مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوریتاریخ فلسفه2008-958911120201219سخن سردبيرسخن سردبير00faدکتر حسینکلباسی اشتریدانشگاه علامه طباطبايي20201219درتاریخ اندیشۀ سیاسی جدید، دو کتاب شهریار ماکیاولی و لویاتان هابز از اهمیت ویژهیی برخوردارند. هر دو اثر، تقریباً همزمان در قرن هفدهم میلادی نوشته شدهاند، الا اینکه یکی در ایتالیا و دیگری در انگلستان. موضوع مشترک در اینها ماهیت دولت و نحو، فرمانروایی حاکمان بر رعایا و مردمان و در یک کلام، چیستی دولت مطلوب است؛ حکومتی که به هیچ اصلی از اصول اخلاقی پایبند نیست و با انسانها همانند وحوش و بهائم باید رفتار کند. حدود یک قرن قبل از آن، هنری هشتم ـ پادشاه انگلستان ـ به قتل فیلسوف سیاسی مشهور و نویسنده اتوپیا، یعنی تامس مور فرمان داد و در 1535 سر از تن او جدا کردند. اما در سر آغاز عصر جدید، سیاست و تفکر سیاسی در چه شرایطی قرار داشته که زمینههای ظهور چنین پدیدههایی را فراهم ساخته است؟
در اینجا قصد تحلیل مفاد آثار و وقایعی چون قتل توماس مور را نداریم؛ قصد ما ریشهیابی و التفات به منشأ رفتار سیاسی قدرتهای امروز، یعنی آمریکا و اروپا است. از خود میپرسیم براستی کارنامۀ دموکراسی و لیبرالیسم جدید در چهارصد سالۀ اخیر چگونه است و آیا شعارهای آزادی و برابری و انسان دوستی و صلح و آبادانی و رعایت حقوق بشر، در برابر هزاران صحنۀ خشونت و جنگ و تجاوز و کشتار و ویرانی، که عمدتاً از ناحیۀ استعمار اروپاییها یا بپشتوانه قدرت نظامی و سیاسی و دسیسههای رنگارنگ اروپاییـامریکایی بر ملتهای ضعیف و مظلوم تحمیل شد، رنگ و نشانی دارد؟ مگر از زمان بردهداری و بردهفروشی غرب و رفتار کمپانی هند شرقی انگلستان و نسلکشی آمریکاییها در ویتنام و ژاپن و کره و کودتاهای خونین آنها در آمریکای جنوبی و وقوع دو جنگ بینالملل و کشتار هزاران تن در منطقه بالکان، یعنی قلب اروپا، چقدر گذشته است؟ آیا جز اینست که مرور و ملاحظۀ رویدادهای تلخ و غمانگیز همین دو دهۀ اخیر در هزارۀ سوم میلادی، نشان از منشئیت و دخالت آشکار و پنهان غرب در وقوع و گسترش چنین پدیدههای شومی دارد؟ و حتی پدیدههایی که ظاهراً رنگ و بوی شرقی به آنها دادهاند ـ مانند القاعده و تکفیری و وهابیت و اخیراً داعش ـ همگی در اصل از دامان ناپاک سیاست غرب متولد شده و بر سر سفره آنها تغذیه کرده و میکند؟
شهریار و لویاتان سندی است که تولد انسانی خاص و وقوع حوادثی بدست وی را در آینده خبر میدهد؛ گویی نویسنده در آیینۀ زمان چیزی را میدیده است که صورت بالفعل آن در زمانۀ ما آشکار شده، یعنی جدایی و استقلال سیاست از دین و حتی اخلاق و وجدان عمومی بشر. اگر تا چندی پیش صدای شعار مبارزه با تروریسم در محافل و رسانههای غربی گوش فلک را پر میکرد، امروز تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی، در خاک دیگر کشورها آدمکشی میکند و صدایی از مدعیان لیبرالیسم و دموکراسی در نمیآید! البته براستی چه دارند که بگویند؟ اگر روزگاری مردمان آسیا و افریقا و دیگر مناطق محروم جهان، چشم به آرمانشهر و اتوپیای غربی دوخته بودند، امروز در مقابل چشمان خود، ستم و نابرابری فراگیر برآمده از سیاست اخلاقستیز و دینزدایانه غرب را مشاهده میکنند و در سستی و پوچی سراب انسانیت مدرن تردید ندارند. نسل حاضر اگر فرصت یا حوصله کافی برای مطالعۀ تاریخ جهان را ندارد، حداقل بازخوانی تاریخ معاصر را جهان را تکلیف خود بداند. گذشت زمان و تاریخ غفلتآور است، ولی یادآوری گذشته همواره برای حاضرین عبرتانگیز و راهگشاست.
