Bilateral Relationship of Metaphysics of Light with the Dynamic World and Illuminationist Psychology in Dionysius and Suhrawardī
Research Areas : Geneology of philosophical schools and Ideas
Abdolreza Safari
1
(Associate Professor, Payame Noor University, Tehran, Iran)
Keywords: metaphysics of light, dynamic world, Illuminationist psychology, illuminated world, Dionysius, Suhrawardī,
Abstract :
The present paper basically hypothesizes that the recent Neoplatonic philosophy is entangled with Christian and Jewish traditions. Accordingly, it would be possible to match Dionysius’ thoughts with those of Illuminationist and mystic philosophers, particularly Suhrawardī, in the world of Islam. In spite of their different religious and gnostic backgrounds, both Dionysius and Suhrawardī present the same metaphysical system that is based on the mysterious concept and creative role of light. The present study, while relying on the principles of this system, focuses on the similarities between their philosophies in three respects: metaphysics, psychology, and structures that lead to explaining the theorem of the illuminated universe. The author, on the one hand, intends to explain the core of this similarity based on the creative identity of light in order to reveal the emanated identity of the world and the effusion of light. On the other hand, he wishes to demonstrate the basis of their mutual metaphysical and Illuminationist relation to cosmology and fundamental principles of psychology and intuition. Based on the three-fold similarities of these two systems, three conclusions can be derived: 1- origination of the system of the world through emanation in divinity, 2- the reliance of the dynamic structure of the world on Illuminationist action in the whole world, 3- psychology of intuition as the basis of the deiformity of the soul in the world of lights. Nevertheless, the author shows that there is an obvious difference between the two thinkers’ metaphysical systems regarding the way the soul can attain devotion and deiformity.
ایلخانی، محمد (1382) تاریخ فلسفه قرون وسطی و رنسانس، تهران: سمت.
سهروردی، شهابالدین (1367) حکمت الاشراق، ترجمه سیدجعفر سجادی، تهران: دانشگاه تهران.
مجتهدی، کریم (1375) فلسفه در قرون وسطی، تهران: امیرکبیر.
هروی، نظامالدین احمد (1363) انواریه، تحقیق و مقدمه حسین ضیایی، تهران: امیرکبیر.
Corbin, H. (1998). The voyage and the messenger: Iran and philosophy. California: Northe Atlantic Books.
Gresh, S. (1978). From Iambolichus to Eriugena, an investigation of the prihistory and evolution of the pseudo-dionysian tradition. Lieden: E. J. Brill.
Nasr, S. H. (2007). Three muslim sages: Avicena, Suhravardi, Ibn Arabi. New York: Caravan Books.
Perl, E. D. (2008). Theophany: the Neoplatonic philosophy of Dionysius the Areopagite. State Univercity of NewYork
Peters, P. E. (1967). Greek philosophical terms. New York: New York University Press.
Plotinus (1964). Enneads. ed. by P. Henry and H. R. Schwyzer. Oxford: Clarendon Press.
Proclus (1964). The slements of theology. trans. by Eric. R. Dodds. Oxford: Clareston Press.
Pseudo-Dionysius (2010). The Divine Names and Mystical Theology. trans. by J. Parker. Charleston, South Carolina: Nabu Press.
Pseudo-Dionysius & Parker, J. (1894). The Celestial and Ecclesiastical Hierarchy Dionyius. London: Skeffington and Son.
