• فهرست مقالات


      • دسترسی آزاد مقاله

        1 - سخن سردبير
        دکتر حسین کلباسی اشتری
        سرآغازها هميشه و در همه جا مورد توجه ـ و البته روشنگر و راهنما ـ بوده‌اند. آدمي هيچگاه از پرسش و گفتگو دربارة سرآغاز فرهنگ و تمدن در اينجا و آنجا و مناشي و منشأ مقولاتي چون زبان و هنر و دين و اعتقاد و آداب و بطور كلّي ساحتها و شئونات گوناگون انساني خسته و ملول نشده، بلك چکیده کامل
        سرآغازها هميشه و در همه جا مورد توجه ـ و البته روشنگر و راهنما ـ بوده‌اند. آدمي هيچگاه از پرسش و گفتگو دربارة سرآغاز فرهنگ و تمدن در اينجا و آنجا و مناشي و منشأ مقولاتي چون زبان و هنر و دين و اعتقاد و آداب و بطور كلّي ساحتها و شئونات گوناگون انساني خسته و ملول نشده، بلكه مستمراً به طرح مجدّد آن علاقه نشان داده‌‌ است. پرسش و گفتگو دربارة سرآغاز فلسفه نيز پيشينة درازي دارد و هر از گاهي نوشته‌يي تازه درباب اينكه چرا مثلاً يونانيان را آغازگران و پيش‌قراولان فلسفه ناميده‌اند، چاپ و منتشر ميشود. بظاهر در اين زمينه اتفاق‌نظر و اجماعي صورت گرفته كه جاي هيچ ترديدي را باقي نميگذارد؛ يعني ظاهراً در اينكه «ايونيا» و «حكماي ملطي» همانا طلايه‌داران تفكر فلسفي بوده‌اند، هيچكس ترديد نميكند. روشن است كه اين معنا متكي به دلايلي است و آن دلايل هم در حكم حجّتهاي قاطع، مورد پذيرش اهالي فلسفه قرار گرفته است. شايد دليل اصلي اين نظر به گزارش يا گزارشهاي مورخان و نويسندگان قديم ـ نظير ديوگنس لائرتيوس و اثر معروف وي بنام حيات فيلسوفان نامدار ـ بازگردد كه در خلال آن فهرستي از متفكران يونان و روم همراه با آثاري از آنان از حدود قرن هفتم پيش از ميلاد به اينسو عرضه شده و احياناً ترجمه‌يي در آراء و احوالات شخصي آنها نيز ضميمه شده است. اغلب و يا تمامي صاحبان تراجم و ملل و نحل و فهرست‌نويسان نيز به به استناد همين سنخ از گزارشها، سيري از تحوّل و تطوّر آراء فيلسوفان را از عهد يونان باستان تا عصر خويش منعكس ساخته‌اند (براي نمونه، سيسرون و پلوتارك و پولي‌بيوس). اما دليل ديگري كه معمولاً در كتابهاي تاريخ فلسفه ـ و البته بكرّات ـ از آن ياد ميشود و البته در عِداد مشهورات و مسلّمات بشمار آمده آن است كه چون منشأ واژه فلسفه، مصدر «فيلوسوفيا» و صورت اسمي آن «فيلوسوفوس» است و از آنجا كه ايندو و مشتقات آن، واژه‌هايي يونانيند و در كلمات برخي حكماي قديم نيز استعمال شده‌است، حكايت از آن دارد كه منشأ فلسفه سرزمين ايونياست. اكنون قصد مناقشه در اعتبار و اتقان اين دلايل را نداريم؛ زيرا از قضا نه سودمند است و نه حتي موّجه و نگارنده نيز نه در موضع مخالفت با فلسفه است و نه قصد همراهي و هم‌سخني با جماعت طاعنين به فلسفه را دارد؛ زيرا اغلب آنانكه از سر مخالفت با فلسفه درمي‌آيند، به خدشه در همين دلايل سخت علاقه نشان ميدهند! مخالفت با فلسفه في‌نفسه مذموم نيست؛ ولي اولاً، طعن و ذّم شاخه‌يي از دانش و اهالي آن دانش چيزي جز عصبيّت و ناپختگي نيست و ثانياً، زبان و لحن طعن‌زنندگان نه برهان و دليل، بلكه تكفير و اهانت و حداكثر آنكه بيان جدلي است. در اينجا سخن ما تأمل و توقف در چيز يا چيزهايي است كه احياناً صورت مشهور و مسلّم يافته، پوشانندة