تحليل و نقد نگرش تقلیل¬گرایانه به فلسفة اسلامی
محورهای موضوعی : ریشهشناسی واژگان (اتیمولوژی) فلسفی
زهرا مظاهری
1
(دانشجوی دکتری فلسفه و کلام اسلامی، دانشکدة حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران)
سیدمحمدکاظم علوی
2
(دانشیار گروه فلسفه و حکمت اسلامی، دانشگاه حکیم سبزواری، سبزوار، ایران؛ استاد مدعود گروه فلسفه، دانشکدة حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران )
کلید واژه: فلسفة اسلامی, رابطة دین و فلسفه, فلسفة یونانی, الهیات و کلام اسلامی, فلسفة عربی,
چکیده مقاله :
یکی از مناقشههاي معاصر دربارة فلسفة اسلامی، مناقشه در اصالت آن، يعني پرسش از «امكان فلسفة اسلامي» است. این مسئلة هویتی، در تاریخ و آیندة فلسفه اسلامی تأثیري بسزا دارد. آراء منکران اصالت فلسفة اسلامی ـ اعم از مستشرقان، مورخان غربی، برخی از عرب¬زبانان و مخالفان هرگونه فلسفة دینی ـ را میتوان تقلیلگرایانه دانست. در این نظريات، فلسفة اسلامی به چند موضوع فروکاسته شده است: فلسفهيی تقليدگر از فلسفه یونان، کلام و الهیات اسلامی و فلسفة عربی. مستشرقان و مورخان مخالف، فلسفة یونانی را اصل و فلسفة اسلامی را فرع بر آن دانسته¬اند. برخی مخالفان با پافشاري بر عدم سازگاری دین و فلسفه، تلاش براي ایجاد فلسفة اسلامی را بیهوده دانسته و با اعتقاد به عدم امکان فلسفة دینی، ازجمله فلسفة اسلامی، قید اسلامی برای فلسفه ـبعنوان علم تعقلی ـ را جایز ندانسته و فلسفة اسلامی را همان کلام و الهیات پنداشته¬اند. مخالفان دیگر، ازجمله عرب¬زبانان، از بكارگيري تعبير فلسفة اسلامی امتناع ورزیده و با توجه به زبان متون فلسفی در سنت اسلامی، آن را فلسفة عربی نامیدهاند. آنها فلسفة عربی را مختص به نژاد عرب تلقي كرده و همان را محقق در تاریخ فلسفه دانستهاند. مقاله پيشرو به تحلیل و نقد مدعیات تقلیلگرایانه در باب فلسفة اسلامي پرداخته و تلاش ميكند اصالت آن را بعنوان واقعیتي تاریخی، اثبات و از ضرورت آن دفاع نمايد.
One of the recent debates regarding Islamic philosophy focuses on its originality and the questions of the “possibility of Islamic philosophy”. This identity-related problem has a significant effect on the history and future of Islamic philosophy. The view of the opponents of the originality of this denomination, including Orientalists, Western historiographers, some Arab scholars, and those who are against any kind of religious philosophy can be considered to be reductionist. In their theories, they have reduced Islamic philosophy to a philosophy imitating Greek philosophy, Islamic Kalām and theology, and Arabic philosophy. Opposing Orientalists and historiographers view Greek philosophy as the base and Islamic philosophy as one of its branches. Some of the opponents believe that any attempt at establishing Islamic philosophy is in vain by insisting on the incompatibility of religion and philosophy. Moreover, by rejecting the possibility of religious philosophy, including Islamic philosophy, they maintain that the use of the word Islamic as an adjective for philosophy, as an intellectual science, is not justified and, thus, equate Islamic philosophy with Kalām and theology. Some other opponents, including Arabs, avoid the use of the phrase “Islamic philosophy”, and, by emphasizing the language of philosophical texts in Islamic tradition, call it Arabic philosophy. They limit Arabic philosophy to the Arab race and believe that this view is supported by history of philosophy. The present paper provides a critical analysis of the proponents of reductionist approaches to Islamic philosophy and aims to demonstrate and defend the necessity of its originality as a historical reality.