درتاریخ اندیشۀ سیاسی جدید، دو کتاب شهریار ماکیاولی و لویاتان هابز از اهمیت ویژهیی برخوردارند. هر دو اثر، تقریباً همزمان در قرن هفدهم میلادی نوشته شدهاند، الا اینکه یکی در ایتالیا و دیگری در انگلستان. موضوع مشترک در اینها ماهیت دولت و نحو، فرمانروایی حاکمان بر رعایا و مردمان و در یک کلام، چیستی دولت مطلوب است؛ حکومتی که به هیچ اصلی از اصول اخلاقی پایبند نیست و با انسانها همانند وحوش و بهائم باید رفتار کند. حدود یک قرن قبل از آن، هنری هشتم ـ پادشاه انگلستان ـ به قتل فیلسوف سیاسی مشهور و نویسنده اتوپیا، یعنی تامس مور فرمان داد و در 1535 سر از تن او جدا کردند. اما در سر آغاز عصر جدید، سیاست و تفکر سیاسی در چه شرایطی قرار داشته که زمینههای ظهور چنین پدیدههایی را فراهم ساخته است؟
در اینجا قصد تحلیل مفاد آثار و وقایعی چون قتل توماس مور را نداریم؛ قصد ما ریشهیابی و التفات به منشأ رفتار سیاسی قدرتهای امروز، یعنی آمریکا و اروپا است. از خود میپرسیم براستی کارنامۀ دموکراسی و لیبرالیسم جدید در چهارصد سالۀ اخیر چگونه است و آیا شعارهای آزادی و برابری و انسان دوستی و صلح و آبادانی و رعایت حقوق بشر، در برابر هزاران صحنۀ خشونت و جنگ و تجاوز و کشتار و ویرانی، که عمدتاً از ناحیۀ استعمار اروپاییها یا بپشتوانه قدرت نظامی و سیاسی و دسیسههای رنگارنگ اروپاییـامریکایی بر ملتهای ضعیف و مظلوم تحمیل شد، رنگ و نشانی دارد؟ مگر از زمان بردهداری و بردهفروشی غرب و رفتار کمپانی هند شرقی انگلستان و نسلکشی آمریکاییها در ویتنام و ژاپن و کره و کودتاهای خونین آنها در آمریکای جنوبی و وقوع دو جنگ بینالملل و کشتار هزاران تن در منطقه بالکان، یعنی قلب اروپا، چقدر گذشته است؟ آیا جز اینست که مرور و ملاحظۀ رویدادهای تلخ و غمانگیز همین دو دهۀ اخیر در هزارۀ سوم میلادی، نشان از منشئیت و دخالت آشکار و پنهان غرب در وقوع و گسترش چنین پدیدههای شومی دارد؟ و حتی پدیدههایی که ظاهراً رنگ و بوی شرقی به آنها دادهاند ـ مانند القاعده و تکفیری و وهابیت و اخیراً داعش ـ همگی در اصل از دامان ناپاک سیاست غرب متولد شده و بر سر سفره آنها تغذیه کرده و میکند؟
شهریار و لویاتان سندی است که تولد انسانی خاص و وقوع حوادثی بدست وی را در آینده خبر میدهد؛ گویی نویسنده در آیینۀ زمان چیزی را میدیده است که صورت بالفعل آن در زمانۀ ما آشکار شده، یعنی جدایی و استقلال سیاست از دین و حتی اخلاق و وجدان عمومی بشر. اگر تا چندی پیش صدای شعار مبارزه با تروریسم در محافل و رسانههای غربی گوش فلک را پر میکرد، امروز تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی، در خاک دیگر کشورها آدمکشی میکند و صدایی از مدعیان لیبرالیسم و دموکراسی در نمیآید! البته براستی چه دارند که بگویند؟ اگر روزگاری مردمان آسیا و افریقا و دیگر مناطق محروم جهان، چشم به آرمانشهر و اتوپیای غربی دوخته بودند، امروز در مقابل چشمان خود، ستم و نابرابری فراگیر برآمده از سیاست اخلاقستیز و دینزدایانه غرب را مشاهده میکنند و در سستی و پوچی سراب انسانیت مدرن تردید ندارند. نسل حاضر اگر فرصت یا حوصله کافی برای مطالعۀ تاریخ جهان را ندارد، حداقل بازخوانی تاریخ معاصر را جهان را تکلیف خود بداند. گذشت زمان و تاریخ غفلتآور است، ولی یادآوری گذشته همواره برای حاضرین عبرتانگیز و راهگشاست.
