در قرون اولیة تاریخ اسلام، در فلسفه و سایر علوم هیچ کتابی به زبان فارسی نوشته نشده است و تمامی دانشمندان مسلمان که اکثر آنها هم ایرانی بودهاند، آثار علمی خود را به زبان عربی نگاشتهاند. از قرن چهارم هجری به بعد، فلاسفة ایرانی در کنار تأليفات فراوانی که به زبان عربی دا چکیده کامل
در قرون اولیة تاریخ اسلام، در فلسفه و سایر علوم هیچ کتابی به زبان فارسی نوشته نشده است و تمامی دانشمندان مسلمان که اکثر آنها هم ایرانی بودهاند، آثار علمی خود را به زبان عربی نگاشتهاند. از قرن چهارم هجری به بعد، فلاسفة ایرانی در کنار تأليفات فراوانی که به زبان عربی داشتهاند، بتدریج آثار اندکی را به زبان فارسی خلق كردهاند که از آن جهت که جادة فارسینویسی را برای دانشمندان دورههای بعد هموار نموده است، بسیار ارزشمندند. آنها زمانی این کار را آغاز کردهاند که زبان فارسی پس از یک دورة فترت، آمادگی و گنجایش لازم برای ادای مفاهیم و معانی انتزاعی فلسفی را نداشته است. ابنسینا و شاگردان او، ناصرخسرو، سهروردی، باباافضل کاشانی، خواجه نصیرالدین طوسی، قطبالدین شیرازی و دیگران، در تدوین نگاشتههای فلسفی به زبان فارسی سهم بسزایی داشتهاند. تلاش آنها در معادلسازی اصطلاحات فلسفی به زبان فارسی، زمینه را در روزگار ما برای خلق آثار فلسفی پختهتر فراهم کرده است. این جستار به روش توصیفی ـ تحلیلی، علل زبانی و ادبی غلبة زبان عربی در نگاشتههای فلسفی را بررسی نموده و با معرفی مهمترین تأليفات فلسفی به زبان فارسی، نقش آنها را در توسعه و غنیسازی این زبان برای انتقال دانشهای فلسفی تبيين ساخته است. در پایان نيز به تأثير آثار ترجمه شده از متون فلسفة غرب بر پرباری گنجینة لغات فارسی و ضرورت نگارش فلسفه به زبان فارسی در عصر حاضر که عربیدانی در آن بشدت کاهش یافته است، ميپردازد.
پرونده مقاله
ابنمسكويه، خواجه نصیر و حکیم جعفر کشفی اگرچه هر سه دیدگاه علمالنفسی و روانشناختی نسبتاً مشابهی دارند، به نظریة حد وسط ارسطو قائل هستند و فضايل چهارگانه حکمت، شجاعت، عفت و عدالت را اصلیترین فضايل اخلاقی بشمار میآورند، اما با یکدیگر اختلاف نظر نیز دارند. این مقاله ضمن چکیده کامل
ابنمسكويه، خواجه نصیر و حکیم جعفر کشفی اگرچه هر سه دیدگاه علمالنفسی و روانشناختی نسبتاً مشابهی دارند، به نظریة حد وسط ارسطو قائل هستند و فضايل چهارگانه حکمت، شجاعت، عفت و عدالت را اصلیترین فضايل اخلاقی بشمار میآورند، اما با یکدیگر اختلاف نظر نیز دارند. این مقاله ضمن تبیین دقیق اشتراکات، نقاط افتراق و اختلاف هر یک از سه حکیم در باب فضايل چهارگانه را بدقت مورد واکاوی قرار داده است. از همین روی، پس از تفکیک فضايل به اصلی و فرعی، فهرست و تعریف فضايل فرعی از نگاه هر یک از حکیمان مورد تحلیل و مقایسه قرار گرفت. یافتههای نوشتار حاضر گویای آنست که بیشترین قرابت و اشتراک نظر ابنمسكويه، خواجه نصیر و کشفی مربوط به فضیلت حکمت و فضايل فرعی آن میگردد ولی در زمینة شجاعت، عفت و عدالت اشتراک و اختلاف نظر نسبتاً قابل توجهی میان آنها ديده ميشود. مثلاً در زمینه فضیلت عفت، میان آراء ابنمسكويه و خواجه نصیر اختلاف نظر اندکی دیده میشود اما حکیم کشفی، هم فهرست فضايل فرعی متفاوتی از دیگر حکیمان دارد و هم بیشتر عفت را در پیوند با خویشتنداری اقتصادی و جنسی طرح ميكند. فهرست و تعریف فضايل فرعی ذیل عدالت از منظر خواجه نصیر و کشفی نیز اگرچه کاملاً مشابه یکدیگر است، اما فهرست فضايل فرعی عدالت از نگاه ابنمسكويه سیزده مورد افزون بر فهرست دو حکیم دیگر دارد.