ابراهیمی¬دینانی، غلامحسین (1376) ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج1، تهران: طرح نو.
ابراهیمی¬دینانی، غلامحسین (1377) ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج2، تهران: طرح نو.
ابراهیمی¬دینانی، غلامحسین (1385) «فلسفة اسلامی: هستی و چیستی»، نقد و نظر، شمارهاي 41 و 42، ص 31ـ4.
ابراهیمی¬دینانی، غلامحسین (1389) درخش ابن¬رشد در حکمت مشاء، تهران: نشر علم.
ابراهیمی¬دینانی، غلامحسین (1393) فیلسوفان یهودی و یک مسئله بزرگ، تهران: هرمس.
ابراهیمی¬دینانی، غلامحسین (1396) عقلانیت و معنویت، تهران: هرمس.
ابن¬سینا (1376) الالهیات من الکتاب الشفا، تحقیق حسن حسن¬زاده آملی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
اذکائی (سپیتمان)، پرویز (1384) حکیم رازی، تهران: طرح¬ نو.
اکبریان، رضا (1386) مناسبات دین و فلسفه در جهان اسلام، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی.
الجابری، محمدعابد (1387) ما و میراث فلسفی¬مان، ترجمة سیدمهدی آل¬مهدی، تهران: ثالت.
الجابری، محمدعابد (1394) بازخوانی تاریخ¬ فلسفه در شرق اسلامی، ترجمة اسماعیل باغستانی، تهران: هرمس.
الجابری، محمدعابد (1991م) التراث و الحدثة، بیروت.
انصاری، عبدالله (1380) آئینه¬های فیلسوف، تهران: سروش.
بدوی، عبدالرحمن (1980م) التراث الیونانیة و الحضارة الاسلامیة، بیروت: دار العلم.
خسروپناه، غلامحسین (1387) فلسفۀ فلسفه اسلامی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
خندان، علیاصغر (۱۳۸۴) مغالطات، قم: بوستان کتاب.
دوستدار، آرامش (1383) امتناع تفکر در فرهنگ دینی، پاریس: خاوران.
دیبور، تی. جی. (1343) تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمة عباس شوقی، تهران: عطایی.
راسل، برتراند (1365) تاریخ فلسفۀ غرب، ترجمة نجف دریابندری، تهران: پرواز.
رئیس¬زاده، محمد؛ عباسی، بابک؛ هاشمی، محمدمنصور (1384) درد فلسفه، درس فلسفه (جشن¬نامه کریم مجتهدی)، تهران: کویر.
ژیلسون، اتین (1370) روح فلسفه در قرون وسطی، ترجمة علیمراد داودی، تهران: علمی و فرهنگی.
ژیلسون، اتین (1371) عقل و وحی در قرون وسطی، ترجمة شهرام پازوکی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیق فرهنگی.
ژیلسون، اتین (1380) نقد تفکر فلسفی غرب: از قرون وسطی تا اوایل قرن حاضر، ترجمة احمد احمدی، تهران: سمت.
ژیلسون، اتین (1386) فلسفۀ اسلامی و یهودی، ترجمة حسن فتحی، تهران: حکمت.
سهروردی (1377) حکمة¬ الاشراق، بکوشش جعفر سجادی، تهران: دانشگاه تهران.
ژیلسون، اتین (1380) مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج1، بکوشش هانری کربن، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
صلیبا، جمیل (1989ق) تاریخ الفلسفة العربیة، بیروت: الشرکة العالمیة للکتاب.
طباطبایی، سيدمحمدحسین (1361) علی و فلسفه الهی، ترجمة سید ابراهیم سیدعلوی، قم: انتشارات اسلامی.
طباطبایی، سيدمحمدحسین (1364) اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران: صدرا.
طباطبایی، سيدمحمدحسین (1386) شیعه در اسلام، قم: بوستان کتاب.
طباطبایی، سيدمحمدحسین (1387) شیعه، قم: بوستان کتاب.
عبدالرزّاق، مصطفی (1381) زمینۀ تاریخ فلسفۀ اسلامی، ترجمة فتحعلی اکبری، آبادان: پرسش.
