معرفي نشريه
علمی
انجمن علمي تاريخ فلسفه وابسته به بنياد حکمت اسلامي صدرا و يکي از ابتکارات اين بنياد بوده است و با هدف ترويج و گسترش پژوهش درحوزههاي مختلف تاريخ فلسفه و مطالعات تطبيقي مکاتب فلسفي، اقدام به تاسيس اولين فصلنامه تخصصي در حوزه تاريخ فلسفه با شاخصههاي نشريات علمي پژوهشي نمود. مجله تاريخ فلسفه بطور اختصاصي در زمينه تاريخ فلسفه، مکاتب فلسفي، پژوهشهاي تطبيقي، ريشهشناسي مکاتب و آراء فلسفي، پيوندهاي آراء فلسفي و شرايط محيطي و ... فعاليت خود را از تيرماه 1389 آغاز نمود. اکنون که تنها چند سال از آغاز بکار اين مجله ميگذرد، مجله اين افتخار را داشته که ناشر و مروج مطالعات و پژوهشهاي صاحبنظران و محققان با محوريت بازخواني تاريخ فلسفه باشد. گستره مقالات، فراواني استقبال اساتيد و محققان صاحبنام از يکسو و پژوهشگران جوان و دانشجويان، از سوي ديگر، ضريب تاثير قابل توجه و ... همه و همه دلالت بر موفقيت اين مجله و نائل آمدن به جايگاه شايسته خود دارد و نشان ميدهد که جاي اين مجله در سالها و دهه هاي گذشته خالي بوده است.
فصلنامه تاريخ فلسفه در تاريخ 90/12/24 موفق به اخذ درجه علميپژوهشي از وزرات علوم، تحقيقات و فناوري گرديد و از شماره 8 مجله تاکنون با اين رتبه منتشر شده است.
نمايهها
فصلنامه تاريخ فلسفه از نخستين شماره در فهرست نشريات تخصصي فلسفي جهان (Philosopher’s Index) نمايه ميشود.
از ديگر پايگاههايي که مقالات اين فصلنامه را نمايه ميکنند ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
پايگاه استنادي علوم جهان اسلام؛ ISC
پايگاه اطلاعات علمي جهاد دانشگاهي؛ SID
بانک اطلاعات نشريات کشور؛ magiran
مديران و دستاندرکاران:
(براي مشاهده کارنامه علمي هريک از اعضا بر روي نام آنها کليک کنيد)
صاحب امتياز: انجمن علمي تاريخ فلسفه
مدير مسئول: آيتالله سيدمحمد خامنهاي
سردبير: دکتر حسين کلباسي اشتری، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي
اعضاي هيئت تحريريه:
دکتر قاسم پورحسن درزی، دانشیار فلسفه دانشگاه علامه طباطبائي
دکتر عبدالرزاق حساميفر، استاد فلسفه دانشگاه بينالمللي امام خميني
دکتر نصرالله حکمت، استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي
دکتر رضا داوري اردکاني، استاد فلسفه دانشگاه تهران
دکتر محمد تقي راشد محصل، استاد فرهنگ و زبانهاي باستاني پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکتر احد فرامرز قراملکي، استاد فلسفه دانشگاه تهران
دکتر حسين کلباسي، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي
دکتر سيدمصطفي محقق داماد، استاد حقوق دانشگاه شهيد بهشتي
دکتر فتح الله مجتبايي، استاد اديان و عرفان دانشگاه تهران
دکتر کريم مجتهدي، استاد فلسفه دانشگاه تهران
مترجم انگليسي: دکتر رويا خويي
ويراستار انگليسي: دکتر علي نقي باقرشاهي
مدیر بخش انگلیسی: ژاله شمس الهی
ويراستار فارسي: مهدی ابوطالبی یزدی
مدير اجرايي: مهدي سلطاني گازار
تلفن تماس:
واحد پيگيري مقالات: 88153221 (021) واحد اشتراک و فروش: 88153594 (021
-
دسترسی آزاد مقاله
1 - يادداشت سردبير
حسین کلباسی اشتریشماره 2 , دوره 14 , پاییز 1402در خلال کتابهای تاریخ فلسفه، غالباً بخشی به دوران ترجمۀ متون فلسفی و علمی به زبانهای یونانی و سریانی اختصاص یافته است؛ در فاصلۀ قرنهای دوم و سوم هجری قمری در عالم اسلام و دوازدهم و سیزدهم میلادی در غرب لاتینی. امروزه آگاهی ما دربارۀ عناوین، مراکز، مترجمان و شرحها و تع چکیده کاملدر خلال کتابهای تاریخ فلسفه، غالباً بخشی به دوران ترجمۀ متون فلسفی و علمی به زبانهای یونانی و سریانی اختصاص یافته است؛ در فاصلۀ قرنهای دوم و سوم هجری قمری در عالم اسلام و دوازدهم و سیزدهم میلادی در غرب لاتینی. امروزه آگاهی ما دربارۀ عناوین، مراکز، مترجمان و شرحها و تعلیقهها بر متون ترجمه شده در هر دو دوره، اندک نیست و ببرکت پژوهشهای اسنادی و کتابخانهیی متعدد، اکنون پژوهشها و فهرستهایی نسبتاً دقیق از همۀ موارد مذکور در اختیار ماست. از نمونههای اخیر این آثار، مجموعهیی است بویراستاری پیتر آدامسون و ریچارد تیلور، با مشخصات زیر: P. Adamson & R. Taylor, The Cambridge Campanion to Arabic Philosophy, New York: Cambridge University Press, 2012. کل کتاب و بویژه دو فصل آخر آن، اطلاعاتی نسبتاً دقیق از آنچه مربوط به ترجمۀ متون فلسفی در این دو مقطع تاریخی واقع شده است، در اختیار خواننده قرار میدهد. اما با وجود این، دو نکته در مواجهه با این تحقیقات قابل توجه است: نخست اینکه، پژوهشگران غربی ـ و عمدتاً مستشرقان ـ در توصیف و معرفی سنت فلسفی عالم اسلام، همچنان از عنوان «فلسفۀ عربی» بهره میجویند که پیش از این دربارۀ آن سخن گفتیم. این عنوان هم در صورت و هم در محتوا، خالی از اِشکال نیست. بکار بردن «فلسفۀ عربی» در قیاس با «فلسفۀ یونانی» یا «فلسفۀ اروپایی» بیوجه است، زیرا برای نمونه، وصف یونانی برای فلسفه، حاکی از سنخ خاصی از تفکر، روش یا دیدگاه بوده و هست که از دیگر تجارب فلسفی باستان متمایز میشود. همچنین روشن است که «فلسفۀ یونان» تنها بلحاظ زبان یونانی از دیگر مسلکها و نحلههای فلسفی متمایز نمیشود، بلکه زبان یونانی بمثابه قالبی برای یک روح فرهنگی و معنوی خاص و کالبدی برای معرفی و