پرونده مقاله
هانری کربن، مفسر غربی فلسفة اشراق سهروردی است. اندیشة او در تفسیر این فلسفه مبتنی بر تأویل، پدیدارشناسی، نظریة فراتاریخ و فلسفة تطبیقی است. نوشتار حاضر نخستین نوشتاری است که به این موضوع پرداخته و هدف آن بررسی انتقادی اندیشههای كربن دربارة تطبیق فلسفة سهروردی با فلسفة چکیده کامل
هانری کربن، مفسر غربی فلسفة اشراق سهروردی است. اندیشة او در تفسیر این فلسفه مبتنی بر تأویل، پدیدارشناسی، نظریة فراتاریخ و فلسفة تطبیقی است. نوشتار حاضر نخستین نوشتاری است که به این موضوع پرداخته و هدف آن بررسی انتقادی اندیشههای كربن دربارة تطبیق فلسفة سهروردی با فلسفة افلاطون، ارسطو و نوافلاطونیان است. این مقاله به نوآوریهای سهروردی پرداخته است تا بدينوسيله وجه تمایز اندیشة او از آن فیلسوفان بيان گردد. در نتیجهگیری نیز پس از جمعبندی مطالب، نقدی کلی به روششناسی کربن و کاستیهای آن مطرح شده است. فلسفة تطبیقی ـ که گاه فلسفة بینافرهنگی نیز نامیده میشودـ رشتهيی از مطالعات فلسفی است که در خلال آن فیلسوفان با نظر به مبانی اندیشة فلاسفه از جریانهای فرهنگی، زبانی و فلسفی متفاوت، به مسائل فلسفی میپردازند و اختلاف و اشتراک آراء آنان را مطالعه میکنند. بعقيدة کربن، فلسفة تطبیقی راهگشای درک صحیح تفکر در تاریخ فلسفه است و او بر این مبنا فلسفة اشراق را با افلاطون و ارسطو تطبیق داده است. بنظر وی این فلسفه برگرفته از دیدگاههای افلاطون است. این وجه نظر مسبوق به اصالت فلسفه در یونان نزد اوست. کربن سهروردی را افلاطون جهان اسلام دانسته است. دیدگاه کربن نوآوریهای سهروردی و تفاوت اندیشة او با افلاطون و نیز انتقاد وی به ارسطو را نادیده میگیرد.