حقيقت است و اساساً روح تفكر و فلسفه با آن ناسازگار است. ما تنها به ذكر ملاحظاتي چند اكتفا ميكنيم: 1. شايد هيچ قومي باندازة يونانيان به نوشتن و ثبت افكار و احوال و دستاوردهاي خويش علاقه نشان نداده‌اند. از قضا همين عامل سبب شده است كه امروز ما آگاهي نسبتاً دقيقي از صُور و اشكال مدني، سياسي، هنري، ديني و فرهنگي آنان در دست داشته باشيم. يقييناً آگاهي ما از چهره‌ها و مكاتب و عقايد فلسفي آن عصر نيز از همين علاقه آنان به ثبت و ضبط دستاوردهايشان نشئت ميگيرد؛ چرا كه در غير اينصورت هيچ نشانه و مدركي از آراء و عقايد مردماني در 27 قرن پيش از ما وجود نميداشت و چيزي نبود كه بتوان آن را از كاوشهاي باستانشناسي و گمانه‌زنيهاي تاريخي بدست آورد. البته تأثير و ماندگاري ميراث علمي و فرهنگي اقوام صرفاً متكّي به حجم آثار باقي مانده از آنها نيست؛ زيرا تمدنهايي بوده‌اند كه آثار خام يا صورتبندي شده‌يي از آنها را امروزه در دست داريم، اما تأثيري عملاً در راه و رسم و آداب و مناسبات بشر جديد نداشته و ندارند. در عين حال نميتوان انكار كرد كه حجم وسيعي از آثار ادبي، هنري، علمي و فلسفي يونانيان در فاصله 2700 سال اخير، عرصه حيات فرهنگي غرب و بتبع آن عوالم ديگر را تسخير كرده و شايد مجال را بر عرضه و ظهور ساير صُور حيات فرهنگي تنگ كرده است. نكته اينجاست كه آيا ميتوان مسلّم گرفت يونانيان در ساحت تفكر فلسفي يگانه و بي‌رقيب بوده‌اند و آيا به صرف عدم دسترسي به ديگر مدارك كهن، ميتوان به عدم مشاركت ديگر اقوام در اين سنخ تفكر ـ يعني تفكر فلسفي ـ حكم كرد؟ اين سخن درست است كه يونانيان در نوع نگاه وجودي و طبيعي خود به عالم يگانه بوده‌اند، اما نوع نگاه به عالم، يگانه و واحد نيست: مصريها، ايرانيها، هنديها و اقوام ساكن در آسياي صغير نيز از اين نوع نگاه بيبهره نبوده‌اند؛ با اين تفاوت كه در بسط و تفصيل و احياناً انتشار آن همانند يونانيان توفيق نداشته‌اند. بنابرين، مسئله اصلي در اينجا، تأمل و كوشش در استنتاج و فهم صورتهايي از تفكر فلسفي نزد اقوام غيريوناني است كه امروز صامت و خاموش است و بايد مجال سخن پيدا كنند و مهمتر از آن فهم اينكه سهم و دين آن صورتها برگردن يونانيها تا چه اندازه بوده است؟ بسياري از مورخان و باستانشناسان و كاوشگران و يونان‌شناسان معتقدند كه مهمترين خصيصه فرهنگ كهن يوناني در «هاضمه قوي» آنها نهفته بوده؛ بدينصورت كه آنان در جلب و جذب عناصر علمي، فرهنگي و فلسفي عصر خويش توانايي يافتند و سپس همان عناصر مكتسبه از فرهنگهاي مجاور را در هاضمة خود تركيب و تأليف كردند و صورت جديدي به آن بخشيدند. عرصه بديع و نوآورانه در پژوهشهاي تاريخ فلسفه ناظر به شناسايي و كشف همين عناصر است؛ بويژه آنكه بياد آوريم مفهوم «غير» يا «بيگانه» در تكوين هويت اجتماعي عصر كلاسيك يونان، نقشي كليدي برعهده داشته و كمتر ساحتي از دين و سياست و اخلاق و فرهنگ يوناني را ميشناسيم كه نسبت مستقيمي با مفهوم مذكور نداشته باشد. 2. نيك ميدانيم كه واژه «فيلوسوفوس» در اصل بمعناي عشق و دلدادگي به دانش بوده است. تأمل در زمينه‌ها و اسباب شكلگيري اين واژه نيز بسيار روشنگر است؛ اعم از آنكه اين واژه را به فيثاغورس يا به كسان ديگري پس از او نسبت دهند