شخصيت و جايگاه علمي حکیم میرزا حسن کرمانشاهی در فلسفة معاصر ايران
محورهای موضوعی : یافتههای نو درباره چهرهها و مدرسههای فلسفی ایران و جهان اسلام
1 - استادیار گروه فلسفه اسلامی، دانشکده ادبیات،دانشگاه رازی، کرمانشاه،ایران
کلید واژه: میرزا حسن کرمانشاهی, مکتب فلسفی تهران, فلسفه معاصرایران , حکمای متأخر,
چکیده مقاله :
حکیم میرزا حسن کرمانشاهی (ف. 1336ق) يكي از حکمای بزرگ مکتب تهران است که با وجود نقش و مقام والايي که در تاریخ فلسفة معاصر ایران دارد، گمنام بوده و جايگاهش در مجامع علمی مغفول مانده است. این پژوهش تلاش نموده كه با دقت و بكارگيري منابع مستند و موثق، این حکیم فاضل را به علاقمندان تاريخ حكمت معاصر ايران، مجامع علمی فلسفه و علاقمندان به فلسفة اسلامی معرفی نمايد. از ويژگيها و اهداف اين نوشتار ميتوان به اين موارد اشاره كرد: 1) در عین حال که سعی وافري شده تا از ورود به مباحث حاشیهيي پرهیز شود، اما ميتوان اين مقاله را مفصلترين تحقيق دربارة شخصيت علمي حكيم ميرزا حسن كرمانشاهي دانست 2) شناخت و بررسی اساتید میرزا حسن كرمانشاهي و نوع ارتباط او با ايشان 3) فرضیة یادگیری فلسفه از طریق آموزش خودخوان فلسفه 4) اشاره به برخي شاگردان ميرزا حسن كرمانشاهي كه از ايشان در منابع، كمتر نامي به ميان آمده است 5) بحثي مفصل و تحلیلی دربارة مقام علمی میرزا حسن كرمانشاهي در پنج بخش: گسترة مهارتی و دانشی، عمق اندیشه و قدرت تحلیل، مشرب فلسفی، جایگاه عرفان در اندیشة و او، توانایی و مهارت در تدریس 6) جمعآوری حکایت نقل شده دربارة میرزا حسن کرمانشاهی.
Mīrzā Ḥassan Kermānshāhī (d. 1336 AH) was one of the prominent philosophers of the philosophical School of Tehran, who, despite his significant role in the history of contemporary Iranian philosophy, has remained unknown in academic communities and centers. This study aims to introduce this knowledgeable philosopher to the lovers of contemporary history of philosophy in Iran and Islamic philosophy and scientific philosophical communities relying on accurate and authentic sources. To accomplish this task, the author has tried to avoid marginal issues; however, this paper can be considered to be the most extensive study of Mīrzā Ḥassan Kermānshāhī’s character. He has also tried to introduce this philosopher’s masters and discuss the relationship between them, elaborate on Kermānshāhī’s self-study of philosophy, refer to some of his students who have rarely been named in related sources, and present an extensive analytic discussion of Kermānshāhī’s academic station regarding his vast knowledge, depth of thought and power of analysis, philosophical insight, gnostic thoughts, and teaching skills.