پرونده مقاله
«اول ما خلق الله العقل» که در بسیاری متون اسلامی ذکر گردیده و توسط حکمای بزرگی چون شیخاشراق و ملاصدرا (در شرح اصول کافی) مورد استناد و تأکید قرار گرفته، روایت مشهوری در متن احادیث اسلامی است و از آن روشنتر، «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ چکیده کامل
«اول ما خلق الله العقل» که در بسیاری متون اسلامی ذکر گردیده و توسط حکمای بزرگی چون شیخاشراق و ملاصدرا (در شرح اصول کافی) مورد استناد و تأکید قرار گرفته، روایت مشهوری در متن احادیث اسلامی است و از آن روشنتر، «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ». این معنا با رجوع و تطبیق با جایگاه عقل در حکمت یونانی که معادل وجود است، اهمیّت و جايگاه عظیمتری نیز مييابد. شیخاشراق بعنوان صدرالحکماء اشراقی چنانكه در رسالة فيحقيقةالعشق (ص268) تصريح كرده، به این روایت مشهور وقوف داشته است. حال پرسش مقاله حاضر اينست كه با توجه به اين تصريح و نيز نصِّ صریح شیخاشراق در حکمةالاشراق که خود را احیاگر حکمت ایران باستان نامیده (یا دستکم یکی از منابع اصلی حکمت خود را حکمت فهلویون دانسته) چگونه میتوان ردپای این بهره گرفتن از حکمت ایران باستان را در اندیشة او نشان داد؟
یکی از مهمترین حلقههای واسط میان حکمت او و حکمت ایرانیان، رجوع شیخ به جایگاه امشاسپندانی چون بهمن یا اردیبهشت در متون اوستایی و پهلوی و قرار دادن آنها بعنوان ارکان نظام نوری و وجودی در حکمت خویش است. در این میان، او بنا به قاعدة «الواحد لایصدر منه الا الواحد»، صادر اول از حضرت نورالانوار را نور اقرب و بنا به حکمت ایرانیان باستان، بهمن خوانده است. اما چه نسبتی میان بهمن و صادر اول وجود دارد؟ بویژه اگر این صادر در اندیشة اسلامی، عقل باشد. این نوشتار با رویکردی تاریخی و تحلیلی به فلسفة انتخاب بهمن بعنوان صادر اول در اندیشة شیخاشراق پرداخته و بویژه بهمن را بعنوان ایزدِ خرد و دانایی، معادل عقل در احادیث اسلامی (بعنوان صادر اول) دانسته است که البته خود نشان از بینش و شناخت عمیق شیخ از حکمت ایران باستان دارد.
پرونده مقاله
فرونسیس یا حکمت عملی یکی از فضايل عقلي است که ارسطو آن را به استعداد عمل کردن پیوسته با تفکر درست در اموری که برای آدمی نیک یا بد هستند، تعریف کرده است. عمل حاصل از این استعداد یا عمل فرونتیک، حاصل نحوه يي از اندیشیدن فلسفی است که در عین نظر به مبادی و اصول ثابت، به مد چکیده کامل
فرونسیس یا حکمت عملی یکی از فضايل عقلي است که ارسطو آن را به استعداد عمل کردن پیوسته با تفکر درست در اموری که برای آدمی نیک یا بد هستند، تعریف کرده است. عمل حاصل از این استعداد یا عمل فرونتیک، حاصل نحوه يي از اندیشیدن فلسفی است که در عین نظر به مبادی و اصول ثابت، به مدینه (پولیس) بمثابه بستر شکلگیری اعمال، به امور کرانمند و جزئی و متغیر بمثابه متعلقات شناخت و به انسان بمثابه عاملی مختار، نظر دارد. قاعدهنامندی فرونسیس و در عین حال موجه بودنش، راهکاری است تا به قواعد سخت و ثابت علمی بمثابه تنها روش موجه شناخت، تن ندهیم. ارسطو در واقع، با تمایز بخشیدن روشمند بین سوفیا یا حکمت نظری و فرونسیس، استقلال و تحویلناپذیری معرفت عملی ـ اخلاقی دربارة آنچه درست است را پایه گذاری كرده است؛ تأمل-ورزی عملی را نمیتوان به براهین منطقی فروکاست. در فلسفۀ اخلاق ارسطو، معرفت عرضی، بمثابه معرفتی ناظر به امور کرانمند و جزئی و ممکن و متغیر، تکمله يي بر معرفت ذاتی بمثابه معرفتی ناظر بر امور ازلی و کلی و مبادی نخستین و ثابت واقع میشود. سوفیا و فرونسیس تنها در صورتی که بمثابه دو روی یک سکه باشند نیکبختی را در پی خواهند داشت.
