مطالعة انتقادی نظریه¬های قانون طبیعیِ عقلگرایان دوره جدید با تأکید بر دیدگاههای منتسكيو، روسو و كانت
محورهای موضوعی : ریشهشناسی مکاتب و آراء فلسفی در ادوار قدیم و جدید
محمدحسین طالبی
1
(دانشیار گروه حقوق و فقه اجتماعی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، ایران)
کلید واژه: قانون طبیعی, عقلگرایان دورة جدید, بررسي انتقادی, منتسکیو, روسو, کانت,
چکیده مقاله :
از میان تفاسیر متنوع قانون طبیعی، پرطرفدارترین آنها عبارتست از اينكه «قانون طبیعی، فرمانهای عقل عملی دربارة رفتارهای اختیاری بشر در همة زمینها و زمانهاست که بشر با اطاعت از آنها به خوشبختی همیشگی دست می یابد». آموزة قانون طبیعی در دورة جدید دستخوش دو خوانش متضاد تجربه گرا و عقلگرا قرار گرفت. مراد از «عقل» در اندیشة عقلگرایی دورة جدید، عقل حسابگر بود که عقلگرایان آن را ابزاری برای رسیدن به آرزوهای مادی و غیرمادی (اخلاقی) خویش میدانستند. سه فیلسوف عقلگرای عصر روشنگری که در آن زمان بیش از دیگران دربارة آموزة قانون طبیعی بحث و نظر داشتهاند، عبارتند از: منتسکیو، روسو و کانت. در این مقاله پس از بیان گزارشی مختصر از مباحث و نظريات آنها در مورد قانون طبیعی، به ارزیابی اين ديدگاهها بترتيب ذيل پرداخته شده است. در گفتار نخست، منتسکیو با طرح يك افسانة خودساخته معتقد است كه پیروی از میل طبیعی، بشر را به خوشبختی میرساند. این پیروی در نگاه او، مفاد قانون طبیعی است. مهمترین نقد بر نظریة قانون طبیعی منتسکیو آنست که او قانون طبیعی را با «قانون طبیعت» خلط کرده است. در گفتار دوم، روسو برخلاف منتسکیو، اعتقاد دارد كه قانون طبیعی مبتنی بر عقل نیست، بلکه در غرایز و احساسات بشر ریشه دارد. اشكال اساسي اين ديدگاه، نگرش مادی روسو به طبیعت بشر است و همين باعث شده که انسان در نظر او، در سطح یک حیوان فروكاسته شود. سرانجام، در گفتار سوم به بررسي انتقادی قانون طبیعی در اندیشة کانت پرداخته شده است. بنظر وي، قانون طبیعی با قانون طبیعت تفاوت دارد. كانت بر این باور است که ماهیت قانون طبیعی دو ویژگی دارد: جهانشمولی (کلیت) و درونی (باطنی) بودن. با اینهمه، او هیچیک از مصادیق قانون طبیعی را بیان نکرده و در ارائة تبييني كامل براي این آموزه موفق نبوده است. این ناکامی ريشه در نظام معرفتیِ فلسفة کانت دارد که بر مبناي آن، عقل عملی و فرامين آن (يا همان قانون طبيعي) را بايد غیرمستدل و غیرقابل اعتماد دانست. كانت معتقد است مباحث مربوط به امور غیرمادی و حتی جواهر مادی، مباحثی جدلی هستند، و نه برهانی. روش تحقیق در این نوشتار، همانند هر مطالعة انتقادی دیگر، روش ترکیبی نقلی ـ عقلی است. در این روش، ابتدا ديدگاههاي اين سه فیلسوف عقلگرای دورة جدید دربارة قانون طبیعی نقل شده و سپس بکمک برهان و استدلال عقلی، بررسي و ارزيابي شده است.
Among the various interpretations of natural law, the most favorite of them states that it refers to the orders of practical intellect regarding Man’s voluntary behaviors in all places and at all times that lead to permanent happiness if obeyed by human beings. The theory of natural law in the modern period has received two opposing empirical and rationalist interpretations. By reason, modern rationalism means calculating reason, which is viewed as a tool for attaining material and immaterial (moral) wishes. Montesquieu, Rousseau, and Kant were three rationalist philosophers of the Age of Enlightenment who discussed and theorized about natural law. In this paper, after a brief account of their theories on natural law, the author evaluates them one by one. In the first section, the author argues that Montesquieu, by posing a self-made myth, states that following natural desire leads Man to happiness. This act of following in his view implies natural law. The most important criticism of Montesquieu’s theory is that he has confused the natural law with the law of nature. In the second section, the author argues that, unlike Montesquieu, Rousseau believes that natural law is not based on the reason but, rather, on human instincts and feelings. The basic problem of this theory is his material approach to human nature, which lowers Man to the level of animals. Finally, the third section presents a critical investigation of Kant’s natural law. In his view, natural law is different from the law of nature. Kant believes that natural law enjoys two characteristics: universality and intrinsicness. However, he has not referred to any of the applications of natural law and has failed in providing a complete explanation of this theory. This failure is rooted in the epistemological system of Kant’s philosophy, based on which the practical wisdom and its orders (or the same natural law) must be deemed unfounded and unreliable. Kant maintains that the issues related to immaterial and even material substances are polemic rather than demonstrative in nature. Similar to other critical studies, the present study was conducted following a mixed narrative-intellectual method. Accordingly, the views of the three rationalist philosophers of the modern period are initially explained and then examined and evaluated based on rational arguments and reasoning.