ظهور آن بشمار رفته و میرود. دوم اینکه، در این پژوهشها، اشاره چندانی به متون پارسی و زبان کهن ایرانی ـ حاوی آموزهها و تعلیمات فلسفی ـ نشده و عمدتاً بر متون یونانی و سریانی تأکید شده است. تردیدی نیست که متون کهن پارسی در جریان حوادث و سوانح گوناگون آسیب دیده یا بکلی از میان رفتهاند، و از این جهت دست پژوهشگران در تحلیل و تبیین مضامین فلسفی آنها بسته است، لیکن گزارشهای پراکنده و مدارک اندک موجود به زبانهای پهلوی و دَری که بر وجود نظامی از آموزههای جهانشناختی، کیهانشناختی و انسانشناختی دلالت دارند، هنوز آنچنان که شایسته است مورد بازخوانی قرار نگرفتهاند. بیتردید آنچه در گفتار کسانی مانند شهابالدین سهروردی، ابوعلی مسکویه، پولس فارسی و صاحبان تراجم، تحت عنوان حکمت نوریه، حکمت مشرقی، حکمای فُرس و حکمت خسروانی آمده است، نمیتواند صرفاً جنبۀ اساطیری و نمادین داشته باشد و جا دارد بطور وسیع و جامع، بدست زبانشناسان، باستانشناسان و اهل فلسفه، مورد خوانش جدید قرار گیرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - تفسیر محاورۀ قوانین از منظر لئو اشتراوس بر اساس رسالۀ تلخیص-النوامیس فارابی
حوا جامی سید محمد حکاک قزوینی علی نقی باقرشاهی شروین مقیمی زنجانیشماره 2 , دوره 14 , پاییز 1402در خوانش اشتراوس از محاورۀ قوانین، بار دیگر با رویکرد جامع او مواجه میشویم و برخلاف نگرش تاریخی، شاهد تغییر و تحولی اساسی و مغایر با تفسیر او از دیگر محاورات افلاطون، نیستیم. درواقع، اشتراوس معتقد است برای فهم واقعی محاورۀ قوانین باید بشیوۀ او و از رهگذر خوانش فارابی ـ چکیده کاملدر خوانش اشتراوس از محاورۀ قوانین، بار دیگر با رویکرد جامع او مواجه میشویم و برخلاف نگرش تاریخی، شاهد تغییر و تحولی اساسی و مغایر با تفسیر او از دیگر محاورات افلاطون، نیستیم. درواقع، اشتراوس معتقد است برای فهم واقعی محاورۀ قوانین باید بشیوۀ او و از رهگذر خوانش فارابی ـ در کتاب تلخیص¬النوامیس ـ از آن، پیش برویم و تنها در اینصورت است که میتوانیم به افقی ورای تفسیر تاریخی دست یابیم. در پژوهش پیش¬رو، هدف آنست که ضمن بحثی اجمالی از تفسیر تاریخی محاورۀ قوانین، تفسیر فارابی از آن، و همچنین نقد و نظر اشتراوس در اینباره، را بررسی کرده، و مهمترین شاخصههای تفسیر بدیع او از این اثر را تبیین نماییم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - تاریخچۀ شرح منظومه و تدریس آن در ایران و جهان
محمدمهدی کمالیشماره 2 , دوره 14 , پاییز 1402بیش از دویست سال از تاریخ تألیف کتاب شرح منظومه، اثر برجستۀ فیلسوف مهم حکمت متعالیه، حاج ملاهادی سبزواری (1289ـ 1212ق) میگذرد. طی این دویست سال، این کتاب همواره یکی از مهمترین متون درسی حوزههای علمیه و مراکز فلسفی در ایران و جهان بوده و هست و هیچ اثری، چه با سبک و سیا چکیده کاملبیش از دویست سال از تاریخ تألیف کتاب شرح منظومه، اثر برجستۀ فیلسوف مهم حکمت متعالیه، حاج ملاهادی سبزواری (1289ـ 1212ق) میگذرد. طی این دویست سال، این کتاب همواره یکی از مهمترین متون درسی حوزههای علمیه و مراکز فلسفی در ایران و جهان بوده و هست و هیچ اثری، چه با سبک و سیاق خود منظومه و چه با سبک و سیاقی دیگر، تا بحال نتوانسته جای آن را بگیرد. آنچه باعث شهرت و ماندگاری این کتاب شده، در درجۀ اول، شخصیت علمی و معنوی برجستۀ مؤلف آن است، و در درجۀ بعد، بیان مطالب در قالب نظم برای نخستینبار، جامعیت نسبت به همۀ مسائل، اشتمال بر آراء مختلف، نوآوری و ابتکار، ایجاز غیرمخل، تدریس مکرر توسط مؤلف، تصنیف حواشی و شروح متعدد بر آن، و وجود مدرسان برجسته در طی این دویست سال. در این مقاله ضمن پرداختن به جایگاه کتاب شرح منظومه در بین آثار مشابه، و امتیازات و علل ماندگاری آن در مراکز آموزشی، گزارشی از سرگذشت این کتاب و چگونگی تدریس آن در ایران و جهان ارائه شده و مدرسین برجستۀ آن را در ادوار مختلف و مراکز آموزشی متعدد را معرفی نمودهایم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - فلسفۀ میرداماد در هندوستان از ميانۀ قرن یازدهم تا پایان قرن دوازدهم هجریقمری (با تکیه بر سنتهای درسیمتنی)
حسین نجفی داود حسینیشماره 2 , دوره 14 , پاییز 1402از میانۀ قرن پنجم تا قرن چهاردهم هجری قمری، آثار و آراء فیلسوفان ایرانی در محافل علمیِ شبهقارۀ هند، حضوری پررنگ داشتهاند. اندیشۀ فلسفیِ میرداماد، یکی از نقاط عطف این حضور تاریخی است. آثار و آراء او پس از انتقال به هندوستان، از طریق سنتهای متنی در سراسر شبهقاره انتشار چکیده کاملاز میانۀ قرن پنجم تا قرن چهاردهم هجری قمری، آثار و آراء فیلسوفان ایرانی در محافل علمیِ شبهقارۀ هند، حضوری پررنگ داشتهاند. اندیشۀ فلسفیِ میرداماد، یکی از نقاط عطف این حضور تاریخی است. آثار و آراء او پس از انتقال به هندوستان، از طریق سنتهای متنی در سراسر شبهقاره انتشار یافتند. انتشار این نگاشتهها و اندیشهها، علاوه بر تکاپویی که در محافل علمی ایجاد کرد، چهرههای فلسفیِ هندوستان را در دو صف مخالفان و موافقانِ میرداماد جای داد و در میان آنان، مباحثاتی دامنهدار بوجود آورد؛ مباحثاتی دربارۀ «جعل بسیط ماهیت»، «حدوث دهری»، «اقسام هل بسیط»، «شبهۀ جذر اصم» و... که بر محور کتاب الأفقالمبین شکل گرفتهاند. در این مقاله، ضمن معرفی اجمالیِ سنتهای متنی در هندوستان، نشان خواهیم داد که فلسفۀ مدرَسی در این سرزمین، از ميانۀ قرن یازدهم تا پایان قرن دوازدهم هـ.