فارابی (1959م) مبادی آراء اهل المدینه الفاضله، البیر نصری نادر، تصحیح و چاپ المطبعة الکاثولیکیة.
فارابی (1986) الفاظ المستعملة فی المنطق، تصحیح محسن مهدی، بیروت: دار المشرق.
فارابی (1991) المله و نصوص اُخری، تصحیح محسن مهدی، بیروت: دارالمشرق.
فارابی (1995م) تحصیل السعادة، مقدمه، شرح و تعلیقه علم ملحم، بیروت: دار و مکتبة الهلال.
فارابی (2006) ¬الحروف، قدم له و وضع حواشیه ابراهیم شمس¬الدین، لبنان: الکتب العلمیة.
فخری، ماجد (1389) سیر فلسفه در جهان اسلام، ترجمة گروهي، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
فنایی¬اشکوری، محمد (1395) «مقدمه¬ای بر فلسفه اسلامی و تاریخ آن»، درآمدی بر تاریخ فلسفۀ اسلام، تهران: سمت.
کُربن، هانری (1358) تاریخ فلسفه ¬اسلامی، ترجمة اسدالله مبشری، تهران: امیرکبیر.
کندی، ابویوسف یعقوب ابن اسحاق (1360) نامۀ کندی به المعتصم بالله در فلسفۀ اولی، مقدمة احمدفؤاد الأهوانی، ترجمة احمد آرام، تهران: سروش.
کندی، ابویوسف یعقوب ابن اسحاق (1950م) مجموعه رسائل کندی، ج1، قاهره.
لیمن، الیور (1383) «مقدمه در تاریخ فلسفة اسلامی»، تاریخ فلسفۀ اسلامی، تهران: حکمت.
مجتهدی، کریم (1379) فلسفه در قرون¬وسطی، تهران: امیرکبیر.
مدکور، ابراهیم (1361) دربارۀ فلسفه ¬اسلامی، روش و تطبیق آن، ترجمة عبدالحمید آیتی، تهران: امیرکبیر.
مطهری، مرتضی (1369) مجموعه آثار، ج3، تهران: صدرا.
مطهری، مرتضی (1376) مجموعه آثار، تهران: صدرا.
ملکیان، مصطفی (1387الف) «فلسفه اسلامي، پویایی و پایایی»، نقد و نظر، شمارهاي 51 و52، ص91ـ 34.
ملکیان، مصطفی (1387ب) مشتاقی و مهجوری، تهران: نگاه معاصر.
نصر، سیدحسین (1383) «مقدمه در تاریخ فلسفۀ اسلامی»، تاریخ فلسفۀ اسلامی، ج1، تهران: حکمت.
Rennan Ernest. Hiseoiro general et systeme compar – III e’ des Langues semigues. paris, 2eme, ed.
Rennan Ernest., (1882). Aveiroes et l’ Averroisme, historique. Paris: Calmann Le’vy.
Gauthier. L., (1923). Introduction a l’ etude de la philosophie Musulamne’ pan.
Gauthier. L.,, (1934). L’esprit se’mitique et L’espritaryen. Paris.
Tenneman, Willhelm Gottlieb, (1852). A Manual of the history of philosophy, trans: Arthur Johnson & Johan Reynell Morell, London: Harrison & Son.