و يا اساساً شخص خاصي را مُبدع آن ندانند. همينقدر روشن است كه اين واژه در مقابل جماعت سوفيست يا شبه‌سوفيستي كه منكران يا تشكيك‌كنندگان در حصول و تحصيل معرفت بوده‌اند، پديد آمد. نه در زمان طالس و فيثاغورس و نه حتي در عهد افلاطون و ارسطو، گروه و جماعت خاصي بنام فيلسوفان وجود نداشتند؛ آنها به تحصيل دانش و تأمل عقلاني در امور اقبال ميكردند و از اينجهت درمقابل منكران معرفت يقييني شكل گرفتند. وجود گروه يا گروههايي از دانايان و خردمندان و كاهنان در چين و هند و مصر باستان و براي نمونه، جماعت «مغان» در ايران كه جملگي به صفت فرزانگي و حكمت متّصف شده‌اند، حكايت از وجود ريشه‌هاي عميق دانش و دانشمندي، فراتر از مرزهاي يونان كهن دارد. بدين‌ترتيب «فيلوسوفوس» ميتوانست و ميتواند قلمرويي فراتر از حدود جغرافيايي يونان قديم پيدا كند و ممكن است سئوال شود كه آيا ديگر اقوام نيز مانند يونانيان در تفكر نظري عقلاني نسبت به وجود و ـ وجودشناسي و كيهان‌شناسي ـ كائنات بهره‌يي داشته‌اند؟ پاسخ به اين پرسش هرچه كه باشد اولاً، مسبوق به گذار از همان مشهورات سابق‌الذكر است و ثانياً، معطوف به گشايش آفاق جديد عامي است در پژوهشهاي تاريخي با تمركز بر استحصال صور تفكر عقلاني در ميراث آييني، اخلاقي، فرهنگي و هنري اقوام كهن. آفت اين كوشش نو، محال دانستن آن و درنتيجه بسته شدن امكان جستجو و پژوهشهاي بديع در قلمرو تاريخ فلسفه است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        2 - اعتدال طلايي ارسطو در تحليل ابونصر فارابي
        زهره  توازياني
        از مجموع نظرياتي که در علم اخلاق مطرح شده‌اند، نظريه اعتدال ارسطويي بيشترين اقبال را در ميان متفکران مسلمان و از جمله فارابي که مؤسس فلسفه اسلامي محسوب ميشود، داشته است. مسئله اين است که آيا فارابي در طراحي نظام اخلاقي خويش به صرف تقليد و بيان و شرح و بسط نظر ارسطو بسن چکیده کامل
        از مجموع نظرياتي که در علم اخلاق مطرح شده‌اند، نظريه اعتدال ارسطويي بيشترين اقبال را در ميان متفکران مسلمان و از جمله فارابي که مؤسس فلسفه اسلامي محسوب ميشود، داشته است. مسئله اين است که آيا فارابي در طراحي نظام اخلاقي خويش به صرف تقليد و بيان و شرح و بسط نظر ارسطو بسنده کرده يا اينکه او نيز خود در زمينه اخلاق صاحب رأي و نظر مستقل بوده است؟ نوشتار حاضر پي آن است تا با ارائه گزارشي مستند از آراء فارابي در حوزه اخلاق نشان دهد که با وجود تأثير انکارناپذير ارسطو بر انديشه او در شکلگيري بعضي از عناصر فکري فارابي در حوزه اخلاق از جمله غايت نهايي دانستن سعادت و تمسک به نظريه حدوسط در فضايل و طرح فضايل چهارگانه مورد عنايت ارسطو، اما او در همة اين مسائل نيز به شرح و بسط اکتفا ننموده و نظريات خاص خود را ارائه نموده است. فارابي بطور مشخص سعادت را از حد يک مفهوم صرف اخلاقي با کاربردي فردي، به حوزه اجتماع و مدينه کشانده و آن را اساس نظامهاي سياسي مبتني بر فضيلت قلمداد نموده است و شاخصهاي کاملاً ديني را در اين حوزه وارد نموده و بخوبي از تبيين آن برآمده است؛ هر چند که انديشه وي در اين زمينه نيز خالي از نقد نميباشد. اما آنچه فارابي را در حوزه اخلاق در جرگه ارسطوئيان قرار ميدهد، مسئله