ق.، دادوستدی عمیق با اندیشۀ فلسفیِ میرداماد داشته است. بدین منظور، چهرههای شاخص فکری هندوستان طی ایندو قرن، معرفی میشوند؛ جایگاه آنها در سنتهای متنی مشخص میشود؛ ارتباط آنها با اندیشههای میرداماد در موضوعات مختلف فلسفی بیان میگردد؛ و سرانجام، گستردگی جغرافیایی حضور اندیشههای میرداماد در پهنۀ شبهقاره تحلیل میگردد. در ادامه نشان خواهیم داد که گستردگی این حضور در شبهقاره، بسیار بیشتر از آنست که در دورۀ معاصر تصور شده است. مراد از «هندوستان»، «شبهقاره» و «جنوب آسیا» در این مقاله، محدودۀ تاریخیِ این سرزمین پیش از سال 1947 میلادی است که جغرافیای کنونیِ کشورهای هند، پاکستان، بنگلادش، سریلانکا و بخشهایی از افغانستان را دربرمیگیرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - هزارتوی عالم؛ واسازی تلقی نیکولاس کوزانوس از جوهر بر اساس دیدگاه مایستر اکهارت و ابن¬سینا
ابراهیم رنجبر محمدرضا اسدیشماره 2 , دوره 14 , پاییز 1402نیکولاس کوزانوس، متأله و فیلسوف آلمانی، تلاش کرده در آثار خود، در تلقیهای متافیزیکی روزگار خود بازنگری کند. او با طرح نظریه¬هایی بدیع دربارۀ خلقت، نسبت انسان با امر نامتناهی، حرکت، و شناخت، و همچنین با بازنگری در دیدگاههای رایج مذهبی در مورد آموزههایی مانند گناه آغازین چکیده کاملنیکولاس کوزانوس، متأله و فیلسوف آلمانی، تلاش کرده در آثار خود، در تلقیهای متافیزیکی روزگار خود بازنگری کند. او با طرح نظریه¬هایی بدیع دربارۀ خلقت، نسبت انسان با امر نامتناهی، حرکت، و شناخت، و همچنین با بازنگری در دیدگاههای رایج مذهبی در مورد آموزههایی مانند گناه آغازین و خلق از عدم، کوشید رهیافت فلسفی خود را بنحوی نظاممند مطرح کند. ما در این مقاله ابتدا میکوشیم دیدگاههای مهم او دربارۀ نسبت میان انسان و امر نامتناهی را بررسی کنیم و از رهگذر آن نشان دهیم که از این منظر، فقط یک جوهر در این عالم هست و هرچه جز اوست، عوارض ضروری او هستند. در ادامه، مفاهیم «تاـگشایی» و «تاـخوردگی» را مطرح میکنیم و با مقوله¬یی بنام حرکت جوهری، بقرائت خاص کوزانوس، آشنا میشویم. پس از طرح دیدگاههای وی، به واسازی زمینه¬های شکلگیری رویکرد او خواهیم پرداخت؛ بدینمنظور، تفسیر مایستر اکهارت از فرازهایی از کتاب مقدس و چند تلقی بنیادین متافیزیکی ابن¬سینا را مطرح میکنیم و به بررسی امکان نضج دیدگاههای کوزانوس در آنها میپردازیم و نشان میدهیم که رویکردهای بدیع ابن¬سینا و تفسیرهای نو مایستر اکهارت، زمینه¬ را برای طرح متافیزیکی نوین فراهم می-آورد که با متافیزیک سنتی فرق دارد و همین، منظرهایی جدید بروی پژوهشهای فلسفی میگشاید و پرتوی تازه بر تاریخ اندیشه می¬افکند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - نقد نظریۀ تناسخ و استدلالهای شهرزوری بر اثبات آن بر اساس مبانی ابنسینا (با تأکید بر وجه تاریخی آن)
محمود صیدیشماره 2 , دوره 14 , پاییز 1402نظریۀ تناسخ ارواح یکی از قدیمیترین دیدگاههایی است که در طول تاریخ فکر بشری، برای تبیین کیفیت پاداش یا عقاب انسانها و چگونگی جاودانگی روح انسانی مطرح شده است. شهرزوری از بزرگترین حکمای اشراقی است که نظریهیی منسجم درباب اثبات تناسخ صعودی و نزولی مطرح نموده است. او نخست ب چکیده کاملنظریۀ تناسخ ارواح یکی از قدیمیترین دیدگاههایی است که در طول تاریخ فکر بشری، برای تبیین کیفیت پاداش یا عقاب انسانها و چگونگی جاودانگی روح انسانی مطرح شده است. شهرزوری از بزرگترین حکمای اشراقی است که نظریهیی منسجم درباب اثبات تناسخ صعودی و نزولی مطرح نموده است. او نخست به نقادی استدلالهای ابنسینا در ابطال نظریۀ تناسخ پرداخته و در ادامه، دلایلی بر اثبات این نظریه اقامه میکند. در پژوهش حاضر اثبات میگردید که انتقادات شهرزوری به براهین ابنسینا صحیح نیست، زیرا با قابلیت داشتن بدن، عقل فعال، نفس را به بدن افاضه مینماید و برای معطل نماندن نفس از انجام افعال، باید تقارن زمانی و تساوی در تعداد میان بدن قبلی و جدید نفس موجود باشد. استدلالهای شهرزوری نیز در اثبات نظریۀ تناسخ، دچار کاستیند، زیرا محذور اجتماع دو نفس در یک بدن، و مقارن نبودن و تساوی نداشتن بدن قبلی نفس با بدن بعدی او، همچنان پابرجاست. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
7 - تبیین دیدگاه علیقلی بن قرچغایخان دربارۀ علم حصولی و علم حضوری، با رویکرد انتقادی
