A Study of the Illuminationist Elements of Ibn Sīnā’s Works in the Realms of Method, Content, and Language
Subject Areas : New analyses and findings in the field or Oriental wisdom
Saeed
Rahimian
1
(Professor at the Islamic Philosophy and Kalam Department of the Shiraz University, Shiraz, Iran)
Keywords: Ibn Sīnā, Suhrawardī, Oriental wisdom, Illuminationist philosophy, gnosis,
Abstract :
Although Ibn Sīnā was the master of Peripatetic philosophers, he also provided the bases for the development of Illuminationist philosophy. In terms of methodology and epistemology, through introducing Oriental wisdom, which, irrespective of the Greeks’ views, is his own specific school of philosophy, and also through employing certain terminology, principles, and arguments which are associated with Illuminationism, he prepared the context for the revival and growth of Illuminationist philosophy by Suhrawardī. Ibn Sīnā’s critical mind and spiritual worthiness during his short life efficiently paved the way for the surge of Islamic philosophy and wisdom towards Illuminationist philosophy and then the Transcendent Philosophy in terms of methodology, content, and language. Suhrawardī mainly emphasizes the differences between his school of philosophy and that of Ibn Sīnā and his Peripatetic followers and introduces the beginning of his philosophy as the end of Peripatetic philosophy. However, we can confidently claim that his philosophy is to such a large extent influenced by Ibn Sīnā’s that one can consider Suhrawardī’s school to have been the outcome of the natural growth of Sinan philosophy in the course of time. Through highlighting gnostic and intellectually intuitive (or what was later called Illuminationist) elements in Ibn Sīnā’s available works, the present paper aims to demonstrate that Suhrawardī’s debt to Ibn Sīnā in all the three fields of methodology, content, and language is much greater than what is commonly assumed.
ابنرشد، ابوالولید (1986م) تهافت التهافت، تصحیح بوییژ، بیروت: دارالمشرق.
ابن¬سینا (1363) الشفاء، تحقيق الاب قنواتي و سعيد زائد، تهران: ناصرخسرو.
ابن¬سینا (1379) النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، تحقیق محمدتقی دانشپژوه، تهران: دانشگاه تهران.
ابن¬سینا (1403ق) الاشارات و التنبیهات، بهمراه شرح خواجه نصیر، تهران: دفتر نشر کتاب.
ابن¬سینا (1400ق) مجموعه رسائل ابن¬سینا (مشتمل بر: تفسیر سورۀ فلق، الطیر، العشق، عیون الحکمة، حی بن یقظان و الحث علی الذکر)، قم: بیدار.
ابن¬سینا (بیتا) منطق المشرقیین، قاهره: المکتبة السلفیة.
ابنطفیل (1360) زنده بیدار (حی بن یقظان)، ترجمه بدیعالزمان فروزانفر، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
بدوی، عبدالرحمن (1947م) ارسطو عند العرب (مشتمل بر الحکمة المشرقیة، الانصاف، شرح اثولوجیا و شرح کتاب اللام)، قاهره: مکتبة النهضة المصریة.
پورجوادی، نصرالله (1380) اشراق و عرفان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
رحیمیان، سعید (1397) مبانی عرفان نظری، تهران: سمت.
سهروردی، شهابالدین (1373) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج3، تحقیق سیدحسین نصر، تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
سهروردی، شهابالدین (1397) سه رساله شیخ اشراق، تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
سهروردی، شهابالدین (1972م) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج2، تحقیق هانری کربن، تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
شایگان، داریوش (1371) هانری کربن آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران: آگاه.
شهرزوری، شمسالدین (1372) شرح حکمة الاشراق، تصحیح حسین ضیایی تربتی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی.
کربن، هانری (1387) ابنسینا و تمثیل عرفانی، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران: جامی.
مدکور، ابراهیم (1974م) «بین السهروردی و ابنسینا»، در التذکاری للسهروردی، مصر: دارالکتاب.
نصر، سیدحسین (1359) نظر متفکران اسلامی در مورد طبیعت، ترجمه احمد آرام، تهران: خوارزمی.