طرح حدوسط در تعيين فضايل اخلاقي و بعنوان يک ضابطه در اين تعيين است که نوشتار حاضر با تکيه بر اين مسئله ميخواهد نشان دهد که چگونه فارابي نظام اخلاقي خويش را با عناصر برگرفته از سنت ارسطويي سامان داده است و نتايج اين تلاشها در حد مقدور در اين مقاله به تصوير کشيده شده است که حاصل آن اثبات ادعاي مذکور ميباشد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        3 - آموزه بازگشت جاودانه در فلسفه سهروردي و فيزيك پوانكاره
        مهدي  عظيمي
        «بازگشت جاودانه» آموزه‌يي ديرينه در تاريخ فلسفه است که ميگويد هر رخدادي در جهانْ درست به همان شيوه‌‌يي که در گذشته بينهايت بار به وقوع پيوسته، در آينده نيز با همة جزئياتش بينهايت بار تکرار خواهد شد. سهروردي اين آموزه را در حکمةالاشراق و نيز در المشارع و المطارحات بميان چکیده کامل
        «بازگشت جاودانه» آموزه‌يي ديرينه در تاريخ فلسفه است که ميگويد هر رخدادي در جهانْ درست به همان شيوه‌‌يي که در گذشته بينهايت بار به وقوع پيوسته، در آينده نيز با همة جزئياتش بينهايت بار تکرار خواهد شد. سهروردي اين آموزه را در حکمةالاشراق و نيز در المشارع و المطارحات بميان مي‌آورد و براي اثبات آن برهانهايي را پيش مينهد. ملاصدرا در تعليقات خود بر شرح حکمةالاشراق قطب‌الدين شيرازي به سنجش برهانهاي سهروردي پرداخته و آنها را نافرجام ميشمارد، ولي بطلان دليل، دليل بطلانِ مدّعا نيست؛ بويژه که ما «قضيه‌ تکرارِ» پوانکاره را در دست داريم که اثبات ميکند در هر نظام (مجموعه يا سيستم)ي، موقعيت نخستين همه‌ اجزاء پس ‌از گذشت زماني به اندازة کافي طولاني تکرار خواهد شد و اين مستلزم اثبات آموزة «بازگشت جاودانه» است. با اينهمه، بايد پرسيد که اين «زمان به اندازة کافي طولاني» چقدر است؟ برپايه‌ محاسبات چاندراسِکار، اين زمان براي يک حجم کروي از هوا با شعاع يک سانتيمتر که دما و فشار استاندارد و يک‌ درصد نوسانْ حول مقدار ميانگين چگالي داشته باشد، چيزي نزديک به سه تريليون هزاره است! بنابرين، زمان تکرار براي کل کيهان چندان طولاني است که عمر اجزاء آن، بسي پيش‌ از فرارسيدن آن زمان، به پايان خواهد رسيد و اين امر تکرار کيهاني را وقوعاً محال ميسازد. بدينسان، برآيند جستار فرارو اين است که آموزة «بازگشت جاودانه» که سهروردي نيز بدان باور دارد، ممکن ذاتي و محال وقوعي است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        4 - مكتب ودانتا و وحدت‌گرايي
        علي‌نقي  باقرشاهي
        مکتب ودانتا اصيلترين جريان فکري و فلسفي هندي است که اصول فکري خود را از اوپانيشادها گرفته و بر وحدت‌گرايي و يکتاپرستي تأکيد دارد. مورخان هندي، تاريخ اين مکتب را به سه دورة ماقبل شانکارا، دوره شانکارا و دوره پساشانکارا تقسيم ميکنند. در دوره اول، شخصيتهايي مانند بادرايان چکیده کامل