حمید رضا خادمیشماره 2 , دوره 14 , پاییز 1402علیقلی بن قرچغایخان، از فیلسوفان عصر صفوی است که بسیاری از آثارش احیا نشده، اما کتاب احیای حکمت که دربردارندۀ بسیاری از آراء فلسفی اوست، تصحیح و چاپ شده است. ازجمله دیدگاههای ابتکاری این حکیم، تقسیمبندیها و تفسیرهای نوآورانهیی است که از علم حصولی و علم حضوری ارائه د چکیده کاملعلیقلی بن قرچغایخان، از فیلسوفان عصر صفوی است که بسیاری از آثارش احیا نشده، اما کتاب احیای حکمت که دربردارندۀ بسیاری از آراء فلسفی اوست، تصحیح و چاپ شده است. ازجمله دیدگاههای ابتکاری این حکیم، تقسیمبندیها و تفسیرهای نوآورانهیی است که از علم حصولی و علم حضوری ارائه داده است. وی برای بیان دیدگاهش در اینباره، ضمن تقریر نظر حکمای پیشین دربارۀ حقیقت علم، ابتدا پس از توضیح دو قسم علم حقیقی ـیعنی علم ذاتی و عرضیـ علم حصولی و حضوری را ذیل علم عرضی میداند. از یکسو، برخی از دستهبندیهایی که وی دربارۀ علم حصولی و حضوری ارائه داده، در طول تاریخ فلسفۀ اسلامی بیسابقه است، و از سوی دیگر، او حقیقت علم را امری عرضی و زائد بر نفس ناطقه میداند. درواقع، علیقلیخان با تحلیلی که از مسئلۀ اتحاد عاقل به معقول بدست داده، علم را همانند صفتی میداند که بر موصوف عارض شده است. بررسی رویکرد وی در چهار مرحله انجام شده است که عبارتند از: بررسی اقسام مختلف علم حصولی و حضوری، ناتمامبودن نخستین دلیل وی دربارۀ عرضیت علم حضوری و حصولی، نشاندادن کاستی موجود در دلیل دوم و سوم، و بیان ناکافیبودن دیدگاه وی دربارۀ اتحاد عاقل و معقول. در این نوشتار، نخست سعی شده تا دیدگاه و ابتکار علیقلی خان در اینباره، بطور دقیق تقریر شود، آنگاه با بهرهگیری از روش تحلیلیـتطبیقی، دیدگاه وی مورد بررسی و نقد قرار گیرد. پرونده مقاله
-
دسترسی آزاد مقاله
1 - عناصر و جايگاه مفهوم تخنه در فلسفه يونان باستان و بررسي ديدگاه هايدگر درباره آن
حسن مهرنیا حسین لطیفی مهدی ذاکریشماره 3 , دوره 8 , زمستان 1396يکي از جنبههاي مهم و تأثيرگذار در فلسفة فناوري، سابقة تاريخي مفاهيم مرتبط با اين موضوع در سخنان نويسندگان و متفکران دنياي باستان است. از ميان اين مفاهيم، مفهوم «تخنه» بمعناي فن، صنعت يا هنر و جايگاه آن در آثار بجا مانده از يونان باستان، از اهميت بيشتري برخوردار است. ما چکیده کامليکي از جنبههاي مهم و تأثيرگذار در فلسفة فناوري، سابقة تاريخي مفاهيم مرتبط با اين موضوع در سخنان نويسندگان و متفکران دنياي باستان است. از ميان اين مفاهيم، مفهوم «تخنه» بمعناي فن، صنعت يا هنر و جايگاه آن در آثار بجا مانده از يونان باستان، از اهميت بيشتري برخوردار است. مارتين هايدگر از نخستين کساني بود که بررسي مفهوم تخنه در يونان باستان را مقدمة درک متمايز از تکنولوژي مدرن تلقي کرد و در اين زمينه ديدگاهي خاص داشت. پژوهش حاضر با بررسي سه گروه از متون يوناني در پي آن است كه ابتدا عناصر اصلي مفهوم تخنه در نگاه نويسندگان و متفکرين يونان باستان را رديابي نمايد و همچنين با بررسي ديدگاه هايدگر، نقطة ثقل تحليل او در اين مسئله را بازيابي کند. درنهايت روشن ميگردد که اولاً، مفهوم تخنه، مفهومي غني است که با توجه به داشتن عناصر مختلف، براي کاربست در مباحث فلسفي براي متفکران يوناني جذاب بوده است و عناصر اصلي آن در طول دوران باستان تکرار شدهاند؛ گرچه در برخي دورهها، به تناسب شرايط زمانه و ديدگاه هر متفکر، برخي عناصر در آن پررنگتر شده است و نيز فروکاست اين مفهوم پيچيده و چندبعدي به يک عنصر کلي، درست و دقيق بنظر نميرسد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - عينيت و واقع¬نمايي گزاره¬ها در فلسفه عملي کانت و ملاصدرا
حسين قاسميشماره 4 , دوره 6 , بهار 1395کانت فيلسوف مدرنيته بر اين باور است که ساماندهي زندگي اخلاقي انسان منوط بر آن است که نظام اخلاقي طراحي گردد که دستورات آن بر خرد عام و همگاني مبتني باشد تا از هرگونه شائبه غرايز و اميال شخصي که گريبانگير نظامهاي اخلاقي زمانه اوست، بدور باشد. تنها گزارهيي که از اين ويژگ چکیده کاملکانت فيلسوف مدرنيته بر اين باور است که ساماندهي زندگي اخلاقي انسان منوط بر آن است که نظام اخلاقي طراحي گردد که دستورات آن بر خرد عام و همگاني مبتني باشد تا از هرگونه شائبه غرايز و اميال شخصي که گريبانگير نظامهاي اخلاقي زمانه اوست، بدور باشد. تنها گزارهيي که از اين ويژگي برخوردار است، گزاره تنجيزي است. حال مسئله اين است که او عينيت و واقعنمايي اين گزاره را چگونه توجيه ميكند؟ در فلسفه اسلامي ملاصدرا چگونه به اين مسئله پاسخ داده شده است؟ کانت در نقد خرد عملي امر تنجيزي را برگرفته از قانون اخلاق ميداند و تلاش ميكند آن را با تکيه بر عقل عملي و فرضيه آزادي توجيه نمايد. گرچه مباحث کانت در فلسفه اخلاق بگونهيي پيش ميرود که نومنها و بخصوص آزادي اثبات ميگردد، اما او آنها را اصول موضوعه ميداند. اين بدانمعناست که واقعيت عقل عملي و آزادي فقط امکان عمليبودن تجربه اخلاقي و ديگر حوزه هاي عملي را توجيه ميكند. بعبارت ديگر، اذعان به واقعيت عقل و آزادي تنها براساس باور و ايمان است؛ در نتيجه گزاره هاي اخلاقي عقلاني هستند اما شناختني نيستند. در فلسفه متعاليه ملاصدرا گزاره هاي عملي در حوزه فردي و اجتماعي براساس عقل عملي و با توجه به ارتباط آن با عقل نظري شکل ميگيرند. بعلاوه، هر دو ساحت نظر و عمل از صُقع و باطن نفس نشئت يافته و با علم حضوري شناخته ميشوند. در نتيجه، تمام دريافتهاي نفساني و عقلاني با حقيقت خير و مراتب آن بعنوان امر وجودي مرتبطتند. بدين ترتيب عينيت و واقعيت اين گزاره ها نه براساس اصول موضوعه بلکه با تکيه به امکان شناخت حضوري از عالم نفس الامر توجيه ميگردند. در نوشتار حاضر تلاش ميگردد با روش تطبيقي و از طريق تحليل مباني فلسفي کانت و ملاصدرا واقعيت و عينيت گزاره ها در فلسفه عملي به بحث گذاشته شود تا از اين طريق، برجستگي مباني فلسفه متعاليه آشکار گردد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - معناي حقيقت از منظر حکماي مسلمان با تأکيد بر آثار ابنعربي