http://hop.mullasadra.org/fa/Article/Download/23564مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوریتاریخ فلسفه2008-958911120201219Hume’s and Kant’s Epistemological Critique of Metaphysicsنقد معرفتشناسانه هیوم و کانت بر متافیزیک1740faحامداحتشامیدانشگاه بین المللی امام خمینیسید محمدحکاکدانشگاه بینالمللی امام خمینی202085Metaphysics is a term which was used by the compilers of Aristotle’s works for a part of them that appeared after the book of Physics. Later it was used as the title of the science which Aristotle dealt with in that section; a science that discusses the principles of existent qua existent. Since it delves into some of the fundamental problems of human beings such as God, self, and free will, this discipline has always been the main representative of philosophy. It is, in fact, only in the modern era that epistemology has gained more importance than metaphysics; moreover, some philosophers such as David Hume and Emanuel Kant have questioned its validity. In Hume’s view, metaphysics is an absurd field of science because its concepts are meaningless. In Kant’s view, metaphysical concepts and, thus, the related propositions are meaningful; however, it is impossible for theoretical wisdom to tackle them, and the solutions for metaphysical problems should be sought in the realm of practical wisdom or ethics. This paper reports and evaluates the viewpoints of these two philosophers in relation to metaphysics.متافیزیک یا مابعدالطبیعه واژه يی است که اولین بار بعنوان نام آن بخش از آثار ارسطو که در مجموعه آثار او پس از کتاب فیزیک قرار گرفته بود، بوسیلة گردآورندة آن آثار انتخاب شد، سپس عنوان همان علمی شد که ارسطو در آن بخش بدان پرداخته بود؛ علمی که دربارة، احکام موجود بما هو موجود بحث میکند. از آنجا که این دانش دربارة مسائل اساسی بشری همچون خدا، نفس و اختیار بحث میکند، در تاریخ فلسفه همواره مصداق اصلی فلسفه بوده و فقط در دورة جدید است که معرفتشناسی اهمیتی بیشتر از آن پیدا کرده است؛ بعلاوه فیلسوفانی همچون دیوید هیوم و امانوئل کانت، اعتبار آن را انکار کردهاند. از نظر هیوم متافیزیک دانشی بیمعنی است، چون مفاهیم آن فاقد معنی هستند اما از دیدگاه کانت مفاهیم متافیزیک و بتبع آن، گزارههای آن، معنادار هستند ولی بحث دربارة آنها برای عقل نظری ناممکن است و حل مسائل متافیزیک را باید در حوزة عقل عملی یا اخلاق جست. در این مقاله به گزارش و سنجش نظر این دو فیلسوف پرداخته میشود. http://hop.mullasadra.org/fa/Article/Download/23533مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوریتاریخ فلسفه2008-958911120201219Historical look at the phrase “Political by nature” in the Middle Ages of the Islamic worldنگاهی تاریخی به کاربرد عبارت «مدنی بالطبع» در سدههای میانة جهان اسلام4164faسجادهجریبنیاد ایرانشناسیآذرتاشآذرنوشدانشگاه تهران2020619Being political for/Politicalness of human beings is one of the topics which philosophers have been discussing from ancient times until now, and it is the basis/foundation of some branches of practical philosophy, especially the philosophical principles of social sciences. Although the necessity of "social life" or Being political/Politicalness for all human beings is more or less obvious; it was Greeks who scrutinized this phenomenon in their philosophical works, and what we know as being political by nature (of/about human beings) from the past to the present in the Islamic world has its roots in Greece and the age of translation. This phrase was created/emerged/coined by Isḥāq ibn Ḥunayn’s translation of Aristotle’s Nicomachean Ethics in the third lunar century in