هراس از مرگ در فلسفه اپیکوروس
محورهای موضوعی : یافتههای جدید در سیر فلسفه باستان غرب (یونانی و یونانیمآبی)
احمد عسگری
1
(استادیار گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران)
سیدنیما صالحی
2
(دانشجوی دکتری فلسفۀ هنر، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران )
کلید واژه: هراس از مرگ, لذت, رنج, سکون خاطر, سعادت, اپیکوروس,
چکیده مقاله :
مسئلۀ اصلی مقالۀ حاضر بررسی مبادی و دلایل دیدگاه اپیکوروس مبنی بر ناموجه دانستن هراس از مرگ است و اینکه آیا استدلال او بر این مدعا موجه است؟ در اندیشه و فلسفۀ اپیکوروس، روح فانی است و لذا مرگ بمعنای فناست. برغم آنکه بعقیدۀ او این امر نافی سعادت نیست، لکن هراس از مرگ را مانع از رسیدن به سعادت میداند و لذا بر ناموجه بودن آن استدلال میکند و نحوۀ مواجهۀ صحیح با مرگ را نیز تبیین میکند. در این نوشتار، ضمن ارائۀ تقریری نوین از دیدگاه اپیکوروس تلاش شده تا اولاً، آراء و ادلۀ وی در سیاق و سابقۀ فرهنگی و فلسفی مربوط، طرح و ارزیابی شود و ثانیاً، بیان شده که باید «هراس از فرایند مردن» را از «هراس از مرده بودن» متمایز دانست تا بدینوسیله معنا و مفهوم نظریۀ اپیکوروس معلوم گردد و مقصود او واضح شود.
This study investigates the basic principles and arguments of Epicurean philosophy in relation to the baselessness of fear of death and whether his reasoning in this regard is justified. In Epicurus’ philosophy, the soul is mortal and, thus, death means annihilation. He believes that although this idea does not negate happiness, fear of death impedes happiness. Hence, he provides some arguments to prove that it is unjustified and explains the correct way of encountering death. Here, while presenting a new interpretation of Epicurean view of fear of death, the author tries to propound and evaluate his views and arguments in the cultural and philosophical context of this problem and emphasizes that one must make a distinction between “fear of the process of dying” and “fear of being dead” in order to clearly understand the Epicurean view in this regard.
آدو، پی یر (1382) فلسفه باستانی چیست؟ ترجمۀ عباس باقری، تهران: علم.
اپیکوروس (1395) هنر خوشبختی از دیدگاه اپیکور، ترجمۀ فرخ بافنده، تهران: پندار تابان.
افلاطون (1380) دوره آثار افلاطون، ترجمۀ محمدحسن لطفی، تهران: خوارزمی.
اوکانو ، دی جی (1393) تاریخ تحلیلی فلسفه غرب، ترجمۀ خشایار دیهیمی، تهران: نقش جهان.
بروس، مایکل و باربن، استیون (1397) فقط استدلال؛ مهمترین 100 استدلال فلسفه غرب ، ترجمۀ میثم محمد امینی، تهران: فرهنگ نشر نو.
گاتری، دبلیو کی سی (1377) تاریخ فلسفۀ یونان، ج9، ترجمۀ مهدی قوام صفری، تهران: فکر روز.
گرانت، مایکل و هیزلی، جان (1399) فرهنگ اساطیر کلاسیک (یونان و روم)، ترجمۀ رضا رضایی، تهران: ماهی.
لائرتیوس، دیوگنس (1395) فیلسوفان یونان، بهراد رحمانی، تهران: مرکز.
لوکرتیوس (1395) در باب طبیعت اشیا، ترجمۀ میر جلالالدین کزازی، تهران: معین.
می، تاد (1392) مرگ، ترجمۀ رضا علیزاده، تهران: گمان.
وارن، جیمز (1399) مواجهه با مرگ؛ اپیکور و منتقدانش، ترجمۀ محمد عمار مفید، تهران: مولی.