مؤلفههای اشراقی آثار ابنسینا در سه حوزۀ روش، محتوا و زبان
سعید رحیمیان1
چکیده
ابنسینا با اینکه شیخالرئیس مشائیان شمرده میشود اما خود زمینههای پیدایش حکمت اشراق را نیز فراهم نموده است. او بلحاظ روششناسی و معرفتشناسی، با ابداع حکمت مشرقیه که حکمت اختصاصی خود او، صرفنظر از دیدگاههای یونانیان است، و همچنین با بکارگیری برخی مصطلحات و قواعد و دلایل که رنگ و بوی اشراقی دارند، مقدمات احیا و رشد حکمت اشراق نزد سهروردی را آماده کرد. ذهن وقاد و شایستگی روحانی بوعلي در عمر کوتاهش، بخوبی زمینههای جهش فلسفه و حکمت اسلامی بسوی حکمت اشراق و سپس حکمت متعالیه را در سه زمینة روش، محتوا و زبان مهیا ساخت. هرچند سهروردی بیشتر بر تفاوتهای حکمت خود با حکمت ابنسینا و مشائیان پیرو او تأکید دارد و آغاز حکمت خود را پایان حکمت مشاء معرفی میکند، اما بجرئت میتوان گفت كه حکمت او تا حد زیادی متأثر از حکمت بوعلی بوده است تا آنجا که شاید بتوان اندیشة سهروردی را نتیجة رشد طبیعی حکمت سینوی در بستر زمان دانست. مقالۀ حاضر تلاش میکند با برجسته کردن عناصر عرفانی و ذوقی (یا آنچه بعداً اشراقی نام گرفت) در آثار موجود و بجا مانده از ابنسینا، بنحوی روشن نشان دهد که دین سهروردی به ابنسینا بیشتر از آن چیزی است که معمولاً تصور میشود و سهروردی در هر سه زمینۀ روش، محتوا و زبان، مدیون وی بوده است.
كليدواژگان: ابنسینا، سهروردی،حکمت مشرقیه، حکمت اشراق، عرفان.
* * *
مقدمه
هرچند سهروردی بتعبیری سرآغاز حکمت خویش را پایان حکمت مشاء ميداند اما باید پذیرفت که ابنسینا نه تنها زمینۀ پیدایش حکمت اشراق را بلحاظ علم رسمی، یعنی مصطلحات و برخی قواعد و دلایل، برای او فراهم نموده بلکه بلحاظ روششناسی و معرفتشناسی نیز مقدمات این حکمت را مهیا کرده بود، تا جایی که برخی نویسندگان، کتاب حکمت مشرقیه ابنسینا را نوعی حکمت اشراقی با صبغهیی استدلالی ـ شهودی دانستهاند1؛ اثری که متأسفانه بخش اعظم آن مفقود شده یا به تاراج رفته است.
شاگردان مستقیم ابنسینا همچون بهمنیار، معصومی و... از حکمت مشرقیه یا محتوای کتابهای مزبور سخنی بمیان نیاوردهاند، ابنرشد در کتاب تهافت التهافت، در مسئلة دهم، نظر ابنسینا دربارة ممکنات و تقسیم آن به ممکنالوجود بالذات و واجبالوجود بالغير را نقد كرد و نظرگذشتگان را که موجودات را به ضروری و ممكن تقسیم کردهاند، محکمتر دانسته و در ادامه بحث مطلبی را آورده است که بیانگر اطلاع وی از وجود کتاب الحكمة المشرقيه ابنسیناست. او در عبارتی میگوید: «امروزه بسیاری از پیروان ابنسینا را میبینیم که با توجه به همین تردید، این عقیده را به ابنسینا باز میگردانند. آنها میگویند این سخن از آنجا که او در جاهای متعدد دربارۀ واجب الوجود سخن گفته است، آشکار میشود و آن همان معنایی است که در فلسفۀ مشرقیش بجای گذاشته است»2 (ابنرشد، 1986: 421).