پیوند دوسویه متافیزیک نور با جهان پویا و نفسشناسی اشراقی نزد دیونوسیوس و سهروردی
عبدالرضا صفری1
چکیده
فرضیة بنیادی این مقاله برآمیختن فلسفة نوافلاطونی متأخر با سنت مسیحی و یهودی است. بر این اساس زمینة تطبیق اندیشههای دیونوسیوس با فلاسفة اشراقی و عارف مسلک، بويژه سهروردی در عالم اسلامی، فراهم میشود. ايندو در تفكر برغم تفاوت زمینة تفکر دینی و عرفانی، نظام متافیزیکی واحدي را ترسیم میکنند که بر مفهوم رمزی و نقش خلاق نور استوار است. پژوهش حاضر با تمرکز بر اصول این نظام، تشابه آنها را از سه جهت مورد توجه قرار میدهد: شباهت متافیزیکی، شباهت در نفسشناسی و تشابه ساختارهایی که به تبیین آموزة کیهان بالتجلی میانجامد. نویسنده درصدد است از یکسو محور این تشابه را بر اساس هویت خلاق نور تبیین نماید تا بدین سان هویت تجلي يافتگي جهان و فیضان صدوری نور را نمایان سازد و از سوی دیگر، اساس پیوند دوسویه نظام متافیزیکی و اشراقی آنها با جهانشناسی و مبانی نفسشناسی و شهود را آشکار كند. بر اساس شباهت سهگانه این دو نظام، سه نتیجة مهم حاصل میشود: 1ـ پیدایش نظام جهان بالتجلی از الوهیت، 2ـ تبیین ساختار پویای جهان که بر پاية کنش اشراقی در کل عالم حاکم است، 3ـ مبانی نفسشناسی شهود که بنیاد تأله نفس در عالم انوار را ترسیم میکند. با اینهمه، نویسنده نشان میدهد که در نظام متافیزیکی هر دو متفکر، در شیوة رسیدن نفس به تأله، اختلافي آشکار دیده میشود.
كليدواژگان: متافیزیک نور، جهان پویا، نفسشناسی اشراقی، جهان بالتجلی، دیونوسیوس، سهروردی.
* * *
«فیلسوف باید از خدا و خورشید تقلید کند» (Plotinus,1964: I/9).
مقدمه
پس از یک دورة تقریباً طولانی، در اصالت انتساب محتوای رسائل دیونوسیوس به پولس قدیس تردیدهای جدی پدید آمد و دیونوسیوس که تا قرن پانزدهم میلادی، قدیس خوانده میشد، ملقب به دیونوسیوس مجعول (Pseudo-Dionysius) گردید (مجتهدی، 1375: 101). در آثار وی، بويژه رسالة اسماء خدا (Divine Names)، تحت تأثیر تفکر نوافلاطونی، جنبههایی از تفکر رمزی ـ عرفانی دیده میشود، بطوریکه تأثیر وی در تفکر عرفانی هطراز تفکر آگوستین ارزیابی میشود. بهمين دليل دیونوسیوس در کلام سلبی و عرفانی نوافلاطونی و در مجموع روند کلام مسیحی، اثر مهمی بجاي گذاشته است (ایلخانی، 1382: 75). جهتگیری اساسی او بر ترکیب فلسفة نوافلاطونی متأخر با سنت مسیحی و یهودی متمركز است. این جهتگیری میتواند از دو جنبه مورد توجه قرار گیرد: نخست، تأثیر آثار ديونوسيوس بر تفکر دینی و عرفانی قرون وسطی. دوم، ایجاد زمینه برای تطبیق اندیشههای او با فلاسفة اشراقی و عارفمسلک در حوزة اسلامی بويژه سهروردی؛ اگرچه متفکران مسلمان با اندیشههای دیونوسیوس آشنایی بیواسطهيی نداشتند.
دیونوسیوس به اتحاد کلام و عرفان باور داشت و میتوان او را متکلم اشراقی نامید، زیرا کلام وی از عرفان جدا نیست (مجتهدی، 1375: 107). بر این اساس هیچ متکلم نامدار مسیحی ـ از جمله پولس و یحیی ـ بمعنای خاص متکلم نبودند بلکه فقط پیامآور بودند و از وحی سخن گفتهاند. همچنين کتاب مقدس نوعی کلام رمزی ـ عرفانی است؛ کلامی که عین تجلی خداست (همان: 106). از نظر ديونوسيوس تطهیر نفس و زهد نه تنها لازمة آشنایی با باطن کلام است بلکه زمینهيی است که انسان بتواند این تجلی را دریابد و به آن اشراق پيدا كند. از سوی دیگر، دیونوسیوس یک فيلسوف اشراقی است چون بنا بر نفوذ تفکر نوافلاطونی، خداوند همچون خورشیدی است که بصرف ضرورت ذاتیش نورافشانی میکند (ایلخانی، 1382: 75). نوری که از خدا متجلی میشود همان وجود است و خدا خیری است که در همة مخلوقات متجلی میشود. این ديدگاهي است که در این مقاله «هویت تجلييافتگي» (theophanic) جهان نزد دیونوسیوس خوانده میشود.