the Islamic world, and the ground for its development was laid by Miskawayh’s Ethics. Although most contemporary translators of Aristotle's ethics into Persian and Arabic did not use this phrase, it's still prominent. The doctrine of Being political for/Politicalness of human beings became the basis/foundation of the demonstration of philosophers like Avicenna/ Ibn Sina to prove prophecy, and Fakhr al-Din Rāzi introduced it, which later became known as the way of philosophers, into theological works. By inquiring/studying/looking into available Persian and Arabic written heritage, this article tries to follow the development/pathway of the phrase “Political by nature”, which has turned into a term and model/form in the Islamic world, in middle ages and is still used today and in some aspects/somehow fill the gap of historical inquire about it in current literature.«مدنیت» انسان از موضوعاتی است که از روزگار کهن تاکنون، فیلسوفان به تحقیق دربارة آن پرداختهاند و این موضوع، مبنای برخی دانشهای حکمت عملی و بویژه از مبادی فلسفة علوم اجتماعی است. اگر چه ضرورت «حیات اجتماعی» یا مدنیت برای همة انسانها کمابیش آشکار است اما یونانیان این پدیدار را موشکافانه در کتابهای فلسفی بررسی میكردند و آنچه از گذشته تا امروز در جهان اسلام با عنوان مدنیبالطبع بودن انسان میشناسیم، ریشه در یونان و عصر ترجمه دارد. این تعبیر با ترجمة اسحاق بن حنین از اخلاق نیکوماخوس ارسطو، در سدة سوم قمری در جهان اسلام پدید آمد و با تهذیب الأخلاق مسکویه رازی زمینة گسترش آن فراهم شد. اگر چه بیشتر مترجمان اخلاق ارسطو به فارسی و عربی، این ترکیب را بکار نبردهاند، اما امروزه نیز همچنان بر سر زبانهاست. آموزة مدنیت انسان، در جهان اسلام مبنای برهان حکیمانی همچون ابنسینا بر اثبات نبوت قرار گرفته و فخررازی پای آن را ـ که بعدها به نام طریقةالحکماء مشهور شده ـ به کتابهای کلامی گشوده است. این مقاله میکوشد با بررسی میراث مکتوب فارسی و عربی در دسترس، خط سیر آمیزة مدنیبالطبع که بمثابه اصطلاح و قالبی در جهان اسلام درآمده و تا امروز نیز بکار میرود، را در سدههای میانه تبیین نماید و جای خالی بررسی تاریخی آن را در پژوهشهای کنونی، از وجوهی پر کند.http://hop.mullasadra.org/fa/Article/Download/23526مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوریتاریخ فلسفه2008-958911120201219On the Translation of Aristotle’s Ousia as Substance اوسیای ارسطو و ترجمه آن به Substance 6588faحمیدخسروانیدانشگاه تربیت مدرسحمیدرضامحبوبی آرانی دانشگاه تربيت مدرس سید محمد علیحجتیدانشگاه تربیت مدرس2019114Aristotle’s discussion of the Ousia are diverse and confusing since there are various definition of the term especially in Metaphysics, Physics and Categories. He refers to it sometimes as the underlying layer, sometimes he means something similar to the meaning of being, and sometimes as essence and quiddity. Hence, the difficulty and disagreement among the translators and interpreters on the best equivalent for Ousia in other languages. In the present paper, after a short historical discussion about Ousia, I examine some common equivalents for the Ousia in Latin and English and attempt to discuss the different reasons for and against each equivalent. My argument, in general, goes for the term Substance, and I will bring 8 reasons to establish the argument. ارسطو بعنوان اولین کسی که باب مستقلی تحت عنوان «اوسیا» در فلسفه خود گشوده، در آثارش تعاریف مختلفی از این واژه ارائه داده است. به هر كدام از آثار ارسطو بويژه متافیزیک و رسالة مقولات که مينگريم شاهد معانی مختلفی از این واژه هستیم؛ گاهی معنای زیرینترین لایه ، گاهی معنای موجود و گاهی معنای ذات و ماهیت از آن اراده میگردد. در انتخاب