پرونده مقاله
یکی از ضروریات تحقیق، احیاي آثار اندیشمندان و حکمایی است که در تاریخ تطور و پیشبرد فرهنگ و معارف اسلامی نقش اساسی داشتهاند ولی تاکنون بصورت یک حلقۀ مفقوده و مغفوله ناشناس ماندهاند. فخرالدین سماکی معروف به محقق فخری، ازجملة این حکماست که در قرن دهم هجری میزیسته است. وی چکیده کامل
یکی از ضروریات تحقیق، احیاي آثار اندیشمندان و حکمایی است که در تاریخ تطور و پیشبرد فرهنگ و معارف اسلامی نقش اساسی داشتهاند ولی تاکنون بصورت یک حلقۀ مفقوده و مغفوله ناشناس ماندهاند. فخرالدین سماکی معروف به محقق فخری، ازجملة این حکماست که در قرن دهم هجری میزیسته است. وی شاگرد غیاثالدین منصور دشتکی است. از سماکی آثار قلمی مهمی چون: حاشیه بر شرح تجرید قوشچی و حاشیه بر شرح هداية الحکمة میبدی بجاي مانده است.
متن هداية الحکمة تألیف اثیرالدین ابهری، شامل سه قسم منطق، طبیعیات و الهیات است. میبدی بر دو قسم طبیعیات و الهیات آن شرح نگاشته و سماکی تنها بر دو فن اول و دوم از فنون سه گانه طبیعیات شرح هداية الحکمة میبدی حاشیه زده است. سماکی اگرچه مانند ابنسینا و سهروردی، بنیانگذار مکتب خاصی نبوده ولی با بیان نقد و بررسیهای دقیق و اظهارنظرهاي خاص خود در موضوعات مورد بحث از منظر متکلمان و مشائیان و اشراقیان و عرفا، در قالب آثار مستقل و غیرمستقل (شرح و حواشی) و با ارائة ديدگاههايي بدیع توانسته ـ بعنوان حلقة واسط ـ نقش مهمی در تطور تفکر فلسفی بطور کلی ایفا کند و الهامبخش صدرالمتألهین شیرازی در ظهور حکمت متعالیه نیز باشد. از جملة این ديدگاهها، تقریر متفاوت برهان سلمی و ابداع سه برهان دیگر در باب اثبات تناهی اجسام است که در این نوشتار بدان پرداخته شده است.
پرونده مقاله
تقسیمبندی برخی شاخههای دانش، مانند طب و ریاضی و هیأت و فیزیک و منطق، برحسب قدیم و جدید بر چه مبنا و با چه ملاکی صورت گرفته و میگیرد؟
بنظر میرسد معنای دو واژة «قدیم» و «جدید» در عرف با آنچه در فلسفه از آن اراده میشود، تفاوت داشته باشد. معنای شایع و متداول قدیم، مترادف چکیده کامل
تقسیمبندی برخی شاخههای دانش، مانند طب و ریاضی و هیأت و فیزیک و منطق، برحسب قدیم و جدید بر چه مبنا و با چه ملاکی صورت گرفته و میگیرد؟
بنظر میرسد معنای دو واژة «قدیم» و «جدید» در عرف با آنچه در فلسفه از آن اراده میشود، تفاوت داشته باشد. معنای شایع و متداول قدیم، مترادف با امر کهنه و منسوخ است و شاید برخی گمان کنند این حکم در مورد مثلاً طب و ریاضی قدیم نیز صادق است. فارغ از میزان اعتبار و حتی ملاک یا ملاکهای اعتبار فلان رشته از رشتههای علوم در وصف قدیم و جدید آن، با رجوع به مبانی یا مبادی این دانشها ـکه البته از شئونات فلسفه و دغدغة فیلسوف است ـ میتوان به افقهایی نو در اعتبارسنجی «دانش جديد» در مقابل «دانش قدیم» دست یافت. اجازه دهید با ذکر مثال، مطلب قدری روشنتر شود.