محسن حبيبي محمدصادق رضاييشماره 4 , دوره 6 , بهار 1395حقيقت و معناي آن همواره در طول تاريخ، محل بحث و بررسي عرفا و فلاسفه بوده است. فلاسفه عمدتاً حقيقت را بمعناي منطقي آن لحاظ کردهاند؛ اگرچه توسط برخي فلاسفه همچون ملاصدرا در فلسفه اسلامي و هايدگر در فلسفه غرب، حقيقت بمعناي وجودي خود نيز مورد توجه قرار گرفته و بسيار به فهم چکیده کاملحقيقت و معناي آن همواره در طول تاريخ، محل بحث و بررسي عرفا و فلاسفه بوده است. فلاسفه عمدتاً حقيقت را بمعناي منطقي آن لحاظ کردهاند؛ اگرچه توسط برخي فلاسفه همچون ملاصدرا در فلسفه اسلامي و هايدگر در فلسفه غرب، حقيقت بمعناي وجودي خود نيز مورد توجه قرار گرفته و بسيار به فهم خاص عرفاي اسلامي از معناي حقيقت نزديک بوده است. معناي حقّ از نظر عرفا بشدت متأثّر از معناي آن در فرهنگ قرآني و روايي است. از جمله اسماء الهي يادشده در قرآن «حقّ» است و خداوند باريتعالي از خود با اين نام ياد كرده است. حکمايي چون ابنعربي براي تثبيت مذهب خويش استناد به آيات و روايات را سرلوحه كار خود قرار دادهاند. عرفاي مسلمان به اين واقعيت دست يافتهاند که تنها يک حقيقت در عالم وجود دارد و آن ذات باري است و غير از او هر چه لباس وجود پوشيده، اعتباري و ظهورات آن حقيقت بحت و بسيط است. به همين دليل است که عرفا مذهب فلاسفهيي را که قائل به وحدت تشکيکي وجود هستند، آميخته با شرک دانسته و خود قائل به وحدت شخصيه و حقيقيه وجود شدهاند. ازاينرو، تنها راه شناخت حقيقت را قرب و نزديکي به آن تلقي كرده و بدنبال يافتن راههايي براي نزديک شدن به آن حقيقت اصيل بودهاند. از سوي ديگر، عارف، نفس انسان را کاملترين مظهر الهي ميداند و به اين ترتيب اولين قدم در عرفان اسلامي براي دستيابي به معرفتالله، نيل به معرفتالنفس است. ابنعربي نيز براي شناخت آن حقيقت واحد سير و سلوک اليالله را حياتي ميداند. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - سخن سردبير
دکتر حسین کلباسی اشتریشماره 4 , دوره 6 , بهار 1395قال ا...الحکيم في کتابه الکريم: «الم اعهداليکم يابني آدم ان لاتعبدوا الشيطان، انه لکم عدو مبين* و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم» (يس/60-61). عنوان همايش خرداد ماه سال جاري «جهان عاري از فلسفه» انتخاب شده است. اهميت اين عنوان از آنروست که نشان از دغدغهيي اساسي در وضع عموم چکیده کاملقال ا...الحکيم في کتابه الکريم: «الم اعهداليکم يابني آدم ان لاتعبدوا الشيطان، انه لکم عدو مبين* و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم» (يس/60-61). عنوان همايش خرداد ماه سال جاري «جهان عاري از فلسفه» انتخاب شده است. اهميت اين عنوان از آنروست که نشان از دغدغهيي اساسي در وضع عمومي جهان امروز دارد. در بادي امر بنظر ميرسد فلسفه همواره و در همه جا به درجات مختلف حضور داشته و دارد و آنگونه که برخي مورخان فلسفه مينويسند «همزاد بشر» بوده است. اين سخن به اعتبار توجه هميشگي و دائمي بشر به دريافت و فهم اسرار هستي و رمز و راز کائنات و جستجوي پاسخي مناسب براي پرسشهاي بنيادين وي درست است و بنابرين، هيچ دورهيي از ادوار حيات او را عاري از التفات فلسفي نميبينيم. عبارت منسوب به فيثاغورس در عشق به دانايي يا حکمت (فيلوسوفوس) را همه ما شنيدهايم يا مشابه به آن را در آغاز متافيزيک ارسطو خواندهايم که «آدمي بالطبع در جستجوي دانش است» و يا در عبارتي ديگر از او که «حيات، فعليت عقل است». اينها حکايت از روح جستجوگر بشر ميکند و البته جستجويي مستمر و دائمي؛ گويي پاسخها تماميت ندارند و خود مقدمهيي براي جستجوي بعدي واقع ميشوند. درباره «آغاز فلسفه» نيز اظهار نظرهايي شده كه ميتواند افقهايي را فراروي ما بگشايد؛ اما عنوان همايش امسال بظاهر به سرآغاز فلسفه و وجه تاريخي آن فعلاً کاري ندارد. مسئله عمدتاً به روزگار ما و وضعيت کنوني فلسفه در عالم معاصر بازميگردد؛ يعني بايد بپرسيم اکنون نسبت ما با فلسفه چيست و چه نقشي در حيات و نظر و عمل انسان امروز دارد؟ آيا ميتوان از تقسيم حکمت به نظري و عملي و فروعات آن نزد قدما براي عالم معاصر توشهيي فراهم ساخت؟ آيا چنان فلسفهيي ميتواند الهامبخش فکر و فعل امروز بشر قرار گيرد؟ حضور يا غيبت فلسفه چه تاثيري در وضع کنوني بشر ميتواند داشته باشد؟ در اينجا صرفنظر از معناي لغوي و اصطلاحي فلسفه و دلالتهاي آن ـ که البته بايد از حدّ مشهورات و مسلّمات به حدّ تفکر در معنا و رسوخ در لفظ ارتقاء يابد ـ ميتوان به مقام و موقعيت فلسفه و عقلي که بمثابه قوّه اصلي درک و دريافت آن ذکر شده است، انديشيد. ترديدي نيست که در چهارقرن اخير، همانند تمامي عرصههاي گوناگون دانش، در فلسفه نيز از مفردات و واژگان کليدي گرفته تا شيوهها و موضوعات و حتي نتايج و مقاصد آن، دگرگونيهاي اساسي صورت پذيرفته است. ارغنون جديد فرانسيس بيکن و کوژتيو و درخت دانش دکارت نه تنها سرشت و سرنوشت فلسفه، بلکه سراسر پيکره دانش را تحتتأثير قرار داد. اينکه از منظر جامعهشناسي علم، اين تحوّل حيث فردي داشته يا حيث اجتماعي و قومي و يا به ضرورت تاريخي بروز کرده و بايد در حکم تقدير تاريخي بشر بدان نگريسته شود يا اينکه آن را حاصل رخدادي صرف بدانيم، فعلاً در محور نوشته حاضر قرار ندارد، ليکن بايد بياد