The Influence of Social Conditions on Mullā Ṣadrā’s Classification of Sciences
Subject Areas : Connection of philosophers’ views and philosophical schools with the social and philosophical conditions of the time
Fatemeh
Jamshidi
1
(MA student of Islamic Philosophy and Kalam (corresponding author), Shahid Beheshti University, Tehran, Iran)
Nasrin
Serajipour
2
(PhD in Comparative Philosophy, Imam Sadiq University, Tehran, Iran)
Keywords: Mullā Ṣadrā, classification of sciences, Islamic gnosis, Illuminationist philosophy, Peripatetic philosophy, Transcendent Philosophy,
Abstract :
During the Safavid era, at the time of Mullā Ṣadrā and upon the rise of court-jurisprudents and pseudo-mysticism, true sciences such as jurisprudence, philosophy, and gnosis were in seclusion. Mullā Ṣadrā, as a religious scholar who was familiar with the philosophical and gnostic ideas before him, tried to eliminate philosophical confusion from the scientific society and oppose this fallacious approach. Hence, he established a new philosophical system in order to bring all previous thoughts together in a consistent manner. In fact, he aimed to clarify the place of true knowledge and the ways of attaining it for society through establishing his own school of philosophy. The classification of sciences is one of the fundamental problems in any philosophical system. However, it is emphasized that each system of philosophy and the collection of its problems are influenced by the social conditions of their time. Similarly, Mullā Ṣadrā’s classification reflects his social concerns and has been developed in response to the social needs of his time and directing them towards true sciences. He has provided a specific classification of sciences in each of the three periods of his scientific life. He followed a peripatetic approach during the first period, an Illuminationist approach during the second one, and a transcendent approach during the third period, which reflected the height of his philosophical maturity. This paper aims to investigate Mullā Ṣadrā’s classification of sciences during each of the three periods of his scientific life and demonstrate how each was influenced by the social conditions of his time, and how each responded to the existing societal needs.
قرآن کریم.
ابنسینا (1404ق) الشفاء (الالهیات)، قم: كتابخانه آيت الله مرعشى.
ابنسینا (1405ق) منطق المشرقیین، قم: كتابخانه آيت الله مرعشى.
بکار، عثمان (1381) طبقهبندی علوم از نظر حکمای مسلمان، ترجمه جواد قاسمی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.
جعفریان، رسول (1389) صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
خزائیلی، محمدباقر؛ منتظر القائم، اصغر (1395) طبقهبندی علوم در تمدن اسلامی با تأکید بر نقش ایرانیان (قرنهای سوم تا یازدهم هجری)، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
رعدی، علی (1386) «اخباریان و نقش آنان در تاریخ شیعه»، اندیشه نوین دینی، شمارة 8، ص132ـ 107.
شریفی، احمدحسین (1381) «رابطه عقل، عرفان و وحی از دیدگاه صدرالمتألهین»، معرفت، شمارة 62، ص31ـ25.
شیرازی، قطبالدین (1369) درة التاج، تهران: حکمت.
طباطباییفر، محسن (1384) نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه (دوره صفویه و قاجاریه)، تهران: نشر نی.
طوسی، سیدخلیل الرحمن (1393) درآمدی بر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
فارابی، ابو نصر (1405ق) فصول منتزعه، تهران: كتابخانه الزهراء (ع).
لکزایی، نجف (1381) اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، قم: بوستان کتاب.
لکزایی، نجف (1388) «طبقهبندی علوم از دیدگاه صدرالمتألهین و امام خمینی (ره)»، خردنامه صدرا، شمارة 57، ص52ـ42.
لکزایی، شریف (1395) فلسفه سیاسی صدرالمتألهین، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم (1381) کسر أصنام الجاهلیة، تهران: بنیاد حکمت اسلامي صدرا.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم (1382) شرح و تعلیقه صدرالمتالهین بر الهیات شفا، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم (1383) الحكمة المتعالية فى الأسفار الأربعة، تهران: بنباد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم (1386) مفاتیح الغیب، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم (1387) المظاهر الالهية فى اسرار العلوم الكمالية، تهران: بنیاد حکمت اسلامي صدرا.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم (1389) مجموعۀ رسائل فلسفی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم (1390) رساله سه اصل، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا، محمدبن ابراهيم (1393) شرح هدایةالأثیریة، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
نوایی، عبدالحسین؛ غفاریفرد، عباسقلی (1381) تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، تهران: سمت.