تحليل و نقد نگرش تقلیلگرایانه به فلسفة اسلامی1
زهرا مظاهری2، سیدمحمدکاظم علوی3
چکیده
یکی از مناقشههاي معاصر دربارة فلسفة اسلامی، مناقشه در اصالت آن، يعني پرسش از «امكان فلسفة اسلامي» است. این مسئلة هویتی، در تاریخ و آیندة فلسفه اسلامی تأثیري بسزا دارد. آراء منکران اصالت فلسفة اسلامی ـ اعم از مستشرقان، مورخان غربی، برخی از عربزبانان و مخالفان هرگونه فلسفة دینی ـ را میتوان تقلیلگرایانه دانست. در این نظريات، فلسفة اسلامی به چند موضوع فروکاسته شده است: فلسفهيی تقليدگر از فلسفه یونان، کلام و الهیات اسلامی و فلسفة عربی. مستشرقان و مورخان مخالف، فلسفة یونانی را اصل و فلسفة اسلامی را فرع بر آن دانستهاند. برخی مخالفان با پافشاري بر عدم سازگاری دین و فلسفه، تلاش براي ایجاد فلسفة اسلامی را بیهوده دانسته و با اعتقاد به عدم امکان فلسفة دینی، ازجمله فلسفة اسلامی، قید اسلامی برای فلسفه ـبعنوان علم تعقلی ـ را جایز ندانسته و فلسفة اسلامی را همان کلام و الهیات پنداشتهاند. مخالفان دیگر، ازجمله عربزبانان، از بكارگيري تعبير فلسفة اسلامی امتناع ورزیده و با توجه به زبان متون فلسفی در سنت اسلامی، آن را فلسفة عربی نامیدهاند. آنها فلسفة عربی را مختص به نژاد عرب تلقي كرده و همان را محقق در تاریخ فلسفه دانستهاند. مقاله پيشرو به تحلیل و نقد مدعیات تقلیلگرایانه در باب فلسفة اسلامي پرداخته و تلاش ميكند اصالت آن را بعنوان واقعیتي تاریخی، اثبات و از ضرورت آن دفاع نمايد.
كليدواژگان: فلسفة اسلامی، رابطة دین و فلسفه، فلسفة یونانی، الهیات و کلام اسلامی، فلسفة عربی.
* * *
مقدمه
فلسفة اسلامی را ميتوان با دو نگرش توسعهيی و شناختی مورد مطالعه قرار داد. نگرش توسعهيی به فلسفة اسلامی یعنی پرداختن به مسائل فلسفة اسلامی؛ اكثر منابع و آثار فلسفة اسلامی با این نگرش بدان پرداخته و مسائل آن را بحث و بررسی کردهاند. اما در نگرش شناختی، فلسفة اسلامی خود بمثابه یک موضوع مورد تحقیق است که نتیجة آن ميتواند در روش فلسفة اسلامی استفاده شود. یکی از مسائل این نگرش، مسئلة هویت فلسفه اسلامی است که در دورة معاصر، بویژه توسط مورخان و مستشرقان مطرح شده و نظریات موافق و مخالفی را در پي داشته است كه در مجموع ميتوان آنها را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:
1) فلسفة اسلامی همان فلسفة یونان بوده و چيزي جز ترجمه، شرح و تقلید نیست.
2) فلسفة اسلامی همان الهیات و کلام اسلامی است.
3) فلسفة اسلامی همان فلسفة عربی است (زیرا منابع آن به زبان عربی نوشته شده است).
در مقابل، موافقان نه تنها بر اصالت فلسفة اسلامی و امکان آن تأکید دارند بلکه از تعامل ضروری میان فلسفه و اسلام سخن میگویند. مقالة حاضر دیدگاه مخالفان را بررسی كرده و ضمن سنخشناسی دیدگاهشان، به تحلیل آنها پرداخته است. در این تحلیل، بیان ميشود که آنها تقلیلگرایانه است و از این منظر قابل بررسی و نقد است.
1. فروكاستن فلسفة اسلامی به ترجمه و تقلید فلسفة یونانی
1ـ1. تقلیل تفکر فلسفیِ عقلانی به تفکر نژادی
مورخان غربی، بویژه از قرن هفدهم تا نوزدهم میلادی، به انحصار فلسفه در فلسفة یونانی و اصالت آن معتقد بوده و دیگر فلسفهها، ازجمله فلسفة اسلامی را فرع و حاشیهيی بر آن بشمار آوردهاند. این دیدگاه انحصارگرایانه، پس از مساوي دانستن اسلام با عربيت، با روحیهيي نژادپرستانه، اساساً نژاد عرب را فاقد فلسفهورزی، تفکر تحلیلی و قدرت تجزیه و تحلیل و ابداع در مسائل عقلی دانسته و در نهايت فلسفة اسلامی را فاقد تأثیر تاریخی در تفکر فلسفی دانستهاند. ويلهم تنمان بعنوان يكي از حاميان اين ديدگاه معتقد است اعراب از هرگونه فعالیت محض عقلی عاجزند و در توجيه آن دو عامل قومی و دینی را نام برده است. عامل قومی بدین معناست که نژاد عرب تمایل به گزافهگویی و توهماندیشی دارد و بهمين دليل تعصبات اهل دین، به ظاهر آیات قرآن توسل جستهاند. منظور از عامل دینی آنست كه اسلام و قرآن مانع آزاداندیشی هستند (Tenneman,1852: p.227).