داشته باشيم که احاله وضع کنوني علم و تکنيک با سابقه چهارصدساله آن به «ضرورت» و عليت تاريخي اگر هم درست باشد، از ابهام و بعضاً سادهانگاري خالي نيست. با هر پيشفرض و انگارهيي که بدين موضوع نگريسته شود، نميتوان نقش اراده و خواست آدمي را در ساخت عالمي نو، متفاوت از گذشته انکار کرد؛ ارادهيي که مسبوق به نوعي آگاهي و معطوف به قدرت بوده و هست. فلسفه در دوره ماقبل تجدّد، با علم و ايمان همجوار و بلکه همسو و هماهنگ بوده و تحصيل علم و فلسفه نه فقط در ميان مسلمانان، بلکه در ميان عالمان و متألهان مسيحي نيز نوعي عبادت شمرده ميشده است. چنين فلسفهيي به علم جهت ميبخشيد و از آغاز و پايان هستي خبر ميداد و علم نيز خود را مستقل از چنين فلسفهيي نميدانست. ماجراي چگونگي جدايي علم از فلسفه و عقل از دين و حتي الهيات از فلسفه را همة ما ميدانيم و کمابيش از علل و اسباب نيز مطلع هستيم. آنچه اکنون بيشتر بايد مورد تأمل و تفطّن قرار گيرد، وضع و مقام فلسفه در دوره مدرن و نسبت آن با مقوله فرهنگ است؛ هرچند با شنيدن ترکيباتي مانند فلسفه فرهنگ، فلسفه اخلاق، فلسفه هنر و فلسفه دين گمان ميرود که نسبتي که درگذشته با فلسفه برقراربوده، همچنان برقرار است. ما امروز از «فلسفه اخلاق» نزد کانت، روسو، هابز و اسپينوزا سخن ميگوييم و آن را نه تنها با نظر کساني در گذشته مانند آگوستين و افلوطين و ارسطو و افلاطون ميسنجيم، بلکه به تطبيق آن با اخلاق ديني در سنت خودمان نيز ميپردازيم، درحالي که مهمترين وجه تمايز اين نظامهاي اخلاقي بعضاً از نظر دور ميافتد و آن عبارت است از وجه خودبنياد و سوبژکتيو فلسفه در عالم مدرن، متمايز از فلسفه کلاسيک و بويژه متمايز از حکمت الهي. در اينجا نگارنده بر آن نيست که متعرّض شيوهها و نتايج مطالعات تطبيقي در فلسفه شود؛ بسياري از اين پژوهشها به حصول نتايج مهمي بويژه در نشان دادن وجوه اشتراک و مقارنه دستگاههاي فلسفي توفيق يافته است. سخن ما به اصطلاح امروز بيش از آنکه جنبه پسين داشته باشد، ناظر به فهم پيشين از موضوع است و موضوع در اينجا عبارت است از تلقي متقدم و متأخر از فلسفه که البته در واژه و تعاريف رسمي آن نيز خلاصه نميشود. تلقي شايع غربي از فلسفه چنين است که هيچ مناسبتي با دين ندارد و فيلسوف و الهيدان (تئولوگ) در دو فضاي علمي متفاوت قرار دارند. اين تفکيک و تمايز بلحاظ متدولوژي علم کاملاً موجه و غيرقابل ترديد است، ليکن بنگريم که فلسفه منهاي دين و دين منهاي فلسفه چه ويژگيهايي دارد؟ توجه کنيم که فلسفه منهاي دين مساوق مکاتب الحادي و ناسوتي (سکولار) نيست و هر فلسفه غيرديني الزاماً ضدديني نيست، ليکن دستگاه عقلي منفکّ از دين، يا منطق و روششناسي صرف است و يا نسبت به مبدأ و منتهاي عالم ساکت است و البته نمونه چنين دستگاهي در تاريخ فلسفه هم زياد نيست. اما دين منهاي فلسفه مشکل مضاعفي دارد، هم در لفظ و هم در معنا و دلالت. به اعتبار لفظ، «دين» با منشأ وحياني و آسماني و بنابر آنچه که در تمامي صُحف انبياي الهي (ع) و بويژه در قرآنکريم آمده است، با هيچيک از مباني و احکام عقل سليم و ادراک فطري انسان نه تنها تعارض بلکه تقابل عام نيز ندارد و بالعکس؛ ازاينرو، قانون خداوند در لباس و قالب تشريع در هماهنگي کامل با مقتضاي تکوين است. از اينرو هر مجموعه نظاموارهيي که به نام دين در اختيار بشر بوده و يا اکنون وجود داشته و با مقتضاي عقل ناسازگار باشد، از دايره اين لفظ خارج شده و بايد آن را «آيين» ناميد؛ يعني دستگاه کوچک و بزرگي از آموزهها که فاقد منشأ وحياني بوده و مصنوع ذهن و خيال آدمي است. اما در مورد معناي فلسفه، قدري ابهام و پيچيدگي وجود دارد و امروز در کتابهاي متداول تاريخ فلسفه، انبوهي از گرايشها و شيوهها و دستگاههاي فکري، از تالس گرفته تا هرمنوتيک و فمنيسم را تحت عنوان واحد «فلسفه» ذکر ميکنند و آنقدر سخن و نوشته در اين زمينهها منتشر شده است که گويي پرسش از فلسفه اصيل و غيراصيل ناموجّه بنظر ميآيد. اکنون بايد اين پرسش قديمي و بظاهر ساده را به ميدان آورد که ملاک و مناط تمايز فلسفه از غير آن چيست؟ و ميزان دخالت عقل در اين دستگاه معرفتي تا چه اندازه است؟ ملاکهاي سنجش عقلانيت در گفتمان معاصر چيست؟ واقعيت اين است که سايه آشفتگي در معنا و مفهوم، نه تنها بر سر فلسفه، بلکه بر عقلانيت مدرن و پسامدرن افتاده است و حتي آن خردي که در قرن هجدهم توانايي نقد خويش را داشته، امروزه يا کارآمدي خود را از دست داده و يا در خوابي عميق فرورفته است. عصر روشنگري، افقي را نويد ميداد که آدمي هر آنچه با خرد و فهم عمومي بشر در تقابل است را از خود دور کرده و با آرمان «صلح پايدار»، زندگي بر پايه عقل محض را تجربه کند؛ ليکن در پايان هزاره دوم و آغاز هزاره سوم، متحجّرترين افکار و عقايد و خشنترين صورتهاي رفتار و عمل را در قالب آيينهاي شيطانپرستي، سلفيگري، وهابيت، القاعده و داعش و مانند آن بچشم خود مشاهده کرد و ميکند. جهان عاري از فلسفه، جهان عاري از عقلانيتي است که معنويت و عدالت و خداپرستي و توحيد را نويد ميدهد و «حق» را نه در فرآوردههاي ناقص عيني و ذهني بشر که در دين راستين الهي ميجويد. فقدان چنين فلسفهيي را با تذکر و التفات به وجه تاريخي اين دگرديسي ميتوان تا حدودي تدارک ديد و نه با اقبال به نحلههاي رنگارنگي که برآمده از