طالبی، محمد حسین (1400) «مطالعه انتقادی نظریه¬های قانون طبیعیِ تجربه¬گرایان در دورة جدید»، تاریخ فلسفه، شمارۀ 47، ص154ـ123.
طالبی، محمد حسین (1401) حقوق طبیعی بشر، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
D'Entreves, Alexander (1951) Natural Law, an Introduction to Legal Philosophy, New York: Hutchinson.
Finnis, John (1980) Natural Law and Natural Rights, Oxford: Clarendon Press.
Griffin, John (2008), On Human Rights, Oxford: Oxford University Press.
Hobbes, Thomas (1996) Leviathan [1651], in J. C. A. Gaskin ed., Oxford: Oxford University Press.
Hunter, Ian (2001) “The Recovery of Natural Law: Hochstrasser’s History of Morality”, in Economy and Society, 30, pp. 354-367.
Jones, Peter (1994) Rights, Houndmills and New York: Palgrave.
Kant, Immanuel (1965) The Metaphysical Elements of Justice: Part I of the Metaphysics of Morals, in John Ladd trans., Indianapolis: Bobbs-Merrill.
Kant, Immanuel (1997) Critique of Practical Reason, in Mary Gregor trans. ed., Cambridge: Cambridge University Press.
Montesquieu, Baron (1949) The Spirit of the Laws, in Nugent T. trans., 2 Vols., New York: Hafner Publishing.
Montesquieu, Baron (1964) The Persian Letters, in Healy G. trans., Indianapolis: Bobbs-Merrill.
Rousseau, Jean Jacques (1964) Discourse on the Origin and Foundations of Inequality among Men, in Masters A. and J. trans., New York: St. Martin's Press.
Vlastos, Gregory (1970) "Justice and Equality", in A. L. Melden ed., Human Rights, Belmont: Wadsworth, pp. 76-95.
Wasserstrom, Richard (1970) "Rights, Human Rights and Racial Discrimination", in A. L.Melden ed., Human Rights, Belmont: Wadsworth, pp. 96-110.
مطالعة انتقادی نظریههای قانون طبیعیِ عقلگرایان دوره جدید
با تأکید بر دیدگاههای منتسكيو، روسو و كانت
محمد حسین طالبی1
چکیده
از میان تفاسیر متنوع قانون طبیعی، پرطرفدارترین آنها عبارتست از اينكه «قانون طبیعی، فرمانهای عقل عملی دربارة رفتارهای اختیاری بشر در همة زمینها و زمانهاست که بشر با اطاعت از آنها به خوشبختی همیشگی دست مییابد». آموزة قانون طبیعی در دورة جدید دستخوش دو خوانش متضاد تجربهگرا و عقلگرا قرار گرفت. مراد از «عقل» در اندیشة عقلگرایی دورة جدید، عقل حسابگر بود که عقلگرایان آن را ابزاری برای رسیدن به آرزوهای مادی و غیرمادی (اخلاقی) خویش میدانستند. سه فیلسوف عقلگرای عصر روشنگری که در آن زمان بیش از دیگران دربارة آموزة قانون طبیعی بحث و نظر داشتهاند، عبارتند از: منتسکیو، روسو و کانت. در این مقاله پس از بیان گزارشی مختصر از مباحث و نظريات آنها در مورد قانون طبیعی، به ارزیابی اين ديدگاهها بترتيب ذيل پرداخته شده است. در گفتار نخست، منتسکیو با طرح يك افسانة خودساخته معتقد است كه پیروی از میل طبیعی، بشر را به خوشبختی میرساند. این پیروی در نگاه او، مفاد قانون طبیعی است. مهمترین نقد بر نظریة قانون طبیعی منتسکیو آنست که او قانون طبیعی را با «قانون طبیعت» خلط کرده است. در گفتار دوم، روسو برخلاف منتسکیو، اعتقاد دارد كه قانون طبیعی مبتنی بر عقل نیست، بلکه در غرایز و احساسات بشر ریشه دارد. اشكال اساسي اين ديدگاه، نگرش مادی روسو به طبیعت بشر است و همين باعث شده که انسان در نظر او، در سطح یک حیوان فروكاسته شود. سرانجام، در گفتار سوم به بررسي انتقادی قانون طبیعی در اندیشة کانت پرداخته شده است. بنظر وي، قانون طبیعی با قانون طبیعت تفاوت دارد. كانت بر این باور است که ماهیت قانون طبیعی دو ویژگی دارد: جهانشمولی (کلیت) و درونی (باطنی) بودن. با اینهمه، او هیچیک از مصادیق قانون طبیعی را بیان نکرده و در ارائة تبييني كامل براي این آموزه موفق نبوده است. این ناکامی ريشه در نظام معرفتیِ فلسفة کانت دارد که بر مبناي آن، عقل عملی و فرامين آن (يا همان قانون طبيعي) را بايد غیرمستدل و غیرقابل اعتماد دانست. كانت معتقد است مباحث مربوط به امور غیرمادی و حتی جواهر مادی، مباحثی جدلی هستند، و نه برهانی. روش تحقیق در این نوشتار، همانند هر مطالعة انتقادی دیگر، روش ترکیبی نقلی ـ عقلی است. در این روش، ابتدا ديدگاههاي اين سه فیلسوف عقلگرای دورة جدید دربارة قانون طبیعی نقل شده و سپس بکمک برهان و استدلال عقلی، بررسي و ارزيابي شده است.