ارنست رنان، همنظر با تنمان در مباحث مربوط به تاریخ فلسفه نزد اعراب، ادعای طبیعت سامی را مطرح کرده و آن را اساس قضاوت بر ضد این فلسفه دانسته است. او معتقد است: نژاد سامی کوچکترین بحث فلسفی ببار نیاورده است، بهمين دليل شایسته نیست که پژوهشهای فلسفی را از نژاد سامی مطالبه كنيم، تنها خلاقیت قوم عرب شدت بخشیدن به گسترش ادیان بوده است (Rennan,1882: VII-VIII & 11).
گوتیه نیز با تفکیک عقل جزئینگر سامی و عقل کلینگر آریایی، خرد سامی را گردآوری جزئیاتی ميداند که فاقد تفکر کلینگر فلسفی است و با اندیشة آزاد سازگاری ندارد. با توجه به اینکه او تفکر اسلامی را خرد سامی دانسته و تفکر یونانی را آریایی، به تضاد این دو بنفع تفکر یونانی حکم داده است (Gauthier,1934: p.14; Idem, 1923: pp.66, 126).
از آنجاکه این دیدگاهها نشئت گرفته از انحصارگرایی و نژادگرایی بود، چندان دوام نیاورد. در قرن بیستم میلادی، دیدگاههای نژادپرستانه تعدیل یافت و اندیشة دخالت سامی يا آریایی بودن در قضاوت مربوط به فلسفة اسلامی تقریباً از بین رفت، چراكه خود نظریة سامی بودن و آریایی بودن، بیاعتبار شده و وجهة خويش را از دست داده بود.
در تضعیف استدلال اين گروه میتوان گفت: اینکه در میان اعراب پیش از اسلام فلسفه نبوده، به اين معني نيست که آنان هیچگاه قادر به خلق فلسفه نباشند، چنانكه در میان یونانیان پیش از طالس نیز جز اساطیر و افسانه چیزی وجود نداشت (فناییاشکوری، 1395: 1/35).
افزون بر اين، نظریة تقسیم نژادی رنان و شاگرد او گوتیه، و نیز نظریة تنمان، اساساً رد شده زیرا هرکسی میتواند مخالف فکری خود را با تمسک به عوامل نژادی مورد حمله قرار دهد. همچنین صاحبان این نظریهها تاریخ عرب را منحصر به دورة جاهلیت دانسته و بغیر آن توجهی نداشتهاند. در صورتیکه منظور ایشان از انکار فلسفه در نژاد سامی، انکار كل فلسفة اسلامی باشد بياساس بودن اين نظريه بیشتر آشکار ميشود، زیرا فلسفة اسلامی منحصر به نژاد سامی و عوامل بیرونی نبوده است بلکه مسلمانان با تکیه بر عوامل درونی و رویکردهای عقلانی در آیات قرآن و روایات توانستهاند، فلسفهيی مستقل بنیان نهند.