هایدگر، مارتین (1386) هستی و زمان، سیاوش جمادی، تهران: ققنوس.
Bradley, ben; Feldman , fred; Johansson , jens (2012). The Oxford Handbook of Philosophy of Death , Oxford University Press.
Erler , Michael (2020). Epicurus: An Introduction to his Practical Ethics and Politics, Germany, Schwabe Verlag.
Konstan, david (2009). A Life Worthy of the Gods: The Materialist Psychology of Epicurus, United States of America, Parmenides Press.
_______ (2018). “Epicurus” https://plato.stanford.edu/archives/sum2018/entries/epicurus.
' target='blank'>https://plato.stanford.edu/archives/sum2018/entries/epicurus.
Lampe, Kurt (2015). The Birth Of Hedonism: The Cyrenaic Philosophers and Pleasure as a Way of Life, United States of America, Princeton University Press.
Long , A .A and Sedley, D, N (1987). The Hellenistic Philosophers, volume 1, Great Britain , Cambridge University Press.
Lorenz, Hendrik (2009). “Ancient Theories of Soul” ,https://plato.stanford.edu/archives/ sum2009/entries/ancient-soul.
Lucretius (2001) On the Nature of Things , Martin Ferguson Smith , United states of America , Hackett Publishing Company.
Mitro, Maria Serena (2012). Death in the greek world from homer to the classical age , A.M.osborne, United States of Aamerica, University of Oklahama Press.
Mitsis, phillip (2020). Oxford Handbook of Epicurus and Epicureanism , United States of America, Oxford University Press.
Nagel, Thomas (1970). death, United States of America, Princeton University.
O’Keefe , tim (2009). “epicurus” , https://iep.utm.edu/epicur.
Suits , David B (2020). Epicurus and the Singularity of Death, great Britain, Bloomsbury Publishing.
Warren, J. I (2002). Democritus, the Epicureans, Death, and Dying , United States of America , The Classical Quarterly.
Williams, Bernard (1973). The Makropulos Case: Reflections on the Tedium of Immortality , United States of America , philosophical papers.
هراس از مرگ در فلسفۀ اپیکوروس
چکیده
مسئلۀ اصلی مقالۀ حاضر بررسی مبادی و دلایل دیدگاه اپیکوروس مبنی بر ناموجه دانستن هراس از مرگ است و اینکه آیا استدلال او بر این مدعا موجه است؟ در اندیشه و فلسفۀ اپیکوروس، روح فانی است و لذا مرگ بمعنای فناست. برغم آنکه بعقیدۀ او این امر نافی سعادت نیست، لکن هراس از مرگ را مانع از رسیدن به سعادت میداند و لذا بر ناموجه بودن آن استدلال میکند و نحوۀ مواجهۀ صحیح با مرگ را نیز تبیین میکند. در این نوشتار، ضمن ارائۀ تقریری نوین از دیدگاه اپیکوروس تلاش شده تا اولاً، آراء و ادلۀ وی در سیاق و سابقۀ فرهنگی و فلسفی مربوط، طرح و ارزیابی شود و ثانیاً، بیان شده که باید «هراس از فرایند مردن» را از «هراس از مرده بودن» متمایز دانست تا بدینوسیله معنا و مفهوم نظریۀ اپیکوروس معلوم گردد و مقصود او واضح شود.
کلیدواژگان: هراس از مرگ، لذت، رنج، سکون خاطر، سعادت، اپیکوروس.