شرحی که در آثار دیونوسیوس (قرون پنجم و ششم ميلادي) و شهابالدین سهروردی (1191م) دربارة عروج و سیر مدارج کمال نفس از مخلوق به خالق بر اساس اصول مشترک دیده میشود میتواند مبنای مقایسة ایندو قرار گیرد. اگرچه آنها سنتهای مذهبی متفاوتی دارند اما مبانی متافیزیکی و نفسشناسی فلسفة نوافلاطونی و مکتب اشراقی را بر دو اساس استوار ساختهاند: اولاً، نظام متافیزیکی واحدي با مرکزیت نور ایجاد میکنند؛ ثانیاً، غایت عروج معنوی (anagogical) نفس را مشاهدة دروننگرانه (contemplative) خدا میدانند. بر اين اساس، ایندو نظام فلسفی از سه جهت شباهت دارند: شباهت مابعدالطبیعی، شباهت نفسشناسی و شباهت در ساختارهای اولیهيی که در آن به تبیین آموزة جهان بالتجلی میپردازند؛ اگرچه با نظامهای فلسفی بظاهر متنوع مواجهيم اما ساختار ذاتی واحدی دارند که نشان میدهد جهان هویت بالتجلی دارد، چون فیضان صدوری لازمة نوریت خداوند است.
نویسنده در این مقاله بمنظور تبيين نقش خلاقی که نور در فلسفة آنها بر عهده دارد، مقایسة را بر سة جنبه کلیدی متمرکز ساخته است: اول، توصیف پیدایش نظام جهان، یعنی عقل تجسدیافته از مبدأ مطلق بمنزلة تجلی خدا. دوم، ساختار روابط پویا که بر سطوح نظم جهانی حاصل از تجلی و اشراق الوهیت حاکم است. سوم، نفسشناسی مبتني بر شهود و مشاهده که ساختار راهنمایی طالب انوار بجانب تأله نفس را شکل میدهد. بدین ترتیب، بر اساس ابعادی همچون جهانشناختی و نفسشناسی است که میتوان شباهت میان نظام دیونوسیوس و سهروردی را تشخیص داد. این شباهت شامل وحدت یک شهود فلسفی است که بر گرد اصل نور سامان مییابد. تبیین شباهت بنیادی نظامهای فلسفی ایندو متفکر بر یک تحلیل دو سویه استوار است: از يكسو بررسی رابطة خلاق میان وحدت و کثرت و از سوي ديگر، بررسی جنبههایی از کنش عقلی که تکیهگاه فعالیت عروجی نفس بسوي تأله هستند. بر این اساس نفس بسبب شهود و مشاهده خدا به نور او اشراق مییابد. مطابق این فعالیت، نفس از اشتغال نظری به جهان بعنوان تجلی خدا، بسمت شهود مبادی نوریه جهان عروج میکند. این لازمة مهم تأله نفس است و فرایندی است که در نهایت نفس را مظهر رؤیت عقلی خداوند میسازد.
این مقاله نشان میدهد که در نظامهای فلسفی دیونوسیوس و سهروردی میان متافیزیک نور از یکسو و هویت پویای جهان و نفسشناسی اشراقی از سوي ديگر، پیوندی منطقی وجود دارد. بهمين دليل سه محور اساسی مورد توجه قرار میگیرد: متافیزیک نور، پیوند آن با فعالیت و پویایی عالم، و نفسشناسی اشراقی. نویسنده برای تبیین آراء دیونوسیوس بر رسالة اسماء خدا که از این پس رساله خوانده میشود تکیه كرده است، چون از لحاظ مضمون و محتوا بر کل تفکر وي حاکم است. در بیان آراء سهروردی نيز به کتاب حکمة الاشراق او استناد خواهد شد.
1. متافیزیک نور نزد دیونوسیوس
روح حاکم بر مجموعه آثار دیونوسیوس، نخست بر آموزة «جهان پویا» استوار است؛ سپس شرح اسماء خدا بر اساس فعالیت تأملی عقل نظری صورت میگیرد. البته از نظر وی این کنش عقل نظری باید از طریق شهود و رؤیت نفس کمال یافته در حضور خداوند هدایت شود. از ديدگاه ديونوسيوس خداوند مبنای غایی متافیزیکی است و کمالی است که وجود جهان را ایجاب میکند؛ همچون خورشید که ضرورتآً نور از وی صادر میشود. نفس انسان استعداد کمالی را دارد که از یکسو به حضور بیواسطه در برابر اولوهیت متعال و از سوي دیگر، به دریافت و فهم کمالات یا اسماء خدا، بستگی دارد که عالم متمایز از او بوجود میآید. دیونوسیوس رسالة خود را با توجه به این نکته به رشته تحرير درآورده است.