ابنطفیل نیز در مقدمۀ کتاب حیّ بن یقظان خود که بپیروی از شیخالرئیس نگاشته است، ضمن بیان مطالبی از نمط نهم اشارات، این نکته را مطرح میکند که:
شیخ ابوعلی تعبیر و تفسیر کتب ارسطو را برعهده گرفته و خود بر مذهب و روش او رفته و در کتاب شفاء طریقۀ وی را در فلسفه برگزیده و در آغاز کتاب آشکار گفته است که حق و حقیقت نزد او غیر از این است و این کتاب را بر وفق مذاهب مشائی تألیف نموده و هرکس طالب حقیقتی است که گرد شبهت بر چهرۀ آن ننشسته باشد باید به کتاب الفلسفة المشرقیه مراجعه کند (ابنطفیل، 1360: 33ـ32).
بنابرین هویت فلسفۀ مشرقی از دیدگاه ابنطفیل، آراء و عقاید فلسفی خاص ابنسیناست؛ آنگونه که طبق حاق واقع میدانست نه بتبعیت از ارسطو و مشائیان.
جالب آنست که شهرزوری، از پیروان سهروردی، حکمت اشراق را حکمت مشرقیان نیز نامیده و میگوید حکمت مشرقیان به حکمت کشف بازمیگردد، زیرا حکمت مشرقیان با کشف و ذوق معلوم میشود... که همان ظهور انوار عقلی و لمعات آن است بر نفوس کامل، هنگام تجردشان (شهرزوری، 1372: 16).
از رأي و نظر دیگر فیلسوفان مسلمان متأخر از ابنسینا در مورد حکمت مشرقیۀ او اطلاع چنداني در دست نیست اما برخی محققان معاصر حکمت مشرقیه را ادامه حکمت ایرانی دانستهاند (شایگان،1371: 287ـ286) و برخی تأسیس حکمتی اسلامی. پس از تحقیقات و تألیفات کربن و سيدحسين نصر، عدهيي از فیلسوفان و مورخان به این باور رسیدهاند که حکمت مشرقیۀ مدنظر ابنسینا حاوی عناصر و مؤلفههای حکمت اشراق بوده است؛ چه در حیطۀ محتوا (اشتراک برخی مفاهیم)، چه در حیطۀ قالب و زبان (استفاده از زبان تمثیلی) ارائه، چه در حیطۀ روش (و اعتنا به شهود عرفان) و چه در حیطۀ هدف (ارائه مباحث معرفت نفس و ارائۀ طریق سعادت آن).
از سوی دیگر، با توجه به فقدان بخشهای زیادی از الانصاف و الحکمة المشرقیه، نمیتوان قاطعانه در مورد محتوا یا هدف و روش آنها اظهار نظر کرد؛ البته با توجه به هدف اصلیيي که خود ابنسینا3 مطرح کرده است و با توجه به قطعات اندک باقیمانده از دو اثر مزبور، زبان آن کمابیش زبان استدلالی و تعقلی بوده و تبیین عقلی بر آن غالب است4.
به هرحال، کنه مشرقی و اشراقی حکمت بوعلی را باید از یکسو در تعلیقات او بر اثولوجیا و کتاب لام ارسطو جست و از سوی دیگر، در سه رساله از حکایتهای عرفانی او که در آن راز تجربه شخصیش با زبانی رمزی بیان شده است. صرفنظر از آن آثار، دیگر رسالههای ابنسینا نیز ـ از اشارات گرفته تا تفاسیر سورههای قرآنی ـ مملو از نکاتی مبتنی بر تلفیق دو نگاه فلسفی و عرفانی اوست.
این مقاله در تلاش است که در راستای تبیین ارتباط اشراقی ـ مشرقی بین حکمت بوعلیسینا و حکمت سهروردی، ابعادي جدید از اشتراکات و تعاملات احتمالی بین دو حکیم و دو حکمت مزبور5 از خلال آثار گوناگون ابنسینا، بویژه دو اثر مهم وی، یعنی کتاب الانصاف و شرح اثولوجیا، را نشان دهد. علاوه بر دو اثر مهم مزبور، از دیگر آثار ابنسینا از جمله اشارات، حواشی کتاب النفس ارسطو، تفاسیر سور قرآنی در رسائل رمزی او نیز مواردی ذکر خواهد شد.