* * *
مقدمه
انسان همواره بدنبال یافتن پاسخی برای مسئلۀ «چیستی مرگ» و «حیات پس از مرگ» بوده و از دیرباز پرسشهایی در این زمینه، ذهن آدمی را مشغول داشته است. پاسخ رایجی که ریشه در ادیان و مذاهب دارد آن بوده که انسان با مرگ فانی نمیشود بلکه گونۀ دیگری از حیات را از سر خواهد گرفت؛ حال چه در همین جهان (در قالب تناسخ) و چه در جهانی دیگر (در بهشت و دوزخ). اما همواره برخی نیز به مرگ همچون فنا یا پایان حیات مینگریستهاند. بنابر دیدگاه اخیر، این مسئله پیش میآید که چگونه باید با چنین واقعیتی مواجه شد؟ بعبارت دیگر، با اینکه هر انسانی بگونهیی ناگزیر با مرگ مواجه خواهد شد، اما اگر مرگ بمعنای فنا یا نابودی کامل باشد، آنگاه باید آن را چگونه تلقی و تبیین کنیم؟
بنا بر گزارش تاریخ فلسفه، اپیکوروس (270ـ341پم) از نخستین مدافعان این دیدگاه است که مرگ بمعنای فنا و نابودی کامل است. بنابرین بررسی و تبیین دیدگاه او ـبعنوان یکی از برجستهترین فیلسوفان یونان باستانـ در اینباره و نیز بیان استدلال وی برای اثبات این نظریه، میتواند مفید و راهگشا باشد. اپیکوروس نفس را فانی میپندارد زیرا بعقیدۀ او، نفس مرکب است و هر مرکبی فانی خواهد شد. با اینحال او این مسئله را مانعی بر سر راه «سعادت» تلقی نمیکند و در عوض «هراس از مرگ» را مخلّ سعادت و ناموجه میداند.
بررسی آرا و ادلۀ اپیکوروس، خصوصاً بدین جهت که امروزه گویا مقدمۀ استدلال او بیشتر مورد توجه قرار گرفته، اهمیتی مضاعف دارد؛ بعبارت دیگر، از آنجا که امروزه تلقی «فانی شدن با مرگ» رواج بیشتری یافته، باید مورد بازخوانی و سنجش دقیق قرار گیرد. در فلسفۀ تحلیلی معاصر تأملاتی در این زمینه انجام گرفته که در واقع همۀ آنها در گفتگویی انتقادی با اندیشههای اپیکوروس قرار میگیرند (Williams, 1973; Nagel, 1970؛ می، 1392). اندیشههای فلاسفۀ قارهیی همچون هایدگر نیز، در جهتی سیر میکنند که گویی هراس از مرگ در حقیقت نه امری ناموجه بلکه اساساً نشانهیی از یک حیات اصیل تلقی میشود (هایدگر، 1386: 585ـ530). بنابرین لازم است بررسی شود که آیا آراء اپیکوروس نیز میتواند بسان این دیدگاهها و بلکه بهتر، برای یاریدادن ما در مواجهۀ درست با مرگ موفق باشد؟ و او تا چه حد میتواند مدعای خود مبنی بر ناموجه بودن هراس از مرگ را موجه سازد؟
در ادامه، ابتدا به بررسی نظریات فلاسفۀ پیشین در باب موضوع مرگ خواهیم پرداخت و سپس بحث هراس از مرگ و مسائل مرتبط با آن مطرح میشود و در نهایت نشان خواهیم داد که دیدگاه اپیکوروس در اینباره چیست؟ و او بدین منظور، چه دلایلی را آورده است؟ نکتۀ قابل توجه در نوشتار حاضر اینست که تلاش شده تا زمینه و سابقۀ فلسفی و فکری اپیکوروس لحاظ شود و بدین ترتیب مفاد قول او واضح گردد. نکتۀ دیگر، تفکیک «هراس از فرایند مردن» از «هراس از مرده بودن» در استدلال اپیکوروس است که بحث او را وضوح میدهد.