روحي بيمار و افسرده است و هيچ نسبتي نيز با حقيقت ندارند. درد و رنج امروز بشر از فقدان فلسفه بمعناي رسمي آن نيست؛ درد آن از بيمعنايي و نيستانگاري و توحش رو به گسترشي است که نتيجه قهري دورشدن از سرچشمه حقيقت و حکمت و عبوديت و بندگي خداست و تنها راه خلاصي از اين بحران کمنظير، تجديد عهدي است که در کتاب خدا از آن يادشده؛ همان عهدي که در آيه شريفة صدر اين نوشتار ذکر آن رفته است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریشماره 2 , دوره 8 , پاییز 1396درميان ادوار تاريخ فلسفه و مکاتب فلسفي، نام «مکتب نوافلاطوني» به جهات چندي ممتاز و شاخص است و درعين حال، برغم شهرت و گستردگي تأثير و نفوذ آن در ساير مکاتب و مسالک نظري و عملي، ابعاد و زوايايي از آن همچنان براي ما پوشيده مانده است. ميدانيم که اصطلاح «مکتب نوافلاطوني» واژ چکیده کاملدرميان ادوار تاريخ فلسفه و مکاتب فلسفي، نام «مکتب نوافلاطوني» به جهات چندي ممتاز و شاخص است و درعين حال، برغم شهرت و گستردگي تأثير و نفوذ آن در ساير مکاتب و مسالک نظري و عملي، ابعاد و زوايايي از آن همچنان براي ما پوشيده مانده است. ميدانيم که اصطلاح «مکتب نوافلاطوني» واژهيي مستحدث و رواج آن به اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم ميلادي بازميگردد و قبل از آن، علاقمندان و شيفتگان افلاطون خود را افلاطوني ميدانستند و تمامي گرايشهاي به انديشه افلاطون ـ به هر ميزان و مرتبهـ عموماً ذيل نام «افلاطونيان» و مشابه آن قرار ميگرفت. در ميان حکماي مسلمان ـ و از جمله ملاصدراـ پيروان افلاطون و اشراقيون در يک طبقه قرار داشتند، درحالي که در منابع غربي ايندو اغلب در دو گروه متمايز گنجانده شدهاند. بررسي دلايل و زمينههاي اين نوع تقسيمبندي به مجالي مستقل نيازمند است و ما در اينجا تنها به ذکر ملاحظاتي چند پيرامون مناط اين نامگذاري بسنده ميکنيم. ... پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - تبيين و بررسي انتقادي رويکرد ملامحمد نعيم طالقاني به نظريه وحدت شخصي وجود
سيدشهريار کمالي سبزواريشماره 2 , دوره 8 , پاییز 1396از ديدگاه ملامحمد نعيم طالقاني، نظريه وحدت شخصي وجود يا مستلزم عينيت محض واجبتعالي با اشياء است و يا مستلزم ممکنالوجود بودن واجبتعالي است و بتبع اين دو استلزام، اشکالات و مفاسد فراواني بر اين نظريه وارد ميشود که آن را نظريهيي غيرمعقول و غير قابلقبول ميسازد. ما در ن چکیده کاملاز ديدگاه ملامحمد نعيم طالقاني، نظريه وحدت شخصي وجود يا مستلزم عينيت محض واجبتعالي با اشياء است و يا مستلزم ممکنالوجود بودن واجبتعالي است و بتبع اين دو استلزام، اشکالات و مفاسد فراواني بر اين نظريه وارد ميشود که آن را نظريهيي غيرمعقول و غير قابلقبول ميسازد. ما در نوشتار حاضر پس از تحليل ديدگاه ايشان در باب اين نظريه، با استفاده از مفاهيمي مانند وجود رابط معلول و کثرت و تمايز احاطي، به تبيين نظريه وحدت شخصي وجود ميپردازيم و نشان خواهيم داد که هيچکدام از اشکالات مذکور، بر اين نظريه وارد نيست و ايشان در تبيين و تحقيق مرام عرفا در اينباب مصاب نميباشد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
7 - نوخوانش گفتمان علمي در دوره شکوفايي تمدن اسلامي (با تأکيد بر مقايسه روششناسي ابنسينا و ابوريحان بيروني)
محمد بيدهندي عليرضا آقاحسيني مسعود مطهرينسبشماره 4 , دوره 6 , بهار 1395نوخوانش گفتمان علمي و روششناسي حاکم بر تمدن اسلامي در دورههاي گذشته بويژه در قرون سوم و چهارم هجري و تبيين و تحليل آن ميتواند نقش بسزايي در ايجاد تمدن نوين اسلامي داشته باشد. هدف نوشتار حاضر تبيين و تحليل روششناسي علمي ابنسينا و ابوريحان بيروني جهت ترسيم گفتمان علمي چکیده کاملنوخوانش گفتمان علمي و روششناسي حاکم بر تمدن اسلامي در دورههاي گذشته بويژه در قرون سوم و چهارم هجري و تبيين و تحليل آن ميتواند نقش بسزايي در ايجاد تمدن نوين اسلامي داشته باشد. هدف نوشتار حاضر تبيين و تحليل روششناسي علمي ابنسينا و ابوريحان بيروني جهت ترسيم گفتمان علمي و روشي آن دوره تمدني است. مقايسه تطبيقي روششناسي اين دو انديشمند نشان ميدهد که ابنسينا به تأسي از منطق ارسطويي، سهم بيشتري براي قياس نسبت به استقراء قائل است، ولي ابوريحان بيشتر متمايل به روشهاي تجربي و استقرائي است و فعاليتهاي ميداني و حرفهيي بيشتري انجام داده و حتي ابنسينا را بجهت تأکيد بيش از حد بر روش تعقلي مورد انتقاد قرار ميدهد. تفاوت ديگر اين دو حکيم در آن است که بيروني بر مبناي يک ساختار فکري از پيش تعيينشده نميانديشد، اما ابنسينا در ابتدا تا حدي مدافع ساختار تفکر ارسطويي بوده است؛ اگر چه درنهايت در اشارات و تنبيهات و حکمت مشرقي از ارسطو فاصله ميگيرد. تفاوت ديگر اين است که در مورد ابنسينا گفته ميشود وي قائل به اين بوده که هر چه را شنيدي در محل امکان بگذار ولي در مورد بيروني گفته ميشود که وي معتقد بوده هر چه را شنيدي در بوته انکار بگذار تا مگر خلاف آن با دليل و برهان ثابت گردد (که اين قضاوت مورد نقد قرار گرفته است). پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
8 - مقايسه تطبيقي مفهوم کون وفساد نزد ارسطو و ابنسينا