ابعاد سهگانۀ آراء اشراقی حکمت ابنسینا
مقصود اصلی این مقاله نشان دادن برخی عناصر عرفانی (یا آنچه بعداً اشراقی نام گرفت) در آثار موجود و بجا مانده از ابنسیناست، بنحوی که روشن گردد دینی که سهروردی به ابنسینا دارد بیش از آن چیزی است که بطور معمول تصور میشود و سهروردی در هر سه زمینۀ روش، محتوا و زبان، مدیون وی بوده است. ذهن وقاد و فطرت حقطلب بوعلی در عمر کوتاهش، بخوبی زمینههای جهش فلسفه و حکمت اسلامی بسوی حکمت اشراق و سپس حکمت متعالیه را در این سه زمینه فراهم کرده است.
1. روش
در بعد روش، برغم اینکه ابنسینا و پيروان وی به تمسک به استدلال خشک عقلی و طرد ذوق و کشف و شهود معروف شدهاند اما شخصیت چند وجهی ابنسینا این اتهام را رفع میکند. او در رسالههای مختلف خود از اعتبار شهود و تزکیه و الهام و منامات و اتصال به حق در خلسه و تعبیر از سعادت به وصول به حق تعالی و مانند آن دفاع کرده و عملاً روش شهود و کشف و تصوف را دستکم در مقام گردآوری یا بعنوان شاهد و قرینه داوری حقیقت، برسمیت شناخته است؛ هر چند معتقد است برای این شناخت عارف آن از هر یقینی معتبرتر است. اوج نظریهپردازی او در صحت و اعتبار عرفان و روش و مودای طریق معرفت، در نمط نهم و دهم اشارت دیده میشود6. او در نمط هشتم، عارفان را کسانی میداند که ناپاکی حاصل از مقارنت روح با بدن از آنها برداشته شده و از هر شاغلی جدا گشتهاند و به عالم قدس و سعادت راه یافتهاند (ابنسینا، 1403: 3/ 357). همچنین در نمط نهم، عارف را کسی میداند که با فکرش به قدس جبروت راه یافته و بطور مداوم نور حق تعالی در سرّ درونش متجلی شده و این برای او ملکه شده است (همان: 370ـ369) و در مراتب اراده و ریاضت به درجهیی میرسد که نور حق تعالی بر او طلوع کرده و هم معرفت و هم لذت آن را دریافت میکند (همان: 384). واضح است که سهروردی از اشارات تأثیر پذیرفته و برخی تعریفهای او از مقالات و مدارج عرفانی، با تعاریف ابنسينا یکسان است (پورجوادی، 1380: 8ـ5).
شیخالرئیس در دیگر رسالههای خود نیز بر طریقت عارفان و کسب معرفت از طریق ریاضت و فنون مراقبه، مانند ذکر و... تأکید دارد. از جمله در رساله فی الحث علی الذکر به نقش ذکر در مراقبه و مجاهده در علم و معرفت میپردازد (ابنسینا، 1400: 282)؛ در رساله ماهیت نماز عرفان حق ـ بعنوان هدف خلقت ـ را با قلب مهذب میسر میداند (همان: 301)؛ در شرح کتاب اللام در کتاب انصاف، پس از بحث لذت و بهجت غیر انفعالی واجب، میگوید:
ما با ضعف تصورمان نسبت به معقولات و با اینکه در طبیعت بدی فرو رفتهایم، گاه بر سبیل خلسه (ربودگی) که اتصال و ارتباط با حق اول متعال برایمان پیدا میشود، مانند آنست که سعادتی عجیب در زمانی اندک به ما روی آورده باشد و این حالت که دوامش برای ما بخاطر بدنهايمان ناممکن است، برای حق متعال ابدی است (بدوی، 1947: 27).
د