        مکتب ودانتا اصيلترين جريان فکري و فلسفي هندي است که اصول فکري خود را از اوپانيشادها گرفته و بر وحدت‌گرايي و يکتاپرستي تأکيد دارد. مورخان هندي، تاريخ اين مکتب را به سه دورة ماقبل شانکارا، دوره شانکارا و دوره پساشانکارا تقسيم ميکنند. در دوره اول، شخصيتهايي مانند بادرايانا و گوداپادا ظاهر شدند و حکمت ودانتا را پايه‌ريزي کردند. در دوره دوم شانکارا به بسط اين حکمت پرداخت و سهم زيادي درگسترش و اشاعه آن داشت. در دوره سوم نيز رامانوجا با نظريات انتقادي خود قرائت متفاوتي از وحدت‌گرايي و مفهوم حقيقت نهايي ارائه کرد و دامنه اين مکتب را گسترش داد. بطورکلي بانيان و مفسران حکمت ودانتا در هر دوره برحسب ذوق و سليقة فکري خود به شرح و بسط اين مکتب پرداختند و باعث غني‌تر شدن آن شدند. آنچه اهميت دارد اين است که همه آنها در يکتاپرستي و وحدت‌گرايي اتفاق نظر داشتند، هرچند دربارة بعضي از مباحث ميان برخي از ايشان اختلاف‌نظر جدي وجود داشت و اين اختلاف درميان پيروان آنها نيز مطرح بود. در ميان متفکران معاصر هند برخي مانند رابيندرانات تاگور کوشيدند سازشي ميان آنها ايجاد کنند. نفوذ مکتب ودانتا در ميان متفکران و هنرمندان معاصر هندي نيز عميق بوده است؛ بطوريکه جهانبيني آنها کاملاً تحت‌تأثير اين مکتب بوده است. در نوشتار حاضر سير تاريخي اين مکتب و نسبت آن با وحدت‌گرايي مورد بررسي قرار ميگيرد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        5 - پيشينه تمايز دكارتي در فلسفه و كلام اسلامي
        مهدي  اسدي
        اين نوشتار درصدد است نشان دهد رگه‌هاي ملاک بسيار مهم‌ معرفت‌شناختي تمايز دکارتي پيشتر در فلسفه و کلام اسلامي وجود داشته است. به اين منظور نخست به ديدگاههاي دکارت اشاره ميشود تا نزد انديشمندان مسلمان پيشينه‌يي بر آنها بيابيم. سپس به متفکراني چون فخر رازي، علامه حلي، تفت چکیده کامل
        اين نوشتار درصدد است نشان دهد رگه‌هاي ملاک بسيار مهم‌ معرفت‌شناختي تمايز دکارتي پيشتر در فلسفه و کلام اسلامي وجود داشته است. به اين منظور نخست به ديدگاههاي دکارت اشاره ميشود تا نزد انديشمندان مسلمان پيشينه‌يي بر آنها بيابيم. سپس به متفکراني چون فخر رازي، علامه حلي، تفتازاني، ملاصدرا و ... اشاره ميگردد که بيشتر درگير اين بحث بوده‌‌اند و نسخه‌هاي قويتر و قابل‌دفاعتري پيش‌کشيده‌اند و گاه، پيشتر از برخي نقادان دکارت، به همين تقريرهاي قوي‌ نيز نقادانه نگريسته‌اند. بدينسان نشان خواهيم داد در واقع تقرير آنها به تقرير قويتر هيوم که ميگويد وضوح و تمايز وجود امکاني را نتيجه ميدهد نه وجود محقق را، نزديکتر است تا خود دکارت. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        6 - جايگاه عدالت در اتوپياي افلاطون و مدينه فاضله فارابي
        دکتر حسین کلباسی اشتری پرويز  حاجي‌زاده
        «عدالت» آن مفهوم کليدي است که فارابي توانسته است بوسيلة آن مبناي نظام تکويني عالم را تشريح نمايد. در ضمن با همين مفهوم و به تأسي از افلاطون آن را در ساختار مدينه آرماني وارد ساخته و نظام اخلاق فردي را براساس آن، توجيه نموده است. تنها در انطباق نظام تشريع با تکوين و الگ چکیده کامل
        «عدالت» آن مفهوم کليدي است که فارابي توانسته است بوسيلة آن مبناي نظام تکويني عالم را تشريح نمايد. در ضمن با همين مفهوم و به تأسي از افلاطون آن را در ساختار مدينه آرماني وارد ساخته و نظام اخلاق فردي را براساس آن، توجيه نموده است. تنها در انطباق نظام تشريع با تکوين و الگوسازي آن در روابط فردي و اجتماعي است که انسان ميتواند به سعادت که غايت قصواي افلاطون و فارابي است، دست يابد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        7 - بررسي تفسير هايدگر از ديالكتيك افلاطون در «درسگفتار سوفسطايي افلاطون»