کلیدواژگان: قانون طبیعی، عقلگرایان دورة جدید، بررسي انتقادی، منتسکیو، روسو، کانت.
* * *
مقدمه
قانون طبیعی در مشهورترین تفسیر خود به معنای فرمان عقل دربارة رفتارهای اختیاری بشر در همة احوال، زمانها و مکانها برای رسیدن به خوشبختی همیشگی است. پیشینة مباحث مربوط به قانون طبیعی به قرن ششم پیش از میلاد بازمیگردد. در این تاریخ طولانیِ (بیست و هفت قرن) پرفراز و نشیب، قانون طبیعی همواره دستخوش خوانشهای گوناگونی قرار گرفته است. زمانی در دورة یونان باستان و به پیروی از ارسطو، قانون طبیعی وسیلة رشد بشر برای رسیدن به غایت آفرینش دانسته میشد. زمانی دیگر، رومیان باستان به پیروی از سیسرون که خود از حامیان رواقیان یونانی بود، عمل به قانون طبیعی (فرمانهای عقل) را وسیلة عقلورزی در پیروی از نظم حاکم بر جهان دانسته و محتوای قانون طبیعی را دستمایة قانونگذاری برای وضع بهترین قوانین در جامعه قرار دادند. در دورة مسیحی (قرون میانه) از این قانون تفسیر دینی شده و از قانون طبیعی در توجیه قوانین الهی و ربانی بسیار استفاده میشد. آراء فیلسوفان (حقوق) عصر نوزایی دربارة قانون طبیعی راه و روش اندیشههای دورة باستان را در پیش گرفت و نگاه الهیاتی که خداگروی در کانون آن قرار داشت، بتدریج کنار گذاشته شد.
پس از سپری شدن عصر نوزایی (Renaissance)، دورة جدید تمدن غرب آغاز شد. این دورة تا دو قرن و نیم ـیعنی تا قرن بیستم میلادی و آغاز دورة پساتجددـ ادامه داشت. مهمترین نماد دورة جدید تمدن غرب، توجه به منزلت انسان و قرار دادن او در کانون اندیشههای علمی و فلسفی یا بعبارت دیگر، انسانگرایی (اومانیسم) (Humanism) بود؛ یعنی در همة تاروپود تفکر انسان غربی در دورة جدید تنیده شد. در حقیقت، خداگرایی دورة مسیحی جای خود را در دورة جدید غرب به انسانگروی داد. خدا در اندیشة بیشتر دانشمندان دورة جدید، همان خدای مسیح نبود که برای هدایت بندگان خویش دین مسیحی را فرستاده بود. اگر هم کسانی به خدا اعتقاد داشتند، آن خدا، خدای طبیعی (Deism) بود که جهان را آفریده و کار جهان را به بشر واگذار کرده است. بر این اساس، دیگر بحث از طبیعت بشر و قانون طبیعی در اندیشة فیلسوفان دورة جدید تمدن غربی به مباحث قانون ازلیِ (Eternal Law) مخلوق خدای متعال مستند نبود.