اصغر سليمينوهشماره 4 , دوره 5 , بهار 1394رساله کون و فساد از گروه رسالههاي مربوط به طبيعت است که ارسطو آن را در حدود سالهاي 347 تا 335 قبل از ميلاد تأليف کرده است. اين رساله مشتمل بر دو کتاب ميباشد: در کتاب اول ارسطو کون و فساد را خصوصيت اساسي اجسام تحتالقمر معرفي کرده است. استحاله، نمو و ذبول، مماسه، فعل و چکیده کاملرساله کون و فساد از گروه رسالههاي مربوط به طبيعت است که ارسطو آن را در حدود سالهاي 347 تا 335 قبل از ميلاد تأليف کرده است. اين رساله مشتمل بر دو کتاب ميباشد: در کتاب اول ارسطو کون و فساد را خصوصيت اساسي اجسام تحتالقمر معرفي کرده است. استحاله، نمو و ذبول، مماسه، فعل و انفعال و اختلاط، از ديگر خصوصيات اجسام تحتالقمر هستند که کاملاً از نگاه ارسطو از يکديگر متمايز ميباشند. ارسطو کون و فساد مطلق را رد ميکند و نظريه امپدوکلس که کون و فساد را با استحاله يکي گرفته است نيز مورد انتقاد قرار ميدهد. کتاب دوم عمدتاً به بررسي عميق چهار عنصر اوليه (آب، خاک، هوا و آتش)، ماهيت آنها و نحوه تبدل متقابل آنها اختصاص دارد. ارسطو معتقد است که عناصر نخستين بصورت مستدير از يکديگر بوجود ميآيند و هيچکدام بر ديگري مقدم نيست. ابنسينا موجودات عالم را به چهار دسته عقول يا ملائکه، نفوس ملکي و اجرام فلکي، و اجسام عالم کون و فساد تقسيم کرده است. او امتياز وجودي بين مجردات و موجوداتي که توأم با مادهاند و در حال کون و فسادند را با امتياز نجومي بين افلاک و عالم تحتالقمر منطبق ساخته که در اين موضوع از ارسطو پيروي کرده است. در نوشتار حاضر موضوع کون و فساد در اجسام از نگاه ارسطو و ابنسينا مورد تحليل قرار ميگيرد و ميزان تأثيرپذيري ابنسينا از ارسطو و نيز ابداعت شيخالرئيس در اين زمينه مورد بررسي قرار ميگيرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
9 - بررسي مذهب و مشرب کلامي يعقوب بن اسحاق کندي
افشين مؤذنشماره 2 , دوره 8 , پاییز 1396«یعقوب بن اسحاق کندی» یکی از چهرههای برجستهی علمی جهان اسلام است که معمولا به عنوان نخستین فیلسوف اسلامی از او یاد میشود. کندی برای نخستین بار در جهان اسلامی فلسفه را به عنوان یک علم مستقل مطرح کرد و علاوه بر ترجمه آثار مختلف در این زمینه به زبان عربی، در جهت معرفی و چکیده کامل«یعقوب بن اسحاق کندی» یکی از چهرههای برجستهی علمی جهان اسلام است که معمولا به عنوان نخستین فیلسوف اسلامی از او یاد میشود. کندی برای نخستین بار در جهان اسلامی فلسفه را به عنوان یک علم مستقل مطرح کرد و علاوه بر ترجمه آثار مختلف در این زمینه به زبان عربی، در جهت معرفی و نشان دادن هماهنگی تفکر عقلی با آموزههای دین اسلام تلاش فراوان نمود. اگر چه گاهاً مشاهده میشودکندی را منتسب به دین یهود و یا مسیح کردهاند، اما شواهد و مدارک موجود حاکی از آن است که او معتقد به دین اسلام بوده است. همچنین در خصوص مذهب وی آراء متفاوتی وجود دارد. برخی او را پیرو ابوحنیفه، برخی شیعه و گروهی او را منتسب به مکتب معتزله دانستهاند. جستجو در شواهد و مدارک موجود نشان میدهد که کم و بیش دلایل اعتقادی و تاریخی برای نسبت دادن هریک از این مذاهب به کندی وجود دارد که با دقت نظر در این شواهد در خواهیم یافت که او پیرو نوع خاصی از تشیع رایج در زمانه وی با عنوان «تشیع محبی» و همچنین مکتب «معتزله بغداد» بوده است که ترکیب این دو گرایش، مذهبی را برای او به اثبات خواهد رساند که با عنوان «تشیع معتزلی» معرفی شده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
10 - نگين درخشان اسلام در اشبيليه؛ تحليل تاريخي فصوصالحكم ابنعربي
مسعود احمدي افزاديشماره 4 , دوره 6 , بهار 1395ابنعربي يكي از شخصيتهاي مهم عرفان نظري در جهان اسلام است. او بواسطه استفاده از مرده ريگ عرفاي بزرگ اسلامي و بويژه ايراني از يكسو و نيز برخورداري از ميراث فكري متفكران مسلمان در غرب سرحدات اسلامي و بويژه اشبيليه يا همان سويل، جايگاه منحصر به فردي در ميان عارفان مصنف مسل چکیده کاملابنعربي يكي از شخصيتهاي مهم عرفان نظري در جهان اسلام است. او بواسطه استفاده از مرده ريگ عرفاي بزرگ اسلامي و بويژه ايراني از يكسو و نيز برخورداري از ميراث فكري متفكران مسلمان در غرب سرحدات اسلامي و بويژه اشبيليه يا همان سويل، جايگاه منحصر به فردي در ميان عارفان مصنف مسلمان دارد. منزلگاه فرهنگي اندلس بعنوان خط تقارن فكري عرفان اسلامي با عرفان مسيحي و بخصوص با عرفان يهودي برآمده از پس قرنها در اين نقطه از زمان و مكان و تأثيرگذاري ابنعربي بر اين جريانها ضرورت شناخت مستمر او را با قلمهاي مختلف بيشتر نشان ميدهد و در اين ميان او را بايد با فصوص الحكم در ترازوي شناخت قرار داد؛ چرا كه اين اثر بزرگ ابنعربي محصول جدي جريان تاريخي عرفان اسلامي و اندلس است. شارحان زيادي فصوص الحكم را شرح كردهاند كه همه لزوماً دست ارادت به مصنف ندادهاند بلكه آراء او را در شرحهايشان نقد نيز كردهاند لكن همه او را به بزرگي فكر در اين اثر ستودهاند. نوشتار حاضر نگاهي تحليلي به شخصيت محييالدين مياندازد و فصوص الحكم را در ترازوي نگاه مصنف و شارحان آن مورد بررسي شناختي شكلي و محتوايي قرار ميدهد تا از زواياي اين شناخت، جستارهاي بعدي را بصورت تطبيقي در محيط بينالادياني اندلس بهتر بتوان انجام داد و انديشههاي اين بزرگمرد مكتب اندلس را در نقطه تقارن فرهنگها بهتر درك كرد. پرونده مقاله