سیاق و زمینۀ بحث قبل از اپیکوروس
بیان استدلال اپیکور در این خصوص و صورتبندی وی از مسئله، نیازمند توجه به سیاق و سابقۀ بحث است. مردم عادی یونان متأثر از اندیشههای دینی رسمی بودند و مرجع اطلاع ایشان از ادیان رسمی و اساطیر یونانی، اشعار شاعرانی مانند هومر و هزیود بود. ادیان سری (Mystery Religion) نیز از این نظر که اندیشۀ تناسخ را در ذهن یونانی طرح کردند و منشأ اثر در فلاسفۀ بعدی شدند، حائز اهمیت است. فلاسفه متأثر از ادیان رسمی و سری و نیز آنها که منتقد این نوع نگرش بودند، راههایی متفاوت برای درک چیستی و نحوۀ مواجهه با مرگ در پیش گرفتند.
مطابق تلقی اسطورهیی، نفس بعنوان سایهیی از شخص متوفی توصیف شده (Mitro, 2012: p.10-15) و عالم پس از مرگ عمدتاً بعنوان جایگاهی خنثی ـیعنی نه دوزخی و نه بهشتیـ تصویر شده که با عنوان دشتهای آسفودل (Asphodel) از آن یاد شده است (Ibid: p.15-29). برای جهان زیرین که جایگاه و مأوای مردگان است، تعبیر هادس (Hades) بکار رفته که از نام خدایی که فرمانروای آن بوده، اخذ گردیده است. معدودی از فانیان که نظم کیهان را بههمریخته و خشم خدایان را برانگیخته بودند، در تارتاروس (Tartarus) جای داشتند و در آن جایگاه متحمل عذاب میشدند، از جمله به نامترین آنها ـکه موضوع تأملات فلسفی بسیاری نیز واقع شدهـ سیسیفوس (Sisyphus) بوده که در نهایت به جرم برانگیختن خشم خدایان و از میان برداشتن مرگ برای موجودات زنده که باعث به هم خوردن نظم کائنات شده بود، محکوم شد تا تخته سنگی را به بالای کوهی بغلتاند و بمحض رساندن آن به قله، مجدداً به پائین سقوط کند و این روند را تا ابد تکرار نماید (گرانت و هیزلی، 1399: 331ـ330). معدودی از دیگر قهرمانان و انسانهای برجسته وجود داشتند که در مرغزارهای الوسیوم (Elysium) جای داشتند، لیکن جایگاه اکثر انسانهای عادی دشتهای آسفودل بوده که نه جایگاهی دوزخی و نه جایگاهی بهشتی تلقی میشده، بلکه افراد در اینجا مشغول حیاتی مشابه زندگی دنیوی خویش بودهاند؛ هر چند نه مانند زندگی دنیوی، بلکه نسخۀ کمفروغی از آن را میزیستند و درک دقیقی از آن چه بودهاند و نیز شخصیت خویش نداشتهاند. در هر صورت، هومر بعنوان منبع این سخنان، معتقد است هرگز بدنیا نیامدن بهتر از حیاتی است که در نهایت باید در هادس سپری شود، و این دیدگاه نشان از آن دارد که دید عمومی یونانیان نسبت به زندگی پس از مرگ منفی بوده است (Mitro, 2012).
از سوی دیگر، اپیکوریان منتقد اندیشههای شاعران نیز بودهاند، بخصوص شاعرانی مانند هومر و هزیود. سبب عمدۀ این انتقاد آن بوده که بنظر ایشان، محتوای این اشعار نادرست و موجد تقویت هراس از مرگ در انسانهاست (افلاطون، 1380: 1200ـ1166)1. بطور مشخص باید گفت اساطیر با مطرحکردن بحث عذابِ پس از مرگ و به تصویر کشیدن جهان پسین بعنوان جهانی نه چندان خوشایند، باعث ایجاد هراس از مرگ در اذهان انسانها شدهاند. سیسیفوس ـکه پیشتر بدان اشاره شدـ نمونهیی از این عذابها در جهان پس از مرگ است(Mitsis 2020: p. 466-509).