آموزة قانون طبیعی در دورة جدید دستخوش دو خوانش متضاد تجربهگرا و عقلگرا شد. مراد از عقل در اندیشة عقلگرایی دورة جدید، نه عقل غایتگرای ارسطویی و نه عقل ربانی مسیحی است؛ بلکه مراد دانشمندان عقلگرای دورة جدید از عقل، عقل حسابگر بود که آن را ابزاری برای رسیدن به آرزوهای مادی و غیرمادی (اخلاقی) خویش میدانستند. اندیشة عقلگرای دورة جدید، برخلاف تفکر تجربهگرای آن دورة، دامنة موجودات را به امور مادی خلاصه نمیکرد. مفاهیم اخلاقی، بویژه مفهوم خوب و بد فطری که مفاهیمی فراتجربی بودند، در کانون توجه فیلسوفان عقلگرای دورة جدید قرار داشتند. بر همین اساس، آموزة قانون طبیعی در خوانش دانشمند عقلگرای دورة جدید تفسیری غیر از تفسیر دانشمند تجربهگرای آن دورة از آن آموزة داشت.
مشهورترین نمایندگان اندیشة عقلگرایی در دورة جدید عبارتند از: دکارت (1596- 1650م.)، اسپینوزا (1677-1632م.)، لایپنیتس (1716-1646م.)، وُلف (1676- 1754م.)، مُنتِسکیو (1755-1689م.)، روسو (1778-1712م.) و کانت (1724-1804م.).
در این مقاله به مطالعة انتقادی آراء سه تن از دانشمندان عقلگرای دورة جدید ـیعنی منتسکیو، روسو و کانتـ میپردازیم که البته اینها بیش از دیگر عقلگرایان در آن دوره، بویژه در عصر روشنگری، دربارة قانون طبیعی اظهار نظر کردهاند. پرسشی که این مقاله به آن پاسخ میدهد، اینست که کاستیهای آراء منتسکیو، روسو و کانت دربارة قانون طبیعی چیست؟ برای پاسخ دادن به این پرسش اندیشههای آنها دربارة قانون طبیعی در سه گفتار جداگانه طرح و بررسی میشوند. روش تحقیق در نوشتار حاضر روشی ترکیبی از نقل (آراء فلسفی) و عقل (مطالعة انتقادی) است.
پیش از ورود به اصل بحث لازم است تفاوت «قانون طبیعی» و «قانون طبیعت» (The Law of Nature) بیان شود.
قانون طبیعی و تفاوت آن با قانون طبیعت
دریافت تفاوت میان قانون طبیعی و قانون طبیعت یکی از نکات زیربنایی در فهم دقیق مصادیق قانون طبیعی، حقوق طبیعی و راهکارهای دستیابی به آن حقوق است. قانون طبیعی در تفسیر مشهور آن عبارتست از: فرمانهای عقل عملی به بشر دربارة رفتارهای اختیاری او برای رسیدن به خوشبختی همیشگی. این فرمانها با توجه به دو امر صادر میشوند: 1) طبیعت، یعنی ذات یک موجود، 2) هدفی مطلوب که ذات موجود آن را دنبال میکند. بمنظور آنکه طبیعت یک موجود ـمانند انسانـ به آن هدف برسد، عقل با توجه به خصوصیات ذاتی آن موجود و با توجه به هدفی که آن موجود برای دستیابی به آن آفریده شده، فرمانهایی صادر میکند تا آن موجود با اجرای آن فرمانها به آن هدف مطلوب برسد؛ این فرمانها قانون(های) طبیعی هستند. اگر در این فرایند، از عنصر هدف مطلوب چشمپوشی شود ـخواه آن هدف در واقع نامطلوب باشد و یا اصلاً هدفی در نظر گرفته نشودـ قانونی که به طبیعت آن موجود نسبت داده میشود، قانون طبیعت است، نه قانون طبیعی.
برای نمونه، انسان موجودی مختار است که از یکسو، با هدفِ رسیدن به بهترین وضعیت ـیعنی وضعیت انسان کاملـ بوجود آمده و بهمین دلیل همة افراد بشر میخواهند همة کمالات را بطور کامل داشته باشند. انسان، علمی میخواهد که در آن جهل نباشد؛ حیاتی میخواهد که در آن مرگ نباشد؛ قدرتی میخواهد که در آن عجز نباشد؛ طالب غنایی است که در آن فقر نباشد و... . از سوی دیگر، هر انسان ویژگیها و امکانات طبیعی (ذاتی) دارد که میتواند با استفاده از آنها خود را به آن هدف والا (مقام انسان کامل) برساند. عقل بشر با نظر به این امکانات طبیعی و با توجه به آن هدف مطلوب فرمانهایی صادر میکند که آدمی با اطاعت کامل و دقیق از آن فرمانها به آن مقام والا میرسد. این فرمانها همگی قانون طبیعی بشر هستند. برای نمونه، در انسانها میل به خوردن و آشامیدن یا میل جنسی وجود دارد. عقل بشر برای آنکه او به هدف مطلوب (مقام انسان کامل) برسد، در اینباره فرمان میدهد «غذای پاکیزه و حلال مصرف کن» و نیز «میل جنسی خود از راه ازدواج شرعی ارضا کن»