        صديقه  موسي‌زاده نعلبند
        اصطلاح ديالکتيک داراي ريشة يوناني است و از قدمتي تقريباً به اندازة خود فلسفه برخوردار است. اين واژه در طول تاريخ نزد اکثر فلاسفه مطرح بوده و بموازات تفاوت ديدگاههاي آنها، از لحاظ معنايي دچار تحول گرديده است. نوشتار حاضر درصدد است تفسير هايدگر از معناي آن نزد افلاطون را چکیده کامل
        اصطلاح ديالکتيک داراي ريشة يوناني است و از قدمتي تقريباً به اندازة خود فلسفه برخوردار است. اين واژه در طول تاريخ نزد اکثر فلاسفه مطرح بوده و بموازات تفاوت ديدگاههاي آنها، از لحاظ معنايي دچار تحول گرديده است. نوشتار حاضر درصدد است تفسير هايدگر از معناي آن نزد افلاطون را گزارش نمايد و به بررسي و ارزيابي تفسير او بپردازد. نوع تفسير هايدگر از ديالکتيک افلاطون متفاوت از تفسيرهاي متداولي است که نزد اکثر مفسران بچشم ميخورد. وي در ضمن تفسير فلاسفه پيش از خود، از درِ گفتگو با آنها درمي آيد و بر اين عقيده است که در اين گفتگو جانب انصاف را نگه داشته و در عين اينکه از طريق شيوة نگارش و چيدمان بخصوص مطالب به آنها تازگي و جذابيت ميبخشد، در عين حال به متن مورد تفسير نيز وفادار است. در حقيقت هايدگر در ضمن تفسير و گفتگو با فلاسفه (بخصوص افلاطون و ارسطو) درصدد است از آنها آشنايي زدايي کرده و تصويري نو و بي بديل ترسيم نمايد. در نوشتار حاضر ميزان وفاداري هايدگر به انديشة فيلسوف مورد تفسيرش (در اينجا افلاطون) ارزيابي شده و ضمن تماشاي ديالکتيک افلاطون در پرتو انديشة هايدگر به بررسي و بازبيني اين نگرش خاص هايدگر پرداخته ميشود. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        8 - معنا و متعلق شهود عقلي در طرح اخلاق مشرقي ابن‌سينا
        ميرسعيد  موسوي‌كريمي؛ علي‌اكبر  عبدل‌آبادي محمد‌هاني  جعفريان
        نوشتار حاضر تعريفي از «شهود عقلي» بعنوان طرح معرفت‌شناسي اخلاقي ابن‌سينا در رسائل مشرقي ارائه ميدهد. به اين منظور، ابتدا معاني مختلف «شهود» مورد بررسي قرار ميگيرد و سپس، با تحليل نظام معرفت‌شناختي ابن‌سينا ذيل عناويني چون «بررسي مراحل کسب معرفت» و «بررسي مراتب گوناگون چکیده کامل
        نوشتار حاضر تعريفي از «شهود عقلي» بعنوان طرح معرفت‌شناسي اخلاقي ابن‌سينا در رسائل مشرقي ارائه ميدهد. به اين منظور، ابتدا معاني مختلف «شهود» مورد بررسي قرار ميگيرد و سپس، با تحليل نظام معرفت‌شناختي ابن‌سينا ذيل عناويني چون «بررسي مراحل کسب معرفت» و «بررسي مراتب گوناگون حدس» سعي ميشود تا بطور خاص مراد ابن‌سينا از شهود عقلي بيان گرديده و درنهايت با تطبيق تعريف وي از «شهود» با تعاريف موجود، تشابه و تفاوتهاي تعريف وي با ديگر انواع تعريفهاي موجود از «شهود» سنجيده شده و به تعريف جامع و مانع وي از شهود عقلي اشاره گردد. در قسمت دوم نيز با بررسي ويژگيهاي تعريف ابن‌سينا از شهود عقلي، متعلقات شهود عقلي، صفات خوب و بد اخلاقي نفس، قضاياي اخلاقي بديهي و کارهاي جزئي اخلاقي معرفي خواهند شد. پرونده مقاله