یزدانپناه، یدالله (1398) سنت عرفانی اسلامی، سخنرانی در پنجمین دوره طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی، طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی.
طبقهبندی علوم از دیدگاه ملاصدرا و تأثیر شرایط اجتماعی بر آن
فاطمه جمشیدی1، نسرین سراجیپور2
چکیده
در دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشههای فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقابله با این رویکرد گمراهکننده، به تأسیس نظام فلسفی جدیدی پرداخت تا بتواند تمام تفکرات پیشین را بهنحوی سازگار و در خود جمع نماید. در واقع او در تلاش بود با تأسیس مکتب فلسفی خود، جایگاه علم حقیقی و راه رسیدن به آن را برای جامعه تبیین کند. از آنجا که طبقهبندی علوم از مسائل اولیه هر نظام فلسفی بشمار میرود و هر نظام فلسفی و مجموعه مسائل آن، متأثر از شرایط اجتماعی هستند، طبقهبندی ملاصدرا از علوم متأثر از دغدغههای اجتماعی وی بوده و در جهت پاسخگویی به نیاز جامعه خویش و هدایت آن بسمت علوم حقیقی ترسیم شده است. او در هر یک از سه دورة حیات علمی خود، دستهبندی خاصی از علوم ارائه داده است؛ در دورة نخست، بر اساس رویکرد مشائی، سپس بر اساس رویکرد اشراقی، و در دورة پختگی تفکرش، با رویکرد متعالیه. این مقاله بر آنست تا طبقهبندی صدرالمتألهين از علوم را در هر یک از سه دورة حیات علمی وی بررسی نماید و نشان دهد که در هر یک از ادوار چه تأثیری از دغدغههای جامعه پذیرفته و چگونه پاسخگوی آنها بوده است.
کلیدواژگان: ملاصدرا، طبقهبندی علوم، عرفان اسلامی، حکمت اشراقی، حکمت مشائی، حکمت متعالیه.
* * *
مقدمه
هر فرهنگ و جامعهيي نظام فلسفی خاص خود را پرورش ميدهد و آن فلسفه نیز تلاش ميكند به ساماندهی جامعة خود بپردازد. بنابرین، فلاسفه با وجود اینکه از دانش پیشینیان خود بهره میبرند و متأثر از آنها هستند، نظام فلسفی خود را بر اساس نیاز جامعه و زمان خویش بنيان مينهند، بهمين دليل هر مسئلهيي که در نظام فلسفی آنها مطرح ميگردد، هم برخاسته از مبانی فکری آن فیلسوف، و هم متأثر از شرایط اجتماعی آن دوره است.
مسئلة طبقهبندی علوم نیز از این قاعده مستثني نیست. ملاصدرا علاوه بر آنکه در تأسیس نظام فلسفی خود به شرایط جامعة خود توجه دارد، در بحث طبقهبندی علوم نیز مطابق مسائل جاری جامعه سخن میگوید، حتی در مواردی متأثر از فلاسفة پیش از خود بوده و از ميراث فکری برجای مانده از گذشتگان در راستاي واکاوی مسائل زمانة خویش بهره ميبرد.
صدرالمتألهین در فاصلة بین سالهاي 979ق تا 1050ق یعنی معاصر با سلسلة صفویان در ایران زندگي ميكرده و همدورة پنج شاه صفوی بوده است (طوسی، 1393: 18). در همین دوران است که تصوف جایگاهي چشمگیر در جامعه و دستگاه خلافت پيدا ميكند. غير از متصوفه، در این دوره شاهد نفوذ فقهای درباری در دستگاه حکومت نیز هستیم که بشدت با جریان تصوف و عرفان مخالف بودند؛ چراکه عرفا در روش و همچنين الفاظ و مفاهیم و قالبهای بیانی و رفتاری، اشتراکاتي بسیار با متصوفان داشتند. در واقع مخالفان، تصوف و عرفان را امري واحد ميدانستند. در پی مخالفت با عرفان، عالمانی که داراي گرايشهاي عرفانی بودند، در دفاع از این جریان، صوفیان را مورد مذمت قرار دادند. ملاصدرا که انديشهاش اوج تلفیق شرع و عرفان و فلسفه است، خود را متعهد به آن دانسته و برای دفاع از عرفان، به محکوم کردن این جریان پرداخته است (جعفریان، 1389: 2/ 519 ـ 515).