اما فیلسوفان نیز در باب مرگ تأملاتی داشتهاند و آرایی طرح کردهاند. فیثاغورس که نمونهیی بارز از فلاسفۀ کهن است، رهیافتی دینی به موضوع مرگ در پیش گرفت و بویژه از ادیان سری یونان مانند آئین آورفئوسی (Orpheus) متأثر بود (اوکانو، 1393: 26ـ24) و از اینرو قائل به تناسخ و بقای نفس شد و میپنداشت که آدمی با پرهیز از بعضی اعمال و انجام بعضی دیگر و در مجموع در پیش گرفتن سبک زندگی مبتنی بر ریاضت، میتواند از چرخۀ تناسخ و زندگی در این دنیا بعنوان مکانی شر و نیز بدن و جسم بمنزلۀ زندان نفس، رهایی پیدا کند و با خدایان پیوند یابد (Mitro, 2012: p.29-62).
در مقابل فیثاغورس، دیدگاه دموکریتوس قرار دارد. از آنجا که بسیاری از مباحث مطرح شده دربارۀ مرگ و فناپذیری نفس میان اپیکوروس و دموکریتوس مشترک است، میتوان دموکریتوس را بعنوان نیای فکری اپیکوروس در این زمینه انگاشت (گاتری، 1377: 121-107). احتمالاً فقط دربارۀ این موضوع که بین نفس و جسم کدامیک سریعتر خواهند مرد، اختلافی وجود داشته و آن اینکه دموکریتوس مرگ جسم را زودتر میپنداشته است و در مقابل، اپیکوریان مرگ نفس را سریعتر و آن را عامل مرگ شخص و جسم میدانستند و همین نظریۀ ایشان در مورد هراس از مرگ نیز نتایج مهمی در برداشته است (Warren, 2002).
در بین کورنائیان از قبیل آریستیپوس (Aristippus) که از زمرۀ سقراطیان بحساب میآمدند نیز عدم هراس از مرگ، از نتایج حکمت تلقی میشد. هگسیاس (Hegesias) نیز با تلقی مرگ بعنوان امری که در جای خود خیر است، نوعی نگرش بیتفاوتی در قبال مرگ و زندگی را پیشنهاد میکند که ما را در مقابل هراس از مرگ مصون میدارد. کورنائیان از کسانی بودند که اندیشههای اخلاقی ایشان بخصوص در اپیکوروس مؤثر واقع شد (Lampe, 2015: p. 73-76, 120-147).
بدین ترتیب، گروهی از فلاسفۀ یونان از آئینهای رمزی و سری تأثیر پذیرفتند که از شاخصترین ایشان میتوان از فیثاغورس و افلاطون نام برد2. در مقابل، گروهی دیگر نیز از منتقدان اندیشۀ دینی بودهاند که فرد شاخص این گروه دموکریتوس است3.
اکنون با نظر به سابقه و سیاق بحث از مرگ میتوان روشن ساخت چرا اپیکوروس مایل است که اثبات کند هراس از مرگ ناموجه است. هدف اپیکوروس نائل شدن به سعادتی است که با هراس از مرگ میسر نخواهد شد.
مقدمات طبیعی و اخلاقی اپیکوروس در رد هراس از مرگ
از نظر اپیکوریان، هدف فلسفه در حقیقت یک هدف عملی است. شناخت ایشان از طبیعت نیز از آنروست که این شناخت را پایهیی برای سعادت و نیکبختی میدانند. اگرچه در تمام مکاتب فلسفی دوران باستان پذیرفته شده که تمام تلاشهای بشری رو بسوی یک خیر نهایی دارند، لیکن در باب اینکه این خیر نهایی چیست، این مکاتب با یکدیگر اختلاف نظر دارند. در این نگاه، رسیدن به «سعادت» هدف نهایی تمام تلاشهای بشری است. سعادت نزد اپیکوروس معادل آتاراکسیا (Ataraxia) یا سکون خاطر است و شرط لازم و کافی برای رسیدن به چنین سعادتی، رهایی از درد جسمی و رنج نفسانی است. اپیکوروس وضعیت رهایی از