانند زمان را اساس زندگی در این جهان بدانند.
دینانی در کتاب معمای زمان با توجه به اهمیت استدلالهای کسانی که به نیستی زمان باور دارند، بار ديگر آنها تقریر کرده است. برای مثال به ذکر یک نمونه بسنده میکنیم:
زمان یا قابل تقسیم نیست یا اینکه قابل تقسیم شناخته ميشود. اگر قابل تقسیم نباشد چگونه ميتوان آن را به ثانیه و ساعت و سال تقسیم کرد و از هفته و ماه و قرن سخن بمیان آورد؟ ولی اگر بگوییم که زمان قابل تقسیم است، در این صورت یا همة اقسام آن وجود دارند یا اینکه فقط برخی از اقسام آن موجود شناخته میشوند. اگر گفته شود که