یکی از كارهاي که صدرالمتألهين در راستای مبارزه خود انجام داده، پرداختن به مبحث طبقهبندی علوم و جدا کردن علوم حقیقی از علوم انحرافی است. بنابرین با توجه به فضای اجتماعی و سیاسی حاکم بر زمان ملاصدرا، در این پژوهش بدنبال پاسخ این سؤالها هستیم که علوم نزد ملاصدرا چند طبقه و گروهند؟ این طبقهبندی تا چه اندازه برخاسته از آموزههای مشائی، اشراقی، کلامی و عرفانی است؟ میان این تقسیمبندیها و مسائل حاکم بر جامعة روزگار ملاصدرا، چه ارتباطي وجود دارد؟
1. طبقهبندی بر اساس رویکرد مشائی
ملاصدرا در برخی آثار خود بتأسی از حکمای مشاء، به تقسیمبندی علوم پرداخته است. او در تعریف حکمت میگوید: حکمت صناعتی است که بموجب آن نفس کامل گشته و به عالمی عقلی مشابه عالم عینی مبدل میشود و در نتیجة آن به سعادت نهایی میرسد (ملاصدرا، 1393: 1/ 5). در جای دیگر میگوید: حکمت، معرفت و ادراک حقایق اشیاء و ماهیات است که مصون از تغییر بوده و باقی و ثابت است؛ حکمت از قبیل ادراکات جزئی نيست، چراکه ادراکات جزئی متغیرند (همو، 1383: 3/ 556 ـ 555).
از گفتههاي ملاصدرا درمییابیم که حکمت امری ثابت و باقی و ادراکی کلی است كه هدف و غایت آن تعالی انسان است. در دیگر آثار ملاصدرا به این نکات تصریح شده است: حکمت علم به امور کلی یقینی برهانی دائمی است و از طریق برهان لمّی ضروری بدست میآید (همو، 1382: 67). همچنين حکمت كه معرفت به حقیقت اشیاء است، جزئی نبوده و مصون از نسخ و تغییر است (همو، 1386: 227).
این نکات را میتوان در آموزههای مشائی یافت. بعنوان مثال، از نظر فارابی علم حقیقی علمي است که در تمام زمانها صادق و یقینی باشد و آنچه گاهي موجود باشد و بعضي اوقات نه، باعث میشود یقین ما به شک بدل گردد. از اينرو نمیتوان به آن مفهوم علم اطلاق کرد (فارابی، 1405: 50 و 52). ابنسینا در منطق المشرقیین علوم را به دو دسته تقسیم ميكند: علومي که احکام آن در برههيي از زمان جریان دارد و سپس ساقط یا مغفول ميگردد؛ علومی که نسبت آن به جمیع اجزاء زمان یکسان بوده و حکمت نامیده میشوند (ابنسینا، 1405: 5). قطبالدین شیرازی نیز بتبعیت از سنت مشائی، ذيل عنوان (تقسيم علم ـبمعنى صناعتـ به علوم حكمى و غير حكمى و تقسيم غير حكمى به علوم دينى و غير دينى) در درةالتاج، همین نظر را دارد:
یکی آنکه نسبت او با جميع ازمنه و جمله امم نسبتى واحد باشد، و بتغيير امكنه و ازمنه و تبدّل ملل و دول متبدّل نشود. همچون علم هيأت افلاك، علم حساب، و علم اخلاق. و يكى آنكه نسبت او با جميع ازمنه و جمله امم يك نسبت نباشد، چون علم فقه شريعتى از شرايع. اين قسم را حكمت نمیخوانند و اوّلين را حكمت خوانند (شيرازي، 1369: 151).
صدرالمتألهین علاوه بر تعریف حکمت، در برخی آثارش که رویکردی مشائی دارند، علوم را بشیوة مشائیان تقسیم كرده است. او در شرح هدایة الأثیریه حکمت را شامل دو بخش میداند: 1) بخشی که بوسیلة آن میتوان به شناخت کیفیت فینفسه وجود نایل شد. 2) بخشی که بواسطة آن میتوان به شناخت کیفیت آنچه اکتساب آن واجب است، دست یافت (ملاصدرا، 1393: 1/ 5).