1ـ1. روش رساله
طرح دیونوسیوس شرح جهانشناسی نظری است که مرکز آن صحنة حضور و تجلی خداوند برای نفس است. در این نظام رمزی، نفس فهم خویش از اسماء و کمالات خدا را اساس فعالیت عروجی خود قرار میدهد: این فعالیت از تحلیل طبایع از هم گسسته آغاز میشود و به کمال نفس در حضور خدا میانجامد. بنابرین میتوان نظام کلی حاکم بر رساله را دریافت: عروج نفس از حالت نظری اشتغال به نظام رمزی و جهان بالتجلی بسوی حالت تثبیتشدة کمال در حضور خدا. ديونوسيوس بصراحت مینویسد:
حداکثر توانایی ما اینست که رمزهای متناسب با چیزهای خدایی بکار ببریم و دوباره از اینها بنا بر مرتبة خویش، خود را بسوی حقیقت بسیط مشاهدة روحانی ترفیع دهیم و پس از هر مفهوم خویش از چیزهای خداگونه، قوای ذهنی خویش را کنار بگذاریم و با حداکثر توانایی خویش، خود را بسوی شعاعهای فراطبیعی بیفکنیم (Pseudo-Dionysius, 2010: p. 15).
در این تعابیر دیونوسیوس از ساختار اولیهيی سخن میگوید که نفس برای تحقق و فعلیت خود و عروج خویش باید از آن پیروی کند؛ همچنانکه نزد سهروردی، عالم نور بر متأله آشکار میگردد که به پارسایی، ریاضتکشی و آمادگی عقلی تن میدهد. از نظر دیونوسیوس نيز نفس از طریق اشراق انوار خدا کمال عروجی خویش را تجربه خواهد کرد. بهمين دليل در ادامه میگوید:
هنگامی نامیرا، فسادناپذیر و مسیحگونه گشته و به آرامشی ملکوتی نایل میگردیم که پیوسته با خدا باشیم. از طریق دروننگری بکلی خالص و از طریق تجلی مشهود خدا که ما را با جلال و شکوه در برگرفته است، با درخشانترین درخششها، تحقق پیدا کنیم؛ درست همچون حواریون که به انوار خداوند اشراق یافته و در بخشش نور روحانی شریک گشتهاند. این اتصال و اتحادی فراتر از مفهوم در شعاع نور خداست (Ibid).
بنابرين ساختار اولیه عروج نفس به کمال را میتوان اينگونه صورتبندی کرد: از رهگذر اشتغال نظری به تجلیات کمال خداوند، نفس بسوی «آرامشی مبارک» و بسوی کمال استعداد برای دریافت اشراق الهی پیش میرود؛ چنانکه رسولان دربارة اشراق یافتن مسیح ميگويند: نفس از رهگذر شهود دروننگرانه خدا و بسبب مشاهدة نورالهی اشراق مییابد. بتعبیر دیگر، با مشارکت یافتن در نور الهی، نفس مظهر تجلی جلال خداوند میشود. دیونوسیوس در این ساختار به دو نکتة اساسی اشاره دارد: اولاً، نفس کمالیافته در مسیر روحانی بسوی بیان اسماء متمایز و نورانی خدا هدایت میشود. ثانیاً، وجود پيوندي دیالکتیکی میان وحدت و کثرت ديده ميشود. این رابطه نه تنها در ساختار اولیه طرح عروج نفس دیده میشود بلکه لازمة جهانشناسی اوست.
1ـ2. دیالکتیک واحد و کثیر، اساس شهود الهی جهان
جهان و خلقت بالتجلی نزد دیونوسیوس داراي دو جنبة مهم است: اول، اسماء خدا یعنی کمالات نوریه او که عالمی متمایز از آن پدید میآید. دوم، فعالیت عروجی (anagogic) نفس از حالتهای نظری و شهودی تعقل بسوی حالت کمال نفس اشراقیافته ب