ریاضیات قدیم از زمره ساحتهایی است که هم بلحاظ وسعت و دامنه و هم بلحاظ کاربرد آن در ساحت علم و فناوری بشر، سابقهيی بس طولانی، بویژه در مشرق زمین، دارد. فعلاً به اینکه موطن اصلی این دانش مصر بوده است یا بابل یا ایران یا هند، کاری نداریم (هرچند در فهم میزان وامداری غرب به شرق بسیار مؤثر است)؛ نکته محوری گفتگوی ما بر سر اینست که چرا بگمان برخی از اهل علم، مطالعة صورتهای قدیم ریاضیات و تلاش برای فهم ساختار و بنیانهای معرفتی آن، کاری عبث و اتلاف وقت است؟ این مسئله دربارة طب و نجوم و فیزیک قدیم نیز صادق است. امروزه نزد دانشجویان و محصلان این رشتهها، اگر نه بنحو مطلق، ولی بنحو نسبی این تلقی وجود دارد که وصف قدیم یعنی همان منسوخ و از اینرو هیچ بار معرفتی بر چنین دانشهایی مترتب نیست. البته نمیتوان تردید کرد که امروزه اغلب قضایا و گزارههای دانشی مانند هیأت و فلکیات قدیم از اعتبار ساقط شده و در برابر یافتهها و نوآوریهای علمی بشر، فاقد ارزش معرفتی است، اما در عین حال، مبانی وجودشناختی و کیهانشناختی این دانش و مقولاتی چون حقیقت عدد، شکل و حجم و از این مهمتر، نقش و بازتاب این دانش در فهم ساختار عالم و غایات آن، هنوز هر ذهن کنجکاوی را بخود مشغول میکند.
تلاقی و حتی امتزاج ریاضیات و فلسفه و هیأت در ادوار گذشته، ناشی از خلط موضوعی این دانشها نبوده است بلکه در اصل از ریاضیات وجودشناسانه و وجودشناسی ریاضی در آن عهد حکایت میکند. فیلسوف، عالم را در بهترین صورت و نقش آن، یعنی نظم ریاضیوار میفهمید و ریاضیدان، به آهنگ و جهت عقلی حرکت کائنات و غایت و نهایت آن مینگریست. هر دو ـ و در واقع یک تن ـ همه چیز را در آیینة وجود و در نسبت با آن مشاهده میکرد و از اینرو اصل وحدتبخش و نهایی نهفته در پهنة کثرات را جستجو میکرد. همین نگاه و منظر بود که مرزی میان دانش و اخلاق نمیدید و اساساً غایت اصلی دانش را در تربیت و کمال آدمیان میدانست.
این نگاه، امروز در لابلای اندیشة تکنیکی و تحصلی مفقود شده و در عرصة آموزش و تعلیمات بشر مدرن خریداری ندارد؛ هرچه هست گویا بر مدار نتیجه و برایند محصل استوار است، لیکن با تصدیق نتایج شگفتانگیز دانش نوین و دستاوردهای گوناگون فناورانه، طرح این پرسش نیز موجه است که آیا تمامی ظرفیتهای دانش قدیم ـ و نه منسوخ ـ برای بشر امروز روشن شده است؟ اگر روشن شده، پس از چه روی در روزگار ما، گروههای زیادی از دانشمندان و پزشکان، به طب قدیم و ظرفیتهای نهفته در آن در تشخیص و علاج بیماریها روی آوردهاند. تکلیف برخی سوداگران و عالمنمایان را از این امر جدا کنیم؛ همیشه و همه جا کسانی بوده و هستند که از علم بهرهيی ندارند و به شیادی زندگی را میگذرانند. در اینجا سخن از پیکرهيی از دانش کهن است که مجهز به شناخت وجود و متصل به آنست و از اینرو همانند خود وجود از ظرفیتهای بیکران برای الهام و راهبری بشر برخوردار است. حاصل آنکه، اگر آموزگاران به متعلمان خویش بیاموزند که علم همانند کالا نیست که متروک و منسوخ شده، بکلی از اعتبار و فایده بیفتد و سرانجام از میدان خارج شود، شاید در اعتماد و البته اتکاء افراطی به علم تجربی و دستاوردهای آن نیز قدری تعدیل حاصل گردد یا دستكم در تعیین و تنقیح مناط ارزش گزارههای علمی درنگ شود.