بخش اول حكمت نظری بوده و به اموري میپردازد که نه متعلق به اعمال ما هستند و نه میتوانیم در آنها تأثیرگذار باشيم، و هدف آن استکمال قوة نظری نفس از طریق علم تصوری و تصدیقی است. ملاصدرا بصراحت ميگويد این بخش نه به کیفیت عمل میپردازد و نه به کیفیت آنچه مبدأ عمل (از جهت مبدئیت عمل) واقع میشود (همان: 7)، بلکه مقصود از حکمت نظری شناخت موجوداتی است که مستقل از اراده و اعمال انسان هستند.
بخش دوم حکمت عملی است و به شناخت اموری میپردازد که میتوان از طریق علم به آنها، مسبِب ورود آنها در عرصة وجود گشت یا از ورود آنها به عالم وجود جلوگیری كرد (همان: 8ـ7). در حقيقت این امور وابسته به اعمال انسانند. غایت این بخش دستیابی به علم تصوری و تصدیقی از اموری است که به کیفیت عمل یا کیفیت مبدأ عمل (از آن حيث که مبدأ عمل واقع میشوند) مربوط بوده و ميتوان از طریق آنها به استکمال قوة عملی نفس رسيد (همانجا).
بر اساس مطالب فوق، علوم در شرح هدایة الأثیریة، در وهلة اول به علوم حکمی و غیرحکمی تقسیم شده و سپس علوم حکمی به دو دستة حکمت نظری و عملی منقسم ميگردند و همة اقسام این دو حکمت، حقایق کلی و دائمی در تمام زمانها میباشند نه جزئی و متغیر.
این دستهبندی بر اساس موضوع علوم شکل گرفته درحالیکه ملاصدرا این تقسیمبندی را با بیانی دیگر در اسفار، بر اساس غایت علوم مطرح ميكند و ميگويد:
فلسفه (بمعنای عام) استکمال نفس انسانی است که بوسیلة معرفت به حقایق موجودات و حکم به وجود آنها بقدر وسع انسان حاصل میشود و با برهان بدست میآید و انسان در نهایت آن به تشبه به باری تعالی میرسد. فلسفه دو بخش است: نظری و عملی. غایت فلسفة نظری تبدیل شدن به عالمی عقلی مشابه عالم عینی بوده و غایت فلسفة عملی مباشرت به عمل خیر است تا نفس بر بدن مسلط شود و به تدبیر آن بپردازد که در نهایت انسان ميتواند تشبه به اله پيدا كند (همو، 1383: 1/ 24 ـ 23).
در چگونگی تحصیل این غایات در ادامه بیشتر سخن خواهیم گفت.
ملاصدرا در شرح هدایة الأثیریة علوم نظری را سه قسم میداند: اول، علم به اموری که هم در نحو وجود ذهنی و هم وجود عینی خود مجرد از ماده هستند. این علم، علم أعلی است که فلسفه و علم الهی نیز خوانده میشود. دوم، علم به اموری که در وجود ذهنی خود مستغنی از ماده اما در وجود عینی خويش نیازمند ماده هستند. این علم را حکمة الوسطی یا ریاضی میخوانند. سوم، علم به اموری که هم در نحوة وجود ذهنی و هم در نحوة وجود عینی خود وابسته به مادهاند. این علم را علم طبیعی مينامند.
علوم عملی نیز سه دستهاند: یا علم به اموری است که مربوط به شخص واحد بوده و ميتوانند فرد را در دنیا به فضیلت و در آخرت به حیات کامل برسانند كه علم اخلاق نامیده میشود. یا علم به اموری است که مشارکت با سایر اشخاص در آن شرط است که خود دو قسم است، یا مربوط به خانواده بوده كه حکمت منزلیة نام دارد یا مربوط به اجتماع است كه حکمت مدنیه خوانده ميشود. حکمت مدنیة نیز دو بخش است: علم السیاسه که به امور متعلق به ملک و سلطنت میپردازد و علم النوامیس که مربوط به شریعت و نبوت است (همو، 1393: 1/ 10ـ8).
ملاصدرا در شرح الهیات شفا علم منطق را نیز از اقسام حکمت نظری ميشمارد، گرچه متعلق