معادل مناسب به زبانهای دیگر (لاتین، انگلیسی، عربی و فارسی) برای ترجمة ousia همیشه اختلاف بر روی این کلمه در میان آثار مترجمان، فیلسوفان بعدی و محققان متون فلسفی دیده میشود. این اختلاف از تشتت و ابهامی ناشی میگردد که بیشتر در کتاب متافیزیک وجود دارد، زیرا واژه یی که از نظر لفظی بمعنای being است در جاهای گوناگون، معانی مختلف دیگری نیز دارد. مقاله حاضر درصدد است ابتدا مشترک لفظی بودن این واژه را نشان دهد، سپس دلایل انتخاب substance بعنوان معادلی مناسب برای آن را بررسی نمايد.http://hop.mullasadra.org/fa/Article/Download/23474مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوریتاریخ فلسفه2008-958911120201219Explanation of the causes of the earthquake in Avicenna’s works and his impact on Qutb-al-Din Shirazi and Shirvaniتبیین علل وقوع زلزله در آثار ابن¬سینا و تأثیرپذیری قطب¬الدین شیرازی و شیروانی از آن89104faمیرحمید هاشمی لشنودانشگاه آزاد اسلامی آرشموسویمرکز تحقیقات سیاست علمی کشور 20201021Some of the Iranian-Muslim scholars, including Avicenna, have written about the earthquake and what causes it to happen. The study is attempted to explain the views of Avicenna, Qutb-al-Din Shirazi and Mohammad Hassan Shirvani on why and how the earthquake would happen. Following the Aristotle, Avicenna and even his followers, provided natural explanations for the earthquake. To explain the main cause of the earthquake, These books referred to a natural breath within the earth pushing the surface out. The study concluded that most Muslim scholars, following Avicenna, tended to use the natural factors on explanation of the natural phenomena, including earthquake; Thus they used a so-called scientific methodology to explain it. دربارۀ علل وقوع زلزله بعنوان پدیدهیی آشنا در طبیعت، در آثار شماری از اندیشمندان مسلمان و ایرانی، از جمله ابنسینا و پیروانش بحث شده است. این پژوهش درصدد است دیدگاههای ابنسینا، قطب الدین شیرازی و محمد بن حسن شیروانی دربارة چرایی و چگونگی وقوع زلزله را بررسی کند. پژوهش نشان میدهد که نه تنها ابنسینا، متأثر از ارسطو، تبیینهایی طبیعی برای وقوع زلزله ارائه کرده بلکه پیروان بعدی وی نیز همینگونه میاندیشیدهاند. در این آثار، عامل اصلی وقوع زلزله باد یا دمی معرفی شده که در درون زمین شکل گرفته و با ایجاد فشار، قصد خروج از پوستة زمین میکند. در واقع آنها در تبیین پدیدههای طبیعی، تنها از علل و عوامل طبیعی بهره میبردند و آن را بشیوهیی که امروزه علمی مینامیم، تبیین میکردند. http://hop.mullasadra.org/fa/Article/Download/23551مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوریتاریخ فلسفه2008-958911120201219 Analytical Study of traversal and cutting movement in the View of Ibn Sina and Mulla Sadraبررسی تطور چیستی و هستی حرکت توسطیه و قطعیه در نظر ابنسینا و ملاصدرا105128faاحمدشکیباییدانشگاه شهید مدنی آذربایجانمنصور ايمانپوردانشگاه شهيد مدني آذربايجان 2020912Ibn Sina's and Mulla Sadra's use of traversal & cutting movement led to ambiguity in the movement existance. In this research, in order to eliminate this ambiguity, we have addressed the following: One, Ibn Sina's arguments for introducing two definite meanings of motion, which are the responses to the bugs inflicted on the existence of motion and the reason for the very nature of motion; His arrangements have been explained in that they are the separation of the first perfection from the second, as well as the separation of the connection from the movement. After answering the problems raised by Ibn Sina's point of view it is clear that Mulla Sadra has succeeded in completing Ibn Sina's method by bringing forward the discussion of the Transcendent