پرونده مقاله
به استناد تعالیم آیین مزدیسنا و آموزههای اهورامزدا، مقام پادشاهی در ایران باستان دارای دو جنبۀ دینیاری و شهریاری یا حکمت و حکومت بوده كه هر دو جنبه با نیروی الهی (فرّ ایزدی) به پادشاه واگذار شده است. در حکمت اشراقي نیز نورالانوار که روشنکنندۀ عوالم است، همان خورنه در چکیده کامل
به استناد تعالیم آیین مزدیسنا و آموزههای اهورامزدا، مقام پادشاهی در ایران باستان دارای دو جنبۀ دینیاری و شهریاری یا حکمت و حکومت بوده كه هر دو جنبه با نیروی الهی (فرّ ایزدی) به پادشاه واگذار شده است. در حکمت اشراقي نیز نورالانوار که روشنکنندۀ عوالم است، همان خورنه در اوستا است که در فارسی امروز به آن فرّ میگویند. بموجب «فرّ» که موهبتی ایزدی و الهی است، فرد برخوردار، شایستۀ مقام پادشاهی میشود و پادشاهان فاضل و عادل در صورت عدول از دادگری از این موهبت محروم خواهند شد و فرّ از آنان جدا میشود. دیدگاه نجم رازی در مرصادالعباد نیز دربارۀ مقام شهریاران و پادشاهان و وظایف ایشان به اندیشههای ایران باستان و آموزههای مزدایی و حکمت خسروانی بسیار نزدیک است. او پادشاه را خلیفۀ خداوند در زمین میخواند و با تشبیه شاه به هما، بر شمول عنایت الهی بر این جایگاه و مقام صحه میگذارد؛ چنانكه میتوان گفت آنچه در حکمت خسروانی و حکمت اشراق فرّ کیانی نام دارد، در مرصادالعباد تحت عنوان قوت ربانی و تأیید آسمانی مطرح شده است. بر همین اساس رازی برای شهریاران ویژگیهایی را برمیشمارد که قابل تطبیق و مقایسه با آیین شهریاری در ادیان و آموزههای باستانی و حکمت خسروانی است. این پژوهش بر آنست تا با مبنا قراردادن مؤلفههای آیین شهریاری در حکمتهای باستانی، بويژه حکمت خسروانی، ویژگیهای پادشاهی در مرصادالعباد را برشمرده و به تبیین وجوه اشتراک و افتراق اندیشههای نجم رازی با مبانی حکمت خسروانی در زمینۀ آیین شهریاری بپردازد. نتيجة اين پژوهش نشان ميدهد كه رازي با توجه به جايگاه تفسير عرفاني خود و نيز توجه به معناي اشراقي و باطني حكمت خسرواني، پادشاهي را مترادف با ولايت الهي و آموزة فلسفي «حكيم حاكم» شمرده است و بعبارت ديگر، سالك واصلي كه در مرحلة فيالخلق بالحق بسر ميبرد. چنين فردي «شاه خاصي» است كه بدليل همين شايستگي مقام «شاه عام» يا حكمراني بر مردم پيدا كرده است.
پرونده مقاله