1ـ2. تقلیدی و ترجمهيی بودن فلسفة اسلامی
مخالفان فلسفة اسلامی در رد و انکار آن، فلسفه اسلامي را ترجمة عربی فلسفة یونانی میدانند؛ چنانکه رنان ميگويد: فلسفة اسلامی چیزی جز آیندهيی از اندیشههای ارسطو و نوافلاطونیان نیست که توسط سریانیان به زبان عربی ترجمه شده و انديشمندان و فلاسفة عربی هم بیشتر از نژاد غیرسامی بودهاند. رنان نه تنها فلسفة اسلامی بلکه فلسفة عربی را نيز نپذیرفته و نهایتاً فلسفه نزد سامیان را اقتباس محض بیحاصل و تقلیدی از فلسفة یونانی دانسته است (Rennan,1882: VII-VIII & 10-11). حکمای عرب تنها بر آثار ارسطو شرح نوشتهاند و آن را وسیلهيی برای ایجاد فلسفهيی انباشته از عناصر خاص قرار دادهاند. موضوعات این فلسفه غير از آن چيزي كه یونانیان بررسی نمودهاند، نبود؛ همانگونه که فلاسفة قرون وسطی در غرب نیز چنین کردند. بدين ترتيب نتيجه گرفتهاند كه اعراب جز اینکه دانشهای یونانی را اخذ کرده باشند، کار دیگری انجام ندادهاند (Ibid: 89-90 & 11). راسل نیز تنها دغدغة فلاسفه اسلامی را اثبات دینشان میداند که سعی در توجیه و تفسیر فلسفة مشائی براي توافق با مذهبشان داشتند. او بهمين دليل ابنسینا و ابنرشد را اساساً شارح ميداند و اهميتي براي فلسفة عربی بعنوان تفکري اصیل و بدیع قائل نيست (راسل، 1365: 1/ 598).
با چنين نگاهي نمیتوان گفت فیلسوفان اسلامی مطالبی را مطرح کردهاند که قبل و بعد از آنها عنوان نشده و مختص به خود آنها باشد، بلکه اکثر مباحث فلسفة اسلامی ریشه در فلسفة یونان و روم داشتهاند. بهمين دليل و از این حیث، فلسفة اسلامی هویتی مستقل در برابر فلسفة یونان ندارد و تقلیدی از آن محسوب میشود (ملكيان، 1387الف: 89 ـ 88).
نکتة اساسی در نقد این نظریات، بیان خاستگاه فطری فلسفه است که بر اساس آن تاریخ فلسفه منطبق بر تاریخ انسان و اندیشة اوست. بیشک منشأ فلسفة اسلامی یا حکمت الهی که اعم از آن است، ریشة انسانی دارد؛ یعنی انسان در بستر تاریخ به تفکر نشسته و نتیجه اندیشة خود را در اختیار دیگران قرار داده است. پس نمیتوان یک قرن و زمان معین، یا یک منطقه و مکان معین، را بعنوان مبدأ و منشأ اصلی پیدایش فلسفه معرفیکرد. بشر به اقتضاي نياز فطری خویش، هروقت و هرجا که فرصتی برای تفکر پیدا کرده، از اظهار نظر دربارة نظام کلی عالم خودداری نکرده و تا آنجا که تاریخ نشان ميدهد، در بسیاری از نقاط جهان ـمانند مصر، ایران، هندوچین و یونانـ فلاسفه و متفکران بزرگي ظهور کرده و مکاتب فلسفی مهمی بوجود آمدهاند. بنابرين خاستگاه فلسفه یک خاستگاه فطری و بشري است (طباطبایی، 1364: 1/4).
بعلاوه، فلسفه بعنوان یک نظام فکری، در صورتی تنها به فلسفه یونان منحصر ميشود که آن را یک نظام صرفاً استدلالی و مجزا از دین و عرفان بدانيم، اما اگر فلسفه بعنوان معرفت به حقایق اشیاء و تفکر دربارة مبدأ و معاد تلقی گردد، ميتوان خاستگاهی شرقی برای آن در نظر گرفت كه بعقیدة فارابی، فلسفه در بدو امر از ایران و بابل به یونان رفت (نصر، 1383: 16). همچنین سهروردی در سیر حکمت خود، دو سیر شرقی و غربی ترسیم كرده و ریشة شرقی آن را نادیده نگرفته است (سهروردی،1380: 1/ 503 ـ502 ؛ همو، 1377: 18ـ17).
میتوان به این نکته نیز اشاره کرد که پرسشهای فلسفی همیشگی هستند، گرچه این پرسشهای همیشگی در ظروف مختلف و شرایط گوناگون، متفاوت ظاهر ميشوند. جریان فکر فلسفی که حکایت از کشف حقیقت دارد، در عین اینکه دارای هویت واحد است، در هر دورهيي از ادوار تاریخ، از معنی خاص و صورت ویژهيي برخوردار میشود. فلسفة اسلامی نیز دارای هویت