Philosophy, but Mulla Sadra has not explicitly proved the existence of a definite existence by justifying it on the basis of the principiality of existenceمبحث حرکت یکی از مباحث پیچیده و همیشگی تاریخ فلسفه است و مباحث مختلفی در باب مفهوم و هستی آن مطرح شده است. پرسش اساسی در باب حرکت، به وجود و تحقق آن مربوط میشود. در تاریخ فلسفه اسلامی در باب هستی و نحوة تحقق حرکت، دو مبحث شکل گرفته است؛ حرکت توسطیه و حرکت قطعیه. تأکید ابن سینا بر این بوده که مطابق مبانی علم طبیعی و فلسفی خود، هستی حرکت را بگونه یی تبیین نماید که از اشکالات مخالفان وجودِ حرکت بدور باشد. بهمین منظور، او اتصال و امتدادِ دارای اجزاء را به متن حرکت راه نداده و به حرکت توسطیه بسیط معتقد شده و اتصال دارای اجزاء پیوسته و باقرار (حرکت قطعیه) را به عالم ذهن و خیال مرتبط دانسته است. این دیدگاه ابن سینا بعدها مورد نقد، تحلیل و توجیههای مختلف قرار گرفت و با ورود به قلمرو حکمت متعالیه، رنگ و چهره یی متفاوت بخود گرفت. در حکمت متعالیه حرکت توسطیه و قطعیه، دو اعتبار عقلی از هویتِ تدریجیِ وجود سیلانی قلمداد شدهاند. تحلیل دقیق و موشکافانه نظر ابن سینا و ملاصدرا در اینباره و معانی مختلف حرکت توسطیه و قطعیه، موضوع اصلی مقاله حاضر است. بدون تردید، احصای معانی مختلف این دو اصطلاح و تفکیک بحث فیزیکی و متافیزیکی آن، روشنگر بسیاری از مناقشات و مجادلات در اینباره خواهد بود.http://hop.mullasadra.org/fa/Article/Download/23541مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوریتاریخ فلسفه2008-958911120201219Challenges of two genres of tragedy and comedy from Avicenna's point of view according to Aristotle's poetic viewچالشهای دو ژانر تراژدی و کمدی از نظر ابنسینا در مواجهه با بوطیقای ارسطو129158faفریدهدلیریدانشگاه آزاد اسلامیاسماعیلبنی اردلاندانشگاه هنر تهرانامیرمازیاردانشگاه هنر تهران20201016
Aristotle's theory of poetry entered the realm of Iranian thought with the theme that the genres of tragedy and comedy seek to imitate and mimesis virtues and vices. Aristotle's treatise on poetry, despite its role in shaping Western theater, had no effect on the world of Persian poetry. It is necessary that the theater comes from the heart of Greek ontology is a reminder of the need for Iranian drama to have a poetic outlook on Iranian culture. This book has been translated and adapted many times as a reference treatise, and one of the most prominent adaptations is Avicenna's poetry. Although the Avicenna's poetry is a report on Aristotle's poetry, he did not merely suffice to summarize it. The fundamental feature of his work is dealing with the essence of poetry, imitation or imagination. His poetry has new features, points and theories. The fundamental motive of this research is to read Avicenna's approach to the Greek sage Poetics and to study his poetry based on the main genres of Aristotle's Poetics treatise. The passage to this goal with an analytical-descriptive approach and data collection method is a library in which the researcher has achieved the theories of two Greek and Iranian scholars with the intention of Avicenna in writing iranian poetry poetics نگرة شعری ارسطو با این درونمایه وارد گسترة اندیشة ایرانی شد که ژانرهای تراژدی و کمدی بدنبال تقلید و محاکات فضیلتها و رذیلتها هستند. رسالة فن شعر ارسطو برغم نقشی که در شکلگیری تئاتر غربی داشته، تأثیری در جهان شعر پارسی نداشت. اینکه تئاتر از دل هستیشناسی یونانی برآمده، یادآور نیازی است که نمایش ایرانی به بوطیقایی برآمده از فرهنگ ایرانی دارد. این کتاب بعنوان یک رساله مرجع، بارها ترجمه شده یا از آن اقتباس شده است؛ یکی از برجستهترین این اقتباسها، فن شعر ابنسیناست. با اینکه فن شعر ابنسینا گزارشی از بوطیقای ارسطوست ولی نویسنده تنها به تلخیص بوطیقا بسنده نکرده است. شاخصة بنیادی کار ابنسینا پرداختن به گوهر شعر، محاکات یا همان تخیل است. فن شعر او دارای ویژگیها، نکات و دیدگاههایی نوین است. پژوهش حاضر در تلاش است رویکرد ابنسینا به بوطیقای ارسطو را بررسی کند و در این راه، فن شعر او را بر پایة ژانرهای اصلی رسالة بوطیقای ارسطو بازخوانی میکند. گذرگاه رسیدن به این آرمان، با رویکردی تحلیلیـتوصیفی و روش گردآوری دادهها بصورت کتابخانهیی، اینست که با بررسی نظریات این دو متفکر، به قصد ابنسینا در نگارش بوطیقای شعر ایرانی دست یابیم.http://hop.mullasadra.org/fa/Article/Download/23550مرکز منطقه ای اطلاع رسانی علوم و فناوریتاریخ فلسفه2008-958911120201219graduteness in whatness a critical study of Mirqavamuddin Razi's viewبررسی و تبیین تشکیک در محمولات عرضی از دیدگاه میرقوامالدین رازی تهرانی159176faمهدی عسگریدانشگاه ادیان و مذاهبمنصور نصیریدانشگاه تهران2020819Muslim philosophers consider any contingent being to be a combination of nature and existence. Since Mirdamad, the question has been raised as to which of the two is the fundamental/objective (Asill). Following the discussion of the fundamentality of the existence and whatness, the question of Graduate, the question was whether the existence is graduated or the whatness. Those who believed in the fundamentality of existence believed that graduteness is of that existence. On the other hand, those who believed in the fundamentality of whatness believed that graduteness is of that whateness. In the meantime, Mir Qawam al-Din Razi has taken a third promise. He believes that graduteness in whatness means inherent presuppositions are impossible and in transverse presuppositions whose derivation is not documented in the essence and essence of the subject is also impossible, but in transverse presuppositions whose derivation is documented in the essence and essence of the subject, graduteness occurs. The main issue of this article is to examine Mir Qawamuddin Razi's view on graduteness in transverse shipments. The purpose of this study is to show the third promise in this issue that has been neglected so far and the research method is descriptive-analytical and to some extent with a historical approach. The conclusion of this study is that the words of Mir Qawamuddin Razi can be correct and defensible according to the words of Mashaei philosophers such as Aristotle.فیلسوفان مسلمان هر ممکنالوجودی را زوجی ترکیبی از ماهیت و وجود میدانند. از زمان میرداماد این پرسش مطرح شد که اصالت با کدامیک از این دو است؛ با وجود یا با ماهیت؟ بتبع بحث از اصالت و اعتباری بودن وجود و ماهیت، مسئلة تشکیک نیز مطرح شد؛ سؤال اساسی این بود که وجود مشکک است یا ماهیت؟ قائلان به اصالت وجود معتقد بودند تشکیک از آنِ وجود است. در مقابل، قائلان به اصالت ماهیت بر اين باور بودند تشکیک از آنِ ماهیت است. در این، میان میرقوامالدین رازی دیدگاهی متفاوت از این دو قول دارد و معتقد است تشکیک در ماهیت بمعنای محمولات ذاتی و همچنین در محمولات عرضی که مبدأ اشتقاقشان مستند به ذات و ذاتی موضوع نباشد، محال است اما در محمولات عرضی که مبدأ اشتقاقشان مستند به ذات و ذاتی موضوع باشد، تشکیک رخ میدهد. مسئلة اصلی مقالة حاضر بررسی دیدگاه میرقوامالدین رازی دربارة تشکیک در محمولات عرضی است. هدف از این پژوهش نشان دادن قول سوم در این مسئله است که تا بحال مغفول مانده است. تحقیق به روش توصیفی ـ تحلیلی و تا حدی با رویکرد تاریخی، فراهم آمده است. نتیجهیی که از این پژوهش برآمده اینست که سخن میرقوامالدین رازی، با توجه به سخن مشائیانی همچون ارسطو، میتواند درست و قابل دفاع باشد.http://hop.mullasadra.org/fa/Article/Download/23537